غرور، عشق، غیرت به قلم آیناز
در باره دختری به اسم آیناز دختری که شاید غرورش اولین چیزی باشه که بقیه ازش میبینن وشاید حرکاتش اونو آدم خود پسند نشون بده ولی بر خلاف ظاهرش اون قلب پاکی داره ظاهرش مثل ماسکی که نمیخواد کسی به روح شیشه ایش پی ببره تاحالا عاشق نشده و از نظرش پسری که لیاقت توجه داشته باشه خیلی کمه...
تخمین مدت زمان مطالعه : ۷ ساعت و ۶ دقیقه
پسره دوباره دستش وطرف تران دراز کرد
-اشکال نداره عزیزم تا حالا کسی بهت شماره نداده بدونی باس چیکار کنی
من الان بهت میگم کارت لای انگشت وسط و اشارش بود
-الان باید ازم بگیری و بگی مرسی فرزاد جون
تران داشت خون خودش و میخورد ولی در عین حال پوزخندی زد و گفت
-از اونجایی که تا حالا کسی بهم شماره نداده ترجیه میدم واستم تا یک آدم عالی با درجه شعور بالا و فهم و درک والبته باسواد و خوشتیپ (نگاهش و از بالا تاپایین پسر چرخوند ) والبته خوشگل بهم شماره بده منم با خوشحالی شماره رو بگیرم بگم مرسی عزیزم
پسره با عصبانیت داشت به تران نگاه میکرد تمام افراد حاضر داشتند مارو نگاه میکردند ترانه قدمی برداشت نرسیده به در پسره با صدای بلند که معلوم بود حرصی گفت:
-امثال شماها رو خوب میشناسم منتظرین شاهزاده سوار بر اسب سفیدتون خر پول باشه تا فقط بتیغینش ( هرسه تامون از عصبانیت در حال انفجار بودیم) دخترای حاضر شروع کردن با عشوه خندیدن
-باید بهت بگم بچه تو که از پایین شهر پاشدی اومدی تا پسرای بالا شهر و بتیغی و پولی به جیب بزنی اگه میفهمیدی ماشینم چیه زود تصمیم نمیگرفتی بعد نیشخندی زد
پسرا زدن زیر خنده
تران خندید و دو قدم به سمت پسره برداشت پسره اول تعجب کرد ولی بعد خندید و اونم جلو اومد
-میدونستم عزیزم بیا اینم شماره ، منتظر زنگت هستم
تران دستش و سمت کارت برد ولی تو هوا نگهش داشت و به جای اینکه کارتو بگیره با عصبانیتی که ازش سراغ نداشتم دستش و بالا برد و با صدای بدی روی صورت پسره پایین آورد پسره سرش چرخید
-میدونی لیاقت امثال تو چیه ؟ همون دخترای پایین شهری که بزک و دوزک میکنن و با عشوه هاشون امثال بی لیاقتی مثل تو رو میتیغن
تران مثل بید میلرزید پسره هنوز تو بهت بود پسرا داشتن به سمت دوستشون میرفتن منم گفتم الان که دعوا بالا بگیره دست تران و گرفتیم و با سرعت از اونجا بیرون زدیدم تران داشت گریش میگرفت
با سرعت به سمت ماشین رفتیم همونطور هستی داشت باهاش حرف میزد تا آروم باشه
تا ماشین و دیدم در و باز کردم ترانه عقب نشست.
به پشت ماشین نگاه کردم یک سمند از پشت چسبونده بود به ماشین جلو هم که بی ام و بود و من بهش چسبونده بود آهی کشیدم با عصبانیت در ماشین و باز کردم ودر محکم بستم
هستی: چه خبرته به ماشین خودتم رحم نداری؟
-یکی از پشت چسبونده به ماشین چجوری بیام بیرون از پارک؟
هستی برگشت عقب
-وای آره میخوای چیکار کنی ؟
-جز انتظار کار دیگه میتونم بکنم؟؟؟؟؟
نیم ساعت بود تو ماشین منتظر بودیم یکیشون بیاد حسابی عصبی بودم
یک دفعه دزدگیر بی ام و روشن خاموش شد به سرعت سرم و برگردوندم که گردنم صدا داد
-بچه ها این همون جیگره نیست؟
هستی: چرا این بی ام و مال اینه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تران که تا الان ساکت بود سریع چشاش و چرخوند
-ای جانم گفتم عجب جیگریه واقعا برازندشه
-اوق
-کوفت
اومد سمت ماشینش بدون اینکه به ما نگاه کنه با پرستیژ خاص خودش در وباز کرد و نشست خوشحال شدم الان راه میفته ولی دیدم یک پسره همسن و سال خودش بسیار خوش پوش اومد سمتش جیگره پیاده شد باهم دست دادن و یک پلاستیک بهش داد .
و دوباره درو بست اااااا؟؟؟؟ این داره میره ؟؟؟؟؟؟کجااااااااا؟
-از ماشین پیاده شدم در ومحکم بستم میدونستم که هستی داره حرص میخوره به سمت پسره رفتم.
- آقا
آرتام برگشت یک لحظه موندم چه چشایی داشت وای هستی کجایی بیا من وبگیر وای مامان داره میاد جلو
-بله؟؟؟؟
همچین با حرص و اخم گفت که یک قدم رفتم عقب
چی میخواستم بگم خدا وای یادم رفت داشتم فکر میکردم چی میخواستم بگم همینطور داشتم تو چشاش دنبال یکم هیزی میگشتم ولی عجیب که بیشتر داشت با تمسخر نگام میکرد
لباش تکون خورد به لباش خیره شدم چه لبایی وسوسه برانگیزه.
ها من چی گفتم؟؟
دستش و جلوم تکون داد
-هی خانوم کجایی؟؟؟
بعد دست به سینه شد پوزخندی زد
-چیزی هم مونده
با تعجب نگاش کردم
-چی؟
احساس کردم چشاش خندید ولی فقط یک لحظه دوباره خشن شد صد رحمت به قبلش بابا این و با یک من عسلم نمیشه خورد
-میگم چیزی هم ازم مونده؟
با بهت داشتم نگاش میکردم چی میگه این؟؟؟ بعد یک دفعه متوجه حرفش شدم اول خجالت کشیدم ولی بعد عصبی شدم بیشعور
سرم وآوردم بالا نگاه سردو یخیمو با خونسردی بهش دوختم
از تغییر سریعم تعجب کرد.
نگاهم و از بالا تا پایینش چرخوندم
-از اولم چیزی نداشتی
نیشخند زد
-من بودم داشتم با عشوه نگات میکردم
بعد روش و بر گردوند و به 2 قدم بر داشت
-واستا
ترنم
۲۴ ساله 00خوب بود ممنون
۲ ماه پیشهستی
۱۵ ساله 10من یه سالی هست که شب و روز رمان میخونم رمان خوبی بود ولی ایناز خیلی درباره ظاهر شخصیت ها توضیح میداد
۲ ماه پیشسپیده
۲۰ ساله 10بچه ها ی رمانی بود دختره تازه خوانواده شو از دست داده بود خیلیم پولدار بودن خانواده پدریش اذیتش میکردن فک کنم پسر عموش هم از خارج میومد می گفت این دختر زنه منه ولی دختره اینو نمیدونست اسمش چیه🥺لطفا
۴ ماه پیشبهاره معین عباسی
۴۳ ساله 00عالی بی نظیر بود ممنونم
۴ ماه پیشARMY
۱۵ ساله 00خیلی خوب بود عاااااااالی بود ممنونم ازتون (نویسنده)💜
۴ ماه پیشمائده
00خیلی خیلی رمان قشنگیه من این رمان رو شاید ۵ بار خونده باشم ولی بازم خیلی قشنگه و عالی
۴ ماه پیشعاطفه
10یکی از بهترین رمانایی که خوندم دمت گرم نویسنده عزیز
۵ ماه پیشکبرا بدبختی در ایران
۹۵ ساله 130من نمیدونم اگه ایران شمال رو نداشت نویسنده ها میخواستن چی کار کنن. لامصب هرچی صحنه خارجکی و عشق و عاشقی هست توی دریای روبروی ویلاشون اتفاق می افته🗿💔🚶🏻 ♀️
۸ ماه پیشمبی
10یعنی حق ترین چیزی ک گف
۶ ماه پیشزی زی گولو
00من این رمان رو تا الان پنج باره که خوندم فک کنم گفتن همین کافی باشه
۶ ماه پیشDELARAM
۲۰ ساله 30رمان عشق غرور غیرت عالی ترین رمانی که تاحالا خوندم! من عاشق رمان هایی هستم که غیرتی باشه ژانرش. وای من عاشق ارتام شدم وحشتناک عاشقش شدم یه مردی که کلی غرور داره در کنارش تعصب و غیرتم داره برای ایناز..
۸ ماه پیشainaz
۱۸ ساله 00رمان خیلی خوبی بود چه عجب بلاخره اسمم یه جا استفاده شد
۸ ماه پیشندا
10خوب بود بعضی جاهاش تکراری بود مثلا ارتام و تاجیک و بعضی جاهای دیگه می تونست عالی ترشه نازنین یا الناز با سهیل ازدواج کنند وقتی خبر حاملگیش را به خانواده میگن ولی بازم ممنون
۹ ماه پیشمثل بقیه
00رمان خوبی بود عالی حتما بخونید
۹ ماه پیشساره
۱۴ ساله 00خیلییییییی عالی بود دمت گرم منتظر کار های بیشتر هستیم
۹ ماه پیش
دنیا
۱۹ ساله 00یکی دو قسمتشو خوندم نمیدونم چرا اینا هرجا میرن پسرا یا بنز و بی ام دارن یا خیلی خوشگلن همشونم تو کف این دخترا هستن راه میفتن دنبالشون//: