رمان آئیل به قلم حدیثه اسماعیلی
جانان، وکیل جوانی است که به همراه پسر کوچکش زندگی میکند. گذشته اش، برای اکثریت گنگ است و کمتر کسی راجع به مادرانه های بی چشم داشتش، خبر دارد.
با معرفی یک پرونده جدید، گذشته برای جانان زنده میشود. فرصتی برای تجدید دیدار با آشنایی قدیمی، یا شاید فرصتی برای انتقام...
کسی چه میداند. گاهی گذشته کنار نمیرود...
تخمین مدت زمان مطالعه : ۶ ساعت و ۱۱ دقیقه
جانان خودش را برای هزارمین بار در آینه چک کرد. سهند، تک نگاهی روانه اش کرد و با پوزخندی گوشه لب گفت:
مطمئنی طرف استادته دیگه؟
جانان تکه اش را روی هوا گرفت:
زهرمار.
-صدبار خودتو تو آینه نگاه کردی.
و باز هم تک نگاهی روانه جانان کرد. سپس ادامه داد:
حالا چرا جواب زنگای سبحانو نمیدی؟ امروز کلی به من غر تورو زد...
-ترسیدم جوابشو بدم. بذار فردا خودم بهش زنگ میزنم... کجا قرار شد برید حالا؟
-آیه پیشنهاد داد امیرحسینو ببریم شهربازی، بعدم بریم یه جا شام بخوریم...
جانان خندید و آخرین نگاه را به خودش انداخت:
الکی گفته امیرحسینو ببریم. اونروز به من میگفت خیلی وقته خودش شهربازی نرفته...
سهند بی توجه به حرف جانان، تک نگاهی از آینه به امیرحسینی که با موبایل او سرگرم شده بود و قطار بازی میکرد انداخت، سپس با صدای آرام خطاب به جانان گفت:
کی دوباره برای گفتار درمانی میبریش؟
جانان به عقب چرخید و اوهم تک نگاهی به پسرش انداخت...
-نمیدونم. احتمالا از هفته بعد ببرمش. ولی این مدت اصلا وقت هیچیو ندارم. حتی سر وقت هم نمیتونم برم از مهد برش دارم. باید زنگ بزنم به پرستار قبلیش ببینم تایمش آزاده این چند وقت؟
سهند نچی کرد:
پرستار نمیخواد. خودم هستم میبرمش دیگه...
جانان لبخند آرامی زد و سپس، به آرامی لپ سهند را کشید:
من تا وقتی تورو دارم چی میخوام دیگه؟
سهند لبخند کجی زد و بعد، نفس عمیقی کشید.
-راستی خونه چیشد؟
-امروز که جمعه بود. از فردا میریم دنبالش...
-به عمه گفتی؟
-نه هنوز. الان بگم میخواد گیر بده برگردم اصفهان... بذار موقع اسباب کشی بهش میگم.
و تک نگاهی روانه جانان کرد:
تو چیزی نگی بهشا...
-خیلیخب. از سبحان بپرس ببین وقت نداره بیاد باهات؟ اون از این چیزا بیشتر سر در میاره... اگه منم وقت داشتم میام باهات...
-سردراوردن نداره که... محسن هست دوتایی میگردیم...
و پوفی کشید:
فقط الان دغدغم اینه پول پیشی که برای این خونه دادیم خیلی کمه، هربار خواست چیزی اضافه کنه به کرایه اضافه کرد. میترسم بااین پول پیش تا آخر ماه جاییو پیدا نکنم...
-خب خونه من هست دیگه... تا وقتی پیدا کنی میای خونه من میمونی...
سهند ابرویی بالا انداخت و نگاهی روانه جانان کرد:
جان؟
جانان شانه ای بالا انداخت:
چیه؟ من هفتسال و خورده ای با شما زندگی کردم... از وقتی تو اومدی تهران هم که دم به دیقه خونه منی... خب اثاثیتم برمیداری میاری دیگه...
سهند تک خنده ای کرد و تا آمد حرفی بزند امیرحسین از عقب تلفن را به بازویش کوبید و بریده بریده گفت:
عمو... عمو...
سهند از آینه نگاهی به او انداخت:
جانم؟ چیه؟
-بازی...
سهند اشاره ای به جانان زد و گفت:
گوشیو ازش بگیر ببین چی شده.
جانان به آرامی موبایل را از دست امیرحسین بیرون کشید و نگاهی به آن انداخت. سهند سر حرف قبلی بازگشت:
من از مامان فرار کردم حالا بیام پیش تو بمونم؟ ورژن دوِ مامان...
جانان همانطور که با تلفن درگیر بود، گفت:
دلتم بخواد... بعدشم... نگفتم بیای بمونی پیش من که. گفتم اگه خونه پیدا نکردی بیاچند وقت بمون...
-وسایلمم بیارم بذارم وسط خونت...
جانان موبایل را به امیرحسین باز گرداند و با طعنه گفت:
حالا انگار چقدر وسیله داره. چهارتا تیرتخته داری که موقع اسباب کشی بندازشون بره دیگه، از رده خارج شدن اونا...
جانان این را گفت و نگاهی در اطراف چرخاند:
فکر کنم همین رستوران روبه روییِ.
سهند نگاهی به رستوران انداخت و سپس، گوشه خیابان نگه داشت:
آخرشب بیام دنبالت؟
جانان بار دیگر نگاهی از آینه به خودش انداخت و گفت:
فکر کنم خودش برسونتم... ولی بازم بهت خبر میدم...
و سپس به سمت امیرحسین چرخید:
یه بوس بده به مامان.
امیرحسین گونه اش را به لبهای مادرش چسباند و سپس به آرامی گفت:
محدثه
۲۱ ساله 00فصل دومش( سیزده هشتاده نه )هست ولی خیلی بی ربط هست اصلا آنقدر ربطی به این داستان نداره بیشتر درباره آیه و سبحان هست
۶ روز پیشلیلی
۲۶ ساله 00سلام چرا کسی پاسخگوو نیست یکی بگه فصل دومش کی میاد؟؟خواهشااا🙏
۴ هفته پیشتمنا
00کی میادفصل دومش؟
۱ ماه پیشmahdis
۱۸ ساله 00اسم فصل دو رمان چیه
۱ ماه پیشTaher
۲۸ ساله 00نام فصل دوم چیست؟
۲ ماه پیشesfand
00سلام عالی بود ولی فصل دوم رمان چرا نیست اگر اسمش تغییر کرده لطفا بگین.ممنونم.
۲ ماه پیشآرینا
۲۶ ساله 00اسم فصل دوم لطفا بگید اگر تغییر کرده تو اوج داستان تموم شد واقعا ضد حال هست همچین رمان هایی
۲ ماه پیشمریم
۲۲ ساله 00پس چرا فصل 2 نیست؟
۲ ماه پیش9923453540
00فصل دوم رمان رو کی میذارید؟
۲ ماه پیشIlia
۱۶ ساله 00نامردا فصل2کو پس
۳ ماه پیشالینا
00عالی بود عاشقش شدم لطفا فصل دوم رو بزارین
۳ ماه پیشالینا
00عالی بود عاشقش شدم ولی لطفاً فصل دوم این رمان رو بزارین
۳ ماه پیشفاطمه بیت سعید
۳۶ ساله 10سلام چطوربفهمیم فصل دومشو میاد
۴ ماه پیشفاطمه
۴۰ ساله 00فصل دومش کی میاد
۴ ماه پیشسمیرا
۲۰ ساله 00چرا اینقد بی سر و ته تموم شد؟؟؟؟؟
۵ ماه پیش
ملک محبت
10فصل دوم کجاست