رمان حس دوطرفه به قلم مریم
ژانر : #عاشقانه#اجتماعی
خلاصه :
پریا دختریه که تو هیجده سالگیش ضربه عشقی خورده و حس میکنه قلبش اینقدر سنگی شده که کسی و نمیتونه دوست داشته باشه...ولی مهرزاد میاد و....
وااااااااای..... خدا خفت کنه حدیث با این لباس خریدنت!!!!...باورکن دیگه جونی واسم نمونده.....
_اولا خدا خودتو خفه کنه که از دست غرغرات و اخلاق گندت راحت شم!!!!...دوما برو خدا رو شکر کن که این دفعم دست خالی برنگشتیم!....همین طور که سوار پله برقی می شدیم گفتم:اونکه بعلههههه،ولی حدیث همین خدای بالا سر شاهده اگه این دفعه ام هیچی نمی خریدی روزگارتو سیاه میکردم!!!!!!...دو هفته ست کل بازارای تهران و داریم میگردیم،یا میگی این کوتاهه یا پوفش کمه یا رنگش خوب نیست.اصن چه میدونم هزار کوفت و زهرمار دیگه!!!....آدم تا این حد سخت پسند نوبرشه والاااا....
-عزیزم همینی که هست!!!!باید بسوزی وبسازی....
-اونی که باید بسوزه و بسازه،اون پرهام بد بخته که میخواد بیاد تو رو بگیره،نه من!!!!....من موندم این داداش من به چیه تو دلش خوشه؟؟؟...قیافه درست درمونی که نداری،قدتم که اصن درموردش حرف نزنیم بهتره،از ادبم که هزار ماشالله هیچ بویی نبردی!!!...
-چیز دیگه ایم مونده بگو،راحت باش!....
-نه عزیزم فعلا تا همین جاش داشته باش بقیه شو تو ماشین واست میگم.اوکییی!!!..
-میدونستی نمیشه حریف اون زبونت شد؟؟؟....
همین طور که از پاساژ خارج میشدیم گفتم:آره عزیزم تازه پی بردی؟؟؟...
-حرف زدن باتو فایده نداره!...هرچی میگم دو برابرشو تحویلم میدی!!!...
-حالا بیخیال اینکه چند برابرشو تحویلت میدم،زودتر سوار ماشین شو که مردم از خستگی!!!....دلم میخواد هرچی زودتر برسیم خونه...سوار bmvآلبالوییم شدیم و به سمت خونه راه افتادیم....
حدیث همین طور که با انگشتاش بازی میکرد گفت:میگم پریااااا؟؟..... خندیمو گفتم این پریا گفتت از اون پریا گفتناستااا!!!!....چی میخوای بگی حالااا؟؟...
-میگم....میگم که تو پسر عموی احسان و دیدی؟؟؟؟....با چشمای از تعجب گرد شده گفتم:پسر عموی احسان؟؟؟!!!!
-آره....
-نه!!...چطور مگه؟؟؟...
-راستشو بخوای،اون جوری که من از سحر شنیدم این پسر عموی احسان که اسمش مهرزاد یه چند باری اتفاقی تو رو دیده،و از قرار معلوم ازت خوشش اومده!!!...باچهره ی کاملا جدی گفتم:خب چیکار کنم؟؟؟...به جهنـــــــــــــــــــــــم،به درررررک،اصلا فدای سررررررم!!!...
-اوووووو...چته؟!...طرف همین الان درخواست ازدواج بهت نداده که اینجوری قاطی کردی!...
-دوس دارم قاطی کنم[ مشکلیه مادمازل؟؟؟...
-الان مشکلی نیست ولی فکر کنم وقتی دیدیش یه مشکلاتی تو قلبت پیش بیاد...
با عصبانیت نگاش کردم و گفتم:،یه بار از این مشکلات تو قلبم پیش اومد،واسه هفت جد وآبادم بس بود!...دیگه گ...ه بخورم بذارم از این مشکلات تو قلبم پیش بیاد!!...
-ولی مهرزاد علاوه بر اینکه ازت خوشش اومده بهت علاقه مند شده!!!...پریا مهرزاد دوست داره!....
باجدیت گفتم:واسم مهم نیست که دوسم داره...هرکی ندونه،تو که خوب میدونی از اون ماجرای ۴ سال پیش تا حالا به هیچ پسری نمیتونم اعتماد کنم.اونم یکیه عین اون کیوان پست فطرت...اصلا همشون....همشون....بغضم گرفته بود،هر وقت یاد اون شب کذایی می افتم اشکام امونم میبرن....با بغض و گریه گفتم:وقتی یاد اون کیوان کثافت و اون بلایی که میخواست سرم بیاره می افتم...وقتی یاد اون شب وحشتناک...همون شبی که پرهام برای قرار کاریش مجبور شد بره اصفهان و من احمق ساده لو،به اون بی شرف همه چیز و گفتم برای اینکه تنها نباشم ازش خواستم بیاد پیشم...اون عوضییییییی،اون کثافت از اعتماد بیش از حد من سو استفاده کرد....اون آشغال وقتی دید پرهام واقعا خونه نیست و من تنهام میخواست.....تو هیچ میدونی اگه پرهام قرارش کنسل نمیشد و بر نمیگشت خونه چه بلایی سرم میو مد؟؟؟....نه....نمیدونی.....هیچ کس نمیدونه....پرهام وقتی برگشت کل خونه رو صدای جیغا و خواهشای من پر کرده بود.....وقتی پرهام صدای جیغا و خواهشای منو شنید فهمید اوضاع از چه قراره و خودشو به موقع بهم رسوند...اون کثافت و تا میخورد کتکش زد!....بعدشم برد آگاهی تحویلش داد....وقتی برگشت خودمو آماده هر برخورد و رفتاری از پرهام کرده بودم...روی تختم دراز کشیده بودم و گریه میکردم.پرهام اومد تو اتاقمو نشست کنارم ،منتظر بودم لان بزنتم فحش بده....ولی هیچی نگفت....فقط نگام میکرد و اشک میریخت....لب باز کردم همه چیز و واسش توضیح بدم اما نذاشت و گفت:میدونم پری...میدونم....لازم نیست چیزی بگی.من تو رو خوب میشناسم،میدونم که تو فقط باهاش دوست بودی و بیش از حد بهش اعتماد کردی،میدونم تقصیر از تو نبوده....میدونم پری من اهل اینجور حرفا نیست....بلغم کرد و گریه میکرد.نمیدونی حدیث،هر قطره اشک پرهام چنگ میزد به دلم!!....اشکایی که من مسبب ریختنش بودم.گریه هایی که من دلیلش بودم...اون شب واسم مثل هزار شب گذشت.از اون شب تا حالا نه پرهام در مورد اون اتفاق حری زده نه من!!..هردومون یه جورایی خودمون و به فراموشی زدیم...الان چهار ساله از این ماجرا میگذره و من هنوز صحنه های اون شب و نتونستم فراموش کنم!!!...چهار ساله که نمیتونم به هیچ پسری اعتماد کنم....
-اما پریا مهرزاد....پریدم وسط حرغشو گفتم:اونم یکیه عین کیوان...
-تو که اونو ندیدی از کجا میدونی مث کیوانه هااا؟؟!...همه که مث کیوان بد نمیشن!..یه نگاه به پرهام بنداز بنظرت مث کیوانه؟...یا اصلا همین احسان!!!...پریا.تو یه بار اشتباه کردی دلیل نمیشه که دفعه دومم اشتباه کنی،ازت خواهش میکنم این کار و با خودت نکن...به خودت به قلبت یه فرصت دوباره بده!..من میدونم که میتونی!!....صورتمو که از اشک خیس شده بود پاک کردم و گفتم:سخته...واسم خیلی سخته...دیگه نمیتونم به هیچ پسری اعتماد کنم...میترسم!...حدیث دستشو گذاشت تو رو دستمو گفت:سخت نیست پریا!یه نگاه به خودت بنداز،الان ۲۲ سالته!!...دیگه اون پریای ۱٨ ساله نیستی که بخوای اشتباه کنی.اعتماد کردن سخت نیست...دوست داشتن سخت نیست!!...سعی تو بکن!!!!این فرصتو از خودتو قلبت نگیر...وقتی مهرزاد گفته دوست داره ، مطمئن باش حتما دوست داره!!!...نگاهمو از جاده گرفتمو تو چشمای سیاه حدیث تگاه کردم و گفتم:اما برای من دیگه اعتماد کردن مفهومی نداره،دیگه دوست داشتن کسی مفهومی نداره!!...بعدشم منکه اون و ندیدم و نمیشناسم چطوری میتونم بهش اعتماد
کنم؟...گذشته از همه اینا من با اون اتفاقی که افتاد حتی اگرم بخوام نمیتونم...این ترس منو هیچ وقت ول نمیکنه....تو که همه اینا رو میدونی،چرا داری اذیتم میکنی؟؟...
-آره میدونم...اما.....
دستمو به نشونه ی سکوت بالا آوردمو گفتم:حدیث بسه!!!!!!!...بیشتر از این اذیتم نکن.خواهش میکنم....حدیثم که دیدبیشتر از این تحمل شنیدن حرفاشو ندارم دیگه چیزی نگفت!!...بقیه مسیر و بدون حرفی طی کردیم و رسیدیم خونه.البته خونه ی منو
پرهام!!!....خونه ای که توش نه پدری بود نه مادری!!...نبودن پدر و مادرم برمیگرده به ۷ سال پیش...آخرین روزی که کنار هم بودیم...۱۱ فروردین٨۷....اون سال ماهم مث خیلیای دیگه سیزده بدر رفته بودیم شمال...اون روز خیلی بهمون خوشگذشت،اما بی خبر از این بودیم که قراره چند ساعت دیگه چه اتفاقی واسمون بیفته!!!...قرار نبود شب برگردیم خونه ولی باتلفنی که از آگاهی به بابام شد و خبر دزدیی که از شرکت شده بود و بهش دادن،حسابی بهم ریخت...ما مجبور شدیم هرچه زودتر برگردیم تهران...وقتی برمیگشتیم جاده ها شلوغ بود و هواهم کاملا تاریک!!!!!...سرعت بابام اینقدر زیاد بود که نزدیک بود چند بار تصادف کنیم!!...مامانم هرچی به بابام میگفت عماد یواش تر برووو...اما گوش بابام بدهکار نبود!میگفت خودم و باید زودتر برسونم..اما بابام نمیدونست همین سرعت زیاد،همین زود رسیدنش باعث شد منو پرهامو برای همیشه از بودن کنار خودشو مامان محروم کنه...اون تصادف فقط منو پرهام جون سالم بدر بردیم...
یک سال از فوت مامان و بابا گذشت.خونه برای منو پرهام بدون وجود اونا عذاب آور بود!..بخاطر اینکه مامان و بابام هردو شون تک غرزند بودن،منو پرهام دیگه توی دنیا هیچ کس و نداشتیم!!!!.نه خاله ای که بخواد جای مامان و واسمون پرکنه،نه عمویی که جای بابا رو!!...تنها کسی کع داشتیم دوست صمیمی بابام نوید شکیبا یا بهتره بگم عمو نوید پدر سحر بود.بعد از دست دادن پدر و مادرم عمو نوید خیلی کمکمون کرد،از پرهام قول گرفت که درسشو ادامه بده و بعد از تموم کردن درسش شرکت و اداره کنه.تا اون موقع عمو نوید مدیریت شرکت و به عهده گرفت...از منم خواست تا روحیه قبلی مو بدست بیارم و بچسبم به درس و مشقم...در کل توی این ۷ سال منو پرهام و مث بچه های خودش میدونست و واسمون پدری کرد.سحر و سامان بچه های عمو نوید بودن.توی این چند سال اینقدر باهم صمیمی شده بودیم که درست مث خواهر و برادرای واقعی بودیم..سحر دو سال از من بزرگتره و تا حدودی میشه گفت مث خودم شر و حاضر جوابه..چهره ی دلنشینی داره
پوست روشن با چشما و موهای قهوه ای سوخته...سامان هم سن پرهام دقیقا۶سال از من بزرگتره اینقدر خوبه که به اندازه ی پرهام دوسش دارم!!.سامان نسبت به پرهام چار شونه تر و قد بلندتره و برعکس سحر پوسش تیره ست...با چشما و موهای مشکی...درکل میشه گفت جیگره.به چشم برادری..خخخخ.....سال سوم دبیرستان بودم که با حدیث آشنا شدم،حدیث دختر خیلی شاد و شوخی بود.عین هوووو خودم!..برای همین خیلی با هم کنار می اومدیم و همین باعث شد دوستیمون ادامه داشته باشه. عشق حدیث و پرهام زمانی به وجود اومد که حدیث بخاطر ریاضی افتضاحی که داشت مجبور شد بیاد خونمون تا باهاش ریاضی کار کنم.طبق قرارمون حدیث ساعت۱بعدظهر اومد خونمون،ولی چون من رفته بودم حموم طفلی کلی مٶذب بود پیش پرهام!...البته گفته باشم داداشم از اوناش نبودااااا....ولی خوب دله دیگهههه،یه بار بلرزه دیگه لرزیده...حالا از این عشق ۵ ساله که میگذره.حدیث پرهام آخر ماه دیگه جشن نامزدی شونه...سامانم الان مشغول کار تو کارخونه باباشه و اونجا رو اداره میکنه و فعلا مجرده!..ولی خودش میگه به همین زودیا دست یکی رو میگره و میاره سر خونه زندگیش!!!...منم فعلا ول مئطلم و درس و دانشگاه و بیخ
بیخیال شدم.این سحرم خواهر سامانه و دختر عمو نوید و البته بهترین دوست بنده اس،که با یکی از هم دانشگاهیاش که اسمش احسانه و پسر بسیاررر بسیاررر گلیه،نامزد کرده و پس فردا شبم که ۵شنبه ست عروسی شونه....این مهرزاد ذلیل مرده ام که حدیث ازش حرف میزد،پسر عموی احسانه که من تا حالا ندیدمش!!!!.....ولی از قرار معلوم ایشون بنده رو یه بار نهههههههههه....چند بارررررررر دیده!!!!!!!....خدا از وسط نصفش کنه که باعث شد امروز کلی گریه کنم و تجدید خاطرات کنم..... دارم واسش ...بذار پس فردا شب بشه،چنان حالی ازش بگیرم که اون سرش ناپیدا باشه!!!!....تلافی گریه های امروزم و سرش درمیارم.کاری میکنم که به شکر خوری بیفته!!!پسره ی پروووووو....تو حال و هوای خط و نشون کشیدن واسه این مهرزاد در به در بودم که با صدای حدیث به خودم اومدم....
-حالا شام چی درست کنیم؟.....
-هااااان؟؟؟؟!نمیدونم هرچی دوست داری درست کن کوفتمون کنیم.
-باشه.پس ماکارانی درست میکنم...
-خوبه،پس تا غذا رو آماده کنی منم میرم لباسامو عوض میکنم...
-اوهووووم...راستی پری،پرهام امشبم دیر میاد خونه؟؟؟
-نمیدونم؟؟؟صبح که میخواستیم بریم خرید ازش پرسیدم،گفت شاید دیر بیام...حالا تو خودتو نگران نکن هرجا که باشه یکی دو ساعته دیگه پیداش میشه.. راستی حدیث به مامانت اینا گفتی،امشب اینجا می مونی؟؟!...
-آره گفتم.بعدشم تو که میدونی اونا مثل چشاشون به پرهام اعتماد دارن!چه بگم چه نگم به حالشون فرقی نمیکنه..
خوب من میرم لباسامو عوض کنم،واسه تو هم لباس میزارم کارت تموم شد برو بپوش...
-باشه.
از پله ها بالا رفتم و در آبی فیروزه ای اتاقم و باز کردم و رفتم داخل...این رنگ و
خیـــــــــــــــــلی دوست دارم!!علاوه بر اینکه بهم میاد انرژی خاصیم بهم میده.در کل واسه من رنگ خاصیه!کیفمو پرت کردم رو تخت و رفتم سراغ کمد لباسم.اول واسه حدیث لباس برداشتم،یه تونیک سوسنی آستین سرب که کوتاهیش تا بالای زانو میومد و روش با نگینای سفید تزیین شده بود و برداشتم.واسه خودمم یه تاپ شلوارک سفید برداشتم و پوشیدم.موهای بلند خرمایمم که تا کمر میومد و باز کردم و بعد از شونه زدن بافتمشون،یه تل سفیدم زدم به سرم....لباسایی که واسه حدیث کنار گذاشته بودم و پرت کردم رو تخت و از اتاق زدم بیرون و رفتم تو آشپز خونه...
-هوووووووم...چه بوهای خوبی میاااااد حدیث تو هرچی مهارت نداری،تو آشپزی مهارت خاصی داریااااا...
-ما اینیم دیگه داش!!!...
-دیونهههه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خودتی حیوان!!!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حدیث از این الفاظ استفاده نکن که هفت جد و آباد تو میارم جلو چشمات!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه بابا نزن!اصن من دیونه خوب شد؟؟...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-از این بهتر نمیشه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میگم پری!!....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بنال!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-برو فلشمو از تو کیفم بردار یه آهنگی چیزی بزار یکم این قرا رو خالی کنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دو شب دیگه عروسیه،اونجا کلا تخلیه روانی میشی عزیزم!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-برو دیگه من الان میخوام تخلیه شم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پووووووووف اگه گذاشتی دو دقیقه بشینم!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حالا نه که خیلی نشسته بودی!دو ساعته اینجا وایستادی!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خیله خوب توام یه مثال زدم خیر سرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه.حالا پاشو برو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز آشپزخونه بیرون اومدم و فلشو از تو کیف حدیث در آوردم و زدم به دستگاه.رو آهنگ بوسه کلیک کردم که صدای بلک کتز پخش شد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبفرما خوب شد؟؟!حالا بیا تخلیه کن اون قرای واموندت ووو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آآآآآآآآآ....بیاااااا.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحدیث بشکن زنان از تو آشپزخونه اومد بیرون و شروع کرد به رقصیدن.منم که وقتی یه آهنگ باب میلم طاقت نمیارم و حتما باید برقصم!خصوصا این آهنگ که عاشقشــــــــــــــــم...پریدم وسط و شروع کردم به رقصیدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وااااای پری عاشقتم.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجانم؟عاشق من؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وااا.!!!! چرااا؟!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پرو نشو،عاشق خودت نیستم.عــــــــــــــــاشق رقضیدنتم خیلی ملایم و دقیق می رقصی،آدم دلش غششش میره واست...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دست یه خاک بر سر نثارش کردم و گفتم:خجالت بکش!!!!...ناسلامتی دختری گفتن،پسری گفتن!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خووو راست میگم دیگه!..پری یه وقت فردا شب تو عروسی اینجوری نرقصیاااا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-برعکـــــــــــــس!به کوری چشم تو یکیم که شده میرقصم!!!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-برقص تا جونت در بره!وقتی ملت چار چشی نگات کردن اون وقت میفهمی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-واسم مهم نیس!بذار نگا کنن تا چشاشون در آد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حرف تو کله خراب تو نمیره..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره بعد از دوساعت،دست از رقصیدن برداشتیم و رفتیم تو آشپزخونه غذا کوفت کنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرحال چیدن میز بودم کع در خونه باز شدو پرهام اومد داخل....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلااااااااام به داداش گل خودم.چرا اینقدر دیر اومدی خونه؟؟؟...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلااااااام به خواهر خل خودم،دوست داشتم دیر بیام خونه!!!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باز من دو دقیقه مهربون بودم پرو شدی!شیطونه میگه همچین بزنش که از وسط دو شق بشه!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحدیث:خیله خوب بابا همدیگرو نکشین!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام:بههههههه....سلام به حدیث خودم.چون تو گفتی از خون این ضعیفه میگذرم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدمپایی ابری که پام بود و به طرفش پرتاب کردم و گفتم:ضعیفه عمته بی شعورررر!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام جاخالی داد و گفت:هوووی با عمه نداشتم درست صحبت کن!!!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هووووی تو کلات بی ادب!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام:حدیث یه چیز به این بگو ،وگرنه میام لهش میکنماااا حدیث:پریا تو رو خــــداااااا سر به سرش نذار .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه هامو بالا انداختم و گفتم:به من چه!!! خودش شروع کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام کتشو انداخت رو مبل و رو به حدیث گفت:چه بوی خوبی میاد!.شام چی درست کردی؟؟...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ماکارانی..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام:یاد بگیر پریااا!!.یاد بگیر که دو روز دیگه یه بدبختی اومد بگیرتت که میدونم هیچ خری حاضر نمیشه تو رو بگیره،مث من بدبختتتت غذای جزغاله بخوردش ندی!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-از خداتم باشه!!!...همون جزغاله هام از سرت زیادههههه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحدیث:بچه هااااااا.بسه دیگه!...پرهام بدو برو لباساتو عوض کن!..پریا تو هم سرت به کار خودت باشه دیگع!!!!!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام طبق گفته ی حدیث رفت تا لباساشو عوض کنه)زن ذلیل بدبخت!!!!(..منم بقیه میز و چیدم و نشستم سرمیز.داشتم با چنگالم به میز ضربه میزدم که حدیث بشقاب غذا رو گذاشت جلومو خودشم نشست سر میز.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
هنوز چنگالو تو دهن خوشگلم نذاشته بودم گفت:امروز که تو ماشین در مورد مهرزاد باهات حرف زدم یادته؟؟؟...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرده شور شو ببرن!!!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچنگالمو گذاشتم تو بشقاب و گفتم:حدیث باز شروع کردی؟!...من که گفتم نمیخوام چیزی بشنوم چند بار بگم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اما تو باید حرفامو بشنوی!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بخداااا هرچی بگی میشنوم!جز در مورد این پسره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه خودت خواستی!...ولی این و بدون پشیمون میشی!!..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کـــــــــــــــــی من؟؟!...من بخوام پشیمون شم که حرفاتو درباره ی این پسره گوش ندادم؟؟!..چه حرفایی میزنی حدیث!!!..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اومدن پرهام به آشپزخونه دیگه در این مورد حرفی نزدیم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خب بچه ها بگین ببینم،آخر لباس خریدین؟؟؟...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحدیث با هیجان گفت:آره پرهام اینقدر خوشگلههههه -جدی؟!برو بیارش ببینم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-الان؟؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره دیگه!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من دوست دارم،پس فردا شب ببینیش باشه؟ آییییییییی بدم میاد از این لوس بازیااااااا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه.هرچی تو بگی،پس فقط بگو چه رنگیه؟...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحدیث با یه لحن خاصی گفت:پریا بگــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم؟...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
دیگه چیزی به عق زدنم نمونده بود ...با بی تفاوتی گفتم:خب بگو!!! کی جلو تو گرفته!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحدیث که معلوم بود حسابی خورده تو ذوقش که البته حقــــــــــش بود با دلخوری گفت:خیلـــــــــــی بدجنسی!!دارم واست....بعدم رو به پرهام گفت:جیگریه.یه جیگر یه خیلـــــــــــــی خوش رنگ!!!.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام:اوووووم خوبه!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحوصله نداشتم به چرت و پرتای پرهام و حدیث گوش کنم،واسه همین غذامو با سرعت نور خوردم و از آشپزخونه زدم بیرون و یه راست رفتم تو اتاقم...رو تختم دراز کشیدم و هنذفری رو تا جا داشت تو گوشم فرو کردم.رو آهنگ مورد علاقم جاده یکطرفه کلیک کردم که صدای مرتضی پاشایی تو گوشم پیچید.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
باز دوباره با نگاهت این دل من زیر و رو شد باز سر ڪلاس قلبم درس عاشقے شروع شـــــــــد دل دوباره زیر رو شد.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تموم سادگے تو حرفتو دارے میگے تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیگے عاشقت میمونــــــــــــــــــم میگم عشق آخرے توووو حرفتو دارے میگے توووو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدونے حالم این روزا بدتر از همس آخه هرڪے رسید دل ساده ے من رو شکست قول بده ڪه تو از پیشم نرے
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواسه من دیگه عاشقے جاده ے یڪظرفه ست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیــــــــــــمیـــــــــــــــرم برے آخرین دفعه ست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir11
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرواز تو قفس شدم بے نفس شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه تنها شدم توے دنیا بدون خودم راستشو بگو این یه بازیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنڪنه همه حرفاے تو مث حرف همه صحنه سازیه این یه بازیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبے هوا نوازشم ڪن اشڪ و غصه هامو ڪم ڪن با نگاه بے قرارت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز دوباره عاشقــــــــــــــم ڪن اشـــــــــــڪ و غصه هامو ڪم ڪن قلب من بهونه داره حرف عاشقــــــــونه داره راه دیگه اے نداره غیر از اینڪه باز دوباره سر رو شونه هات بزاره میــــــــــــدونے حالم این روزا بدتر از همس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخه هرڪے رسید دل ساده ے من رو شکست قول بده ڪه تو از پیشم نرے واسه من دیگه عاشقے جاده ے یڪطرفه ست مــــــــــــــــــــیمـــــــــــــــیرم برے آخرین دفعه ست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرواز تو فقس شدم بے نفس شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه تنها شدم توے دنیا بدون خودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراستشو بگو این یه بازیه نڪنه همه حرفای تو مث حرف همه صحنه سازیه این یه بازیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیــــــــــــــــــــــــــــــــدونے
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
چه صدای قشنگی!!...واسم مث لالایی می مونه.آرامش خاصی تو صداشه...دوباره آهنگ و از اول پلی کردم.اینقدر گوش کردم تا خوابم برد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح با لگدی که از حدیث نوش جان کردم از خواب بیدار شدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irااَااه باز این اومد جای من خوابید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصد دفعـــــــه بهش گفتم حدیث جان بدخوابی پیش من نخواب!تا صبح تمام محتویات دل و روده نازینمو بالا میاری با لگد زدنات...ولی کوووووووووو!!!!!!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازم کپه مرگشو میاره میذاره اینجا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir۵ تا اتاق دیگه تو این خونه جز این خراب شده هستاااا.باز میاد اینجاااا....خدایا سرمو به کدوم دیوار بکوبم؟؟..یکم تو جام جا به جا شدم بلکه دوباره خوابم ببره...ولی کووو!!خواب از سرم پریده بود.یه نگاه به ساعت روی میز کنار تخت انداختم۱۳:۷ و نشون میداد!!ملحفه ای که روم بکد و کنار زدم و از اتاقم اومدم بیرون...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدا تز رو زمین ورت داره دختر با این لگد زدنت!!آخه من کی هفت صبح بیدار شدم که این دفعه دومم باشه؟؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از شستن دست و صورتم رفتم تو آشپزخونه.اول چایی دم کردم بعدشم میز صبحونه رو چیدم.یه نگاه به ساعت توی سالن کردم ۲۳:٨دقیقه شده بود و حدیث خانوم هنو خواب تشریف داشتن...باید تلافی اون لگدی رو که بهم زد بکنم وگرنه روزم شب نمیشه در کل کرممم خــــــــــــــــــیلی زیاده،...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه پارچ آب برداشتم و از پله ها رفتم بالاااااا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر اتاقم و باز کردم و آرووووووم.......آرووووووووم....رفتم جلو.کنارش نشستم و پارچ آب و با تمام عصبانیت و عقده ای که سر خواب نازنینم تو دلم کاشته بود خالی کردم روش....آخیششششششششش به این میگن انتقااااااام...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحدیث بدبخت همچین باترس از خواب پاشد که نا خواسته یه لگد دیگه ام نثارم کرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آییییییییییییییی......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دررررررررررررررد!!! حقته!..کوری نمیبینی خوابم؟؟..نمیگی سکته کنم؟؟..الهی بمیری پری که از دستت راحت شم.انگار نه انگار باهاش دارم حرف میزنم.هوووووووووی دارم با تو حرف میزنماااا؟!!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمینطور که دستم رو شکمم بود و میخندیدم گفتم:تقصیر خودت بود میخواستی لگد نزنی!!بعدشم من صد دفعه بهت گفتم پیش من نخواب! نگفتم؟؟؟...الانم خانومی کردم که گذاشتم نیم ساعت بخوابی وگرنه نیم ساعت پیش باید این کار و میکردم.بعــــــــــــــــــــله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحدیث همینطور که از رو تخت بلند میشد گفت:الان یه نیم ساعت پیشی بهت نشون بدم که اون سرش ناپیدا باشه -هه!کی؟؟ توووووووو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینو گفت و بلند شد اومد دنبالم...من بدو حدیث بدو اینقدر سر و صدا کردیم که پ رهام بدبختم از خواب بیدار شد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چه خبرتونه سر صبحی؟؟خونه رو گذاشتین رو سرتون!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-از این خواهر دیونت بپرس!! ....من..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام یه نگاه به حدیث کرد و با تعجب پرسید:تو چرا اینقدر خیسییییی؟ منو حدیث یه نگاه بهم کردیم و پقی زدیم زیر خنده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مرررررررررررض....دیونه ها!خواهر دیونه داشتم کم بود زن دیونم دارم میگیرم!!!خدا آخر و عاقبت منو با شما دوتا دیونه بخیر کنه میگم لباسات چرا خیسه هر هر میخندن!تو رو خدا نگاشون کن عیین همین بچه ها می مونن،نمیدونم شما دوتا کی میخوایین بزرگ شین؟!...پرهام انگشت اشارشو طرف حدیث گرفت و گفت:همش تقصیر توئه...هر وقت میای اینجا با این پریا واسم شب و روز نمیزارین!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحدیث که تا اون موقع میخندید یه قیافه حق بجانب ساختگی به خودش گرفت و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت:همینه!! میخوای بخواه نمیخوای نخواه منو پری همینی که هستیم...منم به زور خندمو خوردم و گفتم:راس میگه همینی که هست پرهام دستاشو به نشونه ی تسلیم آورد بالا .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه بابا تسلیم....اصن غلط کردم خوب شد؟...ولی جون همین پرهام بخت برگشته.که گیر شما دوتا روااااااانی افتاده،دیگه سر صبح اینقدر سر و صدا نکنین.بابا،،خودتون خواب ندارین یکی دیگه رو هم از خواب محروم نکنین!!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحدیث:ببینم تو الان چی گفتی؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
تو بخت برگشته ای؟؟؟. از تو خوشبخت تر وجود نداره.!!!وضعیت مالیت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتووووووپ...خونه و ماشینت تووووووپ...خواهر تو زنت تو توووووپ...مادر زن و پدر زنت توووووپ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بسه بسه!کل زندگیم و توپ برداشت!!.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحدیث:مگه دروغ میگم؟!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پوووووووف نخیر مادمازل شما راست میگی!.حالا اگه امری ندارین بنده مرخص شم که دیووونه شدم!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-امری که نیست فقط اگه یه تو که پابری نون وایی سه تا نون بگیری مرخصی!!!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اییی رو ، رو برم!!! ولی چاره ای نیس.چشــــــــــم!!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آآآ باریکلا پسر گل بدو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت آشپز خونه رفتیم و برای خودم و حدیث چایی ریختم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوووووب بفرمایید...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دستت درد نکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نوش جان..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-انشالله عروسیته بسلامتی؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نفرین میکنی؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حالا اگه کسی گرفتت حرف بزن!!ایشششش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میگیرن چی فکر کردی؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فکرا خاک بر سری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ای نمیری حدیث...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحدیث یکم از چایی شو خورد و گفت:میگم پریا از سحر چه خبر؟؟؟بهش زنگ زدی؟؟؟ -نه.از دیروز که با تو بودم ازش خبری ندارم!..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پاشو یه زنگ بزن ببین میتونیم بریم پیشش؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-الان؟؟؟سرصبح؟؟؟...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حدیث به ساعت اشاره کرد و گفت:همچین سر صبحم نیستاااا!!!.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نگاه به ساعت کردم،راست میگفت ساعت ۱۳:۹ شده بود!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره حق باتوئه...استکانم و گذاشتم رو میز و گوشیمو برداشتم و شماره ی سحر و گرفتم....به بوق سوم نکشید جواب داد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-الوو.،.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-الووو،سلام سحرجون خوبی؟!..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام پری خوبم،تو چطوری بلا؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-عالیییییی...با مراسم فردا شب در چه حالیییی خانم خانوما؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وااای پری،نگووووو اینقده استرس دارممممم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-احسانم مث تو استرس داه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه بابا بیخیااااااااااال.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوو توام بیخیال باش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نمیشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چرا میشه!!اگه بهش فکر نکنی میشه فقط کافیه بهش فکر نکنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سعی مو میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سحرررر؟؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-جوونم؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ااا امروز وقت داری منو حدیث بیایم پیشت ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-این چه حرفیه میزنی دیووونه؟!من واسه شما دوتا همیشع فقط دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آخه گفتم فرداشب عروسیته شاید وقت نکنی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه عزیزم وقت داررررم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه.پس ما بیایم خونتون یا کافی شاپ همشگی؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کافی شاپ بهتره بیاین اونجا .چون کلی حرف باهاتون دارم،مخصوصا با تووو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-با من؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اوهووووم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حالا در باره ی چی؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وقتی دیدمت میگم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه!پس ساعت ۵ کافی شاپ باش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اوکییی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کاری نداری؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه عزیز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فعلا بای..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشی و قطع کردم و گذاشتم رو میز...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خووب چی گفت؟؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هیچی قرار شد بریم کافی شاپ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آهاااا...خب خوبه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میای دیگه؟؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نـــــــــــــــــــــــــــه!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ولی تو خودت گفتی که با هم بریم!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حالا فکر کن نگفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ای به جهنم!!!!نیا خودم تنهایی میرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو همین لحظه در خونه باز شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خووووووووب خانومای گل اینم نون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دستت درد نکنه داداشییی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سرت درد نکنه خواهریییی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنون و از پرهام گرفتم و گذاشتم سر میز و سه نفر چسبیدیم به صبحونه خوردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از خوردن صبحونه پرهام حدیث و رسوند خونشون ، بعدم خودش رفت بیرون که به قول خودش به یکی از کارای عقب افتادش برسه...منم بعد شستن ظرفا افتادم به جون خونه!!....اول همه جا رو جارو کردم و تا جا داشتتت سابیدم.بعدم گرد گیری و مرتب کردن اتاقا..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخیششششششششششش هلاک شددددددم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از تمیز کاری رفتم جلوی در وایستادم و یه نگاه کلی به خونه انداختم.خونه ی ما جوری بود که وقتی جلوی در وایمیستادی)وامیستادی(نمیدونم کدومشه خخخخ حالا بیخیال.کل نمای خونه رو میدیدی،آشپزخونه دقیقا رو به روی در بود و جلوش یه سال بزرگ بود که یه فرش کرم رنگ توش پهن بود و روش مبلای فندقی چیده شده بود.سمت راستم یه راه پله بود که می رسید به یه سالن نسبتا بزرگ که توش مبلای آبی فیروزه اییییییی چیده شده بود،سمت چپ سه تا اتاق بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکیش مال من بود،یکیش مال پرهام اون یکی اتاقم داده بودیم به حدیث گه هر وقت میاد بره کپه مرگشو اونجا بذاره.سمت راستم دوتا اتاق دیگه بود،یکیش مال مامان و بابام بود که الان خالیه،اون یکی دیگم بلا استفادس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاتاق من کلشش آبی فیروزه ایه از دررررش بگیر تا دیواراش...رو به روی در یه پنجره بود که پردهای فیروزه ای مشکی بهش وصل بود،سمت چپم تختم بود و کمد لباس و رو به روشم میز آرذایش....اتاق پرهامم مث اتاق من بود فقط ست اتاق اون مشکی سفید بود. از برنداز کردن خونه دست برداشتم که چشمم افتاد به ساعت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوااااااااااااااااای دیررررر شد خیر سرم قرار دارم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمیشه تمیز کردن خونه ۱...۴ ساعت طول میکشید...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع از پله رفتم بالا و خودم و پرت کردم تو اتاقم.کمد لباسم و باز کردم و یه مانتوی نسکافه ای باشال و شلوار هم رنگش برداشتم و پوشیدم.وقت برای آرایش نداشتم یه برق لب زدم و از خونه زدم بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز خونه تا کافی شاپی که با سحر قرار گذاشته بودم ۴۵ دقیقه راه بود...تو راه دعا دعا میکردم به ترافیک نخورم واز اونجایی که آدم بسیـــــــــــــــار بسیــــــــــــــــــــــار خر شانسیم،خوشبختانه بر نخوردم و خودم و به موقع رسوندم.ماشین و یه گوشه پا رک کردم و وارد کافی شاپ شدم...کافی شاپ خیلی بزرگی بود و همینطور شلوووووغ!!..کمی جلو تر رفتم و با چشمام دنبال سحر میگشتم که یکی از پشت سر چشمام و گرفت.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
یه لحظه قلبم اومد تو دهنم که گفت:اگه گفتی من کیــــــــــــــــم؟!؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irای تو روحتتتتتتت سحر !!!!چند تا فحش تو دلم نثارش کردم و گفتم:خوب از صدات معلومه سحری دیگه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختره ی خل وچل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشو از رو چشمام برداشتم و گفتم:دیونه این چه کاری بود کردی قلبم اومد تو دهنم!!!!.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ببخشید دیدم داری دنبالم میگردی گفتم غافلگیرت کنم...خب بیا بریم اونجا بشینیم.به قسمتی که اشاره کرد رفتیم.بعد از شفارش دادن رو به سحر گفتم:راستی سحر پشت تلفن گفتی بهام حرف داری.حالا میشه بگی درباره ی چییی؟؟؟.سحر دستاشو توهم قلاب کرد و گفت:امیدوارم بودم حدیث بهت گفته باشه!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی و گفته باشه؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-در مورد مهرزاد پسرعموی احسان!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irای خداااااااااااااااااااا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن چیکار کنم دیگه اسم این بشر و نشنوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمامو توهم کردم و گفتم :حدیث یه چیزای در موردش گفته،ولی واسم مهم نیست!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسحر بالحن کاملا مطمئنی گفت:ولی برای مهرزاد مهمه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابرو هامو بالا دادم و گفتم:چی مهمه؟؟؟ -تووو پری!!! تو مهمی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره تو!!مهرزاد چند بار میخواست بیاد در مورد خودش و حسی که بهت داره صحبت کنه.ولی من مانع شدم و نذاشتم،تا اینکه چند روز پیش از خواست تا خودم بیام باهات حرف بزنم.اون چندباری اتفاقی تو رو دیده و بهت علاقه مند شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپریدم وسط حرفشو گفتم:بهش بگو فراموشم کنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-گفتم!....گفتم پری.ولی مهرزاد حرف تو گوشش نمیرفت مجبور شدم که....مجبور شدم که شرایط تو واسش توضیح بدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تووووو......تووووو چیکار کردی سحر!!! چه طور تونستی زندگی خصوصی مو،ترسامو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir،وحشتام و واسه اون توضیح بدی؟؟؟چه طووووور؟؟؟؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسحر دستام و که از شدت عصبانیت میلرزید گرفت و گفت:میدونم...میدونم اشتباه کردم،اما مهرزاد باید همه چیز و در مورد تومیفهمید!!! وقتی فهمید دلیل اینکه نمیذاشتم بیاد باهات حرف بزنه و بهش گفتم که فراموشت کنه مربوط به اون شبه،گفت که بهت بگم کمکت میکنه ترساتو فرامش کنی.گفت که بهت بگم دوست داره و برای داشتنت هرکاری میکنه!!....پریا....مهرزاد واقعا دوست داره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
دستامو از دستاش جدا کردم و گفتم:ولی من نه میتونم کسی و دوست داشته باشم،نه به کمک کسی احتیاج دارم!!.. این و گفتم و بلندشدم تا گورم و گم کنم که سحر دستم و گرفت و گفت:هنوز حرفام تموم نشده!!!.....بشین پریاااا خواهش میکنم.!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه ناچار نشستم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو همین لحظه گارسون قهوه هایی که سفارش داده بودیم و رو میز گذاشت و رفت....تو این وضعیتتتت کوفتم نمیتونم بخورم!چه برسه به قهوهههه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
سحر یه نفس عمیق کشید و گفت:من چند روز پیش موضوعو به حدیث گفتم و ازش خواستم تا اون بهت بگه،بلکه شنیدنش از زبون حدیث واست راحت تر باشه،ولی از قرار معلوم نتونسته!...دیشب بهم زنگ زد و گفت که نتونسته درمورد مهرزاد باهات حرف بزنه در حقیقت تو نذاشتی!!!...برای همین ترتیب قرار امروز دادیم تا بیای اینجا و جریان و خودم بهت بگم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپریااا،درسته که تو بعد اون ماجرای ۴ سال پیش اعتماد کردن و دوست داشتن کسی واست سخت شده،ولی اون مال ۴ سال پیشه!!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین ترسو کنار بذار درای بسته قلبتو باز کن...خواهش میکنم پری ... بهش فکر کن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو چشمای سحر نگاه کردم و گفتم:حرفای تو درست!!!...کاملا درست!!!!ولی تو چه جوری ازم میخوای بکسی که تا حالا یه بارم ندیدمش فکر کنم هاااااا؟؟؟...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسحر بدون اینکه حرفی بزنه گوشی شو از تو کیفش در آورد و بعد از چند ثانیه گذاشت جلوم و گفت:بیا ببینش!!!.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تردید گوشی شو از رو میز برداشتم و به عکس مهرزاد نگاه کردم.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
با تردید گوشی شو برداشتم و به عکس مهرزاد نگاه کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن عکسش فکم چسبید کف پام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکثافت چه جیگـــــــــــــــــــــــــــــــری ی ی ی بووووووود!!!!....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجیگر میگم از اون پسر جیگراهااااااا....دیگه خودتون تصور کنین عجب تیکه ای بود و من نمیدونستمبابا غلط کردم گفتم نمیخوام!!!!...میخوام،..میخوام....میخواممم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی صندلی نشسته بود و یه گیتارم دستش بود...ااِااا،اینم بلده گیتار بزنه؟؟؟چه خووووف لعنتی چه چشای دیونه ایم داشت ...رنگ چشاش خاکستری تیره بود و موهاشم مشکی ...یه نمه ته ریشم تو صورتش بود که شدید جیگررررر ترش کرده بود...یکی منو بیگره یه لبخند دختر کشم کنج لبش بود.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم عمیق نگاش میکردم که سحر گوشی و از دستم گرفت و گفت:بسه دیگه،خوردیش پسره مردم ووو....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir21
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابی تفاوتی گفتم:حالا همچین مالیم نیس اینقدر سنگشو به سینه میزنی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآره ارواح خاک عممم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-از نگاه کردنت به عکسش معلوم بود!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیزی نگفتم و خندیدم راس میگفت بدبختتتتت،بدجور به عکسش نگاه میکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسحر همینطور که گوشی شو تو کیفش میذاشت گفت:جمع کن اون نیشتوو دختر!!! تا همین چند دقیقه پیش داشتی سرمو میکندی!حالا چی شد یهوو از این رو به اون رو شدی؟؟؟نکنه ازش خوشت اومده!؟...ها؟...ها؟...ها؟...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیشم و جمع کردم و گفتم:همچین خوشگلم نبود که بخوام بگم،ازش خوشم اومده!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرعکس خـیــــــــــــــــــــلیم زشت بووود.با اون چشای بد رنگش!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدروغ میگفتم عییییین سگ!!!!کثافت خیلی خوشگل بوددددد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسحر چشاشو ریز کرد و گفت:آهاااااااا.پس این من بودم که نیشم تا بناگوشم باز بود و نیم ساعت تو عکسش زوووم بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفی برای دفاع کردن از خودم نداشتم،واسه همین ترجیح دادم جوابشو ندم -آهااااا...دیدی حرفی واس دفاع نداری؟؟وقتی میگم ازش خوشت اومده نگو نـــــــــــــــه حالا بگو ببینم الان چی!؟ الان که دیدیش قبول میکنی؟؟؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نفس عمیق کشیدم و سعی کردم به اون شب و ترسی که ازش تو وجودم مونده بود فکر نکنم...از طرفیم دلم نمی اومد دل پسر به این جییییگری رو بشکنم قربون خودم برم با این دل رحمیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو چشای سحر نگاه کردمو گفتم:قبوله!.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما به یه شرط!!!!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسحر بیقرار پرسید:چه شرطی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تا وقتی که مطمئن نشدم که اون واقعا دوسم داره و عشقش پاک و صادقانس نمیتونم ، دوسش داشته باشم و بهش اعتماد کنم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من از مهرزاد مطمئنم.میدونم که واقعا حسش پاک و صادقانست!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-امیداورم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای اینکه جو،و از این حالت مسخره در بیارم گفتم:حالا بگذریم از حرف زدن درباره ی این مهرزاد چلغوز!که نزدیک بود چند دیقه پیش منو به جون تو بندازه - نگو پری بیچاره کناه داره!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گناه داره؟؟؟؟؟.....دیروز حدیث خانوم اشکای با ارزشمو بخاطرش در آورد،امروزم که نزدیک بود تو در بیاری)اشک(منحرفااا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستمو به نشونه ی تهدید تکون دادمو گفتم:سحر گفته باشم تلافی همه شو س رش درمیارم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فکر نکنم بتونی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هه... من نتونم؟؟؟!..به من میگن پریا نه برگ شلغم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به اونم میگن مهرزاد.نه برگ شلغم پیش خودت چی فکر کردی از خودت کلع خراب تر و یه دنده تره!پریا دارم بهت هشدار میدم،سر تلافی بازی و کل کل و باهاش باز نکن که بد میبینی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خخخخخخخخ. چه حرفایی میزنی سحر! کی من بخوام بد ببینم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه بخند....فقط امیدوارم جنبه شو داشته باشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچون....هـــــــــــــــــــــــــــــرکاری...از مهرزاد برمیاد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-داااااارم سحر خانم اینقدرام بی جنبه نیستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به هر حال از من گفتن بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اممممممم....حالا....جز یه دنده و لجباز بودن خصوصیات دیگه ایم داره؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کلک چشتو گرفته زیر میزنی میگی مالی نیس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه چشم غره چپر چلاقی واسش رفتم که حساب کار دستش اومد...بعله به این میگن سیـــــــــــــــــــاست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خیله خووب بابا اینجوری نگاه نکن شوخی کردم. آره خصوصیات دیگیه داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثلا اینکه خــــــــــــــــــــــــیلی مهربونه،یعنی از نوع داغونش اما کمی گند دماغغغ تشریف داره.کینه ای نیس،یعنی از کینه بیزاره!!!!ولی اگه رو دنده لج بیفته خودتو هلاکم بکنی محاله بتونی دلشو به دست بیاری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگــــــــــــــــــــه ؟؟!!!!...همینا...آهااااا و تنها خضلت بدی که داره اینه که اگه رو یه چیزی حساس بشح پدرت در اومدس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سحرررررر اینکه تمام خلتاش برعکس منه؟؟؟؟؟؟ فکر نکنم بتونم باهاش کنار بیام!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کنــــــــــــــــــــــار میای!در ضمن خودتم همچین اخلاق خوشی نداری که رو مردم عیب میذاری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بابا کی عیب گذاشت؟....منظورم اینکه منو اون زمین تا آسمون باهم فرق داریم،من کینه ایم اون نیست!من محاااااله مهربون باشم اون هست من..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بسه بسه،اگه تا خود صبحم اینجا بشینم هی من من و او او میکنی!. .به نظرمن کنار اومدن باهاش اصلم سخت نیس.حالام هرچی که باید بهت میگفتم و گفتم.)بعدم یه نگاه به ساعتش کرد(خب دیگه من باید برم سه ساعته دارم رو مخ تعطیل تو کار میکنم!!! حالا حرف آخرت چیه؟؟که به مهرزاد بگم؟ -بهش بگو...بگو که در موردش فکرمیکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسحر همینطور کع از جاش بلند مشد گفت:باشه بهش میگم خوشحالم از اینکه تونستی ترستو کنار بذاری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-️فقط امیداورم این مهرزادخان شما ارزش کنار گذاشتن این ترس و داشته باشه و عیین کیوان تو زد از آب در نیاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسحر اومد کنارم وایستاد و بغلم کرد و گفت:مطمئن باش تو زد از آب در نمیاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از اینکه باسحر خدافظی کردم راه افتادم به سمت خونه..تو راه تمام فکرم به غلطی بود که کردم!...خدایااااا منکه عین خرررررررر میترسیدم چرا قبول کردم؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی حالا کاریه که شده!میرم تا آخرشششش میرم!!!!اما نه مث چارسال پیش این دفعه فرق میکنه.دیگه اشتباه نمیکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از۴۵دیقه رسیدم خونه از چراغای خاموش معلوم بود که پرهام خان خونه نیس!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلید و تو قفل چرخوندم و در باز کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
بعد از اینکه چراغا رو روشن کردم گوشیم و از تو کیفم در آوردم و شماره ی پرهام و گرفتم -الوووو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-الوو پرهام کجایی؟چرا خونه نیستی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من خونه حدیث ونم،زهرا خانم بهم زنگ زد گفت شام برم خونشون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آهاااااا.اون وقت من آدم نبودم منم با خودت میبردی؟؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-این چه حرفیه خواهر گللم،دیدم رفتی بیرون گفتم شاید یه چیزی بخپری بیای خونه همین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-همین و کوفت همین و دررررررد فعلا دستم بهت نمیرسه بیای خونه دونه دونه ریشاتو با موچین میکنم.پسره ی نامرررررد تو هم مث اون زنت نامردی هردوتنون از پشت به آدم خنجر میزنین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به حدیث بیچاره چیکار داری؟...صدای حدیث از پشت گوشی می اومد که میگفت:چی شده پرهام؟پریا چی میگه؟!...-هیچی عزیزم باز سیستماش قاطی کرده داره هزیون میگه -سیستمای من قاطی کرده؟ تو فقط بیا خونه پوسستت و میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-واااایییی مامانم اینا ترسیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بایدم بترسی حالا گوشی و بده حدیث کارش دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نوچچچ نمیشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پرهام میگم گوشی و بده حدیث کارش دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نوچچچ جون تو راه نداره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین بار کاملا جیغ کشیدمو گفتم:میـــــــــــــــــــگم گوووشی و بده بهش حالیییییته یا بیشتر جیغ بکشم!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هووووووی چه خبرته؟کر شدم....حدیث بیا ببین این دیوونه چی میگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-الو جانم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-جانم و هناق!جانم و درد ناعلاج
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چه خبره پری؟!پرهام راس میگه باز سیستمات قاطی گرده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سیستمای حودتو اون شهر زبون نفهمت قاطی کرده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی شده؟!چرا اینقد عصبی هستی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-توقع داری عصبی نباشم وقتی لز پشت بهم خنجر میزنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چه خنجری؟؟من کی به تو خنجر زدم خودم خبر ندارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خبر داری،حوبشم خبر داری این قراری که با سحر گذاشته بودی پس چی بوود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آهاااا اون و میگی؟!گفتم حالا چی شده!!این قد عصبانی هستی!!!حالا گو ببینم چی شد؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هیچی توقع داشتی چی بشه خودمو بدبخت کردم رفت!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحدیث یه جیغ خفیفی کشید و گفت:وااای قبول کردی با کلافگی گفتم:اگه قبول نمیکردم که تو سحر کچلم میکردین!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وااای پریا خیلی خوشحالم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-از بدبخت شدن من بایدم خوشحال باشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اِ دیونه این چه حرفیه میزنی؟!اگه از من بپرسی میگم جفت پاا رفتی تو حلق خوشبختییی پسر به این آقایی به ماهی به این جیگریی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-یعنی این آقا مهرزاد اینقدر خوبه کع من خبر ندارم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تا اون جایی که من میدونم آره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اون وخ تو چی میدونی که من نمیدونم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دیدی پشیمون شدی؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی و پشیمون شدم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دیشب بهت مگه نگفتم بعدا پشیمون میشی حرفا درمورد مهرزاد گوش ندی!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دیشب دیشب بود،امروز امروزه حالام مث آدم میزاد جواب سوال منو بده!تو چی میدونی؟؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خیلی چیزا ولی همشو بهت نمیگم تا دفعه دیگه که خواستن باهات حرف بزنن مث آدم بشینی گوش کنی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ای به جهنم همونایی که میخوای زر بزنی و بگو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-جونم واست بگه این مهرزاد تک فرزند مهرداد خجسته است وباباش از اون خر پولااااااس!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-یعنی از مام خرپول تره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره بابا چه جورممممم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خب بعدش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بعدش اینکه،یه سالی از تو بزرگتره و شرکت باباشو اداره میکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوووووب!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تنها زندگی میکنه چون مامان باباش خارج از ایرانن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اواا،واسه چی؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-گفتم که واسه تنبیهت همشو نمیگم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-درررک نگوو تو همین لحظه صدای زهراخانم تو گوشی پیچید....حدیث جان اگه حرفات تموم شد قطع کن بیا شام!!...-باشه مامان اومدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خب پری من دیگه باید قطع کنم،فقط یادت نره فردا ساعت ۱ آماده باشی،که میام دنبالت بریم آرایشگاهه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باش نن جون یادم نمیره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کوووفت...کاری نداری؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه شرت کم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فعلا بای...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بای...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشی و قطع کردم و یه راس رفتم تو اتاقم،بعد عوض کردن لباسام رفتم حموم و یه دوش حسابی گرفتم و اومدم بیرون... امروز روز خیلی سختی بود!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحداقل واسه ی من!!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون از حدیث که اول صبحی گند زد تو خوابم،این از بعدظهری که دسای دستی خودمو خاک برسر کردم،اینم از این مهرزاد بوزینه که مث چـــــــــــی افتاده وسط زندگیم!....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی خودمونیم اصن فکرشم نمیکردم این شکلی باشه!!!یعنی هنو تو هنگ اون چشاشم لامصب ووووو....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین حدیث نامرد و نمیگی که چه قشنگ با سحر دس به یکی کردن منو گیر بندازن؟!...آخرشم به هدف پلیدشون رسیدن نامرداااا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز این فکرا اومدم بیرون و شیرجه زدم تو تخت...قبل از اینکه بخوابم گوشی مو برای ساعت۱۱ کوک کردم تا خیر سرم خوااب نمونم.منم که خوش خوااااااااب!!!!ولم کنن تا این روز دیگشم خوابم!!!خخحخخخ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطبق عادت هرشبم هنذفری رو تا جا داشت تو گوشم فرو کردم و رو آهنگ مورد علاقم کلیک کردم که خوابم برد.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپریا زود باش دیگه بخدا دیر شد!!خیر سرت دیشب بهت گفتم میام دنبالت بریم آرایشگاه،اگع نمیومدم که حالا حالا خواب بودی!!! مگه بهت نگفته بودم ساعت یک باید اونجا باشیم نگاه کن ساعت یه ربع به دوء...آخه این چه وضعشه؟؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرحالی که مانتو مو میپوشیدم گفتم:حدیث به جان خودتو خودم این گوشی واموندم و کوکیده بودم!معلوم نیس چه مرگش زده که بیدارم نکرده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خیلیه خوب مهم نیس فقط سریعتر حاضر شو که اونجا برسیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشالمو سرم کردم و کیفم و،وسایل مورد نیاز مم برداشتم و از خونه زدیم بیرون....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر نیم ساعت رسیدم آرایشگاه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطبق خواسته ی خودم آرایش صورتم لایت بود و موهامم فر باز،که یه طرفش روی شونم ریخته شده بود و یه قسمتیشم کج تو صورتم ریخته شده بود...یه نگاه توی آینه به خودم انداختم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبههههههه بهههههههه چی شدمممممم؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباس گلبهی که تو یکی دوهفته پیش با حدیث خریده بودم،به پوست سفیدم خیلی می اومد.یه لباس ساده در عین حال شیک،که از حریر بود قسمت بالایی لباس از سرشونه ها چینای ظرفی میخورد که بصورت یه طرفه هر کدوم برخلاف هم به دامن لباس وصل شده بود...یقش تا حدودی منکراتی بود،ولی خوب کی به کیه والاااااا....دامن لباس هم مشکی بود که کوتاهیش به زور تا زانو میرسید!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقیافممم که جای تعریفی داشت واسه خودش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخط چشمی که تو چشمام بود حسابی رنگ قهوه ای روشن چشمامو نشون میداد و سایه مشکیم که پشت چشمم بود حسابی جذابیت چشمم و بیشتر میکرد...با رژ لب گلبهیم که به لب خوشگلم زده بودم آرایشم کامل شده بودددد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بسه دیگه خوردی خودتو چه خبرته بابا؟؟!به جای این کارا بیا به من کمک کن هرکار مینکم این لباسه نمیره پایین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-منکه بهت گفتم یه سایز بزرگتر بردار گوش نکردی!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حق با توئه ای کاش یه سایز بزرگتر برمیداشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حالا عیب نداره تکون نخور تا تنت کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه هر بدبختی بود لباسشو تنش کردم و زیپشو بستم...لباس حدیث برخلاف لباس من بلند بود.قسمت بالای لباسش دکلته بود که روش نگینای ریز مشکی کار شده بود،دامنشم بلند بود و کمی به زمین کشیده میشد..در کل لباسش قشنگ بود و به پوست گندمیش خیلی می اومد!...موها و چشمای مشکیشم با لباسش هم خوانی داشت و یه رژلب جیگری خیلی مامانیم واسش زده بودن که به آرایشش خیلی میومد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو همین فکرا بودم که صدای بوق ماشین پرهام رشته ی افکارمو پاره کرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir