رمان دنیای من به قلم نگین موسوی
دنيا دختر شيطون و سرخوشى که با برگشتن خالش به ايران زندگيش دستخوش تغيراتى ميشه .......تغيراتى از جنس عشق......
تخمین مدت زمان مطالعه : ۴۹ دقیقه
از مغازه اومدم بيرون -ارتين چرا حساب کردى
ارتين:وقتى با يه مرد بيرون مياي دست تو جيبت نکن -اخه.. ارتين:اخه بى اخه
ارتين:ديگه چيزى نمىخواى.
نه
ارتين:پس برىم.
برگشتيم خونه مامان و خاله هر کارى کردن لباسمو نشون تدادم
رفتم حموم بعد از اينکه از حموم اومدم موهامو سشوار کشيدم تا خشک شه.
بعد موهامو اتو کشيدم تا ل*خ*ت شه
نوک موهامم حالت دار کردم
کار موهام تموم شد شروع کردم به ارايش کردن
يه سايه دودى با ريمل و يه رژ جيگرى زدم و لاکمم مشکى طلايى زدم
لباسمو پوشيدم مانتو و شالمم پوشيدم و رفتم پايين
دانيال و ارتين نشسته بودن و داشتن با هم حرف مىزدن
با صداى کفشام دوتاشون برگشتن و داشتن منو نگاه ميکردن .
دانيال:دنى خودتى؟
نه روحشم
دانيال:بى شوخى خيلى خوشگل شدى
خوشگل بودم
دانيال:بله بر منکرش لعنت.
با اين حرفش خندم گرفت و زدم زير خنده.
مامان وخاله هم اومدن يه عالمه ازم تعريف کردن منم ذوق مرگ شده بودم
بعدش رفتم سوار ماشين دانيال شدم ارتين هم با ما اومد
مامان و بابا وخاله هم با ماشين بابا اومدن
رسيديم به امارت اقاجون ماشين و پارک کرديم
رفتيم داخل لباسمو عوض کردم و رفتم پيش اقاجون محکم بغلش کردم يکى دو ماه بود که نديده بودمش دلم براش تنگ شده بود
-سلام اقاجون خودم
+سلام نوه ى گلم
داشتم با اقاجون سلام و عليک ميکردم که يهو ارتين خان هم اومد و اقاجون رو بغل کرد
بعدش خاله اومد و اقاجون رو بغل کرد و زد زير گريه يه فيلم هندى شده بود
مامانى هم اوند منظورم مامان بزرگمه اومد خاله رو بغل کرد چشماى اقاجون پرشده بود
ديدم فضا دپه سرى رفتم اهنگ تکون بده ارش رو پزاشتم و خودم و ستاره (دختر داييم) رفتيم وسط
ديگه کم کم جوونا ريختن وسط با ستاره اومديم نششتيم
وااااى داشتم ميمردم انقدر ر*ق*صيده بودم
داشتم با ستاره حرف ميزدم که يهو اهنگ عوض شد و يه اهنگ لايت پخش شد
همه دو به دو رفتن وسط وداشتن مير*ق*صىدن من و ستاره هم داشتيم نگاه ميکرديم که ارتين با شيطنت گفت:ميشه در خواست اين بنده حقير رو قبول کنيد و با من بر*ق*صيد
ديدم ستاره داره هى چش ابرو مياد که برم بر*ق*صم
البته
دستمو گزاشتم تو دستش وقتى دستمو گرفت يه جورى شدن يه حسى دلشتم يه حس .....نميدونم اين حس چى بود.... خيلى نزديک بوديم نفساش به صورتم مى خورد و مورمورم شده بود
صداشو کنار گرشم احساس کردم
ارتين:خيلى خوشگل شدى
مرسى
ديگه نميتونستم اي نزديکى رو تحمل کنم
اهنگ تموم شد اومديم سر ميزمون کيفمو برداشتم ميخواستم برم تو حياط
ارتين:کجا؟
مىخوام برم بيرون هوا بخورم
ارتين'باشه
سزيع رفتم رو صندلى هايى که تو حياط بود نشستم
قلبم عين چى ميزد
تو حال خودم بودم که گوشيم زنگ خورد دانيال بود.
الو
دانيال:دنيا کجايى؟
تو حياطم.
دانيال:بيا اماده شو بريم
باشه اومدم
رفتم تو بعد از اينکه مانتو شالم رو پوشيدم با همه خداحافظى کردم و رفتم سوار ماشين شدم
خيلى خوابم ميومد تا رسيديم با ستاره رفتم تو اتاق وبغد از اينکه لباسمو عوض کردم خوابيدم.
با تشنگى زياد از خواب بيدار شدم نمى دونستم ساعت چنده ولى هوا تاريک بود خواستم بخوابم ولى تشنگى بهم غلبه کرد و بلند شدم و رفتم تا آب بخورم .
خونه تاريک بود آروم قدم برميداشتم که يهو نيوفتم .خواستم برم آشپزخانه که خوردم به کسى.
شهرزاد
۱۹ ساله 00فقط اینکه دانیال جواب نه به رویا داد جدید بود بقیش تکراری ولی در کل بدنبود ولی خوبم نبود
۱۱ ماه پیشلیلی
۲۹ ساله 00مزخرف بود حیف که وقتمو هدر دادم برا خوندنش
۱ سال پیشلیلی
۲۹ ساله 00خیلی بد بود
۱ سال پیشحمیده
10قصدم از نویسنده گله کردن نیست اما واقعا توقع دارم برای خودشون و خواننده احترام قائل میشدن ایشون که بالاخره برای نوشتن وقت گذاشتن،کاش یه چیز متفاوت مینوشتن،تکراری و فرمالیته بود.جواب نه دانیال جدیدبود
۱ سال پیشفرشاد
00خوب و سرگرم کننده..... ...
۲ سال پیشباران
۱۸ ساله 01عالیه
۲ سال پیشخپپ
۹۹ ساله 00خیلیییی چرتتت بودددد چرتتت تررر اززز ایننن رماننن نخونده بودم رمان خونده بودم دوقسمت باشه ولی خیلی خوب بود این رماننن اصلااا نفهمیدممم چییی شددد همه چییی زوددد گذشت
۲ سال پیشMel
۱۸ ساله 00واااااااااااقعا سسشر بود🤣🥀
۲ سال پیشنورا
00ابکی، اخه ادم چطور میتونه تو دو روز عاشق بشه اصلا تخیلی نبود
۲ سال پیشتی تی
۱۸ ساله 00مسخخخخررررره
۳ سال پیشستایش
۱۹ ساله 00به نظر من خیلی زیاد مسخره و بدرد نخور بود
۳ سال پیشطرلان
۱۴ ساله 20اههههههه حالم بهم خورد 🤢 خیلیی رمانش مزخرفه
۳ سال پیش؟
00مزخرف😐
۳ سال پیشSelin
۱۶ ساله 00خیلی خیلی چرت بود. اما خب با این حال دست نویسندش درد نکنه❤💋
۳ سال پیش
نرگس شاکر
۲۱ ساله 00عالی بود لطفا این جور رمان ها رو بیشتر بنویسید