رمان من ارباب توام به قلم honney 66
داستان از زبون یه دختر خوشکل و پولداره نه خیلی پولدار.متوسط رو به بالا.دختر آروم و خوبی هست ولی پایبند دین نیست درسته نماز نمیخونه روزه نمیگیره یالباسهاش نسبتا آزاده ولی دل پاکی داره و دنبال کثافتکاری نیست
بگزریم یه روز پدر این خانم میاد خونه و یه مسئله ای رو باهاش در میون میزاره که باعث باز شدن پای یه نفر به زندگیش میشه و باعث بهم ریختن زندگیش میشه، اونم زمانی که داره واسه کنکور درس میخونه...
پایان خــوش
تخمین مدت زمان مطالعه : ۷ ساعت و ۴۴ دقیقه
من ميتــــــــــــــــونم
من ميتــــــــــــــــونم
نگاهي به ساعت رو ديوار انداختم که 4 بعد از ظهر رو نشون ميداد ..خب هنوز خيلي وقت بود تا شب ..اونطوري که بابا گفت مثل اينکه طرفاي نه ميان و منم هنوز وقت دارم ..
هم خسته بودم و هم فکرم درگير آينده بود ..با اين کارم کل زندگيم رو دارم تباه ميکنم ..آينده اي که ممکن بود بتونم به بهترين نحو بسازم و خودم دارم با دستاي خودم نابود ميکنم ..
13 سال تفاوت سني ..خيلي زياده ..خيلي ..واسه يه لحظه خواستم برم پائين و بزنم زير همه چي ..ولي دوباره پشيمون شدم ..دلم نميخواست شکست خوردن پدرم و ببينم ..
کم پولي نبود ..مطمئنم حتي اگه همه ي داراييمونو ميفروختيم بازم کم ميومد ..خدا ازت نگذره پسره ي ...استغفرالله ...چي بگم بهش ..نميدونم چيکار کرده بود که اين همه خرابي به بار اورده بود ..هم زده بود زندگيه خوانوادشو خراب کرده بود هم زندگي و آينده ي منو ..
من هنوز بچم تازه دارم ميرم تو 19 سالگي و سنم هنوز واسه ازدواج خيلي کمه .اي خدا خودت کمکم کم که بتونم راه درسته تشخيص بدم ..اگه اين ازدواج به نفعمه خب کمکم کن که به بهترين نحو انجام بشه ..ولي اگه نيست بازم کمکم کن که نشه ..
خدايا خودت بزرگي و ميدوني که چي بهتره ..با همين فکرا خوابيدم ..نياز به استراحت داشتم و همينطور آرامش فکري ..
بعد از ده دقيقه چشام بسته شد و به خواب رفتم ....
با صداي زنگ گوشيم که يکي از آهنگاي انريکِ بود از خواب بلند شدم ..يکي از چشامو باز کردم و يه نگاهي به صفحه ي گوشي انداختم
با ديدن اسم امير رو صفحه يه لبخند گنده اومد رو صورتم ..باز چي ميخواد اين ؟
_ سلام امير خان
امير _ به سلام ترمز خانم ..خوبي شما ؟ چته بيحالي؟
_ خواب بودم که به مرحمت جنابالي بيدار شدم
امير_ خرس گنده تو خجالت نميکشي اين همه ميخوابي ؟
_ آخه من کجا زياد خوابيدم ؟ ها ؟ خوبه که ديشب تا صبح داشتم خر ميزدم
امير _ چند بار بهت بگم نزن اينقدر اين حيوون بدبختو گناه داره ؟ انگار حرف حساب حاليت نيست نه ؟
زدم زير خنده اين پسر ديوونست معلوم نيست چي ميگه
_ چي ميگي امير منظورم اين بود که درس ميخوندم
امير _ ها از اون لحاظ ..!؟ باشه اشکال نداره خب بزنش اگه من حرفي زدم
_ چي ميگي تو ؟ کم چرت بگو ؟ کاري داري زنگ زدي ؟
امير _ دستت درد نکنه ديگه يعني من همينطوري نميتونم بهت زنگ بزنم و حالتو بپرسم ؟
_ او نه بابا .پيشرفت کردي! ولي ميدوني چيه ؟ مشکل اينه که يه جاي کار ميلنگه
امير _ راست ميگي ؟ خب بفرستش دکتر که نلنگه
_ اميـــــــــــــــــــــر
امير ? باشه خب ميگم ديگه چرا اعصابتو خورد ميکني
_ اگه روش نرقصي که خورد نميشه
امير _ مگه پيست رقصه ؟
_ اي خدا ...آخه من چيکار کنم از دست تو ؟
امير _ هيچي خداتو شکر کن که همچين پسر خاله اي داري ..
_ نه بابا ..ديگه چي ؟ امر ديگه اي باشه ..
امير _ فعلا اينو داشته باش الان مخم ياري نميکنه ..بعدا که يادم اومد زنگ ميزنم ميگم ..
_ نچايي يه وقت ؟
امير _ نه خيالت راحت ِ راحت باشه
_ اه کارت همين بود ؟ که بزني منه بيچاره رو بي خواب کني ؟
امير _ خدا وکيلي تو کي بي خواب نيستي ؟
خدايي اينو راست ميگفت ولي خب تقصير من چيه ؟ اون وقتي زنگ ميزنه که من خوابم يا خوابم مياد اصلا آدم وقت نشناس به اين امير ديوونه ميگنا ..
_ نه مثل اينکه جز مزاحمت کار ديگه اي نداري نه ؟ پس باي
امير _ نه نه صبر کن خب ..تو که نميزاري آدم حرف بزنه هِي منو ميگيري به حرف ..حرفم يادم ميره ..
_ اا من تو رو ميگيرم به حرف ؟ ديگه چي ؟
امير _ ديگه اينکه خيلي پورو و وقت نشناسي ..فعلا اينارم داشته باش تا دفعه ي ديگه که مغزتو خوندم بارت کنم ..
_ اي بيشعور تو آدم نميشي نه ؟ اصلا تقصير منه که دلم سوخت جوابتو دادم حقته قطع کنم ..
تا اومدم قطع کنم صداش در اومد منم از کنجکاوي و فوضولي ديگه قطع نکردم ..
امير _نــــــــــــه ..يادم اومد ..صبر کن صبر کن ...
_خب ؟ ميشنوم ؟
امير _ امشب دعوتين خونه ي ما ..
_ اا جدا ولي امشب نميتونيم بيايم
امير _ چرا ؟ من هميشه اينطوري فداکاري نميکنما اگه نياي دستپخت سر آشپز امير ارسلان رو از دست ميدي ..
دوباره يادم افتاد که چرا نميتونم برم ..خيلي ناراحت شدم ولي با فکر اينکه با اين کارم پدرم و نجات ميدم يه کمي آروم شدم ..فقط تنها چيزي که آزارم ميداد سن زياد اون بود تقريبا اندازه ي سنم ازم بزگتر بود و جاي پدرم ..ولي خب نميدونم نميدونم ..گيج شدم
با صداي داد امير به خودم اومدم ..
امير _ رززززززز....الــــــــــو هستي ؟
_ آ...آره آره ..چيزي گفتي ؟
امير _ کجايي تو دختر چهار ساعت دارم زر ميزنم حواست کجاست ؟
_ ببخشيد حواسم پرت شد يه لحظه .
امير _ اتفاقي افتاده ؟
_ ها ..نه نه چيزيي نيست.
قشنگ معلوم بود که دروغ ميگم ..اميرم فهميد ..
امير _ رزا ؟ عزيزم ؟ چته ؟ به من بگو ..شايد بتونم کمکت کنم ..
فاطمه
۱۴ ساله 00خوب بود خوشم اومد اسم جلد دومش رو لطفا بگید
۳ هفته پیشفرشته
10مسخره ترین حیف وقت
۳ هفته پیشزهرا
۳۳ ساله 10من میخواستم بخونم ازپس گفتم مزخرف نخوندم به نظر من ییجوربنویسید آدم خوشش بیادهمش داستان دنبال کند
۱ ماه پیشزهرا
۲۱ ساله 00خوب بود اسم جلد دومش رو لطفا بگید
۱ ماه پیشفاطمه
۱۵ ساله 00اسم جلد دوم چیه ؟
۱ ماه پیشرها
۱۴ ساله 00خبببب من چند ساله رمان میخونم ولی تو هیچ رمانی شخس انقدر کتک نخورده بو همه چیش بجز کتک خوردن زیاد رزا خوب بود چون اگه ساشا حتا یه زره هم باز دوسش داشت نمیزدش خلاصه نویسنده دستت طلا اسم جلد دومم بگید
۱ ماه پیش- 00
واقعا عالی بود دمتون گرم
۲ ماه پیش Sara
۱۶ ساله 00زحمت نویسنده جای خود ولی نباید انقد بی روح رمان بنویسیم🦋
۲ ماه پیشفاطمه خانوم
۲۸ ساله 31چه دلیلی داره که توی رمان ها دختره باید مثل چی چی کتک بخوره؟ بعدشم شخصیت پسره طلبل توخالیه فقط وفقط پول داره ولی هم عصبیه هم الکلیه هم دست بزنش ملسه هم وقتی کم میاره میره سراغ خود کشی هم مغروه
۲ ماه پیشزیبا
00خیلی خیلی عالی
۲ ماه پیشجیران
۲۰ ساله 10خیلی مزخرف بود خیلی.خیلی تخیلی.بابا یکم ب خودتون بیاین
۳ ماه پیشElham Shakouri
۲۳ ساله 00سلام به عنوان کسب که چندین ساله رمان میخونم یه جاهاییش یکم تخیلی بود ولی پیچیدگی الکی توی داستان بود خیلی موضوعات مطرح شد ولی وسط رمان گم شد موضوع قشنگ بود ولی دقت روی جزئیات کم ولی مرسی بابت رمان
۳ ماه پیشZAHRA
۱۲ ساله 00عالییییی بود عالییییی عشقشون واقعا خیلی پاک بود خوشم اومد فقط میشه لطف کنید اسم جلد دومش رو هم بگید بی صبرانه منتظرم همچنین ممنون از نویسنده خوبش🥰🥰🥰
۳ ماه پیشرونا
۲۳ ساله 00جلد دومش کی اپ میشه؟؟
۳ ماه پیش
Mahdieh
۱۸ ساله 00جلد دومش اسمش چیه؟