هم به قول امروزی ها روشنفکرم اما ولی ! به خودم خوب نگاه می کنم می بینم هنوزم خیلی چیزها در مقابل آن مرد کم دارم
یک جور ترس و شاید هم مضطربم، شاید کمی نیز دچار سردرگمی شدم.
عادت داشتم ترانه زمزمه کنم یا جایی بشینم و به عکس هایش نگاه کنم آخه یک عکس مربع شکل چه حرفایی داره که به من بزنه، او هم مرا نگاه می کرد ،بدون هیچ عکس العملی! اما نه ...


11
3,294 تعداد بازدید
9 تعداد نظر

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۱ دقیقه


نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • نازنین

    ۱۳ ساله 00

    خیلی خیلی بد بود افتضاح وقتمو حروم کردم

    ۳ ماه پیش
  • فاطی

    00

    چه سمی بود آخه....

    ۴ ماه پیش
  • م.م

    ۴۱ ساله 00

    در یک کلمه چرت

    ۵ ماه پیش
  • دخترک سرد

    ۲۱ ساله 00

    افتضاح بود

    ۷ ماه پیش
  • زینب

    ۲۴ ساله 00

    اولش عجیب بود اما در نهایت من رو به خواندن کتاب ترغیب کرد

    ۷ ماه پیش
  • م

    10

    این چه کوفتی بود هم متنش تکرار مسخره بود ،هم مفهومش مسخره بود ،از این نویسنده بعید بود این چرت وپرت

    ۸ ماه پیش
  • عجب

    00

    عجب

    ۸ ماه پیش
  • یک خواننده

    20

    خیلی مسخره بود

    ۸ ماه پیش
  • salomeh

    ۱۲ ساله 02

    داستانتون قشنگ بود. حتی خودمم نمی دونن چرا ولی حس بسیار خوبی به داستان ملاقات با مرد روسی دارم. از داستان های کوتاهتون بسیار خوشم میاد . همینطور زیبا و قشنگ به نوشتن ادامه بدید...

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.