رمان ملورین به قلم نفیسه نوروزی
یکی بود یکی نبود… سه تا دختر بودن٬که خیلی خیلی باهم صمیمی بودن اما… یکی از این دخترا یه غم بزرگ داشت. میپرسی چه غمی؟ کل خانوادش رو تو یه حادثه ی مشکوک از دست داد ولی… دختر قصه ی ما یه دختر معمولی نبود. به این راحتی هام از پا نمی افتاد. یه دختر شر و شیطون بود که خیلی ها از دستش آسایش نداشتن. دختر قصه ی ما بعد از چندسال تصمیم میگیره دلیل مرگ خانوادش رو پیدا کنه ولی توی این راه اتفاقای خیلی عجیبی واسش میافته. اتفاقاتی که هضمش واسه ی یه انسان معمولی خیلی سخته… شیطان قدرتمنده…هرچند بد، هرچند زشت و سیاه شکستش شاید غیرممکن باشه ولی با کمک الهه های پاکی زیاد مشکل نخواهد بود.
ژانر : عاشقانه، کلکلی، اجتماعی، ترسناک
تخمین مدت زمان مطالعه : ۶ ساعت و ۲۴ دقیقه
خلاصه رمان:
یکی بود یکی نبود…
سه تا دختر بودن٬که خیلی خیلی باهم صمیمی بودن اما…
یکی از این دخترا یه غم بزرگ داشت.
میپرسی چه غمی؟
کل خانوادش رو تو یه حادثه ی مشکوک از دست داد
ولی…
دختر قصه ی ما یه دختر معمولی نبود.
به این راحتی هام از پا نمی افتاد.
یه دختر شر و شیطون بود که خیلی ها از دستش آسایش نداشتن.
دختر قصه ی ما بعد از چندسال تصمیم میگیره دلیل مرگ خانوادش رو پیدا کنه ولی توی این راه اتفاقای خیلی عجیبی واسش میافته.
اتفاقاتی که هضمش واسه ی یه انسان معمولی خیلی سخته…
شیطان قدرتمنده…هرچند بد، هرچند زشت و سیاه
شکستش شاید غیرممکن باشه ولی با کمک الهه های پاکی زیاد مشکل نخواهد بود.
ادامه رمان:
با سروصدایی که از طبقه ی پایین می اومد از خواب پریدم.
غرغر کنان از تخت پایین پریدم.
صدای آبدیس و آرمیس بود.
با خودم غرزدم:- اَه ...مردشورتون رو ببرن. نمیذارن آدم بخوابه..
رفتم جلوی آینه و به قیافه ی آشفته ام خیره شدم.
پیراهن بلندم که تا روی رون پام بود و عکس یه گربه با چشم های آبی روش بود٬ یه طرفش بالا رفته بود و شونه ی چپم از یقه ی لباسم پیدا بود.
موهام پریشون دورم ریخته بود.و آبی چشمام خمار شده بود.
حوصله ی هیچ کاری رو نداشتم.
دمپایی رو فرشیای خرگوشیم رو پوشیدم.
پاهام رو تکون دادم.
گوش های خرگوش های روی دمپایی هام تکون خوردن.
عاشقشون بودم.
به سمت سرویس اتاقم رفتم.
صورتم رو شستم.
از اتاقم بیرون رفتم.
بی حوصله از پله ها پایین رفتم و با صدای گرفتم٬ بلند گفتم-: شما دوتا کار و زندگی ندارین همش اینجاین؟
آبدیس-: مگه فضولی؟
پایین رسیدم.
دمپاییم رو در آوردم و پرت کردم سمتش...
خواست جا خالی بده٬ ولی دیر این کار رو کرد و دمپاییم محکم خورد وسط پیشونیش.
بلند زدم زیر خنده.
دستشو روی پیشونیش گذاشت.
آبدیس-:بیشعور ....
و آروم آروم موذیانه به طرفم اومد.
ماهرخ داشت می رفت توی آشپز خونه٬ به سمتش دویدم و پشتش قایم شدم.
ماهرخ-:خانوم بهتره صبحونتون رو بخورین دیرتون میشه ها.
راست می گفت همینجوریشم دیر از خواب بیدار شده بودم.
آبدیس بیخیال شد و رفت تو آشپزخونه.
گونه ی ماهروخ رو بوسیدم ٬ چشمی گفتم و رفتم توی آشپزخونه..
آرمیس داشت برای خودش چای شیرین درست میکرد.
روی اپن نشستم .
-:یکی هم برا من درست کن آرمیس.
لبخندی زد و گفت:صبح بخیر غرغرو.
و دوباره مشغول هم زدن چایش شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمیس و آبدیس دو قلو های ناهمسان بودن٬ زیاد شباهتی به هم نداشتن . حتی رفتار و اخلاقشون..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمیس کلا دختر خجالتی٬ آروم و مظلومی بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی آبدیس یکی بود لنگه ی خودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز وقتی والدینم و اطرافیانم رو از دست دادم تنها بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی ازدوران دبیرستان که با آبدیس و آرمیس آشنا شدم ٬ از تنهایی در اومدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی دوستشون داشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پدر مادرم هیچ چیز به یاد نداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنها چیزی که یادم می اومد ازشون٬ اون شب نحس بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه هیچ وقت از خاطرم پاک نمی شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه ماهرخ نبود٬ نمیدونم چی به سرم می اومد الان...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن به این زن مهربون٬ که تمام جوونیش رو برای بزرگ کردن من گذاشته بود٬ مدیون بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند لقمه که خوردم بلند شدم و رو کردم به ماهرخ که داشت ظرف ها رو می شست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ممنونم ماهرخ جونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماهرخ-نوش جونت عزیزم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآبدیس هنوز مشغول خوردن بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من میرم آماده شم شما ها زودتر صبحانتون رو تموم کنین. امروز دیر برسیم بهمنی پوستمون رو می کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو به طرف پله ها دویدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپله ها رو دوتا٬ یکی کردم و بالا رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر اتاقم رو باز کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاشق اتاقم بودم٬ تمام دکورش سلیقه ی خودم بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دکور کرم٬ آبی آرامبخش. اتاقم واقعا بهم آرامش می داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت کمد بزرگ سمت راست رفتم و درش رو باز کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه مانتو ساده ی سرمه ای از بین لباسام کشیدم بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه شلوار جین سورمه ای و مقنعه رو هم گذاشتم رو تختم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتند تند اماده شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم جلو آینه٬ موهامو با کش بالای سرم بستم و یه رشته از موهامو از مقنعه ام انداختم بیرون...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه رژ صورتی خیلی کمرنگ هم به لبای بی روحم زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی توی آینه به صورتم انداختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمیشه هم سن و سال هام بهم حسادت می کردن٬ آبی چشمام بیشتر از هروقتی خودنمایی می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمعمولا صبح ها صورتم خیلی سفید و بی روح می شد و همیشه به خاطر همین عصبانی می شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکولم رو از رو تخت برداشتم روی دوشم انداختم و با دو از اتاق بیرون اومدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگران بودم اگه دیر برسیم مطمعناً بهمنی نمره نمیده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو نرده پله ها نشستم و با ذوق همیشگیم و لبخندی پر رنگ سر خوردم پایین...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآبدیس وآرمیس٬ آماده جلوی در ایستاده بودن. آرمیس عصبی با پاش زوی زمین ضرب گرفته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irال استار های مشکیم رو پوشیدم و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوئیچ ماشینمو از روی جاکفشی جلوی در برداشتم و به طرف پارکینگ رفتیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوار شدیم٬ در پارکینگ رو با ریموت باز کردم و بلاخره از خونه خارج شدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا سرعت می روندم٬ به اندازه ی کافی دیرمون شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاسترس داشتم و چند باری نزدیک بود تصادف کنم و کلی هم فحش خوردم از راننده ها.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماشین رو توی پارکینگ دانشگاه پارک کردم و پیاده شدیم و سه نفری بهم نگاه کردیم و به سمت کلاس دویدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوی در کلاس که رسیدیم٬ نفس نفس می زدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسم بالا نمی اومد.آرمیس با نفس نفس گفت- دربزن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکم ایستادم که به حالت اول برگردم که آرمیس خودش در زد و در رو باز کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه بلافاصله با اخم های تو هم خانوم بهمنی روبه رو شدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهمنی-:این دفعه چهارمه. نمی تونید بیاین سر کلاس٬ بفرمایید وقت کلاس رو نگیرید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانیت در رو ول کردم و به سمت در خروجی رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمیس و آبدیس هم پشت سرم با اخم غلیظی می اومدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی نیمکت نشستم و دستامو روی سینم قفل کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه روبه روم زل زدم٬ شاخه های درخت کاج رو باد آروم تکون می داد و درخت در باد درحال رقص بود.هوا کم کم داشت سر می شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهرسه نفرمون سکوت کرده بودیم٬ قطعا می افتیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص مشتمو روی کولم که توی بغلم بود کوبیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-لعنتی... ادای بهمنی رو با عصبانیت در آوردم و با ژست مسخره ای ادامه دادم-بفرماید وقت کلاس رو نگیرید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمیس و آبدیس به حالت مسخرم بلند خندیدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآبدیس با خنده گفت-ماشالا چه شباهتی دارین به هم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشتی به بازوش زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخی گفت و بازوش رو گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآبدیس-چته وحشی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی توجه بهش به نقطه ای زل زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدارم برات سرکارخانوم بهمنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکری کردم و با ذوق سرمو به طرف بچه ها چرخوندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ایول یه نقشه ی توپ دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآبدیس که طبق معمول پایه بود٬ با خوشحالی بلند گفت-:چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میگم بهتون پاشین بیاین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شدم و به طرف پارکینگ رفتم.آرمیس و آبدیس هم پشت سرم می اومدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنار شاسی بلند خوشگل بهمنی ایستادم( البته به پای بی ام و ناز خودم نمی رسید)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه اطراف نگاه کردم کسی نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمیس با نگرانی اومد جلو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمیس-میخوای چیکار کنی ملورین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میخوام ماشینش رو خوشگل کنم . لبخند موزیانه ای زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوئیچ ماشینم رو از کولم در آوردم٬ واز در راننده شروع کردم و دورتا دورماشین رو یه خط بزرگ کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه با خنده های بلند آبدیس و حرص خوردن آرمیس تموم شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بچه ها رژ دارین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآبدیس یکم فکر کرد...-اره من یکی دارم تو کیفم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بده زود باش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عجله رژ جیگری رنگی رو از کیفش درآورد و بهم داد٬ روی شیشه ی جلوی ماشین با ژر یه صورتک خندون کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآبدیس شروع کرد به جیغ جیغ کردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآبدیس-بیشعور من عاشق این رژ بودم رژمو داغون کردی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اخیش دلم خنک شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآبدیس هنوز داشت غر می زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشو کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بدویین الان یکی میاد می بینه شر میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت ماشینم دویدیم و سوار شدیم و فورا از پارکینگ خارج شدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآبدیس که جلو نشسته بود ٬ دستشو برد روی ضبط رو روشن کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه آهنگ شاد گذاشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوب به کلاس که گند زده شد. حالا چیکار کنیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمیس با خوشحالی دستاش رو بهم کوبید و گفت- دلم شمال می خواد٬
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا حالا ها که کلاس نداریم تا هفته دیگه بریم شمال.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآبدیس-ایول عالیه پوکیدیم بس که تو خونه بودیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم موافقت کردم و به سمت خونه روندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنزدیک خونه بودیم که آبدیس زنگ زد به خاله مرجانه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآبدیس-سلام مامان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآبدیس-نه کلاس کنسل شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو چشمکی به من زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآبدیس-مامان میشه ما بریم شمال٬ ویلا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو اخماش رو به شدت توهم کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص پاشو کف ماشین کوبید.و اه یواشی گفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به خدا پوکیدیم تو خونه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآبدیس با ناراحتی-بیخیال مامان اینم شانس ماهاست دیگه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآبدیس-باشه خداحافظ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی شد ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآبدیس- آرمین (داداش آرمیس و آبدیس)و نامزدش صبح رفتن ویلا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمیس با حرص به بیرون نگاه کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمی تونستم دوستام رو ناراحت ببینم ٬ اونا همه چیزی بودن که داشتم.دوست٬ خواهر٬خانواده. برام همه چیز بودن. من خانواده ای نداشتم و دوستای گلم از هسچ چیز برام کم نذاشته بودن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میریم ویلای پدربزرگ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآبدیس با تعجب بهم نگاه کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآبدیس-ولی ملورین٬ تو از اونجا متنفری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخند تلخی بهش نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مهم نیست ابجی جونم٬ چند روزه٬ اشکالی نداره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمیس-ولی ماهرخ اجازه نمی ده٬فکر نکنم حتی کلید رو بهت بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنده رو عوض کردم وپام رو روی گاز فشردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اون با من.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز ماشین پیاده شدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم به سمت در ورودی خونه می رفتم که آرمیس مچ دستم رو گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم توی چشم های مهربونش نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند تلخی زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمیس- می دونم که اون ویلا آزارت میده و دوست نداری بری اونجا٬ خواستم بگم ما مجبور نیستیم بریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستاش رو تو دستام گرفتم و لبخند تحویلش دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بلاخره باید با این واقعیت کنار بیام آرمیس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآبدیس اومد جلو و ادای من رو در آورد وگفت- باید با این واقعیت کنار بیام... با صدای خودش ادامه داد-خوبه خوبه حالا نمیخواد فیلم هندیش کنین .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزدیم زیر خنده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده کنان در ورودی رو باز کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماهرخ چند تا لباس توی دستش بود و داشت از پله های مارپیچ به آرومی پایین می اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب بهم نگاه کرد و قدم هاش رو سریع کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرفش رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماهرخ-ملورین جان مگه کلاس نداشتی عزیزم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه کنسل شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز با تعجب بهم نگاه می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمیس با چشم بهم اشاره کرد که بگو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمکی بهش زدم و دستامو دور گردن ماهرخ قفل کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو با چهره ی مظلومانه ای بهش نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ماهرخ جونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماهرخ - بگو ببینم باز چی میخوای ؟ وقتی چشمان این حالتی میشه٬ یه چیزی میخوای.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندم پررنگ تر شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ما میخوایم بریم شمال.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماهرخ- باشه دخترم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ولی من کلید ویلا رو میخوام٬ میخوایم بریم اونجا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشوکه نگام کرد. دستام رو از دور گردنش باز کرد و همین جوری که به سمت آشپزخونه می رفت گفت- نه ملورین نمیشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم رو پیشخوان نشستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه آبدیس و آرمیس اشاره کردم برن تو اتاقم و روم رو به ماهرخ کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خواهش می کنم ماهرخ٬ اخه تا کی میتونم وارد اون ویلا نشم؟اونجا ملک منه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماهرخ که مشغول آشپزی بود٬ قاشق چوبی توی دستش رو توی ظرف کنار گاز گذاشت٬ درقابلمه رو گذاشت و به سمت من برگشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابروهاش توی هم گره خورده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماهرخ- ملورین تو ای همه اموال و املاک داری. احتیاجی به اون ویلا نداری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحیف وصیت پدر بزرگت بوده که اونجا رو نفروشی وگرنه وقتی خیلی بچه بودی این کار رو می کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عمیقی کشید و ادامه داد- ببین ملورین تو هر وقت که بخوای میتونی من رو از خونت بندازی بیرون به خاطر بعضی حرف هام ولی من به جای فرزند نداشته خودم بزرگت کردم٬ به خدا قسم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه اگه موندم و بزرگت کردم فقط برای این بود که دوستت داشتم. من خیر و صلاحت رو میخوام عزیزم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز روی پیشخوان پایین پریدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست ماهرخ رو گرفتم و بوسیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ماهرخ تو مادر منی ٬ تو بزرگم کردی این حرف ها رو نزن ولی بلاخره که باید بفهمم چه اتفاقی برای خانوادم افتاده.ازت خواهش می کنم کلید ویلا رو بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماهرخ- باشه کلید رو بهت میدم اما یه شرط داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خوشحالی گونش رو بوسیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه هر شرطی بگی قبوله.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماهرخ- سمت اون قسمتی که ورود بهش رو پدر بزرگت ممنوع کرده نرو و این که منم باهاتون میام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خوشحالی بالا پریدم و بلند گفتم- ایول
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت پله ها دویدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرف های ماهرخ توی سرم اکو می شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا باید خانوادم رو این طوری از دست بدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طبقه ی بالا رسیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه در اتاق مامان و بابا نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچقدر جای خالیشون حس می شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهی کشیدم و در اتاقم رو باز کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالت غمگینی به خودم گرفتم و خودم رو روی تختم انداختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمیس جلوی میز آرایش نشسته بود و داشت برای خودش لاک می زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآبدیس هم احتمالا توی سرویس دستشویی بود چون صدای آب می اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمیس با دیدنم فورا به طرفم اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمیس- چی شد؟چرا ناراحتی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهش نیم نگاهی انداختم و با چهره ای عبوص به روبه روم زل زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآبدیس از سرویس بیرون اومد و با دیدنم با خوشحالی دوید و کنارم روی تخت نشست ولی با دیدن چهره ی اخموم روی تخت ولو شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمیس- خوب بگو چی شد حداقل.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیم نگاهی به چهره های ناامیدشون انداختم و با خوشحالی بلند شدم و دستام رو محکم بهم کوبیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ماهرخ بهم کیلد ویلا رو میده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآبدیس به سمتم حمله ور شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآبدیس-بیشعور ٬ فکر کردم قبول نکرده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوتاییشون به جونم افتادن و تا جایی که می تونستن قلقلکم دادن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه نقطه ضعفم رو می دونستن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلاخره جمع کردن وسایلم تموم شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شدم و کش و قوسی به بدنم دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمیس و آبدیس رفته بودن خونشون تا وسایلشون رو آماده کنن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهام رو باز کردم و روی شونه هام ریختم و آروم سرم رو تکون دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمم به قاب عکس روی میز کنار تختم افتاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچمدونم رو برداشتم و به سختی روی تخت گذاشتمش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی تخت نشستم ٬ قاب عکس رو توی دستم گرفتم. چشم هام رو به زن و مرد توی عکس که لبخند می زدن دوختم. لبخند تخلی زدم قطره اشک مزاحمی که آروم از روی گونم سرمی خورد٬با پشت دستم پاک کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره همه چیز داشت جلوی چشمام جون می گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچ وقت اون روز نحس رو یادم نمیره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیادمه همه ی اقوام ویلا جمع شده بودن صدای شادی و خنده کل ویلا رو پرکرده بود. پدربزرگ یه مهمونی بزرگ گرفته بود . خودم زیاد به یاد نداشتم چون کوچیک بودم فقط مهمونی رو یادم بود ولی ماهرخ می گفت٬ اون روز من خیلی بی قراری و گریه می کردم و به خواسته ی مادرم ماهرخ من رو میبره پارک تا شاید آروم بشم. اون موقع من فقط ۶سالم بود یه دختر بچه کوچیک که عزیز دل کل خانواده بزرگ پدربزرگ بود. یادم میاد با ماهرخ از بیرون اومدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر کردم همه خوابیدن. ولی وقتی دیدم ماهرخ وحشت زده بهشون نگاه می کنه و زد زیر گریه ٬ منم شروع کردم به گریه کردن٬روی زمین نشستم و با دست ها کوچیکم مادرم رو تکون می دادم و ازش میخواستم بلند شه. با این که بچه بودم بازم این غم بزرگ اون روزا افسردم کرده بود هر روز گریه می کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماهرخ می گفت زنگ زده بود به پلیس و بعد از تحقیق معلوم شده بود علت مرگ همشون گاز گرفتگی بوده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی عجیب این بود که ماهرخ می گفت هیچ بوی گازی توی ویلا نبوده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی سخت بود٬ وحشتناک و سخت . یه بچه ی ۶ساله بودم که هیچکس جز خدمتکار خونشون رو نداشت.یه دختر بچه تنها با یه غم بزرگ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی میخواستن ببرنم یتیم خونه٬ ماهرخ با استفاده از ثروتم یه جوری قانعشون کرده که خودش بزرگم کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقاب عکس پدر و مادرم رو به سینم فشردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی روی صورتم که از اشک خیس بود کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشک هام که روی عکس عزیزام ریخته بود رو با آستینم پاک کردم و بوسیدمشون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن پدر و مادری نداشتم. پدرو مادر من یه قاب عکس بود که همه جا همراهم بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره قاب عکس رو بوسیدم و توی چمدون گذاشتمش و در چمدون رو بستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم حموم و یه دوش سریع گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز حموم بیرون اومدم و جلوی آینه نشستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو مشغول خشک کردن موهام با سشوار شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای آهنگ پلنگ صورتی ٬ لبخندی به لب هام آورد و گوشیم رو از جلوی آینه برداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاشق اهنگ پلنگ صورتی بودم. با خنده تماس رو وصل کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای آرمیس توی گوشی پیچید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمیس-سلام خواهری ما آماده ایم کجایی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام عزیزم دارم اماده میشم الان میام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه پس برو فعلا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فعلا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی به این مهربونی خواهرانش زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهام رو بستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه تونیک بلند که مثل مانتو بود با یه ساپورت پوشیدم. شالم رو روی سرم انداختم . پشت فرمون میخواستم بشینم و با مانتو سختم بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچمدونم رو توی دستم گرفتم و از پله ها پایین رفتم. ماهرخ داشت به یک سبد بزرگ از آشپزخونه بیرون می اومد و یک ساک کوچیک هم توی دست دیگش بود. به سمت پارکینگ رفتیم. سوار ماشین شدم در رو با ریموت باز کردم و از پارکینگ خارج شدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکم بعد جلوی خونه ی خاله مرجانه نگه داشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخونشون چند کوچه بیشتر با ما فاصله نداشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه تک زدم که آرمیس و آبدیس بیان پایین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دستم روی فرمون ضرب گرفته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای زنگ گوشیم به خودم اومدم وبه صفحه گوشی نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقای محمدی د بود. پسر دوست قدیمی بابا٬ از وقتی بابا مرده بود. اون کارهای شرکت رو می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوابش رو دادم.یه گزارش از کارشون داد و قطع کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآبدیس و آرمیس هم بیرون اومدندو چمدونشون رو تو صندوق گذاشتندو در عقب رو باز کردند و نشستند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباسرعت بین ماشین ها می روندم و سبقت می گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای اهنگ زیاد بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز آینه به عقب نگاه کردم و بلند زدم زیر خنده؛
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآبدیس مسخره بازی در می آورد و برای بچه ای که تو ماشین بغلی بود شکلک در می آورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزبونش رو بیرون آورده بود و چشماش رو گشاد کرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز چیزی که توی ذهنم اومد بلند تر زدم زیر خنده؛
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آبدیس شبیه عقب افتاده هایی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بلند تر خندیدم. آرمیس خنده کنان سرشو تند تند تکون داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمیس-اره اره راست میگه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماهرخ به شوخی های ما فقط لبخند می زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکل راه به مسخره بازی های ما سه نفر گذشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماشین رو جلوی در ویلا نگه داشتم و خواستم پیاده بشم که ماهرخ اشاره کرد بشینم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیاده شد و به طرف در ویلا رفت. زنگ کنار در رو زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتعجب نگاهش می کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمیس-ملورین مگه نگفته بودی کسی تو ویلا نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خودمم نمیدونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره به روبه رو نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه پیرمرد در رو باز کرد. ماهرخ یه چیزایی بهش گفت و اومد سمت ماشین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیرمرد داشت در رو باز می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماهرخ توی ماشین نشست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب بهش نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ماهرخ اون کی بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند تلخی زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماهرخ_مادرت عاشق این ویلا بود. دلم نیومد به حال خودش رهاش کنم.برای همین یکی از فامیل های دورم که زیاد اوضاع مالی خوبی نداشت و دنبال خونه بود گفتم می تونه توخونه سرایداری ویلا زندگی کنه به شرطی که حواسش به ویلا باشه و یه جورایی باغبون ویلا وسریدار باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیرمرد در رو باز کرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه لازم ندونستم ماهرخ رو سوال پیچ کنم درواقع این کارش به نفع خودم بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماشین رو به داخل هدایت کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه سکوت کرده بودیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخرین باز که این ویلا رو دیدم۱۰سالم بود و حالا ۹سال از اون روز می گذشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماشین رو نگهداشتم و پیاده شدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه بوته های گل که تا جلوی در خونه می رفت نگاه کردم. بوته های زر سفیدی که مادرم عاشقشون بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبوته های سبز به سه تا پله ی سراسری می رسیدند و بعدش در ورودی که کرم قهوه ای بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت چپم نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند درخت سیب٬ گلابی و گیلاس ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسمت چپ هم پر از درخت بود که هیچ وقت اجازه ی ورود به اون قسمت رو پدربزرگ به کسی نمی داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآبدیس ذوق زده به سمت درختای میوه رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآبدیس-وای خدا چقد خوشگله...نفس عمیقی کشید و رو به من کرد و ادامه داد-با تعریفای تو که گفتی اصلا اینجا نمیاین فکر کردم متروکه شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمیس کنار بوته گل نشست. یه گل کوچیک که هنوز غنچه بود رو کند و بو کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک قدم جلو رفتم.خاطراتم یکی یکی زنده می شدند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراه پشت ویلا رو که از سمت راست ویلا باید از بین درخت ها رد می شدی رو گرفتم و رفتم جلو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون هیچ حرفی جلو می رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا به یاد آوردن خاطراتم قطره های اشکم یکی یکی راه خودشون رو پیدا می کردند و از چشمم بیرون می چکیدند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصلا متوجه ی اطرافم نبودم و فقط جلو می رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت ویلا رسیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون استخر بزرگ و آبی هنوز هم خودنمایی می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیادمه روز مهمونی با سپهر(پسر عموم که۸سالش بود)دور حوض بازی می کردیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدور حوض می دویدیم و می خندیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای خنده هامون توی سرم پیچید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشام رو گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبه ی استخر نشستم و پاهامو توی استخر خالی آویزون کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای فریاد مادرم توی سرم اکو شد.«ملورین بیا کنار اونجا خطرناکه»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت سرم رو نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادر نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای خنده های آرمیس و آبدیس رو از پشت سرم شنیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنباید میذاشتم من رو تو این حال ببینن.می خواستم بهشون خوش بگذره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشک هام رو سریع پاک کردم و بلند شدم و با دستم لباسم رو تکوندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمیس جلو اومد و با خوشحالی رو به من کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمیس-ملورین٬ این عالیه این استخر رو باید پر آب کنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی به ذوقش زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آره به ماهرخ میگم یه کاریش بکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن آبدیس که به طرف در پشت ویلا که به ساحل می خورد نگاه می کرد بلند گفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هرکی دیر تر برسه زیر ماسه ها دفن میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهم نگاه کردیم و همزمان به سمت در دویدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآبدیس از ما دوتا دیرتر رسید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن و آرمیس بلند زدیم زیرخنده و دستامون رو به هم زدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر رو باز کردم و به سمت دریا دویدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاشق دریا بودم. انقد توی آب جلو رفتم که آب تا گلوم رسید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواستم سربه سرشون بذارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز قصد خودمو زدم به غرق شدن. به طرفم دویدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی بهم رسیدن بلند زدم زیر خنده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمیس مشتی به بازوم زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمیس-بیشعور خانم تو کِرم داری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند تر خندیدم . دوتاییشون شروع کردند به زدن من.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از کلی آب بازی به سمت ساحل رفتیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه آرمیس نگاه کردم و با چشم به آبدیس اشاره کردم و چشمک موزیانه ای زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآبدیس به این حرکت من یه قدم عقب رفت و شروع کرد به دویدن٬ دنبالش دویدیم و گرفتیمش انداختیمش رو ماسه ها و روش رو پر ماسه کردیم. آرمیس دوید تو ویلا و چند لحظه بعد با یه خط چشم مایع اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه سیبیل خوشگل براش کشیدیم و آبروهاشم کلفت و بهم پیوسته کردیم. جیغ جیغ می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآبدیس-دعا کنین نتونم از این زیر بیرون بیام٬می کشمتون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچون تو آب بودیم آرایشش بهم ریخته بود و رژش پخش شده بود که خیلی بامزه شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا آرمیس بلند به چهرش خندیدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنارش نشستیم و باهاش سلفی گرفتیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر ورودی رو باز کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه جا تمیز بود. معلوم بود ماهرخ قبل راه افتادن به غلام(سرایدار)زنگ زده بود و اومدنمون رو خبر داده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه اطراف نگاهی انداختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسمت چپ آشپزخونه ی بزرگی بود با تمام امکانت ولی همه چیز تقریبا قدیمی بود دکور آبی اسمونی آشپزخونه جلوه ی خاصی بهش داده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروبه روم پله های پهنی بود که به طبقه ی بالا متصل می شد و روی پله هارو رو فرش زینتی قهوه ای رنگی از بالا تا پایین کشیده شده بود. نگاهم به کنار پله ها کشیده شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیانو٬ پیانویی که پدرم جلوش می نشست و انگشت های مردونش ماهرنه روش به رقص در می اومدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی دیگه حالا نبود که آواز پیانوش کل ویلا رو پر کنه به سمت پیانو رفتم دستم رو روش کشیدم صدای نت های آهنگ لحظه ای توی فضا پیچید. اه بلندی کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطبق معمول وقتی فکرم توی گذشتم چرخ می زد حواسم به آدمای اطرافم نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراهم رو به سمت راست کج کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه سالن بزرگ و یکسره که چند دست مبل راحتی و سلطنتی توش چیده شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیوارهارو تابلوهای قدیمی قیمتی زینت داده بود و چشم هرکسی رو به سمت خودش می کشوند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی به خودم اومدم که روی زمین نشسته بودم و بلند بلند گریه می کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمیس و آبدیس ازم می خواستند آروم باشم. اما مگه دست خودم بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوب که دلم خالی شد بلند شدم و ایستادم به چهره ی نگران تنها داشته های زندگیم نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنباید انقد آزارشون می دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوتاشون رو بغلم کردم و با صدای گرفته ام گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-متاسفم که ناراحتتون کردم آبجیای مهربونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآبدیس ازم جدا شد و اشک روی گونم رو با دستش پاک کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمیس-می دونم خیلی برات سخت بوده ملورین ولی باید باهاش کنار بیای این ماجرا مال خیلی وقت پیشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند بی روحی زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآبدیس-ورپریده این چه رسم مهمون نوازیه شوهر گیرت نمیادها.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند خندیدم و شکلکی براش در آوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستاشون رو گرفتم و به سمت پله ها کشوندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پله ها بالا رفتیم. یه سالن با ۶ اتاق و یه در بزرگ تر نسبت به در اتاق ها که ته سالن بود نمایان شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هر اتاقی روکه دوست دارین برین و به طرف اتاق سابق مادر و پدرم رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیادمه هر وقت که می اومدیم ویلا٬پدر و مادر می اومدن این اتاق.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه گذارایی به اتاق کردم. دکور کرم رنگش واقعا آرامبخش بود یه میز آرایش سمت چپ قرار داشت که وسایل مادر هنوز روش به چشم می خورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه تخت دونفره با روتختی قهوه ای سوخته ای پوشونده شده بود و کنارش میز کوچیکی بود که روش یه چراغ خواب بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت پنجره رفتم و پرده رو کشیدم که ساحل دریا خودنمایی کرد. پنجره رو باز کردم و نفس عمیقی کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباس هام رو توی کمد دیواری چیدم و از اتاقم بیرون اومدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآبدیس تو اتاق روبه رویم بود و آرمیس هم اتاق کناریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگرسنم شده بود. روی نرده پله ها نشستم و سرخوردم پایین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماهرخ توی آشپزخونه بود. از پشت پیشخوان صداش زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ماهرخ گرسنمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماهرخ- یکم طول می کشه تا نهار آماده بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پس من میرم یه چرخی توی باغ بزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه فقط...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی حرفش پریدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چشم میدونم سمت قسمت ممنوع نمیرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف درخروجی رفتم و بیرون رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز غلام یادم اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف خونه سرایداری رفتم داشت درخت هارو آب می داد.صداش زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اقا غلام یه لحظه بیا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشلنگ آب رو روی زمین انداخت و به سمتم اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغلام-بله خانوم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شما تنها اینجا زندگی می کنین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی مهربونی زد و دستی به صورت چروکیدش کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغلام-نه خانوم زنمم هست اسمش اشرفه. و روش رو به طرف خونه کرد و بلند صدا زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغلام-اشرف٬اشرف بیا بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir