رمان عشق در ابهام (جلد دوم سرآغاز یک احساس) به قلم مبینا زارعی
اما جلد دوم.....حالا میخواییم همراه بشیم باهاشون و ببینیم توی زندگی مشترکشون چه اتفاقاتی میوفته.....قراره ببینیم که آیا شعله ی عشقشون هنوز هم گرمای سابق رو داره یا تبدیل به اشعه ی یک شمع کوچیک شده....میخوایم بدونیم این لیلی و مجنونا چطور میخوان با مشکلات زندگیشون کنار بیان و کجای کار کم میارن؟! تمام این اتفافاته که باعث میشه عشقشون در پس پرده ای از ابهام قرار بگیره و اینگونه میشود که روایت عشق در ابهام شکل میگیرد..
ژانر : عاشقانه
تخمین مدت زمان مطالعه : ۹ ساعت و ۴۰ دقیقه
ژانر : #عاشقانه
طراحی و صفحه آرایی: رمان فوریو
خلاصه :
اما جلد دوم.....حالا میخواییم همراه بشیم باهاشون و ببینیم توی زندگی مشترکشون چه اتفاقاتی میوفته.....قراره ببینیم که آیا شعله ی عشقشون هنوز هم گرمای سابق رو داره یا تبدیل به اشعه ی یک شمع کوچیک شده....میخوایم بدونیم این لیلی و مجنونا چطور میخوان با مشکلات زندگیشون کنار بیان و کجای کار کم میارن؟!
تمام این اتفافاته که باعث میشه عشقشون در پس پرده ای از ابهام قرار بگیره و اینگونه میشود که روایت عشق در ابهام شکل میگیرد..
مقدمه :
یک اشـتـبـــاه
یک اتـــفــاق
یک حـــــســـــادت
انـــــدکی زیاده روی....
اینها که باشد، همه چیز مهیاست برای یک جـــــدایی...
برای به تلـــــاطـــــم انداختن دریای آرام زندگیمان....
بی اعتمادی که شکل میگرد....
حسادتی که برانگیخته میشود.....
و غرور بی جای درونمان....
باعث جـــــدایی من و توست....
هرچیزی تـــــاوانی دارد...و تاوان عشـــــق...
جداییست....
آسمان آبی احساسمان را طوفـــــانی میکنیم....
هردو بیـــــقراریم برای باهم بودن....
اما چیزی ســـــد راه ماست....
با من بـــــمان....
با من قـــــدم بزن....همراهـــــم بمان و آرام جـــــانم باش...
ما همزادیـــــم و همـــــراهیم تا ابـــــد...
همراهیـــــم تا آنـــــگاه که بال های سپـــــید مـــــرگ....
تولـــــی روزهایمان را پریشـــــان کند...
آری همراهیـــــم....
حتی در سکوت و صلابت خیال خداونـــــد....
اما در میانه ی این همراهی...جدایـــــی باید...
دل سپردن حکایتـــــی است دلپـــــذیر...
باید در کنار هم بایســـــتیم....اما نه بسیار نزدیک...
که ستون های معبد به جدایـــــی استوارند...
تنها میمانم....حال تورا درکنارم ندارم....
و حالا میفهمم...
که چه تفاوت عمیقی است بین...
تنهایی پیش از بودنت....با تنهایی پس از بودنت...
( هستی )جلوی میز آرایشم نشسته بودم و داشتم یکم به خودم میرسیدم....امشب
دومین سالگرد ازدواجمون بود...دوساله که کنار همیم....دوساله که داریم عاشقانه
همدیگه رو میپرستیم....اما....سالگرد امسال با هرسال فرق داره...امسال ی فرشته ی
کوچولو هم تو وجودم هست که الان دقیقا هشت ماهه که شده شیرینی زندگیمون...ی
فرشته ی کوچولو و شیطون از مردی که عاشقانه دوستش دارم....بلند شدم و تو آیینه به
خودم نگاه کردم....ی لباس حامگی یقه باز به رنگ طوسی روشن از جنس حریر که
خیلی بلند بود و از زیر سینه گشاد میشد و چندتا مروارید نقره ای به شکل کمربند زیر
سنه اش کار شده بود....عاشق این لباسم بودم....رفتم تا ی کفش انتخاب کنم
براش....حوس کفش پاشنه بلند کرده بودم....از وقتی باربد فهمیده بود باردارم اجازه
نمیداد کفش پاشنه دار بپوشم....میگفت به کمرت فشار میاد....منم با اینکه عشق کفش
پاشنه بلند بودم برای آرامش همسرم به حرفش گوش دادم....ولی امشب....دلم میخواست
بپوشم....امشب با بقیه ی شبا فرق داره....قد لباسم اونقدر بلند بود که روی کفشمو بگیره
و زیاد مشخص نباشه که کفشم چیه....دستمو گزاشتم روی شکمم و در حالی که نوازش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگونه روی شکمم میکشیدم گفتم: دختر مامان....مامانی میخواد یکم شیطونی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنه....میخواد دوباره به حرف بابایی گوش نده....تو ی وقت چیزی بهش نگیا....مامانو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدعوا میکنه اگه بفهمه میخوام چیکار کنم....بعدم لبخند زدم...دستمو پیش بردم و کفش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irورنی مشکی رنگمو اوردم بیرون رفتم روی لبه ی تختم نشستم و با احتیاط پام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکردم....دوباره شروع کردم به حرف زدن با فرشته کوچولوم:عسل مامان...ی امشبو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشیطونی نکن....زیاد ورجه ورجه نکن بزار مامانی و بابایی یکم باهم اختلات کنن....شما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه قراره از ماه دیگه تشریف بیارین خواب و خوراکو از ما بگیری پس بزار ی امشبو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامانی و بابایی باهم باشن......تو این دوسالی که اومده بودیم ترکیه خیلی احساس تنهایی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیکردم....با اینکه در طول روز ساعتها با بچه ها حرف میزدم و شب ها هم همیشه باربد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای اینکه دلم باز بشه و حوصلم سر نره میبردم بیرون اما بازم احساس تنهایی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیکردم.....ولی با اومدن این فرشته کوچولو دیگه همچین احساسی ندارم...از صبح که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمامو باز میکنم باهاش حرف میزنم تا اخر شب که میخوام بخوابم....گاهی اوقات
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونقدر جدی باهاش حرف میزدم و درددل میکردم که انگار ی آدم بزرگ جلوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشسته......با قدم های نسبتا کوتاه از اتاقم رفتم بیرون و جلوی تی وی روی مبلای سفید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرنگمون نشستم....این خونه نسبت به خونه ای که توی ایران داریم خیلی کوچیک تر بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما من عاشقش بودم چون خیلی از لحظه های خوب زندگی مشترکمون توی این خونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبود....تو حال و هوای خودم بودم و داشتم تکرار سریال مورد علاقه ام رو نگاه میکردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه تلفن زنگ خورد....با بد بختی دستمو دراز کردم و تلفنو از روی میز برداشتم ....شماره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irی ایران بود...با خوشحالی جواب دادم....._بله؟!_سلام آبجی خانوم...._سلام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداداش...خوبی؟!_فدات عزیزم....تو خوبی؟! شوهرت خوبه؟! اون وروجک دایی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچطور؟!_خندیدم و گفتم: مرسی ما خوبیم...وروجکم سلام میرسونه....هیوا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوبه؟!_قربونت اونم خوبه...نمیدونی که چقدر دلم برا خودتو اون نیم وجبی دایی تنگ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشده...._ماهم دلمون برات تنگ شده آقا دایی آینده..._فدای تو مامان آینده...._ببینم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیا خبری نیست؟! نمیخوای مارو عمه کنی؟!خنده ی بلندی کرد و گفت: نه بابا....ما با
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودمون بیشتر حال میکنیم...._درهرصورت من میخوام عمه بشم_خواهرم دلت میخواد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفوش بخوری ی ندا بده خودم فوش کشت میکنم...بلند خندیدم و گفتم: خیلی بدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیا....خب من کلی برا بچه ی تو نقشه دارم...._خب نمیگم کلا بچه نمیخواییم که ولی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفعلا نه...._لجباز...._ راسی خانوم سالگرد ازدواجتون مبارک...._قربان شما همچنین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمال شمام مبارک باشه....یهو همزمان هردومون خندیدیم.....سیاوش زودتر از من خنده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاش رو خورد و گفت: مرسی عزیزم....خب دیگه مزاحمت نشم....کاری نداری؟!_نه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداداش مراقب خودت باش...به هیوا هم سلام برسون_چشم بزرگیتو میرسونم.....شمام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحواست به خواهر ما و وروجکش باشه دیگه....به شوهرت هم سلام برسون....حواست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهم بهش باشه ی وقت نره سراغ این زن خارجیا...._خیالت راحت دارمشون....باربدم از
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین کارا نمیکنه....._آره اون که صد در صد اون هرکار بکنه هوو سر تو نمیاره...خندیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو چیزی نگفتم....سیاوش هم یکم خندید و بعد گفت : خب دیگه عزیزم خداحافظ_خدا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعدی گوشی رو قطع کردم و برگردوندم سرجاش و نشستم و خودمو سرگرم دیدن ادامه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irی سریالم کردم که صدای چرخش کیلید توی درو احساس کردم....وقتی برگشتم و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقامت باربد رو توی در دیدم انگار بال در اوردم....نمیدونم چرا اینقدر دلم براش تنگ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیشد....نفهمیدم با وجود این وزن سنگینی که داشتم چه جوری از جام پریدم و رفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطرفش....وقتی دید دارم میرم به سمتش با لبخند آغوششو به روم باز کرد....به آغوش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگرمش پناه بردم و خودمو توی بغلش پرت کردم و دستامو محکم دور کمرش حلقه کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو صورتمو محکم به سینه اش چسبوندم.....دست چپشو دور کمرم حلقه کرد و با دست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراستش درو بست و بعد دستشو بین موهام فرو کرد....موهای ل*خ*تمو به نرمی توی دستش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگرفته بود و داشت باهاش بازی میکرد....روی سرمو ب*و*سید و گفت: آخ که من هلاک این
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانرژیم که وقتی میام خونه بهم میدی....لبخند روی لبم عمیق تر شد و خودمو بیشتر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهش فشار داد....منو از خودش جدا کرد...صورتمو با دستاش قاب کرد و گفت: حال
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان کوچولوی من چطوره؟!_خوبم عزیزم....همونجا جلوی پام زانو زد....روی شکممو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irب*و*سید و گفت: فرشته ی ناز بابا چطوره؟!_اونم خوبه....فقط امروز خیلی اذیت مامانش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکردهانگشت اشاره اش رو آروم روی شکمم زد و گفت: اره بابایی؟! مامانی رو اذیت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکردی عزیزم؟! مگه نگفتم عشق منو اذیت نکن هووم؟!بعدم با لبخند سرشو بلند کرد و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو چشمام نگاه کرد....لبخندی به روش پاشیدم و با عشق نگاش کردم....دوباره بلند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشد....روبه روم وایساد و گفت: سالگرد ازدواجمون مبارک باشه خانوم....وااای داشتم از
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوشی بال در میاوردم....اصلا فکر نمیکردم با اینهمه مشغله ی کاری یادش باشه....نیشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا پس کله ام باز شده بود....دوباره خودمو پرت کردم تو بغلش و داد کشیدم: مرسی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربدی...عاشقتم.....مرسی که یادت بود...._تو ی درصد فکرشو بکن من بهترین روز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزندگیمو یادم بره؟!! اصلا امکان نداره....حتی اگه حرف زدنم یادم بره امروزو یادم نمیره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشیطون....با لبخند گفتم: برو لباستو عوض کن بیا بشین خستگیت در بره....از صب بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبودی هلاک شدی...لبخندی به صورتم پاشید و گفت: همین که تو و فرشته کوچولومو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیبینم خستگیم در میره...بعدم چشمکی زد و به سمت اتاق خوابمون رفت....سریع رفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو آشپزخونه و دوتا فنجون قهوه آماده کردم....میخواستم برم بیرون که یهو باربد جلوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسبز شد....به سرتا پاش نکاه کردم....ی شلوار اسلش طوسی با رکابی جذب مشکی....با
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم کمرنگی که روی صورتش بود سینی رو ازم گرفت و گفت: بازم قهوه...._ ااااا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربد...بزار بخوریم دیگه...._ نه مامان کوچولو نمیشه....قهوه برای خودتو این فنچ من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irضرر داره....دستمو گرفت و برد به سمت میز ناهار خوری...صندلی رو کشید عقب و بهم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگف که بشینم....مطیعانه نشستم روز صندلی....رفت به سمت ظرفشویی و سینی رو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگذاشت تو ظرفشویی و بعدم رفت از تو کابینت آبمیوه گیری رو درآورد و گذاشت روی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاپن و درحالی که ظرف پرتقال رو از یخچال درمیاورد گفت: الان برات ی آب پرتقال
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوشمزه میگیرم که حال کنی....لبخند زدم و گفتم: تو هرچی بدی من میخورم....برگشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمتم و ی چشمک زد...دستمو گذاشتم زیر چونه ام و محو کاراش شدم....چقدر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتارای این مرد برام شیرین بود.....چقدر دوسش داشتم....یکم که گذشت دوتا لیوان آب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرتقال گذاشت رو میز و گفت: بفرمایید اینو میل کنید....خواستم لیوانو بردارم که اجازه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنداد و گفت: او او....تشریف میبریم بیرون بعد...لبخند زدم و بعد همراه هم از آشپز خونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزدیم بیرون....داشتم با دقت رو پارکت ها قدم برمیداشتم که صدای کفشم بلند نشه اما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتلاشم بی فایده بود و گه گاهی صدای تق تق کفشام به گوش میرسید.... باربد سینی رو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگذاشت روی میز و منم نشستم روی مبل....منتظر بودم بیاد کنارم بشینه که ناخداگاه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوی پام نشست و لبه ی لباسمو بالا زد....چشماش که به کفشام افتاد اخماش دوباره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفت توهم....کفش از پام در اورد و گرفت توی دستش و اورد بالا و گفت: بازم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلجبازی؟!هیچی نگفتم....پوووفی کشید و کفشو پرت کرد روی مبل کنارمون اون یکی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهم در اورد و دوباره پرتش کرد....سرشو اورد بالا...زل زد تو چشمانو گفت: مگه نگفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهروقت تو درد بکشی قلب منم تیر میکشه؟! مگه نگفتم طاقت درد کشیدنتو ندارم؟! دختر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو الان هشت ماهه بارداری....آخه کفش پاشته ده سانت پوشیدنت چیه؟!کمر درد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیگیری...._ببخشید...لبخند زد و گفت: هرچی میگم به خاطر خودته...به حرفام گوش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکن...فقط سرمو تکون دادم... انگشت اشاره اش گذاشت روی شکمم و گفت: فنچ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکوچولو...ازت خواستم همه چیزت شبیه مامانت باشه....فقط طورو جون بابایی تو حرف
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوش کن تر از مامانت باش....از لحنش خنده ام گرفت و از ته دل خندیدم که باعث شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر دلم تیر بکشه....با اخم صورتمو جمع کردم....صدای نگرانش دریایی از آرامشو به دلم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهدیه داد: خانومم...خوبی؟!_خوبم....فقط این فنچ کوچولوت بعضی وقتا زیادی اذیت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیکنه... لبخند زد و با عشق نگام کرد....صدای زنگ تلفن باعث شد به خودمون بیاییم و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهردو رومونو برگردونیم....دستمو پیش بردم و خواستم تلفنو بردارم که باربد اجازه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنداد....انگاری نمیخواست اجازه بده چیزی خلوتمونو بهم بزنه....بعد از اینکه تلفن چندتا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزنگ خورد رفت روی پخش و صدای مامان باربد فضای خونه رو پر کرد: سلام...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام...خونه نیستین؟! نبایدم باشید....لابد هستی خانوم گیر دادن سالگرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازدواجشون باید ببریدشون بیرون و براشون خرید کنید...در هرصورت....تماس گرفتم که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدومین سال حماقتت رو بهت یادآوری کنم....آقا باربد داری دومین سال حماقتت رو جشن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیگیری....میدونم ی روزی میفهمی که چه اشتباهی رو مرتکب شدی و اون روز دیر هم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیست....ازدواجت با اون دختره بزرگترین اشتباه زندگیت بود....روزی رو میبینم که به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفم میرسی....مراقب خودت باش پسرم....( صدای بوق ممتد )
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهردو ذل زده بودیم به گوشی تلفن....بغضم گرفته بود....اشک تو چشمام حلقه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزد....دوسال از زندگی ما میگذشت و مخالفت مادر باربد هر روز با من بیشتر میشد....فکر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیکردم بعد ازدواج میتونم یواش یواش خودمو تو دلش جا کنم اما نشد.....هر بار که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیاومد اینجا میرفت هتل و از باربد میخواست که بره دیدنش....گفتم شاید بعد اینکه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتوجه بشه داره نوه دار میشه باهام بهتر برخورد میکنه اما هیچ تغییری نکرد....واقعا در
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمورد ارتباط با اون به در بسته خورده بودم....از همه بدتر زخم زبونای گاه و بی گاهش بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه با وجود مسافت زیادمون بازم روی من تاثیر داشت و چن روزی پکرم میکرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای ناراحت باربد که ی لرزش نامحسوس رو هم داشت شنیدم : هستی جان؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو چرخوندم وبا دلخوری زل زدم توی چشماش....نمیدونم چرا داشتم با
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلخوری به اون نگاه میکردم...اونم مثل من بی تقصیر بود....یهو ی قطره اشک از
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمام چکید....همون ی قطره اشک برای دیونه شدن باربد کافی بود....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شد روی مبل کنارم نشست....سرمو گرفت توبغلش و محکم به سینه اش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفشار داد....با اینکارش گریه ام شدت گرفت...اون سعی داشت آرومم کنه اما من خسته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتر از این حرفا بودم....میون هق هقام گفتم: باربد...ینی...من..من اینقدر بدم....که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامانت...حاضر نمیشه...منو...منو قبول کنه.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی سرمو ب*و*سید و گفت: این چه حرفیه...تو زندگی منی...هستی جون باربد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینجوری گریه نکن....عزیزم فکر خودت باش الان گریه برات خوب نیست....به خدا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی اینجوری اشک میریزی دیونه میشم....به جون خودت اگه الان مامانم دم دستم بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامکان داشت هرکاری بکنم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودمو از تو بغلش کشیدم بیرون و اشکامو با پشت دست پاک کردم و سعی کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند بزنم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو انداختم پایین و درحالی که با انگشتام بازی میکردم گفتم: باربد...تو...تو منو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوس داری مگه نه؟! هرکی هرچی بگه فرقی نداره تو بازم منو دوس داری مگه نه؟؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم چرا یهو اینقدر حساس شدم و این سوال به ربط رو پرسیدم...اما دلم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیخواست بپرسم...دلم میخواست اون لحظه از زبونش بشنوم که هنوزم عاشقمه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشو اورد زیر چونه ام و سرمو اورد بالا...گرفته نگام کرد و گفت: بهت اجازه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدم به عشقم شک کنی....هر اتفاقی بیاوفته...هرچی که بشه....مهم نیست چه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاتفاقی... مهم اینه که تو همه ی زندگی منی...مهم اینه که من عاشقتم.... و مهم اینه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه ی وجودم اسم تورو فریاد میزنه....مهم اینه با وجود اینکه دوسال از زندگیمون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیگذره اما هر روز واسه داشتنت تشنه تر از دیروز میشم....مهم اینه که الان که دارمت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحساس خوشبختی میکنم و به هیچکس اجازه نمیدم که به خوشبختیم چپ نگا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنه....کسی که تو قلب باربده ینی باربد با تمام وجود میخوادش....هستی...نزار حرفای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان آزارت بده....اون هدفش همینه...میخواد با این حرفا آتیش عشقمونو خاموش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنه....میخواد آرامش زندگیمونو از بین ببره....میخواد نسبت به هم سردمون کنه...اما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونه من بدون تو میمیرم....بهم ی قولی میدی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چه قولی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دیگه گریه نکن....نزار دختر کوچولوم حس کنه مامانش ضعیفه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمامو به نشونه ی تایید حرفش ی بار بازو بسته کردم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصورتمو با دستاش قاب کرد و گفت: چشمای تو....همه ی دنیا و آرامش منه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو اورد جلو...با لذت چشمامو بستم....روی چشمامو ب*و*سید و بعد هم اول ی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irب*و*سه ی آروم روی لبام نشوند و شروع کرد به ب*و*سیدنم....با ولع و لذت لبامو میب*و*سید و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم همراهیش میکردم...باربد آروم لباما گاز گرفت و ولشون کرد....زل زد تو چشمامو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت: دیگه حتی فکر اینو که علاقه ام بهت کم شده رو نکن....چون عذاب میکشم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا قدردانی زل زدم تو چشماش....چی میتونستم بگم؟! در برابر اونهمه مهربونی و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعشقش چی میتونستم بگم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخم شد و از روی میز لیوان آب پرتقال رو از روی میز برداشت و داد دستم....لیوانو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازش گرفتم و ی قلوپ از آب پرتقالو تو دهنم مزه مزه کردم....باربد همه اشو ی نفس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخورد و بعد کنارم به مبل تکیه داد و دستاشو روی تکیه گاه گذاشت و طبق عادت همیشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاش سرشو به عقب پرت کرد و آروم چشماشو بست....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیوانو گذاشتم روی میز....الان بیشتر از هرچیزی به آغوشش نیاز داشتم....به اینکه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو بغلش گم بشم....به اینکه سرمو بزارم رو سینه اش و صدای قلبشو بشنوم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی آروم فاصله ی بینمونو پر کردم و خودمو تو بغلش جا کردم.....سرشو بلند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکرد... ی دستشو اورد پایین و نوازش گونه روی کمرم حرکت داد و با اون دستشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهامو نوازش میکرد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو اون لحظه قشنگ ترین حس دنیارو داشتم....سرشو اورد پایین و روی سرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگذاشت....با لذت موهامو بو کرد و داغی نفساشو لابه لای موهام فرستاد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شدم صاف نشستم سرجام و خواستم برگردم که از پشت بغلم کرد و اجازه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنداد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرسو تو گودی گردنم فرو کرد و ب*و*سه های داغشو به گردنم زد....حالم دست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم نبود....فقط میدونم که به بهترین نحو تونسته بود آرومم کنه و بهم عشقو منتقل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستاشو از دور بازوهام باز کردم و برگشتم به طرفش...دستمو دور گردنش حلقه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکردم و پیشونیمو چسبوندم به پیشونیش....با لذت چشماشو بست....لرزش پلکاشو حس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیکردم....نفس داغمو روی صورتش پاشیدم....دستمو اوردم بالا و توی موهاش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفروکردم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید و تو همون حالت گفت: میدونم چه جوری دیونه ام کنی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندم عمیق تر شد.... توی ی لحظه باربد ی دستشو گذاشت پشت سرم و با اون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی هم محکم کمرم و چسبید و منم روی مبل خوابوند و روم خم شد....جوری روم خم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشده بود که به شکمم فشار نیاد....لبخند زدم و سرمو به عقب پرت کردم....سرشو اورد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلو و ی ب*و*سه ی داغ و طولانی روی گردنم زد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو زیر دلم تیر کشید...صورتمو جمع کردم و آروم نالیدم....باربد سریع ازم فاصلا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگرفت و کمکم کرد تا بشینم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمینجوری که با نگرانی بهم نگاه میکرد گفت: لعنتی....زیاده روی کردم....حواسم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنبود تو چه شرایطی هسی....حالت خوبه؟!.از نگرانیش خنده ام گرفته بود....آروم خندیدم و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم: خوبم عزیزم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیشونیمو ب*و*سید و از جاش بلند شد و رفت سمت اتاق خواب....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتعجب کرده بودم....این چرا یهو منو ول کرد رفت....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند لحظه بعد دیدمش که با ی جعبه ی مخملی زرشکی داره میاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسمتم....چشمام برق زد...ایییی الهی من دورت بگردم.... کنارم نشست و جعبه رو گرفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسمتم و گفت: این واسه ی وجود تو که همه چیزمی خیلی خیلی خیلی خیلی کمه...اما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط میخوام بدونی که حتی یک ثانیه هم فراموشت نمیکنم و به عشق تو نفس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیکشم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خوشحالی و هیجان جعبه رو از دستش قاپیدم و جیغ کشیدم : باری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعـــــاشـــــقـــــتـــــ ـم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمردونه خندید و گفت: الهی فدای اون باری گفتنت بشم من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم و با ذوق در جعبه رو باز کردم....وااای خدای من...ی گردنی سفید به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشکل کیلید بود که خیلی هم بزرگ بود و داشت برق میزد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عشق نگاش کردم و اونم با لبخند گفت: کیلید قلبمه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو مشتم فشارش دادم و چسبوندمش به قلبم و گفتم: از جونمم برام عزیز تره....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگردنبند و از دستم گرفت و برد دور گردنم....از سرمای زنجیر که به گردن ملتهبم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیخورد حس خوبی بهم منتقل میشد....داشت قفل گردنبندو میبست که ناخداگاه خم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشدم و روی سینه اش رو ب*و*سیدم....دستش از حرکت ایستاد....گردنبندو رها کرد.... به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاطر اینکه خم شده بودم حالا گردنبند داشت جلو چشم تاب میخورد....سرمو اوردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالا....زل زدم تو چشماش....از حرارت عشقی که توی چشماش بود میسوختم....نتونستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون گرمارو تحمل کنم و بلند شدم وایسادم....داشت با تعجب نگام میکرد....با لبخند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم: میخوام کیک بیارم خوب....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید و گفت: میخوای من برم بیارم؟! تو اذیت میشی....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستمو گذاشتم رو شکمم و گفتم: مامانی ببین بابات چه لوسم میکنه...انگار نه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار دو روز دیگه قرار مامان تو بشم...عین نی نیا نازمو میکشه و لوسم میکنه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربدم مثل من گفت: بابایی به حرفاش گوش نده....این لوس بودن خودشو گردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن میندازه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه خیر بابات منو لوس کرده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ عع خانوم زشته جلو بچه رو حرف من حرف نزن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_عع آقا خوب شما لوسم کردی دیگه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بله من لوست کردم....اصن زن خودمی میخوام لوست کنم به کی چه؟! این فنچ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیخواد الان منو دعوا کنه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه خیر...میخواد بگه حواست باشه منم لوس کنی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من فقط عیالمو لوس میکنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پس منم دخترمو لوس میکنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کی منو لوس کنه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونقدر مظلوم گفت کی منو لوس کنه که دلم کباب شد.....با عشق گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخـــــودم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید....منم خندیدم و رفتم سمت آشپزخونه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکیکی رو که قبلا خریده بودم از توی یخچال در اوردم و دوتا شمع هم گذاشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروش و با پیش دستی و چاقو بردم سمت پذیرایی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحسابی سنگین شده بودم و راه رفتن برام سخت بود....باربد که دید دستام پره پرید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسمتم و همه ی وسایلو ازم گرفت و سریع گزاشتشون رو میز....بعدم اومد کنارم و کمکم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکرد تا برم بشینم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنار هم نشسته بودیم....خم شدم کیکو برداشتم و اوردم بالا...بین خودمون گرفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو دستمو گفتم: فوتش کن....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تو فوت کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه تو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اول تو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه خودت....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزد نوک بینیم و گفت: لجباز....باهم فوتش میکنیم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ جر نزنی هااا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند زدم و شروع کردم به شمردن: 3...2....1....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهردو باهم شمع رو فوت کردیم....به دود حاصل از شعله ی کوچیک شمع که حالا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاموش شده بود نگاه کردم....باربد شمعو از روی کیک برداشت....کیکو گذاشت روی میز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو ی تیکه ی کوچیک گزاشت تو پیش دستی و گفت: چون خامه زیاد خوب نیس برات
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباید کم بخوری...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ولی من کیک میخوام...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دست و پات باد میکنه ها...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_عع....نه نه غلط کردم...کیک میخوام چیکار....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم و ی تیکه از کیک رو زد نوک چنگال و گرفت سمتم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو ی فکر خبیثانه به ذهنم رسید....کیکمون دو طعم داشت....ی طرفش ژله ی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوت فرنگی بود و ی طرفش شکلات....باربد از اون طرفی که شکلات بود برام بریده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبود....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکیکو از روی میز برداشتم و تو همون حال گفتم: باربد اینجوری بهم مزه نمیده....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچنگالو گرفت پایین و گفت: چه جوری بهت مزه میده خانومم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنامردی نکردم و کیکو کوبیدم تو صورتش....ولی نه جوری که دردش بگیره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمینجوری مات و مبهوت مونده بود....زدم زیر خنده و درحالی که تیکه های کیکو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز روی صورتش برمییداشتم که بزارم تو دهنن گفتم: این خوشمزه ترین کیک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیاس....کیک با طعم شوهرم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتازه از بهت خارج شد....اول یکم به صورتش دست کشید و بعد نگام کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم میخوام کیک با طعم عبالم بخورم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدم قبل از اینکه بهم فرصت واکنش نشون دادن بده اون تیکه ای که تو بشقاب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبود رو برداشت و قشنگ مالید به صورتم....هردوتامون از ته دل میخندیدیم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خداییش خیلی خوشمزه اس کیک با طعم خانومم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اوهوم....ولی یکم زیادی گند کاری کردیم....خونه رو نگا....کثیف شد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_فـــــدای ســـرت....میگم فردا بیان تمیزش کنن....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم و گفتم: میشه شامم با طعم شوهر بخوریم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_از بویی که راه انداختی انگاری شام قرمه سبزیه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اوهوم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پس بریم من کله امو بکنم تو قابلمه خورشت....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم و گفتم: من میرم دست و صورتمو میشورم که برم میزو بچینم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونم سرشو تکون داد و گفت: من کارام با دست و صورت درست نمیشه جلدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیرم ی دوش میگیرم میام....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شدم رفتم سمت آشپزخونه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخورشت خوری رو گذاشتم روی میز و با فندک شمعای سفیدی رو که گذاشته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبودم روی میزو روشن کردم....گلایی رو هم که خریده بودم (رز سفید ) گذاشته بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی میز.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم با ذوق به شاهکاری که درست کردم نگاه میکردم که صدای باربد رو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشنیدم: اووومـــــم....چه بووبرنگی راه انداختی عیال....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم نگاش کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irی شلوار گرمکن مشکی پوشیده بود و پیرهنم تنش نکرده بود....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند زدم و گفتم: خدا کنه طعمشم خوب شده باشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشست سر میز و گفت: دست پخت عیال بنده ثابت شده اس...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_به افتضاحی دیگه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_به اینکه رو دست نداره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_والا ی سال اول که همش یا میسوخت یا شفته میشد یا شور بود....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خوب حق داشتی عزیزم....خونه بابات که غذا درست نکردی که بلد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباشی...خواستم ی خدمتکارم بگیرم گفتی نه نمیخواد خودم میخوام کارای خونمو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبکنم....با وجود اینکه خونه بابات دست به سیاه و سفید نزدی حق داشتی ی چهار بارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغذای شور درست کنی....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ولی تو بازم غذای شور منو میخوردی....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چون با دستای کوچولوی خانومم درست شده بود....هرچی دستای تو بهش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبخوره رو من قورت میدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دیونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_والا به خدا...تازه اونا که شور میشدن و شفته میشد رو خانومم با عشق برام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرست میکرده...مگه میتونم نخورم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم....بشقابشو برداشتم که براش غذا بکشم اما بشقابو از دستم گرفت و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودش کشید و اول گذاشت جلوی من و بعدم خودش....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخند ی قاشق خورشت ریخت روی برنجش و شروع کرد به خوردن....اولین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقاشقو که خورد چشماش برق زد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خوب شده؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_معرکه اس...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_جدی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پس چی فک کردی؟! دیگه یاد گرفتی....دست پختتم عالیه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودمم ی قاشق خوردم که دیدم نه خیر انگار بعد دوسال بالاخره آشپزی یاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگرفتم من....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمینجوری که داشت غذا میخورد گفت: با مامانت حرف زدم قرار شد بتول خانومو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبفرسته اینجا که تا کارای زایمانت انجام میشه اینجا بهت کمک کنه بعدشم یکم پیشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباشه تا بچه از آب و گل دربیاد که ایشالله بعدش باهم برگردیم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقاشق از دستم افتاد توی بشقاب....صداش باعث شد باربد سرشو بلند کنه ونگران
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگام کنه.... با تعجب گفتم: مگه...مگه میخواییم اینجا بمونیم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آره دیگه....تا وقتی بچه به دنیا بیاد و یکم بزرگ بشه میمونیم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من نمیخوام بچه امو اینجا به دنیا بیارم...نمیخوام تو غربت بچه ام به دنیا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیاد...میخوام تو مملکت خودم کنار خانواده ام باشم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستمو گرفت و گفت: عزیز دلم....تو پا به ماهی....سفر هوایی برای خودتو و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکوچولوت خطرناکه...نمیتونم ریسک کنم اونم سر جون تو و بچه ام....درکم کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانومی....بچه که به دنیا اومد و دو سه ماهه شد همگی باهم برمیگردیم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحکم کوبیدم روی میز و گفتم: من نمیخوام....نمیخوام....قبل از به دنیا اومدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبچه باید بریم از این خراب شده....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_عزیز دلم....خانومم...من که نمیگم نمیریم فقط میگم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نمیخوام باربد....نمیخوام....نمیخوام...� �میخوام....دلم نمیخواد بچه ام تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغربت به دنیا بیاد....خودم دوسال تو غربت بودم بسه....تو به من قول دادی....مگه قول
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irندادی؟! مگه قول ندادی سر دو سال برم میگردونی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن داد و هوار میکردم ولی اون همچنان داشت با آرامش حرف میزد...همیشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین بود....تا جایی که میشد سعی میکرد منطقی و آروم برخورد کنه اما وقتی هم که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبی میشد منطق و همه چیز رو فراموش میکرد...اصلا انگار کر میشد...ولی کلا آدمی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنبود که زود عصبی بشه و این خیلی برای زندگیمون خوب بود چون من زود قاطی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیکردم و جوش میاوردم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خانومم...عشقم....درسته من بهت قول داد....هنوزم سر حرفم هستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعزیزم...نمیگم برت نمیگردونم که...من همه کارامو اینجا انجام دادم...توام که کارای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانشگاهتو درست کردی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپریدم وسط حرفش و گفتم: پس مشکلی برای رفتن نداریم برو بیلیط بگیر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبریـــــم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هستی جان من وقتی که قول میدادم نمیدونستم شما قراره دوسال دیگه این
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموقع منو بابا کنی دختر خوب....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من مشکلی ندارم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه قاطی کرد...حرفاش رنگ مهربونیشو از دست داد و یکم داشت خشن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیشد....اونم مثل من صداشو برد بالا و گفت: چرا خودتو میزنی به نفهمی من نگرانتم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_با من درست حرف بزن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_یک ساعته دارم درست حرف میزنم مگه تو گوشت فرو میره؟! یک ساعته دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیگم عشقم ،عزیزم، خانومم، به پیر به پیغمبر نمیشه....خطرناکه....مگه گوش میدی!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه...گوش نمیدم...من میخوام برگردم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوری فریاد کشید که حس کردم حتی بچه ای که تو شیکمه هم ترسید و خودشو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجمع کرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نـــمـــیــــشــــه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشک از گوشه ی چشمام چکید...قلبم فشرده شد....باربد...برای اولین بار....سرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداد کشید؟! اونم....وقتی که...وقتی که من باردارم؟!!اونم درست توی شب سالگرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازدواجمون....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستمو گزاشتم روی شیکمم و آروم گفتم:ن...نترس....نترس مامان....بابا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبود...نترس عزیز دلم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدم اشکام شدت گرفت....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربد که انگار تازه متوجه شد چیکار کرده چشماشو بست و با مشت ضربه ی آروم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه میز زد.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدم چشماشو باز کرد و گرفته نگام کرد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز دستش دلخور بودم،عصبی بود،دلگیر بودم....بلافاصله از جام بلند شدم....تا اون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلحظه داشتم آروم اشک میریختم اما نتونستم طاقت بیارم....دیگه داشت صدای هق هقم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند میشد....دستمو گرفتم جلوی دهنم که صدام بلند نشه....خواستم از آشپزخونه برم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیرون که دستمو گرفت....بدون اینکه برگردم نگاش کنم دستمو از دستش کشیدم بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو رفتم تو اتاقم و در اتاقو محکم بستم......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونجا به در تکیه دادم و اروم نشستم....سرمو به در تکیه دادم و با صدای بلند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشک ریختم...هنوزم باورم نمیشد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای در و پشتشم صدای مضطرب باربد باعث شد گریه کردن یادم بره و فقط به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفاش گوش بدم: هستی...خانومم باز کن این درو....هستی من معذرت میخوام....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir