رمان نفرین ایندرا به قلم نارینه
رکسان کودکی تلخی داشته حالا وکیل شده ، در اولین پرونده کاری اش با کابوس دوران زندگی اش روبرو می شود.
در زندگی هر کس رازهای مخوف و گره های باز نشدنی فراوانی وجود دارد.
اسراری که با گشوده شدنشان، نفرین هایی از گذشته سر بر می آورد و همه زندگی مان را به چالش می کشد.
تخمین مدت زمان مطالعه : ۲ ساعت و ۴۵ دقیقه
-تا حالاکدوم گوری بودی؟ از تنهایی تو این خراب شده پوکیدم، عین ننه ات پی ولگردی رفته بودی؟
رکسان پوزخند برلب نگاهش می کرد.
افی نیشخندی برلب داشت:
-ها؟ چته عین اسبی که به نعلبندش نگاه می کنه….بهم زل زدی؟
رکسان دستهایش را روی چهار چوب در گذاشت:
- می دونی دارم فکر می کنم از اینجا برم چی میشه؟
دخترت که نمیاد بهت سر بزنه!
اول خودت و خراب می کنی، بعد تو گند خودت می مونی و کرم می ریزی بعدشم بوی تعفنت همه جا رو می گیره…می میری ،هیشکی پیدا نمیشه جنازه تو از زمین برداره..نچ ..نچ
چشمان سیاه افی برق نفرت باری داشت:
-آره مثل ننه خودت تو پایین شهر تو یه کثافت دونی مرد.
رکسان به طرفش رفت:
- عین سگ دروغ می گی !مادر من نمرده…
خنده های هیستریک آمیز افی بلند شد:
-واسه یه تیکه نون افتاد به گدایی و هزار کار چندش دیگه…
رکسان با خشم به طرفش یورش برد مستعد کشتنش بود، هیولای درونش ترغیبش می کرد… ساکتش کن…اگه ساکتش کنی..برای همیشه راحت می شی …چشمان افی از وحشت گشاد شد، گویا چهره رکسان خیلی وحشتناک شده بود.
صدای ممتد زنگ در از بهت بیرونش آورد، نبض شقیقه اش بی امان می کوبید ، کوبش ضربان قلبش به هزاران بار در ثانیه رسیده بود.
از اتاق سراسیمه بیرون دوید، هر غریبه ای پشت در بود فرشته نجاتش شد، برای یک پیرسگ همه زحمت هایش را داشت بر باد می داد.
دمپایی پاره ای را پوشید،بی حواس طول حیاط را دوید.خش خش برگ ها سمفونی دلنوازی با خرت خرت دمپایی ایجاد کرده بود.
درحیاط را با خشم باز کرد چشم های براق هومن زیر نور تیر چراغ برق می درخشید:
-به رکسان خانم! این چه سرو وضعیه؟
رکسان مبهوت دست بر موهای رها شده اش کشید،
جیغی کشید در را محکم به رویش بست.
صدای خنده های بلند هومن از پشت در شنیده می شد:
-اومدم پی آق جمال، حتمی تو خونه خرابه شما لونه کرده؟
رکسان حرص آلود لگدی به در زد:
-برو بمیر کفتر باز اینجا نیست!
صدای غرغر هومن بلند شد:
-اذیت نکن رکسی…الان لقمه گربه سیاه می شه !
رکسان جیغی از حرص کشید:
-دفعه آخرت باشه به من می گی رکسی..
صدای هومن از خشم دو رگه شد:
-با من یکی به دو نکن ،یه لچک بنداز سرت بیا درو باز کن، والا از دیوار بالا میام.
رکسان به طرف خانه رفت :
-هر غلطی دلت می خواد بکن…حوصله تو یکی رو ندارم.
هومن لگد محکمی به در زد.در لرزید:
-رکسان!
هومن سوت زنان به خود تشری زد؛ خاک تو سرت هومن ندیدی گریه کرده ولی موهاش عین جنگلی ها بود.
******
هومن
داود چایش را هورت کشید ، قند را درون دهانش قرچ قرچ می جوید،قل قل قلیان ها و جرینگ جرینگ استکان ها موسیقی جاری برفضا بود.
هومن به استکان سرد چایی اش زل زده بود:
-چی می خوای ؟
چشمان وزغی داود قد نعلبکی گشاد شد:
-یه کار واست دارم!
هومن نگاهش را به صورت سراسر زخمی داود چرخاند:
-خلاف باشه نیستم!
داود شلینگ قلیان را برداشت:
-توبه می کنی!پولش رقم خیلی درشته…
هومن ابرو در هم کشید:
-به ننه ام قول دادم دور خلافو خیط بکشم…
داود پکی زد ، عروسک ته قلیان رقصید:
- واسه همیشه پشتتو می بندی ،راحت می شی از آلا خونی …
هومن بلند شد، پولی روی میز چوبی انداخت:
-دیگه سراغ من نیا، عزت زیاد !
راهش را به طرف خروجی کشید، دود در هوا شناور بود.
صدای خنده داود بلند شد:
-دس خالی خانم وکیل تف تو صورتت هم نمی اندازه .
هرکس هومن را می شناخت، چشم های غرق به خونش را می دید می فهمید نباید دست روی نقطه ضعف هومن بگذارد.
مریم
۲۱ ساله 00خداوکیلی این چه رمان مزخرفی بود که من خوندم و این چه رمان مزخرفی بود که نکشته شده بود هی از اینور می پرید اونور من که اصلا دوسش نداشتم😐🤦🏼 ♀️
۳ ماه پیشفاطمه
۱۴ ساله 00بد نبود
۷ ماه پیشاصلا رمان خوبی نبود
00رمان خوبی نبود
۱ سال پیشnafas
00اولش شاید خوب نباشه ولی عاللللییییههههه ولی غم انگیز بو
۲ سال پیشتئودورا
۱۶ ساله 20من و یاد اوتسوسوکی ایندرا انداخت اخ قلبم
۲ سال پیشچرا؟ ن واقعا چرا؟؟
10چرا انقد قسمت های رمانت پیچیدس؟ چرا از یه جا میپری جا دیگه؟ تا قسمت ۳ خوندم ینی هیچی نفهمیدم!!!!!!!!!!
۳ سال پیشدریا
72هنوز نخوندم خوندم میگم چجوریه😊😂😂😂😂😂
۴ سال پیشروانیم؟حل
20بدک نبود
۴ سال پیشنفس
۱۸ ساله 60من اولشو خوندم خوب نبود یعنی چی رکسان گدا؟؟؟ من که پسند نکرد☹😖😕🙍 ♀️🤦 ♀️
۴ سال پیش
میم
۲۱ ساله 00اصلا خوب نبود