رمان توپاز آبی به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
دو داستان در یک رمان... جهانیار شکوهی فرزند ارشد خانواده که سرپرستی خواهران و برادرش را عهدهدار است و دغدغهی مشکلاتشان را دارد. عاشق دختری به نام شمیم میشود که نویسنده است و رمان « توپاز آبی» داستان دلدادگی جیران و اردشیر در سالهایی دور و دههی چهل خورشیدی را روایت کرده است. جهانیار برای رسیدن به شمیم، با مشکلاتی مواجه میشود که...
این رمان به صورت آنلاین در حال انتشار است و به مرور قرار داده میشود. شما میتوانید برای خواندن این رمان روی دکمه زیر کلیک کنید تا به صفحه مخصوص رمان منتقل شوید
مبینا
در پارت 11200اه چه قدر همشون نامرد و نمک نشناس و بی شعورن
۳ هفته پیشزهرا
در پارت 13400عالی دست گل نویسنده درد نکنه قلمت مانا ولی کاش یکم از خوشیشونم مینوشتین💞💞😘
۳ هفته پیشصدیقه سادات محمدی(نگار) | نویسنده رمان
ممنون از اینکه وقت گذاشتین خوندین، و نظرتون رو گفتین. ♥♥🙏🏻همراهیتون باعث افتخاره
۳ هفته پیشمبینا
در پارت 8000جیران خیلی مظلومه واقعا.هر کی از راه رسید اذیتش کرد.اینم از اسد
۳ هفته پیشزهرا
در پارت 10300دوس دارم سر جانان و بکنم دختر خنگ
۳ هفته پیشزهرا
در پارت 7700عالی دستت طلا نویسنده جونم 🙏🙏😘😘
۳ هفته پیشزهرا
در پارت 4100من همون اول داستان گفتم پدر بزرگ همون اردشیر🥰🥰
۳ هفته پیشدخی بابایی
در پارت 3625بنظرم شاپور جیران رو به خون بس می گیره
۳ سال پیشمهرو
در پارت 3682نمیشه ک دوخواهر همزمان هوو باشن اون عقد حرام بعدشم خون بس از طایفه قاتل گرفته میشه ن کسی دیگ
۳ سال پیشاوین
در پارت 3643کی گفت حرام هست عقد دوخواهر که هوو بشن پس چطور حضرت یعقوب دوتا زنش خواهر بودن مادر حضرت یوسف و خالش هوویی هم بودن
۳ سال پیشاریل
در پارت 3620عزیزم حرامه من متوجه حالا داستان یعقوب نبودم لابد یه دلیلی داره بعدشم از نظر***حرامه و شرعی حرامه درست میگن
۳ سال پیشزهرا
در پارت 3600چون از زمان حضرت محمد ص به اینور حرام شد قبل اون موردی نداشت
۳ هفته پیشدخی بابایی
در پارت 2730بنظرم که پول وثروت خوشبختی نمیاره اینا همش حرفه اگه آدم عاشق باشه میتونه تو کاه دونم زندگی کنه ولی اگه عشق وشخصیت وجود نداشته باشه توی قصر م زندگی کنی به هیچ دردی نمیخوره
۳ سال پیشژهرا
در پارت 2700نه عزیزم درسته آدم عاشق هیچی حالیش نیست ولی تو این دو ه زمونه اگه پول نباشه فقر کاری با آدم می کنه که از هر چی عشق عاشقیه حالت بهم بخوره پس اینو نگو پول مهم نیست چرا هست منم یه زمانی میگفتم عشق ولی 😔
۳ هفته پیشزهرا
در پارت 1600خسته نباشی نویسنده جون چرا فکر میکنم داستان اردشیر به آقا بزرگ ربت داره چون خیلی احساسی شده برا همین فک میکنم داستان جیران اردشیر داستان آقا بزرگ
۳ هفته پیشزهرا
در پارت 500چرا بعضیا فک میکنن هر کی بچه داره باید بسازو بسوزه چرا این فکر و نمیکنن که شاید خیلی جنگیده و درس نشده مجبور شده گاهی وقتها ما انسانها دیگران رو قضاوت میکنیم نمیایم یه لحظه خودمون رو جای طرف بزاریم😔
۳ هفته پیشزهرا
در پارت 200رمانش قشنگه خدا کنه تا آخرش اینجوری باشه
۳ هفته پیشفری
در پارت 3200عالی
۱ ماه پیشفری
در پارت 3200عالی
۱ ماه پیشفری
در پارت 3200عالی
۱ ماه پیش
مبینا
در پارت 13400قشنگ بود.موازی پیش بردن دو تا داستان رو هم دوست داشتم خدا رو شکر که بعد از تموم شدن داستان خوندمش مگرنه پیر میشدم تا این دو تا به هم برسن🥹❤️😁