حصار تنهایی من به قلم پریبانو
قصــه درمورد دختری به اسم آیناز که نه زیبایی افسانه ای داره که زبان زد خاص وعام باشه نه پول وثروتی که پسرا برای ازدواج با اون به صف باایستن….دختری با قیافه معمولی که تو همین جامعه زندگی میکنه….وبر خلاف تمام دخترا که عزیز کرده باباشون هستن این دختر نیست…
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۶ ساعت و ۶ دقیقه
-شما بلا سرخودت نيار من با خودم کاري ندارم ...
با حرص کيفو انداختم رو شونم وراه افتادم که گفت:چيزي ميخواي بياري؟
-اره عرق خارشتر
داشتم کفشمو ميپوشدم که با خنده گفت:يه وقت عرق نفت برام نياري ؟
با اعصبانيت گفتم:امروز خيلي بذلگو شديا
-در حضور استادم درس پس ميدم
خنديدم و گفتم :خودشيريني هم که بلد بوديا ما خبر نداشتيم ؟
از خونشون اومدم بيرون..... نويد همسايه ديوار به ديوار ماست ، اهل اصفهان هستند مهر ماه پارسال بخاطر کار باباش مجبور ميشن بيان بوشهر از روز اولي که پاشو گذاشت به محله ما به خاطرخوش قيافه بودنش دخترا براش دست و پا ميشکنن اما اون جز من محل کس ديگه اي نميزاره ...از نظر سن من پنج سال ازش بزرگترم ولي از لحاظ قدو هيکل اون شيش سال از من بزرگ تره .. به طوري که تو نگاه اول کسي متوجه نميشه که هيجده سالشه ...پسر خيلي مهربونو با محبتيه ... جاي برادر نداشتم دوستش دارم ....رفتم تو اشپزخونه عرق خار شتر براش درست کردم گذاشتم تو سيني که درخونمون وزدن ...هر کي بود انگار دعوا داشت چون با سنگ به جون در افتاده بود ...از ترس اينکه در کنده بشه دويدم سمت در، وقتي بازش کردم ديدم عفت خانمه، بالبخند دراکولايشون گفت::سلام عزيزم خوبي؟
منم با حرص ولبخند تمسايي گفتم:الحمدوالله بد نيستم ...
-يک ساعته دارم در ميزم چرا در باز نميکني؟
-ببخشيد ...تو اشپخونه بودم نشنيدم ..
يه پلاستيک از زير چادرش دراوردوداد دستم و گفت : مهم نيست ...ببين اين پارچه رو براي پرده گرفتم ميتوني زحمت دوختش بکشي؟
مگه جرات داشتم به صاحب خونمون بگم نه با لبخند گفتم:چه زحمتي....تا باشه اين زحمتا ... براتون ميدوزم فقط براي کي ميخوايد؟
-براي جمعه ...اخه ميدوني چيه قرار جاريم بياد ..از اون ادماي پر فيس وافاده است دو ماه پيش که رفتم خونشون پوز همه چيشون ميداد ... به شوهرم گفتم بايد نصف وسايل خونه رو عوض کنيم (با خنده بلند گفت)اخه اوضاع رو کم کنيه ميدوني که چي ميگم ؟
از حرفش خندم گرفته بود گفتم: بله بله متوجه منظورتون شدم ...چشم تا جمعه براتون حاضرش ميکنم ...فقط مدلش جه جوري باشه ؟
-والله من از مدل پُدل چيزي سر در نميارم هر مدل پرده اي که ميدوني به خونمون مياد همون و بدوز..خوشکل بدوزيا روت حساب ميکنم
-چشم خيالتون راحت
دستت درد نکنه برم تا برنجم نسوخته خداحافظ
به سلامت سلام برسونيد ..
بري که ديگه برنگردي در رو بستم ورفتم به اشپزخونه پلاستيک انداختم رو زمين سيني به دست رفتم پيش نويد زنگ وزدم در وباز کرد .. رفتم تو ديدم روي مبل لم داده وتلويزيون نگاه ميکنه ...تک سرفه اي کردم سرش و برگردوند طرف من و گفت:به خانم دکتر ...چرا زحمت کشيدي؟
سيني و گذاشتم جلوش وگفتم :حالا تا عمر داري تيکه بار ما کن ...اصلا تقصير منه که به فکر توام
خنديد و عرق از روي ميز برداشت و گفت:خانم دکتر که نبايد اينقدر دل نازک باشن
يه لبخند مسخره اي زدم وگفتم:کاري نداري ميخوام برم ؟
کمي از عرق خورد وگفت:کار که دارم ولي نميدونم شما وقت داريد يا نه؟
يه نفسي کشيدم وگفتم :وقت که ندارم اما براي تو جورش ميکنم.. حالا کارت چي هست؟
-ممنون... سه شنبه امتحاناتم شروع ميشه گفتم اگه ميشه تودرسام بهم کمک کني ..فقط درسايي که مشکل دارم
کمي فکر کردم و گفتم:اولين امتحانت چيه؟
-عربي ....اگه ميدوني کار داري مزاحمت نميشما ؟
گردنمو کج کردم وگفتم:اصلا تعارف کردن بهت نمياد ... در ضمن کار من هيچ وقت تمومي نداره فقط خواستي بياي حول و حوش نه ونيم ده بيا
با لبخند گفت :ممنون ...جبران ميکنم
-خواهش ...
در هال و باز کردم گفت:بابت عرقم ممنون
وايسادمو گفتم : ميخواي همه تشکراتو يه جا بگي که منم يه جا جواب بدم
با خنده گفت :نه ديگه تموم شد ...خدا حافظ
-خدا حافظ
وقتي به دم در خونمون رسيدم يادم افتاد که کليدا رو تو خونه جا گذاشتم پوفي کردم و دور و برو يه نگاهي انداختم وقتي خيالم راحت شد که کسي نيست از در رفتم بالا و خودمو پرت کردم تو حياط اگه مامانم بودکه يه کتک َمشتي ازش ميخوردم ...رفتم تو اشپزخونه پارچه عفت خانم و برداشتم بردم به اتاقم روسري و مانتوم و دراوردم انداختم روي زمين از کمد لباسيم يه تاپ و شلواربرداشتم رفتم به حموم يه دوش مختصر و مفيد گرفتم ... وقتي از حموم در اومدم جلوي ميز ارايشيم نشستم و به خودم يه نگاهي انداختم ...موهاي فرفري مشکيم که تا گردم بود با پوستي نسبتا سفيد و چشماي بادمي شکل که بخاطر حالتش بيشتر دوستام بهم ميگفتن کره اي لبام هم خوب بود ازش راضي بودم لب پايينيم گوشتي تر از بالايي بود تنها عضو صورتم که با بقيه ناهماهنگ بود دماغم بود که عين دسته فرغون به صورتم چسبيده بود.. کلا چهره خوبي داشتم نه خيلي خوشکل و لوند بودم نه خيلي زشت و بدريخت يه جوراي قابل تحمل بودم دست از صورتم برداشتم و روي زمين دراز کش شدم کتابي که مخصوص انواع دوخت پرده بود برداشتم بايد براي پرده عفت خانم يه مدل پيدا ميکردم سرم گرم کتاب بود که صداي در اومد بلند شدم يه چادر دور خودم کردم از حياط داد زدم کيه؟:
باز کن منم..
-کي؟
-درو باز کن گرمم حوصله ندارم
درو باز کردم وگفتم: سلام مامان.
با اخم اومد تو و گفت: عليک سلام سر ظهري شوخيت گرفته؟
-چيزي شده ؟
-نخير ...
-پس چرا اينقدر اعصباني هستي ؟
چشماشو بست وبا حالت اعصباني گفت:اعصباني نيستم ...فقط گرمم
-چرا الان اومدي؟
سرم داد زد:ميشه اين قدر سوال نپرسي؟
وقتي اينجوري حرف ميزنه يعني حوصله هيچ بني بشري نداره وکسي نبايد به پرو پاش بپيچه ...منم بدون هيچ حرف اضافه اي رفتم به اتاقم چادرم از سرم برداشتم خواستم بشينم که صداي گريه مامانم شنيدم از اتاقم اومدم بيرون صداش از تو اشپزخونه مياومد دم در اشپزخونه ايستادم ديدم به کابينت اشپزخونه تکيه داده و سرش روي زانوهاشه اروم گفتم:مامان خوبي؟
سرشو بلند کردو با دستاش اشکاشو پاک کردو گفت:اره خوبم ...
يه ليوان ازکابينت برداشتم و پر ازاب کردم کنارش نشستم وگفتم :بيا يه قلپ ازاين بخور
-نميخورم ...
جلوي دهنش گرفتم وگفتم:يه ذره بخور
ليوانو ازم گرفت کمي ازش خورد يه نفس عميقي کشيدوسرشو گذاشت روي در کابينت منم نگاش ميکردم سرشو چرخوند طرف من وگفت:چيه چرا اينجوري نگام ميکني؟
-يه سوالي ازت بپرسم دعوام نميکني؟
پوزخندي زدو گفت:حالا نه اينکه تو هم خيلي ازم ميترسي ...ميخواي بپرسي چرا گريه ميکنم؟
-اوهووم..
ليوان گذاشت روي زمين و گفت:با رئيس رستوران دعوام شده
با تعجب گفتم :همين ؟
صبا
۳۰ ساله 00انقدرررررر غلط املایی داره که اعصاب آدم بهم میریزه. مثلا یه نمونه ش، به جای عصبانیت اعصبانیت! بقیه کلمات بماند. خب بدید کسی بنویسه که حداقل املای کلمات رو بلده.
۱ هفته پیشسارا
20کسی میدونه کاملشو از کجا بگیرم آخه از قسمت ۹ یه تیکه زیادش نیست خیلی بیمزه شده اون قسمتش حذف شده رمانش ک خوبه اگه اون قسمتش بود عالی میشد
۷ ماه پیشآرام
۱۹ ساله 00تو این پی دی اف بعضی جاهایش حذف شده ولی رو جستجو بزن حصار تنهایی من اون کامل اونو دانلود کن
۲ ماه پیشآیدا
۳۷ ساله 00من تا حالا رمان های خیلی زیادی خوندم این رمان هم یکی از بهترین های رمان ها بود که به دل مینشست ارزش وقت گذاشتن داره لطفا بخونید. مرسی از نویسنده عزیزعالی بود.
۲ ماه پیشمیترا
20رمان تا نصفه خوندم دوست داشتم فقط مشکلی که هست ی تیکه کلان نیست کن گیج شدم نفهمیدم چی شود آیناز پاش درد می کنه استراحت می کنه یهو میره آراد مهمونی گرفته و لبش زخم شده این تیکه حذف شده کجا میتونم بخونم
۷ ماه پیشسیما
00رمان خیلی جالبی بود من برای بار دوم خواندم باز هم خیلی لذت بردم ولی احساس کردم بعضی جاهای داستان حذف شده بود
۴ ماه پیشپریسا
۱۹ ساله 00سلام میشه یه رمان به خوبیه (رمان در حصار تنهایی من) بهم بگید
۵ ماه پیشملینا
10خیلی خوبههههههههه کاشکی تموم نمیشد
۶ ماه پیشمهسا
00بد نبود ولی یه قسمتش که فرار کرده اصلا نبود از دختر ام بدم اومد نه به این که تو اون خونه های خلاف کاری***وترک نمیکرد نه به این که تو خونه اراد چند بار از***خوندش گفت
۷ ماه پیشaida
00خیلی رمان قشنگی بود اما به نظرم نقص هم داشت یه سری جاها برای من ناقص بود و و تعریف نشده درکل مرسی از نویسنده عزیز، بسیار جذاب بود.
۷ ماه پیشآینور
۱۸ ساله 00عالیه برای بار چندمه میخونم دست نویسنده درد نکنه
۹ ماه پیشهانیه
10خیلی قشنگ بود اما ای کاش آخرش آنقدر خلاصه نمیشد عشقولانه هاش بیشتر میشد....
۹ ماه پیشاشوان
۱۸ ساله 20به شددددت محشر واقعا اگه نخونی ضرر کردی ای کاش جای کسایی بودم که هنوز لین رمان رو نخوندن
۹ ماه پیشالیسا
۱۸ ساله 03رمان زیبایی بود 😍 اما به جزئیات رمان توجه خیلی کم شده بود
۱۱ ماه پیشمریم
۳۳ ساله 30من این رمانو قبلا چندین بار خوندم بسیار دوستش داشتم اما این نسخه یه سری از وقایع وسط داستان رو نداره و ناقصه. اگه درست یادم باشه ازقسمت نهم باید تصحیح شه لطفا اصلاح کنید
۱۱ ماه پیش
فاطمه
۳۰ ساله 00شاید بشه گفت کلیات داستان خوب بود،ولی دیالوگ ها بسیار سطحی، فحش و دعواها بسیار بچگانه،هیچکس حد و حدود خودش رو نمیدونه. رفتاری که یه خدمتکار با بقیه اعضا داره و بی ادبیاش اصلا قابل تصور نیست.واقعا چرته