بخشنده. یکی از سرداران اردشیر دوم ) راتین داستان من سردار نیست یه سرگرد تنهاست سرگردی که توی زندگیش همه چیزش رو بخشیده !

ژانر : پلیسی، عاشقانه، جنایی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۶ ساعت و ۴۶ دقیقه

مطالعه آنلاین سرگرد راتين
نویسنده: پانته آ65

خلاصه

اسم راتین : بخشنده. یکی از سرداران اردشیر دوم ) راتین داستان من

سردار نیست یه سرگرد تنهاست

سرگردی که توی زندگیش همه چیزش رو بخشیده !

پ ن : دوستان این رمان مثلا جنایی پلیسی و البته کمی عشقی بید ! توهین به هیچ سمت یا ارگانی نیست

سعی کردم واقعیتها رو بگم همین و بس !..پایان خوش

پرونده اول...

(عروسی شوم)

صحنه جرم اول...

دوشیزه ی محترمه ی مکرمه، نینا سهیلی آیا به بنده وکلالت می دهید، به صداق مهریه ی معلوم یک جلد کلام ا... مجید، یک شاخه نبات، یک جام آینه و شمعدان و 1369 عدد سکه تمام بهار آزادی و یک سند شش دانگ منزل مسکونی، شما را به عقد دائم آقای نریمان سهیلی دربیاورم؟

صدای پر ناز و غمزه ای گفت:

- عروس زیر لفظی می خواد.

نریمان با لبخندی گرم، جعبه ی جواهراتی را به دست نو عروس خودش داد.

عروس با صدایی پر از ناز گفت:

- با اجازه ی بزرگترها بله!

صدای کِل و سوت و دست، از همه طرف شنیده می شد. نریمان با ذوق بله رو به عاقد داد و تور از روی صورت عروس خودش برداشت. دختری با لباس شب بسیار زیبا و گران قیمت و جواهراتی درخشان با رقص و لوندی به سمت عروس و داماد آمد و جام عسل رو بهشون داد. او خواهر داماد بود به نام نسترن سهیلی! داماد با چشمانی پر از عشق، انگشتش رو به عسل زد و با محبت داخل دهان نو عروس خودش گذاشت و با جون و دل شیطنت عروس و گاز ظریفش رو به جون خرید. عروس هم با لوندی خاص خودش، عسل در دهن داماد گذاشت ولی نریمان انگشت همسرش رو بوسید و چشمکی به نو عروس زیبای خودش زد. بعد از خوردن عسل، از همه طرف فخر و چشم و هم چشمی بود که با دادن کادو به عروس و داماد خودش رو نشون می داد. وقتی اتاق عقد خلوت تر شد نریمان با تنی داغ و پر از خواستن، لب بر لب نو عروس خودش گذاشت. بعد از چند ثانیه نینا طعم بدی در دهنش احساس کرد و به سرفه افتاد. نریمان که فکر کرد بوسه ی اون بوده که همسرش رو اذیت کرده شروع به عذرخواهی کرد. ولی سرفه ی نینا تمومی نداشت. چند دقیقه بعد خود نریمان هم به سرفه افتاد و سرش گیج می رفت. توان صدا زدن کسی رو نداشت. چشماش سنگین می شد ولی به سختی از جاش بلند شد و نو عروس خودش رو بلند کرد تا به بیرون از اتاق ببره، که با آخرین سرفه نینا دامن سپید عروسی پر از لکه های خون شد و نینا و نریمان در آغوش هم به روی سفره ی زیبای عقد سقوط کردند...

*****

- کلانتری منطقه ی دو بفرمایید؟

- ...

- بله... حتماً... آدرس لطفا؟

- ...

- خدانگهدار!

مرد با صدای بلند فریاد زد:

- سرباز کرمی!

سرباز سبزه رو و لاغری با نهایت سرعت خودش رو به اتاق رسوند و با احترام نظامی اعلام آمادگی کرد.

مرد:

- همین الان برو دنبال سرگرد مهرپرور. متاسفانه گوشی همراهش رو جواب نمیده، و برید به این آدرس، متوجه شدی؟

سرباز با انجام احترام نظامی با صدای بلندی گفت:

- بله قربان!

و به سمت خونه ی سرگرد مهرپرور راه افتاد...

*****

با صدای زنگ در که روی اعصابم بود از خواب بلند شدم. قیافه ی کرمی رو توی آیفون دیدم. گوشی رو برداشتم و گفتم:

- صبر کن اومدم.

خودم رو به دستشویی رسوندم. قیافه ام داغون بود، چشمام از بیدار خوابی، قرمز شده بود. سریع صورتم رو آب زدم و موهام رو زیر شیر آب گرفتم. سردی آب باعث شد که کمی از سردردم کم بشه. لباس عوض کردم و از خونه زدم بیرون.

کرمی با دیدنم از ماشین پیاده شد و خواست در رو باز کنه که گفتم:

- نمی خواد سریع سوار شو بریم!

ازش خواستم آدرس رو بگه. خونه ای بود سمت الهیه حدود یک ساعتی معطلی داشتیم. وقتی به مقصد رسیدیم با دیدن چراغونی و شلوغی افراد و ماشین های پلیس و آمبولانس شوکه شدم، فکر نمی کردم محل، یه عروسی باشه. از ماشین پیاده شدم. از نوارهای زرد رنگ رد شدم. سربازی احترام گذاشت و به داخل راهنماییم کرد! صدای گریه و جیغ می اومد. زن و مرد با لباس های پلو خوریشون، قاطی پاتی وایستاده بودند. با اخم رو به کرمی گفتم:

- اینجا رو خلوت کن. اونایی که شاهد ماجرا بودند رو نگه دارید، باقی مرخص هستند تا در صورت لزوم احضار بشن!

با زدن شترق پاهاش، مثلا احترام گذاشت و رفت. اول هم با نیش باز زنا و دخترها رو بیرون می کرد.

توی اون همهمه، سر دردم داشت بیشتر می شد. سربازی رو کنار کشیدم و گفتم:

- دکتر اومده؟

سرباز:

- بله قربان داخل ساختمون هستن!

رفتم داخل، میز و صندلی ها سرنگون شده بود. فضا متشنج بود. دختر جوونی داشت جیغ می کشید. ناخودآگاه به سمت اتاقی که درش با کلی گل تزئین شده بود رفتم. با دیدن دکتر و بچه های پزشکی قانونی، فهمیدم محل جرم همون جاست.

مردی گفت:

- شما؟

من:

- سرگرد مهرپرور از دایره جنایی!

صحنه جرم دوم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جناب سرگرد مهرپرور؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشید شما هستید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم سرم رو میارم بالا یکی از این دخترهای توی عروسیه. از آرایش زیاد و طرز لباسش معلومه! سرد و خشک می گم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خودم هستم شما؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شما صدام زدین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پونه عباسی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله می شه بشینم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سر به صندلی اشاره کردم تا بشینه، اونم انگار می خواد روی فرش قرمز هالیوود راه بره با کلی فیس و افاده، روی صندلی نشست. خیلی جدی بهش زل زدم. لبخند مسخره ای روی لبش بود. با لحنی که همیشه با این جور دخترها حرف می زدم، گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه نسبتی با عروس یا داماد دارید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای نازکی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دخترعمه ی هر دوشون می شم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شب عروسی، شما هم توی اتاق عقد بودین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله، با نسترن خواهر داماد، روی سر عروس قند می سابیدیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از بعد از خوندن خطبه ی عقد تا لحظه ای که زن عموتون عروس و داماد رو با اون حالت پیدا کرد، تعریف کنید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وقتی خطبه خونده شد، نسترن جام عسل رو آورد و بعد از خوردن عسل و دادن کادوها همه از اتاق عقد رفتیم بیرون. بعد از چند دقیقه ای که توی اتاق تنها بودن، مادر نریمان یعنی زن داییم، رفت صداشون بزنه که بعد از چند ثانیه صدای جیغش بلند شد و باقی ماجراها!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خواهرتون گفت شما نامزد سابق نریمان بودین، درسته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جا خورد، با بهت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من؟ نامزد نریمان؟ نامزدی نبوده، از بچگی یه اسم روی من و اون بود. که وقتی بزرگ تر شدیم، فهمیدیم علاقه مون با هم فرق داره و خودمون خانواده ها رو راضی کردیم که جفت هم نیستیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دقت به حالت صورت و چشماش نگاه می کردم. یه کوچولو چشماش خیس بود، وقتی از نریمان حرف می زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ولی خواهرتون گفت شما نامزدی یا همون نشون بودن رو به هم نزدین، نریمان به خانواده ها اصرار کرد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منظورتون چیه؟ یعنی چون نریمان رفته با کسی دیگه ای ازدواج کرده، من شب عروسیش انتقام گرفتم؟ در ضمن ما با هم، خانواده ها رو راضی کردیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شما رشته تون چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پونه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- لیسانس مدیریت دولتی دارم و توی شرکت خصوصی پدرم مشغول به کار هستم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیزی از جیوه می دونید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جیوه! به گمونم سال اول متوسطه کمی شیمی خوندین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پونه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله ولی فقط می دونم یه عنصر خطرناکه همین. دیگه چیز زیادی نمی دونم. حالا چرا این سوال رو پرسیدین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کسی توی فامیل شما شیمی خونده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پونه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نسترن خواهر نریمان فوق لیسانس شیمی آزمایشگاهی داره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خُب، می تونید شماره تماس خودتون و منزل رو بذارید و تا اطلاع ثانوی از شهر خارج نشید. شاید برای ادامه تحقیقات به حضورتون احتیاج داشتیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پونه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشید شما مسئول این پرونده هستین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله، چه طور؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند گشادی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیچی فقط خواستم شماره تماس شما رو داشته باشم تا اگه چیزی یادم اومد کمک کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وقتی نریمان و همسرش توی اتاق عقد تنها بودند، شما داخل بودین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پونه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیز جدیدی غیر از این که دیگران گفتند دارید که بگید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پونه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه! منم مثل بقیه بعد از جیغ زن داییم رسیدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس دلیلی برای داشتن شماره تماس من نیست. کاری بود 118 شماره ی کلانتری منطقه ی دو رو در اختیارتون می ذاره، و یا این که وقتی رفتین بیرون از سر در بزرگ کلانتری شماره رو بردارید. به سلامت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص از اتاق رفت بیرون. پوف... کِی می شه این پرونده تموم بشه تا این موجوداتِ با قر و قمیش نیان این جا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به حرف های پونه فکر کردم اونم مثل بقیه گفت، نسترن سهیلی ظرف عسل رو به عروس و داماد تعارف کرده، پس یعنی احتمالش هست اون عسل رو با جیوه مخلوط کرده باشه چون رشته اش هم سر و کاری با عناصر داره! حرف های دکتر توی گوشم زنگ می زنه. یک بار دیگه گزارشش رو می خونم. مرگ آنی و به وسیله ی مسمومیت با جیوه. اول نینا سهیلی به خاطر بیماری آسمی که داشته زودتر واکنش نشون داده و تموم کرده و بعد نریمان سهیلی مرگی به فاصله ی چند دقیقه! ولی عسل، شیرین و جیوه، مزه ی تند و تیزی داره پس چرا نریمان یا نینا متوجه نشدن؟ با توجه به غلظتِ عسل، با مخلوط شدن جیوه مطمئنا نسبت به رنگ واکنش می داده و رنگش تیره می شده پس چه طوری شده که هیچ کدوم متوجه طعم عسل نشدن؟ مگه این که عسل با واسطه ای با جیوه مخلوط شده باشه! ولی چی؟ چیز دیگه ای توی ظرف عسل و بدن مقتولین نبود و... آهان خودشه ظرف عسل!!! سریع از جام بلند می شم و به سمت آزمایشگاه میرم. دکتر درگیر امضاء بازی برای مرخص کردن و اجازه ی کفن و دفن عروس و دامادِ ناکامه. با دیدنم یه لبخند یخی می زنه و می گه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به به، سرگرد مهرپرور از این طرف ها؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام دکتر، کارتون با جسدها تموم شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره، مگه گزارشم صبح به دستت نرسید ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا ولی توش چیزی درباره ی آزمایش ظرف عسل ننوشته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا اتفاقا الان کار ظرف رو بچه ها تموم کردند. صبر کن اگه دست نویسش آماده باشه بهت نشون میدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دست نویس فعلا نمی خوام. از کسی که آزمایش کرده بپرسید روی لبه ی ظرف یا دسته ی ظرف با توجه به اینکه جام هم بوده، اثری از گرد جیوه بوده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر چندتایی کاغذ زیر و رو کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آهان این هم گزارش. آره، درسته. لبه ی ظرف مقدار کمی گرد جیوه بوده و چندین اثر انگشت که بررسی شده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب مال کیا هست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عروس و داماد، خواهرِ داماد و مادرِ داماد و یه اثر انگشت مردانه که توی کسانی که اومده بودند برای آزمایش، این اثر انگشت نبود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس یه مظنون ناشناس داریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره، البته چند نفری که باقی موندن برای آزمایش از اون جمعیت چهارصد نفری، خانوم هستند و مرد داخلشون نیست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ممنون دکتر منتظر تایپ شده ی این گزارش هستم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بدون توجه به غرغرهاش از آزمایشگاه زدم بیرون. باید برم سراغ مادر نریمان حتما تا الان از بیمارستان مرخص شده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صحنه جرم سوم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جناب سرگرد بفرمایید داخل. فقط ایشون تازه به هوش اومدند وضعیت روحیشون خوب نیست، برای همین برگه ی مرخصیشون رو دکتر معالجشون امضاء نکردند. لطفا خیلی با سوالاتون خسته شون نکنید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با جدیت گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ممنون حواسم هست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم داخل. مرد جوونی کنار تخت وایستاده بود و داشت باهاش حرف می زد که با دیدن من اخمی کرد و ساکت شد. خانوم سهیلی با صورتی رنگ پریده روی تخت دراز کشیده بود. به سمت من نگاهی انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام خانوم سهیلی، سرگرد مهرپرور هستم، تسلیت می گم. اجازه هست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای خش داری گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام، بله بفرمایید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خدا رو شکر به هوش اومدین. می تونید به چند تا از سوال های من جواب بدین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا اومد جواب بده، مرد جوون با صدای نکره ای گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خاله حالش مناسب نیست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر تا پا براندازش کردم یه جوون دور و بر سی سال، تیپ معمولی، چهره خشنی داشت، گوشه ی یه ابروش خراشیده بود انگار کتک خورده باشه، عصبی هم بود چون زیر نگاه خیره ی من، دائم با پاش روی زمین ضرب می زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شما؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد جوون:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حامد بهمنی هستم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- با خانوم چه نسبتی دارین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حامد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خواهر زاده شون هستم و پسر خاله ی نریمان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شب عروسی شما نبودین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه می شه شب عروسیِ پسرخاله ام نباشم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ولی من دقیق مطمئنم که شما حضور نداشتین چون توی بازجویی هایی که من مسئولش بودم، نبودین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حامد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من سر عقد کادوی خودم رو به عروس و داماد دادم و برگشتم منزل. حالم مناسب مهمونی نبود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آهان، حالا می شه لطف کنید از اتاق برید بیرون تا من از خاله تون چند تا سوال کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سوال یا بازجویی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لحن خشکی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جناب بهمنی فردا راس ساعت هشت صبح کلانتری منطقه ی دو باشید. الانم بیرون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص نگاهم کرد و از اتاق بیرون رفت. یه صندلی کنار تخت بود روی اون نشستم و به خانوم سهیلی که مات بهم خیره شده بود، زل زدم. با لحنی آروم و مصمم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب خانوم سهیلی می دونم الان وقت مناسبی نیست و حال شما مناسبِ سوال و جواب نیست ولی می شه به چند تا از سوال هام جواب بدین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون داد و با بی حالی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخرش که چی، باید جواب بدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب از روزهای قبل شروع می کنیم. چند وقت از خواستگاری یا مراسم آشنایی یا قبل تر می گذشت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای ضعیفی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نزدیک یک سال!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پسرتون از قبل با مرحومه رابطه ی نزدیک دیگه ای غیر از فامیلی داشت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم سهیلی:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله، شیش ماهی می شد که همکار بودن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- توی شرکت خودِ پسرتون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم سهیلی:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قبل از قضیه ی همکاری، توی فامیل رابطه شون چه جوری بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم سهیلی:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوب بود. نینا دختر شلوغ و شیطونی بود، برعکس نریمان که آروم و ساکت بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل از اینکه بغضی که تو حرف هاش بود، کار دستم بده و گریه کنه، سریع سوال بعدی رو می پرسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پونه، دخترِ خواهر شوهرتون، چرا قبول کردین نامزدیشون با نریمان به هم بخوره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم سهیلی:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نامزدی نبوده، پدر شوهرِ خدا بیامرزم وقتی پونه به دنیا اومد به شوخی به شوهرم گفت این دخترِ سفید مفید مالِ نریمانِ سیاه سوخته ی تو! من جدی نگرفتم ولی شوهرم و خواهر شوهرم جدی گرفتند تا وقتی پونه دانشگاه قبول شد و نریمان از سربازی اومد. بعد از چند ماه که نریمان هم دانشگاه قبول شد، خواهر شوهرم به شوخی حرفش رو پیش کشید ولی نریمان گفت با پونه صحبت کرده و اونا هیچ علاقه ای به هم ندارند!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بحث یا جدال یا دلخوری هم پیش اومد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم سهیلی:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه به طور جدی، پونه اول ناراحت شد، ولی بعد گفت اونم مثل نریمان فکر می کنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دیگه اصراری نکردین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم سهیلی:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه جریان خیلی مهم نبود فراموش شد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وقتی خواستگاری خانوم نینا خدا بیامرز رفتین، چی؟ عکس العمل پونه خانوم چی بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم سهیلی:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیچی، اولین نفر بود که تبریک گفت و همه ی خریدها رو هم با خود نینا انجام دادند!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کسی با پسر مرحومتون خصومتی نداشت؟ رقیب عشقی یا دشمن یا کسی که باهاش مشکل داشته باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای لرزونی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیچ کس! نریمانِ من با همه خوب بود اصلا آزارش به یه مورچه هم نمی رسید در قید و بند خانواده بود، اهل نه دود، نه مشروب، هیچی... پسر خیلی سر به راهی بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرحومه چی؟ باهاش راحت بودین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم سهیلی:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره رابطه ام با خانوده ی شوهرم خوبه، مخصوصا با جاریم مادر نینا. نینا هم جای نسترن خودم دوستش داشتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دخترتون شاغل هستند؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم سهیلی:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله توی آزمایشگاه یه بیمارستان خصوصی کار می کنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخرین سؤال... شب عروسی، شما به جام عسل دست زدین؟ و چرا عروسی توی خونه برادر شوهرتون نبود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم سهیلی:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله، اصلا من و نسترن از خونه ی برادر شوهرم آوردیم. خونه ی برادر شوهرم نسبت به خونه ی ما کوچیکتره و چون طبقه ی بالا رو برای شب اول عروس و داماد آماده کرده بودیم، نریمان گفت عقد و عروسی هم اون جا باشه. بیچاره پسرِ ناکامم نمی دونست به شب نمی رسه که عروسش رو به خونه اش ببره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بغضش از لرزش صدا گذشت و به گلوله های اشک و هق هق رسید. زیر لب خداحافظی کردم و از اتاق زدم بیرون. به ایستگاه پرستاری گفتم بهتره یه سر به اتاقش بزنن! از بیمارستان زدم بیرون. راه نفسم بسته شده بود. بغض صدای مادر نریمان و صحنه ی غرق به خون دامن عروسی نینا، توی ذهنم رژه می رفت. دو تا آدم معمولی یکی شاد، یکی آروم، اهل هیچ خلافی نبودن. هر دو از یه سطح خانواده، از لحاظ ثروت، فرهنگ، تربیت. همه چی با هم جور بوده، پس چه چیزی باعث شده که کسی حاضر بشه شبی به اون مهمی برای دو نفر بی گناه رو، با عسلی که قرار بوده کامشون رو شیرین کنه به قتل برسونه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این قدر با خودم حرف زدم و کلنجار رفتم که دیدم تمام مسیر بیمارستان رو تا کلانتری پیاده اومدم و کرمیِ بیچاره با ماشین جلوی در بیمارستان یه لنگه پا منتظرِ منه! با بی سیم بهش خبر دادم برگرده پاسگاه و خودمم رفتم سمت خونه ی مادر عروس...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صحنه جرم چهارم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام. سرگرد مهرپرور هستم، خانوم یا آقای سهیلی تشریف دارند؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن خدمتکار:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه خیر، رفتن بیمارستان، خانوم حالشون بد بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الان کسی منزل نیست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا ناصر خان هستند!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس بهشون بگید از کلانتری مزاحمشون می شم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چشم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و تندی رفت سمت یه اتاق. نگاهی به اطراف انداختم. هوم... معلومه خانواده ی خیلی ثروتمندی هستند!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشغول بررسی اطراف بودم که چشمم به میزی افتاد که کلی عکس روش بود. رفتم سمت میز، چندتایی قاب عکس خانوادگی بود. چشم از اونایی که حجاب نداشتن گرفتم. عروس و داماد با برادرِ عروس و پسر قد بلند و خشکی کنار هم وایستاده بودند. مشغول حلاجی تصویر مرد بودم که صدایی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نادر یکی از دوست های دورانِ خدمتِ منه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم سمت صدا. ناصر برادر نینا، سیاه پوش و با ته ریش چند روزه، جلوم وایستاده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناصر:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشید سلام، بفرمایید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ممنون، می شه توی حیاط صحبت کنیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناصر:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- البته از این طرف!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفت سمت یه در و بازش کرد. دری بود که به یه بالکن می خورد. دو تا صندلی راحتی و یه میز سفید اون جا گذاشته بودند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناصر:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بفرمایید جناب سرگرد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تشکری کردم و روی صندلی نشستم، با حالت درمونده ای زل زده بود به من. با توجه به نگاهش و اضطرابی که توی صورتش بود، می دونستم منتظره یه خبر خوب یا یه سرنخ هست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای آرومی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من اومدم چند تا سؤال ازتون بپرسم درباره ی جام عسلی که شب عروسیِ خواهر مرحومتون توی سفره ی عقد بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- زن عموتون گفت اون جام برای خواهرتون خیلی مهم بوده چون اومدند و از خونه ی شما برش داشتن، چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناصر:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من اطلاعی ندارم. می شه بگین چه شکلیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه شما به ظرف عسل دست نزدید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناصر:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه، من در جریان نیستم. مامان و نسترن دنبال عسل و چیدن سفره بودند، البته خانومی هم بود که سفره رو ازش کرایه کرده بودیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عسل رو کی خرید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناصر:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمی دونم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شب عروسی غیر از شما و اقوام درجه یک که در زمان خوندن خطبه ی عقد در اتاق بودند، کس دیگه ای هم بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند لحظه ای مکث کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کس خاصی نه، ولی... آهان نادر و خواهرش نازنین هم بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناصر:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب از دوست های صمیمی من بودند، البته نینا هم با نازنین همکلاسی بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شماره ی تماس این دو نفر رو بهم بدین و این که، می شه بوفه ی ظرف هاتون رو ببینم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جاش بلند می شه و می گه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله البته، از این طرف!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دقت تمام ظرف ها و جام ها رو نگاه می کنم. نه هیچ کدوم شبیه اون ظرف نیست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه جام با دسته ی طلایی که یه گل رز...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناصر سریع حرفم رو قطع کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه گل رز سیاه و لبه ی جام نقره ای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله نمونه اش رو دارین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناصر:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه، اون هدیه ی تولد نینا بود از طرف نادر و نازنین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این خواهر و برادر رشته شون چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناصر:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هر دوشون کامپیوتر خوندن ولی نادر دانشجوی انصرافی مهندسی شیمی مواد از دانشگاه تهرانه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شما چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناصر:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من کامپیوتر، گرایش سخت افزار دارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برای خداحافظی دستم رو بردم جلو و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ممنون لطفا شماره تماس این نادر و خواهرشون رو برام یادداشت کنید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناصر:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- البته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از چند لحظه یه تیکه کاغذ داد دستم و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این شماره موبایل نادر و نازنین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شماره ی تماس نازنین خانوم رو هم دارین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لحن سوزناکی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره، می خواستم بعد از عروسی نینا با خانواده برای امر خیر مزاحمشون بشم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آهان، خب ممنون. اگه هر حرفی یا چیزی یادتون اومد هر ساعتی از شبانه روز بود مهم نیست من در خدمتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناصر دستم رو دوباره گرفت و فشاری داد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جناب سرگرد قاتل خواهرم و نریمان رو سریع پیدا می کنید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تمام تلاش من همینه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناصر:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فقط یه خواهش ازتون دارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگه خارج از وجدان کاریم نباشه براتون انجام میدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناصر:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فقط می خوام قبل از این که به خانواده ام خبر دستگیری قاتل رو بدین، من اولین نفری باشم که اون کثافت رو می بینم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حتما می خواین به روش خودتون مجازاتش کنید، نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناصر:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمی خوام برخورد فیزیکی کنم فقط می خوام ببینم وقتی خواهرِ من توی لباس عروسی غرق به خون شد، چه چیزی نصیبش شده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس تا اون روز که خیلی هم دور نیست خداحافظ!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صحنه جرم پنجم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانوم نسترن سهیلی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله شما؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سرگرد مهرپرور هستم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آه بله، می شه جای دیگه صحبت کنیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بریم اتاق استراحت شما!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله بفرمایید از این طرف لطفا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دو قدم عقب تر ازش راه افتادم. دوست ندارم با یه زن یا دختر همقدم بشم، طوری که شونه به شونه هم باشیم. جلوی در اتاقی وایستاد و در رو باز کرد و تعارف زد برم داخل. منم رفتم داخل. اتاق ساده و مرتبی بود. چند تا قفسه، یه میز و صندلی ساده... نه تابلویی، نه گلدونی!... پشت سرم داخل اتاق شد و خواست در اتاق رو ببنده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- در اتاق باز باشه... لطفا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسترن:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آهان، بله... بفرمایید بنشینید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ممنون ایستاده راحت ترم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسترن:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب خبری شده، چیز جدیدی پیدا کردید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هنوز نه، شما چرا بعد از هشت روز برگشتین سر کار؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسترن:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اشکالی داره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله، برادر و زن برادر شما تازه سه روزه که به خاک سپرده شدند و شما خیلی سریع برگشتین سر کارتون، چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسترن:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تحمل فضای خونه رو نداشتم. همش گریه، همش ناله، همش شکایت و البته...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شک؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پوزخند گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله شک... بعد از حرف شما و همکاراتون مبنی بر مسمومیت نریمان و نینا با جیوه، همه جور دیگه ای به من نگاه می کردند. خانواده ی عموم که هر چی از دهنشون دراومد گفتند و تهدید کردند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ولی فقط از خانواده ی عموتون، پسر عموتون از جریان مسمومیت با جیوه خبر داشت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسترن:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ها... بله ولی الان خانواده ی عموم هم خبر دارند!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شما فردی به نام نادر هادوی می شناسین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسترن:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه، نمی شناسم. کی هست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیچ کس. شما آخرین نفری بودین که جام عسل دستتون بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسترن:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یعنی چون من اون جام عسل لعنتی دستم بوده پس برادر و دختر عموم رو با زهر مسموم کردم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شما جام عسل رو از خونه عموتون آوردین، دست شما بوده، عسل رو شما خریدین، جام رو شما به داماد تعارف کردین، فقط می مونه انگیزه که اونم ریطی به آقای نادر هادوی داره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عصبانیت داد زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من همچین شخصی رو نمی شناسم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دوست صمیمی نریمان و ناصر و البته خواستگار نینا. کسی که شما آرزو داشتین باهاش ازدواج کنید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با غیض گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همین الان از اینجا برید بیرون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فقط ده دقیقه فرصت دارید لباس عوض کنید و با من به کلانتری بیاید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با داد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شما می خواین منو بازداشت کنید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شد هشت دقیقه، من بیرون منتظر شما هستم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اتاق زدم بیرون و به سرباز خانومی که داخل ماشین بود اطلاع دادم بیاد بالا. رأس ده دقیقه برگشتم داخل اتاق. با حرص گوشی به دست داشت با کسی صحبت می کرد که با ورود من گوشی رو گذاشت کنار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هنوز نمی خواید بیاین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دلیلی نداره. شما دارین منو متهم می کنید، در صورتی که من برادرم و دخترعموم رو از دست دادم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.