رمان دنیای وحشی (جلد دوم عشق وحشی) به قلم حلما و ملودی
تو قسمت اول دیدیم که روز عروسیشون دخترا فرار کردن و پسرا شکست
خوردن حالا بعد از گذشت چند ماه قرار دوباره باهم روبه رو بشن و اتفاقات
جالبی براشون بیافته
اتفاقاتی که به کل مسیر زندگیشون رو مجدداً عوض میکنه و اونا رو به…
تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۴۶ دقیقه
پسره هم که معلوم نبود...
دختره شال که نداشت...
دکمه هاي مانتوش باز بود و زيرش فقط يه زير پوش بود...
پسره هم دکمه هاي لباسش باز بود...
ماهام که انگار بز زل زده بوديم بهشون...
پسره اول خيلي اروم موهاي دختره رو نوازش کرد که من جاي دختره مورمورم شد...
بعد اروم سرشو برد جلو و مشغول شد
مادوتام که انگار نه انگار داريم به عشق بازي يکي ديگه نگاه ميکنيم...
پسره کم کم سرشو برد پايين و تو گودي گرد دختره فرو کرد...
بعد از چند لحظه دختره با پسره که کنار ديوار بود جاشو عوض کرد...
با ديدن چهره ي پسره هنگ کردم...
زمزمه کردم::ام...امير؟؟؟
باورم نميشد...امير من...عشق من...شوهر من
اينجوري يه دختر رو توي اغوشش گرفته و باهاش عشق بازي ميکنه
وحشت ناک بود....
بد جور شکي برام بود..
هر چند گفته بودن امير دختر باز شده...
ولي من باور نکردم..
هه...سرمو تکون دادم و شروع کردم به دويدن...
ذهنم کاملا قفل بود...
ايليا هم دنبالم مي اومد...
زياد دور نشده بوديم که سرم گيج رفت و داشتم مي افتادم که ايليا منو تو بقلش گرفت..
همون لحظه امير با دختره که داشت قيافش رو درست ميکرد داشتن از اون قسمت خارج ميشدن...
مي خواستم ببينتم و بشکنه...
پس تو يه حرکت آني گردن ايليا رو گرفتم و کشيدمش سمت ديوار و کوبوندمش به ديوار..
قبل از اينکه حرفي بزنه صورتمو مقابل صورتش قرار دادم
و باز هم گناه...
گناهي که يکبار با ميلاد بود و اينبار با ايليا تکرار شد...
ايليا منو محکم به خودش فشورد و همراهيم کرد...ميدونستم دوسم داره...
بايد به اين بوسه ها عادت ميکردم...
توي بازي بهش نياز داشتم...
گرمي نگاهي رو روي خودم حس کردم...
ميدونستم اميره...
ميدونستم داره از درون ميسوزه...
ولي بخاطر چندمين خيانتش بايد اين درد رو تحمل کنه....
ولي کاش اونکار رو نميکردم...
نميکردم تا يه روز....
اروم ازش فاصله گرفتم
منو تو اغوشش کشيد...
بازهم گناه...باز هم گرمي همون نگاه خشمگين
باز هم لذت از حرص خوردنش...
و باز هم کلمه اي که توي ذهن امير اکو ميشد و منو ميسوزوند...
((* ازت متنفرم هلن.....ازت متنفرم*))
توي ذهنش هم داد ميزد...
کاش هيچ وقت اون روز نميرفتم اونجا...
تا انقدر ساده بخاطر لج بازي هام نابودم نميکرد... ان به استلاح مرد....ان به استلاح شوهر.. ان به
اميرحسين.
به سولماز نگاه کردم....ههه يکي ديگه از همون دختراي چندش...از بودن باهاشون لذت ميبردم...چون حس ميکردم با اين کارم هلن نابود ميشه....شروع کردم به باز کردن دکمه هاي مانتوش...دکمه هاي خودمم باز کردم و چسبيدم بهش.......به محض اينکه چسبيدم بهش داغ کردم ....از لذت اين انتقام.....شروع کردم به بوسيدنش....واي که چه حالي ميداد....داشتم لذت ميبردم....سرمو تو گردنش فرو کردم... سرم داشت پايين تر ميرفت که...يهو جلومو گرفت...انگشتشو گذاشت رو لبم ..با عشوه گفت
- امير جونم....بقيشو بزار تو خونه....اينجا زشته هاااا...
خنديدم...با مرموزي گفتم
- شما جون بخواه....ولي اينجا هم خوب بود هااا....
خنديد...با هم ديگه از اون ماز خارج شديم...دکمه هامو سريع بستم....با اون چيزي که ديدم سرجام خشکم زد.....چشام گرد شد.....هلن اينجا چيکار ميکنه؟؟؟ اون پسره کيه؟؟؟ هلن پسره رو کوبيد به ديوار و شروع کرد به بوسيدن لباش...گر گرفتم....خشم تمام وجودمو فرا گرفت.....بدنم از شدت خشم ميلرزيد.....هه....پس اين بود...اين بود که به خاطرش ترکم کرد....ازت متنفرم هلن.....ازت متنفرم...ازش جدا شد...پسره هلنو محکم به خودش چسبوند.....به خاک سياه ميکشونمت..نگاه پرنفرتمو به چشماي سردش دوختم...پوزخندي زد....اين پسره چشم سبز کابوس من بود......نميزارم يه روز خوش ببيني...دست سولمازو گرفتم و از اون ماز اومديم بيرون....فوري نشستم تو ماشين و به سمت خونه رفتم....خيلي عصبي بودم...وقتي رسيدم خونه بدون توجه به سولماز رفتم تو...اونم مثل جوجه اردک دنبالم ميومد...
سولماز-واي عسيسم...چه خونه خوشگلي داري...
حرفي نزدم...فوري يه سيگار اوردم و اتيش زدم...پک خيلي محکي بهش زدم....بعدي...بعدي...بعدي.. و جعبه ي سيگار تموم شد...نشستم سر مبل ....سولماز هم بعد از اينکه مانتوشو در اورد اومد نشست کنارم...دستشو انداخت دور گردنم و شروع کرد به نفس کشيدن تو گردنم.....داغ داغ بودم.....دکمه هاي پيرهنمو باز کردم...همش صحنه بوسيدنش جلوم ميومد....داشتم رواني ميشد...سيگارو تو دستم مچاله کردم و پرتش کردم رو ميز...کلافه تو سالن قدم ميزدم...خيلي عصبي بودم....خيلي....سولماز خواست بياد سمتم که هلش دادم رو مبل و گفتم
- فقط بتمرگ و حرفم نزن....
اونم. انگار بهش بر خورده باشه بلند شد و گفت
- امير چه مرگته؟؟ از وقتي اون دو نفر و ديدي اينجوري ريختي بهم...چت شده؟؟؟
امير- به تو مربوط نيست...دخالت نکن....
Fatemeh
00عالی و هیجانی بود
۸ ماه پیشمارال
۲۲ ساله 00سلام خسته نباشیدمیخواستم بگم رمان دنیا وحشی خیلی رمان قشنگی بود
۸ ماه پیشهستی
۱۷ ساله 00عالی بود
۱ سال پیش...
00ناموصا گیج شدمم ولی رمان باحالی بودد
۱ سال پیشفربد
00عالی بود..............
۱ سال پیشفربد
00قدرت تخیل ودرک بالای نویسنده ما فوق تصور است
۱ سال پیشᬊᬁᴺᴱᴳᴵᴺ
۲۱ ساله 00عاشق رمان پلیسیم این وسط خون اشامو گرگینه هم باشه دیگه واویلا همچین رومانیو خیلی دوس دارم ولی یکم گیج کننده بود از یجا به یجا دیگه میپریدن داستانو میپیچوندن خیانتو عاشقی قاطی بود میتونست منظم ترباشه
۲ سال پیشفآطمه
10لطفا بهم بگید جلد سومی ام دارههمسخسخس🥲🤍
۲ سال پیش:/
00واقعا چرا ژانر ها رو درست نمیزارید؟این رمان تخیلی بود چرا زانر تخیلی براش ننوشتید؟به دنبال ژانرهای تخیلی بودم اینم شانسکی خوندم دیدم عه !تخیلیه و خیلیم عالی بود اگ ژانرو درست بزارید ادم زودپیدا میکنه
۲ سال پیشمحدثه
۱۵ ساله 10واقعا رمانش علی بود البته من خودمم چون عاشق خون آشام و گرگینم خیلی برام جذاب بود و از اونحایی که من میدونم امکانش هست که وجود داشته باشن برام زیبا بود
۲ سال پیشباران
20به نظر من که رمان خیلی خوبی بود و اگه نویسنده همین جوری ادامه بده خیلی خوبه
۳ سال پیشبهار
00واقعا من اخرشو نفهمیدم یه دفعه داستان خیلی از اون چیزی که بود تغییر کرد و اینکه داستانک الکی اینقدر طولانی ش کرده بود خیلی دیگه غیر باور شد والا
۳ سال پیشMari
10عالی بودددددد ولی خو ناموسن آخرش چی شد چی رف😐💔🧡🤭
۳ سال پیش**-*-
21بد نبود جذاب و خیلی قشنگم نبود پارازیت زیاد داشت. سوتی هم کم نبود .همرو میتونست تو ی فصل تموم کنه قشنگ ترشه...
۴ سال پیش؟
۱۶ ساله 10خب فصل اول ۱۸ قسمته اگر همرو تو ی فصل میزاشت من خودم ب شخصه حوصلم نمیومد بخونم البته ما باهم فرق میکنیم شاید یکی از رمان هایی که طولانی ترین خوشش بیاد نویسنده با همین فرمون ادامه بده رمانات محشرن😍❤❤
۳ سال پیش
ماهان
۲۱ ساله 00مثبت به جلد اول خیلی ضعیف بود