داستان ما راجبه سه تا دختر شروشیطونه لجبازه که باهم یه جا قبول میشن و قرار میزارن خونه بخرن ازشانس خوب یابدشون یه خونه مفتی گیرشون میاد که صاحب اون خونه ازشون میخواد فقط تا یه مدتی اونجا بمونن همه چی ارومه تا وقتی که سروکله ی سه تا پسر جذاب میرسه

ژانر : عاشقانه، طنز

تخمین مدت زمان مطالعه : ۴ ساعت و ۴۱ دقیقه

مطالعه آنلاین سه کله پوک
نویسنده : mhdye_pordln

موضوع:طنز،عاشقانه

خلاصه رمان :

داستان ما راجبه سه تا دختر شروشیطونه لجبازه که باهم یه جا قبول میشن و قرار میزارن خونه بخرن ازشانس خوب یابدشون یه خونه مفتی گیرشون میاد که صاحب اون خونه ازشون میخواد فقط تا یه مدتی اونجا بمونن همه چی ارومه تا وقتی که سروکله ی سه تا پسر جذاب میرسه

-----------

سحر:چخبره!!!مگه سر گردنس...پراید دیگ من ۲۵ بدم به پراید!!!

یارو:خانوم!مث اینکه تو بازار نیستیا...من دارم لطف میکنم میگم۲۵

سحر:لطفتو واسه بابات بکن...من بیشتر از ۲۰نمیدم...ندارم که بدم...

روبه منومریم کرد و گفت بریم...دستگیره در دسم بود کشیدم پایین بریم بیرون یاروع صدامون زد....

یارو:جهنم و ضرر همون ۲۰ بده بردار ببر....

سحر:حله..بیاید سریع قولنامه کنیم...

یع نیم ساعتی طول کشید...قرار شد فردا بیایم ماشینو ببریم...

_سحر دمت گرممم...چقد خوب شد اینجوری ۱۰تومنم دسمون موند...

+چاکریم...مری حرف زدی با بابات!

مری با ذوق روب منو سحر کرد...

مری_اره تازه قرار باباهای شمام راضی کن

جیغ خفه ای از شادی کشیدیم...و با خط واحد به سمت خونه هامون حرکت کردیم...

باکلید در حیاطو باز کردم هرکدوم از کفشامو ی جا شوت کردم و صدامو انداختم رو سرم:

ضیفه کجای...بیا تا سیاه و کبودت نکردم

مامان:صداتو ببر...تا نیومدم قیافتو کج و کوله تر نکردم...

_ینی قیافع من کج و کووولس؟؟؟

مامان:پس چی ب همون عمه هات رفتی دیگ...جدا از شوخی قیافت بدک نیس

جواب مامانو ندادم چون میدونستم بدتر از خودم جوابمو مید...در اتاقمو باز کردم...هیچ جای دنیا اتاق خود ادم نمیشع...اتاقمو خودم رنگ کردم طوسی

مشکی...کیفمو شوت کردم رو تخت و رفتم دسشوی...بعد از انجام کارهای که اصن به شما ربطی ندار...دسم و شستم...نگام به آینه افتاد ...قیافم اصلا شبیع

پدرومادرم نبود...چشم طوسی دماغ عملی(خدا دادیااا...)پوستمم سفید بودو ابروهامم کلفت گرفته بودم ویه لب ک نه نازک بود نه کلفت...دسامو خشک

کردم ...رو تختم خوابیدم و بالشتمم بغل کردم...خِرپف...خِرپف

_آباجی میپاشی یا نه...تا ۳میشمرم بیدار نشی خیست میکنم...۳..۲..۱

اه باز این مهبد اومد...میدونسم زر میزنه واس همین با خیال راحت خوابیدم..تو خواب و بیداری بودم احساس کردم پرت شدم ی جا بدنم یخ زد...هنگ

بودم که باصدای قهقه مهبد اومدم بیرون

_زهر ماار...چقد یه ادم میتونه بی مزه باشه؟؟؟

+ب تو هیچ ربطی نداره...سریع بیا پایین شام بخوریم

از حموم رف بیرون...یع دوش سرسری گرفتم و لباس های کاملا دخترونم(شلوارچارخونه بابا که واسه من گشاد بود...با پیرن طوسی مهبد)و پوشیدم...

_اکسیژنتون اوووومد...

مامان و بابا خندیدن اما مهبد هیچ عکس العملی نشون نداد دهنشم بسته بود

من:واه چرا همچین میکنی؟؟

مهبد:اکسیژنی ک تو باشی میخوام تا عمر دارم کربن بِبَلعم..

بعد از این حرفش پقی زد زیر خنده و منم یه مشت زدم ب بازوش که مثل نوازش بود و شروع کردم ب خوردن کوکو سبزی ...از مامان تشکر کردم و رفتم

تواتاقم...

گوشیمو برداشتم... شماره مریم و گرفتم

مریم_هن؟

+درد هن...حوصلم سررفت بیا یکم درباره دانشگاع حرف بزنیم

مری_مهتا توام بیکاریا...درباره دانشگاه؟؟؟...راسی پول خونه رو چیکار کنیم؟؟

_منک بابام لج کرده...دنبال بهونس نزاره برم...میخوام انگشتر و گردنبند و بفروشم تووسحرم اینکارو کنین به نفعمونه

+حواست هست چی میگی؟...ما پس اندازمونم جم کردیم ماشین گرفتیم...باز خداروشکر۱۰تومن از اون دسمون هس... من و تو وسحرم بخوایم انگشترو

گردنبند بفروشیم مگه چقد میشه...

_یه دقیقه فکتو ببند...بلاخره اینور اونور میکنیم۳۰تومن دستمون هس...میریم پایین شهر اجاره میکنیم ...اون ۱۰تومنم باهاش تاچند وقت اجاره خونه

میدیم...

+فکر خوبیع...به سحرم میگم فقط در جریان باش خانوم خانوما...یه هفته دیگه باید بریم تهران...

_حواسم هس...خب مزاحم نشو خدافس

+مزاحم قیافته...بای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب خب بزارید یه بیو از خودم و دوسام بدم مهتا بهرامی..مریم سجادی...سحراکبری..من و مریم ۱۹ سالمونه ولی سحر ۱۸ (نیمه اولیع)اسم بابام محمد و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامانم محترم..اسم بابا و مامان سحر...سعیدوفرشته..و اسم بابا و مامان مریمم..رضا وسمیه...مریم یه داداش داره به اسم ماهان که ۲۷سالشه دبیر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیست...اوووه چقد فک زدم ساعت ۱۲گذشته فردا باید بریم رخشو بگیریم...با یاد اوری ماشین نیشم تا بناگوش در رفت...انقد فکر کردم تا خوابم برد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مهتامامان..پاشو سحر زنگ زده کارت داره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+ولم کن مامان...من بااهاش کاری ندارم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_زشته ...شاید کار مهمی داشته باشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پووف...کله صبح زنگ زد چی میخواد گوشیو از مامان گرفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هان چی میخوای؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+درد...تونفله قرار نبود ۹اماده شی بیای من و مریم سر کوچتونیم زود بیا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببینم چی میشه...فعلا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون اینکه منتظر جوابش باشم قطع کردم و مانتوشلوار مشکی با شال کرم و کفش مشکیمو پوشیدم بامامان خدافظی کردم و سوار تاکسی شدیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم_وای که دارم میمیرم...داارم تبخیر میشم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر_خداروشکر حلوا ...ببین پودر نارگیل روش نباشع من نمیخورما سفارش کن بپاشن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم_من تا وقتی که اون عینک دودی مارک دارم و نزنم و نیام سرقبرت نمیمیرم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهتا_اه ببندین دیگ...جفتتون تا بقیه رو نکشید نمی میرید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر خواس جوابمو بده که اقای سهرابی اومد(همون یاروعه^^)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سهرابی_خب خوش اومدید...اینم سوییچ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم سوییچ وازش گرفتم و تشکر کردم با بچه هارفتیم سوار پرایدسفیدمون شدیم.....رو به بچه ها گفتم ناهار مهمون من...اونام از خدا خواسته قبول کردن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و ماشین و روشن کردم پیش به سوی غذاااا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای بابا انگار همین دیروز بود مریم گفت باید بریم تهران...بارو بندیل و جم کردم...رفتم پایین مهبدو دیدم که رو کاناپه نشسته و سرش تو گوشیشِ کرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درونم وول خورد در یه حرکت ناگهانی کوبیدم پشت سرش دادش دراومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_عوضییی...خبرت نیاد دانشجو شدی این کارا چیه...خیرسرم ۴سال ازت بزرگتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+اولا خودتی دوما از قدیم گفتن به عقل نه سن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منتظر بودم مهبد جواب دندون شکن بده...ک یهو من و پرت کرد بغلش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نکبت خانوم...من اونجا نیسم مراقبت باشم...حواست به خودت باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+چشممم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وسایلمو برداشت وگزاشت تو صندوق...از مامان و بابا برعکس بقیه دخترا که تو این مواقع با ناراحتی خدافظی میکردن با شادی و شوخی خدافظی کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرچند مامان زهرشو ریخت و گریه کرد ماشین و روشن کردم و رفتم دنبال اون دوتا نخاله...بعد از کلی چشم چشم گفتن راهی شدیم از اراک به سمت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تهران خوبیش این بود که صبح حرکت کردیم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر:خب کی فلش اورده!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم:بیه...من اوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فلش و از مریم گرفتم و اهنگ محسن ابراهیم زاده بود شروع کردیم به همخونی و همزمان اداواطوار مخصوص خودمونم در میاوردیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرهمه جان من تویی جانه جوان من تویی , ورد زبان من تویی عینه عیان تو منم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهره ی مار من تویی چشم خمار من تویی ایل و تبار من تویی , جانه جوان تو منم , جانه جوان تو منم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به دستم به دستم کار دادی دستم که مستم که مستم تو که باشی هستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به دستم به دستم آخ کار دادی دستم که مستم که مستم تو که باشی هستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زلف کمند من تویی حال دلپسند من تویی بند بند دلبند من تویی حال دلپسند تو منم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا خود تهران فقط اهنگ گوش کردیم...بعدش ادرس خونه عمو مریم و پرسیدم ...عموش بهمون لطف کرد تا موقع ای که خونه پیدا نکردیم...اونجا بمونیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر_مهتا بیا این چمدونو ببر...مریم توام زنگو بزن دروبازکنن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف سحر رفتم و چمدونمو گرفتم ...در باز شد...خونه ویلایی دوطبقه شیکی بود تو حیاطش دوتا ماشین جا میشد...زنعمو مریم اومد و با خوشرویی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوش امد گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودش فهمید خسته ایم ...کلید اتاق بالارو داد بریم بخوابیم...وقتی که وارد اتاق شدیم چشمم به تخت افتاد که داشت جای نخ بهم طناب میداد منم که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاااایه...سری پریدم رو تخت و خوابیدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_گوریل..پاشو شام بخوریم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مریم ولم کن خوابم میاد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر:راست میگه دیگ مریم ولش کن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الهی بمیری برام...چقد خوب درک میکنه...یه ذره از شعور این و مریم داش..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهتا_خیس شدمممم...سیل اووومد...فراررر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر و مریم افتادن رو زمین و دهنشونو باز کردن ولی صدای در نمیومد و خودشونو میزدن...همیشه انقد دلبرانه میخندن...تازه به خودم اومدم فهمیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیکار میکنن...دهن سحر باز بودو هنوزداشت میخندید..منم از فرصت استفاده کردم و پام و کردم تو حلقش...ایندفعه منو مریم خندیدیم.. سحر حرصی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگامون کرد...زنعمو صدامون زد...رفتیم پایین....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعداز خوردن غذا فاطمه(زنعمو مری)اومدیم اتاق...مریم افتاد روتخت..سحرم رفت سمت چمدونا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بچه ها..مادرحال حاضر۵۰تومنم داریم..که۱۰تومنش ماال ماشینه...بنظرتون کجا خونه میدن؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم_من میگم بیاین از ونک شروع کنیم همیشه جاهای که به ظاهر گرون ارزون..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر_اخه عقل کل..اینای کع میگی واسه شهرستاناس...نه تهران..حالا بگیرید بکپید..یکاری میکنیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباسمو برداشم و یه دوش نیم ساعتی گرفتم و خوابیدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مهتا...پاشو بریم جیش دارم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستامو باز کردم و جلوش گرفتم باچشمای بسته گفتم:بیا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر:من یک و دو ندارم..بروبالاتر...بیا بریم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باچشمای باز دنبال سحررفتم...دسشویی تو حیاط بود..هوام سوزداشت..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر_خب تموم شد بیا بریم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودش بعد رفت..چن دقیق چشمامو رو هم گزاشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خانوم شما خونه ما چیکار میکنی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشامو باز کردم و چن بار پلک زدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اینجا خونه ماس اگه راس میگی خودت اینجا چیکار میکنی هاها؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبش و ی وری کرد خب که چی الان پوزخند زدی بااون قیافت...چشم مشکی و ابروهای پُرمشکی پوستش سبزه بوددماغش عقابی...اندامیم نداشت لاغر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تموم شدما...چی دیدی؟نگاه دارم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیشمو بازکردم با دیدن نیش بازم..اونم متقابلا بازکرد نیششو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اره عزیزم دیدن خر صفا داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون اینک منتظر جوابش بمونم دویدم و به ادامه خوابم پرداختم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ایکبیری...زشت...پاشواماده شو باید بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کجا بریم...کله صبح...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر:اسگل..ساعت۱۰کجا صبح...پاشو اماده شو بریم تاکی اینجا باشیم..پاشو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اه تا فردا میخواد همینجوری فَک بزنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم و مانتوخردلی با شلواروشال مشکی...رژقرمز زدم و روبه بچه ها کردم:اماده؟؟...دوتاشون عین گاوسرشونو تکون دادن...از فاطی و(چه سریع

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دخترخاله شد)عمو خدافظی کردیم...وسوارماشین شدیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پارتا, [۱۶.۰۸.۱۸ ۱۳:۴۸]

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#پارت12

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از۳تایه ربع رسیدیم...دوتا املاکی کنار هم بودن...اولی که جوون بود صاحابش ...رفتیم دومی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهتا_سلام حاج اقا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاج اقا_سلام دخترام...بنشینین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد به پسره اشاره کرد..بره بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روبه ما کردادامه و ادامه داد:خب...خونه چجوری میخواید...پولی که دارید چقدر..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهتا_راستش حاج...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر مث خریونجه خوار پرید وسط حرفم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر_بله حاج عاقا داشتم میگفتم...ماسه تا از اراک اومدیم..پدرمادرای هرسه مون راضی نبودن که بیایم تهران...ما پولامونو جم کردیم اومدیم...درحال

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاضر۴۰تومن داریم...جای و سراغ دارین؟اپارتمانی باشه بهتر...بلاخره سه تا دختریم دیگ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاجی لبخندی زدبه سحرروبه سه تامون کرد:مثل اینکه این خونه قسمت بود برسه به شما...خونه بااین مشخصات سراغ دارم ولی شرط دار....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم_چه شرطی...؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاج اقا_شرطم اینه که پولاتون دست خودتون باشع...فقط من ازشما میخوام برید خونه من...من تاعید نیستم...امروزم دنبال یه ادمی بودم که خونه فعلیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بدم بش...وسایلم نیاز نیس بگیرید همه چی تکمیله...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر_حداقل نصف پولو بگیرید..ما اینجوری شرمنده میشیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاجی_نه دخترم...پولاتونو نگه دارید توحساب...سودبیاد روش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرسع تامون ازحاج اقا تشکرکردیم و رفتیم بیرون ...تا پامونو بیرون گزاشیم سحر دوتا دستاشو برد بالا...باسنو برد عقب..همزمان دستاشو میچرخوند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمرشم میچرخوند...من و مریمم هرهر میخندیدیم ...سوار ماشین شدیم ..راه خونه عموِ این‌ترشیدع رو درپیش گرفتیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پارتا, [۱۶.۰۸.۱۸ ۱۳:۴۸]

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#پارت13

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلاخره رسیدیم...زنگ خونه رو زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهتا_خاله منم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درباصدای تیکی باز شد...دوبارع سوار ماشین شدم و تو حیاط پارک کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و با مریم و سحر رفتیم تو...خاله روبه من کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فاطمه_سلام...خب چیشد؟؟شیری یا روباه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهتا_فعلاکه خریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر_عه...الکی حرف مفت نزن..خاله جان شیریم...شیر..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد با حوصله کل قضیه رو واسه خاله تعریف کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فاطمه_عجب شانسی دارید شماها...خب تلفن همراه اقاعه رو دارین...اصلا خونه ای که قراربرید کجاس...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم_اوا...خاک توگورمون...اصلا نپرسیدیم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام دخترعمو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم ببینم کیه!!!...اوه شت ننه‌‌‌...اینکه همون بی ریخت...سعی کردم ریلکس باشم ...مریم جوابشو دادو بعد از خوش و بش ...از مریم خواست مارو معرفی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم_خب سحرو مهتا از دوستام هستن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره_سحر خانوم خوشبختم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روبه من کردو ادامه داد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشمام که از قبل احساس خوشبختی کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهتا_بله متاسفانه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ابرو انداختن مریم زود گرفتم چه گندی زدم واسه ماست مالی گفتم:دیر به این احساس رسیدیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم عکس العملشونو ببینم حتما کفشون بریده...چه توپ جمش کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحرو دیدم ..خندشو بزور کنترل کرده بود...مریمم دستشو محکم زد روپیشونی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو واسه خارج شدن از جو گفت:خب بریم ناهار...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه موافقت کردن و رفتیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پارتا, [۱۶.۰۸.۱۸ ۱۳:۴۸]

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#پارت14

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای خدا این ذلیل شده ها چرا همش میخوابن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگارنه انگار باید بریم ...پیش محمدی رفتیم (صاحب خونمون دیگ)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شمارشو گرفتیم وگفت خونه فرمانیس..و فردا بریم کلیدو ازش بگیریم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای خدا من چه گناهی کردم بااینا دوست شدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفری یه لگد حوالشون کردم که به چپ و راستشونم نبود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیکار کنم دیگه...اهااان خود جنسه مریم از اینکار متنفر..تقصیر خودش میخواست نباش..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم پیشش سرم و بردم نزدیک گوشش...جیغ زدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_زلزلهههههه..مریم عین قرقی بلند شد... اول یه دونه چک زد توصورت سحر...سحرم از همه جا بیخبر بلند شد...با تعجب به مریم نگاه کرد...دیگه نتونستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تحمل کنم و بلند بلند خندیدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر_زهرمااار...نکبت میمون اسب ابی درحال انقراض این چه کار کثیفی بود که کردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم_واقعا متاسفم واست تازه میخواستم داداشمو مخش کنم واسه تو..به کل از چشمم افتادی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهتا_اوی...اوی اوی..آرام باشید خب حوصلم سررفت دیگ بعدشم مریم خانوم الان این چه کاری بود که کردی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من بدون داداش تو چیکار کنم؟؟این بچه رو چجوری بزرگش کنم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم و سحر شروع کردن به خندیدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر_خدایی این دری وریارو از کجات درمیاری؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهتا_زشته جلو بچه(اشاره کردم به مریم)نمیشع گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پارتا, [۱۶.۰۸.۱۸ ۱۳:۴۸]

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#پارت15

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدیم و شروع به اماده شدن کردیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شلوارو شال خاکستری و مانتو ذغالی با کفش مشکی اسپرتم پوشیدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رژو خیلی دوست دارم بنظرم تکمیل کننده آرایشِ...طبق فرمودم یه رژ صورتی زدم و مداد مسی رنگ کشیدم رو لبم و تمام..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم_به به !!مهتا جان یه سوالی داشتم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهتا_زرتو بزن گلم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم_عرضم به درزت که..ما یه راست میریم خونه یا سرراه پسری چیزی میبریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهتا_یه جوری حرف میزنین انگار شما با بیرژامه اومدین ..ایش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اتاق اومدم بیرون وارد پذیرایی شدم از فاطمه و عمو وفرید(پسرعموش)خدافظی کردم و سوار ماشین شدم...بعداز ده مین اومدن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#پارت16

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر فلشو از کیفش دراورد و صدای ضبطم زیاد کرد و بعد از چن تا اهنگ که رد کرد رسید به اهنگ مورد نظر...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راحت مرو از بَرِ من که سخت است راحتِ جان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو مرگ قلبم را ببین ای جانِ جان با من بمان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای جانِ جان با من بمان(۲)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای جانِ جان چه شد که رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیرت به سوی من نشان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه شد که راحت میکِشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به روی من تیر و کمان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمان تو صیادِ من ، اخطار هم نمیدهد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این صید بی رمق دگر، از(دام) تو نمی رهد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای جانِ جان با من بمان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میترسم از حمله ی اشک از این هجومِ بی امان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای جانِ جان با من بمان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حیران شدم به سوی تو ، برهنه پا دوان دوان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای جانِ جان با من بمان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای جانِ جان با من بمان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده کنان از اشک من ، بی واهمه رَد میشوی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برابر احساس من چه خوبِ خوب بد میشوی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه خوبِ خوب بد میشوی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شبانه روز بغضت مرا ، به کام گریه میکشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این جان عاشقِ مرا ، شکنجه یِ تو میکُشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شکنجه تو میکُشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای جانِ جان با من بمان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میترسم از حمله ی اشک از این هجوم بی امان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامان جلیلی"راحت مرو"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#پارت17

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلاخره رسیدیم...نمای اپارتمان سفید رنگ و ۴طبقه بود....ماشین و گزاشم تو پارکینگ...فقط ما بودیم که پراید داشتیم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طبقه ۳وواحد۹واسه مابود..هرطبقه ۳واحد بود..رسیدیم جلو در..مریم کلیدوتو در چرخوند ..درو که باز کرد اول راهرو بعدش هال بود مبلا کرم زرشکی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بود..با بقیه وسیله های تو پذیرای و آشپز خونه ست شده بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

۵تاپله از بغل میخورد و اون بالا ۲تا اتاق بود درا تاق و باز کردم اتاق بزرگی بود و دکور اتاق صورتی کثیف و ذغالی بود..اتاق بعدی مشکی..سورمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای..ترجیح دادیم تو اتاق اولی باشیم سه تامون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم_خونه شیکیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر_شیک کمه واسش...عالیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهتا_خب بسه دیگه پیتزا می خورین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باسر تایید کردن ..زنگ زدم ۳تاپیتزا با مخلفات سفارش دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

...رفتم اتاق و لباسامو باشلوار گشاد بابا پیرهن دخترونه خودم عوض کردم..از اتاق اومدم بیرون..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر_مهتا اخه این چه کاریه..چرا مثل آدم لباس نمیپوشی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهتا_فضول و بردن اردبیل...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم چشاشو تنگ کرد و گفت:خُب؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیشمو باز کردم و ادامه دادم :تو باسنش کردن دسته بیل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوتاشون اومدن بزنن زنگ خونه به صدا دراومد ...اوه پیتزا رو اوردن..حساب کردم و با بچه ها نشستیم تو هال و خوردیم بعدشم همونجا خوابم برد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#پارت18

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم_مهتا..پاشو دیگه ساعت۴..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهتا_تو برو منم میام...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم_نه بلند شو خیالم راحت شه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی از سر بی حوصلگی کشیدم و بلند شدم و به سمت دشوری رفتم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعداز اینکه صورتمو شستم اومدم بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحرو مریم لباس پوشیده بودن و منو نگاه میکردن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهتا_هااا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر_درد هان...لباس بپوش بریم وسیله بگیریم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشه ای گفتم و به سمت اتاق رفتم و سریع یه مانتوی قهوه ای با شلوار و شال مشکی کشیدم بیرون و پوشیدم...بابچه ها سواار ماشین شدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشین و یکم اونور تر از فروشگاه پارک کردم و با بچه ها رفتیم تو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعداز نیم ساعت تقریبا تموم موادخوراکی رو گرفتیم حساب کردیم و اومدیم بیرون..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم_بچه ها ما که تا اینجا اومدیم بیاید واسه فردا که قرار بریم دانشگاه لباس بخریم...هوم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر_اگه توعمرت یه بار درست حرف زده باشی همین الان بوده و بس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به جرو بحث اون دوتا خندیدم و نفری یه دونه پس گردی زدم بهشون وبه سمت پاساژ رفتیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#پارت19

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعداز خرید لباسا...که شامل مانتووشلوار و چن تا مقنعه بود..به سمت خونه حرکت کردیم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واسه شام یه بسته فلافل خریده بودیم همونو باز کردم و نفری سه تاگذاشتم سرخ بشه..درسته خونه مجانی گیرمون اومد ولی تاشیش ماه اینجوریه...بچه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هارو صدا زدم بیان شام تا بیان ترشی و سس و نوشابه هارو گذاشتم رو میز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر_به به ...!مهتا خانوم چه کرده همه رو دیونه کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ای کردیم و نشستیم دورهمو شام و خوردیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرسه خسته بودیم ساعت۱۱بود ذوق داشتم واسه دانشگاه زود خوابیدم تا خواب نمونیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باصدای میثاق راد که داشت خودشو میترکوند از خواب بیدارشدم...واسه اینکه زود بیدارشم این اهنگو گذاشتم ساعت و نگاه کردم ۵ونیم بود...یکم زود ولی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کرمِ دیگه... به سمت سحرومریم رفتم که مثل جنازع خوابیده بودن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو شروع کردم به جیغ زدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهتا_خااک عالم...دیرمون شد اولین روز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیر برسیم وااای خدا مرگتون بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحرو مریم بیچاره ترسیدن و بدون اینکه چیزی بگن سمت کمد رفتن و مریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مانتویشمی پوشیدو با شلوارو مقنعه مشکی..سحرم مانتو بادمجونی و مقنعه و شلوار مشکی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر_بدو بریم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش به من افتاد ...چن ثانیه زل زده بود بهم...یهو منفجر شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#پارت20

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر_مارو ایسگاه گرفتی؟؟ترشیده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم_ببین عمتو ببرم ماه عسل...این چه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاری بووود لنتی!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهتا_خب حالا...حیف بود من بیدار باشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شما بخوابین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع از اتاق اومدم بیرون و به سمت آشپزخونه رفتم..کره و پنیرو رومیز گزاشتم و شروع کردم به لقمه گرفتن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهتا_بیاین اینو بخورین تا دیرمون نشد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سهم خودمم خوردم و مانتو و مقنعه سورمه ای با شلوار و کفش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشکی...کیفمم رو دوشم انداختم و سویچ و از رو میز برداشتم و سوار ماشین شدیم... بعداز۴۰مین رسیدیم ...دانشگاه خوبی بود..بایدم باشه..رتبه سه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رقمی نیوردیم جای بد بریم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر_بیا مهتا خانوم...ساعت۷ کی اومد ما اومدیم مثل اسکلا..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم_والا عین بچه مدرسه ای ها ساعت ۷اومدیم که چی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهتا_کم زر بزنید پاشید بریم بگردیم..شاید وسط راه به کسی خوردیم.. ترم اول مزدوج شدیم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحرو مریم بعداز تموم شدن حرفم شروع کردن به خندیدن ...ترشیده های شوهر ندیده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#پارت21

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بچه ها داشتیم حیاطو آنالیز می کردیم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پشت درخت رد می شدیم...تا بریم دسشوی و ببینیم و اطلاعت کسب کنیم..صدای دختری که داشت حرف میزد مجبورم کرد وایسم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اون دوتام اشاره کردم که هیس شن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره_ کی میای منو بگیری؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره_میدونی چیه...الان که فکر می کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میبینم دختری که می خوام نیسی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره_یعنی چی؟؟؟توبه من قول دادی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نذار ابروتو ببرم..عین بچه آدم میای منو میگیری...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره باتندی جواب داد:برو به همه بگو..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونی که آبروش میره تویی نه من ...فهمیدی یانه؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره با گریه:احمد خواهش میکنم...چرا پَسم میزنی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره:بهت گفتم چرا...دیگه دوروبرم نبینمت..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعداز این حرفش دیگه صدای نیومد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط صدای بالا کشیدن دماغ دختره سکوت و می شکست...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم ببینم اون دو درچه حالن..با دیدن قیافه اون دوتا نزدیک بود بیفتم زمین و از اون خنده های دلبرانم برم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم شوکه شده بود روبه سحر کردو گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ازاین بلاها سرمون نیاد صلوات

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر_درسته رفیق...باهیچ احدی دوست نمی شین...فهمیدین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این بار من و مریم عین بز سرمونو تکون دادیم‌...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#پارت22

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت نزدیک8بود...با بچه هاوارد سالن شدیم و به سمت بُرد رفتیم..خب کلاسمون با آقای شمس آبادی بود...طبقه دوم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بچه ها وارد کلاس شدیم...۵،۶نفر بیشتر نبودن تو کلاس...صندلی های عقب نشستیم...بعد از 10 مین کلاس تقریبا پُرشده بود...ولی هنوزم چندتا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صندلی خالی بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم_بچه ها چرا اینجا توتو(خوشگل:/)نداره..:(

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر_شانس عن ماس دیگه...بچه ها حرف توحیاط منو جدی نگیرین..هرکی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومد بچسبونین...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرهر خندیدیم و استاد وارد کلاس شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

45می خورد بهش...شروع کرد به معرفی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استاد_ من جمال شمس آبادی هستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استاد درس سیر اندیشه های معماری شما...تک تک خودتون و معرفی کنید..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودمون و معرفی کردیم...بعداز تموم شدن معرفی..زرتی از جاش بلندشدو شروع کرد به قدم زدن و همینطورکه داشت راه میرفت درسم توضیح می داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه مخم کشش نمیداد...سرم درد میکرد...به مریم نگاه کردم سرشو رو دسته صندلی گذاشته بود و خسبیده بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خسته نباشید استاد...بچه ها از کلاس بیرون رفتن و من و سحر ،مریم و بیدار کردیم و به سمت بوفه رفتیم...بعدازخوردن چایی..رفتیم سر کلاس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدی..10مین نشستیم دیدیم استاد نیومد...یهو یه نفر عین گاو درو باز کرد اومد تو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گاوه_استاد نیووومده کنسل شد هم این کلاس هم کلاس بعدی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوشحال از جامون بلندشدیم و به سمت خونه رفتیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#پارت23

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رسیدیم خونه ساعت ۱۲ بود...رفتم اتاق و لباسامو با یه تاپ شلوارک مشکی عوض کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای گوشیم دراومد برداشم و بدون اینکه به شماره نگاهی بندازم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهتا_ بله بفرمایید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+مهتا خودتی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهتا_عه سلام داداش خوبی..‌حواسم نبود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهبد_ بااحوال پرسیای شما خوبم هستیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهتا_ بخدا سرم شلوغ بود...دنبال خونه بودیم...شرمنده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهبد_دشمنت...چخبر کم و کسری نداری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهتا_نه داداش شکر خدا همه چی جوره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند دقیقه دیگم باهاش حرف زدموگفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشیو بده مامان بابا که گفت رفتن بیرون و نیستن... گوشیو قطع کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهتا_مریم و سحر هوووی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جواب ندادن مجبورشدم برم بیرون..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بَه اینارو باش...نشسته بودن پای TVتخمه می شکستن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مگه من باشما نیستم؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم_خب حالا چیزی نشده که چی میخوای؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خواستم بگم ناهار باشما...من میرم حموم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون اینکه منتظر جواب باشم پریدم تواتاق و رفتم حموم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#پارت24

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از ۱ساعت از حموم اومدم بیرون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباسامو تنم کردم و از اتاق اومدم بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدا میومد از پایین رفتم توهال

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

...اِوا این زنیکه کیه اومده... سحرم نشسته بودو باهاش حرف میزد... سلام کردم تا متوجه منم بشن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زنیکه_سلام عزیزم ...من ناهیدم..همسایه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

‌طبقه پایینی شما...داشتم خدمت دوستتون عرض میکردم‌...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حواستون به خودتون باشه..تواین طبقه به جز شما چن تا پسروبا یه زن و شوهرن هستن که هیچوقتم نیستن ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من_بله ناهید خانوم شما درست میگید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ببخشید پسراش چطورین؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناهید_پسرای خوبین...ولی خب شمام دخترای خوبی هستین...خلاصه که حواستون باشه منم مثل مادرتون بدونید..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم از آشپزخونه اومد ناهید ازجاش بلندشد و گفت باید بره کار داره ولی سر میزنه بهمون ...روبه اون دوتا کردم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهتا_خب غذارو بیارید که گشنمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر_نوکر بابات سیاه بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهتا_منم واسه همین گفتم بیارید چون شبیه شما بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم_تو همیشه باید جواب بدی نه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جواب ندی بچه نداشتت سقط میشه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهتا_زر نزنین من غذا میخوام...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر_نداریم زنگ بزن سفارش بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زنگ زدم و سبزی پلو سفارش دادم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غذا رو اوردن و مریم پولو حساب کرد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوردیم و من به سمت اتاق رفتم و خسته بودم سرم به بالشت نرسید خوابیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#پارت25

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخ آی کمرم نابود شدم ...یکی نیست بگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دخترخوب توکه نمیتونی مثل آدم بخوابی چرا رو تخت میخوابی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اه توروخدا نگاه کن...خواب از سرم پرید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازاتاق اومدم بیرون یاخدا...من هنوز خوابم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دروغ محضه بخدا...سحرو مریم داشتن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خونه رو تمیز می کردن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر_به به خرسمونم اومد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم_آره دیگه اومد تورو از تنهایی نجات بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدش منو مریم زدیم زیر خنده..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهتا_حال کردم باهات دمت داداشم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر_خُبه...بیا جمع و جور کن اینجارو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهتا_به چه مناسبت؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر_واسه دل خودمون مشنگ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهتا_مشنگ خودتی...لباس بپوشین بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیرون بچریم یکم هوم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوابمو ندادن و رفتن اتاق.‌‌..خب اول ازلباس شروع می کنم... یه مانتو چارخونه خاکستری مشکی باشلوارو شال

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشکی کفش طوسی ...یه رژ قرمزو ریمل..مریمم مانتو شیری باشلوار و شال مشکی...سحر مانتو مشکی شلوار لی وشال مشکی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم_بچه ها بریم کجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر_شهربازی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهتا_بریم ولی من ترن نمیام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر_به کبدم نیا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشین و روشن کردم و بعد از ۱ساعت رسیدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#پارت26

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چقدر شلوغ اینجا...روبه مریم و سحر کردم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهتا_چیزی می خورید بخرم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر_نیکی و پرسش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم_هوس ذرت کردم بریم بخریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنبال این بودیم که کجا می فروشه بریم بخریم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلاخره پیدا کردم...یه پسرحدودا۲۴ساله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونجا بود حدس زدم باید فروشنده باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به مریم و سحر اشاره کردم که بریم اونجا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • جای پیشرفت داره

    20

    همه داستانا میرن دانشگاه اونجا شوهر پیدا میکنن یکم تغییر بدین حداقل خیلیم خلاصه بود ولی در کل میتونی پیشرفت کنی با تشکر

    ۲ ماه پیش
  • Atous

    00

    من خیلی نخوندم،نظر شخصی منه من قصد جسارت یا توهین نداشتم و ندارم اما خب از طرز تایپشون خوشم نیومد

    ۵ ماه پیش
  • ○●

    20

    خوب بود ولی آخرش خلاصه شده بود

    ۶ ماه پیش
  • یلدا

    ۲۰ ساله 00

    خیلی خوبه

    ۶ ماه پیش
  • اتریسا

    ۱۶ ساله 10

    بد نبود😉😉😉

    ۷ ماه پیش
  • ریحانه

    00

    عاااااالیییی بوددددد😃

    ۸ ماه پیش
  • مژگان

    00

    حیف وقت!!!

    ۹ ماه پیش
  • نرگس

    00

    خوب بود اما کاش ادامه داشت بنظرم چرت تموم شد

    ۱ سال پیش
  • ملیکا

    ۱۵ ساله 20

    خیلی خوب و قشنگ بود فقط انتظار داشتم مبهد و کیانا ازدواج کنم🙃🌹

    ۱ سال پیش
  • Zahra

    03

    خوب بود در کل ولی بعضی قسمتهاش خیلی چرت بود ولی در کل خوب بود

    ۱ سال پیش
  • ندا

    30

    باحالی بود ولی می تونست باحال تر باشه و واقعا که تا این حدخلاصه!؟ بیرون میرفتن هیچی نمی دونستیم حتی از عروسیشم چیزی نفهمیدم از خانواده هم نگفت تبریک اینا حداقل و انتظار داشتم کیانا و مهبد ازدواج کنن

    ۱ سال پیش
  • الهه

    ۱۴ ساله 31

    جذاب بود و من لذت بردم

    ۲ سال پیش
  • زهرا

    80

    واییی این چرا ابنقد خوب بود من فقط میخوندم و میخندیدم جوری ک مامان بابام میگفتن دیوونه شدم😂

    ۲ سال پیش
  • M

    10

    مرسی خیلی خوب بود فق اینکه بعضی از قسمتاش واقعا منطقی نبود (مث همین که نباید شک کنن که چرا حاج رضا بهشون خونه رو بدون هیچ مدرکی اجاره داده)اگ بخوایم اینارو فاکتور بگیریم اوکی بود❤️

    ۲ سال پیش
  • آتنا

    20

    خوب بود ولی خیلی خلاصه داشت یعنی مثلا بیرون که میرفتن خلاصه میکرد و یهو برمیگشتن خونه و اینکه اصلا اتفاق خاص و جالبی نیوفتاد باید یکم هیجانیش میکردی ولی بازم عالی بود ممنون از نویسنده خوب این رمان

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.