هم به قول امروزی ها روشنفکرم اما ولی ! به خودم خوب نگاه می کنم می بینم هنوزم خیلی چیزها در مقابل آن مرد کم دارم
یک جور ترس و شاید هم مضطربم، شاید کمی نیز دچار سردرگمی شدم.
عادت داشتم ترانه زمزمه کنم یا جایی بشینم و به عکس هایش نگاه کنم آخه یک عکس مربع شکل چه حرفایی داره که به من بزنه، او هم مرا نگاه می کرد ،بدون هیچ عکس العملی! اما نه ...


9
1,743 تعداد بازدید
3 تعداد نظر

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۱ دقیقه


نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • م

    00

    این چه کوفتی بود هم متنش تکرار مسخره بود ،هم مفهومش مسخره بود ،از این نویسنده بعید بود این چرت وپرت

    ۱ ماه پیش
  • یک خواننده

    10

    خیلی مسخره بود

    ۱ ماه پیش
  • salomeh

    ۱۲ ساله 01

    داستانتون قشنگ بود. حتی خودمم نمی دونن چرا ولی حس بسیار خوبی به داستان ملاقات با مرد روسی دارم. از داستان های کوتاهتون بسیار خوشم میاد . همینطور زیبا و قشنگ به نوشتن ادامه بدید...

    ۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.