گاهی اوقات ادم شکست می خوره تو زندگی…اما هر شکستی نشونه ی تموم شدن زندگی نیست نشونه ی نابودشدن آرزو ها نیست گاهی شکست می خوری و بلند میشی بلند میشی وقوی تر از گذشته برای زنده بودن می جنگی برای تمام داشته ها و نداشته هات میجنگی…گاهی اوقات یه حسی نمی ذاره تو شکست رو قبول کنی یه حسیه که نابه و دوست داشتنیه…یه حس مقدس!حس مادری!تو برای بچه ات می مونی و می جنگی…!دخترقصه ی ما یه دختر مجرد منتظر شاهزاده سوار بر اسب سفید نیست یه مادر بارداره…یه مادری که ازدواج اول ناموفقی داشته یه مادری که برای فرزندش هر کاری میکنه مغرور می ایسته و می جنگه…توی داستان ما پر از شخصیت های رنگارنگ دکترسعادتی که می شه پشت و پناه…روشنایی که میشه خواهر…تبسمی که میشه یه همدم…آرینی که می شه یه تکیه گاه…ساورایی که برادره و برادرانهحمایت می کنه…داستان ما داستان عشق های متفاوته…داستان شخصیت های متفاوت تر!با شخصیت های من همراه شید قابل لمس اند…دور نیستند…زمینی اند با اعتقادات و احساسات متفاوت…!!!درکشون کنید… پایان خوش…

ژانر : عاشقانه، اجتماعی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۵ ساعت و ۲۲ دقیقه

مطالعه آنلاین شیرینی شیدایی
نویسنده : بهارک مقدم

ژانر: #عاشقانه #اجتماعی

خلاصه:

گاهی اوقات ادم شکست می خوره تو زندگی…اما هر شکستی نشونه ی تموم شدن زندگی نیست نشونه ی نابودشدن آرزو ها نیست گاهی شکست می خوری و بلند میشی بلند میشی وقوی تر از گذشته برای زنده بودن می جنگی برای تمام داشته ها و نداشته هات میجنگی…گاهی اوقات یه حسی نمی ذاره تو شکست رو قبول کنی یه حسیه که نابه و دوست داشتنیه…یه حس مقدس!حس مادری!تو برای بچه ات می مونی و می جنگی…!دخترقصه ی ما یه دختر مجرد منتظر شاهزاده سوار بر اسب سفید نیست یه مادر بارداره…یه مادری که ازدواج اول ناموفقی داشته یه مادری که برای فرزندش هر کاری میکنه مغرور می ایسته و می جنگه…توی داستان ما پر از شخصیت های رنگارنگ دکترسعادتی که می شه پشت و پناه…روشنایی که میشه خواهر…تبسمی که میشه یه همدم…آرینی که می شه یه تکیه گاه…ساورایی که برادره و برادرانهحمایت می کنه…داستان ما داستان عشق های متفاوته…داستان شخصیت های متفاوت تر!با شخصیت های من همراه شید قابل لمس اند…دور نیستند…زمینی اند با اعتقادات و احساسات متفاوت…!!!درکشون کنید…

پایان خوش…

بــــسم الــــلٌه الرحمــــن الرحـــــیم

گاهی شکست می خوری...

گاهی حس می کنی تنهاترین ادم روی زمینی...

گاهی حس می کنی قلبت، دل، تمام وجودت ترک برداشته...

اما تو مغروری

تو یه زنی...یه زن جوون

از جنس گلبرگ های سرخی اما قوی تر از صخره ای...

تو نمی گذاری کسی تو رو بشکنه...

غرورت ترک بر میداره اما نمی شکنه...

نمیذاری که بشکنه...

تو مادری...

مادر...!

مادر نمی شکنه...

مادر به خاطر غنچه ی کوچیکش نمی شکنه...

مادر استوار می ایسته در مقابل مشکلاتی که سد راه خوشبختیش می شن.

تو مادری...مادر...

پر از حس خوب...

خدا تو این راه کنارته...

و بنده های خوبش فرشته های زندگی تو می شن

خدا بهت زندگی میده...

یه زندگی شیرین...

یه زندگی پر از عشق...

پر از شیرینی شیدایی...

تو لایق این شیرینی ها هستی اگر...

اگر تحمل چشیدن تلخی هاش رو داشته باشی

بمون.بجنگ و عشق بورز...

تو لایق بهترین هایی...

مادر...!

آخ خدایا سرم.از صبح این سرما خوردگی دست از دست سرم برنداشته.آخه نمی دونم اول تابستونی سرما خوردن من چیه؟فکر کنم از ستایش دختر بچه ی کوچولویی که تو بخش بستریه گرفته باشم.طفلکی خیلی بد سرما خورده بود.

سرم رو گذاشتم روی میز.حسابی تب داشتم.ساعت 1 شب بود و تا ساعت 6 صبح شیفتم ادامه داشت.خدایا کی می خواد تا صبح بیدار بمونه.

-دکتر توسلی به بخش اورژانس....دکتر توسلی به اورژانس...

وای خدایا همین رو کم داشتم.چقدرم که صدا می کنه.خیلی خب بابا فهمیدم نکش خودت رو.

بی حال تن کرختم رو از روی صندلی بلند کردم.دستم رو به لبه ی میز گرفته بودم.ته گلوم بد جور می سوخت.

روشنا:وا؟ ساورینا دو ساعته دارن صدات می کنن.کجایی تو دختر؟

با صدای گرفته گفتم:باشه...باشه دارم می رم.

روشنا:حالت خوب نیست؟

-:نه!بدجوری سرما خوردم مثل این که...

روشنا:خیلی خب تو برو مرخصی بگیر برو خونه.من می رم اورژانس

-:خودم می رم

روشنا نگاه چپ چپی بهم کرد و گفت:لازم نکرده اون بنده خدا که جونش رو از سر راه نیاورده تو با این حالت بدترش کنی.تو خودت اورژانس لازمی.بمون بیام معاینه ات کنم

دوباره خودم رو پرت کردم رو صندلی و سرم رو بین دستام گرفتم و گفتم:نمی خواد.می دونم چمه.از داروخونه دارو می گیرم می رم.برو اورژانس.

روشنا سری تکون داد و در حالی که به سمت در پاویون می رفت زیر لب گفت:واقعا که لجبازی بیچاره بچه ات.می مونی تا بیام فهمیدی؟

بی رمق سری تکون دادم و تایید کردم.

بچه؟راست می گفت بچه!اصلا حواسم به اون طفل معصوم نبود.سعی می کنم کم تر دارو بخورم مامان.باشه؟

دو ماهی بود که عقب انداخته بودم.اوایلش زیاد شک نکردم.گفتم شاید به خاطر فشار امتحانای ترم قبلیم بوده باشه اما دیدم نخیر.به پوی پیاز داغ و خیلی غذاهای دیگه هم حساس شدم.بالاخره رفتم پیش دکتر مرادی و گفت احتمالا حامله ام.بعدش هم آزمایش دادم و امروز هم جواب آزمایشم رو گرفتم.

دارم مادر می شم.چه احساس جالبی!نمی دونم خوشحال باشم یا ناراحت.زندگی من اونقدرها هم خوب نبود که دلم بخواد یه موجود دیگه رو واردش کنم.سه سال بود که با امیر ازدواج کرده بودم.پسر خاله ام بود.پسر بدی نبود.تازه از آلمان برگشته بود.مهندسی ساختمان خونده بود.تا برگشت مادرش یعنی همون خاله ام براش جشن گرفت و همه ی فامیل رو دعوت کرد.می خواست شازده پسرش یه دختر انتخاب کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله از اول نظرش رو من بود.از همون بچگی هم این دوتا خواهر برای من و امیر نقشه کشیده بودند.امیر رو ده سالی ندیده بودم.یعنی از وقتی که 12 سالم بود.از همون اول با پول پدرش رفت آلمان و درس خوند.حالا برگشته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه پسر با چشمای سبز و صورت سفیدو موهای کمی بلند.امیر مرد جذابی بود.تو جمع که می رفت توجه همه ی دخترها رو به خودش جلب می کرد و تقریبا با همه گرم می گرفت.من زیاد حسود نبودم اما همیشه حالم گرفته می شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون اول که خاله من و به امیر نشون داد زیاد از این که زنش بشم بدم نیومد.خب پسری بود که هم تحصیلات از خارج کشور داشت هم پول و هم قیافه.فقط مشکلش این بود که 10 سال از من بزرگتر بود.اما به نظر مامان این اصلا مشکل بزرگی نبود.بلاخره اینقدر مامان در گوشم خونه که پسر خوبیه اله بله که آخر سر قبول کردم و شدم عروس خاله خانم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زندگیم تعریفی نداره.این چند مدته اخیر هم که همش دعواست تو خونه.دیگه خسته شدم شاید این بچه بتونه زندگیم رو عوض کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روشنا در اتاق رو باز کرد.بیحال نگاهش کردم که گفت:وا تو هنوز زنده ای؟گفتم الان یه حلوا افتادیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- زبونت رو گاز بگیر دیوونه بیا دارم می میرم جدی جدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روشنا وسایلش رو برداشت و اومد سمتم.بعد از یه معاینه مختصر رفت سمت دارو خونه و با یه کیسه دارو اومد سمتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روشنا:بگیر اینارو دیگه خودت دکتری می دونی سر وقت نخوری می میری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دور از جونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روشنا:دور از جونت.نمی ری خونه؟برات مرخصی هم گرفتم از صدر.گیری بود که مگه مرخصی می داد!گفتم رو به موته به زور برگه رو امضا کرد.پاشو برو تا پشیمون نشده.ماشین آوردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم بلند شدم و لباسم رو عوض کردم.کیفم رو از توی کمدم برداشتم و انداختم روی شونه ام.حتی جون نگه داشتن کیفم رو هم نداشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره آوردم.ممنون بابت زحمات بی دریغتون.جبران می کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روشنا:توکه با این وضعت نمی تونی رانندگی کنی دختر!خواهش می کنم از این جبرانی ها خیلی داری پیش ما نمی دونم کی می خوای جبراشون کنی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حیف که حالم بده مگرنه حالت و می گرفتم شب خوش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روشنا:شب خوش مراقب خودت و عزیز دل خاله باش.یه مو از سر کچلش کم شه می کشمت ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم از پاویون زدم بیرون.تو راهرو با چندتا از پرستارها و دکتر ها سلام علیک کردم.چشم هام بسته بود و دستم رو به دیوار گرفتم و آروم آروم راه می رفتم.سوار آسانسور شدم.تکیه دادم به گوشه دیوار آسانسور.با صدای بوق و باز شدن در از آسانسور اومدم بیرون.رفتم سمت زانتیای سفیدم.دوستش داشتم چون با پول خودم خریده بودمش و کلی برام ارزش داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستم تو ماشین.نفس عمیقی کشیدم و ماشین رو روشن کردم.محل کارم با خونه خیلی فاصله نداشت ساعت بیست دقیقه به دوی نیمه شب بود.خدا رو شکر خیابون خلوت بود و با سرعت لاک پشتی من مشکلی پیش نیومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره رسیدم دم خونه.اه باز این کنترل در،دسته امیر بود.به ناچار پیاده شدم و با کلید در پارکینگ رو باز کردم و دوباره نشستم توی ماشین و رفتم تو پارکینگ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو یه آپارتمان 3 واحده زندگی می کردیم که هر واحدش حدودا 180 متر می شد.ما طبقه دوم بودیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکمه ی آسانسور رو چند بار پشت سر هم فشردم.اما پایین نیومد.وای یادم رفته بود آقای موسوی مدیر ساختمون قرار بود تعمیر کار بیاره دوباره.هر یه ماه درمیون این آسانسوره بازی در میاره.کیفم رو گرفتم دستم و کشون کشون پله ها رو رفتم بالا.بدجوری نفسم گرفته بود.ته گلومم می سوخت و نمی تونستم آب دهنم رو قورت بدم.همیشه وقتی سرما می خوردم همه دور و بری هام دیوونه می شدن.از بس که بد سرما می خوردم.کلیدم رو از جیبم در آوردم و در و باز کردم.مطمئنا امیر خواب بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم تو آشپزخونه و برقش رو روشن کردم.با چشم های نیمه باز رفتم سمت یخچال و یه لیوان آب برداشتم.یه قرص از توی کیفم در آوردم.نگاه کن تو رو خدا!خب اینا رم که خودم می دوم باید بخورم دختره از بس مریض نداشته ما رو گیر آورده.روشناست دیگه!کاریش نمی شه کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لیوان رو گذاشتم توی ظرف شویی.نگاهم خورد به دوتا جعبه پیتزا که تو آشغالی افتاده بود.یعنی امیر مهمون داشته؟شونه ای بالا انداختم.سر دردم بیشتر شد.نفسی کشیدم و سعی کردم به چیزهای بد فکر نکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم سمت اتاق خوابم الان واقعا به تخت گرم و نرمم احتیاج داشتم.کوچولوی مامان هم حتما حسابی خسته شده.رو شکمم دست کشیدم و لبخند بی جونی زدم.نمی خواستم به اون جعبه پیتزاها فکر کنم.الان واقعا حوصله اش رو ندارم.در اتاق رو آروم باز کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از چیزی که رو به روم می دیدم واقعا شوکه شدم.دستم رو به چارچوب در گرفتم.تمام تنم یخ کرد و بعد داغ شد.سوختم.اره از درون سوختم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر دوشون رنگشون پرید.دختره اما خونسردتر از امیر بود.پتوی من رو جلوش گرفته بود تا بدن لختش رو نبینم.امیر اما مضطرب بود خواست از روی تخت بلند شه داد زدم:توچه غلطی کردی امیر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر:ساوری..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امیر این کیه؟این زن تو خونه ی من روی تخت من چی کار می کنه؟خونه ی من جای این کثافت کاری ها نیست امیر.امیر خدا لعنتت کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داد می زدم اما اشک نمی ریختم.همیشه غرورم زبون زد کل فامیل بود.از این که هیچوقت در مقابل مشکلات سرخم نمی کردم و ضعف نشون نمی دادم اما این بار دیگه خیلی قضیه جدی بود.فکر نمی کردم امیر تا اینجاها پیش رفته باشه.فکر می کردم چون چندین سال توی آلمان بوده عادت کرده با همه صمیمی باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر شلوارش رو پوشید و اومد سمتم.هنوز تکیه داده بودم به چارچوب در و نفس های عصبیم سکوت تلخ اتاق رو می شکست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر:ساورینا...خواهش می کنم بذار برات توضیح بدم عزیزم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره که دید امیر اومده سمتم و بازوهام رو گرفته با تندی گفت:امیرجان.چرا بهش نمی گی که من دو ماهه زن صیغه ایه توام.قراره به همین زودی ازدواجمون رو علنی کنیم.بهش بگو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم هام دو دو می زد.تبم رفته بود بالا تر.نگاهم تو نگاه شرمنده امیر قفل شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

**

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم هام دو دو می زد.تبم رفته بود بالا تر.نگاهم تو نگاه شرمنده امیر قفل شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چـــی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدام لرزید نه!تمام تنم لرزید.هرچند زندگی فوق العاده ای نداشتم اما هیچوقت هم نمی خواستم زندگیم از هم بپاچه.از اسم طلاق بیزار بودم و ازش می ترسیدم ولی حالا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر شرمنده سرش رو انداخت پایین.تو چشم هام اشک حلقه بست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-راسته امیر؟تو چشمهام نگاه کن و بگو راسته؟بگو داره دروغ می گه...دِبگــــو لعنتی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر لبش رو گاز گرفت و بهم خیره شد.تو عمق نگاهش فقط یه جمله بود"راسته"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند تلخی زدم.اروم اروم شروع کردم به دست زدن.گونه امیر رو بوسیدم و گفتم:مبارک باشه پسرخاله داری دوباره دوماد می شی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبم رو به دندون گرفتم.بغضم داشت می شکست.به اون دختر با موهای وحشی طلایی کمرنگ خیره شدم.چشم های آبی کشیده با صورت استخوونی و گونه های برجسته.لب های گوشتی و بینی سربالا.تو عمق چشم هام با بی شرمی خیره شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری از روی تاسف تکون داد و رفتم سراغ کمدم.چمدون مسافرتی بزرگم رو برداشتم و پر از لباسشون کردم.از این اتاق به اون اتاق می رفتم و وسایل هام رو جمع می کردم.لپ تاپم رو برداشتم.مدارک و پاسپورتم رو برداشتم و گذاشتم تو کیفم.چشمام رو روی هم گذاشتم و زیپش رو کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اه لعنتی!الان وقتش بود.زیپ کیفم کامل پرید.حوصله این که دنبالش بگردم رو نداشتم.همونطوری کیفم رو با در باز گذاشتم روی دوشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جونی برام نمونده بود.سرم گیج می رفت اما نمی خواستم ادای آدمهای ضعیف رو در بیارم.از این کار متنفر بودم.از غش و ضعف هم همینطور.فقط دلم برای اون بچه می سوخت.دو ماهش بود.درست همون موقعی که بابای خوش اشتهاش شلوارش رو دوتا کرد به وجود اومد.نترس مامانی تقصیر پاقدم تو نمی ذارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم گرمی اشک رو روی گونه ام حس کردم.سریع با پشت دستم پاکش کردم و رفتم سمت در.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر از پشت دستم رو کشید.ایستادم اما برنگشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر:ساورینا خواهش می کنم بذار توضیح بدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عصبیم رو فوت کردم بیرون و با چشم هایی که هم از اشک و هم از تب قرمز بودن بهش خیره شدم.پوزخندی زدم و گفتم:توضیح بده!توضیح بده.چی رو می خوای توضیح بدی؟نحوه آشنایی تون رو یا طرز عاشق شدنتون رو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر آروم زمزمه کرد:ساورینا من هنوز دوست دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندم عمیق تر شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس واسه همین دوست داشتنته که سرم هوو آوردی درسته؟امیر ازت بدم میاد.ازت متنفرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دست آزادم هولش دادم و دسته چمدون رو محکم تر گرفتم و کشیدم.کیفم حسابی سنگین شده بود.مریضیم یادم رفته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لحظه آخر برگشتم و به خونه ام نگاه کردم.هووم رو که هنوز اسمش رو هم نمی دونستم،جلوی دراتاق خوابم دیدم.پیراهن مردونه ی سفید امیر رو پوشیده بود.تنها لباسی بود که تنش بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تکیه داده بود به چارچوب در.چشمام پر از اشک شد.چه آسون زندگیم رو صاحب شد و من رفتم کنار.اگر می خواستم بمونم و مبارزه کنم مطمئنا من پیروز میدون بودم.اما من نه امیر رو دوست داشتم نه دیگه این زندگی رو می خواستم.راستش امیر کارم رو راحت تر کرد.دیگه از این زندگی بدون عشق که فقط با کنارهم بودنمون می گذشت خسته شده بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زدم و سرم رو تکون دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منتظر دادخواست طلاق باش امیر جان.خوشبخت بشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر اومد سمتم.اما رفتم سمت در.دستم رو کشید.هنوز حالم بد بود.شاید هم بد تر!تعادلم رو از دست دادم و افتادم.کیفم از روی دوشم پرت شد و همه کاغذها و لوازم آرایشم پخش زمین شد.چمدونمم افتاد رو سرامیک ها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی از جونم می خوای لعنتی؟برو عشق و حالت رو بکن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر:من طلاقت نمی دم...اومد جلوتر...با چشم های سبزش بهم خیره شد و بلند تر گفت:فهمیدی؟من هنوز دوست دارم ساورینا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم اروم نشسته رفتم عقب تر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آهان پس اون کیه؟نکنه عروسکه چند روزته پسرخاله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره داشت آتیش می گرفت اومد جلوتر وگفت:نه خیر.زن شرعیشم.مثل این که نتونستی شوهرت رو خوب حفظ کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امیر همچین مالی نبود مگرنه به من خیانت نمی کرد که تو رو بگیره.مواظبش باش وقتی قدر من به این خوبی رو ندونست با تو که...نگاه خریدارانه ای بهش کردم و ادامه دادم:هیچ تعریفی نداری زیاد نمی مونه.امیر زیادی تنوع طلبه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر انگار تو بهر حرف های ما نبود.نشست کنارم.همونجایی که مدارکم ریخته بود.وای شد نور علی نور!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جواب آزمایشم رو گرفت تو دستاش.چشم هام رو بستم.سر درد امونم رو بریده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر با لکنت گفت:ای..این چیه؟ت..تو بار ..داری ساورینا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سقف خیره شدم.بغضم شدیدتر شد.با این بچه چی کار کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-می خواستم فردا بهت بگم.امروز جوابش رو گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر با التماس تو چشم هام نگاه کرد.یه برقی تو چشم هاش بود که درکش نمی کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ساورینا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای ارومش و اون نگاهش دیگه دلم رو نمی لرزوند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم و سریع وسایلم رو جمع کردم و ریختم تو کیفم.جواب آزمایش رو از دستش کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حیف!حیف که این بچه قرار نیس زنده بمونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر:من اجازه نمی دم.نه طلاقت می دم نه اجازه می دم سقطش کنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زدم و گفتم:شما کی باشی؟شما برو به عشق بازیت برس.تو اگر پدر بودی تو اگر مرد زندگی بودی خیانت نمی کردی.نمی خوامت امیر.من طلاق می گیرم.داغ این بچه رو هم به دلت می ذارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع از خونه زدم بیرون.وای خدا کی حالا می تونه از پله ها بره.امیر دنبالم اومد.چمدون رو از روی پله ها کشیدم. سریع رفتم تو پارکینگ و سوار ماشین شدم.امیر تا دم در دنبالم دوید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما سریع ماشین رو روشن کردم و با سرعت دور شدم.خدا آخه اول تابستونی موقع بارون باریدنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نم نم بارون روی شیشه می نشست.خیابون خلوت و خیس از قطره های بارون تن خشکش رو به آسمون سپرده بود تا ترش کنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و گونه های من خودشون رو سپرده بودن به چشم های خیسم!به اندازه ی هر دونه ی بارون که روی شیشه می نشست،یه قطره اشک هم روی گونه ی من می نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بارون شدت گرفت.اینم از عجایب خداست دیگه.اول تابستون بارون میاد.چراغ قرمز سر چهار راه از دور دیده می شد.دعا دعا می کردم وقتی رسیدم نزدیکش سبز شه.اما نشد.بدون توجه به چراغ به راهم ادامه دادم نزدیک بود با یه ماشین تصادف کنم.بیا اینم از شانس ما!ساعت نزدیک 2و نیمه تا من یه چراغ رد می کنم باید ماشین جلوم سبز بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدجوری هر دو ترمز کرده بودیم.سرم رو گذاشتم روی فرمون و نفس عمیق کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راننده هه که یه پسر جوون 20 ساله بود دستش رو گذاشت روی بوق.دوسه تا پسر دیگه هم تو ماشینش بودن.صدای ضبطشون سرسام آور بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دِ برو دیگه خانوم استخاره می کنی این وقت شب؟چیه نکنه دوست نداری تنها بری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری از روی تاسف تکون دادم و دوباره راه افتادم.قلبم درد می کرد.انگار یه وزنه سنگین گذاشته باشن روش و جلوی نفس کشیدنت رو بگیرن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر چقدر هم که عاشق نبودم.اما زندگیم رو دوست داشتم.نمی خواستم زندگیم بهم بخوره.مخصوصا با وجود این بچه.همیشه از این که اسم مطلقه رو یدک بکشم وحشت داشتم و حالا خودم داشتم پا توی این مسیر می ذاشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از یه طرف دلم نمی خواست این بچه رو از بین ببرم یا پدرش رو ازش بگیرم.از یه طرف هم دلم نمی خواست مطلقه بشم.از یه طرف هم دیگه نمی تونستم با امیر زندگی کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدایا خودت من و نجات بده.خودت کمکم کن خدایا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به جلوی در خونه ی پدریم رسیدم.لبخند تلخی زدم.یه خونه ی ویلایی نسبتا بزرگ با معماری جدید و تلفیقی از دو رنگ سفید و مشکی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان همیشه توی مد بود.شاید با این کارش پدر رو تا مرز ورشکستگی برد و برگردوند.بابا یه کارخونه ی کوچیک صنایع غذایی داشت.وضعمون بد نبود.اما مامان همیشه سعی در چشم رو هم چشمی با خواهراش داشت و این خانوادمون رو اذیت می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیاده شدم.چتر که نداشتم آسمون مرحمت کرد و من رو هم خیس نمود.زنگ آیفون رو فشار دادم.یبار دوبار و بعد هم پیاپی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای خوابالود و عصبی ساورا تو آیفون پیچید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساورا:ای بر مردم آزار لعنت.بابا آخه این وقت شب چی می خواید از جون ما الله اکبر...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای گرفته زمزمه کردم:ساورا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساورا:وا؟ تویی ساورینا؟این وقت شب این جا چی کار می کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمی خوای در و باز کنی؟خیس شدم بابا داره بارون میاد میام تو تعریف می کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساورا:بیا بیا تو آبجی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوار ماشین شدم.در پارکینگ باز شد.ماشین رو توی پارکینگ گذاشتم.گل ها حسابی بارون خورده و با طراوت شده بودن.از بچگی عاشق بوی خاک بودم.چشم هام رو بستم.نفس عمیق کشیدم.نفسی پر از غصه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساورا جلوی در ورودی با نگاهی منتظر و پرسشگر من رو نظاره می کرد.به طرفش رفتم اول اروم و خسته اما بعد طاغت نیاوردم و دویدم و خودم رو تو آغوشش پرت کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساورا دست هاش رو دورم حلقه کرد و با اضطراب گفت:چی شده ساورینا؟امیر کاری کرده؟تو چرا گریه می کنی آبجی؟نگاش کن تو رو خدا بیا تو خیس شدی سرما می خوری ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو گرفت و من رو برد تو.روی مبل نشستم.هر چند ثانیه یبار بینیم رو می کشیدم بالا و با دستمال اشکام رو پاک می کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساورا رفت تو آشپزخونه و چایی دم کرد.رفت تو اتاق و یه پتوی مسافرتی برام آورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساورا:بنداز روت سردت می شه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازش گرفتم و دور خودم پیچیدم.پاهام و آوردم بالا و تو شکمم جمع کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساورا رو به روم نشست خم شده بود و با نگاه مضطربش بهم زل زده بود.لبام می لرزید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساورا:چی شده ساورینا؟تو رو خدا بگو آبجی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکم رو پاک کردم.سعی کردم صدام نلرزه اما انگار زیاد موفق نشدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همه چی تموم شد ساورا...همه چی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساورا:چی می گی توآخه؟با امیر دعوات شده؟باز این پسره چی کار کرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه دعوام نشده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساورا:پس چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امیر...امیر زن گرفته ساورا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساورا:چـــــــی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از صدای بلند ساورا تنم لرزید.بدون شک دیگه مامان و بابا بیدار شده بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساورا پاشد و جلوم قدم زد عصبی نفسش رو فوت کرد و نشست کنارم و دستم رو گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساورا:یعنی چی؟چی داری می گی تو؟مگه ممکنه...شاید اشتباه کرده باشی ساورینا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه...امروز سرما خورده بودم.شیفت بودم.نتونستم بیمارستان بمونم برگشتم خونه.وقتی برگشتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساورا:وقتی برگشتی چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بینیم رو کشیدم بالا و گفتم:وقتی برگشتم و رفتم تو اتاق خوابم امیر رو با یه زن دیگه دیدم.اولش فکر کردم باز هوس بازی هاش شروع شده ولی بعد دیدم که زن صیغه ایشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز هق هقم شروع شد.ساورا بغلم کرد و سرم رو چسبوند به سینش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساورا:می کشمش.به خدا قسم کاری می کنم روزی صد دفعه به غلط کردن بیافته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا با ربدو شام بالای پله ها ایستاده بود.چشم هاش خوابالو اما کنجکاو بود.اومد سمتمون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:ساورینا بابا تو اینجا چی کار می کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکام رو پاک کردم.نمی خواستم بابا رو بیش از این اذیت کنم.اون به اندازه کافی سر این ازدواج ناراضی بود و با مامان که مصر بود این ازدواج سر بگیره جنگ و دعوا داشتن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایستادم.سعی کردم لبخندی زورکی بزنم.بابا درست مقابلم ایستاد.دست هاش رو گرفتم و گفتم:ببخشید بد خوابتون کردم بابا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا با نگاه نگرانش بهم نگاه کرد و گفت:چی شده دخترم.چرا چشمات بارونیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساورا قبل از من گفت:داماد عزیز مامان خانوم گل کاشته.آقا رفته زن گرفته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا عصبی نگاهش کرد گفت:چی می گی ساورا؟بعد به من خیره شد و گفت:آره بابا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم سرم رو تکون دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا بلند داد زد:ترلان ترلان...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد ازدو دقیقه مامان با یه لباس خواب راحتی مشکی بلند بالای پله ها ایستاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:چته چرا داد می زنی سیاوش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:بیا دسته گلی رو که آب دادی تحویل بگیر خانوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان که تازه چشمش به من افتاده بود با تعجب نگاهم کرد و گفت:وا مامان ساورینا تو اینجا چی کار می کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:بفرما خانوم.اون پسری که اونقدر از خوبیش دم می زدی و ازش طرفداری می کردی رفته سر دخترت هوو آورده.اگر طلاق این دختر رو ازش نگیرم سیاوش نیستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا قلبش رو گرفت و نشست رو صندلی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساورا دوید و یه قرص زیر زبونی واسه بابا آورد.نگران بابا بودم خواستم برم طرفش که گفت:چیزی نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به مامان خیره شدم خوب اون روز ها رو یادم میاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامان من نمی خوام بابا این پسره اصلا اون امیری که من می شناختم نیست.سال ها ازم دور بوده خب اخلاقاش فرق کرده یه جوریه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:خوبه خوبه.کولی بازی درنیار.رو بچه ی خواهرم عیب می ذاره.چه جوریه؟مهندس نیست که هست پول و خونه نداره که داره تیپ و قیافه هم که خاله قربونش بره خداشه.ندیدی تو مهمونی همه دخترها داشتن درسته قورتش می دادن؟از سرتم زیادیه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامان مثل این که من بچتونم نه اون امیر خان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:والا راست می گم دیگه.تو تازه یه دانشجوی زپرتی ای ولی اون دکترا خونده هم سابقه کاری درخشان داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوبه حالا دانشجوی پزشکی شده زپرتی.شما که همین رشته ی من و خار کرده بودید تو چشم خاله تهمینه و پانیذ و باهاش فخر فروشی می کردید.حالا شد زپرتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:با من یکی بدو نکن حرف رو هم عوض نکن یا زن امیر می شی یا هر خواستگاری برات بیاد سنگ می اندازم جلو پاش.فقط امیر و لا غیر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا همون مادر جلوم ایستاده بود.با چشمانی متعجب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند تلخی زدم و گفتم:مامان خانوم به آرزوت رسیدی نه؟همین رو می خواستی؟آره؟دلت خنک شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:متوجه منظورت نمی شم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امیر جونتون.مهندس عزیز و دوست داشتنی تون.خواهر زاده ی دسته گلتون سرم هوو آورد به همین آسونی.این بود اون آش دهن سوزتون؟این بود اون تحفه نطنزتون؟این بود همون پسری که حاضر بودید من رو، دخترتون رو کوچیک کنید اما از اون تعریف و تمجید کنید؟ممنون مثل اینکه بنده لیاقت این اَبَر ستاره تون رو نداشتم ازش طلاق می گیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان هنوز تو بهت بود.پوزخند دیگه ای زدم و سرم رو تکون دادم برگشتم سمت ساورا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-داداش چمدونم تو ماشینه می شه برام بیاری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساورا سری تکون داد و بعد ازاین که یه نگاه پر از خشم به مامان انداخت رفت بیرون.راه افتادم سمت پله ها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابا اگر می شه برام وکیل بگیرید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا با صدای پر از غصه گفت:باشه دخترم باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما انگار موتور مامان تازه روشن شد و متوجه موقعیت شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:چی؟دیگه چی؟همینم مونده تو طلاق بگیری بشینی ور دل من.تو از کجا مطمئنی زن گرفته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه داشتم جوش می آوردم.تو تموم این سه سالی که با امیر زندگی کردم هر بار اومدیم خونشون با من عین یه موجود اضافه برخورد می کرد و امیر رو می ذاشت رو سرش دیگه خسته شدم.رو پله ها بودم.برگشتم طرفش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از اونجایی مطمئنم که اون زن رو روی تخت خوابم دیدم.بهم گفت زنشه.امیر انکار نکرد.تو چشم هام زل زد و معذرت هم نخواست.من دیگه نمی خوام با اون دسته گل عزیز تر از جونتون زندگی کنم.طلاقم رو ازش می گیرم.نترسید نمیام ور دلتون.می رم واسه خودم خونه می گیرم.زیر منت شما یکی هم نمی رم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:یعنی می خوای به این زودی از میدون به در بشی؟بمون و اون دختر رو از زندگیت بیرون کن زندگیت رو ازش پس بگیر جای این که بکشی کنار خودت رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمی خوام.من تازه دارم خلاص می شم.بهونه خوبی داد دستم.امیر لیاقت جنگیدن به خاطرش رو نداره.لیاقت این که کنار من هم باشه نداره.مفت چنگ همون دختره ی چشم سفید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:خب پسره حق داره دیگه.سه ساله ازدواج کردی یه بچه نتونستی بهش بدی.فکر می کنی تو فامیل نپیچیده که ساورینا نازاست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه داشتم آتیش می گرفتم.بلند داد زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-غلط کرده هر کی همچین حرفی رو زده.غلط کرده با هفت جد و آبادش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبی نفس می کشیدم.برگه آزمایش رو پرت کردم طرفش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-غلط کرده هر کی رو من عیب گذاشته.من باردارم.من دو ماهه باردارم.درست از همون روزی که امیر خانتون هوس جدید به سرش زد.من طلاق می گیرم.به خاطر این بچه هم نمی مونم.زندگی با امیر تا الانش برام جهنم بوده بعد از این هم بدتر می شه خیالتون راحت.من از امیر جدا می شم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:من اجازه نمی دم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شما چی کاره اید؟یبار زندگیم رو به هم زدید بسه.اختیار زندگیم دست خودمه.بابا هم اگر کمکم کنه ممنون می شم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا سرس تکون داد.درسته راضی به ازدواجم نبود.ولی هر چی باشه راضی به طلاقم هم نیست.کدوم پدری دوست داره دختر 25 سالش طعم طلاق رو بچشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون توجه به غر غرای مامان رفتم توی اتاقم.هنوز هم دست نخورده بود.خودم رو پرت کردم روی تخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم هام رو بستم داغ داغ بودم.یاد اون شب مهمونی افتادم همون شبی که شد آغاز بدبختی های من!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

**

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:ای وای توکه هنوز نشستی.پاشو آماده شو دیگه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد رفت سمت کمد لباس هام.لباس مشکی سنگ دوزی شده ای رو که بلندیش تا روی مچ پام بود و بالاش هم دکلته بود رو گرفتم سمتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من این رو نمی پوشم.این خیلی بازه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:خوبه خوبه حرف نباشه می خوای اون پانیذ دخترخالت قاب امیر و بدزده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من با نشون دادن بدنم دل کسی رو نمی برم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این و گفتم و دوباره برگشتم رو به آینه.رژگونه آجریم رو کشیدم رو گونه های برجسته ام.تو خوشگلی چیزی کم نداشتم.پوست برنزه با چشم های قهوه ای روشن کشیده که هر کسی رو جذب می کرد.گونه هام برجسته بود و لب های خوش فرمی داشتم.به زور مامان 3 سال پیش بینیم رو عمل کردم.اما دلم نمی خواست زیادی غیر طبیعی باشه و دست دکتر هم درد نکنه خوشگل و جمع و جور برام درش آورد که البته چند تومنی هم این دماغ ناقابل آب خورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاشدم همون لباسی رو که مامان گفته بود رو پوشیدم.البته یه کت هم روش پوشیدم.از جنس حریر بود آستینش سه ربع بود و زیر سینه ام گره می خورد.تو آینه نگاهی به خودم انداختم.عادت نداشتم روسری سرم کنم.موهای قهوه ایم رو که تا گودی کمرم میومد رو روی شونه هام آزاد گذاشتم.مانتو کوتاه مشکیم رو پوشیدم و صندل های پاشنه 10 سانتی مشکیم رو پام کردم و یه شال مشکی هم سرم کردم و کیفم رو دستم گرفتم و از اتاقم زدم بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان خانوم طبق معمول خودش رو طاووس درست کرده بود.رفته بود آرایشگاه و باز موهاش رو رنگ کرده بود و کلی هم میکاپ و شینیون.از صدقه سر جیب بابای بیچاره ام آرایشگر مامان میلیاردر شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با رسیدن به ویلای لواسون خاله تانیا ازماشین پیاده شدیم.حسابی چراغونی کرده بودن و خیابون پر از ماشین بود.شوهر خاله هام رو دم در دیدم.با همه سلام و علیک کردیم و رفتیم تو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان هی دم گوشم حرف می زد که فلان کار و بکن فلان کار و نکن.دیگه داشت دیوونه ام می کرد.مگه من آدم پستی ام که بخوام خودم رو به زور به پسر مردم قالب کنم.خوشش اومد که اومد خوششم نیومد خاک بر سر بی سلیقه اش کنم.به من چه والا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن افروز دختر خاله ام به سمتش رفتم و باهاش رو بوسی کردم.افروز تنها دخترخاله ام بود که باهاش صمیمی بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

افروز:خانوم دل کی رو قراره ببری اینقدر خوشگل کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو که خوشگل تر از من شدی دختر.چشمت روشن خان داداشت اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مرسی گلم.سلام خاله جون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد رفتم سمت مامان و باهاش رو بوسی کرد و دعوتمون کرد بریم تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای خدایا انگار عروسی گرفتن.مردم نون ندارن بخورن اینا واسه برگشتن پسرشون مهمونی گرفتن در حد لالیگا.همه خانوم ها لباس شب های زیبا و آقایون هم کت و شلوار.سالن با میز و صندلی های طلایی پوشیده شده بود و لوستر های طلایی سالن رو حسابی روشن می کرد.سرامیک ها برق می زدن و طرف های سفید دور طلایی حسابی تو چشم بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زدم و سری از روی تاسف تکون دادم.همیشه چشم رو هم چشمی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله اومدسمتم لبخندی زورکی زدم.من و سفت گرفت تو بغلش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تانیا:خاله قربونت برم خوش اومدی عروسکم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از بغل خاله اومدم بیرون و گفتم:ممنون خاله جون.چشمتون روشن آقا امیر برگشتن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله چشمکی زد و گفت:خدا رو شکر مثل این که دارم دیگه به آرزوم می رسم و عروسم می شی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خالـــــه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله خندید وگفت:چیه خب راست می گم دیگه.برو بالا لباست رو عوض کن گلم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

افروز اومد پیشم و رفتیم بالا و مانتوم و شالم رو در آوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

افروز اومد پیشم و رفتیم بالا و مانتوم و شالم رو در آوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

افروز:زود باش بریم پایین امیر همش سراغت رو می گیره مامان خیلی ازت تعریف کرده پیشش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب تعریفی ام دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

افروز:خودت و لوس نکن حالا.ساورینا بدو تو رو خدا این پانیذ عین کنه چسبیده به داداشم بیا برو شوهرت و پس بگیر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چپ چپی نگاهش کردم و گفتم:نه به داره نه به باره شوهر شوهر چیه می کنی تو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

افروز سقلمه ای بهم زد وگفت:بی خود بی خود!بالا بری پایین بیای عروس خودمونی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوهو اوهو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باخنده باهم رفتیم پایین.امیر رو که خیلی وقته ندیده بودم و قیافه اش حتما عوض شده بود و به احتمال زیاد نمی تونستم تشخیصش بدم.اما از اونجایی که کل خانواده بر این نکته که پانیذ خانوم مثل کنه چسبیدن به امیر خان،اتفاق نظر داشتن،پیداشون کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پانیذ رو دیدم که پیراهن شب بلند صورتی پوشیده بودکه از جلو کوتاه بود و پشتش بلند.پاهای سفیدشم سخاوتمندانه در معرض دید عموم قرار داده بود. بالاشم دکلته بود.چه شود با اون یکم اضافه وزنش و پوست سفیدش چشم همه رو داشت در می آورد.همیشه از این که بخوام با بدنم خودنمایی کنم بدم میومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

افروز دستم رو محکم توی دست هاش گرفت و رفتیم سمت بقیه.بقیه یعنی امیر و ساورا و پانیذ و پارسا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

افروز:بفرمایید خان داداش اینم ساورینا خانوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو به طرفش دراز کردم.اولش مات بهم نگاه می کرد ولی بعد ببخشیدی گفت و دستم رو تو دستاش فشرد و بعد هم برد سمت لباش و بوسه کوتاهی روی دستام نشوند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالبخند گفتم:خوش اومدید پسرخاله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر با اون کت و شلوار خوش دوخت مشکی که نوار باریک ساتن روی لبه ی کتش داشت و پیراهن سفید و کراوات مشکی بی شک خوشتیپ بود.وچشم های سبز رنگش جذاب ترش می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر:باور نمی کنم.توهمون ساورینا کوچولویی؟چه خانومی شدی واسه خودت.بدون شک زیباترین دختری هستی که امشب توی مهمونی دیدم.مامان راست می گفت.فوق العاده زیبا شدی.زیبا و با وقار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پانیذ داشت آتیش می گرفت.لبش رو آروم می جوید و نگاه خریدارانه ای بهم انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زد وگفت:سردته ساورینا جان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم بهش، از اونایی که تا ته آدم رو می سوزونه و گفتم:نه گلم؟چطور؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پانیذ:آخه حسابی خودت رو پوشوندی نترس نمی خورنت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این بار ساورا گفت:خواهرم دوست نداره تو مهمونی های مختلط باز بگرده.مشکلی هست پانیذ جان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر نگاهی پراز تحسین بهم انداخت و گفت:آفرین.اصالت ایرانی...من دنبال همچین چیزی ام.متاسفانه امروزه زیاد پیدا نمی شه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش رو آورد جلوتر و اروم تر ادامه داد:خصوصا تو خانواده ما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره برگشت سرجای قبلیش و گفت:من بهت افتخار می کنم ساورینا خانوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم و به پانیذ نگاه کردم.از بچگی سعی داشت با من رقابت کنه اما هیچوقت نتونست به من برسه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دو هفته مثل برق و باد گذشت.فردای مهمونی خاله زنگ زد و وقت گرفت واسه خواستگاری.جواب مثبت رو به زور مامان دادم.از امیر بدم نیومده بود.اما این که بخوام تو دو سه روز به کسی که درست و حسابی اخلاق هاش رو نمی شناختم جواب مثبت بدم از محالات بود.اما مامان این محال رو با تهدید و زور ممکن کرد و من و مجبور کرد که تو همون جلسه ی اول جواب مثبتم رو اعلام کنم.بماند که چقدر با بابا دعوا کرد و اشک من و در اورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله تهمینه مامان پانیذ هم حسابی نا امید شد و دوباره چسبید به ساورا بدبخت ما.ساورام از پانیذ متنفر.چه شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند تلخی زدم و سرجام غلط زدم.یاد اون روز ها هم آزارم می داد.دست روی شکمم کشیدم و یه قطره اشک از گوشه ی چشمم چکید.دوباره به اونروز فکر کردم.اون روزی که به امیر جواب مثبت دادم و شدم زن شرعی و قانونیش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

******

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو اتاق عقد نشسته بودیم.سفره عقد رو به روم چیده شده بود.با وسواس و سلیقه خاص افروز و سویل که واسه عروسی من از چالوس اومده بود تهران.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سویل خواهر کوچیکم که دانشجوی ارشد داروسازی بود،چالوس درس می خوند واسه مراسم عقد و عروسی من که تویه روز بود از چالوس اومده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به آینه رو به روم خیره شدم.این زندگی بود که من می خواستم؟امیر بعد ازاین همه سال اومده بود و من هنوز نمی شناختمش.با این حال تو عرض دو هفته شدم زنش.حداقل نذاشتن نامزد بمونیم.معلوم نیست پسرشون چه عیبی داره که اینقدر عجله دارن.امیر همه چیز داشت اما آیا می تونست خوشبختم کنه یانه؟تو دلم برای خوشبختیم دعا کردم و در جواب عاقد که برای سومین بار ازم می پرسید وکیلم؟گفتم:با اجازه ی بزرگترهای مجلس...بــله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و این بله ی من شد سر آغاز بدبختی ها...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلشوره ی خاصی تو وجودم بود.می دونستم این دلشوره سراغ هر عروسی میاد و طبیعیه اما برای من یه چیزی فراتر از دلشوره بود.اگر یکم بیشتر امیر رو می شناختم و باهاش رفت و آمد می کردم یا حداقل می ذاشتن یکم نامزد بمونیم شاید این دلشوره یکم کمتر می شد ولی حالا؟نمی دونم.هر چی صلاحه همون بشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتی اون باغ مجلل و اون عروسی فوق العاده هم نتونست اون دلشوره رو از قلبم بیرون بیاندازه.امیر با همه گرم می گرفت چه زن چه مرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوایل زیاد حساس نبودم.اما توی مهمونی ها با هر زنی گرم می گرفت.به زندگی کم علاقه بود.نمی گم طرفم نمی اومد.نه! از لحاظ احساسی خوب بود اما با همه!یعنی من و زن های دیگه براش فرق زیادی نمی کردیم.جانم و عزیزمش واسه همه به راه بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدتر از همه یبار تو مهمونی خاله تهمینه امیر و پانیذ رو دیدم که با هم می رقصیدن.زیادی نزدیک هم بودن به طوری که صورت هاشون چندسانتی متر بیشتر باهم فاصله نداشت.پانیذ هم طبق معمول زیاده روی کرده بود و حسابی خورده بود قهقهه های مستانه اش رو اعصابم بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونقدر لیوان شربت رو تو دستم فشار دادم که آخر سر ترکید و باعث شد امیر متوجه من بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

افروز دست خونیم رو گرفت توی دستش.دستم رو کشیدم و با دستمال کاغذی پاکش کردم و بی توجه به همه رفتم تو اتاق و لباسم رو عوض کردم و سوئیچ ماشین امیر رو برداشتم و رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر بلافاصله اومد دنبالم و سوار ماشین شد.توی راه از رفتارم انتقاد می کرد و ازم می خواست اپن مایند فکر کنم.همیشه از اون همه خونسردیش که وانمود می کرد هیچ اتفاقی نیافتاده اعصابم خورد می شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خلاصه سر همون قضیه دعوای درست وحسابی کردیم و آخر سرم امیر گفت:به توچه؟من همینم که هستم.چندین سال اونور آب زندگی کردم و با زن های زیادی بودم.انتظار نداشته باش حالا که زن گرفتم بخوام همه کارهام و ترک کنم.من نمی تونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون شب برای اولین بار تو دعوا از امیر کتک خوردم و فهمیدم این زندگی،زندگی من نیست.بلکه چندین زن دیگه هم پاشون به زندگی من باز شده و باز خواهد شد.فهمیدم اسم امیر تو شناسنامه منه اما دلش و تنش می تونه با کسای دیگه هم باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خود اومدم که دیدم بالشم خیسه.هیچوقت براش کم نذاشتم.نه از خونه و زندگی نه از لحاظ عشقی و احساسی .حالا که زنش بودم نباید می ذاشتم مردم سراغ زن های دیگه بره.اما هربار که می دیدم امیر بازهم با زن های دیگست نا امید می شدم اما دست از تلاشم برنمی داشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما این بار دیگه ولش می کنم به امون خدا.اگر تا الان فکر می کردم رابطه اش با زن های دیگه در حد همون صحبت کردن و رقصیدن با پانیذ و خوش وبش کردن با دیگرانه الان فهمیدم پاش فراتر گذاشته و با یه زن دیگه خوابیده و بهم خیانت کرده.سرم هوو آورده.هیچوقت فکر نمی کردم کارم به این جا بکشه.همیشه احساس می کردم اون زیادی گرم می گیره و مثل بعضی ها منزوی نیست و دوست داره با همه بجوشه .چه خوش باور بودم که فکر می کردم سراغ کس دیگه ای نمی ره!دیگه کوتاه نمیام.یا طلاقم می ده یا بلایی سرش میارم که مرغ های آسمونم به حالش گریه کنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سر درد به خواب رفتم.صبح با کشیده شدن دستی روی موهام بیدار شدم.خیلی وقت بود صبح ها این طور بیدار نمی شدم.خیلی وقت بود امیر بهم نزدیک نمی شد.اه لعنت به من...امیر امیر امیر!همه چیز من و یاد امیر می اندازه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم هام رو محکم روی هم فشار دادم تا هم خوابم بپره هم تموم فکرهای مزخرفم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساورا:پاشو مامان کوچولو!نی نی حتما خیلی گشنشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ساورا خواهش می کنم.دیشب اصلا نخوابیدم بزار یکم بخوابم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساورا درحالی که پتو رو از روم می کشید گفت:می دونم ولی پاشو یه دوش بگیر صبحونت و بخور بریم بیرون.من امروز به خاطر تو از بابا مرخصی گرفتم بریم دنبال کارای تو.مگه نمی خوای از اون مرتیکه بی همه چیز طلاق بگیری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو تکون دادم و آروم از روی تخت بلند شدم.هنوز گلوم می سوخت.با اون بلایی که دیشب فهمیدم سرم اومده تمام تنم می سوخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه ساورا جان.تو برو من یه دوش می گیرم میام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساورا با لبخند گفت:نگیری دوباره بخوابی ها.من منتظرتم آجی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از اتاق رفت بیرون.چمدونم رو باز کردم.فعلا حوصله چیدنشون رو نداشتم.حولم رو با یه دست لباس برداشتم و رفتم سمت حموم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم گرفته بود.سکوت کرده بودم و دهنم باز نمی شد.تو نگاهم هیچی نبود جز غم و غصه.نه بغض داشتم نه نایی برای گریه کردن و نه حتی اجازه ای برای پذیرفتن شکست.اونی که تو این زندگی شکست خورد امیر بود...امیر!اونه که من رو از دست داده و بعد ها چوبش رو می خوره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی به خودم زدم.لبخندی که بیشتر شبیه یه پوزخند بزرگ بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من امیر رو ترک می کنم.این بزرگ ترین شکسته برای اون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از گرفتن یه دوش آب گرم اومدم بیرون.موهام رو با سشوار خشک کردم.و بلیز شلوار سرمه ایم رو پوشیدم.و موهام رو با یه کش دم اسبی بستم و زدم بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ساورا...ساورا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساورا:بیا تو آشپزخونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم به میز صبحونه ساده دو نفره افتاد.چقدر دلم برای این صمیمیت تنگ شده بود.خیلی وقت بود که با امیر هیچ نقطه مشترکی نداشتم.حتی یه میز صبحونه،ناهار یا شام مشترک...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به به چه کردی خان داداش.خوش بحال زنت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساورا:شما فعلا برای ما آستین بزن بالا بعد بگو خوش بحال زنت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زدم و گفتم:شما فعلا آستینی که مامان خانوم واسم بالا زده رو بکش پایین بعد منم یه فکری به حال تو می کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساورا قیافه اش رنگ غم گرفت.دو تا استکان چای رو گذاشت روی میز و بهم خیره شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساورا:ساورینا تصمیمت جدیه دیگه واسه طلاق؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متعجب نگاهش کردم وگفتم:چیه ساورا؟نکنه تو هم عین مامان انتظار داری دوباره باهاش زندگی کنم؟هوم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساورا:نه..نه!ولی اون بچه رو می خوای چی کار کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خدا بزرگه اما این و می دونم که نمی خوام بیاندازمش.اون بچه مه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساورا:حق داری!اما می دونی چقدر مشکلات سر همون بچه پیش میاد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-می دونم اما نمی تونم ساورا...یه عمر دکتر اطفال بودم.بچه های مردم رو نجات دادم حالا بیام بچه خودم رو بکشم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساورا دستم رو تو دستش گرفت و لبخند آرامش بخشی بهم زد وگفت:منم نمی گم بکشش ابجی.رو کمک من حساب کن بدون تنهات نمی ذارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی بهش زدم یه قلپ از چاییم رو خوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مانتو شلوار قهوه ای سوخته ام رو پوشیدم و یه مقنعه مشکی سرم کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساورا:بدو ساورینا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اومدم اومدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم پایین.ساورا هم حاضر بود.تو نگاهش غم بود.اما تو نگاه من؟نمی دونم شاید غم شایدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با رسیدنمون به در دادگاه خانواده نفس عمیقی کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ماشین پیاده شدم.ساورا در ماشین رو قفل کرد و کیفش رو تو دستش جا به جا کرد.راه افتادیم سمت ساختمون.این اولین قدم واسه جدایی من بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک هفته بود که درخواست طلاق داده بودم.تو این یه هفته کل فامیل با خبر شده بودن.امیر هم لج کرد و گفت:حالا که همه رو خبر کردی نه دنبالت میام نه نازت رومی کشم.هورسا زنمه دوسشم دارم.تو هم زنمی طلاقتم نمی دم.بچه ام رو هم می خوام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امروز روز دادگاهمون بود.اولین جلسه دادگاه طلاق من و امیر.مامان که هنوز که هنوزه با طلاق ما مخالفه اما بابا حمایتم کرد و ساورا هم حسابی تو این یه هفته دنبال کارهای من بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو صندلی های راهرو دادگاه نشسته بودم.راهرو پر بود از زن و مردهایی که یا باهم دعوا می کردن یا التماس می کردن که از هم جدا نشن. زن هایی که بعضی هاشون صورت های کبود و زخمیشون بیانگر زندگی تلخشون بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما من نه کبودی روی صورتم داشتم نه جای داغ و کمربند روی تنم! تنها چیزی که آزارم می داد اسم یه زن دیگه کنار اسم من تو شناسامه شوهرم بود.دلم می خواست قبل از این که اسمی کنار اسمم نوشته بشه اسمم رو از اون شناسنامه لعنتی بکشم بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تکونی که خوردم به خودم اومدم و به ساورا نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساورا:کجایی تو دختر؟ده بار صدات کردم پاشو نوبت ماست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گیج نگاهش کردم و گفتم:مگه امیر اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند تلخی زد وگفت:آره آقا با خانوم جدیدشون تشریف آوردن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به جایی که ساورا با سر اشاره کرده بود نگاه کردم.امیر کنار هورسا جونش جلوی در اتاق قاضی ایستاده بود و با اون نگاه تیزش من رو می پایید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آب دهنم رو قورت دادم و زیر لب بسم الله گفتم و با غرور رفتم به سمتشون.ساورا هم دنبالم اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به آقا امیر!حال شما؟خوبی هورسا جان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هورسا:بهتر از این نمی شم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-درست مثل من.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشیدم و گفتم:از الان دارم آزادی رو حس می کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر:خیالات برت داشته.من طلاقت نمی دم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سوگلی تو برداشتی آوردی اونوقت می گی طلاقت نمی دم؟من طلاقم رو می گیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد کف دستم رو گرفتم رو به روش و انگشت اشاره ام رو کشیدم روش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این خط اینم نشون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد رفتم جلوتر و در زدم.با صدای بفرمایید رفتم تو و بقیه هم پشت سرم اومدن داخل.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قاضی عینکش رو کمی داد پایین و ازبالا بهم نگاه کرد و دستش رو به سمت صندلی ها گرفت و گفت:بفرمایید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من و امیر ردیف جلو نشستیم و ساورا و هورسا هم با فاصله یه صندلی بینشون،پشت سرما.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قاضی یه مرد حدودا 40 ساله بود با صورتی که انبوه ریش و سبیل مشکی پرش کرده بود و تک و توک می تونستی رگه های سفید رو توشون ببینی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قاضی:خب.می خوای جداشید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست هام و زیر بغلم قلاب کردم و با غرور گفتم:بله جناب قاضی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قاضی:خب مشکلتون چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا امیر اومد لب باز کنه گفتم:شوهر من سر من هوو آورده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قاضی رو به امیر گفت:درسته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر رو به قاضی گفت:آقای قاضی عاشق شدن جرمه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قاضی لبخند محوی زد وگفت:اگر همسر اولتون راضی نباشه بله تا حدودی جرمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر:آقای قاضی من هر دوشون رو دوست دارم زن اولم رو هم طلاق نمی دم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قاضی با تعجب ابرویی بالا انداخت و به من نگاه کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چپ چپ به امیر نگاه کردم و پزخندی زدم و گفتم:چه خوش اشتها.آقای قاضی من طلاقم رو می خوام.اصلا هم حوصله ی اومدن و رفتن به دادگاه رو ندارم.من به هیچ وجه اون خانوم رو به عنوان هوو قبول نمی کنم.شوهرم روهم دوست ندارم و نمی تونم باهاش زندگی کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر باز اصرار کرد و گفت که من طلاقش نمی دم.قاضی گفت باید آزمایش بارداری بدم. و من هم بهش گفتم که باردارم.اولش تعجب کرد و بعد هم بهمون گفت بریم پیش مشاور.اما من قبول نکردم و گفتم الا بلا طلاق می خوام.جلسه دادگاه افتاد برای 10 روز دیگه.بیچاره قاضی فکر می کرد که تو این ده روز قراره معجزه بشه.اما نمی دونست مرغ من همون یه پا رو هم نداره وکلا فلجه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلسه دوم دادگاه بود.اگه امروز طلاقم رو ندن دادگاه رو آتیش می زنم.والا...دوباره همون قاضیه و دوباره همون چیدمان نشستن.هه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قاضی:خب تصمیمتون رو گرفتید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من که همون دفعه تصمیمم رو بهتون گفتم آقای قاضی.من طلاق می خوام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قاضی:اما خواهر من شما نزدیک به سه ماهه بارداری اون بچه رو می خوای چی کار کنی؟حداقل تا به دنیا اومدن اون بچه صبر کنید و بعد از هم جداشید و اون موقع حضانتش رو معلوم کنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر که تا الان سکوت کرده بود نگاهی به هورسا انداخت.هورسا چشم غره ای بهش رفت و آروم گفت:بگو دیگه امیر جان.بگو ما که تصمیممون رو گرفته بودیم.چت شد حالا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر سری تکون داد.تو نگاهش شک و دودلی بود.اما مثل این که تصمیمش رو گرفت و صداش رو صاف کرد و گفت:آقای قاضی من تصمیمم رو گرفتم.طلاقش می دم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بهت تو چشم هاش خیره شدم.فکر نمی کردم به همین آسونی راضی بشه طلاقم بده.نمی دونم اما یکم بغض ته گلوم نشست.یعنی اینقدر هورسا جونش رو دوست داره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرکتی نکردم.خودم رو خونسرد نشون دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قاضی:پس بچه چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر نفس عمیقی کشید وگفت:بچه رو نمی خوام آقای قاضی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این بار هم من هم قاضی و هم ساورا بهت زده به امیر خیره شدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قاضی عینکش رو داد بالا وگفت:مطمئنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر:بله مطمئنم.می تونه بچه رو سقط کنه.من اون بچه رو نمی خوام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قاضی بهم نگاه کرد وگفت:خانم توسلی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نذاشتم ادامه حرفش رو بزنه با صدای محکم گفتم:نگهش می دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قاضی بنده خدا دیوونه شده بود از دست ما.امیر بویی از انسانیت نبره بود.اون بچه از وجود خودش بود چطور می تونست اینقدر راحت کنار بکشه؟دلم برای بچه بی گناهم سوخت.پدرش حتی نتونست یه ماه به خاطرش باهام بجنگه.به این زودی تسلیم شد و گفت نمی خوادش.مگه من همین رو نمی خواستم؟که امیر عقب بکشه؟حالا اون عقب کشیده به همین آسونی.حالا تصمیمم برای نگه داشتن اون بچه بیشتر شده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر:فقط به یه شرط!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش کردم که گفت:آقای قاضی من اون بچه رو نمی خوام.مال مادرش.به شرط اینکه اون بچه نه به اسم من باشه نه از ثروت من ارثی بخواد.خرجش هم به پای من نیست.اون بچه هیچ حق و حقوقی برگردن من نداره و نخواهد داشت.من نه نفقه می دم نه ماهیانه واسه اون بچه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زدم.اون که اون همه ثروت داره نمی تونه یه ماهیانه ساده واسه بچه اش بده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-قبوله آقای قاضی.منم جهازم رو نمی خوام اما مهریه ام رو که 1367 تا سکه است رو نصفش رو میخوام.نقد...می دونم که داره و براش مشکلی نداره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر:من نمی تونم آقای قاضی این همه سکه بدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه پس از 500 تا سکه دیگه پایین تر نمیام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر:باشه قبوله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آقای قاضی من هم یه شرط دارم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قاضی:چه شرطی خواهرم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این آقا باید امضا کنه که حقی برگردن بچه ام نداره و به هیچ وجه نمی تونه ازم پسش بگیره.باید این رو بنویسه و امضا کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر پوزخندی زد و گفت:باشه حتما...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قاضی سری تکون داد و یه چیزهایی رو نوشت روی برگه.بعد ازمون خواست بریم جلو و امضاش کنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قاضی زیر لب آروم گفت:بیچاره اون بچه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از دفتر قاضی اومدیم بیرون.هم سبک شده بودم هم سنگین.از امروز می شم یه زن مطلقه.از امروز غروب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر داشت تلفنی با کسی صحبت می کرد.تلفنش رو قطع کرد و اومد سمتم.نگاه خریدارانه ای بهم کرد که با یه نگاه بدتر جوابش رو دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر:ساعت پنج دم محضر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون دادم و تکرار کردم:ساعت پنج دم محضر.می بینمت پسرخاله خداحافظ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساورا:کجا بریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو تکیه دادم به پشتی صندلی و چشم هام رو روی هم فشردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برو خونه ساورا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساورا یه چشمی گفت و ماشین رو روشن کردم.تو این 20 روزه سرکار نرفته بودم و مرخصی گرفته بودم.روشنای بیچاره خیلی برام ناراحت بود.هر روز زنگ می زد و گزارش می گرفت ازم که چی کار کردم و کارم تا کجا پیش رفته.یادم باشه امروز ساعت شش بهش زنگ بزنم و بگم که همه چی تموم شده.یه 12 روز دیگه مرخصی داشتم.باید با پول سکه هام یه خونه کوچیک می خریدم و از خونه بابا می رفتم.دیگه نمی خوام برگردم به دوران مجردیم و با اونا زندگی کنم.راستش حوصله ی شنیدن سرکوفت های مامان رو ندارم.می خوام مستقل باشم.می خوام به همه از جمله خودم ثابت کنم که ساورینا می تونه رو پای خودش وایسه و زندگی ای رو از نو بسازه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رسیدیم به خونه.مامان طبق معمول از صبح غر زد که نباید طلاق بگیری و از این حرف ها.اما من دیگه با طناب مامان ته چاه نمی رم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ماشین پیاده شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساورا:من می رم کارخونه ساورینا.چیزی خواستی بهم زنگ بزن آبجی.واسه محضر بیام دنبالت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه ساورا جان.دستت دردنکنه.تا همین جاهم خیلی زحمت کشیدی خودم می رم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساورا:این چه حرفیه آبجی؟وظیفم بود.البته دلم نمی خواست زندگیت اینطور شه اما حالا که پیش اومده.میام دنبالت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه ساورا خودم می رم.می خوام تنها باشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساورا:ساورینا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ساورا خواهش می کنم.خدا به همراهت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • زهرا

    10

    خداقوت🌷 رمان خیلی قشنگی بود 👌 لذت بردم، عالیییییی🌱

    ۶ روز پیش
  • پری

    ۱۹ ساله 10

    رمان قشنگی بود خوشم اومد که قصه زندگی هر شخصیت زوجا از زبان خودشون بود سه تا رمان تو یکی خلاصه کردن عالی بود ممنونم از نویسنده

    ۲ هفته پیش
  • مریم عباسی

    00

    سلام رمان خوبی بود ،البته از لحاظ نوشتاری خیلی اشتباه داشت ،ولی بازم تشکر موفق باشید

    ۲ ماه پیش
  • سحر

    00

    خوب بود ولی به نظرتون زیادی همه چی ختم به خیر نشدهمه عاشق و شیدا

    ۲ ماه پیش
  • Marzi

    00

    خیلی قشنگه من برای بار دوم خوندمش فقط کاش زیاد درمورد پوشیدن لباس و رنگ لباس و آرایش کردن صحبت نمیکرد، در کل عالیه

    ۵ ماه پیش
  • زهرا

    ۳۰ ساله 00

    بسیار بسیار رمان قشنگی بود👍،خیلی ممنون از نویسنده

    ۹ ماه پیش
  • فاطمه

    ۳۳ ساله 11

    رمان خوبیه ارزش خواندن هم داره ممنون نویسنده جون بابت رمان زیباتون 🌟👏🌹🌹🌹

    ۱۱ ماه پیش
  • دریا

    10

    عالی بود

    ۱۲ ماه پیش
  • الهه

    00

    قشنگ بود ارزش وقت گذاشتن وخوندن رو داشت

    ۱ سال پیش
  • زهرا

    ۴۰ ساله 10

    عالی

    ۱ سال پیش
  • ملکا

    ۲۵ ساله 10

    خوب بود کلا شخصیت های توی رمان به آدم انرژی مثبت میدادن

    ۱ سال پیش
  • شادی

    ۲۷ ساله 04

    داستان خوبی بود ولی متن بشدت ضعیفی داشت برای کسایی ک چند ساله رمان میخونن ب هیچ وجه توصیه نمیکنم

    ۲ سال پیش
  • بهاره جوون

    94

    سلام نویسنده رمانت عالی بود ولی یک مشکل بزرگ متنش داشت واین بود که کلمه ان شاالله رو درست تلفظ نکردی که به معنی اگر خدا بخواهد هست وایشالله نوشتید که نعوذبالاه یعنی ما خدا را دفن کردیم باید سلام کنی

    ۳ سال پیش
  • ...

    10

    دقیقا عزیزم

    ۲ سال پیش
  • معصومه

    ۲۱ ساله 20

    عاااالیییی

    ۲ سال پیش
  • لبخند

    ۱۶ ساله 20

    به نظرم خیلی رمان خوبی بود ارمیا یک یار عالی بود روشنا یک دوست واقعی بود تبسم یک دوست صبور بود آرین یک تکیه گاه محکم بود من به شخصه با رمان زندگی کردم

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.