رمان مهمانی به یاد ماندنی به قلم معصومه ظرافتی
مادر و پدر ترانه بخاطر مشکلات خانوادگی از هم دیگه جدا میشن؛ بدون اینکه به فکر تنها فرزندشون باشن. ترانه بعد از جدایی پدر و مادرش یه شب همراه پدرش به مهمونیی میره که همهی اتفاقهای داستان از این مهمونی شروع میشه. آشنایی با آدم های جدید و مرموز!! قبولی در دانشگاه...
تخمین مدت زمان مطالعه : ۷ ساعت و ۲۱ دقیقه
جدا؟ نه نمی دونستم. کی برگشته؟
- چند روز پیش... منم نمی دونستم از فرهاد شنیدم.
- چه بی خبر. راستی ندا چی ؟ میخونه ؟
- اوه چه جورم. منو توی خریم که ول معطلیم.
فرهاد در رو باز کرد و اومد تو.
فرگل: اووو در زدنم بلند نیستی؟
فرهاد: بیاید ببینید چی دم در خونه پارکه.
فرگل: چی؟
- یه پورشه مشکی جیگر. یعنی هلو.
فرگل: یعنی مال کیه؟ کوفتش بشه.
- عع فرگل واسه چی کوفتم بشه؟
- تو رو نمیگم که .. منظورم...
یهو چشماش گرد شد.
- یعنی.. یعنی مال توئه؟
لبخند ژکوندی زدم و سرم و به معنای تایید تکون دادم.
فرهاد: تری مرگ فرهاد سوئیچش رو بده برم بهش سر بزنم بیام.
- تو کولمه برش دار.
فرگل: منم میام ببینم یه وقت جاش بد نباشه. زیر آفتاب پارکش نکرده باشی یه وقت.
بلند بلند خندیدم. کارها داشتند این دوقولوها ، تا رفتن بیرون منم رفتم پذیرایی و نشستم رو به روی تلویزیون. کنترل رو برداشتم و همینطور که تلویزیون رو روشن می کردم با صدای بلند گفتم:
عمه جون نمیای بشینی؟
عمه: چرا عمه دارم میام بچه ها کجا رفتن؟
- رفتن بیرون یه چرخی بزنن بیان.
عمه با سینی شربت اومد و نشست کنارم.
- وا تو رو اینجا ول کردن رفتن چرخ بزنن؟
لبخندی زدم و یکی از شربت ها رو برداشتم.
عمه: بابات چیکار می کنه ؟
- صبح تا شب کار خودش رو توی کارش خفه کرده زندگیش رو خلاصه کرده تو شرکتش اصلا یادش رفته زن و بچه داره.
- این حرف ها چیه عزیزم. حتما سرش شلوغه نمی تونه به همه کارها رسیدگی کنه.
- آره فکر کنم. به قدری شلوغ هست که بیخیال رفتن زنش شده. خیلی ریلکس می خوان از هم جدا بشن. اصلا گور بابای من کی به من اهمیت میده این وسط؟
بغضم رو قورت دادم و شربت رو سر کشیدم. هرچقدر می خوام فرار کنم نمی شه. هر دو ساکت نشسته بودیم و چیزی نمی گفتیم. مدت زیادی نگذشته بود که عمو علی ( شوهر عمه احترام) و بچه ها اومدن و ناهار و با شوخی و خنده خوردیم.
دم دم های غروب بود که نگار زنگ زد.
- سلام عاشق دلخسته.
- زهرمار.
- شماره حساب بده واریز کنم.
- چیو؟
- ارث باباتو. چیه باز پاچه می گیری؟
- نمی دونم چی بپوشم.
- یه گونی چیزی تنت کن دیگه. آخه کی به تو نگاه می کنه؟
- چی بپوشم؟
- من چه بدونم. فقط جون هرکی دوست داری اون مانتو خفاشیتو نپوش.
- عع چرا قشنگه که..
- نگـــــار.
- باشه بابا. کی میای؟
- یه ربع دیگه سر کوچه تونم.
- اوکی پس می بینمت.
کلا عاشق شده عقل از کله اش پریده. به فرگل که باز با گوشیش مشغول بود نگاه کردم. از 24 ساعت 23 ساعتش رو با اینترنت و این شبکه های اجتماعی مشغول بود.
- بیچاره دیوونه می شی ها. بسه دیگه. من دارم میرم. تو نمیای؟
فرگل: هوووم؟
- هووم و کوفت. میگم من دارم میرم.
همینطور که داشت با گوشی یه چیزی رو تایپ می کرد گفت:
- عع کجا ؟ شب بمون زنگ بزنیم بچه ها هم بیان.
- امشب با بیتا و نگار قراره رستوران گذاشتم. بمونه یه وقت دیگه. تو نمیای؟
- منم بخوام عمه جونت نمیزاره.
بلند شدم سرپا و کوله مو برداشتم.
- خب دیگه خدافظ.
- بیام تا دم در؟
- شما به گروه هات برس.
- یه روز تو رو هم می برم حالا ببین.
اسیه
۱۵ ساله 00خیلییییییی عالیییییی بود بازم از این رمان ها بفرستید❤😊
۱۰ ماه پیشزهرا
۳۸ ساله 10به نظر من که خیلی مسخره بود نه هیجانی نه چیزی زرت و زرت مبرفتن مهمانی هیچ کاری نداشتن جز مهمانی رفتن
۱۰ ماه پیشسلطان غم
00خیلی قشنگ بود
۱۲ ماه پیشروژان
۲۵ ساله 00عالی بود واقعا مرسی
۱۲ ماه پیشرها
00رمان خوبی بود لطفا رمان همه هستی من رو بزارید و رمان های ترسناک هم بیشتر بزارید
۱ سال پیشچه زود شکست خوردم
00خیلی عالیه بخونید پشیمون نمیشید خیلی خوبه
۲ سال پیشlam_sheyda
01کمی تا قسمتی چرررررت
۲ سال پیشعطرین
۱۵ ساله 00واقعا قشنگ بود من که عاشقش شدم اگه نخونیش از دست داریش خیلی قشنگ بود خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی تازه یه شخصیت که اسم منم داشت پیدا کردم😄
۳ سال پیشعاشق رمان
11بد بود اصن صحنه های عاشقانه نداشت مثلا بوسه ای چیزی....
۳ سال پیش....
10آره شاه کلید هم شبیه ش اما تفاوت هایی داره
۳ سال پیشسارا
۱۷ ساله 20بااینڪه نظرات خبی نمیدن اما میخام بخونم ببینم چجچوریه
۴ سال پیشباید بدونن همه؟
18اینکه زرت زرت میرفت مهمونی اخه که چی بشه ولی خب درکل دوسش نداشتم شمام نخونید
۴ سال پیشنگارآ
82عادی بود واسه سرگرمی خوبه بخونید نه خیانتی داشت نه جدایی ن نقشه کشی😁😂 خلاصه بد نبود تقریبا میشه گفت عالی بود
۴ سال پیشMmm
30میخوام تازه شروع کنم بخونم میتونین بگین خوبه یا ن
۴ سال پیش
ناهید
۵۹ ساله 00سلام عزیزم خسته نباشید رمانتون جالب بود وآنچه که بعنوان ضعف نام بردید از نظر من نقاط قوت رمانتون بود وهمیشه همینطور بنویسید وحاسیه هارو پررنگ نکنید .موفق باشید .