رمان بچرخ تا بچرخیم (جلد اول مجموعه سرنوشت درهم ما) به قلم AERZOO_MOHEBI
داستان از این قراره که مریسا، دختری شیطون و بازیگوش با دوستاش وارد شرکت سارته میشه. دوتا دوست خل و چل هم داره که خیلی با هم رفیقن. از اونور هم نویان و داداشاش، با داداشای مریسا با هم دوست هستند، و میخوان دخترا رو آزار بدن. ولی ماهان و ماکان که نمیدونن مریسا همون آبجی کوچولوشونه و وقتی میفهمن که مریسا تو دردسر میافتد. خوندنش خالی از لطف نیست.
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱ ساعت و ۱۳ دقیقه
ژانر: #طنز #عاشقانه #اجتماعی
خلاصه:
داستان از این قراره که مریسا، دختری شیطون و بازیگوش با دوستاش وارد شرکت سارته میشه. دوتا دوست خل و چل هم داره که خیلی با هم رفیقن. از اونور هم نویان و داداشاش، با داداشای مریسا با هم دوست هستند، و میخوان دخترا رو آزار بدن. ولی ماهان و ماکان که نمیدونن مریسا همون آبجی کوچولوشونه و وقتی میفهمن که مریسا تو دردسر میافتد. خوندنش خالی از لطف نیست.
***
معانی اسم شخصیت های رمان:
مریسا: مهربان، شیطون
نویان: پادشاه زاده
لیدی: نام کشوری از آسیای صغیر
نوید: خبر خوش
فاطمه: نام دختر پیامبر(ص)
نومود: نوید دهنده
نازلی: نام یک شهر در ترکیه
ماهان: زیبا و روشن مثل ماه
نازین: معشوق لطیف و ظریف
ماکان: بشارت دهنده
***
مقدمه
من آب و آتشم، با من بازی نکن!
می گویند از باد باران، از بازی جنگ،
من همبازی خوبی نیستم.
سرم که بشکند؛ میدان بازی را خالی میکنم.
تو عاشق رمز و راز و روباه بازی،
من عاشق رمز گشاییام.
بشناسمت؛ ترش میشوم که نتوانی با صد من عسل مرا هم بخوری!
من بدم،
بدِ بَد
کاری میکنم شوره بزنی؛ ترک برداری و بعد در بخار خودت حل شوی.
حالا خودت میدانی، اگر میخواهی بچرخ تا بچرخیم.
***
مریسا
اَ بابا جونم! این چه شرکتی هست؛ فکر کنم رئیس شرکت پیر و خرفت باشه؛ چون معمولا رئیسهای این شرکتها، پیرن، خرفتن یا نق نقو هستن. والا! با لیدی و فاطی وارد شرکت شدیم. دوباره دهنم کف که چه عرض کنم تاید داد بیرون؛ بس که خوشگل و جیگر بود. من که دلم نمیاومد توش قدم بردارم چه برسه به کار کردن. برگشتم سمت اون چلغوزا که دیدم اونا هم دهن و چشمهاشون از حدقه بیرون زده. با دستام یک پس گردنی مشتی نثارشون کردم که به خودشون اومدن و یه جیغ فرا بنفش رو رد کردن و رسیدن به آبی. وقتی جیغشون تموم شد، گذاشتن دنبالم و منم فرار رو به قرار ترجیح دادم و الفرار. حالا من بدو و اونا بدو از پلهها بالا رفتم؛ رسیدم به طبقه آخر که یک فضای باز داشت. چنان میدویدم انگار مدال و جام قهرمانی میدادن. به یکی برخورد کردم ولی همچنان میدویدم. برگشتم و دیدم با فاصله دو متر از من میدون و منم غافل از جلو یه دفعه پام به اون یکی گیر کرد و خواستم بیافتم که دستهایی قدرتمند دورم پیچید و مانع شد. منم اسکول و جوگیرچشمهام رو محکم به هم فشار میدادم و جیغ میکشیدم. یه دفعه به خودم اومدم و یکی از چشمهام رو باز کردم و دیدم یه پسره با بهت و تعجب داره نگاهم میکنه. منم نامردی نکردم و گفتم:
- ها؟ چیه آدم ندیدی؟!
یکمی نگاهم کرد و گفت:
- چرا دیدم؛ ولی خر انسان نما ندیده بودم که دیدم!
قشنگ با خاک یکسانم کرد؛ که منم پوکر نگاهش کردم.
اَه، چلغوز یالغوز ایش برو بمیر عامو کیلو چندی. دیدم داره بر و بر من رو نگاه میکنه. چیه منو نگاه میکنی؟! آهان، بهترین فرصت واسه انتقام، آرومآروم یکی از پاهام رو بردم نزدیک پاش دیدم هنوز غرقه ۱_۲_۳ بگیر عامو که اومد. پاش رو له کردم چنان جیغی زد که ایمان آوردم پسرِ دختر نماست:
- دخترِ خیره سر چه غلطی کردی؟
لبخند حرص دراری زدم و گفتم:
- اونی که غلط میکنه تویی.
بعدش هم یه لبخند حشره کش زدم و از کنارش رد شدم. لحظه آخر شنیدم که گفت:
- هنوز هم مثل قبل شیطونی فنچول.
تعجب کردم، ولی به راهم ادامه دادم. رسیدم به بچهها که پشت یه در ایستاده بودن و به یه بنر نگاه میکردن. منم پا تند کردم که برسم بهشون، اما قبل از اینکه به اونا برسم دوباره پام به اون یکی پام گره خورد و من یه دور با عزرائیل ملاقت حضوری داشتم و شاتالاپ پخش زمین بودم. لیدی و فاطی برگشتن سمتم و با دیدن من تو اون وضعیت زدن زیر خنده. خودمم خندم گرفت و شروع به خندیدن کردم؛ دلم رو گرفتم و بلند شدم. با دیدن صحنه رو به روم دوباره زدم زیر خنده؛ سه تا پسر از زور تعجب چشمهاشون شده بود نعلبکی؛ با دهن باز به ما نگاه میکردن و دهنشون مثل ماهی باز و بسته میشد. خندم که تموم شد دیدم دخترا هنوز دارن میخندن بلند شدم و به سمت اون دوتا رفتم. با دوتا لگد بلند شدن و ایستادن. خیره نگاهم کردن، که از هاشی ناروهای معروفم بهشون زدم تا آپدیت بشن و بالا بیان. بعد گذشت چند دقیقه سرخ شدن و کلههاشونم پایین انداختن و هم زمان باهم گفتن:
- خیلی ببخشید (باز این دو تا کانالاشون به هم ریخت و هماهنگ شدن)
منم رو به اون سه تا گفتم:
- خیلی ببخشید باعث آزارتون شد...
چشمهام گرد شد؛ این اینجا چیکار میکرد؟! اَه شانس ندارم که الان آبروی چندرغازم رو هم میبره باید دست به کار بشم.
دیرین دیرین دیریرین
[اه چه فازیه من برداشتم؟!
وجدان: خدا یک عقلی به این بده یه پولی به من آمین
- خفه وجی، وگرنه با جفت پاهام که سابقه خوبی هم دارن میام توی دهنت! خب حالا خودت میبندی یا خودم ببندم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میبندم خداحافظ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خداحافظ]
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاِی خدا ازت نگذره مِری، ببین چه بلایی سرم آوردی؟ اون از باسن مبارکم، اینم از سرم، وای خدا سرم داره میترکه. از فکر و خیال اومدم بیرون. به دور و برم یه نگاه انداختم دیدم مریسا، داره با یکی از اون پسرا دعوا میکنه. اگه دست به کار نشم باید پسره رو با برانکارد جمعش کنند. اوه اوه مِری خشمگین میشود پرندگان خشمگین. یه دفعه پریدم وسط مِری و اون پسره دیدم مِری چشمهاش کاسه خونه. وایی خدا به داد همه برسه، الانه که زلزله هشت ریشتری بیاد. بیتوجه به اونا، دست مریسا رو گرفتم و به سمت گوشهترین جای ممکن بردمش. از توی کیفم بطریِ آب رو در آوردم و به سمتش گرفتم لاجرعه خورد. یکم از عصبانیتش کم شده بود و چشماش دیگه اون قرمزی اول رو نداشت و آرومتر شده بود. شروع به حرف زدن کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چیشده مریسا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا یه نفس کشیدن گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هیچی بابا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم با حرص گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره منم گوشام مخملیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش رو زیر چونش گذاشت، و با حالت فکر گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شاید هست، شاید نه حتما!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه جیغی کشیدم، که یکی از هاشی ناروهای معروف خودشو زد که با کله رفتم تو زمین؛ و ملاج بنده متلاشی شد. اومدم یه جیغ دیگه بزنم که گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جیغ بزنی به ولا بدترش رو میزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خباثت گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه، فقط کمکم کن بلند شم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا اومد دستم رو بگیره، یه زیر پایی بهش دادم؛ که با باسن مبارک اومد زمین. حالا جفتمون داشتیم میخندیدیم وای خداجون این شادیها رو از ما نگیرآمین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفاطمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاَه این دو تا غوزمیت کجا رفتن؟ حالا من بین این آقایون چیکار کنم؟ [دوستان! فاطمه، یکم خجالتی هستش.] هوف، ولش باو. منم باسوت رفتم سمت دخترا دیدم مِری داره کمک میکنه که لولو یک زیر پایی خوشگل بهش میده؛ که با باسن مبارک میاد رو زمین. از خنده ولو میشن، منم که دیگه از خنده قرمز شده بودم؛ زرتی زدم زیر خنده. حالا نخند پس کی بخند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریسا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از کلی خندیدن بلند شدم؛ دیدم اون دوتا ماتم زده پشت رو نگاه میکنند. برگشتم، ای کاش برنمیگشتم. وای خدا، ماهان رو کجای دلم بزارم؟ یا خود خدا، یه دفعه دستم رو گرفت و با خشم فشار داد، و از زیر دندونهای چفت شده غرید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اینجا چیکار میکنی مریسا؟ ها؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ترس گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هیچی به جان خودم اومدم؛ برای آگهی استخدام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا نگرانی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مگه عمو چیزیش شده؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخند گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه، ولی نمیشه که بابا همش کار کنه، منم باید تکونی به خودم بدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آفرین دختر خوب کمک خواستی بگو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه لبخند پسر و دختر کش زدم وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چشم ولی تو اینجا چیکار میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا همون لبخند گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اینجا شرکت دوستامه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتندی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آهان باشه فعلا بای.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیا باید به ماهی هم جواب پس بدم. وقتی ماهان رفت، رفتم پیش بچهها که داشتند از استرس ناخوناشون رو میجویدن رسیدم بهشون و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خطر از بیخ گوشمان رد شد. [خخ، چه لفظ قلمی گرفتم]
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباهم گفتن:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- واقعا؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا غرور کاذب گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باو من رو دست کم گرفتین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بارون به دعای گربه سیاه نمیاد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نکنه از هاشی ناروهای معروفم می خوای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستهاش رو به حالت تسلیم بالا آورد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من غلط بکنم بخوام ازهاشی ناروهات نوش جان کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخند گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آفرین، بریم دیر شد به ولا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفاطمه حرصی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- راست میگه، انقدر حرف زدید که زمان از دستمون رفت اَه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خونسردی رو به فاطی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فاطی، انقدر حرص نخور.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد روبه لولو کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- توام راه بیوفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدی مثل بچهها گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه بریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراه افتادیم سمت مدیریت، وقتی رسیدیم دیدیم، همه پشت در هستن و صدای جیغ و صدای عربده میاد. تند رفتم جلو و دیدم؛ ۶_۷ تا مرد پشت درهستن و نمیتونن در رو باز کنند. با دستام کنار زدمشون و با یه حرکت پا قفل در رو شکوندم و بی توجه به نگاههای متعجب همه در رو هل دادم و رفتم جلو. چیزی که میدیدم رو باور نمیکردم. نازلی، وای خداجونم، یه دستم رو گذاشتم روی دهنم، و یه جیغ بلند کشیدم. دویدم سمتش اون انگار من رو فراموش کرده بود؛ چون مبهوت نگام میکرد. اونقدر محکم بغلش کردم که خودم نابود شدم. آروم ازش جدا شدم که دیدم داره با بهت نگاهم میکنه. گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خیلی نامردی نازلی، خیلی بی معرفتی، نگفتی ۶ سال میرم خارج دوستم چی میکشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بهت و تعجب گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خانم، من اصلاً شما رو نمیشناسم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ناراحتی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- منم مریسا، مریسا محمّدی، دوست ۶ سالت، با هم درس میخوندیم بعد تو معماری آوردی بورسیه گرفتی رفتی خارج.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بهت و ناباوری نگاهم کرد، بعد از گذشت چند لحظه چنان پرید بغلم که از صد جا قطع نخاع شدم. و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وای مِری کجا بودی؟ میدونی چقدر دنبالت گشتم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خوشحالی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من باید بگم چقدر دنبالت گشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اَه اَه، بس کنید به گند کشیدید احساسات رو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنازلی با خشم برگشت سمت نومود و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مگس هر چی وز وزش بیشتر بی ارزشتر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدش هم زبونش رو در آورد و با دو خودش رو از اتاق پرت کرد بیرون. تا به خودم بیام دیدم همراه نازلی داریم میدوییم و ماکان و ماهان و نومود و نوید هم دنبالمون، حالا ما بدو اونا بدو آخرشم از شرکت زدیم بیرون. هورا، پشت سرمون گذاشتیمشون ایول به خودم و نازلی، ای وای فاطی و لولو هنوز داخلن اِی خدا حواسم به این نبود. یه دفعه شنیدم صدای جیغ میاد برگشتم دیدم یکی دست نازلی رو گرفته و میکشه، پا تند کردم سمتشون و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اینجا چه خبره؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به نازلی که مدام سعی در جدا کردن دست طرف از دستش بود گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو چرا هی جیغ میکشی نازلی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانیت گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- این...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دستش اشاره به روبه روش کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مزاحمم شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل این چاله میدونیها شدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی؟ داش دست رفیقم رو ول کن تا چالت نکردم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا همون لحن گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مال این حرفا نیستی ضعیفه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه داشت اعصابم رو خط خطی میکرد. آستینهام رو زدم بالا و دکمه آخری مانتوم رو باز کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بیا تا نشونت بدم ضعیفه کیه داش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون هم دست نازی رو ول کرد و آستیناش رو زد بالا و دستاش رو به نشونه بیا تکون داد. منم حس جکیجانی بهم دست داد، رفتم تو کار کونگ فو هیا هویی اَه، ولکن بابا، چندشش رو در آوردم. اوه اوه دیدم یارو کیک بکس رو گرفته ننه غلط کردم. رفتم تو کار کونگ فو، با دو به سمتش رفتم و تا خواستم یک مشت بزنم جاخالی داد. منم مثل حشرهای که با پشه کش زدن روش پخش زمین شدم. اونم زد زیر خنده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا حالا انقدر ضایع نشده بودم که جلو این جوجه شدم. آروم بلند شدم و رو به نازلی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بریم نازلی من وقت ندارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنازلی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کجا بریم؟ مگه قرار نبود بریم دنبال فاطی و لولو؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بیحالی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ولشون کن، خودشون میان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لجبازی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه نمیان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلافه گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هوف، باشه بریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا نازلی دوباره وارد شرکت شدیم. دوربین کوچیکم رو در آوردم؛ و چند تا عکس گرفتم و گذاشتم توی کیفم. به کارکنای داخل شرکت نگاه کردم؛ هر کدوم مشغول کاری بودن حتی نگاهمونم نکردن. به سمت مدیریت رفتیم. یه چند بار در زدم؛ تا قوم مغول اجازه ورود بدن وقتی وارد شدیم؛ دک و پوز من و نازلی با کف سرامیکها یکی شد؛ نویان و نومود و نوید و ماهان و ماکان و لیدی و فاطمه داخل بودن. داشتن میخندیدن یکم فاطی و لولو رو پوکر نگاه کردم. اونا هم از رو نرفتن و بیشتر بگو بخند کردن منم نه گذاشتم نه برداشتم، با لبخند به سمتشون رفتم و یه هاشی نارو زدم به جفتشون که با کله رفتن کف سرامیکها. من و نازلی هم با غضب نگاهشون کردیم. به خودشون اومدن و سریع بلند شدن و اومدن پیشمون و سرشونم انداختن پایین، و هم زمان گفتن:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مریسا جون ببخش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو دلم هرهرهر بهشون خندیدم، ولی در چهره با اخم نگاهشون کردم تا حساب کار دستشون بیاد. دیدم نازلی از خنده سرخ شده و دیگه نمیتونه خودش رو کنترل کنه. بهش علامت دادم؛ با شمارش سه تا بزنیم زیر خنده، ۱_۲_۳ زدیم زیر خنده، اونا هم با تعجب نگاهمون میکردن منم نه گذاشتم نه برداشتم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اسکلتون کردیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو دوباره زدم زیر خنده. فاطمه که دیگه قاطی کرده بود و آمپر میسوزوند. منم هر هر بهش میخندیدم. نازلی هم دستش رو دهنش بود؛ و داشت سعی میکرد جلوی خودش رو بگیره؛ تا کمتر بخنده ولی، مگه میشد جلو خودشو بگیره. لیدی، با قدمی که برداشت فهموند جنگ شروع شده. منم که ندید بدید مثل لاتا زدم رو شونه نازلی، که به خودش اومد و رفت تو جلد لاتیش. بلند شدم و دست اونم گرفتم؛ تا اونم بلند شه وقتی بلند شد یه ژست خفن گرفت و با لحن دآش مشتی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چته ضعیفه اخم کردی؟ منم بلدم اخم کنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدم یه اخم کرد وگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بیا، منم بلدم، دیدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفاطمه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره دیدم، ولی چه فایده، الان من مثل...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم با همون لحن لاتی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یه گاو رَم کردهای وجلو ما وایستادی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیدی با حرص داد زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مریسا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا همون لحن گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ها؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه جای لیدی فاطمه جواب داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خفه شو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اخم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمیخوام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنازین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروبه مبینا گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مبینا، به نظرت برای تولد نازلی چی بخرم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا کمی فکر گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی رو از همه بیشتر دوست داره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتند گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اینکه با دوستش مریسا که ۴_۵ سالی هست پیداش نمیکنه بره کافه و برای خودشون خوش باشن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخند گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اِن شاءاللّه این دختره اسمش چی بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مریسا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آها مریسا، پیداش میشه و خوشحال میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خوشحالی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره به خدا، هر روز گریه میکنه میگه من نباید میرفتم لندن برای ادامه تحصیل، تا دوست شش سالم رو گم کنم. حالا چیکارکنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخند آرامش بخشی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حالا با توکل به خدا پیداش میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومدم جواب مبینا رو بدم، که گوشیم زنگ خورد. دیدم ماکانه، اِ، دیدی یادم رفت به ماکی بزنگم. خوب بذار یکم معطل بشه تا حالش جا بیاد. گوشیم رو گذاشتم رو سایلنت، و به راهم با مبینا ادامه دادم. که تلفنم برای بار۵ ام زنگ خورد. جواب دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اَلو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانیت گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اَلو وکوفت، چرا گوشیت رو جواب نمیدی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خباثت کامل گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به تو چه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- که به من چه آره؟! بگو کجایی، تازه از شرکت داداشای نره خرت اومدم بیرون بیام دنبالت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خونسردی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- لازم نیست، با دوستم مبینا داریم میریم خونشون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نخودچی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آرپیجی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- لئوناردو دابینچی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پیچپیچی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اَه، میرم پیش محمد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو یادم اومد چی گفتم. دستم و کوبیدم تو دهنم، چند لحظه هیچ صدایی نیومد ولی اون سکوت، آرامش قبل طوفان بوده چون یهو منفجر شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماکان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنازین چی داشت میگفت؟! چند لحظه هیچی نگفتم، ولی بعد چنان دادی سرش زدم که فکر کنم کر شد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نازین تو غلط میکنی بخوای بری اونجا، بگو کجایی تا بیام دنبالت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ترس گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ولی آخه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانیت گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ولی و اما و آخه نداره بگو کجایی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خیابون(...) سر چهار راه(...) وایستادیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا پوزخند گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نکنه دوستت منتظر دوست پسرشه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا کلافگی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نخیر، داشتیم میرفتیم کتابخونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اخم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس به من دروغ گفتی؟ میدونی چقدر از دروغ بدم میاد و نفرت دارم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواست ماست مالیش کنه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه، بعد کتابخونه میخواستیم بریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتندی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بسه بسه، الان میام نزدیکم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشی رو قطع کردم و به سرعت به سمت اونجا روندم. خشمم دست خودم نبود. من نازین رو دوست داشتم و نمی خواستم مال کسه دیگهای باشه اونم از نقطه ضعف من استفاده میکرد و عصبانیم میکرد. نزدیک جایی که نازین گفته بود شدم. دیدم نشستن لبه جوب آب، منم کرم اسکاریس بهم رو گرفته بود، پام رو گذاشتم رو پدال گاز و وقتی رسیدم به نازین و دوستش دستم رو روی بوق گذاشتم. طفلی نازین ۳_۴متر پرید بالا، دوستشم ۱_۲متر پرت شد عقب قاه قاه میخندیدم. وقتی خندم تموم شد، دیدم نازین با قیافه پکر نشسته کنارم. یه دفعه یه چیزی تو قلبم مچاله شد. من چیکار کردم با نازین؟! وای خدا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir، سریع برگشتم سمتش که ترسیده گوشه در مچاله شد. اوخ اوخ فکر کرد میخوام بخورمش نازی عشقت به فدات. یه اخم وحشتناک کردم و دستم رو بلند کردم که نازین فکر کرد میخوام بزنم تو گوشش. دستم رو بردم از بدنش رد کردم و دستام رو دورش حلقه کردم، که خودشم بغلم کرد و شروع به گریه کرد. سرش رو نوازش کردم، خیلی بدجور سرش داد زدم؛ آخه تاحالا هیچکی سرش اینجوری داد نزده بود که من زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir[وجی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هعیی، چه زن ذلیل شدی رفیق.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره دیگه، وقتی یه عشق جیگر داشته باشی همین میشه.}
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنازلی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاَه، این داداشای منم دیگه شورش رو در آوردن؛ دخترا چپ میرن، یه چیزی میگن، راست میرن، یه چیز دیگه. من جای بروبچ خسته شدم. باید به این دعوا خاتمه بدم. از فکر و خیال اومدم بیرون، دیدم الان دخترا دارن میرن بیرون از شرکت و حواسشون به منم نیست. سریع یک سوت زدم که برگشتن سمتم منم با دو رفتم سمتشون که دیدم صورتاشون خندونه، پرسیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چیشده، چرا انقدر خوشحالید؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریسا با ذوق گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- استخدام شدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- واقعاً استخدامتون کردن؟!خیلی جای تعجب داره، حواستون باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتعجب گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خوشحالی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آورین بروبچ خوب، حالا بریم که خیلی دیر شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریسا با تعجب گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- برای چی دیر شده؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بیخیالی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شما قراره بیاین خونه ما.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریسا با ترس ساختگی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نـــــه، من نمیام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانیت ساختگی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- غلطای اضافه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریسا با حرص گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آخه تورو سننه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا چندش بینیم رو چین انداختم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خیلی بی ادب شدی مریسا با اینا،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دستام اشاره کردم به اون دوتا و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گشتی بی ادب شدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیخیال گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا چشمهای اندازه نعلبکی نگاهش کردم. بدون اجازه دادن فرصتی کوبیدم فرق سرش چنان رفت جلو که گفتم نابود شد. اوخی گناه داشتیا، ولی حقت بود؛ تا تو باشی به من بد و بیراه نگی آی حالم جا اومد. همین جوری داشتم تو دلم بهش میخندیدم که با حس قلقلک کسی سریع میخکوب شدم. دیدم مریسا با یه لبخند شیطانی داره نگاهم میکنه. بعد شروع به قلقلک دادنم کرد. صدای قهقههای ما، توی اون فضا پیچیده بود. جو اون مکان خیلی باحال شده بود. شروع به بد و بیراه گفتن کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بی ادب... ولم کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ولت نمیکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنوید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا نویان و نومود و ماهان از شرکت زدیم بیرون. تو ذهنم داشتم به اون دختری که چشماش بسیار زیاد گیرا بود فکر میکردم. اسمش چی بود؟ آها لیدی، چه اسم زیبایی! خیلی بهش میاد. توی همین فکرها بودم، که صدای قهقهای به گوشم خورد، و از افکارم بیرون اومدم. دیدم، یه عده دختر دارن یه دختر دیگه رو قلقلک میدن. برگشتم سمت اون ۳تا که دیدم محو اون صحنه شدن، گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چتونه شما! چرا ماتتون برده؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنومودگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اون صدای نازلی نیست؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بی ادب... ولم کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ولت نمیکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اِ، این صدا نازلی بود. بدویید بریم اونا رو ازش جدا کنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماهان با اَخم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت اونا رفتیم، که دیدم اون سه تا ازش جدا شدن و شروع به خندیدن کردن. نازلی هم که براش نا نموده بود هم شروع به خندیدن کرد؛ بعد هم دست در دست هم به سمت ماشین نازلی رفتن. لحظه آخر، چشمهای آشنا جلوم قرار گرفت، که داشت با خنده، با اون دوتا و نازلی میرفت. وای خدا! اون دوتا هم مریسا و فاطمه بودن؛ چون صداشون آشنا بود. به راهم ادامه دادم، تا رسیدم به ماشینم که جلو ماشین نازلی بود. تا اومدم سوارشم دستی روی سرشونم قرار گرفت؛ برگشتم جا خوردم لیدی بود. دیدم تو دستش یک جفت جاکلیدی هست پرسیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اون چیه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ناراحتی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوبی به شما نیومده. جا کلیدیتون افتاد؛ من خواستم ثواب کنم کباب شدم. بفرمایید، اینهم کلیداتون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد هم جا کلیدی رو به سمتم گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز دستش گرفتم، تا خواستم تشکر کنم، رفت و پشت سرشم نگاه نکرد. قلبم گرفت؛ از این سنگی خودم. ولش کن بابا، بعداً از دلش در میارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوار بوگاتیم شدم، و به سمت خونه مامان اینا روندم. با ریموت، در رو باز کردم و ماشین رو داخل بردم و از ماشین پیاده شدم. تا در ورودی رو باز کردم، دیدم کل خونه چراغونیه، و نازین مثل مرغ داره دور خودش میچرخه وهی به ماکان میگه: همه چی خوبه؟ اونم میگه: همه چی خوبه نازین، یه دقیقه بشین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینجا بود که اعلام حضور کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلام به همگی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنومود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنوید از همه ما زود تر رفت. منم سوار ماشینم شدم داشتم ماشین رو روشن میکردم که تلفنم زنگ خورد. گوشی رو از جیب کت چرمم در آوردم دیدم شماره مامانه جواب دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اَلو سلام به مامان جینگول خودم چیزی شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو مامان جیغ زد، و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پدرسوخته کجایی؟ امروز تولد خواهرته اونوقت تو بیرونی بدو بیا ببینم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی! امروز تولد نازینه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل اینکه داره با یه اسکل حرف میزنه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه تولد نازلیه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوخ اوخ تولد نازلیه، وای چی بخرم براش؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتندی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه مامان من سریع میام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامانم کلافه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سریعتر بیا خدافظ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبوق بوق بوق
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاِ، مامان مارو باش؛ همه مامان دارن ماهم مامان داریم. سریع ماشین رو روشن کردم وبه سمت نزدیکترین بازار روندم. به سمت پاساژ(...) رفتم و از بوتیک دوستم براش یک لباس شب با یک ست دستبند و گردنبند و انگشتر و گوشواره خریدم. به سمت در پاساژ رفتم و از پاساژ بیرون اومدم. به سراغ ماشینم رفتم سوار شدم و به سمت خونه رفتم. اوف اینجا چقدر ماشین هست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریسا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوار ماشین شدیم. رو به نازلی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بریم پاساژی که جدید باز شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنازلی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعدش انداخت تو خیابانی که انتهاش میخورد به اتوبان. هوف، خدا رو شکر هنوز تاریخ تولد نازلی رو یادم هست. ۲۰ آبان به دنیا اومده. کنار پاساژ نگه داشت و پیاده شدیم از چیزی که دیدم دهنم کف کرد؛ پاساژ خیلی بزرگ بود. یه نگاه به دخترا انداختم و دست نازلی رو گرفتم، دِ برو که رفتیم. وارد پاساژ شدیم. اول از همه رفتم داخل یه مغازه کیف و کفش فروشی دست نازلی رو هم گرفتم و کشیدم. وارد مغازه شدیم. مغازه دار که یه پسر ۲۰_۲۵ ساله بود گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام، خوش اومدید چه کمکی از دستم بر میاد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام ببخشید دو دست کفش ساق کوتاه میخواستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- همراهم بیایید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت سرش مثل مرغابی متحرک درحال حرکت بودیم که یه دفعه پسره وایستاد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- از این طرف برید داخل به قسمت کفش ها میرسید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتیم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خیلی ممنون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خواهش میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو رفت. من دست نازلی رو کشیدم و به سمت قفسهها رفتیم و شروع به انتخاب کردیم. من دو جفت، و اونم همین طور به سمت صندوق رفتیم و بعد از دادن کفشها به سمت قفسههای کیف رفتیم ستِ کیفِ، کفشارو برداشتیم و به سمت پیشخوان رفتیم. و بعد از حساب از مغازه خارج شدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنویان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار یه حسی از وقتی که مریسا رو استخدام کردم دارم؛ مثلمثل، علاقه،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه بابا، شاید یه حسه زود گذره. آره خودشه یه حس زود گذره. با صدای بوق ماشینی از افکارم بیرون اومدم و دیدم چراغ شبز شده. با یه اخم به ادامه رانندگیم پرداختم. امروز تولد نازلیه و من براش یه گوشیه نوت ۱۰ گرفتم و قایمش کردم. وقتی به در خونه رسیدم دیدم ۳_۴ تا ماشین جلو دم دره خونست. شونهای بالا انداختم و ماشینم و داخل حیاط بردم. از ماشین پیاده شدم و به سمت در خونه حرکت کردم و در رو باز کردم و وارد شدم. دیدم چراغاخاموشه روشنشون کردم که دیدم همه استتار کردن و به من زل زدن. بعد چند لحظه نفسی آسوده کشیدن و بلند شدن که با اخم پرسیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اینجا چه خبره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنازین گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تولد نازلیه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آهان، من میرم لباسم رو عوض کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه گفتن:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت طبقه بالا رفتم. لباسم رو در آوردم و به سمت کمد لباسام رفتم. درش رو باز کردم. یه تیشرت مشکی که روش یه هدفن کشیده بود و پایینشم نوشته بود؛ Love Bais. این تیشرتم رو خیلی دوست داشتم. یه کت خلبانی مشکی هم تنم کردم، حالا باید یه شلوار انتخاب کنم و بپوشم. همین جوری داشتم کمد رو نگاه میکردم، که چشمم به یه شلوار لی مشکی افتاد خوب بود برش داشتم و تنم کردم. حالا دیگه تقریباً حاضر بودم. به سمت میز توالت رفتم و برس رو برداشتم و سشوارم روشن کردم. داشتم به موهام مدل میدادم، که یکی مثل یه حیوون پرید تو اتاق و درم بست. سشوار رو خاموش کردم. برگشتم ببینم کدوم خری بوده که با دیدن نومود یهو منفجر شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریسا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حال حرکت بودیم که جلو یه لباس فروشی وایستادم و به لباساش نگاه کردم. ایول، راست کار خودمه. دست نازلی رو گرفتم و وارد مغازه شدیم. مغازه دار یه دختر بسیار بسیار جلف بود. که من بهش محل ندادم که نازلی چنان دستم رو ول کرد که گفتم الانه که از جا درآد. والا! وحشی بی ادب، ایش ایش چیپس بی معرفت. میخواستم دلیلش رو بپرسم که با دیدن صحنه روبروم دهنم و چشمام اندازه غارعلی صدر شد؛ چنان دخترَ رو بغل میکرد که انگار خواهر برادرن اِهم اِهم، اشتب شد انگار خواهرن. اَه اَه، چندشا، رو از صحنه به وجود آمده گرفتم، و به سمت رگالهای لباس رفتم. صداشون رو میشنیدم. البته آروم بود، من چون فوضولم قوهی گوشم خیلی بالاست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنازلی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام عزیزم کجا بودی این همه وقت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعوق عوق بابا گند زدید به احساسات.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir[وجی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- این جمله رو از نومود یاد نگرفتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم کم نیاوردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نچ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خیلی ضایعی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میدونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس زر نزن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه.]
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از اتمام حرفم با وجدان عزیزم، به ادامه حرفهای اون دوتا گوش دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون دختره گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام، هیچی بعد از خارج اومدم ایران و این بوتیک رو باز کردم و شروع به کار کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنازلی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- منم ۱ ماهی هست اومدم ایران.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدخترِ با تعجب گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی! تا یه ماه پیش هنوز لندن بودی نازی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنازلی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره، چرا تعجب کردی، موندم؛ چون میدونستم ماهان داره برای دیدنم داره له له میزنه برای همین بیشترموندم تا حسرت به دل بمونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدخترِ خنده بلندی کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- منو دست کم گرفتی؟! یکاری کنم کارستون حالا گوشیت رو بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم اعلام موجودیت کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام چطوری؟ خوبی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنگ کردم این اون دختره نبود که پس کجاست اون دختره؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونم با یه لبخند خیلی قشنگ گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام عزیزم، خوبی؟ شما باید مریسا باشی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتعجب کردم اون از کجا میدونست با تعجب پرسیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اسم منو از کجا میدونی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتک خندهای کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- این لندهوری که اینجا میبینی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه نازلی اشاره کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- منو کچل کرد؛ هی میگفت باید سریعتر برگردم و مریسا رو ناراحت نکنم که از دستم شاکی بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند خجولی زدم وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببخشید دیگه، آخه ما دوستای خیلی صمیمی بودیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ایراد نداره، بلاخره گذشت و رفت، حالا رو بچسب.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز این دخترِ خوشم میاد؛ خیلی باحاله. رفتم جلو باهاش دست دادم که به گرمی فشرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب خب، بریم سر کارمون چه کمکی از دستم برمیاد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنویان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانیت به سمت نومود رفتم که گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اوشَ کجا میای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میام تو رو بزنم آدم شی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنومود گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فرشتهها که آدم نمیشن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یکی تو فرشتهای، یکی شیطان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله دیگه، شرمندم نکن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم رو به نشونه برو بابا تکون دادم و به سمت میز توالت رفتم و سشوار رو جمعش کردم و داخل کشوی میز گذاشتم و برس هم سر جاش گذاشتم و برگشتم سمت نومود که نومود یه سوت کشید گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جوون بخورمت من، خوشگل کی بودی تو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه پس گردنی زدم بهش وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- زر نزن بابا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش رو گذاشت رو سرش؛ و سرش رو مالوند و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بشکنه دستت که اینقدر سنگینه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بارون به دعای گربه سیاه نمیاد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نگاه بهم کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- الان یعنی من گربه سیاهم دیگه نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم سرم و تکون دادم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اوهووم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنازنین
00رمان خوبی ولی پس بقیه ش گو😑
۷ ماه پیشسارا
00مسخره بود و در اینهال خوب
۱ سال پیشKosar
10لطفا جلد دومش رو هم بزارید
۱ سال پیشمهسا
۱۴ ساله 10رمان خیلی خوبی بود ولی کاش جلد دومشم بودو میخوندیم ممنون از سازنده محترم ولی لطفا جلد دومو بزارید
۲ سال پیشفاطی
۱۴ ساله 10خدایی خیلی خنده دار بود
۲ سال پیشلطفأ جلد دومشم بزاری
۲۰ ساله 30خیلی قشنگن جلد دومشم بزارید
۲ سال پیشسنا
۱۲ ساله 10سلام نویسنده جان ازت یه سوال داشتم شما اصن رمانو ویرایش کردی کلا من پارت اولو خوندم رفتم توشوک
۲ سال پیشYasamin
۱۸ ساله 10واتت الان چی شد من ک هیچی نفهمیدم خوندم ولی قشنگ بود رمانش مریسا کی داداش دار شد رمانش***تو***بود ولی قشنگ بود چیزی ک فهمیدم دختر باید قوی باشه باید از سنگ ساخته بشه نباید شیشه باشه ک زود بشکنه
۲ سال پیشرها
۱۶ ساله 50جلد دومشو میخوااااااااااااااااااام😰
۳ سال پیشH
00آرع منم میخوام
۲ سال پیشعوم
۹۹ ساله 02فکر ماکان بند مرا لحظه ایی رها نمیکنید شت
۲ سال پیشمعصومه
۱۳ ساله 31بنظر من عالیی بود به اونی که میگه خوب نبود اهمیت نده نویسنده عزیز لطفا جلد دومش هم بزار....... نویسنده واسه این رمان زحمت کشیده لطفا شما با این نظراتون نا امیدش نکنین
۲ سال پیشحدیثه
۱۸ ساله 00فصل دومش میشه بذاری
۲ سال پیشستی
۱۴ ساله 75خیلی بد بود اصلا آدم قاطی میکنه کدوم کیه نویسنده محترم زحمت کشیدی ولی ای کاش بهتر مینوشتی تا خواننده های زیادی رو به خودش جلب کنه
۳ سال پیشعاطی
۱۳ ساله 20سلام من که هیچی سر در نیاوردم اصلا نویسنده ی محترم خودتون رومان رو خوندید اصلا معلوم نیست چی به چی هست همه چی سریع گذشت اصلا نمیشه گفت رمان بود بعد هم از زبون هر کسی هم بود خوبه اما من گیج شدم
۳ سال پیش
بیتا
۱۴ ساله 00خیلییییی خوب بود پس جلد دوم چی تو رو خدا جلد دومم بزارید هر چی می گردم جلد دوم نداره