آن روز صبح الطلوع واندا گردش سواری خود را در باغ بزرگ انجام داده و پس از به طویله بردن اسب و برداشتن زین از پشت ان در راه برگشت به خانه بود.با قدمهای کشیده از روی چمن که هنوز قطره های شبنم روی ان زیر افتاب می درخشیدند می گذشت و در ضمن در مغر خود مشغول طرح برنامه ای بود که ان روز بایستی انجام میداد با یاس و ناامیدی به خود میگفت...

ژانر : عاشقانه، خارجی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۲ ساعت و ۵۴ دقیقه

مطالعه آنلاین شاید یک رویا باشد
نویسنده : باربارا کارتلند

ژانر: #عاشقانه

قسمتی از متن رمان :

آن روز صبح الطلوع واندا گردش سواری خود را در باغ بزرگ انجام داده و پس از به طویله بردن اسب و برداشتن زین از پشت ان در راه برگشت به خانه بود.با قدمهای کشیده از روی چمن که هنوز قطره های شبنم روی ان زیر افتاب می درخشیدند می گذشت و در ضمن در مغر خود مشغول طرح برنامه ای بود که ان روز بایستی انجام میداد با یاس و ناامیدی به خود میگفت...

آن روز صبح الطلوع واندا گردش سواري خود را در باغ بزرگ انجام داده و پس از به طويله بردن اسب و برداشتن زين از پشت ان در راه برگشت به خانه بود.با قدمهاي كشيده از روي چمن كه هنوز قطره هاي شبنم روي ان زير افتاب مي درخشيدند مي گذشت و در ضمن در مغر خود مشغول طرح برنامه اي بود كه ان روز بايستي انجام ميداد با ياس و نااميدي به خود ميگفت «در هر حال من هرگز موفق نخواهم شد اين منزل را به صورتي كه در زمان پدر ومادرم بوده در بياورم » ولي به هر تدبير كوشش بسيار ميكرد يك قسمتي از ان را قابل سكونت و خوشايند براي زندگي برادرش و خودش درست كند . متاسفانه رابي زندگي در لندن را به سكونت در مزرعه ترجيح ميداد.

در حقيقت واندا او را كاملا درك مي كرد ،با جشنهايي كه هميشه در لندن برپا بود غير از اين نميشد فكر كرد. رابي عقيده داشت كه زندگي در لندن خيلي نشاط انگيز تر از گذراندن عمر در مزرعه خلوت و ساكت و بي سر و صدا مي باشد . رابي هر چند وقت يك بار براي ديدار كوتاهي به مزرعه مي امد. واندا به خود مي گفت :« خدا كند اين دفعه زودتر بيايد چون مطالب زيادي دارم كه با او در ميان بگذارم.» اولين مطلب كه بايستي تصميم بگيرد اقدامي براي بازسازي بعضي خرابي هاي قصر انجام بدهد تا ساختمان ويران نشود.متاسفانه اين خطري است كه ما را به شدت تهديد ميكند زيرا پولي كه براي نگهداري و حفظ اين بناي قديمي لازم است مبلغ قابل ملاحظه ايست كه ما اصلا نداريم ،ما حتي قادر به تامين مخارج مختصر اوليه هم كه واقعا غير قابل اجتناب است نيستيم. لرد كرسول پدر واندا و رابي هميشه مشاغل قابل ملاحظه اي در دربار عهده دار بود و پس از مرگ پرنس كنس هميشه صميمانه در كنار ملكه ويكتوريا انجام وظيفه كرده بود و تشخيص مصلحت او در موارد مختلف هميشه مورد ستايش ملكه قرار داشت.

البته اين موقعيت محترمانه در كنار ملكه انگلستان به لرد كرسول اجازه حضور در تمام مجالس و جشن هاي درجه اول را مي داد، ولي متاسفانه اين موقعيت والاي اجتماعي ديناري عايدي مادي براي او نداشت تا بتواند گاهواره كهن خانوادگي خاندان كرسول را نگهداري كند. واندا با خود مي گفت : «اكنون چه كسي به اين قصر توجه دارد؟ زماني اين بناي تاريخي كه نزديك دو ساعت با جاده اصلي مركز لندن فاصله دارد و مورد توجه وجلب نظر گردشگران و ميهمانها بود. در زمان پدر هميشه ميهمانيهاي مجلل در اينجا برپا مي شد.»

بناي قصر و تشكيلات انقدر جالب بود كه دوستان اغلب براي گذراندن روزهاي خوش به انجا مي امدند. داخل قصر واقعا شباهت زيادي به يك موزه داشت . در طول قرنها خانواده هاي پشت در پشت كرسول هر يك يادگاري در انجا از خود باقي گذاشته بودند كه ارزش تاريخي بناي خانوادگي را بيشتر رونق مي داد. بعضي ها به نقاشي و تابلوهاي قيمتي علاقمند بودند و بعضي ديگر به مبلهاي جالب و گرانقيمت يا چيني هاي گوناگون قيمتي. ناگفته نماند كه تمام اين مجموعه ثروت از طرف دولت صورت برداري شده بود و هيچ كس حق كم كردن يك قطعه از ان را نداشته و موظف به تحويل ان به بزرگترين اولاد ذكور بعدي از خانواده بود.قانون قدرتمندانه حتي از فروش قطعه اي از زمين هاي ملك جلو گيري مي كرد و كسي حق نداشت به هيچ وجه يك متر زمين نيز بفروشد.

پدر واندا هميشه مي گفت: اين بهترين قانون است چون من خودم شاهد بوده ام كه چند نفر از دوستانم تمام اموال موروثي خودشان را روي ميز قمار از دست داده اند. اه وقتي به خاطر مي اورم كه كنت كاونتري خانه مجلل خود در لندن را فقط در يك دست بازي قمار باخت. بعد سرش را تكان داد و اضافه كرد: ناگفته نماند كه خود بنده هم بي ميل نبودم كه يك بار شانسم را روي ميز سبزپوش امتحان كنم ولي فقط به گذاشتن چند سكه طلا روي ميز اكتفا كردم... فكر كن دختر عزيزم من عاشق قمار بودم و اگر قانون جلوي مرا نگرفته بود بدون شك تمام تابلوهاي نقاشي گالري بزرگمان را به راحتي در قمار به باد داده بودم.

_اوه پدر... چقدر تاسف انگيز بود اگر مجبور مي شديم انها را از ديوار پايين بياوريم

_اگر چنين خطايي مرتكب مي شدم واقعا برادرت حق داشت مرا ملامت كند.

واندا لبخند زد. او دختري دوازده ساله بيش نبود كه پدرش با او اين صحبت را ميكرد ولي در همان سن بسيار فهميده و عاقل بود: پدر من مطمئنم كه شما هرگز چنين خطايي نمي كرديد كه تابلوها يا نقره الات اجدادتان را روي ميز قمار از دست بدهيد، اينها همه از عهد ژرژ باقي مانده است.

_بدون اغراق مي توانم بگويم كه من مالك ارزشمندترين مجموعه نقره در تام انگلستان مي باشم ، ولي اطمينان دارم كه پدربزرگم اقاي هانري دو كرسول اگر قانون به او قدرت مي داد تمام اين مجموعه را به باد داده بود. او در وايت كلاب به عنوان بزرگترين شرط بند ان زمان معروف بود.

دخترك با حسرت گفت: فكر كنيد الان ما چقدر احتياج به ان پولي داريم كه او براي خريد اسب مصرف كرد.

_نه دخترم اگر من در يك مورد او را تاييد مي كنم همين است، چون الان تنها دلخوشي من طويله هايمان است. افتخارم اين است كه هميشه بهترين و اصيل ترين اسب ها را سوار مي شوم و اين كار را تا روزي كه مرا در قبر بگذارند ادامه خواهم داد.

مرحوم لرد كرسول بدون در نظر گرفتن پولي كه در اين راه مي پرداخت بهترين اسب هاي اصيل انگليسي و عرب نژاد رادر بازارمي خريد. پس از مرگش واندا و رابي متوجه شدند كه پدرشان بدهي هنگفتي از اين بابت برايشان به ارث گذاشته است. رابي زمزمه كرده بود: خدا را شكر كه پدرمان قمارباز نبوده وگرنه بدهي ما ده تا بيست برابر بيشتر از اين مي شد .واندا حالا چكار كنيم؟

_بايد سعي كنيم بدهي ها را بپردازيم.

لرد كرسول پنج سال پيش دار فاني را وداع گفته بود و بازماندگانش كه اين پسر و دختر بودند هنوز موفق نشده بودند كه تمام بدهي هاي او را بپردازند. يك روز رابي ديگر صبرش سر امده و روانه لندن شد . به خواهرش گفته بود : نفس بكشم و خوش باشم

_كاملا تو را درك مي كنم. دختر جوان همين يك جمله را گفت و ديگر اضافه نكرد كه او هم همه اينها را مي خواهد. براي او زماني فرا رسيده بود كه وارد اجتماع شود، به مجالس شب نشيني برود و ضيافت هاي مجلل لندن را ببيند، ولي به خوبي مي دانست بايد از تمام اينها صرف نظر كند تا بتواند به نحوي خانه و زندگي را برپا نگه دارد. افكار نامطلوب واندا به اينجا رسيده بود كه به پله هاي جلوي عمارت رسيد، مردي كه حدودا بيست سال داشت انجا منتظرش ايستاده بود.

_دانسون تو اينجا چكار مي كني؟ او جوانترين كارگر انجا بود و معمولا در مزرعه كار مي كرد، ولي گاهي اتفاق مي افتاد كه در طويله ها احتياج به او داشته باشند و او را به انجا مي خواندند. واندا بلافاصله متوجه شد كه دهقان جوان مشكلي داردو پرسيد: چه خبر شده؟

_من امروز دير سر كارم رسيدم و اقاي هاردي دستور دادند كه احتياجي نيست كه فردا صبح سر كارم حاضر شوم چون ديگر احتياجي به وجود من ندارند.

_خداي من...

اقاي هاردي در سخت گيري مشهور بود. كساني كه در خدمت او بودند مي بايستي سخت كوش و كاردان و مطيع باشند در نتيجه هميشه تمام قسمت هايي كه در اختيار او بود بدون عيب و منظم اداره مي شد. هرگز كسي مانند او نتيجه مطلوب از كارهايي كه به او واگذار شده بود نمي گرفت.

_سركار خانم... اقاي هاردي مدتي است كه در واقع به پروپاي من مي پيچد و از هر كار من ايرادي پيدا مي كند و هرگز از من كاملا راضي نيست.

_اگر درست ملتفت شده باشم ايشان شما را مرخص كرده، بله؟

_بله مادموازل واندا

دختر جوان نفس عميقي كشيد . او مي دانست كه دانسون، جوان كاري و خوش نيتي است ولي درضمن اطلاع داشت كه او مشكلات زندگي داخلي دارد.پدرش مرده بود و دوتا خواهر بزرگتر از خودش داشت كه هر دو ازدواج كرده بودند. او و برادر كوچكترش كه هنوز يك بچه مدرسه اي بود مي بايستي از مادر پير و ناتوانشان نگاه داري كنند.

_البته دو سه مرتبه است كه من كمي دير به سر كارم حاضر مي شوم ولي باور كنيد تقصير من نيست ... خانم واندا ... مادرم قدرت ندارد كه به تنهايي لباس بپوشد و گاهي انقدر از درد شديد مي نالد كه من مجبورم صبح كمي صبر كنم تا بتواند از رختخواب بيرون امده و لباسش را بپوشد.

_ايا تمام اين مشكلاتتان را براي اقاي هاردي شرح داديد؟

_ البته ... خانم واندا ... ولي او نمي خواهد گوش به حرفم بدهدو اصولا انگار از خدا مي خواست كه يك دليلي براي مرخص كردن من از سر كار به دست بياورد. حالا من چه بايد بكنم؟ چه بر سر من و برادرم و مادرم خواهد امد؟ ما در به در مي شويم، چون خانه اي كه در ان زندگي مي كنيم فقط در اختيار كارگر گذاشته مي شود.

دختر جوان كاملا از مقررات مطلع بود و مي دانست كه بايستي مو به مو انجام شود. در ضمن مي دانست كه وساطت نزد اقاي هاردي درباره دانسون نتيجه اي نخواهد داشت، چون مباشر محترم هميشه نسبت به اين مرد جوان بدبين و بي رغبت بود. علتش هم اين بود كه جوان عادت به زبان درازي داشت و معمولا جواب طرفش را بي پروا مي داد، كاملا برخلاف همكارانش كه هميشه بي چون و چرا فرمان را اطاعت مي كردند. حالا اقاي هاردي بهانه خوبي به دست اورده بود كه او را اخراج كند و از شرش خلاص شود .

واندا به خود مي گفت: «هر طور شده بايد يك كاري بكنم ، ولو شده فقط به خاطرمادرش و برادر باشد ...»

مطابق معمول به مشكلي كه قبل از هر چيز برخورد مي كرد پول بود ، چون رابي پول كافي در اختيار او نمي گذاشت و مبلغ را روز به روز كمتر مي كرد. « تنها راهي كه برايم باقي مي ماند اين است كه يكي از جواهراتي را كه از مادرم به ارث مانده بفروشم .» البته اين راه دلخور كننده اي بود . اين جواهرات مستقيما و عينا پس از فوت مادرش به او رسيده بود و او با خود قسم ياد كرده بود كه هرگز براي فروش دست به انها نزند و هميشه انها را حفظ كند . چندين بار برادرش سعي كرده بود او را از تصميمش منصرف كند، ولي نتيجه اي از كوشش خود نگرفته بود و دختر جوان نشان داده بود كه تصميمش قطعي است، ولي اكنون به خود مي گفت: « من كه در هر حال هرگز فرصت استفاده از اين جواهرات را نخواهم داشت ... و الان اگر بخواهم به دانسون كمك كنم تنها راه همين است و راه ديگري ندارم ...»

دختر جوان با صداي بلند به دانسون گفت: گمان مي كنم كه شما هرگز ميانه خوبي با اقاي هاردي نداشته ايد ...

_همين طور است خانم واندا...

_ايشان شما را از خدمت اخراج كرده و من نمي توانم دستوري خلاف ميل او بدهم. واندا متوجه شد كه رنگ از روي مرد جوان پريد، به اين دليل با دست پاچگي اضافه كرد : ولي من خودم شما را استخدام مي كنم، شما از اين به بعد در پارك و صيفي كاري كار خواهيد كرد.

چهره دانسون باز شد و با شادي گفت: يعني من باغبان قصر خواهم شد؟ مادموازل واندا به شما قول مي دهم كه با انچه در قدرت دارم سعي خواهم كرد كه شما از من راضي باشيد. خدا شما را عمر بدهد ... شكر خدا كه من ديگر زير فرمان اقاي هاردي نيستم ،او از من متنفر است و من هر قدر كوشش كنم كه او از كازم راضي باشد به جايي نمي رسم.

_دانسون فراموش نكنيد كه من هم خيلي سخت گير هستم. شما بايستي خيلي كار كنيد، چون باغها در وضع بسيار اسفباري هستند

_همه چيز عوض خواهد شد... خانم واندا من به شما قول مي دهم.

_شما با وجود اينكه براي املاك زراعي كار نمي كنيد معذالك مي توانيد خبنه سازماني خودتان را نگه داريد، من خودم راجع به اين موضوع با جناب لرد صحبت خواهم كرد و همچنين با اقاي هاردي.

دانسون نفسي از روي راحتي كشيد:خانم واندا... چقدر كار خوبي كردم كه نزد شما امدم. اگر مادر بيچاره ام مجبور مي شد كه به خانه سالمندان دولتي برود خيلي دلشكسته مي شد. خانم واندا، من نمي دانم چگونه و با چه زباني از اين لطف شما تشكر كنم.

وندا با لبخند جواب داد: با كار و كوشش دانسون.

_خانم واندا... مطمئن باشيد كه مي توانيد روي من حساب كنيد. كي دستور مي دهيد كه كارم را شروع كنم ... يا همين الان مي توانم؟

_چرا كه نه دانسون... وسائل كار در انبار موجود است، فراموش نكنيد كه پس از استفاده و زماني كه كارتان تمام شد هر شب همه را مجددا به جاي خودشان برگردانيد.

_اطاعت مي كنم خانم واندا، از تمام وسائل كارم به خوبي نگاه داري خواهم كرد، خانم واندا... پس در اين صورت از همين الان كارم را شروع خواهم مي كنم. اين كلام را گفت و بلافاصله به راه افتاد، در حالي كه از شادي اوازي را زمزمه مي كرد:« انچه اقاي هاردي نمي توانست درك كند همين بود كه انسان بتواند در ضمن انجام وظيفه شاد هم باشد.»

دختر جوان در حالي كه از پلكان جلوي قصر بالا مي رفت به خود مي گفت:« هر كس اخلاق مخصوص به خودش را دارد، مثلا اقاي هاردي شايد اصلا بلد نباشد كه لبخند بزند ولي براي گرداندن و اداره امور كسي به گرد او نمي رسد، واقعا با داشتن تعداد كمي كارگر زير فرمان خود مي تواند كار اعجاب انگيز انجام بدهد، بخصوص وقتي انسان در نظر بگيرد كه چند هكتار زمين زير كشت باشد.» او مستقيما به اتاق خود رفته و جعبه جواهرات خود را بيرون اورد، جعبه اي كه جواهرات مادرش را در ان نگاه داري مي كرد. با ديدن انها به ياد اخرين باري افتاد كه مادرش را با ان زيورالات ديده بود. مادرش به ميهماني مي رفت، چقدر زيبا بود و با ان جواهرات چه جلوه اي داشت.

لرد كرسول ديوانه وار عاشق دختر دوك ندرتون شد( در همان نگاه اول). در حالي كه اين دختر خواستگارهاي زيادي داشت كه به طور قطع داراي شرايط بهتري از لرد كرسول بودند، زيرا لرد كرسول بنا به تصديق همه اشراف دارايي زيادي نداشت. ولي به هر حال دوشيزه سارا ندرتون ترجيح داد كه با كسي كه عاشقش است ازدواج كند و هر دو به منتها درجه خوشبخت بودند. حتي از اينكه سال به سال از ثروتشان كاسته و كم پولتر مي شدند غمي نداشتند و زندگي را با همان شرايط به شيريني مي گذراندند. خانم سارا چنان عاشق شوهر خود بود كه بعد از او بيش از چند هفته نتوانست زندگي را تحمل كند و ديده از اين دنيا فرو بست. واقعا چند هفته بعد از فوت لرد كرسول يك روز صبح كه واندا به اتاق مادرش رفت، ديد كه او در تخت خوابش با لبخند به روي لبها ديده از اين جهان فرو بسته است. واندا ضمن گريه و زاري به خودش مي گفت:« او شتافت كه به پدرم در بهشت ملحق شود.»

ملكه ويكتوريا مراتب تسليت و تاثر خود را از درگذشت لرد كرسول به دختر و پسر ايشان ابلغ كرده بود و بعد از فوت مادرشان نيز مجددا چنين پيامي براي ايشان فرستاده بود. رابي تقريبا با كنايه گفته بود: خوب خيلي ممنون، اين باعث افتخار و امتنان ما مي باشد ولي اينها قرض سنگين ما را سبك نمي كند. در اغار مرد جوان وظايف خود را بسيار جدي به دوش گرفته بود. هر روز صبح علي الطلوع سوار بر اسب براي سركشي به كارگرها به مزرعه مي رفت و شبها هرگز قبل از انجام محاسبات به رختخواب نمي رفت و اين معمولا تا نصف شب به طول مي انجاميد. ولي سرانجام از اين زندگي يكنواخت خسته شد و گفت: مگر من مي توانم تمام عمرم را صرف كاركردن براي پرداخت بدهي هاي پدرم بكنم؟

اكنون يك سال بود كه لندن زندگي مي كرد. واندا تمام سعي خود را كرده بود تا جاي او را بگيرد، ولي به زودي دستگيرش شده بود كه چنين كاري خارج از قدرت و توان او مي باشد، در نتيجه اداره مزرعه را به عهده مدير گذاشته و خودش فقط به اداره قصر و باغ سبزيجات به بهترين نحو مشغول شد. اكنون ضمن تماشاي يك يك جواهرات به خود مي گفت: « چقدر دلم مي سوزد كه يكي از اينها را بفروشم، مثلا اين گردنبند مرواريد و ياقوت واقعا حيف است يا هر كدام از بقيه، چون لرد كرسول هر كدام از اين زيورالات را در وقت بخصوصي به همسر محبوب خود هديه داده بود.»

همه انها اكنون متعلق به شخص واندا بودند و جواهراتي كه متعلق به خاندان كرسول بود در صندوق بزرگ اهني نگاه داري مي شد. بلاخره واندا يك سنجاق سينه را كه اقاي دوك ندرتون به عنوان هديه عروسي به دخترش سارا داده بود انتخاب كرد و به خود گفت: « چون پدربزرگم با ازدواج دخترش با پدرم موافق نبوده، البته به دليل اينكه ميل داشت يكي از خواستگارهاي متمول دامادش بشود... درنتيجه امكان داشته است كه مادرم خيلي دلبستگي به اين سنجاق نداشته باشد.» سنجاق عبارت بود از صفحه صدفي كه روي ان نگين هاي درشت ياقوت و برليان به صورت يك ستاره نشانده بودند.

« گمان مي كنم پول خوبي را در مقابل اين سنجاق به من بدهند. اين مبلغ تنها براي پرداخت به دانسون بابت حقوقش نخواهد بود، بلكه با بقيه اش مي توانم يك نفر را براي كمك به بنكس در كارهاي منزل استخدام كنم.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البته بنكس به عنوان خوانسالار تمام سعي و كوشش خود را براي انجام وظيفه خود مي كرد، ولي بهتر بود كه در كارهايش يك نفر را به عنوان كمك داشته باشد. خانم بنكس وظيفه خود را در اشپزخانه به بهترين نحو انجام مي داد و بهترين خوراك ها را از محصولات باغ سبزيجات تهيه مي كرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واندا در تعداد زيادي از اتاق هاي قصر را بسته بود و اجازه نمي داد كه از همه اتاقها استفاده شود، فقط اتاق كار و كتابخانه و يك غذاخوري كوچك براي خود و برادرش، البته هر زمان كه در قصر بود و به خودش به نحوي تحميل مي كرد كه از سرگرمي هاي لندن براي زمان كوتاهي صرف نظر كند و به روستا بياييد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خود گفت:« فردا صبح مي روم نزد جواهر فروشي دهكده تا ببينم چه مبلغي حاضر است به من در مقابل اين سنجاق سينه بدهد.» و شانه هايش را بالا انداخت:« چقدر احمقم، بايد اين سنجاق را در لندن براي فروش عرضه كرد... بايد از رابي بخواهم كه ان را ببرد به جواهري هاي معتبر در لندن نشان بدهد. تا انجام اين كار بايد به نزد كارمند مخصوصم در بانك بروم و از او بخواهم كه حقوق هفتگي بيشتري به من بپردازد. گمان نمي كنم از اين خواسته من رو برگرداند، تا اين كه پول فروش سنجاق به وسيله برادرم به دستم برسد و قرض او را بپردازم. فقط بايد به او قول بدهم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همچنان كه در افكار خود غوطه ور بود با قفل يكي از جعبه هاي جواهر بازي، بازي مي كرد و دستبند زمردي را كه در ان جا داشت نگاه مي كرد و با تلخي به خود مي گفت:« ايا تا چند وقت ديگر مجبور مي شوم اين يكي را بفروشم؟» سپس در كشو را بسته و از جاي خود بلند شد... پله ها را پايين رفت و وارد اتاق كار شد و براي بيش از هزارمين بار ليست ريز اثاثيه خانه را مطالعه كرد، تا ببيند كه شايد به طور معجزه اسا يك قلم از اشيا قيمتي خانه از زيز چشم متخصصين از قلم افتاده باشد. هر چه تفحص كرد چيزي نيافت. شايد برعكس پدر يا برادرش از روي ناچاري چيزي از همان اشيايي را كه در صورت ضبط شده بود به پول نزديك كرده بودند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در پشت ميز تحرير جا گرفت، قلم را برداشت، در جوهر فرو برد و شروع به نوشتن كرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برادر گرامم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ايا برايت امكان دارد ترتيبي بدهي كه بتواني هر چه زودتر سري به كرسول بزني، زيرا يك خواهش خيلي مهمي از تو دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در اينجا اتفاق بخصوصي نيافتاده و زندگي مانند قبل ادامه دارد.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناگهان صدايي به گوشش رسيد، قلمش از نوشتن باز ماند، گوشش را تيز كرد و باز به خود گفت: يقينا من اشتباه مي كنم... نه درست است... صداي چرخ درشكه مي ايد، در اين ساع صبحگاهي چه كسي ممكن است به اينجا بياييد؟ معمولا ميهمان يا ديداركنندگان عصر و در ساعت نوشيدن چاي به ما سر مي زنند. در اين ساعت سر پيشخدمت در اشپزخانه است و هنوز لباس رسمي به تن نكرده كه بتواند از ميهمان پذيرايي كند. بهتر است خودم بروم و در را باز كنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي باز و بسته شدن در امد و واندا صداي مردانه اي را شنيد... اين صداي برادرش بود، واندا از جا پريد! چطور چنين چيزي امكان داشت! اين صداي رابي بود! به استقبال برادرش به سرسرا شتافت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ رابي من داشتم براي تو نامه مي نوشتم كه خواهش كنم سري به من بزني! چطور شده؟ در اين ساعت تو براي چه به كرسول امده اي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برادرش با بي اعتنايي كلاه خود را به روي صندلي راحتي پرت كرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ يك موضوع مهمي پيش امده.... صبر كن برايت تعريف مي كنم، ولي اول دستور بده يك صبحانه مفصل براي من اماده كنند، ايا امكان دارد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ البته... بگذار اول فورا بروم به بنكس و خانمش اطلاع بدهم كه تو امده اي، مي دانم از شنيدن اين خبر بي اندازه خوشحال خواهند شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رابي جوابي نداد... او مشغول تماشا كردن يك يك تابلو هاي بود كه ديوار سرسرا را تزيين مي كردند و واندا او را متعجبانه نگاه مي كرد. دختر جوان به اشپزخانه رفت و ديد كه خانم بنكس مشغول پختن تخم مرغ ها و ورق هاي گوشت است و سرپيشخدمت نان ها را براي سرخ شدن در بخاري گذاشته و نظاره مي كند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خانم بنكس، بايستي براي دو نفر به جاي يك نفر صبحانه اماده كنيد، اگر گفتيد كي امده؟ عاليجناب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم بنكس فرياد زد: عالي جناب؟ اخر ايشان بايد سحرگاه لندن را ترك كرده باشند تا كه اين ساعت به كرسول برسند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله او از قرار معلوم صبحانه نخورده راه افتاده و از گرسنگي فرياد مي زند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ الساعه دو تا تخم مرغ ديگر به روغن داغ اضافه خواهم كرد، با دو ورق گوشت خوشمزه. مادموزل واندا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي اقاي بنكس از ان سوي اشپزخانه امد: الان دو ورق ديگر تست در بخاري خواهم گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واندا گفت: متشكرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و از اشپز خانه به سوي اتاقي كه برادرش در ان بود شتافت تا به اتفاق يكديگر براي صرف صبحانه به اتاق غذاخوري كوچك و زيبايي كه مخصوص صرف صبحانه بود بروند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چقدر از ديدنت خوشحالم، داشتم براي تو نامه مي نوشتم كه هر چه زودتر به نزد من بيايي چون احتياج به كمك تو دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اتفاقا من احتياج به كمك تو دارم ولي حق تقدم با خانم هاست. اول تو بگو ببينم چه كاري داري؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر جوان اهي كشيد و گفت: حتما خودت مي تواني حدس بزني... موضوع پول است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رابي مانند هنرپيشه ها دستها را بالا برده گفت: انگار مطلب ديگري مي توانست باشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ الان برايت تعريف مي كنم كه امروز صبح چكار كردم. وقتي بعد از سواري اسبم را در طويله جاي كردم و به طرف ساختمان مي امدم دانسون را ديدم كه دم پله ايستاده....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و در چند جمله واندا براي برادرش تمام جريان را تعريف كرد و اضافه كردكه من تصميم گرفته ام او را استخدام كنم و اميدوارم تو دلخور نباشي كه بدون مشورت با تو اين كار را كردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اين چه حرفي است كه تو مي زني؟ تو بسيار كار درستي كردي مخصوصا كه به او وعده دادي كه مي تواند كلبه اش را نگه دارد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر جوان فريادي از روي شادي كشيد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ با تمام وجود اميد داشتم كه عكس العمل تو اين چنين باشد، ولي از طرفي هم مي ترسيدم تو بگويي كه كار درستي نكرده ام و عجولانه تصميم گرفته ام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اخر چگونه ممكن است كه تو چنين فكر كرده باشي؟ روح پدرمان مسلما در عذاب مي بود اگر ما خانم دانسون را به خانه سالمندان مي فرستاديم، تو كار بسيار پسنديده اي ترتيب داده اي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس از لحظه اي سكوت گفت: خوب حالا برويم سر صحبت مشكل من. واندا ... من احتياج به پول دارم... فوري....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رنگ از روي دختر جوان پريد و با نااميدي گفت: خوب حالا از من مي خواهي به تو كمك كنم؟ چگونه اين كار از من ساخته است؟ مگر اينكه خواسته تو مبلغ جزيي باشد. براي پرداخت حقوق دانسون من مجبور خواهم بود كه يك سنجاق جواهرم را بفروشم و خيال دارم از تو خواهش كنم كه براي فروش ان به من كمك كني، چون در لندن مسلما مبلغ بهتري براي ان خواهند پرداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ كدام سنجاق را؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ يكي از سنجاق سينه هاي مامان را. من خيال داشتم هرگز دست به فروش هيچ يك از جواهرات مادرمان نزنم تو اين را مي داني، زيرا مي داني كه تمام مايملك من در اين دنيا همين جواهرات هستند. واندا وقتي ديد كه برادرش با دقت به حرفهاي او گوش مي دهد ادامه داد: اين پول را لازم دارم تا حقوق ماهيانه دانسون را بپردازم و تنها چيزي كه ارزويش را دارم اين است كه مبلغي كه دريافت مي كنم براي مدت طولاني كافي باشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ من يك پيشنهاد دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناگهان واندا متوجه شد كه چقدر كوتاهي كرده و اصلا از برادرش نپرسيده كه براي چه كاري پول لازم دارد و چطور شده كه اينطور ناگهاني به قصر امده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ رابي ايا تو گرفتاري داري؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نه نه... ابدا! كاملا برعكس.... ولي مواظب باش، مطلبي كه به تو خواهم گفت ممكن است باعث ضربه عصبي تو بشود. بهتر است بنشيني و گوش بدهي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر جوان با دقت بسيار به بقيه مطلب توجه كرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ تو مي داني كه من از طرف پرنس دوگال (وليعهد انگلستان) به قصر مارل بورو دعوت شده بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بله تو براي من اين مطلب را نوشته بودي و من بي نهايت براي تو ذوق كردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بسيار خوب، پس از ان اولين ميهماني من را همه جا دعوت كردند، به خصوص مجددا در همان قصر مارل بورو دعوت شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ واي رابي خوش به حالت، چقدر تو خوشبختي. خدا مي داند كه من چقدر تعريف از ان قصر شنيده ام ولي تا به حال با كسي كه شخصا انجا را ديده باشد برخورد نكرده ام... حالا قشنگ برايم تعريف كن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خوب، يك قصر بزرگ زيبايي است كه با بهترين و گران قيمت ترين وسايل تزيين شده و سالن چيني ان خيره كننده مي باشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واندا با هر دو گوش به اين سخنان برادر گوش مي داد. چقدر احساس نگراني مي كرد از اين كه برادرش تنها در لندن زندگي مي كند. در ان شهر بزرگ، چه خطرهايي كه براي يك مرد جوان احتمال داشت پيش بياييد، امكان داشت اشنايي هاي نامناسبي اتفاق بي افتد، يا ممكن بود گرفتار قمار و مجالس نامناسبي گردد ويا در ميان چنگال اشخاص نامناسب به راهي كشيده شود كه زندگي اش تباه گردد. و اينك كه مي دانست او در محافل بزرگان و ميهماني هاي وليعهد امد و شد مي كند خيالش راحت شده و احساس ارامش مي كرد. چشم هايش از شادي برق مي زد و مرتب تكرار مي كرد: تعريف كن ...برايم بگو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خوب واندا، تو مي داني كه عليا حضرت ملكه ويكتوريا به هيچ وجه اجازه نمي دهد كه پسرش والا حضرت وليعهد در كارهاي مملكتي دخالت كند و مسئوليتي به عهده بگيرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بله خوب يادم هست كه پدرم از اين رفتار ملكه هميشه بسيار متعجب بود. چندين بار حتي به ملكه گوشزد كرده بود كه دور كردن وليعهد از مسئوليت هاي مملكتي كار صحيحي نمي باشد، ولي ملكه اصلا مايل نبود در اين مورد با كسي صحبت كرده يا تغيير عقيده بدهد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرنس البرت و ملكه ويكتوريا هميشه معتقد بودند كه طرز تعليم وتربيت وليعهد در انگلستان هرگز روي اصول صحيحي انجام نمي شده و اين روش بعدها در اداره امور مملكت تاثير خوبي باقي نگذاشته و پايه سلطنت را لغزنده خواهد كرد، در نتيجه ايشان تصميم گرفته بودد كه پسرشان را در جدي ترين شرايطي تحت تعليم و تربيت قرار دهند تا نمونه اي از يك سلطان تربيت شده با اصول اخلاقي ويكتوريايي تقديم مملكت شود. ادوارد جوان حق بازي كردن نداشت. از صبح تا شب مجبور بود تحت تعليم معلمان و مربيان سخت گير قرار گرفته يا اينكه به موعظه كشيشهاي افراطي گوش فرا دهد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس از گذراندن دوران كودكي اختناق اوري پرنس دوگال به دانشگاه كمبريج اعزام شد، ولي در انجا نيز به جاي اينكه بتواند با بقيه شاگردها دمساز و رفيق شود، از ترس اينكه مبادا در اثر معاشرت با انها به راه هاي ناشايست كشانده شود، او را از بقيه جدا كرده بودند. بعدها وقتي زمان كوتاهي را در ارتش براي تعليمات نظامي مي گذراند در انجا نيز حق همزيستي با ديگر رفقا و همدرسان را از او سلب كرده بودند، افسران جوان هم رسته او از اين سختگيري كه درباره اش مي شد متاثر شده و براي تسلي خاطر او پنهاني دختر جوان ارتيستي را كه چندان پايبند به اصول اخلاقي هم نبود براي اشنايي با سلطان اينده مملكت به نزد او اوردند....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه سعادتي براي يك نوجوان، هرگز افسران جواني كه هدفي جز فراهم كردن يك سرگزمي گذران شاد براي پرنس دوگال نداشتند تصور نمي كردند كه اين عمل انها چنين پيامدهايي را داشته باشد. دخترك كه او نلي كلينتن بود كاملا متوجه بود كه چه افتخاري در اثر همصحبتي با پادشاه اينده كه همان ادوارد هفتم انگلستان مي شد نصيبش شده است. او همه جا اين سعادت را بازگو كرد و عينا پيروان نلي نيز همين رويه را اتخاذ كردند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البته خبر تازه بزودي در همه جا پخش شده دهان به دهان گشت، تا شخصي به نام لرد تورينگتن يكي از درباريان سخن چين كه كارش اين بود كه اخبار جمع اوري كرده را پخش كند، وظيفه مقدس خود دانست كه موضوع را به گوش والا حضرت البرت همسر ملكه ويكتوريا برساند. به اين صورت كه به نجوا گفت: والا حضرت پسرتان با خانم هاي ارتيست معاشرت دارد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ان دقيقه به بعد زندگي وليعهد تبديل به جهنم شد. پسر جوان مجبور شد كه به كرات نزد پدر از كرده خود عذرخواهي كند و طي نامه هاي متعدد به ملكه ويكتوريا مادر خود اعتراف به گناه خود و اظهار ندامت بنمايد. احتمال زياد مي رفت كه پدر و مادر قلم عفو روي خطاي اولادشان بكشند ولي هيهات كه چند روزي از اين واقعه نگذشته بود كه، پرنس البرت اظهار ناراحتي از بي خوابي و سردردهاي خيلي شديد كرد، پزشكان تشخيص دادند كه والا حضرت مبتلا به تيفوئيد شده و روز دوم دسامبر 1861 مريض به حال كما افتاده و دوازده روز بعد جان به جهان افرين تسليم كرد. انچه مسلم بود حصبه باعث مرگ شاهزاده شد، ولي هرگز نشد ملكه را قانع كنند كه اگر پسرش چنين رفتار ناشايستي را از خود نشان نداده بود همسر دلبندش جهان را به اين زودي وداع نمي كرد و هنوز زنده مي ماند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

براي سلطانه اي با اين اندازه افكار خشك و متعصب، گناه به اين كوچكي كه از طرف نوجواني انجام شده بود، او را به قعر چاه معصيت فرو برده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرنس دوگال خود هميشه علاقه مفرطي به پدرش داشت. با وجود اينكه پدرش درباره او بسيار خشن بود وقتي متوجه شد كه مادر او را مسئول فوت پدر مي داند و تمام گناهان دنيا را به گردن او انداخته، به خاطر ماجراي بي اهميتي كه با يك دختر هنرپيشه اتفاق افتاده، قسم ياد كرد روزي كه ازاد شود هر كاري كه دلش بخواهد انجام دهد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روياي او به وقوق پيوست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گرچه در بيست و يك سالگي تحت تبرك ملكه با پرنس الكساندرا دختر فوق العاده زيباي پادشاه دانمارك ازدواج كرد، ولي اين ازدواج مانع از اين نشد كه تمام زندگي را با هر زني كه مورد پسندش بود دمساز نباشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رابي به موضوع سخن خود برگشت و ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بنابراين من بالاترين شانس را اوردم كه پرنس دو گال (والا حضرت وليعهد) مرا يكي از بهترين دوستان خود مي داند. نه فقط مكرر مرا به مارل بروهاوس دعوت كرده بلكه خارج از شهر هم كه براي تفريح مي رود مرا با خود جز همراهانش مي برد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واندا چشمهايش را گشود: ايا تو به ساندينگهام هم رفته اي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نه هنوز ولي مطمئنم هر زمان كه قرار شود او به انجا برود از من نيز براي همراهي خودش دعوت خواهد كرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ رابي خوش به حالت چقدر شانس داري، بايد همه چيز را يكي يكي برايم تعريف كني.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ من حتي به پاريس هم با پرنس دوگال رفته ام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واندا دستها را به هم زد: اين فوق العاده است! چه عالي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ شهر روشنايي... از انچه تعريف مي كنند زيباتر هم هست، زيبا تر از انچه كه بتواني تصور كني.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البته رابي خودداري كرد از اينكه براي خواهرش فاش كند، كه پادشاه اينده به طور ناشناس سفر مي كند. او خود را به نام كنت دوچستر معرفي مي كرد و تمام سال يك سوئيت در هتل بريستول رزرو كرده داشت. لرد كرسول جوان نيز خودداري كرد از اينكه براي خواهرش زيبايي و خوش مشربي دخترهاي جوان پاريس را شرح دهد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در كافه انگلار مشهور خانمي به نام كورا پرل كه يك انگليسي بود از شهر پليموت و گفته مي شد كه با ناپلئون سوم رابطه تنگاتنگ داشته به (مثلا) كنت دوچستر معرفي كرده بودند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ وحالا وانداي عزيزم مطلبي كه مي خواهم به تو بگويم و نمي دانم عكس العملت چه خواهد بود اين است:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ پرنس دوگال اظهار تمايل كرده است به اينكه قصر كرسول را ببيند!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر جوان از جا پريد: يعني مي خواهد بياييد اينجا؟ ببينم مرا دست انداخته اي؟ بگو، بگو كه شوخي مي كني.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ به هيچ وجه شوخي نمي كنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اخر محال است حقيقت داشته باشد! يعني پرنس دوگال مي خواهد بياييد اينجا؟ در حالي كه برايش ميسر است كه به هزار جاي ديگر و قصرهاي ديگر برود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بله مي دانم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خوب؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واندا ديگر قدرت حرف زدن نداشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خوب او دوست دارد به محلهاي جديد برود و چيزهاي تازه ببيند و ميل دارد قصر كرسول را ببيند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ يك كلمه اش را باور نمي كنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ واندا باور كن حقيقت دارد. پرنس دوگال به اينجا خواهد امد!...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ يقين تو خواب ديده اي!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ واندا تو ديوانه شده اي!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واندا سرش را يان دو دست گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ احساس مس كنم كه خودم هم نزديك است ديوانه بشوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*********************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در تمام طول راه لندن تا كرسول رابي از خودش سوال مي كرد كه چگونه مطلب را با خواهرش در ميان بگذارد. چگونه به او توضيح دهد و او را وادار به قبول كند. او ميدانست كه چون واندا جوان است هميشه در خارج از شهر زندگي كرده است، چنان اطلاعي از دنياي خارج ندارد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و باز كمتر از ان از طبيعت مرد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چگونه مي بايستي او را متوجه كند كه دوست پرنس دوگال بودن و معاشرت با او چقدر حائز اهميت است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در عرض سالهاي گذشته روزنامه ها با رعايت قانون معمول از سخن گفتن و نوشتن درباره پادشاه اينده خودداري كرده بودند، در حالي كه فتنه سكوت از هر سخني موثر تر است. به هر تدبير سخن چيني ها در بعضي محافل كار خود را مي كردند. همه مي دانستند كه پرنس دوگال زندگي خوشي را مي گذراند و زبانهاي تلخ ساكت نبودند. بعضي جزئيات خارج از نزاكت تا گوش ملكه نيز مي رسيد. اين خبرچيني ها به قدري ملكه را عصباني كرده بود كه به كلي قدغن كرد كه وليعهد كوچكترين دخالتي را در امور مملكتي داشته باشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وليعهد كه او را در محافل خودماني قصر برتي مي ناميدند مجبور بود به نوعي براي جلوگيري از مبادرت به كارهايي كه ملكه ناشايست مي ناميد در قفسي زندگي كند و كودكي و نوجواني خود را به انگونه بگذراند. به همين دليل او عقيده داشت كه به اندازه كافي زندگي خسته كننده اي را گذرانده و سعي داشت اكنون گذشته را جبران كند، در نتيجه تا جايي كه امكان داشت خوشگذراني مي كرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ملكه با ديد خيلي تاريك به قضيه نگاه مي كرد. ملكه چاره را در ان ديد كه او را مجبور كند كه با شاهزاده خانم الكساندرا ازدواج كند، اما اين عمل از گفتگوهاي محافل دربار جلوگيري نكرد. شاهزاده شخصا متوجه شد كه نبايستي موضوع سخن را به دست مردم بدخواه داد. در نتيجه قدغن كرد كه راجع به ميهماني ها و ضيافتهايي كه ترتيب مي دهد و در انها شركت مي كند كسي در روزنامه چيزي بنويسد. ولي چناچه گفتيم سخن چيني ها همچنان ادامه داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهزاده خود را به سرگرمي هاي بچه گانه اي سرگرم مي كرد. مثلا يك شب كه به جاي خامه زده، كف صابون ريش تراشي روي كيك گذاشته بودند انقدر خنديد كه دل درد گرفت. دفعه ديگر كار خنده دار تر اين بود كه به دستور او پيشخدمت يك خرچنگ زنده را در تختخواب لرد دوپلن گذاشته بود. شب ديگر در منزل دوشس دومانچستر زماني كه همه سر ميز شام نشسته بودند يك دسته بشقاب چيني با صداي مهيبي از دست پيشخدمت البته قصدا به زمين ريخت و خرد شد. زماني خنده او شديدتر شد كه مي دانست اين جريان از قبل تدارك ديده شده و بشقابهايي كه شكسته شده بود از سرويس قيمتي صاحبخانه نبوده، بلكه همه چيني ارزان قيمتي بوده است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

والا حضرت علاقه داشت به اينكه با لباس مبدل به محلهاي عمومي برود. يك شب ماركي دوهاستيگ او را به يك دانسينگ برد. قبلا به يك نفر شكارچي موش پول داده بود و او دويست موش بزرگ را در كيسه كرده بود. زماني كه همه زن و مردها روي پيست مشغول رقصيدن بودند اول ترتيب كار را دادند، كه ناگهان چراغها را خاموش كردند و ان موقع تمام موشها را روي پيست رقص خالي كردند و همزمان چراغها روشن شد. چنان وحشت و جيغ و دادي همه جا را فرا گرفت كه مردم وحشت زده ني دانستند كه چگونه از روي موشها فرار كنند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در تمام روزنامه ها اين جريان را نوشتند و شرح شلوغي و در هم ريختگي ان صحنه را ددند، البته ملكه به هيچ وجه اين جريان را خنده دار نمي دانست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بله، پرنس قادر بود كه از صميم قلب بخندد، از يك غذاي خوب لذت ببرد و يك سيگار برگ بكشد و يك زن خوشگل را در بغل بگيرد. ضمنا بايد بدانيم كه تمام اين كارها را به اين دليل انجام مي داد، كه اجازه نداشت وظايفي را كه به عهده او و حق او بود را انجام دهد. او بسيار صميمانه تاسف داشت از اينكه نمي تواند در مجمع وزرا شركت كند و بيش از ان تاسف داشت كه به او اجازه نمي دادند جعبه سرخ معروف را كه تمام اسرار دولت در ان ضبط مي شد بازديد كند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راي ملكه در اين مورد غير قابل تغيير بود و چيزي براي پرنس باقي نمي ماند جز اينكه خود را به خوشي هايي از قبيل انچه گفته شد سرگرم كند و مسلما تمام اين مطالب باعث كدورت خاطر علياحضرت ملكه ويكتوريا مي شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ضمنا يافتن موارد تفريحي تازه و بي سابقه براي سرگرم كردن والا حضرت مشكل بود. همه دوستان شاهزاده سعي و كوشش مي كردند، ضمنا فرار از زير چشم كنجكاو و جرايد نيز اسان نبود دستور داده شده بود: « هيچ مطلبي هرگز نبايد به گوش علياحضرت ملكه برسد.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

براي مخفي نگه داشتن نحوه تفريحات بهترين راه را خود والا حضرت پيدا كردند، اخر هفته اسرار اميز.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حقيقت امر اين بود كه ادوارد هفتم _ پادشاه اينده انگلستان _ مي رفت كه با گذشت زمان رفته رفته وزن اضافه كند و به اصطلاح پا به سن مي گذاشت. اكنون ديگر ميل داشت چند روز در هفته را در جاي ساكت و دور از هياهوي شهريو دانسينگ ها بگذراند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اين مطلب بر همه اشكار بود كه والا حضرت پرنس دوگال زنها را دوست مي دارد، نكته جالب اينكه هرگز به دخترهاي جوان توجهي نداشت و بيشتر معاشرت با زنهاي شوهردار را ترجيح مي داد. قضيه از اين قرار بود كه هر جايي را كه والا حضرت براي گذراندن اخر هفته و به اصطلاح اخر هفته اسرار اميز انتخاب مي كرد، خانم صاحبخانه بادي به غبغب مي انداخت كه والا حضرت نظر به او دارد و شوهرش افتخار مي كرد كه همسرش جلب نظر شاهانه را كرده است. زماني كه والا حضرت پرنس دوگال با لرد كرسول جوان اشنا شد، ديد كه او جوان جذاب و خوش مشربي است و طبعي با نشاط دارد و به او گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ من پدر شما را به خوبي به خاطر دارم، ايشان بارها سعي كرد كه رابطه من و عليا حضرت را اصلاح كند ولي متاسفانه موفق نشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رابي خيلي سريع جز نزديكان پادشاه اينده در امد. در تمامي شب نشيني هاي مارل بوروهاوس دعوتش مي كردند و هميشه در اخر هفته سري نيز در معيت والا حضرت بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقايان شركت كننده در ميهماني اخر هفته حق داشتند همنشيني به همراه خود بياورند، به شرط انكه ان خانم از خانواده اشراف باشد و كسي حق نداشت زن بدنامي را با خود بياورد. اين در صورتي بود كه صاحبخانه ازدواج نكرده باشد، ولي اگر صاحبخانه متاهل بود ميهمانها يا بايد به اتفاق زوجه خود يا تنها در ميهماني شركت مي كردند. اخيرا والا حضرت از غيبت پرنسس الكساندرا استفاده كرده و هر شب ضيافتي ترتيب مي داد. والا حضرت الكساندرا كه همان دختر پادشاه و ملكه دانمارك بودف براي ديدار از پدر و مادر خود به دانمارك رفته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شب گذشته در حالي كه رابي مشغول نوش جان كردن يك فيله خوشمزه در حضور والا حضرت و بقيه همراهان در مارل بوروهاوس بود دوك ساوترلاند سوال كرده بود:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ قربان اخر هفته سري هفته اينده را در كجا خواهيم گذراند؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همگي با كمال احترام در انتظار جواب والا حضرت سكوت كردند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

والا حضرت اعلام كردند: دوستان! من تصميم دارم اين هفته به يك قصري كه تا به حال نديده ام بروم.... شنيده ام كه در انجا تابلوهاي نقاشي فوق العاده ارزشمند و زيبايي وجود دارد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يكي از حضار پرسيد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ والا حضرت راجع به كدام قصر مي فرمايند؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ راجع به قصر كرسول!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رابي بيچاره ناگهان مبهوت ماند و رنگ از رويش پريد. ايا درست شنيده بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ق... قصر كرسول؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرنس دوگال رو به او كرده و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مرحوم لرد دو كرسول.... پدر شما.... بارها راجع به قصر ابا و اجدادي شما كه از عهد اليزابتي باقي است براي من تعريف كرده بودند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رابي به زحمت بر خود مسلط شده و توانست اين چند كلمه را ادا كد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بله... ب بله، همين طور است. قصر كرسول داراي ارزشمندترين تابلوهاي نقاشي مي باشد كه از ممالك مختلف جمع اوري شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

والا حضرت بدون اينكه متوجه دستپاچگي او بشود اعلام كرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بسيار خوب... تصميم گرفته شد... اخر هفته اينده را در انجا خواهيم گذراند! همه موافقند؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چگونه امكان داشت ميهمانان شاهزاده با راي ايشان مخالف باشند؟ شاهزاده اضافه كرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ من اطمينان دارم پدر شما مايل بود و دوست داشت كه من براي ديدن گاهواره خانوادگي شما به انجا بيايم!...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بيچاره رابي يخ زده و به اصطلاح خشكش زده بود و پرنس با خوشرويي ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چون شما سواركار ماهري هستيد، مطمئنم كه اسبهاي خوبي هم داريد و قطعا گردشگاههاي زيبايي در ان صفحات براي سواري وجود دارد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لرد كرسول جوان چه مي توانست بكند؟ با كوشش طاقت فرسايي اظهار داشت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ براي من افتخار بزرگي است كه ميهماندار والا حضرت باشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و رو به طرف بقيه حضار كرده و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ و همچنين همگي شما دوستان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهزاده دنباله سخن را در دست گرفت: چون اين قصر با شهر فاصله زيادي ندارد، همگي با درشكه با انجا خواهيم رفت، اين طور خيلي بهتر است تا اينكه واگن مرا به قطار ببندند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد سري تكان داده اضافه كرد: بسيار خوب! همه چيز مرتب است. كرسول... ما جمعه شب ساعت حدودا شش بعد از ظهر در قصرشما خواهيم بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتي رابي ان شب به خانه محقر خود كه در طبقه بالاي عمارت زير شيرواني اجاره كرده بود رسيد احساس كرد كه ديگر رمقي براي او نمانده است. با نگراني از خود مي پرسيد، چه كنم؟ چه بايد بكنم؟ دستها را به هم گره كرده با خود مي گفت: چه راهي پيدا كنم كه بتوانم مانع امدن انها به قصر بشوم؟ چطور است بگوييم مريض هستم؟ يا مثلا بگوييم قصر اتش گرفته و تل خاكستري بيش نيست؟ بعد باز خودش را نصيحت مي كرد كه ارام باشد و درباره همه چيز با متانت فكر كند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البته در اينكه قصر كرسول مجلل و باشكوه بوده و گنجينه هاي بسيار در ان نهفته است شكي نيست. كاري كه من بايد بكنم اين است كه انجا را براي اخر اين هفته سر و صورتي بدهم كه قابل پذيرايي از والا حضرت وليعهد باشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بي اختيار حس خوشبيني كه هميشه در وجودش بود خودنمايي كرده و فرياد براورد: اي بابا... مگر چه خبر شده؟ مگر گفته اند دريا را تا ته بنوشم؟َ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي خواهرش او را به خود اورد و باز واقعيت پيش چشمش نمايان شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بله رابي من اطمينان دارم كه تو من را مسخره كرده اي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و با ناباوري سوال كرد: مي خواهي بگويي كه پرنس دوگال قرار است به اينجا، قصر كرسول بيايد؟ من كه يك كلمه اش را باور نمي كنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ولي اين حقيقت دارد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ يعني تو از او دعوت كرده اي به صرف چايي؟ حالا مثلا باز يك چنين چيزي امكان دارد حقيقت باشد... خوب من مي توانم با كمك بنكس سالن بزرگ را براي پذيرايي اماده كنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خير موضوع صرف چاي حقيرانه نيست، بلكه والا حضرت و دوستانش همه جمعه شب به اينجا خواهند امد و تام اخر هفته را با ما خواهند گذراند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ولي... اخر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اين خواسته والا حضرت بود. خوب چگونه من مي توانستم بگويم كه نمي توانم از ايشان در خانه مان پذيرايي كنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ولي... اخر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ تا به حال چندين ميهماني ايشان را پذيرفته ام و از ميهمان نوازي ايشان برخوردار بوده ام، خوب اصلا حالا هم نوبت من است كه يك بار به ان همه پذيرايي جواب بدهم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واندا بيكن و تخم مرغ صبحانه خود را به كلي فراموش كرده و دست به انها نزد. همه سرد و او با نگراني در اتاق بالا و پايين مي رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ پذيرايي از والا حضرت وليعهد و دوستانش! در حالي كه نه خدمتكار كافي داريم، غير از بنكس و همسرش و نه پول. تو عقلت را از دست داده اي رابي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ همه چيز را رو به راه مي كنيم... فقط لازم است كه تعداد زيادي كارگر استخدام كنيم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خوب پول اين همه كارگر را كي خواهد داد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ صبر كن برايت توضيح بدهم. ببين امروز تازه سه شنبه است، تا جمعه خيلي وقت داريم كه ترتيب همه كارها را بدهيم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خداوندا هيچ فكر كرده اي كه چه كارهايي بايد انجام شود؟ ببين... خلاصه اين كار به نظر من غير ممكن مي ايد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ واندا... انگار اصلا تو را ديگر نمي شناسم! ايا ناگهان تبديل شده اي به يك ادم منفي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نه ... نه واقعا! ولي اصلا مانده ام كه چه بگويم، به قدري اين خبر براي من غير منتظره بود كه پاك گيج شده ام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر جوان سرش را با شدت تكان داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خوب نگران نباش. كار تو فقط اين خواهد بود كه سرپرستي كني تا همه چيز به موقع اماده شود. من الان صورت كارهايي را كه بايد انجام شود برايت خواهم نوشت، چون من خيلي مايلم كه از والا حضرت و همراهانش همان گونه پذيرايي شود كه در جاهاي ديگر ديده ام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واندا در حالي كه شانه هايش را جمع كرده بود در جاي خود نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ رابي... بگو ببينم.... ايا ما واقعا مجبوريم كه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بله... زيرا من در غير اين صورت رفاقت پرنس دوگال را از دست خواهم داد و اين موضوع براي من خيلي اهميت درد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خوب اين را خوب مي فهمم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اين ميهماني...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اخر رابي ما فرصت كافي براي اماده كردن اين همه كار را نداريم، فقط كمتر از چهار روز وقت داريم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ببين واندا، راجع به هر چيزي يكي يكي صحبت كنيم... اول صبر كن تا من صبحانه ام را تمام كنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ضمن گفتن اين سخنان رابي مشغول كره ماليدن روي نان تست بود. مقدار زيادي عسل نيز روي ان اضافه كرد و ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بعد از اين مي رويم ارام توي اتاق دفتر مي نشينيم و با نظم و ترتيب تمام مسائل را بررسي و تصميم گيري مي كنيم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ واقعا تو چطور مي تواني احساس گرسنگي بكني وقتي فكرت مشغول يك مسئله به اين پيچيدگي است؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر جوان سر را ميان دو دست گرفت. من كه غير ممكن است بتوانم يك لقمه فرو بدهم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولي رابي با خونسردي و ارامش يك فنجان ديگر چاي براي خود ريخت و ان را نوشيد، سپس از جايش برخواست و گفت: حالا بيا برويم به اتاق دفتر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واندا در حالي كه نفس عميقي مي كشيد به دنبال او رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رابي به خواهرش گفت: بنشين. و خودش پشت ميز تحرير پدرش جاي گرفت و قلمي برداشت و در مركب فرو كرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ در درجه اول صورت كارهايي را كه بايستي انجام شود بنويسيم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ به وسيله چه كسي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ به وسيله اشخاصي كه استخدام خواهيم كرد... براي حداقل يك هفته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چه كساني؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ تمام كساني كه در دسترسمان باشند... در اولويت كساني قرار دارند كه روزگاري در اين خانه خدمت كرده اند. قبل از هر كس من به ياد خانم استيونسون افتادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اين خانم مديره داخلي قصر بود كه سالها قصر را به بهترين نحوي اداره مي كرد و اكنون از سن هفتاد سالگي باز نشسته شده و در دهكده در يك خانه ويلايي زندگي مي كرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ايا گمان مي كني كه او خواهد امد كه به ما كمك كند؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ واي البته فورا! او به زودي هشتاد ساله خواهد شد. او هنوز به خوبي سر پا مي باشد و گاهي براي ديدن بنكس و خانمش به قصر مي ايد. گمان كنم كه كاملا قادر است كه براي مدتي كارها را به عهده گرفته و اداره كند. كاملا مي توانم او را به هنگام دستور دادن به زن هاي كارگر قصر ببينم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ براي مرتب كردن اتاقها به حداقل شش نفر كارگر زت احتياج داريم. اتاقها لازم است مانند عهد مادرمان داراي تمام وسائل راحتي و خوش پذيرايي باشند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اتاق تو را من هميشه خودم مرتب مي كنم... خيالت راحت باشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ان اتاق را در اختيار شاهزاده خواهيم گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واندا از جا پريد: چه مي گويي، مي خواهي ايشان در اتاق رئيس خانواده بخوابد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مگر ان بهترين و قشنگ ترين اتاق قصر نيست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ راست مي گويي، چون پرنس دوگال ما را به قدم خود مفتخر مي كند، حق است كه از بهترين و قشنگ ترين اتاق قصر استفاده كند... خوب چند نفر ميهمان داري؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ با خودم دوازده نفر مي شويم كه عبارتند از: دوك دوساوترلند، لرد كارينگتن، لرد چارلز برسفورد، ماركي دوميليورتن، من اسامي خانم ها را هنوز نمي دانم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خداي من بخاطر اين همه ميهمان مجبور خواهيم شد در تمام اتاق هايي را كه سالهاست بسته است باز كنيم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خوب... ولي چون همه اتاقها در طبقه اول عمارت قرار دارند، نبايد اين كار خيلي مشكل باشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چي؟ مشكل نيست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرياد واندا بلند شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اي بابا... پذيرايي از دوازده نفر چندان هم نبايد سخت باشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر جوان ترجيح داد كه اصلا جواب برادرش را ندهد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رابي با خوشرويي اظهار داشت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خواهر كوچولوي من تو خواي ديد كه اين كار انقدر هم كه فكر مي كني مشكل نيست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ به هر حال... من اتاقم را به هيچ ميهماني نخواهم داد. حتي اگرملكه ويكتوريا باشد. اگر يك وقت ايشان هم هوس كند كه نزد ما به كرسول بيايد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خيالت راحت باشد، هيچ كس در اتاق تو نخواهد خوابيد...هان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناگهان به نظر رسيد كه رابي خجالت زده به نظر مي رسد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ متاسفم از اينكه گمان مي كنم در مدت اقامت دوستانم در اينجا بايد از تو خواهش كنم كه قصر را ترك كني.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ من ؟ قصر را ترك كنم ؟ چه مي خواهي بگويي ، منظورت چيست؟ مي خواهي كه من به كجا بروم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ببين واندا موضوع اين است كه اين يك ملاقات مردانه است....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ من كه گيج شده ام ... الان تو گفتي كه خانم ها هم هستند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خوب بله... ولي...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر جوان مي رفت كه ديگر حوصله و صبرش به پايان برسد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ رابي بلاخره من نمي فهمم، چرا درست حرف نمي زني؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ببين، هر يك از اين اقايان... البته به دستور والا حضرت... زن دلخواه خود را به همراه مي اورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ منظورت زن خودش را؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رابي به كلي دست و پايش را گم كرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ منظور اين است... كه مثلا اگر مربوط به يك زن شوهردار باشد... اِه... خوب...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم هي ابي دختر جوان به طور بي سابقه اي باز شد و به رابي زل زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ من... من درست متوجه نمي شوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برادر لبخند بي نوري بر لب اورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اُه... خوب چرا.... حتما مي فهمي، اين طور خودت را به ناداني نزن. تو يك دختر بچه نادان نيستي واندا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ من نادان نيستم ولي...؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ گوش بده، والا حضرت مايل است با دوستانش باشد و ميل دارد كه انها خوش باشند. كجاي اين جريان قابل درك نيست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واندا با لحن تمسخر اميزي گفت: قابل درك...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ در جريان اين «اخر هفته هاي سري» والا حضرت مايل است فراموش كند كه يك روزي پادشاه بريتانياي كبير و ايرلند خواهد شد، زيرا با وجود اينكه مادرش سعي دارد او را از قدرت به كلي دور نگاه دارد، او كاملا واقف و متوجه است كه روزي مسئوليت بسيار خطيري در انتظار او مي باشد. در اين صورت مايل است اكنون كه هنوز ان زمان نرسيده، گاهي باب ميل دل خود رفتار كند و از دنياي واقعيت فارغ باشد. در اين روزها دلش مي خواهد كه از اشراف زادگان و درباريان يا فوجي از مستخدمين كه هر حركت او را يادداشت برمي دارند دور باشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ رابي... اين خانم هايي كه الان صحبتشان را مي كردي؟ ... ايا حقيقتا خانم هستند؟ يا اينكه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ عزيزم اينها خانم هايي از طبقات بالاي اشرافي هستند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ شوهر دارند؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ يك بار به تو گفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ يعني با كسي ازدواج كرده اند؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واندا اين را گفت و ديگر منتظر جواب برادرش نشد و ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ پس به اين دليل است كه تو نمي خواهي من حضور داشته باشم. يك دختر جوان تازه از دير بيرون امده در ميان زنهايي كه به طور اشكارا به شوهرشان خيانت مي كنند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ لازم نيست تو اينجا قضاوت كني، واندا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ من قضاوت نمي كنم... ولي بسيار متاسفم از اينكه به والا حضرت وليعهد معرفي نمي شوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سكوتي طولاني برقرار شد و پيدا بود كه رابي خيلي بيش از پيش خجالت زده و شرمنده شده است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واندا صحبت را از سر گرفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اگر ان گونه كه تو مايل هستي من از قصر خارج شوم، ان وقت چه كسي مراقب نحو پذيرايي و نظم و ترتيب كارها خواهد بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مادام استيونسون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ او نمي تواند همه جا را تحت نظر داشته باشد. اگر من كارگر به اندازه كافي داشته باشم مي توانم تا قبل از امدن ميهمان هايت اتاق ها را به طور ابرومندانه اي براي پذيرايي حاضر كنم. در مقابل كارهاي اشپزخانه ممكن است لنگ بماند... حتي اگر يكي دو نفر از دخترهاي دهكده زير دست مادا بنكس كمك كنند. او چطور مي تواند چندين غذاي مختلف را بدون هدايت من به ميهمان ها عرضه كند. همان گونه كه مادرمان انجام مي داد، زماني كه مجالس ميهماني بزرگ داشت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مي دانم كه وقتي پرنس دوگال نزد هر كدام از دوستان به ميهماني مي رود، صاحبخانه يك اشپز استخدام مي كند. من به محض اينكه به اندن برسم، در اين باره اقدام خواهم كرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واندا بلادرنگ با عصبانيت اعتراض كرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اشپز استخدام كني؟ ان وقت مادام بنكس چه خواهد گفت؟ دل او را با اين كار مي شكني. فراموش نكن كه او بود كه البته زير نظر مامان تمام ميهماني هاي بزرگي كه در اينجا برقرار مي شد را اداره مي كرد. فراموش نمي كنم كه هميشه تمام ميهمانها مي گفتند، خوش به حالتان كه يك چنين اشپزي داريد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رابي با اشاره سر حرف واندا را تصديق كرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بله همين طور است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و پس از لحظه اي تامل اضافه كرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مي خواهم پيشنهادي به تو بكنم كه ترديد دارم در اينكه خوشت بيايد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ شايد تو اينجا بماني و به مادام بنكس كمك كني... ولي...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و با ترديد ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ولي هيچكس نبايد بداند كه تو خواهر من هستي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر جوان لبخند زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نه من هيچ دلخور نمي شوم... حداقل از دور ميهماني را تماشا خواهم كرد و شايد از لاي در شاهزاده و كساني را كه در ركاب او هستند و جرايد هميشه درباره انها با اب و تاب مي نويسند ببينم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ واقعا دلخور نمي شوي كه بماني و پنهان باشي؟ من فكر كرده بودم كه شايد بهتر باشد تو بروي نزد خاله جين، يا اينكه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نه، نه... ابدا! من انجا حوصله ام سر خواهد رفت، به علاوه تمام وقت دلم شور خواهد زد كه ايا در كرسول كارها رو به راه است يا چگونه پيش مي رود ... مثلا رختخوابها قشنگ جمع شد؟ ايا كسي به فكر اين هست كه براي ميهمانها هنگام بيدار شدن يك فنجان چاي ببرد؟ ايا گل تازه در سالن و اتاقها گذاشته اند ؟ مي داني ؟ وقتي كسي ميهمان دارد بايستي به فكر هزار نكته كوچك هم باشد. حتي اگر خانم استيونسون هر قدر هم دقيق و با حسن نيت كار كند باز هم نمي تواندف باز هم مطمئن نيستم كه تمام جزئيات را متوجه بشود، چون زن بيچاره چشمهايش هم خيلي خوب نمي بيند و گرفتار شروع اب مرواريد است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رابي نزديك بود به اصطلاح از تعجب شاخ در بياورد و فرياد زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ يعني تو حاضري در پشت پرده بماني و همه كارها را خودت اداره كني؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ البته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ واندا حقيقتا تو يك فرشته اي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ راستش را بخواهي، خود من خيلي دلم مي خواست كه تو با ما باشي و اصلا تو به شاهزاده خوشامد و خير مقدم بگويي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اصلا نگران نباش، من خيلي بيشتر مايلم همه چيز را به راحتي ببينم تا اينكه ديده شوم و به تو قول مي دهم كه مثل يك موش كوچولو بي سروصدا باشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناگهان صورت زيباي دخترك در هم كشيده شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ولي مي ترسم تا روز جمعه نتوانيم همه كارها را تمام كنيم و اماده شويم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ من صورت كارهايي را كه بايستي انجام شود نوشته ام و ان را در اختيار تو مي گذارم، ولي مطمئنم تو خودت مقداري كارهاي ديگر به انها اضافه خواهي كرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واندا در مقابل برادرش كنار ميز جاي گرفت و نگاهي به چند خطي كه او يادداشت كرده بود انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ همين؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب اين سوال را كرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بهتر است من براي تو كلا شرح بدهم كه اين اخر هفته هاي سري چگونه مي گذرد، درنتيجه تو خودت بهتر مي تواني موقعيت را تشخيص بدهي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر جوان قلم را در دوات فرو برد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ من تمام جزئيات را يادداشت مي كنم تا مطمئن شوم كه چيزي را فراموش نكرده ام. خواهش مي كنم خيلي تند حرف نزن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اولين نكته اي كه بايستي توجه داشته باشي اين است كه والا حضرت خيلي اهميت مي دهد به اينكه دوستانش در نظر كارگران موقر و مبادي اداب باشند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واندا از جا پريد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خوب اميدوارم كه چنين باشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رابي لبخند تقريبا تمسخراميزي بر لب اورد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ كاملا پيداست كه تو هيچ اطلاعي نداري از اين كه در اجتماعات چه مي گذرد؟ زيرا گاهي به چشم مي خورد كه ميهمانها ان قدر مشروب مي نوشند كه بعدا... هم... بعدا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بله اختيار از دست مي دهند و نمي فهمند كه چگونه رفتار مي كنند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بله امكان دارد كه اين اتفاق بي افتد و ان وقت خدمتكارها كه اين رفتار را ببينند همان رفتار را تكرار خواهند كرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اگر خانم هايي كه به دعوت والا حضرت به اينجا مي ايند و دوستان تو به طور ناشناس بيايند و نامشان برده نشود، خدمتكارها نمي توانند خبرچيني بكنند، چون به خاطر موقعيت اجتماعي انها، خوب متوجه ام...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ براي اجتناب از هر گونه هرزه گويي هرگز كسي خدمتكار خود را همراه نمي اورد. در نتيجه لازم است كساني را كه استخدام مي كني بدانند كه چگونه در لباس پوشيدن به انها كمك كنند و اضافه بر اين در بردن غذا به اتاقشان و در صورت لزوم، نظافت اتاقشان و اماده كردن اب گرم براي استحمام ايشان، همه را بدانند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نوكرها اب را طبقه بالا خواهند برد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ دستورات تمام اين كارها را به عهده خودت مي گذارم. اه... يك مطلب ديگر، من كارت هاي كوچكي با نام هاي مستعار بين خودشان به تو خواهم داد كه به در اتاقهايشان نصب كني...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رابي به خواهرش نگفت اين كار را به خاطر اين انجام مي دهد كه اخر شب كسي به اتاق همراه ديگري غير از همراه خودش نرود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اين جمله را نيز اضافه كرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ وقتي شام صرف شد و رختخواب ها اماده گرديد، كليه خدمتكارها بايستي به اتاق خودشان بروند و ديگر براي هيچ كاري نزد ميهمانها ظاهر نشوند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خوب اين كه هميشه وقتي پدر و مادرمان ميهمان داشتند رسم بود. مامان دوست نداشت كه خدمتكارها شب دير براي استراحت بروند. اين مطلب اصلا ايجاد مشكلي نمي كرد. خود من هرگز مستخدم مخصوص نداشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ موضوع ديگر...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واندا قلم را برداشت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بگو گوشم با تو است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ هر جايي كه با پرنس دوگال دعوت داشتيم، من ديده ام كه يك بشقاب با ساندويچ هاي كوچك و يك شيشه اب معدني كنار تخت خواب گذاشته بودند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مامان هم هميشه اين پيش بيني را مي كردند، اما خوب شد تو گفتي وگرنه من اين كار را به كلي فراموش كرده بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بله ساندويچ كوچك و اب معدني را فراموش نكن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اين نوع اب معدني كه تو مي گويي خيلي گرانقيمت است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رابي لب پايين را گزيد. رسيده بودند به مشكل اساسي قضيه، پول. از جايش برخاست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ با من بيا... ميل دارم كاري را كه مي خواهم انجام بدهم ببيني. چون نمي خواهم بعدها مرا براي اين كار سرزنش كني و فكر كني از خوبي تو سو استفاده كرده ام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در قرن هجدهم دو گوشه به ساختمان اصلي قصر اضافه كرده بودند. در هر يك از انها يك راهروي طويل وجود داشت كه به ديوارهاي ان تابلوهاي معروفترين نقاش ها اويزان بود كه هر كدام ارزش فوق العاده داشت.دختر جوان همچنان كه به دنبال برادرش يكي از اين راهرو ها را ميپيمود زمزمه كرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ حتما ميخواهي بگويي اين تابلوها بايستي گردگيري و تميز شوند؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بله خوب ميدانم،ولي ما قادر به تميز كردن تابلو هاي روغني نيستيم،بايستي متخصص مخصوص اين كار را انجام دهد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خب مانعي ندارد،فورا دستور بده يك نفر بيايد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ميداني چقدر گران ميگيرند؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مانعي ندارد بايستي كساني كه مي آيند متوجه شوند كه قصر خوب نگاه داري ميشود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ در اين صورت بيش از انچه تصور ميكردم بايد استخدام كنيم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر جوان دست ها را بالا برد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خداي من اين همه پول را چگونه بپردازيم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رابي ساكت ماند. او جلوي يك تابلو توقف كرده بود كه زير آن نوشته شده بود:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(مرگ خرچنگ دريايي) كه به وسيله ي نقاش بسيار معروف دولاكروا نقاشي شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واندا هرگز از اين تصوير خوشش نيامده بود. زيرا فكر ميكرد چگونه مي توان يك حيواني را كه نيمه مرده و در انتظار جوشيده شدن است نقاشي كرد! در قصر تابلوهاي ديگر از اثر دولاكروا بود كه خيلي بيش از اين قابل ستايش بودند. از اين كه برادرش ان نقاشي را از ديوار برداشت غافلگير شد و با تعجب پرسيد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ با اين تابلو چكار مي خواهي بكني؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اين تابلو و يكي ديگر را به لندن خواهم برد و از انجا هر دو به پاريس فرستاده خواهند شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ به پاريس؟ براي چي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ براي اينكه كپي شوند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واندا تا چند لحظه گيج و ساكت بود، سپس سوال كرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ كپي؟ اخر تو كه حق اين كار را نداري.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ باشد، من اين كار را خواهم كرد. اين دو تابلو با دقت و ظرافت كامل كپي خواهند شد به طوري كه هيچ چشم خبره و كارشناسي نتواند جعلي بودن انها را تشخيص بدهد. روزي كه متخصصين كارشناس براي بازديد و بازرسي ساليانه به قصر مراجعه كنند تابلو ها را مقابل ديدشان به ديوار اويزان خواهند ديد. حتي اگر از خيلي نزديك و با دقت انها را نگاه كنند، كه البته بين خودمان باشد من كمان نمي كنم، من فكر مي كنم انها فقط يك نگاه سطحي مي كنند و مي گذرند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر جوان وحشت زده پرسيد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خوب... خوب بعدا تو با اصل تابلوها چه خواهي كرد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ انها را خواهم فروخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ رابي!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ گوش كن واندا، من ديگر از اين زندگي محقر زير شيرواني خسته شده ام. در حالي كه مي دانم ما مالك يك ثروت هنگفت از نظر تابلو و همه گونه اشيا قيمتي هستيم... ديگر خسته شده ام از اينكه هر ديناري را كه مي خواهم خرج كنم چندين بار پشت و رو كنم، خسته شده ام از اينه نمي توانم به ميهماني هاي دوستانم كه از من دعوت مي كنند جواب داده و متقابلا انها را دعوت كنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدايش رفته رفته اوج گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چرا ما بايد در حسرت و بدبختي ولي در مبان اين گنج روزگارمان را بگذرانيم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اين گنج هايي كه منظور توست همه صورت برداري شده. همه اينها جز ارثيه اي مي باشند كه تو موظف هستي ان را حفظ كرده و بعد از خودت به پسرت بسپاري.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ايا خيال مي كني كه من هرگز قادر خواهم بود كه ازدواج كنم؟ از وقتي كه من در بين شاهزاده و دوستان ثروتمندش زندگي مي كنم ، متوجه شده ام كه براي زندگي خوب چگونه بايد خرج كرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اهي از دل كشيد و ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چرا با حقيقت رو به رو نمي شوي واندا، ما تا گلو در قرض فرو رفته ايم... با فروش اين تابلوها _ البته خودت متوجه هستي كه من نقاشي را انتخاب كردم كه مورد علاقه خودمان نيست _ نه تنها مي توانيم پذيرايي خوبي از والا حضرت بكنيم، بلكه خودمان را از شر طلبكارها رها كرده بدهي بانك را نيز مي پردازيم. اين وظيفه ماست چون مدير بانك مدت زياديست كه به ما لطف كرده و به اندازه كافي وام به ما داده است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ حالا اگر پسرت متوجه شود كه تو چنين كاري كرده اي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اگر اتفاقا روزي من صاحب پسري شوم، اميدوارم انقدر شعور داشته باشد كه درك كند من غير از اين، كار ديگري نمي توانستم بكنم. مثلي است معروف كه مي گويد: « اجبار قانون به وجود مي اورد.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رابي با قدمي مصمم به طرف گالري رفت و رو به روي ديوار جايي كه تابلو مرگ خرچنگ دريايي را برداشته بود ايستاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واندا در حالي كه دست ها را به يك ديگر گره كرده بود به دنبال او مي رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ حالا اگر كسي متوجه فقدان اين تابلو بشود چه خواهد شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بايد بگويي تابلوها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رابي با گفتن اين جمله به بالاي صندلي رفت تا دستش به يك تابلو بوژن نقاش معروفي از قرن هفدهم رسيد. اين تابلو كه واندا هرگز ان را نگاه نمي كرد چون به نظرش اصلا جذاب نبود، يك گيلاس شراب را نشان مي داد در كنار يك بشقاب با شيريني هاي كوچك.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« حتي اگر بنا باشد كه اين دو تابلو براي هميشه از اين ديوار برداشته شوند جاي تاسف نخواهد بود. »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اين مطلب را واندا نزد خود اعتراف مي كرد، ولي خبره هايي كه هر ساله براي بازديد اشياء قصر و مطابقت انها با صورت قبلي مي امدند يقينا با اين عقيده موافق نبودند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« چه فاجعه اي اگر انها متوجه شوند كه برادرم چكار كرده. »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واندا نفسي عميق كشيد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ رابي اگر كسي متوجه...؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لرد كرسول نگذاشت خواهرش جمله را تا اخر بگويد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ هيچ كس غير از تو و من و نقاشي كه انها را تقليد خواهد كرد از اين موضوع اطلاعي نخواهد داشت. زماني كه من كپي ها را كه در قاب اصلي جاي خواهند داشت بياورم، فقط كفايت مي كند كه انها را به ديوار اويزان كنيم و هرگز كسي متوجه انها نخواهد شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر جوان متوجه شد كه برادرش در كار خود چنان مصمم است كه هيچ كس نمي تواند او را منصرف كند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مقلد تو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خيلي خوب، منظورت نقاش سند ساز من است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ايا تو مطمئن هستي، يعني واقعا اطمينان داري كه قادر است عينا از روي اينها نقاشي كند؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ من در پاريس به كارگاه نقاشي او رفته ام _ با والا حضرت _ در انجا كپي چندين نقاشي را مشاهده كردم كه در موزه لورد به معرض نمايش گذاشته اند و من ديدم كه محال است كه كسي بتواند كپي را از حقيقت تميز بدهد. اين هنرمند چون واقعا مي شود به جرات او را چنين ناميد، كار را به جايي مي رساند كه حتي پارچه نقاشي زماني را كه اين تابلو نقاشي شده براي انجام كار خود تهيه و مصرف مي كند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ايا تو به اين مرد اطمينان كامل داري؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اين اوست كه به من اعتماد كرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چطور؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ او قبلا پانصد ليره استرلينگ به من پيش پرداخته و از بابت دو تابلو كه به او قول داده ام و فكر مي كند مي تواند هزار ليره ديگر پس از فروش انها به طالب گرداورنده اين گونه اثار به من بدهد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ در مورد قابل اعتماد بودنش، خوب بهتر است راز دار باشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واندا اين كلمات را ميان دو لب زمزمه كرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خريداران اين اثار كساني هستند كه خيلي برايشان فرق ندارد كه اثر حقيقي يا تقلبي باشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رابي با لبخند تمسخر اميز اضافه كرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مطمئن باش كه من تنها كسي نيستم كه به اين وسيله نجات متوسل مي شوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ پانصد ليره براي مخارج ميهماني اخر هفته كاملا كفايت مي كند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و پس از لختي تامل سوال كرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ايا امكان دارد كه من حقوق دانسون را از اين پول بپردازم تا تو بعدا سنجاق سينه ام را بفروشي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ما به جواهرات تو دست نمي زنيم، تا زماني كه راه چاره ديگري وجود داشته باشد. من الان پول لازم را در اختيار تو مي گذارم تا بتواني دستمزد كارگراني را كه استخدام مي كني بپردازي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ براي خريد خواربار لازم هم احتياج به پول دارم. جنس خوب خيلي گران است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مي دانم! نوشابه را خود من تهيه خواهم كرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رابي سيصد ليره به خواهر خود داد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ گمان مي كنم كه اين مبلغ كفايت مي كند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ فكر مي كنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ با بقيه پولي كه نزد من مي ماند اول وام هايي را كه سررسيدشان گذشته خواهم پرداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ پس من راجع به نوشابه خيالم راحت باشد، تو خودت ان را تهيه مي كني؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بله حتما، حالا ديگر برايم يك پارچه بزرگ بياور كه اين نقاشي ها را در ان بپيچم و ديگر در اينجا كاري ندارم و بايستي به لندن برگردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ به اين زودي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.