رمان چشمان سرد به قلم رویا ایزدی
یک دختر تنها! بی کس! پیله تنهاییش را خودش تنیده! پیله اش سنگیست! اما سنگ هم فرو خواهد ریخت کافیست که جویباری عاشقانه نرم و لطیف از کنارش گذر کند! کجاست این جویبار؟
او مینوازد همچون اسمش طنین مینوازد تا درگیر و دار دنیا از ناملایماتش بگریزد!
او را خسته کرده اند. لبخند را از او گرفته برایش غم به ارمغان آورده اند …
کجایی جویبار باید تن او را غسل دهی . خسته در پی انتهای زندگیش راه میرود!
چندیست که کشتی شکسته قلبش پهلو نگرفته و تنها در دریای خروشان سرگردان است!
طنین اش را مییشنوی؟ نوای درد مینوازد! منتظر...پایان خوش
تخمین مدت زمان مطالعه : ۷ ساعت و ۲۱ دقیقه
سربازکه کپ کرده بودبه بهنازنگاه کردکه اونم گفت
-سرگردرستگارهستن
آخرش هم باعصبانیتی که اصلابه صداش نمیومدانگارداشت جیغ جیغ میکردگفت
-توبازیادت رفت!
بعدهم منوبه اتاقم راهنمایی کردوقتی که خواست دروببنده یه چشمک زدوگف
- صدات روعشقه کلی کیفورشدم
من که دیگه نمیتونستم خنده ام روکنترل کنم ازش اسمش روپرسیدم وازاون روزباهاش دوست شدم امافقط بااون چون هیچ کس به قول بهنازنمیتونه من گنده دماغ روتحمل کنه!البته من خودم خواستم .بهنازهم که قبولش کردم دست خودم نبودچون بهنازه ویه زبون دراز!
شروع به رسیدگی پرونده های روی میزم کردم
نیم ساعت قبل ازاتمام ساعت کاریم بودکه آماده رفتن شدم
بایدواسه این هفته برنامه بریزم تایه دوروزی هم برم شیراز!خیلی وقته به خونه سرنزدم!
طرلان چندوقت پیش زنگ زده بودمیگفت مامان باباازدستت دلگیرن!
چه کنم که خودم هم موندم ازیه طرف وقتی خونم آرامش ندارم ازیه طرف هم اوناازمن به عنوان دختربزرگشون توقع دارن!
حرفایی میزنم منم!آخه ازطرلان واسه چی توقع داشته باشن اون وروره جادوکه همون جاپیششونه!
رفتم سمت ماشینم وتاخواستم حرکت کنم صدای بهنازروشنیدم که همینطورغرغرمیکردومیومد
-خوبه بهت گفتم وایساباهم بریم!حالااون هیچی تومگه دو ماراتون میری؟اینقدرتندپشت سرت دویدم که کم مونده بودقل بخورم!لامصب این چادره هم که همش به پروپام میپیچه
همینطورکه حرف میزدبرگشت به من که نگاهش میکردم گفت
-چیه؟خوشگل ندیدی؟
-خوشگل که دیدم اماداشتم به این فکرمیکردم که توبااون دست وپای درازت اگه قل بخوری چطوری میشی؟
یعنی کاردمیزدی خونش درنمیومدباعصبانیت گفت
-هی نه که توخودت چیزی ازقدمن کم داری؟!نکنه چون فکرکردی خیلی کوتاهی داری به این حشمتی فکرمیکنی؟
برگشتم باتندی بهش نگاه ردم که اون هم بایه حالت مسخره ای آب دهنش روقورت دادوگفت
-روشن کن بریم ضعیفه!
که دیگه نمیتونستم خنده ام روکنترل کنم!
بهش چپی زدموحرکت کردم!بهنازرورسوندم خونه شون ورفتم سمت آپارتمان خودم
موقعی که واردشدم بدون اینکه چراغ روروشن کنم کنترل سیستم موسیقیم روبرداشتم وروشنش کردم
بیا بازم تو این ضیافت بشین
که این بار قراره از خ*ی*ا*ن*ت بگیم
خ*ی*ا*ن*ت واژه ای که ویران کرده
واژه ای که واسه ایران درده
خ*ی*ا*ن*ت چیزی که ازش متنفرم
وَ فقط می تونم بگم متاسفم
واسه مرد و زنی که متعهدن
هه T خیر سرشون متاهلن
تو مردی که جزء مردم هیزی
چیه ؟ خیلی عاشق مردونگیتی ؟
یا زندگی مثه عقده براته
که س*س واست مثه نقل و نباته
تو مغزت به کلی پس و پیش شده
که جمع کردی یه مشت زن خز و خیل دورت
وَ خ*ی*ا*ن*ت دیگه به تنت گیره
د ِ نگو غصت اینه زنت پیره
تو واسه زنای خراب تاکسیرانی
و عشق فیلمای فارسی وانی
فارسی وانی که از رو سیاست میره
به مردم درس خ*ی*ا*ن*ت میده
فارسی وانی که رفته عمدا تو ه*و*س
که هدف اینه بکنه فرهنگو عوض
که حتما کاریه از قصد و غرض
که یه مشت خائن می کنن بر حسب مرض
هه همون آهنگ همیشگی!هم ازش بدم میومدهم خوشم میومد
می ترسم از آ*غ*و*شی که به روی تو وا کردم
حیف اون احساس پاکی که واسه عشقت فدا کردم
آره مثل یه عروسک تو رو تو دست همه دیدم
وقتی چهره ی اصلیتو دیدم ، لرزیدم ، ترسیدم
ترسیدم از اون لحظه که تو آ*غ*و*ش تو بودم
ترسیدم از اون روزایی که من عاشقت بودم
یعنی احساس تو چشمات گرمی دستای تو دستم
دروغ بود ؟ دروغ بود من درگیر یه بازی پستم
Nilsaa
00خوب بود قابل خوندن بود ولی قلم ضعیفی داشت و اینکه یه دختر یا***دیگری تو سن ۲۸ سالگی نمیتونه سرهنگ بشه بهتره بیشتر تحقیق کنیید
۵ ماه پیشfatemeh
00از نظر من رمانش خیلی خوب بود اما میتونست خیلی بهترم بشه دوستان عزیز شما دارید رمان میخونید یعنی واقعی نیست پس الکی ایراد نگرید ولی اره الکی درجه سرهنگی نمیدن
۶ ماه پیشم
00خیلی خوب بود ،فقط این درجه ها تخیلی بود وآخرش خیلی لوس جلف تمام شد
۸ ماه پیشJulai
۱۵ ساله 00بنظرم یک رمان واقعا فوقالعاده بود دستتون درد نکنه فقط اینکه چجوری رمان بنویسیم توی این برنامه بزاریم
۸ ماه پیش...
22خیلی مسخره بود و اصلا قلم قوی ای نداشت مگه الکیه که فرتی بیان بهت درجه بدن و سرهنگ شی اونم تو اون جوونی ؟ اصلا به دلم نشست کاش نویسنده قبل اینک بیاد رمان بنویسه یکم تحقیق کنه
۱ سال پیشمائده
00اره بنظر منم این درجه دادن خیلی چرته.مگه الکیه فوری بشی سرهنگ گنده تراش نشدن😂 ولی غیر این موردا خوب بود
۱۰ ماه پیشستاره
۳۰ ساله 00عالی بود 😊
۱۱ ماه پیشندا
20عالی بود ممنون نویسنده عزیز ولی ای کاش انقدر زود تموم نمی شد از شب عروسی و حامله شدن و بچه هاش می گفت ولی ممنون موفق باشی نویسنده 🌸🌺
۱۲ ماه پیشاسلامی
10عالی ♥️
۱۲ ماه پیشبیتا
11به نظرم مذهبی بود بهتر بود
۱ سال پیششهبانو
۲۴ ساله 10این رمان بخش های هیجان انگیزش حذف شده بود مثل اونجایی که طنین متوجه شد کسی که کار های هک رو برای دشمنش انجام میدهده همون نامزد سابق خودش هست
۱ سال پیشمهتاب
۱۷ ساله 10یکم رمانای بهتر بنویسید رمان عشق فلفلی و همینطور دلواپس توام که خیلی طنزه و تیمارستانی ها رو هم دوست داشتم ولی غیر واقعی بود
۱ سال پیشمهتاب
۷ ساله 00من نزدیک سه ساله رمان میخونم و خیلی از این رمان های چرت و پرت و ابکی زیاد بودخیلی قلمش ضعیف بود و از اولش میشد تااخرش رو حدس زد یکم رمانای بهتر بنویسید به نظر من رمان عشق فلفلی یکی ازبهترین رمان هاست
۱ سال پیشزی زی
۳۲ ساله 11خیلی چرتو آبکی بودقلم به دل نشسته ای نداشت۱۲ساله رمان میخونم اصلا جذبم نکرد اینا چیه آخهه مسخره دختره۲۸سالشه سرهنگ شد ارتش اصلاربطی به نیروانتظامی نداره۴سال یه بار درجه میدن نهایت ۱۰ماه ترفیع بگیرن
۱ سال پیشیلدا
۱۶ ساله 00واقعا عالی عاشقش شدم اولین رمانی بود که خیلی هیجانی و خوب بود ار نویسندش خیلی خیلی تشکر می کنم واقعا عالی بود ❤️❤️
۱ سال پیش
زهرا
۲۵ ساله 10عالی بود