رمان ترس از مه به قلم یاسمین فرح زاد
داستان در مورد دو پسر که مادرشون رو از دست دادن و پدرشون یک آدم هوس بازه و با دختری به اسم سونیاکه خیلی کوچیک تر از خوشه عقد میکنه. اما این دختر، انسان معمولی نیست و عاشق پسر کوچیکتره حمید میشه و هرکاری می کنه تا باهاش وارد رابطه شه، ولی شاهین خودش عاشق دختر دیگه ای و وقتی به نتیجه نمیرسه به شاهین سم میده. برادر شاهین برای بهبود حالش اون رو ب شمال میبره و اونجا اتفاقاتی براش میفته که باورش سخته و زندگیشو تغییر میده...
ژانر : عاشقانه، طنز، رازآلود، تخیلی
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۶ ساعت و ۲۱ دقیقه
ژانر : #عاشقانه #تخیلی #راز آلود #طنز
خلاصه:
داستان در مورد دو پسر که مادرشون رو از دست دادن و پدرشون یک آدم هوس بازه و با دختری به اسم سونیاکه خیلی کوچیک تر از خوشه عقد میکنه. اما این دختر، انسان معمولی نیست و عاشق پسر کوچیکتره حمید میشه و هرکاری می کنه تا باهاش وارد رابطه شه، ولی شاهین خودش عاشق دختر دیگه ای و وقتی به نتیجه نمیرسه به شاهین سم میده. برادر شاهین برای بهبود حالش اون رو ب شمال میبره و اونجا اتفاقاتی براش میفته که باورش سخته و زندگیشو تغییر میده...
پینوشت:
سلام دوستان عزیزم قبل از خوندن رمان عرض کوچکی، باهاتون داشتم و لازم هست قبل از شروع چند تا مورد توضیح بدم که در خوندن گیج نشید.
اول که رمان به زمان محاوره ای و به قول معروف عامیانس و بهصورت اول شخص تهیه شده. فقط یه بخش از ابتدای رمان، با سوم شخص نوشته شده که دائمی نیست چندتا صفحه به این شکله و من سعی کردم این بخش رو یکم خلاصه تر بنویسم تا زودتر تموم شه چون اکثر شما سوم شخص رو دوست ندارید.
دوم رمان تخیلی است و من همین جا بگم هیچ یک از شخصیت هایی که من در رمان استفاده کردم و خالق شخصیتشون بودم از جایی کپی نیست و زاده ذهن خودمه و شما نمی تونید هیچ کجا چیزی به اسم تبدیلشونده و بالِست پیدا کنید و بگید اینارو کپی کردی!
دوستانی که رمان آخرین تکشاخ ایرانی رو خوندن با شخصیت هایی که ساختم کاملا آشنا هستند اما الان طرف صحبتم با اون عزیزانی است که اولین بارشونه رمان های تخیلی من رو می خونن.
تعریف اصلاح ها:
تبدیل شونده: انسان هایی که داری قدرت درونی هستند و با استفاده از قدرتشون که کاملا دائمی، می تونند بجنگن و شکل ظاهری خود رو به یک موجود افسانه ای منحصر به فرد تغییر بدن.
{ دوستان این رمان ادامه فصل دوم آخرین تکشاخ نیست و بحث ترس از مه کاملا جداست}
بالِست: خون آشام های دورگه که ضعیف تر از خون آشام های اصیل هستند. تنها چیز هایی که متمایزشون میکنه بال هایی که دارند که ظاهر و پنهان کردنشون رو می تونند کنترل کنند و همین بال هم بزرگ ترین نقطه ضعفشون هست و دوم این که با خوردن خون تبدیل شونده ها قدرت بدنیشون به صورت موقت زیاد می شه.
یه قسمت هایی اسم انجمن میاد، این جا منظور از انجمن همون دولتی که مخفیانه و بدون جلب توجه مردم عادی تبدیلشونده هارو کنترل می کنه.
دوستان، این رمان اصلا بچه بازی نیست و من قول میدم موضوع مسخره ای نخواهد داشت.
چالش و معما و طعم شیرین عشق در کنار فضای فانتزی تخیل، امیدوارم لذت ببرید.
با تشکر.
یاسمن فرح زاد.
مقدمه
من قول میدم که فراموشت کنم
اما قول نمی دم زیر قولم نزنم.
سرگردانم سرگردان!
همانند بچه آهوی بی دفاع که در جنگلی مه آلود، در پی مادر اش است و شکارچیان در فکر صید کردنش.
دو پای کوچک دارم و قلبی بزرگ که می تپد برای تو و کل معادلات زمین و زمان رو ویران میکند.
آنقدر بزرگ هست که هنوز هم، عشقت را درون صندقچه ای از جنس لطافت در اتاقکی کاهگلی، همراه خاطرات، پنهان کردم، که مبادا طعمه راهزنان شود.
به عشقی که از اولین نگاه، به چشم هایت پیدا کردم قسم...
به ذره ذره خونی که ریختم و گناهش رونفهمیدم، به دلی که ازآن عزیزترین کس زندگیم بود قسم، پشیمانم.
خودخواه بودم که برای نجات از شکارچی، خود هم صیاد شدم.
خودخواه بودم وقتی تو بره آهو بودی، من شکارچی شدم.
خواستم فراموشت کنم بین انبوهی از فکر خیال مجهول، خودم را هم گم کردم.
خواستم خودم را بسازم ویرانه ای در بیابان شدم.
خواستم تنها باشم، دیدم توبه گرگ مرگ است.
نگاهم کن؛ بال هایم را نگاه کن، ببین چه گونه شکست؟
نگاهم کن؛ خونی که از چشم هایم میچکد را میبینی؟
نگاهم کن که چگونه ترس از مه، سببِ گم شدنم در این جنگل تاریک و سیاه شد؟
من میگویم برو اما تو گوش نکن!
نرو نذار بیشتر این خورد شَوَم.
نرو نذار تو این جنگل مه گرفته گم شوم.
به پاکی آب، به طراوت آسمان، به گرمی خورشید به شیرینی خون داخل رگ قسم، عشقم دوستت دارم.
***
ترس از مه
دستی به کت و شلوار مارک دارش کشید، عجیب در این لباس ها جذاب تر به نظرمی اومد.
خسته از انتظار برای برادرش که از راه برسه، سوئیچ ماشین رو تاب داد و به سمت ماشینش که گوشه ترین نقطه حیاط پارک شده بود رفت.
حیاط به این بزرگی و عظمت، همیشه زیر درخت های گردو و خرمالوجای پارک ماشینش بود. سرش رو کمی به سمت درخت های بلند کنار دیوار که به خاطر تابش نور خورشید کمی می درخشیدن چرخوند و همزمان که در ماشینش روباز کرد، در ویلا هم بازشد. نگاهش ناخواسته از درخت های زیبایی که واقعا از دیدنشون لذت می برد به سمت ماشین پدرش رفت.
با دیدن مهمان ناخونده ای که چند وقتیِ حسابی به مزاجش ناخوش اومدِ، اخمی کرد. دست هاش کمی روی دستگیره ماشینش سفت تر شد و چند لحظه چشم هاش رو بست، با نفس عمیقی که همراه با رایحه شیرین گل ها وارد ریه اش می شود زیر لب زمزمه وار گفت:
_لعنت بهت.
اصلا حوصله بحث نداشت، فرار رو به قرار ترجیح داد قبل از این که پدرش متوجه حضورش بشه اما، انگار امروز کلا شانس نداشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبل از این که بتونه سوار ماشینش بشه، حمید دست در دست معشوقه جوون و زیباش به سمتش اومدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز کی این قدر متنفرشده بود از پدری که تمام ارثش رو براش گذاشته؟ پدری که تنها نیاز بچه هاش رو تو پول می دید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوف کلافه ای کشید با هرقدمی که اون دوتا بهش نزدیک تر می شدن، یک نفس عمیق واسه آرامش درونیش می کشید روبه روی این پیرخوش سیما ایستاد. لحظه ای نگاهش به دستان گره خورده پدرش با این معشوقه دلربا افتاد که باعث شد اخم کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچ دوست نداشت کس دیگه ای رو به جای مادرش با این مرد ببینه، به خصوص این معشوقه کم سن و سال که سنش از خودشم کمترست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام بابا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداش از ته چاه درمی اومد، حمید اخمی به روش پاچید. یکم به سمتش خم شد و درحالی که کمی از گوشه لبش کش می اومد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_جایی می رفتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم روی پیشونیش همچنان حاکی از ناراضی بودن از شرایط فعلی رو نشون می داد، آروم زمزمه کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بله میرم شرکت کار دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهونه ای برای فرار کردن از پدر بود، وگرنه حمید خوب می دونست این روزا شرکت خلوتِ و کاری نیست که پسرش لازم باشه تو این ساعت از روز به شرکت بره، آمار دوپسرش رو کامل داشت، مگه می شه اونا ازجاشون تکون بخورن وحمید نفهمه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای نازک و پرعشوه این دختر کم سن و سال اخم هاش بیشتر درهم کشیده شد. اما برای پنهان کردنش هم که شده سرش رو پایین انداخت تا بیشتر از این حرص نخوره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_حمید جون انگار قدم ما شور بوده که تا ما میایم آقا شاهین تشیف میبرن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآنقدر لحن این زن پر از ناز و عشوه بود که ناخواسته سربلند کرد و به چشمای طوسیش خیره شد، زیادی زیبا بود و زیادی طماع.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلیم قدمت شوره! همون اول کاری باعث شدی برادر از برادر و پدر از بچه هاش دور بشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوجهی بهش نکرد، از توجه کردن به همچین زنی متنفره، تو این چند هفته با تمام سر به زیر بودن و فراری بودنش از خونه متوجه حرکات و عشوه خرکی های سونیا نسبت به خودش شده بود. سینه اش رو صاف کرد و با لحنی که سعی می کرد خونسرد باشه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_درهرحال من کار دارم باید برم، شب میام فعلا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجال نداد و به سمت ماشینش رفت، تحمل این دختر درکنار پدرش براش از فرو کردن میخ در سنگم سخت ترِ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا موقع خروجش، حمید بااخم بدرقش کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسرش این چند وقت زیادی سرناسازگاری کوک می کنه، کم کم صبرحمید درحال تموم شدن بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_حمید...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص نگاه از دری که همین چند لحظه پیش پسرش ازش فرار کرد گرفت و برگشت به چشمای وحشیش نگاه کرد، عاشق چشم های این دخترشده. برعکس حالتی که برای پسرش داشت، بهش لبخندی زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_جون حمید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختر تاره موهای بیرون زده از شالش رو بین دست های ظریفش کشید و با صدایی که به نظر ناراحت می اومد لب زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_شاهین از من خوشش نمیاد، برای همین هروقت من میام اون میره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحمید دست برد و دست های ظریفش رو گرفت، نمی دید یا شاید نمی فهمید که تموم وجود این دخترشیطانی ست، دقیقا مثل گرگی در لباس میش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_قربون اون چشمای قشنگ برم سونیا! شاهین غلط کرده، اصلا اون چه کارست؟ مهم منم که عاشقتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاشق بود؟ آره بود. به قول قدیمی ها سر پیری، معرکه گیری راه انداخته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسونیا لبخند محوی زد و آروم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دلم نمی خواد رابطت با پسرابه خاطر من خراب بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکان داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اونا هیچ کاره تو زندگی من هستن ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست پشت کمرش گذاشت و به سمت جلو هدایتش کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بریم تو عزیزم یه چیزی باهم بخوریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه راحت از هیچ بودن دوپسرش حرف می زد، پسرهایی که تنها یادگارهمسرش بودن، همسری که عاشقانه حمید رودوست داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما حس حمید رو میشه برعکس عشق دونست، حسی مثل غرور و تکبر، حسی مثل بی اهمیت بودن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه راحت یک سال از مرگ همسرش نگذشته سراغ این دختر دلفریب رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوی در شرکت زد رو ترمز و ثانیه برای بیرون رفتن ازماشین مکث کرد، عصبی و شاید دلگیر بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلش برای مادرش تنگ شدِ بارها در دل آرزو می کرد کاشکی کمی بیشتر می تونست آغوش گرم و پر مهر مادرش روداشته باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحوصله شرکت رونداشت، خودشم می دونست اومدنش به این جا یه خصوص با این وضعیت شرکت الکی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی دلیل به بیرون خیره شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر می کرد و شاید خیال می بافت، تاکی باید صبرکنه؟ تاکی تحمل کنه پدری که حق خودش می دونست با دختری بیست و پنج سال از خود کوچیک تر ازدواج کنه، اما اوحق نداره بادختری سطح پایین تراز خودش وصلت کنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناعادلانه بود وشاید ناراحت کنند، مسئله ای که خیلی وقته عذابش میده و هیچی فکر درست و حسابی به ذهنش نمی رسه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای گوشیش بی حوصله نگاهی به اسم گیرنده تماس انداخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناخوداگاه لبخندی گوشه لبش مهمان شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام خان داداش، چه طوری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرسم ادب بود وشاید شرم، وگرنه سه سال اختلاف سنی که داشت، آنقدر زیاد نیست که یکی خان و اون یکی نوکر باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام شاهین، ببینم چرا جلوی در شرکت ماتت برده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتعجب به بیرون نگاهی کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مگه توشرکتی؟ از کجا منو دیدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای خنده برادرش از پشت گوشی به مزاج ناخوشی که داشت، حسابی چسبید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه شرکت نیستم، اومدم خونه خودم، از تو دوربین جلوی در شرکت دارم نگاهت می کنم، همین سه روز پیش سیستمشو رو گوشیم نصب کردم جون تو خیلی حال میده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون داد و لبخندش بیشتر کش اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اَی اَی، پس بگو داری ملت رو دید میزنی دیگه، باشه بی حیا. میگم مهمون نمی خوای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس کشداری کشید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اگه مهمونم تو باشی از خدامه، همین الان از جلوی شرکت دل بکن خراب شو این جا زنگ بزنم شام برامون بیارن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون طور که گوشی رو بیشتر به خودش فشار میداد آروم استارت زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نیم ساعت دیگه اون جام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا قطع گوشی با اشتیاق بیشتری رانندگی کرد، کی از دل این نوجوون بیست و سه ساله خبر داشت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از مادرش دلخوشیش برادرش بود که با دنیا، حمایت های بی منتش رو عوض نمی کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکسی که همه جوره پشتش بود و می دونست اگر روزی به زمین بخوره اولین دستی که به سمتش دراز میشه مال برادرشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوی آپارتمان جای پارکی پیدا کرد و آسوده از نظر امنیتی که محل داشت به سمت خونه حرکت کرد. حوصله پله بالا رفتن رو اصلا نداشت، دکمه آسانسور رو فشرد و چند لحظه ای منتظر رسیدن و باز شدن درش شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز آینه آسانسور نگاهی به چهرش انداخت که کمی ژولیده به نظر می رسید، دستی داخل موهای پرکلاغیش کشید و کمی مرتبش کرد. با توقف آسانسور یکراست به سمت واحد پانزده قدم برداشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش به زنگ نرسیده بود در باز شد و قامت برادرش جلوی در خونه پیدا شد، لبخندی به رویش پاچید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند وقت می شد که از دیدنش محروم بود، نگاهی به تیپش کرد. ته ریش تازه اصلاح شدش مردانگی برادرش رو زیاد تر نشون می داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_همون جوری ماتت نبره نمی خوای بیای تو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون داد و باقدم های آروم و سری پایین کسب اجازه از بزرگترش کرد و وارد خونه نه چندان بزرگ شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخونه مجردی به این کوچکی رو چه به پسرای حمید خان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکسی که به عمارت به اون بزرگی میگه سراخ موش، به این خونه نقلی که بیشتر شبیه پناه گاه بچه هاش بود چی میگه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپناهگاهی واسه فرار از روزهای سختی که براش خاطرات تلخ رقم زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بیا اول غذا بخوریم من واقعا گرسنمه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاهین سری تکون داد و رو کاناپه رو به روی میز نشست، خودشم گرسنه بود شاید اون صبحونه مفصلی که مینا خاتون براش تدارک دید با دیدن پدرش با اون دختر کلا صرف حرص خوردن شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نمی خوای برگردی خونه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاهرخ بی تفاوت ظرف غذا و مخلفات روجلوی برادرش گذاشت و آروم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اون خونه دیگه جای من نیست، دیگه هیچ وقت برنمی گردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسربلند کرد وبه چشمای قهوه ایش که آثار خستگی موج می زد خیره شد، نمی دونست چه طور بگه نبود تو دراون خونه آنقدر عذاب آور هست که نمی تونه تحمل کنه، نمی تونه زن دیگه ای که سنش از خودشم کمترِ رو به عنوان زن بابا تحمل کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوان بود و غرور داشت اما، نه برای تنها کسی که در زندگی براش مونده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ولی شاهرخ نبود تو باعث آزار منه، باور کن تو نیستی نمی تونم رفتار و حرف های بابا رو تحمل کنم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقاشقی از برنج روبدون کباب در دهنش گذاشت و مزمزه کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بیا پیش من زندگی کن! مگه براش مهمه؟ درهرحال من دیگه برنمی گردم تو اون خراب شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه دیگه ای به چهره بی تفاوت برادرش انداخت، خودشم دوست داشت هرچه زودتر از اون خونه با تمام خاطرات تلخ و شیرینش دل بکنه و بره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبارها باخودش کنار می اومد که پیش برادرش زندگی کنه اما، هربار پشیمون می شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوست نداشت بیشترازاین پدرش رو نسبت به کارهایی که می کرد حساس کنه به اندازه کافی بهش زور می گفت ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصد درصد حمید نمی ذاشت تنها پسری که هنوز یکم ازش حرف شنوی داره به این راحتی ها ولش کنه و بره پیش پسر ناخلفش و تنها زندگی کنه!.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسکوت کرد و هیچی نگفت و این سکوت بدجور در خونه به اون کوچکی به چشم می اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین بحث کوتاه و شکست تو درخواستی از برادرش داشت، میل به خوردنش رو ازبین برد اما چند قاشقی روبه زور خورد تا معدش ساکت سرجاش بشینه و حرفی واسه گفتن نداشته باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ببینم از عشقت چه خبر؟ هنوز به خانوادش خودتو معرفی نکردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر بلند کرد و به چشمایی که الان آثار شیطنت داخلش معلوم بود نگاه کرد، شاهرخ خوب می دونست نقطه ضعف این برادر خوش قلبش چیه قلبی که خیلی وقتِ در گرو دختری اسیرمونده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خبر جدیدی نیست، میره شهرستان خونه یکی از بستگانش چند روز دیگه که بیاد می خوام برم با پدرش صحبت کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاهرخ نگاه کنجکاوی بهش انداخت و آخر سر خندید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ای وای پس بگو چرا گیر دادی میگی برگرد تو خونه، غم فراغ شیرین داره اذیتت می کنه فرهاد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم غره ای حوالش کرد و صاف به مبل تکیه زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من اگه میگم بیا به خاطر خودته، هنوز بابا موافق ازدواج من نیست مطمئن باش اگه بازم بخواد جلو پام سنگ بنداره منم از اون خونه دل می کنم، شده دست فروشی کنم بالاخره رو پای خودم می ایستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاهرخ نگاهی به قد و هیکل برادرش کرد و لبخندی به رویش پاچید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرادر کوچیک تر نسبت به خان داداش، هم لاغرتر بود و هم کوتاه تر، چقدر شاهرخ دسیسه کرد که زوری روانه باشگاه اش کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما، با همین هیکل نه چندان دخترکش دختری اسیرمهربونی و قلب پاکش شد. بار ها اون دختر رو دیده بود و در این مورد شک نداشت وصلتش با شاهین به خوشبختی منجرب می شه. با لبخند اطمینان بخشی به شاهین نگاه کرد و آروم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_یه بار دیگه با بابا حرف بزن، مطمئنم دوزار رحم براش مونده که پسرش وبدبخت نکنه. اگه بازم قبول نکرد خودم باهاش حرف میزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_راضی نمی شه دو دفعه حرف زدم، تا دیشب که گفت باید فکر کنه درهرحال منم خستم دیگه واقعا بریدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاهین از جاش بلند شد و نگاهی به ساعت چرم نسبتا ارزون قیمت روی دستش کرد، ساعتی که ارزشش برای حمید پول خورد بود و برای او به قدر دنیا، فرهاد بود و هدیه شیرین رو با دنیا عوض نمی کرد. با صدایی که کمی خستگی داخلش معلوم بود گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من باید برم خونه حوصله غرغر های بابا رو اصلا ندارم، بهم حتما زنگ بزن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاهرخ دستش رو روی مبل فشار، وازجایش بلند شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_برو به سلامت، هرچند زیاد نموندی، مراقب خودت باش تو نبود شیرین خودتو به باد ندی.من حوصله ندارم بیام از تیمارستان جمعت کنم، از الان گفته باشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشتی به سینه سِتبر برادر زد که باعث خنده شاهرخ شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_برو بچه، می خوای باهات کشتی بگیرم؟ راستی جلسه فردا رو یادت نره، کلی واسه قرارداد فردا زحمت کشیدیم، توام باید حتما باشی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاهین خنده ای به شوخیش کرد و آروم همون طور که به سمت بیرون قدم برمی داشت گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چشم داداشی یادم نمیره حتما میام. اصلا مگه میشه نیام؟ اون شرکت رو شاخ من می چرخه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاهرخ چشم غره ای حوالش کرد و خندید، شاهین سری تکون داد و به جای آسانسور، از پله ها به سمت بیرون راه افتاد. هوا تاریک و آسمان بیشتر از زیبایی، به کدری میزد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچی می شد آسمون دلش همچنان صاف و زیبا بمونه اما، با وجود حرف های پدرش خیلی وقتا ابری می شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لقبی که از بچگی روی دوشش انداخته بودن، بغض و گریه برای مرد نشانه ضعف ست و شاید این بحث یکم عدالت نداشت، چرا یک مرد نباید گریه کنه و دلش بگیره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای زنگ اس ام اس گوشیش، نگاهی به شماره ناشناسی انداخت که هیچ دلش، مایل نبود اسمش روسیو کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاید اگه می خواست نامی براش انتخاب کنه، واژه مزاحم یا خودخواه خیلی مناسب بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"شاهین تو روخدا بیا به این آدرسی که می فرستم، توروخدا بیا به کمکت نیاز دارم. باید باهات حرف بزنم"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابرهایش بالا پرید، دلش می خواست پیام رو جواب نده و پاک کنه. اما تو دلش لحظه ای ترسید که واقعا نکنه براش مشکلی پیش اومده؟ اما اگه مشکلی پیش اومده چرا به پدرش زنگ نزده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدو دل بود و مردد، نمی دونست کار درستی یا نه اما، بعد از چند دقیقه کلنجار رفتن، با پوف کلافه ای که صداش کل اتاقک ماشین رو پر کرد، به آدرسی که سونیا براش ارسال کرده بود رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوی آپارتمان نسبتا شیکی که از بیرون نمای قشنگی داشت و مشخص بود تازه ساز، ماشین رو پارک و با قدم های استوار همیشگیش، به سمت در اصلی رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمی دونست کدوم زنگ رو فشار بده که در، خود به خود براش باز شد، پشت بندش صدای سونیا رو از آیفون شنید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بیا طبقه دوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدهن باز کرد چیزی بهش چیزی بگه اما، صدای قطع شدن آیفون، باعث شد دهن نیمه بازش رو جمع کنه و با اخم و کلافگی دستی به موهای خوشحالتش بکشه، حسابی کفری بود که چه طور حتی زن باباش هم بهش زور میگه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما شاید از این زن، به عنوان زن بابا متنفر بود، ولی در هرحال ته دلش، پدر خطاکارش رو هنوز دوست داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمردد از پله ها بالا رفت و در طبقه دوم، جلوی تنها واحد این طبقه ایستاد. حس خوبی نداشت، ته دلش انگار یکی بهش مدام می گفت پشت این در قهوه ای چیز خوبی در انتظارش نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطبق عادت خواست در بزنه که دید در باز، کمی از گوشه بازِ در خونه رو نگاه کرد با دیدن سونیا که بی حال روی زمین افتاده بود لحظه ای ترسید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عجله در رو باز کرد و دوید داخل، بالاسرش نشست و از شونه هایش به سمت خودش کشید، طوری که بالا تنه اش روی پاهای شاهین قرار گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سونیا؟ چت شده حالت خوبه؟ چه بلایی سرت اومده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی تکونش داد تا این که سونیا چشم هاش رو باز کرد، بوی گند مشروب رو می تونست حس کنه، و با دیدن چشم های خمار و قرمز رنگش مطمئن شد که تو خوردن زیاده روی کرده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسونیا حرفی نزد و فقط از اون فاصله به چهره اخم کرده شاهین خندید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاهین با حرص یک دستش روزیرکمر و پاش گذاشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_احمق تو که جنبه خوردن مشروب نداری مرض داری آنقدر خوردی؟ باید ببرمت بیمارستان...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما سونیا احمق نبود، هرگز احمق نبود. تا شاهین بلندش کرد، دستاش دور گردنش حلقه شد و با لحنی که خماری روکاملا نشون می داد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من خوبم، ببرتم تو اتاق نمی خوام برم بیمارستان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاهین مردد نگاهی به چشم های بسته اش انداخت، اما نگاهش سر خورد روی یقه لباسش که تا نزدیکی سینه اش پایین اومده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم از صورتش گرفت و همون طور که نفس های کشدار و بلندش نشون از حال خراب درونش می داد، آروم به سمت اتاق رفت و روی تخت خوابوندتش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباسش زیادی نامناسب و باز بود، پیش خودش فکر کرد که معلوم نیست این چش شده یا بابا چه حرفی بهش زده که تا سرحد مرگ خورده! درهرحال از بودن تو اون خونه با وضعیت مسخره ای سونیا داشت راضی نبود، چشم گرفت و خواست بیرون بره که سونیا با دستش، دست شاهین رو گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بمون، تنهام نذار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند لحظه بدون این که نگاهش کنه، پشت بهش ایستاد تو این مدت در حدی از این زن بدش می اومد که حتی دلش نمی خواست ببینتش، با این که بار ها سعی می کرد به این فکر کنه که پدرش سراغ این دلبر رفته، اما ذهن سرکشش این حرفا حالیش نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کار دارم باید برم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاولین قدم روبرنداشته بود که به شدت، به عقب کشیده شد و روی تخت افتاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز تعجب و ناگهانی بودن اتفاق، تا آخرین درجه ممکن چشم های قشنگ قهوه ای رنگش باز شد و خیره، سونیا موند. این دختر که تا الان نمی تونست از جاش بلند شه، چه طوری آنقدر سریع خوب شد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irا دستش روتکیه گاه بدنش کرد تا بلند شه، و درهمون هین با اخم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هیچ معلوم هست چه غلطی می کنی؟ چته روانی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیم خیز شد اما، سونیا یک دستش رو روی سینه شاهین گذاشت و کنارش رو تخت جا گرفت.مستِ یا شاید زیادی حالش خراب بود، با چشم های خمار هر لحظه صورتش نزدیک ترمی شد. آروم لب زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اگه بگم از وقتی که دیدمت، دیونت شدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی جلوتر رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اگه بگم عاشقت شدم، دست رد به سینم می زنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاهین که همچنان تو بهت به سر می برد، سعی کرد سونیا روکنار بزنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خول شدی؟ این چرندیات چیه که می گی؟ عاشق من شدی یعنی چی؟ کثافط هنوز چهارماه از عقدت با بابام...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبقیه صحبت هایش به رگبار، بوس هایی از جنس هوس و آتش جهنم، نصفه موند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالش رو منقلب کرد و سینش با بی رحمی به دیواره قلبش می کوبید. کم کم خودش هم احساس گرمای شدیدی و بی موقع رو حس می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما، شاهین دل به کس دیگه ای باخته بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحس می کرد زیر تن ظریف این دختر درحال خرد شدنه اما، فقط یک لحظه تصویر عشقش، چنان قدرتی بهش داد که با تمام توان سونیا رو از روش کنار زد، از رو تخت بلند شد و دستی با تندی و بدون لطافت، روی لب هاش کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسونیا به سمتش خیز برداشت، که صدای سیلی که به حق بود کل اتاق روپر کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاهین هرچی که بود خیانت کار نبود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهرچی که بود رذل نبود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسونیا با بهت و ناباوری دستش رو روی گونه اش گذاشت، اولین قطره اشک از روی چشم هایش به روی دستش سرازیر شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاهین با حالت تهدید دستش رو تکون داد و داد زد، جوری که کل خونه لرزید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_زنیکه احمق، چی با خودت فکر کردی که منو تو این سگ دونی آوردی؟ فکر کردی با این کثافط کاریا می تونی بیشتر از این از خانوادم بکنی؟ به ولای علی فقط، یک باره دیگه همچین گو*هی بخوری، چنان بلایی به سرت میارم که یادت بره، از کدوم جهنمی اومدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبر نکرد تا جوابی بشنود، حس بدی داشت، حسی از جنس دوزخ و آتشی داغ که حتی خاکسترش هم ازآتشفشان داغ تر به نظر میرسه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سرعت باد، از اون آپارتمان نفرین شده فرار کرد و به دل جاده زد.حس بدی داشت، حسی که بدجوربه افکار و حال درونش چنگ می زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_لعنتی، لعنتی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی به داخل موهاش فرو برد و به عقب هولشون داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسه ساعتی تو خیابان ها بی دلیل چرخید، فقط بنزین حروم کرد و نگاهش رو خسته، خیلی طول کشید تا اتفاقی که افتاده رو هضم کنه و دوباره آرامشش رو به دست بیاره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی به خودش اومد که ساعت روی عدد یازده شب خودنمایی می کرد. خسته از خیابان گردی های طولانی به سمت خونه روند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجایی که خیلی وقت بود فقط اسمش خونه ست، محلی بود برای تحمل فشار روحی، یه زمانی از کار و تفریحش می زد تا زودتر برگرده، اما الان فقط می خواست فرار کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بیمیلی بوقی جلوی در زد، بلکه کسی در رو برای این پسرخسته باز کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباکمی مکث بالاخره یکی از باغبان های حیاط در رو براش باز کرد و فضای نسبتا تاریک حیاط خونه به استقبالش اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خستگی از ماشین پیاده و لحظه ای خیره چند چراغ سوخته روی دیوار شد، باخود فکر کرد بایدموضوع تعویض این چراغ هارو به باغبانشان یادآوری کنه. نفس عمیقی کشید،با این تنش و استرس مسخره ای که صبح، حالش رادر هم کوبید،دلش می خواست خودش رو به صرف یک قهوه و خواب عمیق برای بهتر شدن حالش، دعوت کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای لحظه ای جلوی در عمارت ایستاد و نفس کشداری کشید آرزو می کرد کسی خونه نباشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیا اگرم هستن، متوجه اومدن او نشون. زیاد علاقه ای نداشت بعد از آخرین جهرو بحثی که به خاطر عشقش کرد، با پدرش رو در رو بشه، بدتر از اون می ترسید با دیدنش، چفت دهنش رو کلا باز کند و هرچه شده روبا بدترین ترکش های موجود، حوالش کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو آخرش کسی که بازنده میدون می شد، خودش بود، مثل همیشه حمید کور بود و عاشق و نمی دید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتکانی خورد وبه سمت پله های جلوی خونه حرکت کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین سه پله جلوی در چقدر براش تو کودکی دوست داشتنی بودن، به یادش بود بازی های ساده ای که باهمین سه پله کوچک می کرد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر با صدای قیژ آرومی باز شد و سکوت این عمارت روشکست، نگاهی با دقت به اطراف انداخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چه عجب این عفریته نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی روی لباش جاخوش کرد و به سمت آشپزخونه قدم برداشت، هرچه زودتر دلش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی خواست خودش روبه قهوه ای ترک دعوت کنه که چاشنیش یکم شیر و شکر باشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_برای منم درست می کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلحظه ای از صدای ظریف و جذاب این عفریته ترسید، اما به جای بروز ترسش اخم کرد، فقط همین یکی روکم داشت! بی حوصله با نفسی که طول جغرافیای هرچی نفس عمیق بود رو می شکست، لیوان قهوه اش رودر دست فشار داد و برگشت سمت زن باباش. هنوز نسبت به اون اتفاق عصبانی بود و حتی، ذره ای از اون اتفاق رو فراموش نکرده و همش جلوی چشمش در حال رقص و آواز بودن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباسش زیادی نامناسب بود، تاپ و دامنی کوتاه برای دختری که با پیرمردی ازدواج کرده که دو پسر مجرد داره آخر بی حیایی ست .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_فکر می کردم رفتی خونه. هنوز یادم نرفته چه غلطی داشتی می کردی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختر تاره ای از موهای طلایی اش رو کشید و با زبان، لب های خوش فرم صورتی رنگش رو تر کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بابت چند ساعت پیش متاسفم، یکم زیاده روی کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاقرار می کرد! به اون تعرض فجیح، واژه کم رومی چسبوند؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاهین اخمی کرد که سونیا، نگاهی عمیق به چشم ها و صورتش انداخت و ادامه داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دوست نداری این جا باشم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم از هیکل ظریفش، که بدجور در اون لباس ها به تاراج گذاشته شده بود گرفت و خیره لیوان قهوه اش شد، جوابی نداد که سونیا چند قدم باقی مانده روطی کرد و رو به روش قرار گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نگفتی، دوست نداری این جا باشم؟ چرا از من بدت میاد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم کرد، الان اگر کل ظرف شکر رو هم تو قهوه ش بریزه مزه زهرمار میده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دفعه اولی که اومدی بهت گفتم، دور منو خط بکش. انگار حرف هایی که همین چند ساعت پیش زدم، تو گوشت نرفته! یا شاید اون سیلی که ازم خوردی برات کمه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواست از کنارش رد شه که دستان ظریفش رو روی سینه شاهین گذاشت و مانع رفتنش شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اما من دوست دارم شاهین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین دختر هرز بود؟ یا زیادی پلید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاهین دندون هاش رو روی هم سآبید و نگاهی از روی خشم بهش کرد، به مشامش بدجور بوی تلخ خیانت می رسید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تو اومدی زن بابام بشی نه من، حدتو بفهم دختر احمق، نذار یه بلایی سرت بیارم! از سر راهم برو کنار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواست پسش بزنِ که احساس کرد این دختر، با این همه ظرافت اندام زیادی زورش زیادِ!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بابات منو فقط برای خوش گذرونی می خواد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین بارچشم از کاشی های براق زمین گرفت و با اخم به چشمای طوسیش خیره شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تو منو واسه چی می خوای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دستانش دوتا دست سونیا رومحکم پس زد و ادامه داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خیلی کثیفی، بهتره زودتر گورتو از زندگی منو پدرم گم کنی. وگرنه مطمئن باش تهدیدی که چند ساعت پیش کردم رو به بدترین شکلی که در توانم باشه، عملی می کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمزمان صدای پدرش توی سالن خالی طنین انداخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_شاهین، چرا آنقدر دیر برگشتی جواب گوشیت رو چرا نمیدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاهین نگاه پر اخمش رو از سونیا گرفت، مگه این عفریته گذاشت، حواسش رو به چیزهایی مثل زنگ موبایلش، جمع کنه؟ باحرص گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چیه؟ نکنه نگرانم شدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحمید جلوی آشپزخونه ایستاد و نگاه مشکوکش رو به جفتشون انداخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_معلومه که شدم، این چه سوالیه! حداقل توقع دارم وقتی این همه مدت غیبت میزنه و شرکتم نمیری، جواب اون گوشیت رو بدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این حرفش شاهین خندید و با طعنه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بهتر نگران من نشی، نگران زنت باش، زیادی تنوع پسنده می ترسم با این همه خرجی که می کنی، بازم براش کم باشی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسونیا با عصبانیت و حمید با شک نگاهش کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر جواب، پوزخندی به صورت هاشون زد و به سمت اتاقش یه جورایی فرار کرد، سونیا به رفتنش خیره و همزمان اخمی به چهره اش اضافه شد، زیرلب آروم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پشیمون میشی، هیچ کس نمی تونه منو پس بزنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحمید دستی به لباسش کشید و درحالی که زیر چشمی تمام زیر و بم این تن ظریف رو از نظر می گذروند گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بهش چی گفتی، چراهمچین چیزی و گفت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند دندون نمایی به حمید زد، جوری که انگار نه انگار همین چند دقیقه پیش داشت برای پسرش دلبری می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چیزی نبود عشقم، می خواستم باهاش حرف بزنم هرکاری می کنم که از من خوشش بیاد خیلی موفق نیستم، دوست ندارم باعث دردسر و ناراحتی تو بشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو حمید چقدر ساده بود و شاید احمق، که دروغ های سرتاپای این دختر رو باور می کرد. حمید خنده ای کرد و درحالی که دیگه کم کم کنترل خیلی از چیز ها رو داشت از دست می داد، دستش پشت کمر سونیا نشست و به سمت اتاق هدایت کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاهین کلافه و عصبی از مکالمه کوتاهش با سونیا، لباس هاش رو گوشه ای از اتاق تاریکش پرت کرد، حتی حوصله نداشت چراغ رو روشن کنه و ببینه وضعیت از چه قراره. حسابی شاکی بود و خودش رو سرزنش می کرد که چرا لال بازی درآورده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی به سرش کشید، باز به پدرش بگوید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدفعه چندم بود که این دختر آنقدر راحت دم از رابطه نا*مشر*وع می زد و پدرش مثل کپک سر رو زیر برف کرده بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی به بیچارگیش زد، حتی اگر به پدرشم می گفت شک نداشت که حرفش رو باور نمی کنه. دستی داخل موهایش کشید و ترجیح داد بخوابه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irملافه رودور خود پیچید و سعی کرد حداقل برای ساعتی هم شده بی خیال این افکار بشه. خیلی خسته بود اما ترس و همون حس بد، همچنان مثل خروس بی محل مزاحم خوابش می شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر خواب و بیداری بود که حس کرد در اتاقش باز شده، خواب آلو و خسته تر از اون بود که کامل چشم هاش رو باز کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای لحظه ای حس کرد چیزی روی صورتش ریخت، چیزی شبیه قطرات بارون و شاید کمی آب...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی حال چشم هاش رو بیشترباز کرد اما تنها چیزی که دید تاریکی مطلق اتاقش و دری که اصلا باز نبود، به چشم می خورد. خستگی زیاد مانع کنجکاوی الکیش رو گرفت روی تخت دوری زد و خیلی زود دوباره به خواب رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خواب رفت و این شب رو فراموش کرد ، شبی که برای آخرین بار آسوده خاطر خوابید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح بود و هوا کمی خنک، نسبت به هوای ظهر که خورشید بی رحمانه با پرتوهاش سیلی می زد، صبح هوا دلپذیر و مطبوع تر بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاهرخ زودتر از همیشه آماده از خونه بیرون زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقرارداد مهمی که امروز موعده امضا کردنش رسیده حسابی باعث هیجان زیادش شدِ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوالبته بسیار خوشحال بود، که بالاخره تونسته روی پای خودش بایسته بدون کمک حمیدخان بزرگ که فقط نام پدر و خان بودن رو یدک می کشید. خودخواهی بود مثل خودخواهان هزار دوره قدیم و حیف که فامیلیش به عنوان پدر مهر به شناسنامه این دو برادر بی گناه زده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز تو آینه نگاهی به سرو وضعش کرد مثل همیشه مرتب به نظرمی رسید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی چاشنی صورتش کرد و وارد اتاق مدیرت شد، استرسی که این چند روز دامن گیرش شده بود به یک باره به سمتش هجوم آورد و برای آروم تر کردن حالش چند نفس عمیق برای اکسیژن بیشتر، کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به روی میزبزرگ و بیضی شکل اتاق لحظه ای ایستاد. نگاه اجمالی به شریفی شریک جدیدش انداخت که برعکس سری قبل لباس هایش زیادی از حد رسمی به نظر می رسید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام و روز بخیرشرمنده بابت چند دقیقه تاخیر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوکیل شرکت آقای بهرامی لبخندی زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بشین پسرم چند دقیقه که این حرفارو نداره. بشینید که به کارهامون برسیم و ان شالله کار قرارداد همین امروز تموم شه و به فردا نکشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکان داد و نشست، زیرچشمی نگاهی به آقای شریفی، طرف دیگر قرار داد کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدا می دونست چقدر تلاش کرد که با شرکتش قرار داد ببنده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشریفی نگاه خریدارانه ای به شاهرخ انداخت، شاید برای اولین بار بود که با کسی قرار داد می بست که سنش زیادی کم بود. کمی خودش رو بالاتر کشید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب آقای محسنی فکر نکنم بحثی مونده باشه، چون من و شما دیروز صحبت های اصلی رو کردیم درسته ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاهروز دست هاش رو در هم قلآب و روی میز گذاشت. کمی صداش رو صاف کرد و با جدیتی که زینش کمی لبخند بود گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خیر البته اگه شما نمی خواهید چیزی به قرار داد اضافه کنید، چون صحبت های ما چند روز پیش تموم شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشریفی سری تکان داد که همزمان آقای بهرامی چند برگه جلویش گذاشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اینا پاکنویس شده و آمادس، فقط امضا و تایید شما رولازمه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشریفی تشکری کرد و برگه هارو به دست گرفت تا مطالعه کوچکی کنه و از درست بودن همه چیز مطمئن بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام مدت شاهرخ نگاهش بین شریفی و در اتاق در نوسان بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامروز باید برادرش به شرکت می اومد مگه می شد امروز روفراموش کنه؟ شاید بیشتر از شاهرخ، شاهین بود که برای این قرارداد زحمت کشید اما، درست لحظه ای که نتیجه تلاشش فرارسیده. با وجود یادآوری دیروزداداش کوچیکه حضور نداشت و این موضوع شاهرخ رو نگران می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_شمام نگاه کنید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم از در گرفت و نگاهی به برگه هایی که به سمتش گرفته شده انداخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه سطحی به تمام محتوا و متن کرد، همه چیز درست بود و آماده، بعد از امضای آخر بهرامی آنها روبا لبخند به خوردن شیرینی دعوت کرد. شاهرخ بی میل شرینی برداشت اما لب نزد، نمی توانست بیخیال این موضوع مهم شود که چرا شاهین غیبش زده و حتی جواب گوشیش رو نمیده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر هرحال، روبه روی شریفی ایستاد و دستش رو به سمتش گرفت و به رسم ادب، باهاش دست داد و با احترام گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_از قرارداد با شما واقعا خوشحال شدم؛ امیدوارم هردومون به هدف های مورد نظر برسیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشریفی دستانش روبه گرمی فشرد. در دلش یک جورایی هنوزم بابت این اعتماد دودلی داشت، اما پسر های حمید محسنی رو از بچگی خوب می شناخت. مطمئن بود هر اتفاقیم بیفته جفتشون مرد عمل اند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_حتما، منم از معامله و شراکت با شما خرسندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرعکس درونش که عصبی بود لبخندی به روی شریفی پاچید. نبود برادرش بدجور پتک شد و به سرش می کوبید. در دلش دلشوره ای عجیبی رخنه کرد، چراش رو نمی دونست همش احساس می کرد اتفاقی افتاده. تا نزدیکی در، شریفی رو همراه کرد و یک جورایی زیاد توجهی به تعارفات نکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا محیط خلوت شد بشمار سه، برای بار چندم شماره اش رو گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبوق، بوق و بازهم بوق و در آخر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ مشترک مورد نظر قادر به پاسخگویی نیست...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_لعنتی چرا جواب نمی ده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگران بود یا عصبی؟ شاید هردوش. بیخیال خوشحالی کارکنان به سمت آسانسور قدم برداشت که قبل از بسته شدن در آسانسور بهرامی جلو اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کجا می خواید برید آقای محسنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی داخل موهاش فرو کرد و به چشمای این مرد میانسال خیره، حس می کرد الان لازمِه، به خاطر تمام زحمت هاش ازش تشکر ویژه کنه، اما چیکار کنه که بی دلیل و ناگهانی، تا این حد نگران حال برادر کوچیکش شد. تنها کسی که براش تو این دنیا، بعد از مرگ مادرش باقی مونده. بی حوصله نگاهش رو از بهرامی گرفت و با نفس عمیقی درحالی که سعی می کرد آرامشش رو نشون بده گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_میرم یه سر خونه، شما حواستون به بچه ها باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنتظر جواب از طرفش نشد، کلمه یا جمله دیگه ای اضافه نکرد و رفت. وقتی استارت ماشینش رو زد به عمق مردد بودنش پی بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاید سخت بود بخواد قدم بزاره در خونه ای که یه عمر بازی های کودکانه می کرد، خونه ای که الان به خاطر نامردی های پدرش دل کنده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما الان بعد از گذشت چند ماه می خواست برگرده تا مطمئن شه برادرش گوشیش رو جایی جا گذاشته و حالش خوبه و تمام این استرس و نگرانی ها، مزاحم های سر زده ای هستن که به زودی به خاطر بی دلیل بودنشون، از قلبش اخراج می شن. چنگی به موهای مرتبش زد و همشون رو بهم ریخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکم بیشتر گاز داد و خداروشکر کرد که گرفتار ترافیک نشده. جلوی در خونه که رسید چند بوق زد تا نگهبان در رو باز کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن ارباب جوانشون اونم بعد چند ماه بی خبری، خوشحال به استقبال اومدن، کمی سرش رو خم کرد نمی تونست به خودش دروغ بگه دلش برای این خونه وتمام خاطرات تلخ و شیرینش تنگ شده بود، اما نسبت به آدم های داخلش، حسی متضاد از دلتنگی داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام شاهرخ خان خوش اومدید، بفرمایید تو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی حوصله از چاپلوسی ها، حتی ماشینش رو داخل نیاورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ممنون، شاهین خونه ست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگهبان لبخند گنده ای تحویلش داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_انگار هنوز خواب هستن از اتاق بیرون نیومدن، به آقا بگم اومدید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم کرد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_لازم نیست الان میرم تو، چشمم به جمالش روشن می شه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباقدم های محکم سنگ فرش های حیاط رو با سرعت طی کرد و حتی ذره ای توجه، به رایحه شیرین گل های یاس و رز، تازه آبیاری شده نکرد. وارد سالن شد، نگاهش رو به اطراف انداخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخونه ای که گوشه گوشه اش خاطرات است...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_شاهرخ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلحظه ای چشم هاش رو فشرد صدای پدرش باعث شد، کمی حس تنفر داخل دلش به گردش دربیاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام حمیدخان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدر جلویش ایستاد و نگاهی به سرتاپایش کرد، بیشتر از این که از دیدن پسر بزرگش خوشحال بشه متعجب شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_از کی تاحالا برات شدم حمید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی بهش زد و با طعنه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_از وقتی که زیر سرت بلند شد و بچه هات رو مثل آب خوردن فروختی، نترس نمی مونم اومدم شاهین و ببینم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحمید از کنایه های بی وقفه پسرش تا خر خره پر بود، یک جورایی که حس خنثی بودن نسبت به این حرفا داشت اما اخم ریزی کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مگه شاهین صبح نیومد شرکت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده بلندی نسبت به جواب و ناآگاهی پدرش کرد و بی تفاوت از کنارش به سمت پله ها با قدم هایی که تو سالن خونه طنین می انداخت رفت، چقدر قشنگ رسم پدری رو بلد بود، باغبون خونه می دونست شاهین از اتاق بیرون نیومد اما پدر نمی دونست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون طور که با اخم کمرنگی از پله های تازه تمیز شده بالا می رفت با پوزخندی لب زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اخ که چقدر تو حواست به پسرات هست...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحمید با دست های مشت شده دنبالش راه افتاد دلش می خواست بدونه اومدن پسر بزرگترش بعد از چند ماه بالاخره به دعوا ختم میشه یانه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاهرخ بی توجه به او به سمت اتاق شاهین رفت و پشت سرش حمید، درحالی که تمام زورش رو میزد تا دوباره رابطه نچندان خوب گذشته رو برگردونه، با لحن آروم تری گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_حالا که اومدی بیا صحبت کنیم، چرا ناهار نمی مونی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط لبخند کجی تحویلش داد تلاش برای بازسازی این رابطه، مثل تلاش برای باز سازی تخت جمشیدِ، با تمسخر گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اومدم داداشمو ببینم، توام نمی خواد وقت گران بهاتو برای من هدر بدی، به عشقت برس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو چرخاند سمت در و پدرش رو نگاه نکرد، که با این طرز برخورد حسابی شاکی شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند تقه ای به در زد اما صدایی نیومد، نگرانیش بیشتر شد برای همین بدون توجه به چیزی در اتاق رو باز و یکراست نگاهش خیره تخت خواب شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحمید که از برخورد و حرف های شاهرخ عصبی بود، از دیدن پسرش در اتاق متعجب به سمتش رفت و نزدیک تختش ایستاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_شاهین پسرم، فکر کردم رفتی شرکت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز شونه اش گرفت و کمی تکونش داد، چرا جوابی نمی داد؟ شاهرخ لحظه ای وحشت کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاید تمام احساسات مزاحم درون قلبش بی دلیل نبودن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودش رو به بالین برادرش رسوند و دستی به صورتش کشید، داغ داغ بود و اکسیژن به سختی از بین ریه هاش به بیرون راه پیدا می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش رودو طرف شانه های برادرش گذاشت و با لحنی که هم ترس و هم نگرانی درونش خودنمایی می کرد صداش زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_داداشی حالت خوبه؟ هی شاهین، پسر چشماتو باز کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما تنها جوابی که اومد صدای ناله های ضعیفش بود که بدجور دل برادرش رو لرزوند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحمید که کمی نگران شده بود دستی به صورتش کشید و گوشیش رو درآورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_الان زنگ میزنم دکتر بیاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاهرخ نگاه پر از نفرتش رو حواله اش کرد، بدون توجه به او برادرش رو به سختی بلند کرد، زیر بغلش روگرفت و تمام وزنش روروی دوشش انداخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_لازم نکرده شما کاری کنی، خودم می برمش بیمارستان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحمید خواست جلوش رو بگیرد اما پشیمون شد، از دل پسر بزرگش که خون بود و نفرت، خبر داشت. پس مخالفتی نکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون داد و آروم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_منم همراهت میام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاهرخ جوابی نداد فقط با کمک پدرش شاهین رو به آرومی از پله ها به سمت سالن پایین آوردن. شاهین چشم هایش به سختی باز بود و حتی می شد گفت اصلا باز نبود و هوشیاری درست حسابی نداشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحال بد برادرش در حدی باعث نگرانیش شد که برای مدتی همه چیز رو فراموش کرد و از ته دل سعی کرد این حس ترس و نفرت از این خونه و پدرش رو پس بزنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوی در که رسید لحظه ای ایستاد، ماشین بیرون حیاط پارک شده بود و بردن شاهین تا بیرون خونه یه جورایی محال به نظر می اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاهرخ برای بیرون رفتن کمی مکث کرد که حمید متوجه مشکل شد، به آرومی دست شاهین رو ول کرد که شاهرخ، مجبور شد از پشت بغلش کنه تا روی زمین نیوفته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_یه دقیقه همین جا نگهش دار الان ماشین رو میارم دم پله.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنتظر هیچ جوابی از پسرش نموند و خیلی سریع پاتند کرد و بیرون رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاهرخ که از سنگینی وزن شاهین کمی نفس نفس میزد، کمی بیشر خودش رو بهش چسبوند و با نفس عمیقی به سختی دستی روی صورت بی جان برادرش کشید و آروم زمزمه کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_یهو چی شدی آخه؟ تو که حالت خوب بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای توقف ماشین جلوی در سر بلند کرد، حمید از ماشین پیاده شد و باغبونشون هم با وجود ابراز نگرانی شدید، اومد کمک، بدون هیچ مکثی، اول شاهین رو صندلی عقب گذاشتن و بعد شاهرخ و حمید سریع سوار شدن و ماشین با سرعت زیادی از جا کنده شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاهرخ صندلی عقب نشست و سر برادرش رو روی زانو هاش قرار داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین حال شاهین بوی سرماخوردگی نمی داد اونم تو این فصل از سال، آنقدر نگران بود که آخر سر صدای پدرش باعث شد چشم از صورت شاهین بگیرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نگران نباش، حتما مریض شده تو که یادته از بچگی خیلی زود مریض می شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنتونست پوزخندی به حرفش نزنه، انگار جای پدر و پسر عوض شده، به جای این که پسر به پدرش دلگرمی و امید بده، پدر بود که دلگرمی می داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مگه شما وقتی ما بچه بودیم اصلا خونه بودید که این حرف و می زنید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحمید از آینه جلوی ماشین نگاه پر از اخمی روانه اش کرد، هرچند که حرفش رو قبول داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_الان وقت این حرفا نیست، ولی بعدا من و تو باید باهم حرف بزنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمزمان با نگه داشتن جلوی بیمارستان، با لحنی که برای حمید بسیار تلخ بود شاهرخ گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_فکر نکنم بین ما دوتا دیگه حرفی مونده باشه آقای به ظاهر پدر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجال گرفتن پاسخ رو نداد و به سرعت به بیمارستان رفت تا درخواست برانکاردی کنه، برای برادرش، که بدجور حالش رومنقلب می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحمید کلافه از بحث و جواب های طعنه دار پسر بزرگ ترش، فقط نظارگره تلاش دکتر ها برای برسی حال پسرش بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو این مدت چند باری گوشیش زنگ خورد، دلربای جوونش بی وقفه زنگ می زد اما حمید الان حتی حوصله معشوقه زیباش روهم نداشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاهرخ بی قرار جلوی در اتاق ایستاد، التماس لحظه ها رو میکرد که هرچه سریع تر بگذرند. چقدر بین پدر و پسر فاصله بود، شاید به اندازه فرسنگ ها!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاید باگذشت چند دقیقه التماس هاش به نتیجه رسید و دکتر از اتاق بیرون اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپریشون جلو رفت، حمید زودتر از شاهرخ لب باز کرد و دکتر رو خطاب قرار داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_حالش چه طور؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاهرخ از پدرش یه قدم فاصله گرفت و با اخم به لب های دکتر خیره شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مشکلشون جدی نیست به نظر میاد ضعیف شدن، چندتا داروی تقویتی بهشون زدیم، الانم بیدارن میتونید ببینیدش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکتر خواست بره که شاهرخ با آبروهای بالاپرید، به آرومی بازوی دکتر رو گرفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_یعنی مشکلی نداره؟ پس چرا از حال رفت؟ تب بالاش چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکتر از بالای عینک نگاهی اول به حمید بعد به شاهرخ انداخت. از شباهت ظاهریشون هم می شد حدس زد چه نسبتی باهم دارن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای شاهرخ غیرقابل درک بود که جریان به چند داروی تقویتی تمام شود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه پسرجان مشکلی نداره، همون طور که گفتم ایشون جسمی خیلی ضعیف شدن اگه نگران وضعیتش هستید می تونم چندتا آزمایش براش بنویسم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحمید خواست جوابی بده که شاهرخ سریع گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آره اگه میشه آزمایش رو بنویسید چون برادرمن تا دیروز حالش کاملا خوب بود، حتی یکمم درد نداشت، چه طوری در عرض دوازده ساعت آنقدر ضعیف شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکتر که نگرانی های زیاد برادر رو یک جورایی درک نمی کرد، سری تکون داد و به سمت اتاق برگشت. برای دکترم جالب بود که چرا بیشتر از این مرد مسن، این پسر جون آنقدر نگران؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی داخل موهاش فرو و برای چند لحظه چشم های خسته اش رو روی هم فشرد. حمید، چند قدمی به سمتش براشت و با اخم کمرنگی درحالی که گوشیش رو بین انگشت هاش می فشرد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خوبه گفت مشکلش جدی نیست چرا الکی می خوای نگهش دارند؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاهرخ عصبی به سمت پدرش برگشت، الان به اندازه کافی عصبی بود و دوست داشت تمام عقده های چند وقته اش رو سر یکی خالی کند، حتی اگر اون یک نفر باباش باشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالحن تندی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir