عصر روز چهارشنبه، ۲۱ تیر، دانیار کاملاً اتفاقی در اداره‌ی پلیس با عکسی برخورد می‌کند که شک ندارد همان دختری است که ظهر در اتوبوس دانشگاه دیده و با او صحبت کرده؛ او را از چشمان عجیبش می‌شناسد، چشمان سبزعسلی روشنش؛ ولی حالا پلیس می‌گوید به قتل رسیده و همه‌چیز از این‌جا شروع می‌شود... دانیار به این راحتی نمی‌تواند بی‌خیال آن چشم‌های عجیب شود؛ پس برایش پیغام می‌گذارد: - ای‌ کاش جلوت رو گرفته بودم که از اتوبوس پیاده نشی. و روز بعد پیامش دیده‌ می‌شود. دیگر راه برگشتی نیست؛ او خودش انتخاب می‌کند وارد این بازی خطرناک شود؛ و اگرچه این بازی در مورد آن چشمان عجیب نیست؛ دانیار باید به‌خاطر آن‌ها قهرمان شود و شهر کوچکش را از بحرانی‌ که در یک قدمی به وقوع پیوستن در آن است نجات دهد؛ چگونه؟ قصه‌ی تاربام همین است...

ژانر : عاشقانه، تخیلی، هیجانی، معمایی، جنایی

این رمان به صورت آنلاین در حال انتشار است و به مرور قرار داده میشود. شما میتوانید برای خواندن این رمان روی دکمه زیر کلیک کنید تا به صفحه مخصوص رمان منتقل شوید

شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.