پسری که زندگی اش را در ماموریت خلاصه کرده. از آن طرف دختری که تمام زندگی اش را پای نویسندگی گذاشته است. چطور به هم می رسند؟ آنها که دنیایشان فرسنگ ها از هم دور است! اصلا بهم می رسند؟ زندگی پستی بلندی دارد، چطور مقابل یکدیگر در می آیند؟ مقدمه: نوری در تاریکی! چراغی در دل شب های بی ستاره. تو برای من، همان نور، همان چراغ هستی. لیکن کور سوی امیدی برای شهر خاموش دلم. شهری که امید دارد به روشنایی فردا. کور سوی امیدی که به رسیدن نور در دلم ختم می‌شود. آه که اگر چراغی نباشد چه؟ چه بلایی سر ویرانه های قلبم می آید؟ سخت است بدون چراغ دلم را روشن نگه دارم و نگذارم به تاریکی محض فرو رود. چو سختی به دست آوردن قلبی با دیواره های پولادین. چو شکست دادن لشگری از جنس عشق، بی سلاح و دفاع. یک تنه! اما می‌دانی؟ حاضرم به خاطر داشتن پرتویی از آن روشنایی دست به سختی های بیشتری زنم.

ژانر : پلیسی، عاشقانه، طنز

تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۵۸ دقیقه

مطالعه آنلاین ساده نیست
نویسنده: مرضیه علیشاهی

ژانر: #عاشقانه #پلیسی #طنز

خلاصه:

پسری که زندگی اش را در ماموریت خلاصه کرده. از آن طرف دختری که تمام زندگی اش را پای نویسندگی گذاشته است.

چطور به هم می رسند؟ آنها که دنیایشان فرسنگ ها از هم دور است!

اصلا بهم می رسند؟ زندگی پستی بلندی دارد، چطور مقابل یکدیگر در می آیند؟

مقدمه: نوری در تاریکی!

چراغی در دل شب های بی ستاره.

تو برای من، همان نور، همان چراغ هستی.

لیکن کور سوی امیدی برای شهر خاموش دلم.

شهری که امید دارد به روشنایی فردا.

کور سوی امیدی که به رسیدن نور در دلم ختم می‌شود.

آه که اگر چراغی نباشد چه؟

چه بلایی سر ویرانه های قلبم می آید؟

سخت است بدون چراغ دلم را روشن نگه دارم و نگذارم به تاریکی محض فرو رود.

چو سختی به دست آوردن قلبی با دیواره های پولادین.

چو شکست دادن لشگری از جنس عشق، بی سلاح و دفاع. یک تنه!

اما می‌دانی؟ حاضرم به خاطر داشتن پرتویی از آن روشنایی دست به سختی های بیشتری زنم.

(کارن)

با سرعت به سمتش برگشتم و تقریبا داد زدم: چی؟

سرهنگ با اخم دستش رو روی گوشش گذاشت و گفت: چته پسر؟ تو که ماموریت زیاد رفتی! حالا این یه ذره سخت تره! تو از پسش بر میای.

نالیدم: تنها برم آخه؟ اون هم وسط اون همه خلافکار؟ اون هم به عنوان یکی از آدم های خودشون؟ جا و مکان هم که بهم نمی دین. واقعا دستتون درد نکنه!

لبخندی روی لب هاش نشست و آروم گفت: من بهت اعتماد کامل دارم، خودت هم باید اعتماد کنی، به خدا توکل کن.

چنگی به موهام زدم و از جام بلند شدم. بعد از اینکه احترام گذاشتم با چشمی از اتاق خارج شدم.

مثل اینکه راه دیگه ای نمی مونه! باید برم مشهد و وسط یه مشت خلافکار جزوی از آدم هاشون بشم. خدا خودش رحم کنه. تا حالا همچین ماموریتی به پستم نخورده بود.

با خستگی و آشفتگی ذهنی وارد خونه شدم. خودم رو روی مبل پیدا کردم و به دو روز آینده که قرار بود سفری متفاوت داشته باشم فکر کردم. سفر ساده ای نیست!

***

"دو روز بعد"

از هواپیما پیاده شدم و به جمعیتی خیره شدم که با ذوق و شوق برای هم دست تکون می دادن.

بعد هم بغل و بوس و یه کوله بار دلتنگی. منم که قربون خودم برم تنهای تنهام. یه مامور اطلاعاتی که کسی هم منتظرش نیست.

خب موفق باشی آقا کارن!

***

در اتاق هتل رو باز کردم و بی توجه به اجزا و دکوراسیون اتاق روی تخت ولو شدم و خودم رو به دست خواب سپردم.

(آوا)

با صدای در با سرعت از تخت پایین پریدم و به سمت بابا پرواز کردم.

- سلام بابایی، خسته نباشی!

بعد هم خودم رو پرت کردم بغلش که صدای خنده اش بلند شد.

- مثلا بیست و دو سالته دختر! خجالت بکش این کارها چیه؟

مامان هم با خنده به جمعمون پیوست و گفت: می دونی که هر چقدر هم بزرگ بشه واسه ما همون دختر بچه شیطونه!

بابا بله ی کشداری گفت، اما بعد یهو جدی شد و گفت: یه چیزی باید بگم.

مامان هم با جدیت توام با نگرانی گفت: چیزی شده؟

بابا سری تکون داد و گفت: یکی از افراد باند قاچاقچی رو گرفتیم، اداره جا نداشت مجبور شدم بیارمش خونه!

مامان با سادگی هینی کشید؛ اما اخم های من درهم گره خورد.

مامان: دستت درد نکنه آقا رضا! یه دزد خلافکار همه کاره رو برداشتی آوردی خونه؟ به زن و بچه ات هم اصلا فکر نکردی.

بابا دستی به موهاش کشید و با لحن آرومی گفت: این با بقیه فرق داره عزیزم، لطفا آروم باش قراره توی یکی از اتاق ها یه مدت بمونه بعدش می ره. اتفاق خاصی نمی افته فقط شما سمت اون اتاق نرین همین!

مامان با حرص گفت: نه بیا و بریم.

بعدش هم با دلخوری تمام ترکمون کرد و رفت آشپزخونه.

اما من، باور کردم؟ ابدا! از بیشتر کارهای بابا خبر دارم. هرچی هم اداره و بازداشتگاه و هرجا پر باشه و جایی نداشته باشه که البته ممکن نیست.کل مردم دزد و خلافکار نشدن که! جدا از اون بابا آدمی نیست که خلافکار رو خونه ای که دختر یکی یه دونه اش که نمی ذاره کسی چپ نگاهش کنه بیاره!

حالا این وسط من گوش هام دراز شده یا دمم؟

بابا رو به من گفت: آوا، می دونم حرف هام رو باور نکردی. راجب این یه مسئله نمی تونم چیزی بهت بگم. تنها کمکی که می تونی بهم بکنی اینه که سمت اتاق این پسر نری و کنجکاوی هم نکنی، این ماموریت خطرناک تر از همه ماموریت هامه. باشه دختر گلم؟

از سر بی حواسی سری به معنای باشه تکون دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا ادامه داد: برو توی اتاقت می خوام بگم بیاد داخل، سرباز پیششه باید بره. بنده های خدا گناه دارن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ابرو های بالا رفته و پوزخند به لب به سمت اتاقم حرکت کردم. از کی تا حالا خلافکارها برای بابا شدن بنده های خدا؟ صد در صد یه جای کار می لنگه. من که آخرش این موضوع و کشف می کنم. اگر نه آوا نیستم که!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این طوری که بابا گفت و خودم هم کشف کردم خیلی ضایع با بقیه ماموریت ها فرق داره. با صداهای مبهمی سریع سمت پنجره رفتم و پرده رو کنار زدم، به بابا که پشتش به من بود و پسری که مقابلم بود چشم دوختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهای لخت مشکیش آشفته روی صورتش ریخته شده بود. بینی معمولی و لب قلوه ایش به صورت شرقیش می اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سنگینی نگاهم سرش رو بالا آورد و نگاه سبز آبیش رو به چشم هام دوخت. با ترس لبم رو گاز گرفتم و پرده رو رها کردم. اگه بابا بفهمه کنجکاوی کردم خیلی دلخور می شه. مخصوصا که تاکید هم کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بر عکس همه ماموریت ها بیشتر از همه ذهنم و به خودش درگیر کرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قیافه پسره به همه چیز می خورد جز یه خلافکار. هرچند که مگه خلافکار ها قیافه ندارن؟ اتفاقا اون ها بدتر هم هستن، لامصبا بد خوشگلن! وای آوا زده به سرت؟ تو بابات پلیسه مثلا، اون هم خلافکاره (مثلا) دو چیز کاملا متفاوت. مثل این می مونه که من طعمه شیر باشم و عاشقش هم بشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده سری تکون دادم تا افکار مسخره ام از ذهنم بپره. نگاهم رو به آینه دوختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر داخل آینه بی نهایت زیبا بود. طرفدار های زیادی هم داشت، قیافه اش هم مورد پسند عامه بود. کم کسی پیدا می شد ازش تعریف نکنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم های عسلی و بینی عروسکی و لب های قلوه ای همیشه صورتی، موهای بلند قهوه ای همراه با هایلایت های طلایی که به لطف مامان جدیدا به این شکل و شمایل درستش کرده و کلی هم برای رنگ موهاش دلش قنج رفته و الکی ذوق کرده. ابروها و چشم های وحشی اش همیشه زبان زد دوست هاش بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر داخل اینه مهربونه، اما کسی باهاش در بی افته به قول معروف ور می افته. در عین مهربون بودن اعصاب معصاب نداره و توی فامیل هم به مغرور بودن معروف شده. هیکلش هم که به لطف انواع رقص ها و ورزش ها رو فرمه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم رو از خودم گرفتم و روی تخت نشستم. همیشه همینم؛ به کوچکترین اجزای صورتم خیره می شم و سه ساعت واسه خودم توصیفش می کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به دیوار تکیه دادم وباز توی افکارم غرق شدم: چرا بابا این پسره رو آورد خونه؟ چرا نباید کنجکاو شم؟ چرا ما نمی تونیم ببینیمش؟ چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خسته از چراهای ذهنم و بی جواب موندنشون روی تخت دراز کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«کارن»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی نگاهم به چشم های عسلیش گره خورد از نگاهش سه چیز و خوندم. اولیش کنجکاوی، سردرگمی و در آخر شیطنت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اولش معلوم بود اومدم جایی که در آرامش باشم و کارم رو راحت انجام بدم اما بعدش مشخص شد بدتر گیر یه دختری افتادم که پدرش هم می گه از گروهی که توش کار می کنم هم شکاک تره و این یعنی کارم از قبل سخت تر شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به آرومی روی تخت اتاق نشستم و به اتفاقات این چند وقته فکر کردم. با کلی سختی و چاخان و مدرک های قلابی که به لطف سرهنگ درست شده بودند و مبلغ هنگفتی که برای شرکت پرداخت کردم، خلاصه کمی مورد اطمینان گشتم اما کامل نه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی من رو توی مراسم فرستادن تا به عنوان اولین کار گروهیشون فعالیتی داشته باشم موقعیتی برای جاسوسی بنده هم پیش اومد اما مشکل این بود که پلیس های مشهد با این باند هنوز روبه رو و توجیه نشده بودند و این شد که به خونه اومدن و همگی رو دستگیر کردن جز اصله کاری ها که فرار کردن، منم که پلیس بودم و برام مشکلی پیش نمی اومد تلاشی برای فرار نکردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از محل که دور شدیم و احساس امنیت که کردم کارت شناساییم رو نشونشون دادم و اونها هم متوجه ماموریت مهم بنده شدن. و در آخر آقای رضا شهریاری که سرهنگ منطقه اشون هستن به بنده اجازه دادن توی خونشون تشریف فرما بشم و با کمک هم خونه ای پیدا کنیم و از این به بعد با هم در ارتباط کارها باشیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اونجایی که یه مامور اطلاعاتی حتی برای خانواده پلیس هم باید یه مامور مخفی باقی بمونه! من به عنوان یه دزد وارد خونه اشون شدم که اینجور که نشون می ده همچین هم اصل کاریشون (دختر جناب سرهنگ و عرض می کنم) باور نکرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«آوا»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بیرون رفتن بابا و پسره از خونه سریع از اتاق بیرون پریدم. پام رو روی اولین پله که گذاشتم صدای مشکوک مامان بلند شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آوا؟ کجا می ری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخندی که نشون از ضایع شدن می داد به عقب برگشتم و با تته پته گفتم: چیز، دارم می رم چیز دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست هام رو توی هوا تکون می دادم و چرت و پرت می گفتم که مامان پرید وسطش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی می گی دختر؟ چرا چرت و پرت می گی؟ چیز چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با جرقه ای که توی ذهنم خورد سرم رو بالا آوردم و سریع گفتم: آها، دارم می رم یکی از وسایلم و که قبلا بالا جا گذاشته بودم بیارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان مشکوک تر از قبل گفت: تو از اتاق های بالا متنفری، تا حالا پات و بالا نذاشتی. مطمئنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم هام رو از سوتی فجیعم به هم فشار دادم. آخرش هم عصبی گفتم: ای بابا، مامان! بیست سوالیه؟ بچه ها کنجکاو شدن بردمشون بالا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمی کرد و بهم توپید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پسره خلافکاره می فهمی؟ فکر کردی نمی دونم داری از فضولی می میری تا یه سر و گوشی آب بدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص تاکیید کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فضولی نه. کنجکاوی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم غره ای بهم رفت و گفت: حق نداری بری بالا! حالا هم سریع برو توی اتاقت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لب و لوچه آویزون زیر نگاه سنگین مامان دور برگردون زدم رفتم توی اتاقم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیکه مویی که به صورتم راه پیدا کرده بود رو فوت کردم که دوباره به سر جاش برگشت. عصبی با دست پشت گوشم بردمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینطوری نمی شه! بالا نرم جون به لب می شم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشیم رو از روی میز برداشتم و به رها زنگ زدم. بعد چند بوق صداش توی گوشی پیچید: بله خانوم مزاحم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع گفتم: وقت ندارم رها! این بار بحث مرگ و زندگیه. بند و بساطت رو جمع کن بیا خونمون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداش رنگ ترس گرفت: چیزی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیخیال گفتم: نه بابا، باز بحث، بحث ماموریت های باباست؛ ولی این یکی خیلی فرق داره. سه سوته اومدی ها، منتظرتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون در نظر گرفتن جوابی از جانبش قطع کردم و رو به دیوار به فکر فرو رفتم. با صدای زنگ خونه از جام پریدم و بیرون از اتاق رفتم. مامان رو که داشت به سمت اف اف می رفت کنار زدم و گفتم: رهاست مامان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب نگاهم کرد و گفت: باشه، حالا چرا همچین می کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون جواب به مامان نگاهم رو به تصویر اف اف دوختم. با دیدن رها و بهاروستایش، دم در با تعجب نگاهشون کردم که اسکول بازی هاشون رو اینجا هم ول نمی کنن. خوبه به یه نفرشون گفتم بیاد، اگه به همه اشون می گفتم که الان بچه های دانشگاه رو هم می اوردن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای دوباره ی زنگ، سری به معنای تاسف تکون دادم و در و باز کردم تا بیان. با صدای داد و بی دادشون که توی راه پله ها می پیچید؛ در خونه رو هم باز کردم. اون ها هم همون جور که تو سر و کله هم می زدن بهم سلام دادن و وارد شدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن مامان پشت سرم عین بچه آدم سرجاشون وایستادن و انگار که کار بدی کرده باشن دست هاشون و بردن پشت سرشون و با سرهای پایین آروم سلام دادن، مامان لبخندی زد و با مهربونی جوابشون رو داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست هر سه تاشون رو کشیدم و بردم داخل اتاق که هرسه تاشون پریدن بهم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها: می میری پشت تلفن بگی چی شده که ما اینجوری نیایم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت چشمی براش نازک کردم که ستایش زد توی سرم، با حرص برگشتم سمتش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هوی دوتا! چرا می زنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم غره ای بهم رفت و گفت: اول اینکه حداقل بگی سه تا بیشتر به اسمم میاد تا دوتا، دوم اینکه مگه مرض داری ما رو حرص میدی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری به معنای آره تکون دادم و روی زمین ولو شدم. شلوار های تک به تکشون رو هم پایین کشیدم که با جیغ و داد و بی داد و فحش هاشون همراه شد. که البته نظر لطفشونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهار: کوفتت بشه با این عادت مزخرفت، مثلا می میری به جای شلوار دست هامون و واسه نشستن بگیری!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرتقانه نچ نچی کردم که دوباره زیر رگبار حرف های محبت آمیزشون گیر کردم. آخرش هم ساکت کنارم نشستن، منم شروع به تعریف کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد تموم شدن حرف هام بهار گفت: حالا می خوای چیکار کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابرویی بالا انداختم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به نظرتون شما ها اینجا برگ چغندرین؟ یا من بیکار بودم که بگم بیاین تا براتون تعریف کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ستایش چپ چپ نگاهم کرد و گفت: می میری به جای اینکه تیکه بندازی دو کلمه عین آدم بگی چه مرگته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کشیدم و گفتم: می خوام برم توی اتاقش که به لطف مامان نمی شه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها متفکر گفت: که چی بشه؟ اتاق که مال خودتونه، اون هم قرار نیست همیشه بمونه که توی اتاق چیزی بزاره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع گفتم: آخه یه ساک همراهش بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ستایش: و از کجا معلوم که الان هم توی اتاقه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چپ چپ نگاهش کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دختر دارم می گم وقتی رفت بیرون نگاهش می کردم. چیزی همراهش نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر سه تاشون اوهومی از دهنشون خارج شد که هر چهار تامون رو به خنده انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مثل این آمازونی هایی که نمی تونن بحرفن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ستایش: آوا، من و رها می ریم پیش مامانت تو و بهار برین بالا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهار و رها هر دو همزمان اعتراض کردن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهار: می دونی که از هیجان خوشم نمیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها: می دونی که عشق هیجانم بعد من و با خودت کجا می کشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من و ستایش با خنده به دوقولو هایی خیره شدیم که مثل شب و روز بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس من و رها می ریم بالا، شما هم برین پیش مامانم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه امون بلند شدیم و رفتیم بیرون اون دوتا به سمت آشپزخونه روونه شدن و ما هم به سمت پله ها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به بالا که رسیدیم دو تا اتاق داشتیم که معلوم هم نبود توی کدومشونه. رها رو فرستادم سمت راست خودم هم رفتم اون یکی. در رو آروم باز کردم و وارد شدم. نگاهی به دور تا دور اتاق انداختم و در آخر روی ساک گوشه ی اتاق متوقفش کردم. به سمتش رفتم و چپه اش کردم که هرچی توش بود ریخت بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای آروم رها کنار گوشم بلند شد: چیکار می کنی آوا؟ چرا همه رو ریختی بیرون؟ چه جوری به ترتیب می خوای بزاریشون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم و خاروندم و لبم رو گاز گرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حواسم نبود، حالا یه کاریش می کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباس ها رو یکی یکی گشتم. دستم رو توی جیب های لباس فرو کردم اما هیچی به هیچی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لب و لوچه اویزون همه رو جمع کردیم و سعی کردیم به ترتیب بزاریم سرجاش. بعد هم با اظطراب به سمت آشپزخونه روونه شدیم. مثلا ما حرف خصوصی داشتیم و الان تموم شده و اومدیم. (آره جون عمم)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای باز شدن در، چشمم رو از رمانی که می خوندم گرفتم و به سمت در اتاقم پریدم، آروم لای در رو باز کردم و به بابا و پسره خیره شدم. بابا سرش رو برده بود کنار گوش پسره و چیزی رو زمزمه می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو جلوی دهنم گرفتم و سریع در رو بستم. این ماجرا شدید مشکوک می زنه. بابای من با خلافکار هایی که می گیره همچین رفتاری نداره!خدایا من رو از شر این فضولی خلاص کن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای آلارم گوشیم ده متر از جام پریدم و به ساعت نگاهی کردم. ساعت پنج و نیم بود. ابرویی بالا انداختم و با سرعت به سمت کمد لباس هام پرواز کردم. بابا نیم ساعت دیگه از خونه خارج می شه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اتاق با کمترین صدای ممکن خارج شدم و به سمت ماشینم که کمی پایین تر از خونه پارک کرده بودم رفتم. بعد مدت کوتاهی منتظر موندن بابا و پسره از خونه خارج شدن، سرم رو پایین انداختم تا سوار ماشین بشن و من رو نبینن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای روشن شدن ماشینشون لبخندی زدم و از اون زیر بالا اومدم و بعد از روشن کردن ماشین، پشت سرشون با فاصله حرکت کردم. انقدر به بابا وابسته بودم که همراهش وارد ماموریت ها می شدم. اون هم بی کم و کاستی قبول می کرد. پلیس نبودم اما هیجانش رو دوست داشتم. می دونستم این حس همیشگی نیست، واسه ی همین وارد این کار نشدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترجیح می دم همین جوری دورا دور توی این عرصه یه دستی داشته باشم! و اینم شده نتیجه اش که الان عین این خلافکار ها افتادم دنبالشون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با وایستادن ماشین کنار خیابون با سرعت کنار زدم و کمی پایین رفتم تا دیده نشم. با دیدن پیاده شدن پسره از قسمت راننده نزدیک بود چشم هام از حدقه در بیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این دیگه کیه؟ بابا ماشین رو به من نمی ده! به این داده؟ خدایی اشتب نمی کنم؟ قیافه مظلومانه ای به خودم گرفتم و حرصی گفتم: تحویل بگیر آوا خانوم، پسر خلافکاری که تازه وارد خونه تون شده؛ جای دختر یکی یه دونه ی پدر عزیز رو گرفته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انقدر عصبی شده بودم که خودم جواب خودم رو می دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ای بابا آوا! چه دل خجسته ای داری خودم جان. این اگه خلافکار بود بابا این ریختی باهاش برخورد نمی کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون دادم و گفتم: حق با توعه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم بعد محکم زدم تو سرم. خاک توی اون کله پوکت آوا، به خودت می گی حق با توعه؟ بدبخت اسکول! اسمش بد در رفته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حالت گریه داری سعی کردم تمرکزم رو روی اون دو تا که کنار خیابون منتظر وایستاده بودن جمع کنم. خیر سرم لبخونیم اصلا خوب نیست که حالا حداقل بفهمم چی می گن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با رد شدن ماشینی از کنار ماشینم و وایستادنش کنار ماشین بابا، با چشم های ریز شده به یارویی خیره شدم که از ماشین پیاده شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این دیگه کیه؟ وایی خدایا کمکم کن دارم خیلی زور می زنم از پیاده شدنم جلوگیری کنم. وایی نه دست هام داره می ره سمت دستگیره. پاهام دارن برای بیرون رفتن بی قراری می کنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در مرز دیوونگی سرم رو کاملا بردم پایین و جیغ کوتاهی کشیدم. فضولی بیماری بس مزخرفیه، انشاا... باید برم درمانش کنم. تا دقایقی دیگه اگه پیاده نشم کارم به تیمارستان می کشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انقدر اون پایین صورتم رو چنگ زدم تا آخرش صدای ماشین بلند شد. با سرعت از اون زیر اومدم بالا و سریع راه افتادم دنبالشون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این ها که داشتن بر میگشتن سمت خونه! وایی نه بدبخت شدم اگه بابا بیاد خونه بفهمه من نیستم کلم رو می کنه. وایی، چرا فکر نکردم مامان قبل بابا پدرم و در میاره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لب و لوچه آویزون آخرین نگاه کنجکاوم رو به ماشین بابا انداختم و از اتوبان خارج شدم. نگاهی به ساعتم کردم، شش و نیم رو نشون می داد. خب مسلما الان مامان خواب هفت پادشاه رو می بینه! از اونجایی که از مسیر خونه خارج شدم نمی تونم برگردم خونه. خونه ی اون سه تا کله پوک هم برم با اولدنگی می اندازنم بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدایا الان چه غلطی کنم؟ آخه من چرا یه نمه فکر نمی کنم به عاقبت کارهام؟ دختره ی اسکول فاتحه ات رو بخون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن پارکی کنار خیابون با ذوق نگاهم رو به جای پارکی که خالی بود انداختم و جاش رو سریعا پر کردم. با صدای قار قور شکمم با خجالت نگاهم رو به دور و ورم انداختم، اوف آوای خنگول ساعت هفت کله سحر کی بیرونه که صدای قار و قور شکمت رو بشنوه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن صدای پسری ده متر پریدم هوا و برگشتم عقب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند دندون نمایی زد و گفت: عه! ترسیدین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چپ چپ نگاهش کردم که سری تکون داد و گفت: من آرمانم، خوشبختم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی یه جوری با چشم های گرد روی طرف زوم کرده بودم که حرفش و قطع کرد و متعجب گفت: خوشبخت نیستم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو محکم به پیشونیم کوبیدم و سریع سوار ماشین شدم. خدایا سر صبحی کی رو انداختی به جونمون؟ اسکول روانی! این از منم بدتره که.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غلط کردم گفتم ساعت هفت کله سحر مرغ پر نمی زنه. می زنه بابا! تازه به جای پر زدن قصد مخ زدن داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو به چپ و راست تکون دادم تا این افکار مزخرف از ذهنم بپره. مسیر رو به سمت همون خونه ی خودمون قربونش برم کج کردم. والا مورد پرسش و پاسخ های مامان قرار بگیرم بهتره تا این مرغ مخ زنه بیشعور!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(کارن)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای آقای شهریاری نگاهم رو از خیابون گرفتم و نیم نگاهی بهش انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جانم جناب سرهنگ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمی کرد و گفت: گفتم حداقل بهم بگو آقای شهریاری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون دادم و با خنده گفتم: چشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس خونه ات هم درست شد آقا کارن! امشب رو پیشمون بمون بعد برو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خونه که خالیه، مزاحمتون نمی شم دیگه، حتما خانومتون خیلی تحمل کرده کلم رو نکنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ای کرد و گفت: خانوم من این قدر هم بد نیست اما خب زنه دیگه! حالا این مهم نیست؛ فردا با سرباز برو چیزهایی که لازم داری رو بخر بعد هم بیا وسایلت رو بده. خدا رحم کرد دخترم توی این مدت کاری نکرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی روی لبم نشست، بی اختیار گفتم: شیطونه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صادقانه گفت: خیلی فضوله. البته جلوش نباید بگی فضوله! روش حساسیت داره. باید بگیم بچمون خیلی کنجکاوه، جوری که توی همه ماموریت هایی که کنارم بوده به خاطر همین فضولی هاش موفق شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه تای ابروم بالا پرید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جدی؟ پس چرا نمی زارین توی این ماموریت فعالیتی داشته باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع چهره اش عبوس شد و اخم صورتش رو پوشوند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این فرق داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه ای بالا انداختم. دروغ چرا، کنجکاو یه بار درست و حسابی دیدن این دختر فضول شدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(آوا)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلید رو آروم توی قفل چرخوندم و اولین قدم رو با سلام و صلوات برداشتم که یهو مامان پرید جلوم. جیغ بنفشی کشیدم که شیشه ها رو هم لرزوند. چشم غره ای بهم رفت و عصبی گفت: چرا جیغ می کشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو مثل غاز تکون ریزی دادم (بعله دیگه ما عشوه هامون به غاز رفته) و حرصی گفتم: مامان جان! من اگه این سلاح ارزشمند خدازادیم رو نداشتم که الان زنده نبودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- منظورت خدا دادیه دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دندون هام رو بهم فشار دادم و چپکی نگاهش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه من چی گفتم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پوفی حرصی دستی به صورتش کشید و گفت: کجا رفته بودی این وقت صبح؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا وقت بازپرسیه، فاتحه ات رو بخون آوا جونم ولی بدون من تا آخرین لحظه دوست دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیزه... چیز بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منتظر نگاهم کرد. دوباره حالت هایی که توی مواقع استرس می گرفتم خودش رو نشون داد. تکون دادن پشت سر هم دست هام تو هوا و چیز چیز گفتن. آخرش هم مامان طاقت نیاورد و گفت: رفته بودی دنبال بابات مگه نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد تیز شد سمتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دروغ مروغ نگو که از چیز میزهات می فهمم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنار گوشم رو خاروندم و مظلوم گفتم: آره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشید و تقریبا داد زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فقط امروز، یه امروز رو تحمل کن، بعد این پسره می ره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشم های گرد شده زل زدم به مامان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کجا می ره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آه پر سوزی کشید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خدایا تو جدیدا انقدر حرص درار شدی یا قبلا هم بودی و من نمی فهمیدم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند دندون نمایی بوسه ای روی گونه اش نشوندم و به سمت اتاقم پرواز کردم. هر غلطی قراره بکنی امشب باید بشه آوا، همین امشب!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(کارن)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای زنگ گوشیم نگاهی به صفحه ش انداختم. اسم فرهاد روی گوشی بهم دهن کجی می کرد. با دست به پیشونیم زدم و ببخشیدی به سرهنگ گفتم و ماشین رو به گوشه ای هدایت کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جانم فرهاد جان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تقریبا داد زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کجایی پسر! چرا هیچ خبری ازت نیست؟ بچه ها دیدن که گرفتنت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بهتون گفته بودم از من نمی تونن حرفی بکشن، گفتم به من اعتماد کنین! ولم کردن چون کاره ای نبودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای متعجبش بلند شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند کجی زدم و گفتم: آره بابا، مگه اون پلیس های منگول می تونن به من بگن بالای چشمت ابروعه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای خنده اش بلند شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دست مریزاد پسر! بدو بیا کارت دارم. فقط اینکه آدرس جدید برات می فرستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون دادم و بعد خداحافظی قطع کردم. سرهنگ نگاهم کرد و گفت: خودش بود، نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری به معنای آره تکون دادم و پوزخندی زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باور کرد، اونقدر هم که فکرش رو می کنیم باهوش نیستن؛ فقط شانس میآرن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوبه ای گفت که ادامه دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باید برم سر قرار، ببرمتون اداره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی به شونه ام زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه دیگه من خودم می رم. تو با این ماشین برو و بعد بیا خونه، حواست باشه چیزی به ماشین نصب نکنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حواسم هست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ماشین پیاده شد و در همون حال گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خدا پشت و پناهت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد بسته شدن در نیش گازی دادم و به سرعت از اون محل دور شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با وارد شدنم به محوطه نگاهی به دور و برم انداختم. هیکلش رو از پشت شناختم و به سمتش رفتم. اون ژست دست به جیب و تیپ مشکی فقط مخصوص خودشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو از پشت روی شونه اش گذاشتم که به سمتم برگشت. لبخند نصف و نیمه ای زد و گفت: توی فکر بودم پسر، ترسوندیم که!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متقابلا لبخندی روی لبم نشوندم و به چهره ی شرقیش خیره شدم. ابروی وحشی مشکی و چشم های بادامی اش چهره ی مهربونی رو نشون نمی داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهایی لختی که روی صورتش ریخته شده بود صورتش رو جدی تر نشون می داد. لب و بینی معمولی و ته ریشش حداقل کمی قیافه اش رو عین آدم کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی جلوی صورتم تکون داد و گفت: می دونم از قیافه ام خوشت اومده ولی بسه دیگه، یکم هم نگه دار واسه مخ زدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد خودش بلند بلند شروع کرد به خندیدن. لبخند مسخره ای روی لبم نشوندم و سرم رو گرم دور و اطرافم کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هوای مه گرفته و درخت های سر به فلک کشیده نمای خوش آیندی رو به آدم القا نمی کرد، البته نه واسه ی من. خارج از شهره دیگه، هر غلطی دلشون می‌خواد اینجا انجام می‌دن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو حواسم جمع شد. من جدی جدی خبر دارم این ها چه کاره ان اما الان توی این نقشم خبر ندارم که.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع رو بهش گفتم: فرهاد؟ اون روز چرا ما رو گرفتن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم هاش درهم کشید شد و جدی گفت: نمی‌دونم والا، از رئیس بزرگ باید پرسید که اون هم جواب نمی ده. پس سعی‌کن زیاد پیگیر نشی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد چشمکی زد. پوزخندی روی لبم نقش بست. نه بابا! تو گفتی و منم باور کردم. نصف کار ها که توسط شخص کثیف تو انجام می شه! دقیقا هم اصلی ترین چیزها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش رو به چشم هام دوخت و گفت: فردا شب یه مراسم داریم که توش همه ی کله کلفت ها هستن. یادت نره حضور تو هم موثره چون قراره معرفیت کنیم تا تو هم کم کم وارد جمعمون شی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوبه ای گفت و ادامه داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می‌مونی یا می‌ری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابرویی بالا انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه کاری هم داریم که بمونم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه ای بالا انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه، برو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی به شونه اش زدم و قدم هام رو به سمت در خروجی تند کردم. سگ هایی که پارس کنان خیره نگاهم می کردن نشون از خوی وحشی گری و حس بدی که به من داشتن می داد، لبخندی زدم. اون ها من رو شناختن. با لبخندم صدای پارسشون کل محوطه رو احاطه کرد که صدای فرهاد بلند شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پسرا آروم باشین. دوستمونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار حرفش رو فهمیده باشن همه اشون خفه شدن اما هنوز هم اون نگاه وحشیشون تا خارج شدن همراهیم کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشی رو از جیبم بیرون کشیدم و از حالت ضبط خارجش کردم. باید از تمامی لحظه ها مدرک داشته باشم. با سیم کارت دومم شماره سرهنگ رو گرفتم و همون طور هم سوار ماشین شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای جانمش ماشین رو به حرکت در آورم و گفتم: فردا شب مراسم دارن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوبه پسر! شاید یه چیزی گیرت بیاد. من هم کم کم دارم می رم خونه. سریع خودت رو برسون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون دادم و به سمت اداره راهم رو کج کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی لپ تاب داشتم در موردشون تحقیق می‌کردم تا از جعلی نبودن اسنادشون مطمئن بشم که صدای تقه ای که به در خورد نگاهم رو از صفحه ی لپ تاب به سمت صدا کشوند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متعجب به ساعت نگاه کردم. دوازده شب بود! سرم رو خاروندم، یعنی این همه بیدار بودم و نفهمیدم؟ سرهنگ چیکارم داره که بلند شده اومد دم اتاق؟ اون هم این وقت شب!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم گفتم: اومدم جناب سرهنگ، یه لحظه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیشرتم رو از روی تخت برداشتم و تنم کردم و به سرعت به سمت در حرکت کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن دختری جلوی در دهنم از تعجب باز موند. نگاه اون هم بدتر از من سمت بازو هام و چشم هام در حرکت بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدایی که کنترلش دست خودم نبود بلند گفتم: شما باید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشم های گرد به سمتم قدم برداشت و دستش رو محکم جلوی دهنم نگه داشت بعد هم توی همون حالت نگاهی به پشت سرش کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی اطمینان پیدا کرد که اتفاق خاصی نیوفتاده به زور هلم داد داخل و در رو بست. چشم هام تا آخرین حد ممکن باز شده بود. جلل خالق روش جدید مخ زدن پسرهاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون طور که دستش جلوی دهنم بود زل زد به چشم هام و گفت: چرا داد می زنی الدنگ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش رو از جلوی دهنم برداشتم و حرصی گفتم: ببخشید نمی دونستم باید ازتون اجازه بگیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ادام رو در آورد و گفت: هه هه، با نمک تا وقتی توی خونه ی مایی باید بگیری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابرویی بالا انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به به! دختر جناب سرهنگ! چه عجب چشم ما به جمال شما روشن شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اعتماد به نفس کامل گفت: اگه می دونستم انقدر تو انتظار دیدنمی زودتر می اومدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- روش جدید مخ زدنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم صورتش رو پوشوند. چشم های عسلیش به خون نشست. با صدایی که لحظه به لحظه بالاتر می رفت گفت: یعنی چی که روش جدید مخ زدنه؟ از چشم و ابروی نداشته...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم رو بهش رسوندم و جلوی دهنش رو گرفتم. توی دو سانتی صورتش آروم گفتم: می بینی که هم چشم دارم هم ابرو، در ضمن صدات رو برای من بلند نکن دختر جون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو از جلوی دهنش برداشت و عصبی تر از قبل به صورتم نزدیک شد و گفت: چقدر من از شما پسرها نفرت دارم. همه اتون لنگه ی همین؛ بیشعور و فرصت طلب. حالا فرقی نداره پلیس باشه یا یه الاف.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خشم وجودم رو گرفت. این دختره داره چی می گه؟ رسما داره بهم توهین می کنه. مثل خودش نزدیکش شدم و دستم رو دور کمرش حلقه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد پوزخندی زدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الان بیشتر به حرفت شبیه شد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم هاش رو بست و از لای دندون های کلید شده اش غرید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ولم کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندم پر رنگ تر و با صدا همراه شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نکنم چی می شه؟ جیغ می زنی؟ خب باید بگم که بابا جونت از خواب بیدار می شه و اون وقت به جای اینکه برای من بد شه برای تو بد می شه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند حرص دراری سرم رو کج کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- درست می گم سرکار عالیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشید و دست هاش رو بالا آورد و سیلی محکمی به گوشم زد. با تعجب بهش خیره شدم و ولش کردم. دستم رو روی گونه ام که می سوخت گذاشتم و عصبی به چشم هاش خیره شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زد که جری ترم کرد. هلش دادم به سمت دیوار و دست هام رو حصارش کردم. کنار گوشش غریدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه غلطی کردی دقیقا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند حرص دراری گفت: چیه؟ نکنه می خوای تکرارش کنم؟! البته من که خوشم اومد اگه به همین حالت ادامه بدی یه بار دیگه هم تکرار می شه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش رو توی دستم گرفتم و لحظه به لحظه فشارش رو بیشتر کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دیگه داری زر می زنی، اگه یه دقیقه دیگه اینجا بمونی هرچی احترام برای پدرت قائلم رو زیر پا می زارم و یه بلایی سرت میارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون حرف زل زده بود به چشم هام. فشار دستم رو بیشتر کردم. هیچی نگفت، فقط چشم هاش رو محکم بهم فشار داد و با آخرین توانش هلم داد و از اتاق بیرون رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زدم و روی تخت نشستم. دختره ی سرتق، فکر کرده کیه که به من سیلی می زنه! حالا کارم بد بود ولی خودش حدش رو رد کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به آینه قدی که رو به روی تخت بود و تصویرم توش واضح بود؛ خیره شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به گونه ی قرمز شده ام کردم. لامصب دستش سنگین بود. از به یاد آوری اون صحنه لبخندی روی لبم نشست که سریع اخمی جاش رو پر کرد.(واسه ی چی می خندی پسره ی اسکول؟)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(آوا)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبی از اتاق خارج شدم، یعنی الهی کوفتت بشه آوا. من و بکشن هم دیگه حاظر نیستم سمت این پسره ی بیشعور برم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرچی فحش بلد بودم، همون طور که از پله ها پایین می رفتم نثار پسره کردم. وارد اتاق شدم و با عصبانیت در رو بهم کوبیدم که تازه یادم افتاد شبه مثلا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی حرصی کشیدم و روی تخت ولو شدم. سرم رو محکم به بالشتم می کوبیدم. خیلی بیشعوری پسره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اه اسمش رو هم نمیدونم که.!روی تخت دراز کشیدم و فکرم به روزی که بتونم حرص این پسره رو در بیارم پرواز کرد، تا کم کم خوابم برد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای مامان، بالای سرم چشمم رو آروم باز کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیه مامان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پسره رفت! حالا هرجا دلت میخواد میتونی بری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سرعت از جام پریدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وایی مامان، ساعت چنده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متعجب گفت: چته دختر؟ چرا یهو برق میگیرتت؟ ساعت نهِ، چطور؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محکم به پیشونیم زدم و به سمت دستشویی اتاق پرواز کردم. در همون حال گفتم: دانشگاه داشتم امروز، چرا بیدارم نکردین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای داد مامان بلند شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه بچه دبستانی دختر که من صدات کنم و برنامه ات دستم باشه تا خواب نمونی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا جایی که می تونستم با سرعت لباس هام رو پوشیدم و بدون خوردن چیزی از خونه زدم بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تقه ای به در زدم و با صدای بفرمایید در و باز کردم و وارد شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو پایین انداختم و مظلوم گفتم: ببخشید استاد، می تونم بیام داخل؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدا رحم کرد این از اون استاد های گلمون بود. لبخندی زد و سر تکون داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اولا اینکه اولین بارته، دوما هم میدونم دیگه تکرار نمیشه. بشین آوا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند دندون نمایی به سمت آخر کلاس و جایی که خالی بود، رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختری که کنارم بود با لبخند سلامی کرد که جوابش رو متقابلا با لبخند دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتاب و کلاسورم رو که در آوردم با تته پته گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیزه، آوا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو به سمتش چرخوندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هوم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میگم ها، تو رقصت خوب بود مگه نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشم های گرد زل زدم بهش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره، چرا پرسیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مظلوم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس فردا تولد دوستمه، میشه یه ذره باهام کار کنی آبروم نره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابرویی بالا انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کاش زودتر می گفتی، ببینم چی میشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زد و خواست چیزی بگه که صدای خانوم توکلی بلند شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آوا! دیر اومدی حرف هم میزنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر ها که منتظر یه تلنگر بودن زدن زیر خنده که تک به تک بهشون چشم غره ای رفتم و ببخشیدی گفتم. اون ها هم خفه شدن. خدا رو شکر انقدر باهاشون داد و بی داد می کنم که ازم حساب میبرن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تموم شدن کلاس از جام بلند شدم، نمی‌اومدم سنگین تر بودم. نصفه زنگ رو که نبودم بقیه اش رو هم که با کالین حرف زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخرش هم انقدر با اون زبون چرب و نرمش اصرار کرد که قبول کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کالین با خنده گفت: پس من امروز منتظرتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم گفتم: نه دیگه داداش، امروز جنابعالی میای پیش من که توی اتاقم آیینه دارم. فردا من میام پیشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مشکلی نیست فقط من میخوام توی باغ برقصم. رویایی تر به نظر می رسه. اشکالی که نداره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری به معنای نه تکون دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه، فقط آدرس یادت نره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اهومی گفت و با خداحافظی گرمی سریع دور شد تا به کلاس بعدیش برسه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم که خیر سرم باید برگردم خونه تا ساعت دو که دوباره کلاس دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدام رو توی سرم انداختم و داد زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام مامان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداش از آشپزخونه بلند شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام دخترم، رسیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوهومی گفتم و وارد اتاقم شدم لباس هام رو در آوردم و گوشه ای پرتشون کردم. مدلمه! هنوز هم که هنوزه درست نشدم. اتاقم رو فقط موقعی که بچه ها میان خونه تمیز می کنم و یه جورایی تمیزی اتاقم رو به اونها مدیونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستگاه پخشم رو روشن کردم و صداش رو تا جایی که می تونستم زیاد کردم، بعد هم شروع کردم به مرتب کردن اتاقی که شتر با بارش توش گم می شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد یک ساعتی که صرف مرتب شدن اتاق شد دستگاه رو خاموش کردم. آخیش! راحت شدم، حس می کنم حالا می تونم توی اتاقم پرواز کنم. آخه اون موقع راه هم نمی‌شد رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای تقه ای که به در اتاق خورد باعث شد به سمت در برگردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در باز شد و مامان اومد تو، از همون جا شروع کرد به غر زدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هفت صد بار گفتم صدای این لامصبی رو کم کن تا وقتی یکی صدات می کنه بشنوی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند دندون نمایی زدم و گفتم: حالا که شما تشریف آوردین، بفرمایین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم غره ای بهم رفت و گفت: خاله ات اومده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب به مامان خیره شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جدی؟ کی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چپ چپ نگاهم کرد و همون طور که از اتاق بیرون می رفت گف: وقتی که صدای موزیک جنابعالی تا هفت کوچه اون ور تر می رفت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرو آهانی گفتم و بعد از عوض کردن لباس هام به سمت حال حرکت کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن خاله پریدم بغلش و بوسه ی محکمی به گونه اش زدم که گفت: به به! چه خبرا از دختر رقصنده امون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند دندون نمایی زدم و گفتم: والا اگه مامان جونمون هی نگه صداش رو کم کن، عالیه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند مهربونی زد و گفت: من می گم دیگه گیر نده، خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابرویی بالا انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عالی تر از این نمی‌شه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش رو به پشتم زد و گفت: برو درست رو بخون عزیزم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون دادم و با با اجازه ای، دوباره به پاتوقم برگشتم. حالا درس هم نمی خونم که، یکسره یا رمان می خونم یا می نویسم یا می رقصم. کلا زندگی من توی همین سه تا خلاصه می شه! حالا این وسط یه ذره هم واسه خالی نبودن غریضه یه فیلم مثبت هجده می بینیم که از جامعه عقب نمونیم. والا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ما چهارده- پونزده سالمون بود سرمون رو می نداختیم پایین به جز کفش های گوگولیمون چیز دیگه ای نمی دیدیم. حالا این بچه های کوچولو موچولو تا فیثاغورس موضوع رو در نیارن ول کنش نیستن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباس هام رو پوشیدم و از اتاق رفتم بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامان، خاله! با اجازه اتون میرم دانشگاه، بابای.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر دوشون با لبخند به سلامتی گفتن، من هم با عجله از خونه خارج شدم وبعد سوار شدن، به سمت دانشگاه روندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد محوطه که شدم با چشم دنبال کالین گشتم. با دیدنش گوشه ای درحال خوندن جزوه، به سمتش قدم برداشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش رو بالا آورد و با لبخند گفت: سلام آوا جونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنارش نشستم که گفت: من کلاس ندارم فقط منتظر تو بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابرویی بالا انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من یه کلاس دارم، تو از اون موقع برو خونتون لباس هات رو عوض کن، بعدش میام دنبالت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون داد و بوسه ای روی گونه ام زد و با خداحافظی با عجله از دانشگاه خارج شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده سری تکون دادم و زیر لب گفتم: دختره ی خل و چل.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد سالن دانشگاه شدم و به سمت کلاس حرکت کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به به بچه درس خون ها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از دختر ها با خنده گفت: داریم جور تو رو هم می کشیم. درس نمی خونی که لامصب، فقط وقت امتحان ها آوار می شی سرمون که آی بچه ها جزوه بدین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تک خنده ای کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خو حسش نیست، چه کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از پسر ها با متلک گفت: جالبش هم اینه که نمره اش از ما هم بالاتر می شه لامصب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم سمتش و به قیافه عادی اش که حالا حس نمکدونی بهش دست داده بود خیره شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چند ساعت خوابیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- والا دیشب یه نمه خوابم می اومد، زود خوابیدم. چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زدم و گفتم: همینه دیگه، آب نمک زیادی روت تاثیر گذاشته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اول نفهمید چی گفتم اما بعدش عصبی بهم خیره شد. لبخند دندون نمایی تحویلش دادم و کنار مریم جا خوش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چطوری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند نگاهم کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- والا با وجود تو نمی شه بد بود! خوشم میآد حال این ها رو فقط تو می تونی بگیری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابرویی بالا انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بقیه هم می تونن بگیرن، ولی دلشون نمیاد از پسرها دل بکنن. تنها فرقمون اینه که من از پسر جماعت بدم میاد و بقیه دختر های دانشگاهمون یه نمه ترشیده شدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ای کرد و گفت: خب تو هم، هم سن مایی که!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نمه فکر کردم و با خنده گفتم: من هنوز جا دارم، می خوام کپک هم بزنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون داد و نچ نچ کنان گفت: باورم نمی شه، شخصیت عجیبی داری واقعا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمی کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیش عجیبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه ای بالا انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- والا یه نویسنده ای که روی صندلی می شینه و ساعت ها فکر می کنه، با یه دنسری که ساعت ها ورزش می کنه و جنب و جوش داره زمین تا آسمون فرق می کنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم و گفتم: جون تو خودمم تازه فهمیدم. نمیدونم دیگه، من غیر خلق خدام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده سرش رو فرو کرد توی جزوه اش که با تعجب گفتم: چه خبره، چرا همه درس میخونن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سرعت سرش رو بالا آورد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- امتحان داریم، خبر نداری مگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ❄️❄️

    00

    عالی

    ۴ ماه پیش
  • للات

    00

    رببیذ ع. و

    ۱۲ ماه پیش
  • شبنم

    ۲۲ ساله 00

    اگه یکم بیشتر تو جزئیات میرفت رمان خوبی میشد داستانش خوب بود ولی بر خلاف اسم رمان خیلی ساده و خلاصه واد نوشته شده بود بازم مرسی از نویسنده

    ۱ سال پیش
  • ?خیار نمکی

    ۱۷ ساله 691

    حتی چشمشون سیاه هم باشه میگن خیره موندم به اون چشمای همرنگ شبش که می درخشیدچش سیاهش هر فردی و مسخ میکرد وقتی می خندید گوشه های چشمش جمع میشد و چشمای همرنگ شبش ستاره بارون بود من میخندم همه فرار میکنن

    ۴ سال پیش
  • سلام

    360

    اوهوم دقیقا ☺😂 یه سوال چرا اصلا تو رمانا دختر چشم قهوه ای نداریم

    ۳ سال پیش
  • ...

    230

    ت طالع دریا دنیز چشاش قهوه ای بود😁

    ۳ سال پیش
  • فاطی..

    ۱۸ ساله 90

    عشق آمازونی هم دختره چشاش قهوه ای بود..

    ۳ سال پیش
  • Mead

    00

    رمان من چسماش قهوه ایه ولی هنوز تموم نشده .

    ۱ سال پیش
  • سحر

    ۱۷ ساله 33

    😂😂😂

    ۳ سال پیش
  • مهسا

    ۱۵ ساله 10

    نظر هارو که خوندم قاعطا چیز خوبی نبود ولی من بعضی جاهاش خوندم ولی در کل چیز خوبی نبود ساده و مسخره و صد البته مزخرف بود

    ۱ سال پیش
  • مائده

    ۲۰ ساله 10

    رمان کلا بر حسب خیالات نوشته شده بودکلا ارزش خوندن نداره همون دوقسمت اول بخونین متوجه میشین

    ۱ سال پیش
  • حدیثه,

    10

    قلم نویسنده به ضعیف بود و موضوع رمان هم تکراری .

    ۱ سال پیش
  • شیما

    27

    اه بابا چیه چرا همیشه آخرش بهم میرسم چرا اینطوری نیست که فقط باهم دوستای صمیمی بشن 😑☹️

    ۴ سال پیش
  • Masoume

    20

    ویانا نیوز آخرش بهم نمیرسن ، رفیق صمیمی میشن (در جواب شیما )

    ۱ سال پیش
  • یگانه

    00

    واقعا عالی بود دستت مرسی نویسنده عزیز😂🤍🍓

    ۱ سال پیش
  • .

    ۱۹ ساله 00

    یه رمان خوب و طنز بگییین

    ۳ سال پیش
  • پرنیان شب ؛

    141

    مگس ، آکرولیزیانا(تو رمان های آنلاینه) ، ندیمه قرتی ( آنلاین ) ، پشت کوه اینا عالین چندبار از اول همه رو خوندم مخصوصا مگسسسسس

    ۳ سال پیش
  • مسا

    1511

    مگس کجاش قشنگه اخه

    ۲ سال پیش
  • zahra

    00

    قشنگ بود،ممنون از نویسنده ی محترم💫🤍

    ۲ سال پیش
  • الهه

    53

    خدایی یه خورده تحقیق کنین راجع به کار پلیس ومامور مخفی بعد داستان بنویسین این دیگه چه مزخرفی بود

    ۳ سال پیش
  • نغمه

    10

    کاش یکم هیجانش بیشتربود ولی درکل بدنبود

    ۳ سال پیش
  • 31

    به به خانم علیشاهی مدیر انجمن😂🌺کی جرأت داره بگه بد بود؟! از انجمن پرتم میکنه بیرون😑😂جدا از اینا طنزش رو واقعا دوست داشتم.

    ۳ سال پیش
  • اوا

    ۱۹ ساله 00

    رمان فوقالعاده خوبی بود ممنون از نویسنده محترم این رمان

    ۳ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.