رمان این مرد ویران است به قلم سناتور
اسپرسو خورده ای؟
تلخ است؛مزه ی زهرمار می دهد...
و حال من داستانی را روایت میکنم که مزه ی اسپرسو می دهد؛
اسپرسویی لبریز از جنون نوجوانی!
لبریز از نفرت...
لبریز از عشق نهفته در ابعاد بی هویتی!
لبریز از اجبار...
لبریز از غم...
لبریز از بیچارگی...
لبریز از ندانستن ها و پیش داوری ها...
الیسیما سپهری؛نوجوانی که نفرتش از سر بی مهری هاست و در پس این نفرت،از درونش انتقام فوران میکند.
او دنبال یک راه حل است؛شاید یک ورد که بتواند در عرض سه روز سام را نیست و نابود کند.فقط سه روز؛سه روز لعنتی...
و اما سام کیست؟یک مرد ویران یا ویرانگر؟الیسیما مقصر است یا سام؟ چه کسی ویرانگر است و چه کسی ویران شده؟
تخمین مدت زمان مطالعه : ۶ ساعت و ۱ دقیقه
- عجب خرهای باهوشی پیدا می شن.
فاریا خواست قدمی به جلو بردارد و برود پسرک را بزند که با دیدن سوسکی پائین پایش ، جیغی کشید که خداوند برای لحظه ای از آفریدن دخترها پشیمان شد!پیرمرد هوار کشید:
- چته دختر؟
فاریا با آن سن و شجاعت و تنهایی زندگی کردن، از سوسک می ترسید؛البته به قول دخترهای امروزی چندشش میشد! ی خیال با پا روی سوسک رفتم و چنگ های فاریا را از بازویم جدا کردم. خرچران مانند پارازیت خودش را وسط انداخت:
- آفرین،آفرین عمه ی زورو!
سوسک را بدون ذره ای چندش به سمتش پرتاب کردم که لای موهای طبق مد بالا رفته اش،افتاد.این هم برای اینکه کمتر فک بزند. خرچران اَه بلندی گفت و فحشی داد و با تکان دادن تند تند دست، سعی کرد آن را بیرون بیندازد. فاریا قاه قاه می خندید . خودم هم خندیدم.پیرمرد هم همراه جویدن ملخ های سرخ شده می خندید. خرچران قصه در صدد خارج کردن سوسک بود که با خودم گفتم اگر بخواهم معطل این پسرک شوم، احتمالا تا فردا باید بنشینم و قصه های شهرزاد را گوش بدهم.بی خیال داخل رفتم و بدون اینکه بنشینم،کوتاه گفتم:
- یه چیز می خوام بتونه آدم بکشه.
پیرمرد مکثی کرد و سرش را در کتاب پاره پوره اش فرو کرد.خرچران دهانش باز مانده بود. ولی بعد تعجب رفت و با پوزخند گفت:
- می خوای تو هم معلمت رو بکشی؟
جوابش را ندادم.پیرمرد گفت:
- کی رو می خوای بکشی؟
- باید بگم؟
خسته و بی حوصله گفت:
- آره...باید بگی.
شانه ای بالا انداختم و بی خیال گفتم:
- بابام رو!
فاریا سری تکان داد و خرچران با تعجب گفت:
- کی؟
و پیرمرد مانند کسانی که انگار به این جور مسائل عادت دارند،گفت:
- برات یه ورد می گم،بزار زیر بالشتش.سه روز بعد،می میره..شک نکن!
دستهایم را در هم گره زدم و گفتم:
- تضمینی؟
پیرمرد اخمی کرد و گفت:
- حتما کارم تضمین شده است که اینجایی!
راست می گفت؛سری به نشانه ی توافق تکان دادم و با مکث گفتم:
- اما یه چیزی...اگه کار نکرد چی؟
پیرمرد آخرین ملخ را به دندان کشید که صدای عق گفتن فاریا بلند شد.منتظر بودم تا ملخش را بجود و جوابم را بدهد.بعد از چند ثانیه که برای من،یک قرن گذشت،گفت:
- خدا که نیستم!فقط می دونم هر کی این ورد رو برده،سر سه روز به عزای طرف نشسته.پس تو هم عین بقیه!
جلو رفتم و خم شدم تا ورد را بردارم که از بوی عرق و تعفن مرد،عقم گرفت.سریع ورد را برداشتم و خواستم بروم که مچم را گرفت.سریع و هیستریک گفتم:
- دستت رو بردار.
با دندان های یکی در میانش خندید و گفت:
- باشه تو هم که جنی شدی!
دوست داشتم بگویم جنی شدن من و خرچران به خاطر کثافت تو است.دستش را برداشت که با دیدن رده ی چندش آوری روی مچم،از خودم متنفر شدم.پیرمرد بدون اینکه اجازه دهد عمیق تر به چندش آور شدنم فکر کنم،گفت:
- پول من رو ندادی!
دست دیگرم را در جیبم فرو بردم و پول را روی میز چوبی زوار در رفته اش گذاشتم و گفتم:
- بیا.
و بعد نگاه دیگری به خرچرانِ زیبا انداختم و همراه فاریا از آن دخمه بیرون زدم.با ورود به حیاط و دیدن تاریکی هوا،رو به فاریا گفتم:
- بدو بریم.باید قبل از سام برسم خونه.
فاریا در حالیکه پالتویش را می تکاند گفت:
- مگه سام همیشه توی خونه نیست؟
سرم را به چپ و راست تکان دادم و گفتم:
- اینبار خودم شنیدم میره پیش البرز.
با دیدن ی شیر آب به سمت آن پا تند کردم.شیر آب را باز کردم و برخلاف تصورم،آب از آن بیرون زد.مچ سیاه شده ام را شستم که فاریا گفت:
- حس می کنم نجس ترین موجود دنیایی!
-البته بعد از اون.
فاریا خندید:
- شک نکن.
در را باز کردم و خواستم بیرون بروم که خرچران صدایمان زد:
- هی.هی..کجا میرین؟
فاریا به سمتش برگشت و با اخم گفت:
- جدی جدی باورت شده که خرچرونی و ما هم خرتیم؟
پسر جلو آمد و ضمن محل سگ به فاریا ندادن،دستش را به سمت من دراز کرد و گفت:
- کیاوشم. اسمت الی بود؟
دستش را پس زدم و گفتم:
- الیسیما.
با لبخند کوتاهی از کنارمان گذشت و رفت.شانه ای بالا انداختم که فاریا گفت:
- اگه نمی گفت کیاوش، خرچرون روش می موند!
سری به نشانه ی تائید تکان دادم و همراه فاریا قدم به قدم به ماشین نزدیک شدم.کاغذ را در دستم فشردم و فکر کردم؛سه روز دیگر...سام پَر!
نسرین
۵۲ ساله 00اصلا قشنگ نبود
۱ سال پیشم
10پایانش به نظرم همونی بودکه بایدوانتظارشو داشتم،سام دیگه نبایدتسلیم دیگران میشدبرای اولین وآخرین بار والی هم با تنهاشدنش هم سزای کاراشو داد هم فهمید چقدر قدرنشناس بوده
۲ سال پیشم
10قلم نویسنده خوب بوداما قصه ی سام خیلی غم انگیز بود،الی خودخواهترین،بیشعورترین،سنگدل ترین،نفهمترین آدمی بودکه تاحالا دیدم وتو رمانایی که خوندم،رفتارش غیر قابل تحمل بود
۲ سال پیشنیک
11قلمش خوب بود ولی پایانش داغون بود.قصه رو جمع نکرد
۲ سال پیشآرمیتا
1527کی گفته اسپرسو مزه زهر مار میده؟ نویسنده تا حالا اسپرسو خوردی اصن؟، 😐💞
۴ سال پیشدنیا
251اگه اسپرسو خورده باشی خیلی تلخه🙂وقتی چیزی نمیدونی الکی نگو
۳ سال پیشآرمیتا
02یعنی فقط من برای خوردن اسپرسو حاضرم برقصم؟
۲ سال پیشHani
۲۰ ساله 10وای بیچاره سام. واقعا اون ویران بود. کاش اینجوری عاقبت سام روتموم نمیکرد
۲ سال پیشآیدا
41با همه تلخیش قشنگ بود و غیر قابل پیش بینی.شخصیت کیاوش واقعا اگ نبود داستان خیلی یکنواخت و خسته کننده میشد.سام واقعا ویران بود جوری ک منم نتونستم اون حد از نابودیشو درک کنم ولی دوسش داشتم.خسته نباشی:)!
۲ سال پیشش ا
۳۹ ساله 21خوب شروع شد ولی آخرش نه .باید کامل میبود
۳ سال پیشLuna
40قلم نویسنده روان و تاحدودی پخته بود فضاسازی و شخصیت سازی ها خیلی عالی بودو روند غم انگیز داستان هم قابل پذیرش وقابل باور تر از فصل2بود به طور کل فصل اول مجموعه کامل از یک اثر خوبه!نویسنده خسته نباشی
۳ سال پیشخودم
217فهمیدیم کلمات فلسفی بلدی نمیخاد مث منتقدهای گینس اینطوری جوگیر بشی یه رمان سادس بگو قلمش قوی بود یا آماتور همین
۳ سال پیشیکتا
۳۶ ساله 00عالی بود و متفاوت دلم برای سام سوخت ممنونم سلامت باشید نویسنده عزیز🌷🌷
۳ سال پیشFateme
۱۹ ساله 52چرت ترین و مسخره ترین رمانی بود که تو این ۷ سال خوندم پیشنهاد میکنم اصلا وقتتونو نذارید پاش🤦🏻 ♀️
۳ سال پیشگل نرگس
20یه رمان متفاوت وتلخ که با قلم نویسنده خوب نویسنده شیرین شده بود وبسیار عالی
۳ سال پیشیاس
۱۸ ساله 10یه داستان متفاوت بود، به هر حال مرسی 🌹
۳ سال پیش..
10چرا انقد انرژی منفی میدید ، به نظره من خوب بود رمانش ، درباره خلاصشم بگم که خوب بود حالا نمی دونم چرا ایراد گرفتین ولی خب ،
۳ سال پیش
پری
00سلام اعصابم خورد شد انگار ریختن تو مخلوط کن این چی بود دیگه. طفلی سام. از اول تا اخر فقط به فکر سام بیچاره بودم. دلم برای الی نسوخت.