رمان بچرخ تا بچرخیم (جلد اول مجموعه سرنوشت درهم ما) به قلم AERZOO_MOHEBI
داستان از این قراره که مریسا، دختری شیطون و بازیگوش با دوستاش وارد شرکت سارته میشه. دوتا دوست خل و چل هم داره که خیلی با هم رفیقن. از اونور هم نویان و داداشاش، با داداشای مریسا با هم دوست هستند، و میخوان دخترا رو آزار بدن. ولی ماهان و ماکان که نمیدونن مریسا همون آبجی کوچولوشونه و وقتی میفهمن که مریسا تو دردسر میافتد. خوندنش خالی از لطف نیست.
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱ ساعت و ۱۳ دقیقه
- مریسا جون ببخش.
تو دلم هرهرهر بهشون خندیدم، ولی در چهره با اخم نگاهشون کردم تا حساب کار دستشون بیاد. دیدم نازلی از خنده سرخ شده و دیگه نمیتونه خودش رو کنترل کنه. بهش علامت دادم؛ با شمارش سه تا بزنیم زیر خنده، ۱_۲_۳ زدیم زیر خنده، اونا هم با تعجب نگاهمون میکردن منم نه گذاشتم نه برداشتم گفتم:
- اسکلتون کردیم.
و دوباره زدم زیر خنده. فاطمه که دیگه قاطی کرده بود و آمپر میسوزوند. منم هر هر بهش میخندیدم. نازلی هم دستش رو دهنش بود؛ و داشت سعی میکرد جلوی خودش رو بگیره؛ تا کمتر بخنده ولی، مگه میشد جلو خودشو بگیره. لیدی، با قدمی که برداشت فهموند جنگ شروع شده. منم که ندید بدید مثل لاتا زدم رو شونه نازلی، که به خودش اومد و رفت تو جلد لاتیش. بلند شدم و دست اونم گرفتم؛ تا اونم بلند شه وقتی بلند شد یه ژست خفن گرفت و با لحن دآش مشتی گفت:
- چته ضعیفه اخم کردی؟ منم بلدم اخم کنم...
بعدم یه اخم کرد وگفت:
-بیا، منم بلدم، دیدی؟
فاطمه گفت:
- آره دیدم، ولی چه فایده، الان من مثل...
منم با همون لحن لاتی گفتم:
- یه گاو رَم کردهای وجلو ما وایستادی.
لیدی با حرص داد زد.
- مریسا!
با همون لحن گفتم:
- ها؟
به جای لیدی فاطمه جواب داد:
- خفه شو.
با اخم گفتم:
- نمیخوام.
***
نازین
روبه مبینا گفتم:
- مبینا، به نظرت برای تولد نازلی چی بخرم؟
با کمی فکر گفت:
- چی رو از همه بیشتر دوست داره؟
تند گفتم:
- اینکه با دوستش مریسا که ۴_۵ سالی هست پیداش نمیکنه بره کافه و برای خودشون خوش باشن.
با لبخند گفت:
- اِن شاءاللّه این دختره اسمش چی بود؟
با خنده گفتم:
- مریسا.
- آها مریسا، پیداش میشه و خوشحال میشه.
با خوشحالی گفتم:
- آره به خدا، هر روز گریه میکنه میگه من نباید میرفتم لندن برای ادامه تحصیل، تا دوست شش سالم رو گم کنم. حالا چیکارکنم؟
با لبخند آرامش بخشی گفت:
- حالا با توکل به خدا پیداش میشه.
اومدم جواب مبینا رو بدم، که گوشیم زنگ خورد. دیدم ماکانه، اِ، دیدی یادم رفت به ماکی بزنگم. خوب بذار یکم معطل بشه تا حالش جا بیاد. گوشیم رو گذاشتم رو سایلنت، و به راهم با مبینا ادامه دادم. که تلفنم برای بار۵ ام زنگ خورد. جواب دادم:
- اَلو.
با عصبانیت گفت:
- اَلو وکوفت، چرا گوشیت رو جواب نمیدی؟!
با خباثت کامل گفتم:
- به تو چه.
با حرص گفت:
- که به من چه آره؟! بگو کجایی، تازه از شرکت داداشای نره خرت اومدم بیرون بیام دنبالت؟
با خونسردی گفتم:
- لازم نیست، با دوستم مبینا داریم میریم خونشون.
گفت:
- چی؟!
گفتم:
- نخودچی.
گفت:
- آرپیجی.
گفتم:
- لئوناردو دابینچی.
گفت:
- پیچپیچی.
- اَه، میرم پیش محمد.
یهو یادم اومد چی گفتم. دستم و کوبیدم تو دهنم، چند لحظه هیچ صدایی نیومد ولی اون سکوت، آرامش قبل طوفان بوده چون یهو منفجر شد.
نازنین
00رمان خوبی ولی پس بقیه ش گو😑
۷ ماه پیشسارا
00مسخره بود و در اینهال خوب
۱ سال پیشKosar
10لطفا جلد دومش رو هم بزارید
۱ سال پیشمهسا
۱۴ ساله 10رمان خیلی خوبی بود ولی کاش جلد دومشم بودو میخوندیم ممنون از سازنده محترم ولی لطفا جلد دومو بزارید
۲ سال پیشفاطی
۱۴ ساله 10خدایی خیلی خنده دار بود
۲ سال پیشلطفأ جلد دومشم بزاری
۲۰ ساله 30خیلی قشنگن جلد دومشم بزارید
۲ سال پیشسنا
۱۲ ساله 10سلام نویسنده جان ازت یه سوال داشتم شما اصن رمانو ویرایش کردی کلا من پارت اولو خوندم رفتم توشوک
۲ سال پیشYasamin
۱۸ ساله 10واتت الان چی شد من ک هیچی نفهمیدم خوندم ولی قشنگ بود رمانش مریسا کی داداش دار شد رمانش***تو***بود ولی قشنگ بود چیزی ک فهمیدم دختر باید قوی باشه باید از سنگ ساخته بشه نباید شیشه باشه ک زود بشکنه
۲ سال پیشرها
۱۶ ساله 50جلد دومشو میخوااااااااااااااااااام😰
۳ سال پیشH
00آرع منم میخوام
۲ سال پیشعوم
۹۹ ساله 02فکر ماکان بند مرا لحظه ایی رها نمیکنید شت
۲ سال پیشمعصومه
۱۳ ساله 31بنظر من عالیی بود به اونی که میگه خوب نبود اهمیت نده نویسنده عزیز لطفا جلد دومش هم بزار....... نویسنده واسه این رمان زحمت کشیده لطفا شما با این نظراتون نا امیدش نکنین
۲ سال پیشحدیثه
۱۸ ساله 00فصل دومش میشه بذاری
۲ سال پیشستی
۱۴ ساله 75خیلی بد بود اصلا آدم قاطی میکنه کدوم کیه نویسنده محترم زحمت کشیدی ولی ای کاش بهتر مینوشتی تا خواننده های زیادی رو به خودش جلب کنه
۳ سال پیشعاطی
۱۳ ساله 20سلام من که هیچی سر در نیاوردم اصلا نویسنده ی محترم خودتون رومان رو خوندید اصلا معلوم نیست چی به چی هست همه چی سریع گذشت اصلا نمیشه گفت رمان بود بعد هم از زبون هر کسی هم بود خوبه اما من گیج شدم
۳ سال پیش
بیتا
۱۴ ساله 00خیلییییی خوب بود پس جلد دوم چی تو رو خدا جلد دومم بزارید هر چی می گردم جلد دوم نداره