رمان سنسار (سَنسار) به قلم آمنه آبدار
شده گاهی دلتنگ خواب هایت شوی؟ دلتنگ لحظه هایی که انگار وجود داشته اما هیچ وقت نبوده اند؟ وجود غریبهای آشنا در لا به لای ذهنی آشفته و خاطرات غریبه ای که وجودش پر از رمز و راز است. راز هایی از گذشته... راز هایی که بهای دانستنشان سنگین است. پریزاد، دختری که هر شب کابوس هایی نا آشنا می بیند، تصاویری غریبه از پسری که انگار نقش پررنگی در زندگی اش داشته است و اما او به یاد نمی آورد. یک بو، یک صحنه، یک خواب... او را به شدت آشفته و دلتنگ می کند تا جایی که این بار این صحنه ها با اتفاقاتی همراه می شوند... اتفاقاتی که او را به سمت دانستن دلایلشان می کشانند.
مقدمه:
تولد آغاز نیست... مرگ پایان نیست... وجود داشتن بدون محدودیت است... کسی چه می داند که ما کیستیم؟ جسممان تازه است روحمان چه؟ شاید روحی که در تنت است از آن تو نباشد...ما باید بهای این تناسخ را بپردازیم. احساساتی که تجربه کرده بودیم را از سر تجربه می کنیم. ما روی دور زندگی افتاده ایم و یک زندگی را صد باره زندگی می کنیم. این من هزارساله است... میلیون ساله است... سن من، سن جسمم است، روحم کهن سال است.
این رمان به صورت آنلاین در حال انتشار است و به مرور قرار داده میشود. شما میتوانید برای خواندن این رمان روی دکمه زیر کلیک کنید تا به صفحه مخصوص رمان منتقل شوید
ارسال نظر برای این رمان قفل شده است
ط
در پارت 100خوب
۱ ماه پیش؟
۱۵ ساله در پارت 500منم اخلاقم تو مدرسه و رفتارم حتی درس خوندنم مث پریزاده😐
۴ سال پیشFatemeh
۱۵ ساله 80عالی بود
۴ سال پیشH
2512تنها سوالی که ذهن من مشغول کرده اینه که انوشا سی و .... ساله چطور عاشق پدرام بیست دو ساله شده🤔
۴ سال پیشدختر الماس
۱۵ ساله 171انوشا 20 سالش بود که عاشق پدرام شده یعنی سال هزار و سیصد و هفتاد و...( 18 سال بعد انوشا میشه 38 ساله یعنی 18 سالگی پریزاد انوشا میشه 38) امیدوارم فهمیده باشی 😂😐💔✌️
۴ سال پیشمعصومه
۲۰ ساله 142ب چ نکته ی خیلی ریزی اشاره کردی رمانتو بخون چیکار به سن شخصیت رمان داری 😂
۴ سال پیشانیدا
۱۵ ساله 112😐🔪انموقع که انوشا عاشق پدرام بوده ۲۰ سالش بوده الان بعد ۱۸ سال ۳۸ سالشه اوکی؟
۴ سال پیشدخی اریایی
در پارت 18130عالی بود 🤤ولی حیف که تموم شد 😪خسته نباشی خانم ابدار عزیز خیلی خوب بود 💙
۴ سال پیشآرو
۱۴ ساله در پارت 18130واقعا خسته نباشید خانم ابدار بابت تموم وقت و انرژیتون🤩راستش پایانش غیر منتظره بود اما خب خوب تموم شد اما به نظرم زود بود برای پذیرفتن پریزاد برای پدرام نمیدونم شاید واسه من اینطوریه خلاصه که دستت طلا
۴ سال پیش....
۱۹ ساله در پارت 18171منتظر عروسیشون بودم تمومممم؟
۴ سال پیشHesel
در پارت 18160مثل همیشه این رمانت هم عالی بود آمنه😍 تو هر ژانری تو عالی می نویسی🥰 فقط کاش بیشتر ادامه داشت🥺
۴ سال پیشنرگس
در پارت 18190خیلی ممنونم آمنه جان رمانت با همه رمان هادفرق داشت و متفاوت و خاص بود و من با خوندن یه پارت خیلی مشتاق شدم که بقیه رو بخونم حیف که تموم شد خسته نباشی❤❤
۴ سال پیشفادیا
در پارت 18170خسته نباشید خانم آبیار هرچند غیر منتظره بود اما عالی تموم شد امیدوارم فصل دوم هم داشته باشه وگر نه منتظر رمانهای دیگه با قلم زیباتون هستم موفق باشید
۴ سال پیشsky
در پارت 18150رمان بسیار زیبایی بود👌 خستہ نباشید میگم ب نویسندہ عزیز❤
۴ سال پیشFatemeh
۱۷ ساله در پارت 181100رمان فوق العااااده قشنگ بودش و بسی لذت بردم، ناراحتم ک تموم شدش ولی به هرحال هر آغازی یه پایانی داره... دلم واستون تنگ میشه! نویسنده جون قلمت عالیه امیدوارم بازم از این رمانای جذاااب بنویسی،مرسی :))💕
۴ سال پیششیرین
در پارت 18190خسته نباشید خانم آبدار رمان متفاوت و خاصی بود خیلی زیبا و با احساس نوشته شده بود واقعا تحت تاثیرش بودم ممنون از زحماتتون
۴ سال پیشدهه هشتادی
در پارت 181100ایکاش بعد اون همه درد و رنج یه کمی هم اینجا شادی میزاشتید واسشون درسته که واسه پدرام سخت بود ولی میشد یکم زمان رمان و ببرید جلو البته شما صاحب اختیار هستید و رمان بر حسب قلم شماست نویسنده جان
۴ سال پیش
توجه کنید :
سلام به همه خوانندگان عزیز
رمان سنسار برای چاپ ارسال شده است و امکان مطالعه آن دیگر امکان پذیر نیست.
با تشکر
زندگی
در پارت 200خیلی کوتاهه