رمان من دیوونه توام به قلم mhlw
درمورد یه دختره پولداره که تو ناز و نعمت بزرگ شده با خانواده خیلی خوب
یه روز نفس با دوستای خودش و برادرش به شمال سفر میکنن و...
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱ ساعت و ۶ دقیقه
ادی:آب و آتش
من:عالیه اکی پس من برم خبر بدم ساعت 3 اینجا باشن
ادی:اکی
دودیدم تو اتاقمو به آرسی پی ام دادم:
arsi 3 bia jelo khonamon ba arti o dostash berim ab o atash bad shab berim eram
آرسی ج داد:
Ok be bache ha khabar bedam??
من ج دادم:
Re
دیه منتظر نشدم ج بده چون 2:10 شد سریع موهامو یه ور بافتم یه شلوار مشگی از اینایی که مچ پا معلومه با یه مانتوی روزنامه ای که تازه مد شده بلند که هیکل باریکمو نشون میده قدم بلند تر میشه قدم نه کوتاه نه بلند اندازه وزنم هم 50 کیلو ام به قول مامان هرچی میخورم چاق نمیشم راس میگه قشنگ روزی 2 تا پشقاب غذا میخورم ولی خو چاق نمیشم خو قیافم چشام سبز آبی عسلیه بعضی اوقات سبز میشه یا ابی و دورش عسلیه موژه های بلند ولی بور دماغ عملی که وقتی 18 سالم شد عمل کردم با لبای غنچه ای صورتی پوستم سفیده سفیده سفیدکه نه ولی خیلی سبزه هم نیستم موهای بلند بور که تا زیر باسنمه که هالا بافته بودمش
یه شال مشگی هم سرم کردم یه کتونیه سوپر استار سفید با خطای مشگیم پام کردم بعد از یه عکس از اتاق امدم بیرون البته سویچ ماشینم که ارتی دیروز اوردش رو با خودم اوردم گوشمو برداشتم کیف هم وللش آرتی هم همون موقع امد بیرون یه شلور اسلش مشگی یه بلیز مشگی که به رنگ سفید روش نوشته بود طهران با کپ مشگی که باز نوشته بود طهران با کتونی سوپر استار مشگی خطای سفید دقیقا برعکس من خخخ یه عکس انداختیم امدیم بیرون که همون موقع ماشین آرسی که لامبور گینی بود زد رو ترمز و اون 3 کله پوک ریختن پایین و همون موقع یه فراریه ناز به رنگ مشگی زد رو ترمز و دوستای ادی امدن پایین ادی:خو این دوستای من به یه پسره قد بلند هیکل ورزش کاری با چشای عسلی دماغ خوش فرم لبای گوشتی موهای لخت قهوه ای روشن اشاره کرد و گفت آرتام و به کناره آرتام یه پسره قد بلند ولی از ارتام کوتااه تر هیکل ورزش کاری با چشای قهوه ای لبا قلوه ای با دماغ خوش فرم اشاره کرد آرش و کنار آرش یه پسره هم قد ارش مثل هیکل اون 2 تا ورزشکاری چشای مشگی دماغ خوشگل لبا گوشتی گفت سپهر و رو به من گفت تو دوستات و معرفی کن تا آشناشن
"آرتام "
اوه اوه اینا چه دافن چه خوشملن اورین به ادرین که همچین کسایی رو پیدا کرد اون دختره که کنار ادرین وایستاده بود گفت:من نفسم خواهر ادرین بعد رو به یه پسره قد متوسط چشا مشگی لب دهن مناسب با صورتش که گفت ارسام دوست ما و البته عین بردار ما هستن بعد رو به دختر دیه کرد چشمای سبز لبای گوشتی کوچیک دماغ عملی موهای لختشو که رنگ مشگی داشت باز گذاشته بود گفت نازی بعد به دختره دیه اشاره کرد چشای قهوه ای لب گشاد ولی خو انقدری نبود که نشه نگاش کرد موهای جمع کرد بالا سرش گفتی آتنا بعد به دختر بغلی اشاره کرد دختری چشای توسی لبای قرمز کوچیک موهاشم عین نازی باز گذاشته بود ولی فر بود ولی نفس از همشون خوشگل تر بود چشاش آبی بود با رگه های عسلی لبای صوورتی واقا خوشمل بود
"نفس"
من:آقایون ما رو میتونید به اسم صدا کنید هیچ مردی نداره
ارتام:شما هم اشکال نداره ما رو به اسم صدا بزنید
من:آخ جوووون من از رسمی ح زدن حالن بهم میخوره
نازی:منم عین این پیرزنا
ادی:حالا ول کنید نفس تو میخای ماشین بیاری؟
من:ره با اهنگاتو مشکل دارم
ادی:اکی دخترا تو ماشین تو ارسی با ما
نفس:اه ارسی برا خودمونه
ادی:نوچ پسرا تویه ماشین دخترا تو یه ماشین دیه میخایم کورس بزاریم تا آب و آتش اگه ارتام اول رسید میزنگ به نازی ولی اگه تو زدتر رسیدی نازی میزنگه به من اکی؟
ارتام:این فنچ میخاد مسابقه بزاره
من:یس اخی از الان میدونی میخای ببازی که داری جا میزنی
ارتی:تو اینجوری فک کن
نفس:فک نمیکنم 100درصد
ادی:اه وللش تو این گرما برید سوار شید بریم
من:اکی
و با بچه ها پریدیم تو ماشین فلشمو زد که آهنگ تتلو من امد اخ جوون این آهنگه تا ته زیاد کردم و یه جوری گاز دادم که صدایی لاستیکا امد و با اهنگ هم همراهی میکردم اول صدای اهنگ میرفت بعد ماشینمون خخخخ ولی هنوز نه اون زده بود جلو نه من که پشت چراغ قرمز موندیم که اون ور ماشین یه ماشین پراید که توش از این پسرای سیخ سیخی بودن اونور ماشین پسر سوسولا ماشین ارتام اینا بود که پنجره شو داد پاین و ارتام داد زد اقا را تو بکش برو به اون ماشین گیر نده
پسره:چیکاره خانومایی؟
ارتام که عصبی شده بود:شوهراشون
پسره معلوم بود که ترسیده همین که چراغ سبز شد گاز داد و رفت خخخ تا خود آب و آتش گاز میدادم همین که زدم رو ترمز آرتام اینا هم زدن رو ترمز اوووف با هم شدیم ولی خو خوبه اون نبرد
ادی:خو با هم بردید اورین اورین
من:ارتام خان چجوری رانندگی کردن من که فنچ بودم؟
ارتام:اووو جو نگیرت یواش امدم که دلت نشکنه وگرنه میبردم
من:اره جون خودت
ارتام:جون داداشت
ادی:ای بابا چه ربطی به من داره اصن جونی سانی
سانی:ای بابا اصن به من چه
همین که امد بگه جون کی آرش گفت اه تا صب ولتون کنن میخان بحث کنید عر عر کنید بیایید دیه
هممون پقی زدیم زیر خنده همینجور داشتیم عکس میگرفتیم ما 4 تا خودمونو خفه کردیم یه دونه عکس دسته جمعی اندختیم که اول نازی نشست بعد سانی.اتی.ادی.ارتی.اشی.ارسی.سپی و من هم وایستادم کناری دستمو گذاشتم جلوی دماغم چشامو هم جمع کردم و اونا هم دخترها دستاشون رو دماغشون بود پسرا دستاشونو گذاشته بود رو پاشون و همه خشتکا اویزون خخخ و چیلیک عکس گرفتیم خیلی اوجل شد باید بزارم تو اینستا و البته بگم 23k فالورز دارم و فالوینگ ندارم خخخ همیچین ادم شاخی هستم ادی هم 20kفالورز 1دونه فالوینگ که اون هم من هستم خخخخ و اون 4 تا هم فالورزشون به k میرسد حالا نمیدونم چندتاس
من:بچه ها این عکسمونو میخام بزارم اینستا آیدیاتونو بدین tageکنم تون
ارتی:اخی کوچلو تو مگه اینستا هم داری؟
من:ره 23kفالورز دارم فالوینگ هم ندارم مثه ت نیستم که 2 تا فالورز داشته باشم
یه پوزخند زدو گفت 24k فالوینگ هم ندارم
من:به خاطر 1دونه
ارتی:یس میخای عکسمون و بزارم ببینم چقدر لایک میخوره؟
نفس:اکی هرکی بیشتر خود اون برتدس تا 1 روز هرچی اون بگه باید قبول کنه
ارتی:اکی
بیا اینجا تا عکس بگیریم
گوشی آیفونمو دراوردم ارتام پشت سرم وایستاد دستشو گرفت به شلوارش به دوربین نگاه کرد و من هم دستمو گرفتم به دماغم و یه سلفی گرفتم
این قرار شد من بزارم با گوشی ارتی هم وایستادم بغلش و به نیمرخ اون هم پشت دستشو گذاشت رو صورتش و چشاشو ریز کرد و موهای خامه ایش باد تکون میداد
عکسامون خیلی اوجل شد همون موقع گذاشتیم تو اینستا همدیگه رو تگ کردیم ببینیم تا شب کی لایکراش بالا
اون عکس دسته جمیمون هم گذاشتم خو از این بعد از بستنی خوردن و چرت و پرت گفتن رفتیم ارم بعد از کلی بازی کردن و جیغ جیغ کردن رفتیم غذا بخوریم رفتیم یه فست فودیه که چرک از در و دیوارش میباره ولی من اینجاها رو بیشتر دوست دارم همگی رفتیم نشستیم پشت میز ادی تک تک از بچه ها پرسی چی میخورید و وقتی به من رسید گفتم:دبل همرگر با پیتزا پپپرونی تنننند آدی یه پوزخند زد گفت حداقل کمتر سفارش بده نمونه حیف بشه
من:نترس حیف نمیشه
ارتی:بعید میدونم حالا وللش بیا بببینیم چند تا لایک خورده وقتی گوشیمو دیدم دیدم 137.45 تا لایک خورده ارتی کوچلو چجند تا من:137.45
ارتی:137.46
مائده
70جوری زده غمگین ک الان گفتم با یه تصادف همشون میمیرن 😐
۲ سال پیشسُها
۱۷ ساله 10دقیقا مواقم
۹ ماه پیشفاطمه
۱۹ ساله 00منم همین حدس و زدم
۷ روز پیشSAzde
20زیاد نخوندم ولی مسخره بود از همه بیشتر تو یه جمله همش میگفت (خخخخخخخ)حالم داشت بهم میخورد خدایی آنی دانی سانی مای دالی خالی مث ادم اسمارو بگو بفهمیم حس میکردم شخصیتاش حیون بودن ادی😐
۱ ماه پیششقایق
۱۵ ساله 00خوب بود دمت جیز ولی راس میگه همش میکفت الی سلی خلی ملی ادی واینا من قاطی میکردم تعدادم زیاد بود وبجز نازی وادری زیاد کسیو نشناختم
۳ هفته پیشنفس
۱۵ ساله 00رمان باحالی بود ولی کاش تعداد نفرات زاید نبود 😊
۱ ماه پیشسعیده
00بد نبود
۲ ماه پیشGhazal
۱۶ ساله 00رمان قشنگی بود ولی کم بود❤️
۲ ماه پیشرستا
00تو یک کلمه مزخرف
۴ ماه پیش....
00رمانتون عالیههه بهتره بگم معرکه
۴ ماه پیشرها
۱۶ ساله 00اه اه اه چه زد حال ناموسا اینم رمانه 😢🤣
۴ ماه پیشبیتا
۱۴ ساله 00به نظرم اصلا این رمان غمگین نبود بلکه خیلی طنز و شاد بود من عاشق این رمان شدم خیلی با حال بود وقتی خوندم از بس طنز بود اشک از چشمم میومد ممنون از نویسنده این رمان😁😁😁😁😁😍😍😍😍
۶ ماه پیشایدا
۱۵ ساله 00رمان خیلی قشنگی بود فقط قلمش از نظر نوشتن ضعیف بود خیلی ممنون از نویسنده عزیز
۷ ماه پیشامیر
۵۳ ساله 00اصلا زیبا نبود حیف زمانی که برای خوندنش صرف کردم
۸ ماه پیشElaww
10این رمانو پیشنهاد نمیکنم به نظر من خیلی آبکی و بی معنی بود ولی ممنون از نویسنده✨
۹ ماه پیشفربد
11خوب بود..............
۱۲ ماه پیشArefeh
21من فقط نصف پارت اولو خوندم از اولش مشخص بود چرته ببخشیدا معذرت میخوام از نویسنده
۱ سال پیش
مهنا
00بد نبود ولی کاش اسما رو مخفف نمی کرد بعد این کجاش غمگین؟