رمان قدیسه نجس ) جلد اول ) به قلم کلاله قربانی
دختر قصمون. خیلى مهربونه ولى خودشو سنگ دل نشون میده.بازم دختر قصه مون خیلی درد تو زندگی ش داره ولی بی خیاله... چون مجبوره... خیلی حرفا داره،بیشتر از من..بیشتر از تو... ولی به یه زبون دیگه میگه.به زبون بی خیالی...اما یه درد مشترک با من و تو داره... اونم از بدجنسی آدما بدش میاد...
به حرف مردم اهمیتی نمیده... دختر قصه مون با اینکه نمی خواد،اما یه اسم روشه... اسمی که زندگی شو عوض کرده...
تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و ۳۶ دقیقه
بی حوصله گفتم: حتما این يارو... پيرى يه خیلی پولداره و من تنها نوه شم و همه ی ارث و میراثش به من میرسه و اینا... نه؟!
خندید: تا حدودی بله...
بی حوصله تر از قبل و خیلی جدی گفتم: عمو جان بفرمائید... من حوصله ی دردسر ندارم...
- دخترم... شما به حرفای من گوش کن بعد قضاوت کن...
چهار زانو جلوش رو زمین نشستم: میشنُفَم...
به آرومی پلک زد: ببین دخترم... پدرت وقتی جوون و خام بود با یه خانومی رابطه داشته... کار از کار میگذره و مادرت باردار میشه... وقتی موضوعو به پدرت میگه و اونم مخالفت می کنه و میگه که باید بچه سقط بشه راشو میکشه و میره... پدرتم پشیمون میشه و میره دنبالش ... ولی تو راه تصادف می کنه و دم به دم فوت میکنه... مادرت می مونه و یه بچه تو شکمش... با اینکه خیلی دوست داشته ولی وسعشو نداشته که بزرگت کنه... پس می سپارتت به پرورشگاه... خودشم بعد از یه مدت خودکشی میکنه...
چونه مو خاروندم: بعدشم یه مامان پیری پیدا میشه که بعد این همه سال، چشم به راهه تنها نوه شه... درست گفتم؟!
سرشو تکونداد...
- خب... فیلم نامه ی خوبی بود... ولى يه كوچولو، همچين بگى نگى تكرارى يه... حالا کارگردانش کيه؟!
کلافه گفت: آخه دختر جون من قد توام که باهات شوخی کنم؟!
- آخه عمو جون... انتظار داری من حرفاتو باور کنم؟!
- باور نمیکنی آزمایش بده...
یه ابرومو انداختم بالا: من وقت آزمایش و این مسخره بازیا رو ندارم که آخرش بگن... اه تو نبودی... اشتباه شده... الانم باید برم دنبال کار بگردم... زت زیاد...
در کیفشو باز کرد و یه پوشه از توش درآورد: ببین دختر جون... من وکیل خانوم صالحی م... اینم کپی وکالت نامه و حق و حقوق تو که از مادربزرگت بهت میرسه...
بعد یه کاغذ درآورد و روش یه چیزایی نوشت: اینم آدرس خونه ی مادربزرگت... مطمئن باش ارثی که قراره بهت برسه حقته!
کاغذو گذاشت روی پوشه ای که تو دستم بود و رفت... تا درو بست رها وسودا اومدن بيرون...
رها: اين يارو كى بود؟!
سودا: عجب سقى دارم من... همين ظهرى سر ناهار دعا كردم يه پيرى پيدا شه بهت ارث برسه ها... جلل خالق... كاش يه دعاى ديگه ميكردم...
رها: يه لحظه زر نزن بزار ببينم قضيه چيه...
سودا: مرده چى ميگفت هونام؟!
- چرت و پرت...
بعدشم پوشه رو همون جا كف حياط انداختم و زدم بيرون... يه زن كه دست يه بچه رو گرفته بود از كنارم رد شد... عروسک بچه هه پيش پام افتاد... زنه دستشو كشيد... خم شدم و عروسكشو برداشتمو بردم بهش بدم كه زنه يه جورى نگام كرد كه فكر كردم عروسكشو من دزديدم... بچه هه دست دراز كرد عروسكو بگيره كه زنه يكى زدش: پدر سگ چرا محكم نگه ش نداشتى؟!
بعدشم دستشو كشيد و به زور بردش... صداى گريه ى بچه هه تو فريادى كه تو دلم بود گم شد... چشامو براى يه لحظه بستم و رفتم سر خيابون و يه ماشين گرفتم... سر چهارراه گفتم: پياده ميشم...
بعد يه پونصدى بهش دادم كه گفت: كرايه گرون شده... ميشه هفتصد...
- تا ديروز پونصد بود... مگه چقدر راه اومدى؟!
- مى خواسى پياده بياى! كرايه هفتصده...
مى دونستم از اون لاشى هاست... مى دونستم مرضش چيه... بدون اينكه بهش پولى بدم پياده شدم و درو محكم بستم... مى خواست پياده شه دعوا راه بندازه... نمى دونم چى شد كه پشيمون شد و يه تف انداخت تو جاده و راه افتاد...
عادت كرده بودم واسم تف بندازن... با دليل... كه هيچوقت دليلشو نفهميدم... بى دليل... كه هيچ وقت نفهميدم واسه چى؟!
تا شب دنبال كار گشتم... نشد كه نشد... حتى دوبارم رفتم سركار قبليم... تنها حرفى كه بهم زد اين بود: مى خواستى كثافت كارى راه نندازى!
آخه بى انصاف چيزى نديده قضاوت ميكنه... يكى شون زير آبمو زده بود... چرا... گ*ن*ا*هم اين بود كه پاک بودم به اسم نجس!!!
دست از پا درازتر برگشتم خونه... ساعت نه شب بود و مى دونستم رها و سودا رفتن... تا اومدم درو بازكنم صابخونه رو جلوم ديدم... بهش اهميتى ندادم و اومدم درو باز كنم كه گفت:
- ناز زيادى دارى دختر...
اين در بى صاحاب چرا باز نمى شه؟! با لگد بازش كردم كه گفت:
- دو روز ديگه تخليه مىكنى!
نگاش كردم... اين ديگه اين وسط چى ميگه؟!
- مگه كرايه عقب افتاده؟!
يه لبخند كثيف زد: همسايه ها اعتراض كردن... ميگن اينجا كه ج... خونه نيست!
مى دونستم نمى تونم قانعشون كنم كه مردى كه امروز اومده بود اينجا واسه يه كار ديگه اومده بود... مى دونستم سطح فكرشون همين قده... پس بى خيال گفتم: مگه طرف اومده خونه ى همسايه ها؟!
سرشو تكون داد: مردم دارن اينجا زندگى ميكنن...
بعد آروم تر ادامه داد: خودت نميخواى... بيا صيغه م بشو... هرچى دارم مال تو...
كثافت خودش زن و بچه داشت... خونه ى خدا رو زيارت كرده بود ولى هيچى از دين نمى دونست... تو محل بهش ميگفتن حاج آقا... ولى خودشم مى دونست كه يه كثافت بيشتر نيست...
بدون هيچ حرفى رفتم تو و درو محكم بستم... عوضى! حالم از اين آدماى ه*ر*زه بهم مى خوره... كسى كه تسبيح تو دستش مى چرخونه و بجاى ذكر اسم زناى صيغه اى شو مى بره... پدر سگ هر ماه يه زن صيغه ميكنه...
نفسمو با حرص دادم بيرون و رفتم و روى اولين پله نشستم... سرمو بين دستام گرفتم... حالا كدوم گورى برم؟!
حرص نخور هونام... اين بدبختى هام تموم ميشه... پا شدم و رفتم تو... همونطور كه لباسامو مى كندم رفتم تو اتاق... وسط اتاق دو تا جعبه كادو بود... يكى سفيد با خط خطى هاى سياه كه از اون يكى بزرگتر بود و شكل م*س*تطيل بود... يكى صورتى با قلباى ريز قرمز كه خودشم شكل قلب بود...
لبخندى زدم و رفتم سمتشون... مانتومو كندم و سر جعبه ى صورتى رو باز كردم... يه ادكلن خيلى خوشگل بين يه عالمه پوشال بود... ادكلنو برداشتم كه ديدم كنارش يه كارت تبريكه... برش داشتم و بازش كردم: قربون نيک نامى خودم...
مى دونست از اين كلمه متنفرما... ولى بازم مى گفت...
سر اون يكى جعبه رو باز كردم... يه خرس پشمالوى سفيد و خوشگل توش بود... توى گردنشم يه كارت آويزون بود: خاک تو سرت كه نيومدى سينما... منو اين اسكل مى ريم خوش ميگذرونيم... تو هم تو اون خراب شده بپوس...
با خنده پا شدم و رفتم كه از آشپزخونه واسه خودم آب بردارم... اينا ديوونه ن! ولى با معرفت! مى دونستن الآن بيشتر از اين عروسكا به يه مانتو احتياج دارم ولى نخريده بودن كه غرورم نشكنه!!!
***
صبح زود بيدار شدم تا برم دنبال كار... ولى چه كارى؟! از صبح تا غروب انگار فقط دورخودم مى چرخيدم... نا اميد رفتم تو پاركى كه همون نزديکى ها بود... خسته روى يه نيمكت نشستم و يكم از آب معدنى م خوردم... تموم شد... بى توجه به سطل زباله اى كه كنارم بود بطرى رو پرت كردم رو چمنا! شهر ما خانه ى ما... من كه خونه ندارم... پس اين شهرم بى خوده...
- از چى ناراحتى جيگر؟!
- از آدماى كثيفى مثل شما...
دوتاشون خنديدن... يكى شون كه خيلى پر رو تر بود اومد نزديكم: با ما ارزون تر حساب كن... به قول شاعر... با ما به از اين باش...
حوصله ى دعوا نداشتم... رومو برگردوندم سمت ديگه... اوليه اومد وكنارم نشست... اون يكى م دور و برو مى پاييد...
- ببين... ناز الكى نكن...
بعد دستشو آورد جلو سمت صورتم... قبل از اينكه بتونه بهم دست بزنه چاقومو گذاشتم زير چونه ش: بزن به چاک...
كپ كرده بود... اون يكى اومد كمكش كه سريع با پام يه لگد بين پاهاش زدم كه نقش زمين شد... ديگه ياد گرفته بودم بايد چه جورى باهاشون حرف زد... به زبون خودشون... مثل حيوونا...
- همين الآن ميزنى به چاک... اون لاشه هم جمعش كن...
پری
۱۶ ساله 00سلام رمانش قشنگ بود یعنی عالی بود فقط اسم جلد دومم چیه
۱ سال پیشaylin
00عالی🥺👌
۱ سال پیششکلات
10بسیار زیبا بود از خوندنش پشیمون نمیشید
۲ سال پیشماریا
۳۵ ساله 10جلد اول که خیلی قشنگ بود ممنون از نویسنده عزیز
۲ سال پیشمینا
۳۰ ساله 10عالی من قبلاً فصل دوش رو خونده بودم تازه متوجه شدم که فصل یک داره. چندساله پیش من فصل دومش خوندم
۲ سال پیشMena
00هنوز نخوندم ولی امیدوارم خوب باشه
۲ سال پیشM
00ارزش خوندنو داره لحنش صمیمی کتابی نیست قشنگ میشه خودتو جای شخصیت داستان بزاری
۲ سال پیشMona
10من قسمت چهارمم واقعا قشنگه از اون رماناس دوس نداری ولش کنی نه بعضی رمانا فقط در باز کردم رفتم داخل درو بستم خوابیدم نمیدونم مسواک زدم واقعا ارزش خوندن داره هیجان داره
۲ سال پیش?هانیه
41فقط من از کفش ده سانتی و اَبرو های نازک و ناخون بیشتر از ۳ میلیمتر متنفرم؟!!
۲ سال پیشکبری قشنگه
10بسی زیبا بود..._پیشنهاد میکنم بخونید_:)
۳ سال پیشبانو
۳۲ ساله 03سلام رمان آبکی و با قلم ضعیفی هست فصل دومش که خیلی تعریفش را کردین بخونیم ببینیم چیه لطفاً نظرات را کارشناسی شده و بهتر بنویسین بر اساس نظرات شما رمان دانلود میکنیم موفق باشین
۳ سال پیشچشانا
20واقعا خیلییی خوب بود جزو بهترین رمان هاست و واقعا جای تعجبه که تعداد لایک ها کمه و واقعا داخل فصل دوم تمام ابهامات از بین می ره☺️☺️😍پس پیشنهاد میکنم بخونیدش
۳ سال پیشستایش
۱۲ ساله 10خیلی هم عالیه
۳ سال پیشخ
11خیلیییییییی قشنگههههه پیشنهاد میکنم حتما بخونیدشش🥺🌙
۳ سال پیشSamin
90این رمان واقعا قشنگه زیاد شناخته شده نیست اما پیشنهاد میکنم حتما بخونید من که خیلی دوسش داشتم و متفاوت و جذاب بود برام
۴ سال پیشی بنده خدا
31ارع رمان شناخته شده ای نی ولی خیلی قشنگه من ازش خوشم اومد با اینکه زیاد رمان خوندم و این رمانو همی چن وقت پیش خوندم بنظرم یکی از قشنگترین رماناس و داستان متفاوتی هم داشت ب نسبت بقیه رمانا
۳ سال پیش
سحر ۳۵
00خیلی قشنگ زیبا و عالی