پارت یکم :

مه همه‌جا را پوشانده بود؛ سنگین و سرد، مثل پتویی خفه‌کننده که روی زمین و آسمان افتاده باشد. هر نفسی که می‌کشیدم در میانه‌ی این سپیدی گم می‌شد، انگار هوا دیگر جایی برای من نداشت.

شاخه‌های درختان از دل مه بیرون زده بودند، پیچیده و لرزان، مثل انگ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.