هانا یه دختر شر و شیطون، نترس، ماجراجو و دیوونه، نه از اون دیوونه های معمولیا، خیلی خیلی دیوونه! با دوستش روشنک می خوان که برن آمازون، آرزوشونه، و اینم یکی از همون دیوونگیاست... برنامه یه سفر برزیل رو می چینن که به بهونه اش برن آمازون، اما شانس همیشه با هانا یار نیست و روشنک نمی تونه باهاش بره، اما هستیار نامزد روشنک، یه همسفر اجباری جور می کنه، همسفری که اهل سینما و هنره و از قضا، چند وقتیه وضع کار و بارش خوب نیست... همسفر اجباری هاناهم دیوونست، ولی جنس دیوونگی هاش فرق داره... یه دیوونه ترسو!

ژانر : طنز

تخمین مدت زمان مطالعه : ۲ ساعت و ۵۵ دقیقه

مطالعه آنلاین عشق آمازونی
نویسنده: آمنه آبدار

ژانر: #طنز

خلاصه:

هانا یه دختر شر و شیطون، نترس، ماجراجو و دیوونه، نه از اون دیوونه های معمولیا، خیلی خیلی دیوونه!

با دوستش روشنک می خوان که برن آمازون، آرزوشونه، و اینم یکی از همون دیوونگیاست...

برنامه یه سفر برزیل رو می چینن که به بهونه اش برن آمازون، اما شانس همیشه با هانا یار نیست و روشنک نمی تونه باهاش بره، اما هستیار نامزد روشنک، یه همسفر اجباری جور می کنه، همسفری که اهل سینما و هنره و از قضا، چند وقتیه وضع کار و بارش خوب نیست...

همسفر اجباری هاناهم دیوونست، ولی جنس دیوونگی هاش فرق داره... یه دیوونه ترسو!

***

- آهای آهای من تورو می خوام

بخوای نخوای من تورو می خوام

بالا بری من تورو می خوام

پایین بیای من تورو می خوام...

با درد عجیبی که توی کتفم پیچید، آخ جان گدازی گفتم و دسته جارو رو ول کردم. هندزفری رو از توی گوشم در آوردم و یه دور چرخیدم. با دیدن دمپایی روفروشی لیمویی رنگ مامان، تازه فهمیدم باعث و بانی درد چیه.

اخمام رو تو هم کشیدم و با درد نالیدم:

- چیه مامان، باز چیه که داری با دمپایی نوازشم می کنی؟

ملاقه رو بالا برد و با حرص گفت:

- خاک بر سرت بی عقل، لااقل اون جارو برقی رو روشن کن. یه ساعته الکی داری رو زمین می کشی...

با تعجب نگاهی اول به جارو برقی، بعد به سالن پذیرایی و آخر به دو قدمی که مونده بود انداختم و با ناباوری و غم زمزمه کردم:

- نه... خدایا این کارو با من نکن!

پشت بندش نگاه پوکری به مامانم انداختم.

- خب نمی تونستی از اول بگی که من این همه رو الکی یه ساعت جارو نزنم؟

- به من چه! خودت مگه عقل نداری ببینی این آشغالارو نمی کشه؟ فقط بلدی قر بدی و صداتو که شبیه جیش کردم تو قوطی حلبی روغنه بندازی رو سرت و آهنگ بخونی!

با اخم جارو برقی رو روشن کردم و هندزفری رو توی گوشم گذاشتم. کلا جارو برقی به درک، کتفم سوراخ شد... هی به این بابام میگم خواستی دمپایی بخری یه سبکش رو بخر... رفته یه دمپایی یه کیلویی خریده فردا دعواش شد با مامانم یکی تو سرش بکوبه، یا بشه مثل من بدبخت!

با اخم شروع به جارو زدن کردم، ولی صدای شماعی زاده نزاشت که اخمام زیاد عمر کنن و رو پیشونی ام چین بندازن. انگار که اصلا چیزی نشده، دوباره صدای خوشکل و نانازم رو روی سرم انداختم.

- نه که بگی که به تو نمیام

میام و میام، چرا نمیام؟

ببین و بگو، چطو نمیام؟

میام و میام، چرا نمیام؟

نه که بگی که، لیلی نمی خوام

می خوام و می خوام، چرا نمی خوام؟

مگه تورو من خیلی نمی خوام؟

می خوام و می خوام، چرا نمی خوام؟

می خوام و می خوام، چرا نمی خوام؟

می خوام و می خوام، چرا نمی خوام؟

دکمه خاموشش رو فشار دادم و جارو برقی خاموش شد. نگاهی به سالن انداختم، بسی تمیز شده بود. قری به گردنم داد و یه قدم جلو رفتم که روی مبل بشینم که یه چیزی توی پام فرو رفت. پام رو بالا آوردم که پوست تخمه رو دیدم!

چشمام گرد شد، یا امامزاده بیژن و سوسن و سایر بستگان! این اینجا چی کار می کنه؟ همین پوست به اندازه یه کیلو مواد مخدر مخرب بود ولی با مدیریت بحران حل می شد!

خیلی ریلکس پوست رو روی زمین انداختم و با یه لگد بسی آرام، مثل یک خانوم متشخص و کد بانو و تر و تمیز، اون رو به زیر مبل هدایت کردم... طوری که اصلا پوستی نبوده!

از نشستن روی مبل منصرف شدم و وارد آشپزخونه شدم تا با ناخنک زدن دلی از عزا در بیارم... بریم سفر دلم تنگ میشه! جلو رفتم و کنار مامانم وایستادم.

- مامان، میگم... من دارم میرم برزیل دلت تنگ نمیشه؟

برگشت طرفم، لبخند خوشکلی زد و در نهایت احساس گفت:

- نیو و نیو و نیو!

تو همون لحظه هم چاقو رو روی پیاز فشار داد که آبش توی چشمم پرید و سوزوندش!

- آخ!

این رو که گفتم، مامانم برگشت و یکی محکم به بازوم کوبید. همون طور که دستم به چشمم بود و آخ و اوخ می کردم، با اعتراض گفتم:

- چرا می زنی؟!

- از بس بدبختم!

- خو بدبختی تو چه ربطی به من داره؟

یکی دیگه تو بازوم کوبید.

- د بدبختم که تو دخترمی دیگه! از سیصد و شصت و پنج روز سال یه روزشو اومدی آشپزخونه، آب پیاز پرید تو چشمت!

لبام آویزون شدن، عجب مادری داشتم من، لک لکا منی که مثل پنجه آفتاب می مونم رو واسه کیا آوردن!

با اخم از آشپزخونه بیرون رفتم که صداش رو شنیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هانا؟ بعد از ظهر میریم آرایشگاه آماده شو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد اتاقم شدم و اول از هر کاری به حموم رفتم... بعد دو دور جارو زدن سالن پذیرایی، یه حموم نیاز داشتم. پس فردا هم که با روشنک عازم برزیل و آمازون بودیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم از حرکت ایستاد و کلافه چشمام رو بستم و بعد برای اینکه دلش رو نشکنم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه چشم مامان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره شروع کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یادت نره ها! مواظب خودت باش، تو اون فیلم تگزاس دیدی چطور اون خلافکارا دنبال اون چند تا بیچاره بودن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب بهش نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مامان چه ربطی داره؟ من دارم می رم سفر، به هر کی رسید که گیر نمیدن! ثانیا، اون فیلم بود، شما فیلم رو با واقعیت یکی می کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حق به جانب و با یه اخم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- واقعیتا رو دارن فیلم می کنن دیگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام ریز کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اگه واقعیته پس من باید مثل این فیلم ترکیا دو تا بابا داشته باشم، یکیشونم هنوز کشف نشده باشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش رو جلو آورد، گوشت بازوم رو میون انگشتاش گرفت و سیصد و شصت درجه حول محور دوران چرخوندش که از درد جیغ کوتاهی کشیدم. پشت بندشم با عصبانیت من رو مخاطب قرار داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دختره چش سفید خجالت نمی کشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشمایی که از درد اشک توشون جمع شده بود، بازوم رو مالوندم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببین دم آخری کبودم کردی! من برم و برنگردم عذاب وجدان می گیری، نگو نگفتیا! میام تو خوابت این روز رو یادت میارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت چشمی نازک کرد و در حالی که از اتاق بیرون می رفت، گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حتی عزرائیلم یه دیقه نمی تونه تحملت کنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدایی جیغ جیغو پرسیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یعنی من غیر قابل تحملم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خونسرد لبخندی زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_یه چیزی فراتر از اون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت بندشم از اتاق بیرون رفت. سری از روی تاسف برای خودم تکون دادم و یکی محکم تو سرم کوبیدم و زیر لبی غر غر کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اصلا قشنگ تو خونه ما محبت موج مکزیکی می ره! از در و دیواره خونه محبت می پاچه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیپ چمدون رو بستم و به پذیرایی رفتم تا امروز رو کنار خانواده سر کنم. دروغ نگم ته دلم یه کوچولو به خاطر دروغی که گفتم عذاب وجدان داشتم، ولی تقصیر خودشون بود، اگه اجازه می دادن هیچکدوم از این اتفاقا نمی افتاد، هیچ کدوم! نفس عمیقی کشیدم و آه مانند بیرون دادم و روی مبل کنار مامان و آرمان، برادر کوچیکم نشستم. مثل همیشه با مامانم شروع به شوخی کردن کردیم. مامانم بلند شد تا بره آشپزخونه، ولی برگشت و یه نگاه به آرمان انداخت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آرمان تو هیچ وقت خر من نبودی! من خر این شکلی نداشتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ذوق نگاش کردم تا حرفش رو ادامه بده که یه دفعه ای برگشت سمت من و بهم اشاره کرد و ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خر من این شکلیه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی یهویی تو شوک رفتم و چشمام گرد شدن و پشت بندش لب و لوچه ام آویزون شد و با اعتراض اسمش رو صدا زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مــــامــــان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند خندید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیه؟ انتظار اینو نداشتی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ریتم خوندم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی نصیبت میشه با شکستن دلم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چینی به بینیش داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اه اه اه! به حرف من گوش می کنی کلا نخون تو؛ کل جامعه خوانندگی رو با خاک یکسان کردی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مامان خدایی گاهی وقتا مثل این دخترای جوون شیطنت می ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش رو جلو آورد تا دوباره نیشگونم بگیره که با ترس داد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- غلط کردم... غلط کردم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخماش رو تو هم کشید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون که معلومه! دختره بیشعور! به من میگی پیر؟ یعنی من پیرم؟ خجالت نمی کشی؟ پاشم ماهیتابه رو بیارم از پهنا بکنم تو حلقت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مامان... پلیز انقدر خشن نباش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از روی مبل بلند شد و در حالی که به سمت آشپزخونه می رفت، گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پلیز بی پلیز! دیگه تکرار نشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامانه من دارم؟ نه خدایی مامانه من دارم؟ نیشگوناش که کبودت می کنه، حرفاش که نابودت می کنه، تیکه هاش که تخریبت می کنه، در کل قشنگ قهوه ایت می کنه و یه گوشه نَشُسته می زارتت! نه این کانون خانواده دیگه کانون نمیشه، کانون هم بشه گرم نمیشه! همون برم با روشنک خل مشنگ چت کنم بهتره، ببینم خودش رو برای فردا آماده کرده، یا نه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد اتاق شدم و مثل یه موجود شریف با عملی به نام جفتک، در رو پشت سرم بستم و خودم رو روی تخت پرت کردم. گوشی رو برداشتم و به روشنک زنگ زدم. بعد چند دقیقه جواب داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام خوبی عشقم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم مکث کرد و بعد با صدایی متعجب گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرسی... تو خوبی هانی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پر انرژی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عالی ام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متعجب تر ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نـــــه! تو یه چیزیت هست... اگه در حالت عادی بودی و کسی اسمت رو مخفف می کرد، می زدی نصفش می کردی و...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوالی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- و...؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو هیچ وقت اینجوری با من حرف نمی زنی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چجوری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_با محبت و مهربونی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند شروری رو لبام نقش بست و بعد چند لحظه مکث گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه عزیزم، از این به بعد اصلا تعجب نکن! آخه می دونی... دیشب یه مستند در مورد حیوونا دیدم، خیلی روم تاثیر گذاشت، تصمیم گرفتم از این به بعد با حیوونا مهربون رفتار کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص داد زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گاو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_الان می خوای گاو باشی؟ خوبه ها... فقط... می دونی... فکر نکنم لیاقتش رو داشته باشی! گاو موجود بسی شریفی است...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هانا دستم بهت برسه خفه ات می کنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند خندیدم و بعد چند لحظه گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بگذریم... میگم یادته یه معلمه ریاضی داشتیم، اقا بود، وقتی سر کلاس همه تو بحر سینوس کسینوس بودیم، بر می گشت و با یه چهره فیلسوفانه، نگاهش رو بین هممون می گردوند و آخرش با یه صدای خیلی سوز دار می گفت " کاش ما آدما گوسفند بودیم" و بعد وقتی می دید ما داریم می خندیم، یه اخم می کرد و می گفت، الان می خندید، ولی در آینده می فهمید چه موجود شریفیه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت بندشم خودم بلند خندیدم. خدایی جوک بود این معلممون... همیشه همین بود. وسط درس یهویی بر می گشت و یه حرفایی می زد که آدم از خنده غش می کرد. من و روشنک و دریا هم که فقط منتظر یه اشاره بودیم تا بزنیم زیر خنده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روشنک بین خنده هاش بریده بریده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وایی هانا... یهویی دلم براش تنگ شد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چهره ام تو هم رفت و با چندش گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من اصلا دلم براش تنگ نشده! بی ادب مدام دستش می رفت و نشیمنگاهش رو می خاروند!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خو خره بیچاره فشار روش بوده، آدم یه جاییش می خاره نمی تونه نخارونه که!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بی ادب تو حلق ما بود، وسط کلاس پررو پررو! عه عه عه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازم خندید و بعد تموم شدن خنده هاش ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ولش کن حالا! بیا انقدر غیبت نکنیم... اون دنیا بدبخت می شیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه... راستی چخبرا هَستیار هم میاد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آره، خیلی هیجان دارم... همش دارم به اون لحظه فکر می کنم که دارم توی هوای آمازون نفس می کشم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خیلی عالیه، خیلی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم چیز دیگه ای بگم که صدای مامان بلند شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هانا! بیا عصرونه ات رو بخور.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به مامان و با تن صدای زیاد داد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه، الان میام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت بندشم رو به روشنک ادامه دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب عزیزم من دیگه برم، فردا می بینمت! خودت میای فرودگاه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آره گلم، فعلا خداحافظ، فردا می بینمت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خداحافظ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشی رو قطع کردم و با فکر به این سفر، با یه لبخند گله گشاد، از اتاق بیرون رفتم تا عصرونه بخورم. هَستیار نامزد روشنک بود که به زور قانعش کرده بودیم باهامون بیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هَستیار تهیه کننده بود و روشنک تو تئاتر باهاش آشنا شده بود... یه پسر خیلی پایه بود و با وجود معروفیتی که داشت، همیشه تو شیطونیامون باهامون بود و تنهامون نمی زاشت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امشب شب رقص و ساز و آوازه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرغ دل من تو اوج پروازه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بندریای ساحل کارون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با هم نفسی که اهل اهوازه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امشب دل من هوس...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشی رو از توی کیفم در آوردم و میون نگاه های متعجب و خیره مردم، جواب دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الو؟ معلومه تو و اون نامزدت کجایین؟ یه ساعته منو تو فرودگاه کاشتین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای فین فینش توجهم بهش جلب شد و با ترس و نگرانی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی شده روشنک؟ اتفاقی افتاده؟ فهمیدن که می خوایم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وسط حرفم پرید و با صدای ناراحتی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه نه نفهمیدن، هانا... بابام بستری شده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ای وایی، کجا؟ آدرس بده بیام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تند تند و پشت سر هم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمی خواد نمی خواد، هستیار داره میاد، تو با یکی دیگه میری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عقلتو از دست دادی؟ من بدون تو برم اونجا چی کار کنم؟ اونم وقتی که بابای تو مریضه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حرف اضافه نزن؛ باید بری... نری من می دونم و تو... خوش بگذره رفیق!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یعنی چی؟ چی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای بوق ممتمد، گوشی رو از روی گوشم برداشتم و نگاهی بهش انداختم؛ قطع کرده بود. ای خدا من چرا انقدر بدبختم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لب پایینم رو با بغض توی دهنم کشیدم؛ همیشه خدا باید یه چیزی بشه که گند بزنه تموم ذوق من!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو بلند کردم و به سقف خیره شدم و زیر لب زمزمه کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوس کریم، چرا همش چاله چوله می اندازی؟ خو مگه نمیگی از تو حرکت از من برکت؟ ببین حرکت کردما، نمی خوای یه برکتی بدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم رو بین مردم گردوندم؛ جاش بود خودم رو همین جا وسط فرودگاه دار می زدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با فکری که از ذهنم گذاشت، به سقف فرودگاه نگاه کردم؛ زیادی بلند بود، ده تا مثل من رو هم روی هم می زاشتن، بازم به سقف نمی رسیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هعییی روزگار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو چرخوندم که یه مرد رو با کلاه و عینک آشنا، بین مردم دیدم؛ از روی لباساش فهمیدم که هستیاره و بی میل و ناراحت دستم رو بالا بردم و بهش علامت دادم که من رو دید و به سمتم اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام هانا خوبی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوکر نگاش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوبم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر تا پام رو بر انداز کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کیو می خوای باهام بفرستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی صندلی نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برات توضیح میدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منتظر نگاهش کردم که شروع کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من یه دوست کارگردان دارم، معروفم هست و احتمالا اسمش رو شنیده باشی؛ یزدان رحمتی! کلی واسه یه فیلمش هزینه کرد و متاسفانه کلی بازخورد منفی داشت؛ الان می خواد بره روسیه تا برای سوژه فیلم جدیدش فکر کنه! پروازش یه ربعی زودتر از توئه و الاناست که بیاد... تو باید بری و یه کاری کنی که از پروازش جا بمونه و با تو بیاد برزیل!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدایی که از تعجب ولومش بالا رفته بود تقریبا داد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی؟! من با یه پسر مجرد جوون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند ملیحی زد و سرش رو تند تند تکون داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام به سرعت گرد شد و از روی صندلی بلند شدم و بالا سرش وایسادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه مغز خر خوردم؟ ننم بفهمه با یه پسر تک و تنها برزیلم ماهیتابه اش رو می کنه تو حلقم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شد و کنارم وایساد که نشستم و ادامه دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عمرا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا اومد بشینه، زود بلند شدم و کوله رو روی دوشم انداختم. بلند شد و تا خواست یه چیزی بگه، تند گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من میرم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه وایسا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفش نشستم که شاکی شد و تقریبا داد زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چته تو؟ هی بشین پاشو بشین پاشو! یه لحظه حالتتو حفظ کن دیگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تموم شدن حرفش نشست که بلند شدم و با صدای جیغ جیغویی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الان تو سر من داد زدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشید ببخشید، بیا بشین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم غره ای بهش رفتم و نشستم که شروع به حرف زدن کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببین هانا، به خودتم خوش می گذره! تنها هم نمیری، درسته که یه کاروان باهاتونه، ولی خب یه آشنا باهات باشه بد نیست و خیال منم از بابتت راحته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پسر خوبیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشماش رو یه بار باز و بسته کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره، یه آدم معروف مطمئن باش کاری نمی کنه که براش حرف دربیارن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشیدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه قبوله، چون بهت اعتماد دارم، به حرفتم اعتماد می کنم و میرم، اما تو نباید بزاری کسی از خانواده ام بفهمه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمی فهمن، یه ماه قرار بود بری سفر، بعدشم که بر می گردی از کجا می خوان بفهمن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری به نشونه موافقت تکون دادم؛ راست می گفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الان فقط می موند اینکه چی کار کنم طرف از پروازش جا بمونه و مجبور بشه باهام بیاد. برگشتم تا سوال توی ذهنم رو از هستیار بپرسم ولی نزاشت حرف بزنم به جایی اشاره کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون پسره رو می بینی؟ تیشرت سفید و شلوار کتان سیاه تنگ پوشیده و یه چمدون زرشکی دستشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دقت نگاه کردم که بعد یکم گشتن بین مردم پیداش کردم. اونم مثل هستیار عینک و کلاه گذاشته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دیدمش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون یزدانه، فقط ده دقیقه مونده به پروازش، پاشو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفش هل کردم و همزمان با بلند شدنم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بلیط چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست توی جیبش کرد، یه بلیط رو در آورد و بهم داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیا اینم بلیط!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از دستش گرفتم، کوله رو روی دوشم انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هستیار، مواظب روشنک باش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرسی از اینکه پیشنهادم رو قبول کردی، چشم، تو هم مواظب خودت باش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خداحافظی کردم و بعد گرفتن دسته چمدون به سمت یزدان رحمتی رفتم. کف دستام از استرس عرق کرده بود و مثل منگلا، لبخند ژکوند می زدم. آخه من رو چه به این کارا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به ستون تکیه داده بود و با گوشیش ور می رفت؛ بهش نزدیک شدم و کنارش وایسادم. برای اینکه جلب توجه کنم دو تا سرفه کردم، ولی اصلا نگاهمم نکرد... بازم تکرار کردم که این بار واقعا سرفه ام گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره سرش رو چرخوند و به منی که رو به موت بودم نگاهی انداخت. بدون حرف یه آب معدنی رو جلوم گرفت که از دستش گرفتم و ممنونی گفتم. پسره آجر اصلا جوابم رو نداد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر آب معدنی رو باز کردم و سمت دهنم بردم که بخورم، ولی یه لحظه از ذهنم گذشت دهنی نباشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو متوقف کردم و با شک نگاهی بهش انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دهنی نیست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وایی ننه، قلبم! صداش چه ناز بود... ننه کجایی که دامادت پیدا شد. آب معدنی رو خیلی شیک و مجلسی خوردم و بهش پس دادم که توی سطل آشغال انداختش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند جیگری رو لبام نشوندم و قری به گردنم دادم... با صدایی که عصاره ناز چاشنی اش بود گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالتون خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دکتری یا اسکلی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمام توی هم رفت؛ پسره گولاخ چی فکر کرده با خودش؟ عشوه مشوه به من نمیاد! آدمش می کنم. یه لگد به ساق پاش کوبیدم که به سمتم برگشت و غرید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بهت یاد ندادن فلیپس کسی رو گوزنایت نکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وقتی سوال مسخره می پرسی، منتظر ضایع شدنتم باش! حال من به تو چه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حال کارگردان بی ادب کشورمون مهمه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لحظه کپ کرد؛ فکر کنم نباید می گفتم، اه هانا مرده شورت رو ببرن، این چی بود گفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مسافران پرواز تهران_مسکو، به گیت شماره "..." مراجعه کنند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زود و با استرس دسته چمدونش رو گرفت و خواست بره که گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کجا...؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشت و با جدیت نگام کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دارم میرم به پروازم برسم، وقتی هم واسه چرت و پرتای شما ندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مظلوم شدم، مثل خر... نه نه گربه شرک!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ولی من فقط می خواستم روزتون رو تبریک بگم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهاش رو که بالا پرید دیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه روزی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- روز جهانی خر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی که رو لباش اومده بود با حرفم ماسید و جاش رو به باز شدن دهنش به پهنای غار علیصدر داد. برای نرفتنش داشتم به هر ریسمونی چنگ می انداختم! بعد از چند لحظه به خودش اومد، اخمی کرد و چمدونش رو برداشت تا بره. صداش زدم ولی جواب نداد، چاره ای نداشتم... باید یه کار خیلی بد می کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی سریع به سمتش رفتم و وقتی که اومدم از کنارش رد شدم، دستم رو نزدیک جیبش بردم و خیلی آروم چیزی که می خواستم رو برداشتم. خداروشکر متوجه نشد و منم با خیالی راحت رفتم و لبخندی ژکوند، با ژست اونایی که یه سیگار گوشه لبشونه، روی صندلی های توی فرودگاه نشستم و مشغول خوندن آهنگ شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«یزدان»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پاسپورت، بلیط و کارت شناسایی تون رو لطف کنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم و دستم رو به سمت جیب عقب شلوارم بردم. ولی چیزی نبود، ساک دستی کوچیکم رو روی زمین گذاشتم و دست توی اون یکی جیب ام کردم. رو زمین نشستم و ساکم رو گشتم، ولی بازم نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- لعنتی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از روی زمین بلند شدم و رو بهشون گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشید، من مدارکم توی کیف پولم بود، الان نمونده! چی کار کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تاسف سری تکون داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تنها کاری که از دستمون بر میاد اینه که پیج کنیم تا اگه کسی پیدا کرده براتون بیاره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تلفنش رو برداشت و همزمان با زدن دکمه ای ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اسمتون؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نباید اسمم رو می گفتم، با اسم پیج کنن بدبخت میشم! مردم می ریزن سرم تو این اوضاع قاراشمیش...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اجبار لبخندی زدم و ساکم رو برداشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه ممنون لازم نیست، شاید تو خونه جا گذاشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون اصرار تلفن رو گذاشت و سری تکون داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از توی صف بیرون اومدم و از راهی که اومدم برگشتم و مدام روی زمین رو نگاه می کردم تا شاید پیداش کنم. مطمئن بودم که توی جیب شلوارم گذاشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خم شده بودم و روی زمین رو می گشتم، جایی بودم که با اون دختره اسکل بحث می کردم. کنار سطل آشغال رو گشتم، ولی نبود! ناچارا به سمت سطل آشغال رفتم، مطمئنا کسی با این عینک و کلاه من رو نمی شناخت. تا کمر خم شدم توی سطل آشغال و بین آشغالا می گشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پسی جون بیا بیرون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن این صدا هل شدم و تا به خودم بیام کلاه و عینکم افتادن توی سطل آشغال و با استرس اینکه نکنه طرف بشناستم، عینک و کلاه رو کثیف کثیف برداشتم و بی توجه به کثیفیشون روی صورتم گذاشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی ریلکس با یه لبخند ژکوند به سمتش برگشتم که همون دختر رو با یه لبخند اعصاب خورد کن دیدم. اخمام توی هم رفت که از اون بای بای چنگکی ها کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی می خوای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به دستش اشاره کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دنبال این می گشتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدنش چشمام زیر عینک گرد شد و دست بردم برش دارم که دستش رو عقب برد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه نه نه! عجله نکن... کارت دارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی به صورتم کشیدم که مایع لزجی روی صورتم سر خورد. با بوی گندی که توی مشامم پیچید، چینی به دماغم دادم و نگاهی به دستام کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اییی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جناب رحمتی برو سر و ریختت رو بشور و بیا؛ شبیه آشغالانش شدی با این آشغالای رنگارنگ روی موهات! اون ور منتظرتم، فقط زود بیا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص ساکم رو چنگ زدم و به سرویس بهداشتی رفتم. با حرص به صورتم آب می پاشیدم و دست می کشیدم روش! با زدن کلی ادکلن رضایت دادم از سرویس بهداشتی بیام بیرون و به جایی که دختره گفته بود برم. عجب دختر کنه ای بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از دور دیدمش که روی یکی از صندلی های توی بوفه فرودگاه نشسته! وارد بوفه شدم، به سمتش رفتم و وقتی که توجهش بهم جلب شد، یکی روی میز جلوش کوبیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- زود باش مدارکمو بلده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تک خنده ای کرد و آبمیوه ای که دستش بود رو روی میز گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ﺍﻟﻠﻬﻢُ ﺑﯿﺮ ﺑﯿﺮ! بشین اینجا حرف دارم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وسط حرفش پریدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وقت حرف زدن ندارم پرواز دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پروازت پرید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دادی زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توجه چند نفر بهمون جلب شد که دستی به صورتم کشیدم و با تکون دادن سر و گفتن معذرت می خوام، دوباره همه به کار خودشون مشغول شدن. روی صندلی رو به روی دختره نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از من چی می خوای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می خوام که باهام بیای برزیل!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمی کردم و با یه خنده حرصی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی داری میگی تو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابرویی بالا انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- واضح نبود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نخیر نبود! رو چه حسابی من پاشم با شما بیام برزیل؟ از کجا معلوم که نمی خواین بر علیه من حجمه درست کنید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده رو مخی کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حجمه؟ علیه شما؟! برو بابا! یه چیزی گفتم خیلی هم واضح بود، با من بیا برزیل، اونجا مدارک رو تحویلت میدم... به همین سادگی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بلیط چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برات گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی به پیشونی ام کشیدم؛ من با این دختره دیوونه می شدم... چاره چیه؟ ای خدا چی کار کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیام اونجا دست از سر کچل من بر می داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دقت نگاهی بهم کرد و مثل گوسفند بهم زل زد. دستم رو جلو صورتش تکون دادم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیه چته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابرویی بالا انداختم و با تردید پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کلاه گیسه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی به موهام کشیدم که خودش جلو اومد و چند تا تار مو رو توی دستاش گرفت و کشید که آخی گفتم و هلش دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- معلوم هست چی کار می کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خودت گفتی سر کچل من، گفتم شاید کلاه گیسه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشیدم و چشمام رو حرصی بستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- احمق تر از تو ندیدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به اطرافش کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- داری کدوم آینه رو نگاه می کنی و باهاش حرف می زنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیزی نگفتم، اعصابم هم نمی کشید جواب این دختره خر رو بدم! گیر کی افتادم، خدایا واسه کدوم گناهم این رو فرشته عذابم قرار دادی؟ بهتر نبود با حرف زدن حلش می کردیم و پای این رو وسط نمی کشیدیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باهات میام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند پیروزمندانه ای زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- انتخاب دیگه ای نداشتی پسی جون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا خواستم چیزی بگم زود از روی صندلی بلند شد و ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پاشو بریم، الان پروازمون می پره همسفر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم و همزمان زیر لبی غر زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ای خاک تو سر من که همسفر تو شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساکم رو برداشتم و دنبالش رفتم که همون موقع صدای یه زن که برام حکم ناقوس مرگ رو داشت تو سرم پیچید: «مسافران تهران_سائوپائولو به گیت شماره... مراجعه کنند.»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سرخوشی به سمت همون گیت تقریبا پرواز کرد؛ چرا سرخوش نباشه خب؟ با من، یزدان رحمتی، داره میره برزیل، اونم به زور!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناچار و با صورتی که انگار گیسوکمند با ماهیتابه معروفش زده بودش، دنبالش راه افتادم... فقط می تونم بگم خدا عاقبتم رو به خیر کنه و بیشتر از این روزا که این بلا سر خودم و فیلمام اومده، با این سفر بیلبورد نشم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«هانا»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چمدونش رو تحویل داد و نگاه عمیق و پر فحشی بهم انداخت. منم به روی خودم نیاوردم و ابروهام رو دوبار بالا انداختم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مطمئن باش با وجود من این سفر بهت خوش می گذره، بهترین سفر عمرت میشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دهن کجی کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره، معلومه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شماره گیت رو اعلام کردن و ما بعد دادن پاسپورت و شناسنامه و... برای چک کردنش، سوار هواپیما شدیم. کلا سکوت کرده بود و چیزی نمی گفت، منم از این سکوتش خوشحال بودم... البته بدمم نمی اومد یکم اذیتش کنم، ولی فعلا چیزی نگفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه احساس عجیبی داشتم از اینکه شونه به شونه یه آدم معروف دارم راه می رم و یا کنارش توی هواپیما نشستم. مهمان دارا آموزشای لازم رو دادن و بعد هواپیما بلند شد. توی کیفم دنبال هندزفریم می گشتم که یزدان با حرص برگشت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا شانس من انقدر قهوه ایه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه ای بالا انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- والا نمی دونم... واسه منم همینجوریه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لب هاش رو روی هم فشرد و از پنجره کنارش ابرهارو نگاه کرد. وقتی دیدم زیاد تو فکر رفته آهی کشیدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گشتم نبود، نگرد نیست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب برگشت و نگام کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دلیل قهوه ای بودن شانسمون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی به روم زد و نگاهی بهم انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من که قهوه ای ترین شانسم الان پیشم نشسته، شاید با یکم فکر کردن در موردت پی به دلیلش ببرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی حرصی شدم، دوست داشتم پاشم از پنجره هواپیما پرتش کنم بیرون. پسره معروفه یه کم عقل نداره! بر خلاف درونم که داشت آتیش می گرفت گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ولی تجربه ثابت کرده، آدمایی با شانس قهوه ای، خودشون از شانسشون قهوه ای ترن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میشه یه خواهشی ازت بکنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو چند بار به نشونه آره تکون دادم که ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خفه شو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تند و پشت سر هم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خواهش می کنم از این خواهشا نکن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم غره ای بهم رفت و سرش رو به پشتی صندلیش تکیه داد. بالاخره هندزفریم رو پیدا کردم، ولی یه جوری خودش رو گره زده بود، که هفت جدمم به کمکم می اومدن، نمی تونستن بازش کنن؛ کثافت دراز! مثل یزدان سرم رو به پشتی صندلی تکیه دادم و چشمام رو بستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند دقیقه ای گذشته بود که صدای محکم کوبیده شدن دست یزدان به پاهاش اومد و من به شدت از جا پریدم. زیر لبی همش داشت غر غر می کرد، ترجیح دادم چیزی نگم، ولی بازم تکرار کرد و من یه متر دیگه از جام پریدم. دیگه نتونستم تحمل کنم و با لحنی نسبتا عصبی مخاطب قرارش دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چته؟! یه سفر مفت افتادی! کی تو این دوره زمونه پدر خودش رو مفتی می بره سفر، اونم کجا؟! برزیل! تو باید الان از من تشکر کنی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کامل به سمتم چرخید و با جدیت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می دونی چیه؟ تو کلا از این خوبیا در حق هیشکی نکن! همین واسه همه کافیه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهام رو زیر شال مرتب کردم و حرصی و طلبکار به پشتی صندلی تکیه دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو اصلا خوبی بهت نیومده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل من برگشت و به صندلیش تکیه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس خوبی نکن، نمی دونم کی تورو تو دامن من انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابا چینه چینه دامنت، تورو جون مادرت، انقدر غر غر نکن می زنمت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الحق که شل مغزی بیش نیستی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدم هندزفری تو گوشم نزارم، تا رسیدن به برزیل باید تحملش کنم. مثل پیرمردا می مونه، همش غر... آدم با یه دختر خوشکل، بره یه سفر مجانی برزیل، دیگه چی می خواد؟ از گوشه چشم نگاهی بهش انداختم؛ اینم همچین بد نبود، به چشم برادر...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وجدانم نزاشت حرفم رو کامل کنم و جفت پا وسط افکارم پرید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو این بی شوهری، به چشم برادری دیگه چه صیغه ایه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم فکر کردم و دیدم واقعا حرفش منطقیه! تو این بی شوهری، دیگه نمیشه کسی رو به چشم برادری دید. وجدان ما تحصیل کرده است، یه چیزایی حالیشه! بهش افتخار می کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهویی برگشت و با نگاش غافلگیرم کرد و در نهایت بی شعوری گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیه یه ساعته مثل گوسفند بهم زل زدی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به من گفت گوسفند؟! به من؟ به هانا؟ چطور جرئت می کنه... هانا آروم باش، گوسفند موجود شریفیه! خودم رو آروم کردم تا تو هواپیما زیر مشت و لگد نگیرمش، ولی نتونستم جلوی زبونم رو بگیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گوسفند خودتی، انعکاس خودتو تو چشمام دیدی! دوما می خوام کشفت کنم ببینم اون چیه که هم خره، هم گاوه، هم گوسفنده، هم غر غروئه، هم زشته، هم گند اخلاقه و هم توئه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشمای گرد نگام کرد که یکی تو پیشونیم کوبیدم و با ذوق گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دیدی کشفت کردم؟! دیدی چقدر قابلیت داشتی جناب یزدان رحمتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چهره ای پوکر برگشت و با حرص گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فقط مواظب باش آمریکا جذبت نکنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم و در نهایت فروتنی و تواضع ادامه دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ریا نباشه، یه چند باری پیشنهاد دادن، ولی من ترجیح دادم به وطن خودم خدمت کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به خاطر نخبه بودنت نبوده، یه نمونه نادر از منگولیسما پیدا کردن، خواستن روت آزمایش کنن، ولی کار درستی کردی که نرفتی، ایران به یه دلقک و منگل نیاز داره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم چیزی بگم که انگشت اشاره اش رو روی بینی اش گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خفه شو و تا رسیدن به اونجا چیزی نگو وگرنه هر چی دیدی از چشم خودت دیدی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمی کردم و روم رو ازش برگردوندم، هندزفری رو تو گوشام گذاشتم و چشمام رو بستم... خدا بگم چی کارت کنه هَستیار! آدم نمونده بود منو باهاش بفرستی اون ور؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهی کشیدم و آهنگ عشقم، شماعی زاده رو پلی کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ﺗﻮ ﭼﺸﻤﺎﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ﻭ ﺩﺳﺘﺖ ﻭ ﺑﺬﺍﺭ ﺗﻮ ﺩﺳﺘﻢ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ﻏﻢ ﻭ ﺭﻭ ﺳﯿﺎﻩ ﮐﻦ ﻭ ﺩﺳﺘﺖ ﺭﻭ ﺑﺬﺍﺭ ﺗﻮ ﺩﺳﺘﻢ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ﺗﻮ ﭼﺸﻤﺎﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ﻭ ﺩﺳﺘﺖ ﻭﺑﺬﺍﺭ ﺗﻮﺩﺳﺘﻢ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غمو ﺭﻭ ﺳﯿﺎﻩ ﮐﻦ ﻭ ﺩﺳﺘﺖ ﺭﻭ ﺑﺬﺍﺭ ﺗﻮ ﺩﺳﺘﻢ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ﺍﮔﻪ ﺍﺑﺮ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﺑﺸﻬ ﺒﺎﺭﻭﻥ ﺑﯽ ﺍﻣﻮﻥ ﺑﺸﻪ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ﺩﻝ ﻭ ﺳﺮﭘﻨﺎﻩ ﮐﻦ ﻭ ﺩﺳﺘﺘﻮ ﺑﺬﺍﺭ ﺗﻮ ﺩﺳﺘﻢ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ﺗﻮ ﭼﺸﺎﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ﻭﺩﺳﺖ ﻭﺑﺬﺍﺭ ﺗﻮ ﺩﺳﺘﻢ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ﻏﻢ ﻭ ﺭﻭﺳﯿﺎﻩ ﮐﻦ ﻭ ﺩﺳﺘﺖ ﻭﺑﺬﺍﺭ ﺗﻮ دستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اینجای آهنگ رسید و من تو بحرش بودم؛ کمرم خیلی ریز خود به خود قر می رفت... اصلا این آهنگ یه حال و هوایی داره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با احساس اینکه طرف چپ گوشم هندزفری نداره، سرم رو چرخوندم که دیدم توی گوشش گذاشته. مردم چه پررو شدن. بی خیال چشمام رو بستم و چیزی نگفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عزﯾﺰﻡ ﭘﺮﺑﺰﻥ ﻭﻫﻮﺍ ﺭﻭ ﻋﺎﺷﻘﻮﻧﻪ ﮐﻦ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ﺩﺳﺖ ﺗﻮﮐﻔﺘﺮ ﻋﺸﻖ ﺩﺳﺘﺎﻣﻮ ﺁﺷﯿﻮﻧﻪ ﮐﻦ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﯾﻪ ﺳﺒﺰﻩ ﺯﺍﺭ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﭘﯿﮏ ﺑﻬﺎﺭ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ﺑﻬﺎﺭ ﺩﺳﺘﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﮔﻞ ﺗﻮﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﻫﺰﺍﺭ ﻫﺰﺍﺭ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ﺗﻮﭼﺸﺎﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ﻭﺩﺳﺘﺘﻮ ﺑﺬﺍﺭ ﺗﻮﺩﺳﺘﻢ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ﻏﻢ ﻭﺭﻭﺳﯿﺎﻩ ﮐﻦ ﻭﺩﺳﺘﺘﻮ ﺑﺬﺍﺭ ﺗﻮ ﺩﺳﺘﻢ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ﺑﻮﯼ ﮔﻞ ﺍﻭﻣﺪه طﻼﯾﻪ ﺩﺍﺭ دستته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ﮔﻞ ﺑﻪ ﮔﻞ ﻭﺍ شده همه ﺑﻬﺎﺭﻩ دستته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ﺭﻧﮕﺎﺭﻧﮓ ﻫﻤﻪ ﺭﻧﮓ ﺷﮑﻔﺘﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﮔﻞ ﻋﺸﻖ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ﯾﻪ ﺳﺒﺪ ﺑﭽﯿﻨﻢ ﻭﺍﺳﺖ ﺑﯿﺎﺭﻡ ﮔﻞ ﻋﺸﻖ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ﺁﺳﻤﻮﻥ ﮐﻪ ﯾﮏ زمون دﻝ ﻋﺎﺷﻘﺎ ﺭﻭ ﻣﯽ ﺷﮑﺴﺖ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ﭼﯽ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﻣﻦ ﻭﺗﻮﺭﻭ ﺩﺍﺩﻩ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.