رمان من ارباب توام
- به قلم honney 66
- ⏱️۷ ساعت و ۴۴ دقیقه
- 155.5K 👁
- 1.1K ❤️
- 710 💬
داستان از زبون یه دختر خوشکل و پولداره نه خیلی پولدار.متوسط رو به بالا.دختر آروم و خوبی هست ولی پایبند دین نیست درسته نماز نمیخونه روزه نمیگیره یالباسهاش نسبتا آزاده ولی دل پاکی داره و دنبال کثافتکاری نیست بگزریم یه روز پدر این خانم میاد خونه و یه مسئله ای رو باهاش در میون میزاره که باعث باز شدن پای یه نفر به زندگیش میشه و باعث بهم ریختن زندگیش میشه، اونم زمانی که داره واسه کنکور درس میخونه... پایان خــوش
من ميتــــــــــــــــونم
من ميتــــــــــــــــونم
نگاهي به ساعت رو ديوار انداختم که 4 بعد از ظهر رو نشون ميداد ..خب هنوز خيلي وقت بود تا شب ..اونطوري که بابا گفت مثل اينکه طرفاي نه ميان و منم هنوز وقت دارم ..
هم خسته بودم و هم فکرم درگير آينده بود ..با اين کارم کل زندگيم رو دارم تباه ميکنم ..آينده اي که ممکن بود بتونم به بهترين نحو بسازم و خودم دارم با دستاي خودم نابود ميکنم ..
13 سال تفاوت سني ..خيلي زياده ..خيلي ..واسه يه لحظه خواستم برم پائين و بزنم زير همه چي ..ولي دوباره پشيمون شدم ..دلم نميخواست شکست خوردن پدرم و ببينم ..
کم پولي نبود ..مطمئنم حتي اگه همه ي داراييمونو ميفروختيم بازم کم ميومد ..خدا ازت نگذره پسره ي ...استغفرالله ...چي بگم بهش ..نميدونم چيکار کرده بود که اين همه خرابي به بار اورده بود ..هم زده بود زندگيه خوانوادشو خراب کرده بود هم زندگي و آينده ي منو ..
من هنوز بچم تازه دارم ميرم تو 19 سالگي و سنم هنوز واسه ازدواج خيلي کمه .اي خدا خودت کمکم کم که بتونم راه درسته تشخيص بدم ..اگه اين ازدواج به نفعمه خب کمکم کن که به بهترين نحو انجام بشه ..ولي اگه نيست بازم کمکم کن که نشه ..
خدايا خودت بزرگي و ميدوني که چي بهتره ..با همين فکرا خوابيدم ..نياز به استراحت داشتم و همينطور آرامش فکري ..
بعد از ده دقيقه چشام بسته شد و به خواب رفتم ....
با صداي زنگ گوشيم که يکي از آهنگاي انريکِ بود از خواب بلند شدم ..يکي از چشامو باز کردم و يه نگاهي به صفحه ي گوشي انداختم
با ديدن اسم امير رو صفحه يه لبخند گنده اومد رو صورتم ..باز چي ميخواد اين ؟
_ سلام امير خان
امير _ به سلام ترمز خانم ..خوبي شما ؟ چته بيحالي؟
_ خواب بودم که به مرحمت جنابالي بيدار شدم
امير_ خرس گنده تو خجالت نميکشي اين همه ميخوابي ؟
_ آخه من کجا زياد خوابيدم ؟ ها ؟ خوبه که ديشب تا صبح داشتم خر ميزدم
امير _ چند بار بهت بگم نزن اينقدر اين حيوون بدبختو گناه داره ؟ انگار حرف حساب حاليت نيست نه ؟
زدم زير خنده اين پسر ديوونست معلوم نيست چي ميگه
_ چي ميگي امير منظورم اين بود که درس ميخوندم
امير _ ها از اون لحاظ ..!؟ باشه اشکال نداره خب بزنش اگه من حرفي زدم
_ چي ميگي تو ؟ کم چرت بگو ؟ کاري داري زنگ زدي ؟
امير _ دستت درد نکنه ديگه يعني من همينطوري نميتونم بهت زنگ بزنم و حالتو بپرسم ؟
_ او نه بابا .پيشرفت کردي! ولي ميدوني چيه ؟ مشکل اينه که يه جاي کار ميلنگه
امير _ راست ميگي ؟ خب بفرستش دکتر که نلنگه
_ اميـــــــــــــــــــــر
امير ? باشه خب ميگم ديگه چرا اعصابتو خورد ميکني
_ اگه روش نرقصي که خورد نميشه
امير _ مگه پيست رقصه ؟
_ اي خدا ...آخه من چيکار کنم از دست تو ؟
امير _ هيچي خداتو شکر کن که همچين پسر خاله اي داري ..
_ نه بابا ..ديگه چي ؟ امر ديگه اي باشه ..
امير _ فعلا اينو داشته باش الان مخم ياري نميکنه ..بعدا که يادم اومد زنگ ميزنم ميگم ..
_ نچايي يه وقت ؟
امير _ نه خيالت راحت ِ راحت باشه
_ اه کارت همين بود ؟ که بزني منه بيچاره رو بي خواب کني ؟
امير _ خدا وکيلي تو کي بي خواب نيستي ؟
خدايي اينو راست ميگفت ولي خب تقصير من چيه ؟ اون وقتي زنگ ميزنه که من خوابم يا خوابم مياد اصلا آدم وقت نشناس به اين امير ديوونه ميگنا ..
_ نه مثل اينکه جز مزاحمت کار ديگه اي نداري نه ؟ پس باي
امير _ نه نه صبر کن خب ..تو که نميزاري آدم حرف بزنه هِي منو ميگيري به حرف ..حرفم يادم ميره ..
_ اا من تو رو ميگيرم به حرف ؟ ديگه چي ؟
امير _ ديگه اينکه خيلي پورو و وقت نشناسي ..فعلا اينارم داشته باش تا دفعه ي ديگه که مغزتو خوندم بارت کنم ..
_ اي بيشعور تو آدم نميشي نه ؟ اصلا تقصير منه که دلم سوخت جوابتو دادم حقته قطع کنم ..
تا اومدم قطع کنم صداش در اومد منم از کنجکاوي و فوضولي ديگه قطع نکردم ..
امير _نــــــــــــه ..يادم اومد ..صبر کن صبر کن ...
_خب ؟ ميشنوم ؟
امير _ امشب دعوتين خونه ي ما ..
_ اا جدا ولي امشب نميتونيم بيايم
امير _ چرا ؟ من هميشه اينطوري فداکاري نميکنما اگه نياي دستپخت سر آشپز امير ارسلان رو از دست ميدي ..
دوباره يادم افتاد که چرا نميتونم برم ..خيلي ناراحت شدم ولي با فکر اينکه با اين کارم پدرم و نجات ميدم يه کمي آروم شدم ..فقط تنها چيزي که آزارم ميداد سن زياد اون بود تقريبا اندازه ي سنم ازم بزگتر بود و جاي پدرم ..ولي خب نميدونم نميدونم ..گيج شدم
با صداي داد امير به خودم اومدم ..
امير _ رززززززز....الــــــــــو هستي ؟
_ آ...آره آره ..چيزي گفتي ؟
امير _ کجايي تو دختر چهار ساعت دارم زر ميزنم حواست کجاست ؟
_ ببخشيد حواسم پرت شد يه لحظه .
امير _ اتفاقي افتاده ؟
_ ها ..نه نه چيزيي نيست.
قشنگ معلوم بود که دروغ ميگم ..اميرم فهميد ..
امير _ رزا ؟ عزيزم ؟ چته ؟ به من بگو ..شايد بتونم کمکت کنم ..
بهار
10رمان عالی بود لطفاً جلد دومش هم بزارین ممنون میشم
۵ روز پیشستایش
10سلام عزیزان اگرکسی اسم جلد دومشو میدونه بگه ممنونم
۲ هفته پیشعاطی
00خیلییییییییی قشنگ بود
۴ هفته پیشپارمیلا
10رمان عالی بود من شخص چندیم بار میخونم میشه لطفا جلد دومشم بزارین ممنون از نویسنده این رمان
۴ هفته پیشخورشید
10من بار دومی هست که این رمان رو میخونم این یک رمان بسیار زیبا هست و قلم بسیار خوبی داره درسته بعضی از جاها غلط داشت ولی خیلی واضح بود نوشته و ادم سردرگم نمیشد من خودم بی صبرانه منتظر جلد دوم این رمان هستم و خیلی دلم میخواد جلد دوم رو زود تر منتشر کنید رمان خیلی خوبی بود شخصیت های جالبی داشت خسته نباش
۴ هفته پیشhosna
10رمان خیلی خیلی قشنگی بود مرسی از نویسنده، اتفاقاتش غیر قابل پیش بینی بود، من که خیلی لذت بردم، فقط اسم جلد دومش چیه؟
۱ ماه پیشنفس
10رمان خوب بود خوشم اومد جلد دومش هم بزارید
۱ ماه پیشسلام رمان عالی بود
20اسم جلد دومش چیه و کجا میتونم پیداش کنم ؟
۱ ماه پیشثریا
40رمان خیلی قشنگیه فصل دونشم بزای قشنگ تر هم میشه.
۱ ماه پیشترانه
00اسم جو 2؟
۲ ماه پیشعسل
00خوب بود
۲ ماه پیشفاطمه
08حالم بهم خورد، بابا این چه کوفتی بود دیگه؟؟؟؟؟؟ قلم1 از 100، داستان 1 از 100، سناریو 0 از 100،شخصیت پردازی 1 از 100. نویسنده؟؟؟؟ چاییدی بابا👎👎👎👎👎
۲ ماه پیشسوگند حاجی پور
40خوب بودلطفا قسمت دوم اسم داستان چیه
۲ ماه پیشنورا
40این رمان یکی از بهترین رمان هایی بود که من خوندم مرسی ازت که خیلی واسه این رمان زحمت کشیدی خیلی خیلی رمان خوبی بود یعنی در حدی که دلم میخواد یه بار دیگه بخونمش
۲ ماه پیش
BTS
00عالی بود خیلی به حدی که بعضی از جاهاش اشکم در اومد فقط اسم جلد دومش چیه ؟