رمان رقاص های شیطون به قلم سکوت تلخ
۵تا دختر…… ۵ تا پسر……..خب اين ۱۰ نفر رقاصن ،رقاصاي ماهر و مشهور…..اين ۱۰ نفر مقابل هم قرار ميگيرن يعني رقيب همن…..توي يه مسابقه كه خيليم حساسه …….اين مسابقه توي پاريس برگزار ميشه……و خيليم هيجان انگيزه……ما ميخوايم بدونيم بلاخره بعد از ۵دور مسابقه كدوم گروه ميرن به فينال و برنده اين مسابقات ميشن….پایان خوش
تخمین مدت زمان مطالعه : ۲ ساعت و ۲۲ دقیقه
خلاصه
داستان راجب دو تا گروه ۵ نفرس….
۵تا دختر…… ۵ تا پسر……..خب اين ۱۰ نفر رقاصن ،رقاصاي ماهر و مشهور…..اين ۱۰ نفر مقابل هم قرار ميگيرن يعني رقيب همن…..توي يه مسابقه كه خيليم حساسه …….اين مسابقه توي پاريس برگزار ميشه……و خيليم هيجان انگيزه……ما ميخوايم بدونيم بلاخره بعد از ۵دور مسابقه كدوم گروه ميرن به فينال و برنده اين مسابقات ميشن….پایان خوش
با بي حوصلگي از جام بلند شدمو مجله glow كه ديروز خريده بودم رو انداختم روي ميز و بچه هارو كه هر كدوم مشغول كاري بودن صدا زدم
با كنجكاوي برگشتن سمتم و من با جديتي كه هميشه تو صدام بود گفتم:بچه ها سه روز ديگه مسابقه ها شروع ميشه ما تمرين اخرو انجام نداديم بهتره اماده بشين تا 5دقيقه ي ديگه بايد توي حياط باشين اوكي؟
همشون باهم گفتن:اوكي
فقط سيمين بهونه اورد و با بي حوصلگي گفت:توروخدا سيما من اصلا حالم خوب نيست
اخمي كردم و گفتم:چه حالت خوب باشه چه نباشه ما سه روز ديگه مسابقه داريم و همين الان هم بايد تمرين كنيم
بعدم دوباره رو به همشون گفتم:سريع اماده شين
بعدم بدون توجه به اعتراضاي سيمين رفتم توي اتاقمو لباسمو عوض كردم و رفتم تو حياط
سيستم پخش رو توي حياط گذاشته بودم كه موقع تمرين راحت باشيم
اهنگي كه مد نظرم بود رو گذاشتم و شروع كردم به انجام دادن چندتا حركت كه خودم اختراعشون كرده بودم
كم كم بچه ها هم اومدن و باهم شروع كرديم
بعد از 2بار تمرين با اعصاب خردي اهنگو قطع كردم و رو بهشون گفتم:چرا انقدر بي حالين اين چه وضع تمرينه اخه ؟
رو به سيمين گفتم:واسه چي هماهنگ نميرقصي هان ؟
بعدم رو به سوگل گفتم:با توهم هستم موقع تند شدن اهنگ سعي كن حركاتت هم تند باشن
پوفي كردم و بعد رو به همشون گفتم:من اول انجام ميدم بعدش شما انجام بدين
دوباره اهنگو زدم پخش بشه
رو بهشون ايستادم و دستامو بهم گره زدم و كوبيدم به سينمو گفتم:اين حركت رو دوبار انجام ميدين با سرعت زياد اما موقع كوبيدن به قفسه سينتون سعي كنين شدتش كمتر باشه تا آسيبي بهتون وارد نشه حالا همراه من انجام بدين
پشت بهشون شروع كردم و همونطور كه حركتارو انجام ميدادم ميشمردم:1...2....3
ايندفعه از دفعه ي قبل خيلي بهتر بود
برگشتم سمتشو گفتم:عالي بود همينطوري سعيتونو بكنين عالي ميشه
همشون لبخندي زدنو دوباره از نو شروع كرديم
تقريبا يه نيم ساعتي ميشد كه بي وقفه داشتيم تمرين ميكرديم واقعا ديگه از نفس افتاده بودم
نفس عميقي كشيدم و برگشتم سمتشونو گفتم:خب بچه ها خوب بود بيشتر تمرين كنين حالا برين استراحت كنين تا يكي دوساعت ديگه دوباره بايد تمرين كنيم
همشون بي هيچ حرفي رفتن داخل
نفس عميقي كشيدم و سيستم پخش رو خاموش كردم نشستم روي صندلي و به فكر فرو رفتم
اين مسابقات همه ي زندگي ما بود بايد ميبرديم اما با وجود گروه حريف خيلي سخت تر ميشد هر چند ما هم چيزي از اون گروه كم نداشتيم اما بايد تلاش ميكرديم
بايد اين 5دوره مسابقات رو ميبرديم تا بريم فينال سه روز ديگه اولين مسابقه شروع ميشه با گروه شكست ناپذيران هه عجب اسمي ما هنوز اسم مشخصي براي گروهمون نداشتيم هرچند زيادم مهم نبود
بي حال از جام بلند شدم و رفتم تو خونه سيمين و سوگل باهم رفته بودن حموم اخه يكي نيست بگه حيا نميكنين دوتايي ميرين حموم واقعا كه
رفتم روي مبل نشستم تا سيمين و سوگل بيان بيرون تا بتونم برم حموم
سپيده و ساناز داشتن يه سري حركاتو باهم تمرين ميكردن هميشه از برترين هاي گروه بودن سيمين و سوگل هم همينطور اما كنار كارشون گاهي شيطنت هم بخرج ميدادن
بعد از نيم ساعت انتار بلاخره اومدن بيرون با غرغراي هميشگي من مواجه شدن
رو بهشون گفتم:شما خجالت نميكشين دو نفره ميرين حموم هان؟حيا ندارين؟برين لباساتونو بپوشين تا سرما نخوردين يالله
سوگل و سيمين سرشونو انداختن پايين و با ترس از كنارم گذشتن و رفتن تو اتاق
پوفي كردم و رفتم تو حموم
بعداز يه دوش مختصر شير ابو بستم و حولمو پيشيدم دور خودم و از حموم خارج شدم
سيمين و سوگل مثل هميشه باهم دعوا ميكردن ولي سپيده و ساناز هنوزم داشتن تمرين ميكردن
همونطور كه موهامو خشك ميكردم خطاب به سپيده و ساناز گفتم:بچه ها بسه ديگه برين حموم دوش بگيرين بيايين زود باشين
هردو دست از كار كشيدن و رفتن حموم
لباسامو عوض كردم و بعد برسمو از رو ميز برداشتم و موهامو شونه زدم و دم اسبي بستم
بايد يه فكري براي شام ميكردم وگرنه اينا كه بيخيالن
رفتم تو اشپزخونه و مشغول درست كردن ماكاروني شدم.....
شام كه اماده شد از اشپزخونه خارج شدم و روبه هر چهارتاشون كه نشسته بودنو تلويزيون ميديدن گفتم:زودباشين بياين شام بخورين يخ كرد
برگشتم برم تو اشپزخونه كه صداي زمزمه سيمين رو شنيدم كه ميگفت:بداخلاق بد عنق..
برگشتم و رو بهش گفتم:سيمين فكو ببند پاشو بيا تو اشپزخونه غذاتو كوفت كن اوكي؟
ملوم نگاهم كرد و از جاش بلند شد و اومد طرفمو گونمو بوسيد
همونطور مظلومانه گفت:ببخشيد سيما جونم
سري از روي تاسف تكون دادم و رفتم تو اشپزخونه و نشستم پشت ميزو مشغول كشيدن غذا شدم كه هر چهارتاشون اومدنو نشستن پشت ميز و بشقاباشونو برداشتن گرفت سمت من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اخم گفتم:خب چيكارشون كنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيمين گفت:برامون غذا بكش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمم غليظ تر شد و گفتم:مگه گارسونتم خودت بكش بخور
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر چهارتاشون با خواهش و التماس بهم خيره شده بودن پوفي كردم و گفتم:بچه ننه ها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيكي يكي بشقاباشونو گرفتم و براشون ماكاروني ريختم و دادم دستشونو باهم مشغول خوردن شديم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم پايين بودو داشتم غذامو ميخوردم كه حس كردم يه چيز افتاد رو پام سرمو كج كردم و به پام خيره شدم از چيزي كه ميديدم دهنم يه متر باز شد از جام بلند شدمو پامو تكون دادم يه سوسك مصنوعي روي پام بود به سيمين و سوگل خيره شدم كه سعي ميكردن خندشونو نشون ندن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص و عصبانيت گفتم:سيمين و سوگل بيايين تو اتاق من كارتون دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعدم بدون توجه بهشون رفتم تو اتاقم و منتظر شدم تا بيان ديگه بيش از حد شوخيشون گرفته بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از 2دقيقه وارد اتاق شدن و درو بستن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم سمتشونو فرياد زدم:اين چه غلطي بود كه كردين هان؟حالا رو پاي من سوسك ميندازين ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشونو انداختن پايين دوباره فرياد زدم :فقط يه بار ديگه يه بار ديگه اين كاراي احمقانتونو انجام بدين كاري ميكنم كه مرغاي هوا به حالتون گريه كنين حالم گمشين بيرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيمين و سوگل با گريه از اتاق خارج شدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اعصاب خردي دستي به صورتم كشيدم و نشستم روي صندلي واقعا ديگه بيش از حد بي مزه شده بودن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر اتاق باز شد و ساناز اومد تو اتاق و درو بست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبي توجه بهش هنوز سرم پايين بود كه اومد و كنارم زانو زد و دستمو گرفت و گفت:سيما خواهش ميكنم انقدر خودتو اذيت نكن سيمين و سوگل از كارشون خيلي پشيمونن ببخششون اونا فقط خواستن شوخي كنن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صداي نسبتا بلندي گفتم:شوخي كنن؟مگه الان وقت شوخيه؟تو و سپيده حداقل تمرين ميكنين اون دوتا فقط دارن بازي ميكنن هيچ حاليشون نميشه سه روز ديگه مسابقه داريم اين مسابقه همه زندگي ماست ميفهمي ثمره ي 3سال تلاشمونه اينا فقط بلدن بخندن و شوخي كنن اينجوري پيش بره جاشونو با دونفر ديگه عوض ميكنم برو اينو بهشون بفهمون برو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسري تكون دادوگفت:سيما يكم فكر كن اونا قصدي نداشتن به هرحال من باهاشون صحبت ميكنم توام انقدر حرص نخور
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جاش بلند شدو به سرم بوسه زد و از اتاق خارج شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاينا هيچكدوم نميفهميدن اين مسابقه همه زندگي منه همشون ميدونن شه جونمو ميدم اما بايد اين مسابقرو ببرم بايد شروين شكست بدم بايد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز رو صندلي بلند شدمو از اتاق خارج شدم با اينكه تقصير اونا بود اما بايد از دلشون در مياوردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيمين و سوگل ساكت يه گوشه نشسته بودن سپيده و ساناز هم تلويزيون تماشا ميكردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم كنار سيمين نشستم كه خودشو جمع و جور كرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندم گرفته بود اما سعي كردم جدي باشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدامو صاف كردم و گفتم:با اينكه بدجوري اعصابمو خرد كردين اما متاسفم كه سرتون داد زدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيمين با خوشحالي دستشو دور گوردنم حلقه كرد و گفت:اي قربون تو بشم خواهري
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنديدم و گفتم:بكش كنار بچه اين چه وضعشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما دست بردار نبود و هي گونمو ميبوسيد سوگل هم همراهيش ميكرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irكاملا تفي شده بودم نه اينا بي جنبن بايد فرياد بزنم تا ادم شن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صداي نسبتا بلندي گفتم:دددد برين اونور ديگه رو ميدم پررو ميشن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوگل و سيمين با ترس ازم جدا شدن و ساكت نشستن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپيده و ساناز هم از خنده در حال تركيدن بودن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم خندم گرفته بودم خنديدم و گفتم:خيله خب حالا قهر نكنين بيايين بغلم ببينم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهردوتاشون اومدن تو بغلم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اونورم ساناز و سپيده خودشونو انداختن تو بغلم با حرص گفتم:شما دوتا ديگه چي ميگين اخه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپيده گونمو بوسيد و گفت:ميخواييم چاشنيش زياد شه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسري از روي تاسف تكون دادم و به زور از خودم جداشون كردم و رفتم روبروي تلويزيون نشستم و مشغول كانال عوض كردن شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبي حوصله نشسته بودمو براي خودم تلويزيون تماشا ميكردم و كه گيتار قديميم جلوي روم قرار گرفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچون هميشه ساناز حق داشت گيتارمو از كمدم بياره بيرون ميدونستم كه اونه با اخم گفتم:سااز بكشش اونور حوصله ندارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگيتارو كشيد كنار و نشست بغل دستم و گفت:سيما امشب بچه هاي همه گروه ها قراره يه جشن بگيرن الان ساعت 8 بايد تا يه ساعت ديگه اونجا باشيم بلند شو ديگه هم دلشون ميخواد تو براشون بخوني
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمم غليظ تر شد و گفتم:خودتون برين من حال ندارم كه بيام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخم شدو كنترل رو از وي ميز برداشت و تلويزيون رو خاموش كرد و گفت:تورو ارواح خاك مادرت بلند شو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانيت فرياد زدم:خفه شو ساناز قسم نده منو ميدوني كه دوست ندارم بيام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جاش بلند شدو گفت:خواهش ميكنم براي من بيا خواهش ميكنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانيت گفتم:بيام چي كار كنم تو بگو هان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندي زدوگفت:بيا گيتار بزن و برامون بخون همه ميخوان صداي تورو بشنون پاشو خواهش ميكنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسري تكون دادمو گفتم:فقط گيتار ميزنم و ميخونم اونم چون قسمم دادي فهميدي چيزي بيشتر از اين باشه ديوونه ميشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندي زدو گفت:اخ جون باشه تو بيا فقط بخون فقط همين
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسري از روي تاسف براش تكون دادم و از جام بلند شدم و رفتم تو اتاقم و لباسامو عوض كردم و كيف گيتارمو از بالاي كمدم برداشتم واز اتاق خارج شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگيتارم روي ميز بود اما ساناز اونجا نبود سري تكون دادم و رفتم سمت ميز و گيتارمو برداشتم و بهش خيره شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه گيتار سفيد مشكي كه گوشش شكسته بود اما هنوزم ميدش باهاش زد و خوند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفي كردم و گذاشتمش توي كيفشو زيپشو كشيدم شالمو روي سرم درست كردم و با صداي بلندي بچه هارو صدا زدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساناز و سپيده از اتاقشون اومدن بيرون سوگل و سيمين هم از اشپزخونه اومدن بيرون و هم زمان باهم گفتن:بله؟؟؟؟؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنديدم و گفتم:اماده شدن ديگه بيايين بريم من زودتر از همتون اماده شدما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيمين با خنده گفت:ماشالله تو هولي ما هول نيستيم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم كردمو گفتم:هي ميدوني كه اعصاب معصاب يخده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوگل خنديد و گفت:اره بابا هممون ميدونيم تو بي اعصابي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواستم چيزي بگم كه هر دوشون با ترس نگام كردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنديدم و گفتم:خيله خوب من بي اعصابم زود باشين من تو حياط منتظرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمي گفتن و منم رفتم تو حياط و منتظرشون شدم........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از حدودا 6دقيقه بلاخره بچه ها اومدن و باهم سوار ماشين سپيده شديم و اون راه افتاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنميدونستم كجا قراره بريم و اهميتيم نميدادم فقط ساكت سرمو به شيشه تكيه داده بودم و به فكر فرو رفته بودم كه با ايستادن ماشين فهميدم كه رسيديم چه زود حتي نفهميدم چه قدر تو راه بوديم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه اي بالا انداختم و از ماشين پياده شدم روبرمون ي خونه ي ويلايي بود كه درش باز بود باهم رفتيم داخل حياط زيبايي داشت پراز درخت و گل واقعا زيبا بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباهم وارد سالن شديم توجه همه به ما جلب شد طبق معمول كه من هميشه وسط همشون بودم رفتيم جلو و باهمه سلام و احوال پرسي كرديم و يه گوشه نشستيم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساناز از جاش بلند شدو رو به همه گفت:خب شما از من خواستين سيما رو بيارم كه براتون گيتار بزنه و بخونه خب منم اوردمش منتهي مراتب يكم قاطيه پس اهنگ درخواستيو بيخيال شن بذارين خودش برامون بخونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اخم به ساناز نگاه كردم و گفتم:بگير بشين تا نزدم چپو راستت نكردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنديد و نشست و گفت:ّاشه باجي چرا ميزني حالام پاشو پالتوتو درار گيتارتو بزن يالله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه با اشتياق نگام ميكردن اما فقط شروين سرشو انداخته بود پايين بايدم سرشو مينداخت پايين هه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جام بلند شدمو پالتومو دراوردم و نشستم و مبل گيتارمو از تو كيفش دراوردم و گرفتم دستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه بقيه خيره شدم همه با كنجكاوي نگاهم ميكردن سري تكون دادمو دستمو روي تاراي گيتارم كشيدم و شروع كردم به خوندن:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه ساز شكسته من و اين نفس هام چجوري بگم كه بدوني چه تنهام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچجوري بگم كه تمومي نداره چشام تو نبودت شب و روز ميباره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميون من و تو يه دريا سرابه يه دنيا مصيبت رو قلبم خرابه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن و خاطراتت سوزونده چه آسون دلم درب و داغون چشام خيسه بارون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه ساز شكسته من و خستگي هام بدون تو حتي خودم رو نميخوام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم رو نميخوام يه لحظه يه ساعت نبود تو هيچوقت نميشه يه عادت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچجوري بگم كه بدوني چه خستم بدوني بريدم بفهمي شكستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن و خاطراتت من و بي قراري شده باورم كه تو دوستم نداري
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا چشماي خيسم نشستم يه گوشه تودستم يه قابه كه عكس تو توشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه دفتر پراز شعر و امضاء و حرفات يه نامه كه خيسه هنوزم از اكات
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو فكرم كه چيشد كه از من بريدي گناهم چي بود و تو از من چي ديدي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمش فكر ميكردم هميشه باهامي تو روزاي سختي تو تنها پناهمي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه ساز شكسته من و خستگي هام بدون تو حتي خودم رو نميخوام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو اوردم بالا و به چشماي شروين خيره شدم و خوندم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم رو نميخوام يه لحظه يه ساعت نبود تو هيچوقت نميشه يه عادت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچجوري بگم كه بدوني چه خستم بدوني بريدم بفهمي شكستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن و خاطراتت من و بي قراري شده باورم كه تو دوستم نداري
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه برام دست ميزدن و از خوندنم تعريف ميكردن با لبخند مصنوعي اشكامو پاك كردم و گفتم:خيلي ممنونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدم رو به ساناز گفتم:من ديگه ميرم شماها يكم ديگه بمونين بعدش بياين
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواست حرفي بزنه كه لبخندي زدمو گفتم:خواهش ميكنم و بعدم از جام بلند شدمو پالتومو تنم كردم گيتارمو تو كيفش گذاشتم و انداختمش رو شونمو رو به همشون گفتم:ب همگيتون بخير خدانگهدارتون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمشون اعتراض ميكردن كه چرا ميخوام برم اما دوست نداشتم اونجا باشم با هزار تا دليل از اونجا خارج شدم و رفتم سمت رود سن كه هر وقت دلم ميگرفت ميرفتم اونجا و فكر ميكردم و با خدا حرف ميزدم تا آروم بشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا رود سن زاد راهي نبود براي همين تصميم گرفتم پياده برم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچون زمستون بود و هوا سرد كلاه پالتومو كشيدم رو سرم و دستامو گذاشتم تو جيبم و راه افتادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از حدودا 20 دقيقه رسيدم رفتم روي پل و به رود خيره شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجاي بسيار قشنگي بود و آرامش بخش يه جورايي آدم دوست داشت هميشه اونجا باشه اما هر چي كه بود نميتونست جاي درياي شمال رو بگيره اما خب اينم عالمي داشت براي خودش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه چندساعتي اونجا موندم و بعدش برگشتم خونه همه ي بچه ها خواب بودن حتي ساناز با خستگي نشستم رو كاناپه و همونطور نشسته پالتومو درآوردم و انداختمش يه وشه گيتارمم گذاشتم رو زمين و دراز كشيدم رو كاناپه و به خواب رفتم.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از رفتن سيما منم از جام بلند شدمو رو به همه گفتم:ببخشين دوستان بايد برم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي اعتراضشون بلند شد اما من بي توجه بهشون از اونجا خارج شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوار ماشينم شدم و راه افتادم وسطاي راه بودم كه سيمارو ديدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستاش تو جيبش بودن و آروم راه ميرفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرعتمو كم كردم و پشت سرش رفتم داشت ميرفت سمت رود سن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونطور دنبالش بودم كه رسيد به رود سن و رفت روي پل ايستاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز ماشين پياده شدم و به كاپوت تكيه دادم و بهش خيره شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنزديك 3ساعت اونجا وايساده بودو به رود خيره شده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامشب شب گندي بود مخصوصا با خوندن سيما واقعا از كارايي كه كردم پشيمونم اما ميدونم كه سيما ديگه قبولم نميكنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفي كردم و منتظر شدم تا بخواد بره خونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتي خواست برگرده سوار ماشين شدم و بازم دنبالش راه افتادم تا دم خونشون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتي رفت تو منم راه افتادم و رفتم خونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه ي بچه ها خواب بودن بجز اميد كه نشسته بودو مجله ميخوند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلامي كردم و راه افتادم سمت اتاقم كه صدام زد وايسادم و برگشتم طرفش لبخندي زدوگفت:كجا بودي داداش مگه قرار نبود بياي خونه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسري تكون دادم وگفتم:بيرون كار داشتم رفتم به كارم برسم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جاش بلند شد و اومد روبروم ايستاد و گفت:چرا بهش نميگي كه تقصير تو نبوده چرا باهاش حرف نميزني؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمي كردم و گفتم:حتي اگه بگمم ديگه قبولم نميكنه من ميدونم اون ازم متنفره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندي زد وگفت:اون دوست داره اينو درك كن و زد به شونمو از كنارم رد شد رفت تو اتاق
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عميقي كشيدم و نشستم رو كاناپه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستامو گذاشتم روي صورتم و زير لب گفتم:سيما بخدا دوست دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفي كردم و پالتومو درآوردم و انداختمش رو مبل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irكيف پولمو از توي جيب پالتوم درآوردم و بازش كردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه عكس سيما خيره شدم لبخندي كه برام يه آرامش بود حالا نابود شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديگه به روم لبخند نميزنه دوست دارم تو بغلم بگيرمش و به سرش بوسه بزنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديگه خسته شدم از اين همه جدايي دارم داغون ميشم اما هيشكي به دادم نميرسه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبوسه اي به عكسش زدم و دراز كشيدم رو كاناپه و همونطور كه به عكسش خيره شده بودم خوابم برد.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح با صداي موزيك از خواب بيدار شدم اميد و دانيال مثل هر روز صبح تمرين ميكردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشستم رو كاناپه و بهشون خيره شدم با اينكه شيطنت خاصي داشتن اما بهترين هاي گروهمون بودن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند محوي زدم و از جام بلند شدمو رو بهشون گفت:بچه ها عالي كار ميكنين سامان و مهدي كجان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانيال لبخند شيطوني زد و گفت:برادراي عزيز رفتن دختر بازي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاميد زد به شونشو گفت:ببند دهنتو نكبت بعدم رو به من گفت:خالي ميبنده بابا رفتن لباسامونو سفارش بدن و بيان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده اي كردم و بي حوصله رفتم تو آشپزخونه و مثل هر صبح يه ليوان شير و خرما خوردم تا حداقل دهنم بوي بد نده تا نهار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعدم رفتم تو اتاقو لباسامو عوض كردم و با اميد و دانيال شروع به تمرين كردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنزديك يك ساعت داشتيم تمرين ميكرديم كه سامان و مهدي هم اومدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم سمتشونو لبخند زدم و گفتم:بچه ها برين لباساتونو عوض كنين بيايين تمرين داريم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدي دوتا نايلون آورد بالا و گفت:من الان در شرايطي نيستم كه تمرين كنم من الان به شدت گشنمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنديدم و گفتم:خب منم گشنمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو به ترتيب اميد و دانيال و سامان هم همينو گفتن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندي بهشون زدم و گفتم:خيله خب اول ناهار يكم استراحت و بعدم دوباره تمرين فقط جون مادرتون مثل ديروز نگيرين بخوابين از تمرين جا بمونيما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامان زد به شونه ي مهدي و گفت:راست ميگه پسر همش تو ميخوابي بقيرو ت*ح*ر*ي*ك به خوابيدن ميكني
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدي شونه اي بالا انداخت و گفت:به من چه ربطي داره خب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانيال دست به كمر گفت:ربطش اينه كه جنابعالي سر دسته تنبلا هستي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدي خواست چيزي بگه كه اميد با جديت گفت:بچه ها شوخي بسه گروه دخترا خيلي جلو رفتن به نظر من شروين بايد اخلاقشو عوض كنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدم رو به من گفت:شروين تو خيلي شل گرفتي يعني يه جورايي خيلي مهربون بازي درآوردي سيما خيلي بد حال دخترارو گرفته جرات تكون خوردن ندارن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست به كمر با اخم گفتم:اونوقت تو از كجا ميدوني؟هوم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهول شد و گفت:خب خب معلومه ديگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوهومي گفتم و بعدم رو به بچه ها گفتم:شما ها ديشب چيزي فهميدين؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونام شونه اي بالا انداختن و گفتن:نه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم شونه بالا انداختم و برگشتم سمت اميد و گفت:خب تو كه ميگفتي با هيچكدوم از دخترا حرف نميزني حتي با سيمين؟پس چطوره كه همه اينارو ميدوني هان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تته پته گفت:خب....راستش....اصلا به شما چه كه من با سيم سيم حرف ميزنم يا نه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب گفتم:سيم سيم؟؟؟؟؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزير لب گفت:منظورم همون سيمين بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانيال و سامان و مهدي هر سه از خنده نشستن رو زمين
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم دلمو چسبيده بودمو ميخنديدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاميد با اخم گفت:مگه چشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده گفتم:سيم سيم؟لقبم براش گذاشتي؟بابا عجب مخففي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص كوسن رو مبلو برداشت و پرت كرد سمتم كه جا خالي دادم و خورد تو سر مهدي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدي با عصبانيت نايلون هاي غذارو گذاشت زمين و كوسن روي زمينو برداشت و دويد سمت اميد و همونطور كه ميدويد ميگفت:نكبت چرا منو ميزن بيشعور وايسا اگه مردي وايسا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندم گرفته بود مهدي هميشه آرزو داشت يه بارم كه شده به اميد بگه نكبت الانم موقعيتش جور شده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن و سامان دانيال داشتيم همونطوري ميخنديديم كه يهو يه كوسن ديگه خورد تو سر سامان و بعدم دانيال و دراخر دوتا كوسن همزمان خورد تو سر من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانيت افتاديم دنبال همو هي با كوسن ميزديم تو سر هم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخر سر هم خسته شديم و نشستيم رو زمين
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص گفتم:نامردا دوتا دوتا ميزنين
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاميد خنديد و گفت:اون دوتا حقت بود بيشعور نكبت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدي خندش گرفت و گفت:ديدي اميد خان اخر بهت گفتك نكبت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو هممون باهم خنديديم و بعدم شروع به خوردن ناهار كرديم ناهار خوشمزه اي بود بعد از ناهارم يكم استاحت كرديم و دوباره شروع به تمرين كرديم.........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيما:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازم مثل هر روز از همه زودتر بيدار شدم و حكومت نظامي راه انداختم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگاهي دلم براي بچه ها ميسوخت كه انقدر سرشون داد و فرياد راه مينداختم و خب اونام خيلي مراعاتمو ميكردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم تو دستشويي و دست و صورتمو شستم و اومدم بيرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاول از همه سوگل و سيمين رو بيدار كردم و بعدم ساناز و سپيدرو امروز اخرين روز تمرينمون بود فردا مسابقات شروع ميشد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيمين با غرغر پتورو كشيد رو سرشو گفت:تورو جون ننتون بيخيال من شين خوابم مياد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفي كردم و پتورو از روش كشيدم و گفتم:د بلند شو ديگه كاري نكن بزنم تو سرتا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيمين چشم بسته نشست رو تخت و گفت:جون من بيخيال شو خواهش ميكنم سيما بخدا خوابم مياد به جون ننم خوابم مياد بذار بخوابم بخدا حالم بده بخدا الان وضعيتم قرمزه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندم گرفته بود اما اخمي كردم و يه پسي بهش زدم كه چشماشو باز كرد و گردنشو مالوند و گفت:چرا ميزني ابله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنديدم و دوباره يكي ديگه زدم كه نزديك بود گريش بگيره داد زد:د اخه احمق چرا ميزني خره ددددد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقهقه اي زدم و گفتم:بلند شو امروز صبحونه باتوئه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حالت گريه از جاش بلند شدو همونطور كه ار اتاق خارج ميشد گفت:الهي اين صبحونه كوفتتون شه من راحت شم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ي ريزي كردم و رو به بقيه كه هنوزم خواب بودن گفتم:پاشين كه امروز آخرين روزه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا هزار بدبختي و داد و فرياد بلاخره بلند شدن و هر كدوم به سمتي رفتن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندي زدم و رفتم تو حياط عادت به صبحونه داشتم يعني بعداز مرگ مادر ديگه زياد صبحونه نميخوردم چون صبحونه بدون اون مزه نميداد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفي كردم و رفتم تو حياط و مثل اين يه ماهي كه اومده بوديم پاريس شروع به تمرين كردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفردا روز بزرگي برامون بود بايد انقدر خوب كارمونو انجام ميداديم كه بتونيم به فينال برسيم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفردا با گروه شكست ناپذيران مسابقه داشتيم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگروه ماهري بودن براي خودشون هر چند اصلا از اعضاي گروهشون خوشم نميومد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختراش نچسب و چندش بودن پسراشم همچين ه*ي*ز و بد تركيب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفي كردم و دوباره حركت قبلي رو انجام دادم كه بچه ها هم اومد و باهم شروع كرديم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچندتا حركت اختصاصي بهشون يادآوري كردم و بعد گذاشتم كمي استراحت كنن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرقص ما مخلوطي از رقص لاتين و سالسا و تكنو بود اما گروه هاي ديگه بيشتر تكنو بودن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irما يه جورايي تو رقص ازشون بالا تر بوديم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرقص سالسا دونفره بودو احتياج داشتيم به يه همراه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بچه ها تصميم گرفته بوديم براي پنجمين دور اجراش كنيم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيكم كه خستگي بچه ها از بين رفت از جام بلند شدمو رو به هر چهارتاشون گفتم:بچه ها فردا موقعيت حساسي داريم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامروز كلي بايد تمرين كنيم راستي امروز رقص مخلوطم اجرا ميكنيم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيمين اخمي كرد و گفت:اينا ماله قبلناست سيما الان ديگه احتياجي بهش نداريم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمي غليظ تر از سيمين روي پيشونيم نشست با جديت گفتم:اين رقص چه ماله گذشته باشه چه ماله الان بايد اجرا بشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيمين خواست حرفي بزنه كه رو به هر چهارتاشون گفتم:خب آماده باشين براي ادامه تمرين اول من حركت رو انجام ميدم بعد از من تكرار كنين
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروبروشون ايستادم و گفتم:بچه ها ما رقصمون بريك دنسه با مخلوطي از سالسا و لاتين خودتون كه ميدونين موقع رقص همه ي حركات رو بايد حس كنين با احساستون برقصين وقتي با احساس برقصين نظر بيننده بهتون جلب ميشه و تلاشتون الكي به هدر نميره خب حالا شروع ميكنيم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه پشتك زدم و سرجام وايسادم و دستامو بالاي سرم نگه داشتم و گفتم:تو اين حركت بايد بدنتون به بالا و پايين حركت كنه نه اونقدر زياد كه حركتو خراب كنه نه اونقدر كم كه اصلا معلوم نشه پس اول يكي از پاهاتونو خم ميكنين و بدنتونو تكون ميدين سعي كنين تعادلتونو حفظ كنين
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعداز چندبار ديگه توضيح دادن بلاخره متوجه شدن و شروع كرديم به تكرار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از اون حركت چندتا ديگم بهشون توضيح دادم و وقتي ديدم هوا رو به تاريكي ميره بهشون گفتم كه ميتونن برن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهوا گرفته بود انگار ميخواست بارون بباره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروكش سيستم پخش رو روش كشيدم و رفتم تو خونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوست داشتم يكم پياده روي كنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباسامو پوشيدم و از اتاق اومدم بيرون ساناز با ديدنم گفت:كجا ميري سيما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندي زدم و گفتم:ميرم پياده روي شما شام بخورين من نميخورم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدم بدون توجه به صورت متعجبش از خونه خارج شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبارون نم نم شروع به باريدن كرد لبخندي روي صورتم نشست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستامو تو جيبم گذاشتم و تو فكر فرو رفتم ........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنميدونم دقيقا چندساعت بود كه داشتم زير بارون راه ميرفتم فقط ميدونستم شدم موش آب كشيده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندي روي لبم نشست عاشق بارون بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبارون بند اومده بود با عجله برگشتم خونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبچه ها با ديدنم تعجب كرده بودن اما من فقط لبخندي زدمو گفتم:خيس شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعدم رفتم تو حموم و يه دوش اب گرم گرفتم كه سرمانخورم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اينكه خيلي گرسنم بود اما بي اهميت رفتم تو تخت و به خواب رفتم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازم مثل هر روز و هر ماه صبح زودتر از بقيه بيدار شدم و يه دوش مختصر گرفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل هر وقت كه مجبور بودم صبحونه بخورم يه بيسكويت و يه ليوان شير خوردم و مسواك زدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعدم رفتم دخترارو بيدار كردم امروز برعكس هر روز زودتر بيدار شدن و شاد بودن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندي بهشون زدم و گفتم:بچه ها تا سه ساعت ديگه بايد تو محل مسابقه باشيم زود آماده شين كه بايد بريم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر كدوم چشمي گفتن و منم راه افتادم سمت اتاقم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهتر ديدم خودم زودتر اماده شم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه پيرهن نيم تنه سفيد آستين بلند تنم كردم با يه شلوار سفيد كه بالاش تنگ بودو تقريبا از زانو به پايينش گشاد ميشد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا يه كفش اسپرت سفيد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه پالتو مشكي با يه شال مشكي هم برداشتم و از اتاق خارج شدم روي مبل نشستم و مثل هميشه خيره شدم به مجله ي مورد علاقم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحدود ده دقيقه بعدش بچه ها اومدن تو سالن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساناز سوتي زد و گفت:ايول بابا تيپ زدي خوشگل كردي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيمين و سوگل هم تاييد كردن اما نميدونستم چرا سپيده سه روزه ساكت بودو همش تو خودش بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندي بهش زدم و گفتم :ممنونم عزيز بهتره برين تو ماشين تا منم بيام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر كدوم چشمي گفتن و رفتن بيرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما سپيده موند تو سالن و سرشو گرفت پايين آروم گفتم:چيزي شده سپيد ؟ اتفاقي افتاده گلم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو گرفت بالا و لبخندي زد و گفت:نمدونم استرس دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندي زدم و گونشو بوسيدم و گفتم:عزيزم استرس براي چيه برو تو ماشين بشين تا منم بيام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسري تكون دادو از سالن خارج شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفي كردم و mp3 playerرو برداشتم و از سالن خارج شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبچه ها تو ماشين نشسته بودن و با هم آهنگ ميخوندن و دست ميزدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندي رو لبام نشد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم تو ماشين نشستم و ضبط رو خاموش كردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساناز و سيمين و سوگل باهم گفتن:اه زد حـــــــــــال
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنديدم و گفتم:بچه ها اين مسابقه براي شروع خيلي حساسه حواستون رو جمع كنين
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساناز چشم غره اي برام رفت و گفت:اين صد دفعه بابا فهميديم راه بيوفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنديدم و دوباره ضبط رو روشن كردم كه شروع كردن به رقصيدن و منم راه افتادم .......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنزديكاي محل مسابقه بوديم كه بچه ها ساكت شدن و هر كدوم به جايي خيره شدن استرس رو ميشد تو نگاهشون خوند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم استرس داشتم خيلي زياد اما هر چي كه بود بايدقوي باشم بلاخره رئيس گروه منم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتي رسيديم ماشينو يه گوشه پارك كردم و رو به بچه ها گفتم:يه دقيقه صبر كنين
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرجاشون نشستن و بهم خيره شدن لبخندي زدموگفتم:آرامش خودتونو حفظ كنين امروز خيلي استرس بهتون وارد شده اما بايد قوي باشين باشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهرچهار تاشون لبخندي زدن و گفتن:باشه رئيس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنديديدمو از ماشين پياده شديم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتعداد ادماي اونجا خيلي زياد بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا هزار زحمت داخل شديم و بعداز معرفي خودمونو گروهمون رفتيم پشت صحنه جايي كه همه درحال اماده شدن بودن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندي زدم و به بچه ها گفتم:لباساتونو عوض كنين ما جزو دومين گروهي هستيم كه امروز مسابقه ميده خودتونو آماده كنين
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسري تكون دادن و مشغول عوض كردن لباسشون شدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم پالتو و شالم و درآوردم و يكم ديگه تمرين كردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه مرد اومد سمت ما و گفت:سرپرست گروه كيه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم سمتشو گفتم:منم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسري تكون داد و گفت:آماده كه شدين تا 10دقيقه ديگه بايد روي صحنه باشين اوكي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسري براش تكون دادمو دوباره مشغول شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از 12دقيقه دوباره اومد و گفت كه بريم روي صحنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترس و نگراني رو تو چهره بچه ها ميديدم اما سعي كردم آرومشون كنم لبخندي بهشون زدم و گفتم:ضعيف نباشين وگرنه شكست ميخوريم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدم همراه باهاشون رفتم روي صحنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگروه شكست ناپذيران هم اومدن هر كدوم پوزخندي روي لباشون بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاهميتي ندادم و منتظرشدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از معرفي دو گروه توسط مجري بلاخره شروع شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاولش اونا شروع كردن بعدش ما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا وسطاش خوب بود اما با حركتايي كه انجام ميدادن غافلگيرمون ميكردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبي شده بودم و سعي ميكردم تكنيكامو عوض كنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهنگ ديگه اي پخش شد بچه هارو كنار شدم و يه حركت نيم وارو زدم و درست روبروي سرپرست گروهشون قرار گرفتم پوزخندي زد كه اهنگ عوض شد و يه اهنگ اسپانيايي اومد لبخندي زدمودستمو گذاشتم رو سينش و شروع به رقصيدن كردم يه چرخ زدم و دوتا دستامو گذاشتم رو شونش و بدنمو كشيدم بالا و روي شونه هاش با دوتا دستام ثابت موندم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواست جاي خالي بده كه پشتك زدم و از روي شونش اومدم پايين و شروع كردم به تكنو زدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخراي آهنگ بود كه يه چرخ زدم و پاهامو 180درجه باز كردم انگشت اشارمو گرفتم سمتش موهامو پخش كردم روي صورتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچون موهام لخت بود به يه حركت روي صورتم پخش ميشد مطمئن بودم كه برنده اين مسابقه ماييم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلاخره آهنگ تموم شدو صداي تشويق بلند شد لبخندي زدم و از جام بلند شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقيافه همشون متعجب بود مخصوصا سرپرستشون تا حالا شكست نخورده بودن از هيچ گروهي براي همين هم شكست ناپذيران اسم گروهشون بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروي صورت سوگل و سيمين و ساناز و سپيده لبخند بود سپيده ديگه استرس نداشت بلكه ميخنديد و دست ميزد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجري اومد روي صحنه و رو به همه گفت:لطفا ساكت ميخوام برنده مسابقه رو اعلام كنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشت سمتمونو لبخند زد و گفت:برنده اين مسابقه گروه .................................................. .........شكست ناپذيران
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند از روي صورتم محو شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي جيغ و تشويق مردم صداي پوزخنداي اون گروه صداي مجري صداي گريه كردن سپيده و سوگل همه و همه تو گوشم ميپيچيد مثل يه سمفوني سمفوني مرگ روحم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدو زانو روي زمين افتادم هنوز توي شوك بودم سرمو بلند كردم و به مردم خيره شدم همشون خوشحال بودن از باخت ما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اينكه ما بهترين رقصو داشتيم اما باختيم آخه چرا خدايا اين رسمش نيست ما اينهمه تلاش كرديم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه خدايـــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــا...........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا مشت محكم كوبيدم روي ميز و با حرص گفتم: شروين ازت متنفرم بفهم اينو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو گرفتم بالا و تو چشماش خيره شدم و گفتم:ميفهمي؟ميفهمي ازت بدم مياد؟هان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو انداخت پايين و گفت:من...من...من متاسفم سيما نميخواستم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخند صدا داري زدم و گفتم:تو چي نميخواستي؟منو؟زندگيتو؟تو چيو نميخواستي؟ما چي كم داشتيم ؟هان؟ما تو زندگيمون چي كم داشتيم؟د جواب بده لعنتي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو تكون داد و گفت:هيچي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ي عصبي كردم و گفتم:پس گمشو بيرون از اينجا برو خيالت راحت شد زندگيمونو داغون كردي امروزم خودمو داغون كردي چيه نكنه بازم مخواي بلا سرم بياري؟بس نيست شروين ؟بسم نيست؟بخدا بسمه من كه ديگه رقيبت نيستم هان؟منكه ديگه باختم اين مسابقرو من كه ديگه زنت نيستم لعنتي ديگه زنت نيستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا مشت ميكوبيدم روي ميز و هي تكرار ميكردم:نيستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفرياد زدم از ته دل تموم دلتنگيامو ريختم تو صدامو فرياد زدم:د لعنتي من زنت بودم نه عروسكت من عاشقت بودم عوضي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irكاغذاي روي ميزو برداشتم پرت كردم سمتش رفتم سمت كمدم كشوشو باز كردم همه عكسامونو از اول اشناييمون تا ازدواجمون رو درآوردم و پرت كردم تو صورتشو گفتم:نگاشون كن ببين ببين چقدر كنارت خوب بودم لبخند ميزدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيكي از عكسارو برداشتم و گرفتم جلوش به عكس خيره شد با حرص گفتم:اينو ببين
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعكسو پرت كردم يه گوشه تو روش زل زدم و با نفرت گفتم:حالا منو ببين ببين لبخند ميزنم هان؟ازت متنفرم گورتو گم كن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشو گرفت بالا و گفت:من تسليمم حق باتوئه اما بذار منم حرف بزنم سيما درسته تو زنم بودي همه كسم بودي زندگيم بودي تموم دار و ندارم از اين دنيا اما....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنذاشتم حرفشو كامل كنه و گفتم:اما چي هان؟اما چي؟اما چون ليلا خوشگل تر بود لوند تر بود گفتم بذار يه حاليم با اون بكنم سيما كه خره حاليش نيست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشو گذاشت رو لبم و گفت:من هيچوقت اين فكرو نكردم د اخه اگه عوضي بودم اگه ه*ر*ز*ه بودم الان اينجا نبودم ميفهمي سيما من عاشق توام بفهم من دوست دارم انقدر اذيتم نكن سيما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشو از رو لبم كنار زدم وهمونطور كه با دستم به سينش ميزدم و به عقب هولش ميدادم گفتم:اره منم عاشقت بودم منم برات ميمردم منم دوست داشتم تو تموم هستي من بودي نامرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر اتاق باز بود هولش دادم و گفتم:ديگه نميخوام ريختتو ببينم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرو محكم كوبيدم و قفلش كردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروين همش به در ميكوبيد و صدام ميزد همش خواهش ميكرد اما بي اهميت بهش رفتم تو حموم و با همون لباساي توي تنم زير دوش وايسادم و به اتفاقاتي كه افتاده بود فكر كردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعداز اينكه تو مسابقه باختيم حالم بد شد و با هزار زحمت با كمك پسره اومديم خونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروين به كمك دخترا تونست بياد تو اتاقم و حرف بزنه كه نذاشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون با خودش چي فكر كرده من زنش بودم هم گروهيش بودم چطور تونست بهم خيانت كنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتي با من بود با ليلا دختر خاله نامردم هم بود وقتي فهميدم ماجرا چيه فقط سكوت كردم 1ماه تموم سكوت كردم حتي حرفم نميزدم فقط به يه نقطه خيره ميشدم و هيچي نميگفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا اينكه خبرم كدن براي مسابقات به اميد اينكه ميتونم موفق شم و به شروين نشون بدم بدون اونم ميتونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره از نو شروع كردم اما خوردم به بن بست امروز نحس ترين روز عمرم بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديگه نميتونيم تو مسابقه شركت كنيم ما حذف شديم خدايا اين رسمش نبود هــــــــي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباسامو درآوردم و مشغول دوش گرفتن شدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشير آب رو بستم و حولمو دورم پيچيدم از حموم خارج شدم كه چشمم افتاد به عكسا و كاغذاي روي زمين پوزخندي زدم و شروع كردم به خشك كردن خودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندي تو دلم زدم و گفتم:پسره ي عوضي فكر كرده كيه عشق و حالشو كرده الان اومده ميگه عاشقتم هه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباسامو تنم كردم و كاغذا و عكساي روي زمينو برداشتم گذاشتم سر جاشون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقفل درو باز كردم و ازش خارج شدم از توي پذيرايي صداي صحبت ميومد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم رفتم سمت پذيرايي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي بچه ها بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانيال:ببينين بچه ها ما بايد دوباره باهم باشيم تا بتونيم اين مسابقرو باهم ببريم ما باهم دوست هستيم از اون اولشم قرار بود باهم باشيم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوگل پوزخند صدا داري زد و گفت:بله كه به لطف شروين جان كنسل شد و ما بوديم كه با نامردي ايشون امروز مسابقرو ناعادلانه باختيم چرا نميفهمين اين مسابقه همه زندگي سيما بود كه شما با پول خريدينش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتوجه حرفاشون نميشدم يعني اينا با پول داورارو خريده بودن يعني ما برنده بوديم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروين صداش عصبي بود با حرص گفت:خفه شو سوگل سما زن من بود ميفهمي زن من، من دوسش دارم ميخواستم باهم اين مسابقرو ببريم ميخواستم كنار هم باشيم حداقل به زور اونكه ديگه منو نميخواد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساناز:شروين خفه شو لطفا اگه زنت بود اگه دوسش داشتي چرا خيانت كردي هان؟ميدوني اگه بفهمه تو با پول باعث شدي ما امروز ببازيم چيكار ميكنه عوضي نديدي امروز چه حالي داشت هان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواي خداي من باورم نميشه باورم نميشه شروين همچين كاري كرده باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيمين:حق با سانازه اگه دوستش داشتي پس چرا رفتي با اون عوضي هان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروين:ببينين شماها نميفهمين من چي ميگم من خيانت نكردم چرا نميفهمين
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديگه نتونستم وايسم و گوش بدم خيلي خونسرد رفتم تو پذيرايي و گفتم:ما نه نيازي داريم كه شما به ما لطف كنين و دوباره با ما تو يه گروه باشين نه نيازي به علاقتون داريم پس برين بيرون با زبون خوش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمشون با تعجب بهم خيره شده بودن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاميد با تته پته گفت:يَ...يعني تو همه...همه حرفامونو شنيدي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندي زدم و گفتم:آره شنيدم اما يه چيز برام عجيب بود اونم اينكه تو كه جاي برادر نداشتم بودي تو كه انقدر برام عزيز بودي تو چرا هان؟تو چطور تونستي آرزومو كه براش زحمت كشيدم چندين سال زحمت كشيدم رو خراب كني
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به همشون گفتم:از همتون متنفرم ديگه هيچكدومتون برام ارزشي ندارين چون بدجوري خردم كردين بدجوري بهم نارو زدين حتي شما دخترا حتي تو ساناز شماها بهترين دوستايي بودين كه داشتم همه كسم شما بودين از شروين كه يه پسته نامرده انتظار داشتم اما از شماها نه شماهايي كه باعث شدين عاشق شم عاشق كسي كه منو شكست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندي زدمو دوباره ادامه دادم:از همتون بدم مياد شما خواهر برادراي من بودين ميدونستين چقدر براي امروز زحمت كشيدم از خواب و خوراكم زدم حرص خوردم كه بتونم برنده شم اونوقت با يه نقشه احمقانه همه آرزوهامو نابود كردين ديگه نميخوام ببينمتون نميگم شما از اينجا برين من از اينجا ميرم ديگه هيچوقت بر نميگردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم سمت در پالتومو برداشتم و تنم كردم يه شالم انداختم رو سرم و از در خارج شدم و دويدم از خونه بيرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي شروين كه دنبالم ميدويد و صدام ميزد رو ميشنيدم اما بي اهميت فقط ميدويدم حتي پشت سرمم نگاه نكردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشك از چشمام سرازير شد از همه متنفر شده بودم حتي از خودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروين ديگه دنبالم نميدويد ديگه صدام نميزد هه شايد ديگه از دستم راحت شده ازش متنفرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم يه جاي خلوت و نشستم روي زمين هوا سرد بود اما برام اهميتي نداشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم ميخواست از اونجا برم منكه باختم منكه ديگه نميتونم مسابقه بدم بهتر ديدم برگردم ايران برگردم به خونم خونه اي كه عاشقانه هامو بي كسي هامو تنهايي هام دلتنگي هامو همه اتفاقات زندگيم توش دفن شده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم خيلي گرفته بود از همه چي متنفر شده بوم هنوز هوا تاريك نشده بود تصميم گرفتم برم به آژانس هواپيمايي و بليط رزرو كنم براي فردا ميخواستم برگردم به كشور خودم به خونه ي خودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز رو زمين بلند شدمو راه افتادم سمت مركز شهر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتي رسيدم اونجا رفتم به نزديكترين آژانس هواپيمايي و يه بليط براي فردا ساعت 7صبح رزرو كردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم خونه اما از در پشتي وارد شدم و از پله هايي كه از پشت خونه به اتاقم وصل ميشد رفتم تو اتاقم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوسايلامو جمع كردم و گذاشتم تو چمدونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر اتاقو اروم قفل كردم و دوباره شروع كردم به جمع كردن وسايلام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه چيو جمع كرده بودم با گوشيم به يه تاكسي زنگ زدم و گفتم تا 5دقيقه ديگه پشت در پشتي باشه تا بيام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irكارت بانكي و پولامو برداشتم و گذاشتم تو كيف دستيم چمدونامو از پله ها بردم پايين و گذاشتمشون كنار پله ها و دوباره برگشتم تو اتاقم قفل درو دوباره باز كردم و بي صدا دوباره رفتم پايين و چمدونامو برداشتم و از در پشتي خارج شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاكسي اومده بود چمدونارو دادم به راننده و نشستم رو صندلي عقب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراننده بعد از گذاشتن چمدونام تو صندوق عقب اومدو راه افتاد سمت رود سن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميخواستم ساعتي رو اونجا بگذرونم و بعد برم فروگاه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتي رسيم به پل رو به راننده گفتم:وايسا تا بيام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمي گفت و منم از ماشين پياده شدم و روي پل خيره به رود وايسادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم نميخواست آرامشي كه كنار اون رود داشتم رو از دست بد اما مجبور بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم ميخواست لج كنم با دنيا با آدماش با همه حتي با خودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبي تفاوت تر از هميشه بودم حتي اگه نفس هم نميكشيدم بازم بي تفاوت بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنزديك 3ساعتي رو همونطور وايساده بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت1:30شب بود پوفي كردم و برگشتم تو تاكسي و گفتم : برو به كليساي نوتردام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه بار با شروين رفته بوديم به اين كليسا و كنارش باهم عكس انداخته بوديم از اون كليسا خيلي خوشم ميومد دوست داشتم براي اخرين بار هم كه شده بعد از چندماه برم اونجارو ببينم هم وقتم ميگذشت هم خاطراتمو اونجا ميذاشتم و برميگشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتي رسيديم ساعت 3بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره به راننده گفتم تا برميگردم همونجا بمونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز ماشين پياده شدم و رفتم داخل كليسا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعید
20مسخره ترین رمان بود
۳ ماه پیشNila
۱۴ ساله 02سلام رمان بسیار زیبایی بود تموم شخصیت ها عالی بودن مخصوصا سیما
۴ ماه پیشیسنا
10این رمان نه بد بود نه خوب امیدوارم بقیه های رمان که این نویسنده مینویسه خیلی بهتر باشه بازم ممنون بابت زحمات نویسنده
۴ ماه پیشزینب
۱۴ ساله 00خوب من رمانی رو دوست دارم که معلوم باشه آخرش چی میشه واین رمان رمان خیلی زیبایی بود در رابطه با این نظر رمان المپیاد عشق رمان جالبی هست
۶ ماه پیشفاطمه
۲۰ ساله 00با خوندن خلاصه رمان می تونی تا آخر رمان رو حدس بزنی و خیلی تکراری بود
۷ ماه پیش:[
۱۱ ساله 00نظری ندارم
۹ ماه پیشرها
10شروع خوبی نداشت، طنز نبود خصوصا شخصیت سیما خیلی رو مخ بود اما به هرحال براش زحمت کشیده شده و امیدوارم رمان های دیگتون عالی تر باشه
۱۱ ماه پیشسرنا
۱۴ ساله 00مسخررره
۱۲ ماه پیشمبینا
00زیبابود.
۱ سال پیش°_°
10به خدا این چه رمانیه که مینویسین خیلی مزخرف بود ولا 😐 آخه رمان قحته🤦
۱ سال پیشندا
10عالی بود بهترین خیلی ممنون ولی سیما و شیروین اصلا از خانوادشون هیچی نگفتن فقط فهمیدیم مادر سیما فوت کرده و یه***داره همین ولی بازم خسته نباشی نویسنده 🌸🌸
۲ سال پیشAVA
20رمان متفاوت و خوبی بود در کل
۲ سال پیشسارینا
00به نظرم خوب بود من خیلی دوست داشتم
۲ سال پیشatena
۱۵ ساله 10واقعا خیلی قشنگ بود ولی یهویی پرید به یه جای دیگه که انگار سیما داره برای بچشون تعریف میکنه.اگه اینجوری نبود و همه چی قشنگ توضیح داده میشد بهتر بود ولی بازم عالی بود پیشنهاد میکنم بخونید
۲ سال پیش
لاوین
۲۰ ساله 10چرررت ترین رمان کل عمرم بود😐 سیما خیلی شخصیت رو مخ و مسخره ای داشت. با اون اعصابش! فقط ی چیز...چرا هر پنج تا اسماشون با &....;س&....; شروع میشد!؟🙄