بوسه ی تقدیر

به قلم فریده شجاعی

عاشقانه واقعی

با صدای مهماندار هواپیما از عالمی که در آن غرق بودم بیرون آمدم . مهماندار اعلام کرد که هواپیما هم اینک در فرودگاه بین المللی مهرآباد به زمین نشسته است . من که تشنه دیدن خاک وطنم بودم چشمانم را گشودم و بوی شهر را با تمام وجود استنشاق کردم.از پنجره هواپیما به بیرون نگاه کردم . حز سیاهی و چراغ های باند فرودگاه چیزی ندیدم . آسمان تیره و سیاه بود و هیچ ستاره ای در سیاهی ظلمانی آن کورسو نمیزد . احساس میکردم قلب من نیز به همان سیاهی آسمان بی ستاره شهرم است.


301
94,397 تعداد بازدید
183 تعداد نظر

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۱ ساعت و ۲۳ دقیقه


نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • دختر کوردتورو خدا

    ۴۰ ساله 10

    تورو خدا وقتی میخواین رمانی رو شروع به نوشتن کنین.اگر قراره شخصیتهای رمان اهل شهر خاصی باشند.حسابی راجب فرهنگ و خصوصیات اون شهر تحقیق کنین.البته گفتم من هنوز چند فصل خوندم.اینا مبنی بر بد بودن رمان نی

    ۳ هفته پیش
  • دختر کورد

    ۴۰ ساله 00

    اونجایی هستم که راجب پوشش دختران کورد صحبت میکنه.و باید بگم.یکی از زیباترین و رنگ و وارنگترین لباسهای دنیا لباس دخترهای سنندجی و کورد هستش.اونا حتی برای ختم هم مشکی نمیپوشن.سبز تیره.قهوه ایی میپوشن

    ۳ هفته پیش
  • دختر کورد

    ۴۰ ساله 00

    با سلام خدمت خانوم شجاعی نویسنده عزیز.خانومم شما مثل اینکه هیچ چیزی از رسم و رسومات مردم کرد نمیدونید و فقط از رو تخیلتون این داستان رو نوشتین.البته من هنوز تازه شروع کردم.و اونجایی هستم.....

    ۳ هفته پیش
  • پریسا

    ۳۱ ساله 00

    سال ۹۲ خوندمش هنوز برام قشنگه و به یاد ماندنی این سومین بار بود که خوندمش خیلی قشنگه

    ۱ ماه پیش
  • Nana

    ۲۰ ساله 10

    واقعا رمان زیبایی بود ولی از شخصیت لوس و مسخره نگین متتنفر بودم

    ۱ ماه پیش
  • رمان خوبی بود ممنون

    00

    ♡♡♡♡

    ۱ ماه پیش
  • هم نفس

    ۴۰ ساله 00

    چطور میشه رمان کامل خوند

    ۲ ماه پیش
  • Azadeh

    00

    خیلی قشنگ بود ممنون از نویسنده🌼

    ۲ ماه پیش
  • دریا

    ۳۱ ساله 00

    بهترین رمانی بود که برای بارسوم خوندم ولذت بردم

    ۲ ماه پیش
  • یکی

    ۲۸ ساله 00

    این رمان مال چه سالیه؟ خیلی قدیمی بود اما جالب بود

    ۲ ماه پیش
  • Homa

    00

    رمان فوق العاده ای بود،عمیقا برای شهاب و نگین ناراحتم و اصلا از فکرم بیرون نمیرن،ای کاش سرنوشت براشون جور دیگه ای رقم میخورد یا حداقل شهاب دوباره نمیومد تو اون خانواده تا دیگه حداقل همدیگه رو نمیدیدن

    ۳ ماه پیش
  • امیر

    ۴۵ ساله 00

    واقیتها همیشه تلخ هستند ولی باید باجان دل آنها را پذیرفت باتشکر از سایت محترم ونویسنده گرامی

    ۴ ماه پیش
  • هانیه

    00

    محشر بود فقط دلم برای شهاب و نگین خیلی سوخت

    ۴ ماه پیش
  • مائده

    ۹۸ ساله 11

    خوب نبود.

    ۴ ماه پیش
  • نگار

    ۴۰ ساله 10

    محشر بود عالی

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.