دختری به اسم رزا گذشته فوق العاده سختی داشته که توسن پانزده سالگی به احساساتش بازی میشه و به مدت یک ماه افسردگی میگیره و بعد از چند سال دوباره گذشته اش به سراغش میان و .....

ژانر : عاشقانه، طنز، کلکلی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۲ ساعت و ۵۸ دقیقه

مطالعه آنلاین مرد رویاهای من
نویسنده : A.Z1370

تعداد صفحات : 225

ژانر : عاشقانه و کل کل

دانلود رمان مرد رویاهای من

خلاصه رمان :

دختری به اسم رزا گذشته فوق العاده سختی داشته که توسن پانزده سالگی به احساساتش بازی میشه و به مدت یک ماه افسردگی میگیره و بعد از چند سال دوباره گذشته اش به سراغش میان و .....

ادامه رمان:

زندگی یعنی زیبایی ها ،زندگی یعنی یه امتحان بزرگ ،امتحانی که با همه ی پستی ها و بلندی هاش بازم هیجان انگیز و لذت بخشه و البته کمی ناراحت کننده که اگر کنار تنها مرد رویاهات باشی همه ی این ها برات آسون میشه این امتحانات باعث میشه آدم های اطراف خودت رو بیشتر بشنا همون آدمی که به عنوان مرد رویاهات قبول داری پس این امتحان رو باید خوب پاس کنی .....

-مامان میشه یه لیوان اب بهم بدی؟

-اره عزیزم بیا دخترم

-بابا چقدر اهسته میری یکم تند برو دیگه

-رضا به حرف این بچه گوش نکنیا اروم برو از قدیم گفتن دیر ردن بهتر از هرگز نردنه

بابا یه نگاهی به مامانم میکنه و چشممممم بزرگی میگه که تو این لحظه یه کامیون بزرگ با سرعت داره به ماشین ما نزدیک میشه که من با یه ای بلند میگم باباااااا مواظب باش تو اون لحظه فرمونو بابا کج میکنه که......

با ای آلارم گوشیم از خواب بلند میشم وای خدایا این چی بود؟چرا؟چرا این کاب*و*س ولم نمیکنه ؟چرا دست از سرم بر نمیداره ؟ از روی تخت بلند شدم رفتم تا صورتمو بشورم به این فک میکردم که چرا؟چرا من بیشتر شب ها این کاب*و*سو میبینم ؟تنها چیزی که از اون حادثه یادمه اینه که وقتی پنج سالم بود این اتفاق افتاد و همچنان یه یادگاری برام گذاشته اونم زخم روی دستمه داشتم به دستم نگاه میکردم که یه دفعه چشمم به ساعت خورد با دست زدم روی صورتمو گفتم یا پنج تن دیرم شده سریع مانتو و شلوار و مقنعه مو پوشیدمو یه نگاه تو اینه کردم وای که چقدر زیبام تعریف از خودم نباشه خداییش زیبام ؛پوست سفید،صورت ظریف و دخترونه،بینی کوچیک و خوش فرم و البته زیبا،لبای صورتی خوشکل که خدا واسم رنگش کرده بود ،با چشم های قهوه ای زیبا و یه هیکل زیبا و مانکن و البته باربی خلاصه جیگری هستم واسه خودم از توی اینه واسه خودم یه ب*و*س فرستادم که ای بابام در اومد

_رزااااااااااااااااااا

_سریع یه نگاه دیگه به خودم کردمو گفتم

_اومدم باباااا

کیفمو برداشتم و به حالت دو از پله ها اومدم پایین سریع با عارفه دوستم سلام و احوال پر کردمو نشستم توی ماشین که بریم مدرسه خیلی هیجان داشتم اخه قرار بود پسر دایی یکی از دوستام به اسم زینب بیاد دم در مدرسه مون تا منو ببینه ولی من که باور نمیکنم زینب بیچاره یه ساله داره میگه بیا پارک ولی من حتی یه بارم گوش نکردم حالا اون میخواد بیاد تا منو ببینه اما من که فکر نکنم بیاد نمیدونم شایدم بیاد ولی تا اخر کلاس باید صبر کنم از الان یکم استرس گرفتم

انقدر تو افکارم غرق شده بودم که نفهمیدم کی ردیم با بابام خداحافظی کردمو رفتم سر کلاس که زینبو دیدم اونم بهم سلام کردو بعد با چشم و ابرو بهم فهموند که زنگ اخر منتظر باش منم براش یه چشمک خوشکل زدم که حالا میبینیم که با زدن این چشمک خانم وارد کلاس شد

*************************************************************

تا اخر زنگ اصلا حواسم به درس و کلاس نبود و مدام به این فکر میکردم که میاد یا نه و عارفه هم سر کلاس بهم می گفت که اگه بیاد چکار کنیم من که استرس داشتم با این حرف عارفه استرسم بیشتر میشد خلاصه زنگ اخرو زدن و من برای اینکه ک نفهمه استرس دارم خودمو محکم نشون دادمو به زینب گفتم

_خب پس کو اون پسر دایی محترمتون

_الان میاد یکم دیگه صبر کن

با این حرفش یکم فکر کردم که اصلا برای چی باید اینقدر استرس داشته باشم ؟من که تا حالا اونو ندیدم فقط از تعریف های زینب یه انسان خیالی توی ذهنم درست کرده بودم بعدم چطور یه ادمی که اصلا منو ندیده میتونه دوسم داشته باشه؟منم اصلا اونو ندیدم که پس چطور ممکنه مطمنم داره دروغ میگه اصلا امکانش نیس

_رزااا رزاااا اومد اومد

_چییییییی من که ندیدمش

_چون حواست نبود خانمممم با موتورش اومد یه چرخشی زدو رفت

_داری دروغ میگی پس چرا من ندیدمش ؟

_چون جنابعالی اصلا حواستون نبود ولی مهم اینه که پسر دایی من تورو دیده

من مطمنم که دروغ میگه چطور ممکنه یه نگاهی به عارفه کردم که اونم انگار ندیده بود پس داره دروغ میگه ولی هیچی نگفتم گذاشتم زینب فکر کنه که منم اونو دیدم ولی من مطمنم که نیومده اون داره دروغ میگه مطمنم

*******************************************

دیگه نزدیک امتحانات شده بودو زینب مدام به من درباره ی پسر دایی اش میگفت و من دیگه عادت کرده بودم و اون مدام به من اصرار میکرد که بیام پارک و پسر داییشو ببینم اما من قبول نمیکردم و اون دست بردار نبود و هر لحظه با جواب منفی من روبه رو میشد

تمام امتحانامو خوب دادم و با اخرین امتحان از بچه ها خداحافظی کردم هم ناراحت بودم از اینکه مدرسه تموم شده و هم خوشحال از اینکه دوباره سال بعد باهمیم و میتونم دوباره اونا رو ببینم

با زینب دست دادم و ب*غ*لش کردمو ازش خداحافظی کردم اونم دستمو فشرد و گفت

_برای اخرین بار میگم پارک میای؟؟؟

سرمو بلا گرفتمو با لبخند گفتم متاسفم ولی نهه و با بقیه بچه ها هم خداحافظی و کردمو همراه عارفه به سمت ماشین رفتیم خونه که ردیم باهاش دست دادمو خداحافظی کردم

انقدر خسته شده بودم که با همون لباس مدرسه روی تختم خوابیدم که به سه نرده خوابم برد.............

**************************************************

تابستون خیلی خوبی داشتم البته یکم هم کسل کننده بود اما در کل تابستون خوبی بود

یکم من میرفتم خونه ی عارفه هم اون میومد خونمون و کلی باهم حرف میزدیم و خوش میگذروندیم در کل تابستون خوبی داشتم

دیگه کم کم به باز شدن مدارس نزدیک بودیمو و این منو خیلی خوشحال میکرد روز اول مدرسه که بود رفتم سر کلاس و همه رو ب*غ*ل کردم و با زینب هم سلام کردم و ب*غ*لش کردم اخه تو تابستون کلی بهم پیام میداد و حرف میزدیم و البته همون درخواست های همیشگی ....

با بچه ها کمی حرف زدیمو با معلم های جدیدمون اشنا شدیم و من مدام فکر یه نفر بودم اونم ک بود که توی تابستون باهاش اشنا شدم و حالا باهاش کات کردم یه اشناییت تصادفی سعی میکردم زیاد بهش فکر نکنم اما نمیتونستم عارفه هم از این موضوع خبر داشت یه لحظه فکر کردم قطره اشکی از صورتم اومد پایین که سریع اونو پاک کردم تا ک نبینه اما این حرکت از چشم عارفه دور نموند در کل دوست خوبی بود واز اینکه حرفی نمیزد تا من اروم بشم ازش خیلی ممنون بودم سعی میکردم براموشش کنم اما نمیتونستم خب به هرچی نگاه میکردم خاطراتش برام مرور میشد نمیدونم چرا نمیتونم فراموشش کنم ولی سعی میکنم حتی بهش فکر هم نکنم چون فکر کردن بهش کار درستی نیست لاید تمام حواسمو به دزسم بدم اما میدونم که غیرممکنه با دستی که روی شونم اومد به خودم اومدم دیدم عارفه داره با صورتش بهم میگه اروم باشم منم برای اینکه نفهمه گفتم من حالم خوله نگران نباش و دوباره به معلمم که داشت درسو توضیح میداد نگاه کردم سعی میکردم به هیچی فکر نکنم که با ای زینب به خودم اومدم

_رزا چیزی شده ؟؟؟

_نه چیزی نشده تو به درست گوش کن

زینب به حالت شوخی یه اخم مصنوعی کردو گفت

_بگو کیه تا به پسر داییم بگم حسابشو برسه

یه خنده مصنوعی کردمو گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نیازی نیس پسردایی جنابعالی اوقات خودشونو تلخ کنن خودم بلدم شما زحمت نکش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار یکم ناراحت شد ولی بازم حالت صورتشو تغییر نداد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ولی بازم اگر چیزی شده اون همیشه برای تو وقت داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از اینکه اینو گفت یه چشمک زدو خنده ی خبیسانه ای کرد منم ب ای اینوه کم نیارم خندیدمو صورتشو به روی معلم چرخوندم که یه لحظه ای معلم در اومد که چرا انقدر حرف میزنید منم دیگه تا اخرکلاس حتی یه کلمه هم حرف نزدم و گاهی وسط کلاس درس عارفه بهم نگاه میکرد که من به معلم اشاره میکردم که یعنی حواست اونجا باشه اونم یه خنده میکردو نگاشو میچرخوند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لحظه به دیوارای این کلاس خیره شدم و یاد پارسال که زینب درباره ی پسرداییش توضیح میداد افتادم که چطور عکسشو روی تخته میکشیدو من و عارفه باهم میخندیدم و اونم کاملا جدی تمام توضیحاتشو میداد و ما اونو مسخره میکردیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی چرا باید اینطوری بشه چرا مردی که حتی به بارم منو ندیده الان عاشقم باشه تابستون که بود وقتی به زینب پیام میدادم اون جواب میداد یعنی از جواب دادنش کاملا مشخص بود که پسر دختربازیه یعنی کم کمش یه ایی رو دوست دختر داره اونوقت چرا باید به من گیر بده هرچی هست تقصیر این زینبه که بالاخره من میفهمم چه خبره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****************************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تقریبا نیمی از سال رو فقط با حرف های زینب سر کردم و البته یه سرگرمیه خوبی هم شده بود همیشه تو این مدت صبح که میومدم با لی از حرف های زینب رو به رو میشدم همیشه توی ذهنم پسری با صورتی که زینب برام گفته بود رو مجسم میکردم حتی گاهی وقتا خودم درباره ی شخصیتش ازش میپردم ولی الان نزدیک سه ساله که بهم میگه بیا پارک و من قبول نمیکنم ولی بازم خوشم میاد سوال بپرسم و اونم جوابمو بده تواین مدت هم مهدی کمتر بهم پیام میده و اگر هم بده من جوابشو نمیدم یا گوشیمو خاموش میکنم دیگه خسته شدم درسته همه چی بین ما تموم شده اما اون بازم زنگ میزنه و پیام میده من از اولش موافق نبودم اما با حرف هایی که درمورد من زد و تمام اون دروغ هایی که گفته به جای دوست داشتن ازش متنفر شدم ولی خب یکم هم چاشنیش دوست داشتن هست اما نه زیاد به اندازه سر سوزن ولی هرچی باشه فک میکنم پسر دایی زینب خیلی بهتره اون سه سال به پای من صبر کرده و حالا هم با جواب های سربالایی که دادم بازم دست بردار نیس و این برای من قابل تحنه گرچه زینب یکم پیاز داغشو زیاد میکنه ولی همین که اونم جیزی نگفته بدای من خیلیه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه نزدیک پایان ترمه و من از این که باید از بچه ها خداحافظی کنم خیلی ناراحتم دوستای خوبی داشتم گرچه ناراحت میشدیم اما بازم دوستای خوبی برای هم بودیم و فکر اینکه قراره ازشون جدا بشوم ناراحتم میکنه یه هفته ی دیگه تا شروع امتحانات باقی مانده و من تو این یه هفته کلی با دوستام خوش گذروندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امروز دوشنبه است و من قراره با مامانم بریم یه کم بیرون اخه خیلی خسته شدم انقدر تو خونه بودم افسردگی گرفتم رفتم ابی به صورتم زدم و رفتم توی اتاقم تا اماده بشم داشتم مانتومو میپوشیدم که ای پیامک گوشیم بلند شد رفتم پیامو باز کردم که نوشته بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سلام خوبی من پنج شنبه دارم میام یزد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جملشو باور نکردم نگاه به شماره اش کردم خودش بود شماره مهدی بود یکم تعجب کردم اوندم گوشیمو خاموش کنم که دوباره یه پیام دیگه اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من درسته هیچی ندارم اما قول میدم وقتی پولدار و خونه دار شدم میام خواستگاریت بهت قول میدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این حرفش یکم برام قابل هضم نبود همین یه جمله منو ازار میداد ازش انتظار همچین حرفی رو نداشتم با اون کارا و اون حرف هایی که زده بود دیگه از چشمم افتاده بود ولی این حرفش یکم منو ناراحت کرد به خودم اومدم دیدم اشک توی چشمام جمع شده ولی نباید خودمو میباختم من اونو واسه همیشه فراموش کرده بودم پس دلیلی نداره دوباره بهش فک کنم سریع براش نوشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واسم مهم نیس دیگه بهم پیام نده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و سریع گوشیمو خاموش کردم و سعی کردم دیگه به هیچی فکر نکنم این بهترین راه بود چرا باید ذهنمو مشغول اون میکردم؟مگه اون کی بود؟مگه وقتی اون تهمت هارو بهم میزد یه روز فکر نکرد که قراره دیگه نبخشمش ؟ وقتی اون حرف هارو بهم زد کجا بود که ببینه چطوری گریه میکردم و هیچی نمیگفتم حالا هرچی سرش بیاد حقشه میخواد پنج شنبه بیاد؟ خب بیاد به من چه هرکار که دلش میخواد بکنه اون دیگه برام مهم نیس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_رزااااااا کجایی تو زودباش دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باای مامانم به خودم اومدم سرمو به چپ و راست تکون دادم که هرچی توی ذهنمه فراموش بشه بریزه بیرون سریع کفشمو پوشیدمو از پله ها اومدم پایین تا در خونه دویدم و با مامانم هم قدم شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهترین حس برام میاده روی بود من عاشق پیاده رویم این کار باعث میشه همه چیزو واسه یک لحظه فراموش کنم و به اطرافم نگاه کنم واین برام لذت بخش ترین کاره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخیش امتحانات هم تموم شد و با خیال راحت میتونم برم بخوابم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چطور بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوب بود تو چی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_منم خوب بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه یه دستی محکم خورد پشت کمرم که فهمیدم کار کیه تو این سه سال انقدر به خاطرش خندیدم و واقعا هم خوب و هم بامزه بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اوی کجایی دوباره رفتی هپروت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هان چی نه همینجام خب زینب چطور بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ما که خوب بود فقط خداکنه این ریاضیه تک نشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوب میشی ان شاالله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب بچه ها بیاین بریم خداحافظی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد دستش رو به سمت بچه ها برد خودش راه افتاد منو عارفه هم پشت سرش رفتیم با تک تک بچه ها خداحافظی کردیم خیلی ناراحت بودمو و البته اشکم هم در اومده بود با بچه ها خداحافظی کردمو داشتم میرفتم که تازه یادم افتاد با دختر عمه ی همسر ایندم خداحافظی نکردم امسال انقدر مسخره بازی دراورده بودیم که به پسر دایی زبنب میگفتم همسر آینده ام و این کارم زینبو بیشتر خوشحال میکرد مخصوصا وقتی عکسشو واسم فرستاده بودو نظر منو خواست منم که تاییدش کردم این باعث امیدوار تر بشه باهاش هم کلام نشدم اما گاهی وقتا از طریق گوشی زینب بهم پیام میداد و منم جوابشو میدادم باهم کل کل میکردیم اما خب با خوبی خداحافظی میکردیم مخصوصا که قرار شده بیاد خواستگاریم اونم بعداز م مادربزرگ زینب فک کنم الان سالش هم گذشته اما هنوز نیومده گاهی وقتا باهم در رابطه با این موضوع هم با زینب بحث میکردیم و اون همیشه یه چیزی سر هم میکردو میگفت منم برای اینکه موضوع کشش پیدا نکنه هیچی نمیگفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خانمممم با من که خداحافظی نکردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینو گفتو بعد دستشو گرفت جلوم منم دستشو گرفتم و ب*غ*لش کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مگه میشه دختر عموی شوهر آینده ام یادم بره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم با هم حرف زدیمو خداحافظی کردیم میدونستم تابستون هم بهم پیام میده خلاصه با همه ی بچه ها دست دادمو خداحافظی کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*************************************************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پنج سال بعد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_رزاااا دانشگاه کجا قبول شدی ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نمیدونم خودمم خیلی استرس دارم ببینم کجا قبول شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب برو نگاه کن دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه انقدر حولم نکن لیلی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تمام استرس کد رهگیریمو وارد کردم و همین که رتبه مو دیدم انگار بال دراوردم خیلی حوشحال بودم سریع لیلی رو ا زدم توی دبیرستان تنها فقط با اون حرف میدم و راحت بودم چون اونم مثل من دختر شاد و سرحالیه و مثل خودم مثبت اندیش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب کجا قبول شدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_لیلی نگاه کن دانشگاه تهران قبول شدم با رشته پزشکی باورت میشه؟؟؟من که خیلی خوشحالم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لیلی که انگار باورش نمیشد چشم هاشو بست و باز کردو دوباره این کارو انجام داد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_وای رزا باورم نمیشه همون چیزی که میخواستی قبول شدی بهت تبریک میگم عزیزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ممنون عزیزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد بلند شدمو ب*غ*لش کردم معلوم بود از اینکه باهم یه جا قبول نشدیم ناراحته اما بازم روحیه شو حفظ کردو تصمیم گرفتیم باهم یه جشن بگیریم برای همین به زبنب و عارفه هم زنگ زدم و اونارو دعوت کردم توی این پنج سال باهاشون در ارتباط بودمو وقتی این خبرو بهشون دادم خیلی خوشحال شدن گفتن که حتما میان .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_رزا راس میگی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اره مامان باور کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خیلی خوشحالم عزیزم بهت تبریک میگم دختر گلم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامانمو ب*غ*ل کرومو اونم منو دعام کرد و این دعا و این لبخند روی لب مادر و پدرم بهترین هدیه واسه من بودو این منو خیلی خوشحال میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه به ساعت کردم ساعت شش بعدازظهر بود به بچه ها گفته بودم ساعت هفت بیاین دیگه وقت زیادی نداشتم یه ارایش ملایم کردمو یه نگاه به اینه کردم یه لباس قهوه ای که پایین اون حالت قارچی داشت و بالای اون هم یه نوار پهن مشکی براق کار شده بود با بند های ظریف یکم هم کوتاه اما نه زیاد این رنگ لباس پوست سفیدمو بیشتر نمایان میکردو البته زیبا تر موهامم باز گذاشتمو فقط فرشون کردم اینجوری بیشتر بهم میومد زیبا ترم میکرد دستمو به حالت غتچه جلوی دهنم گرفتمو یه ب*و*س کردمو از توی اینه واسه خودم فرستادم ماشاالله مثل دختر شاه پریان شدم بزنم به تخته و بعد دستمو به گوشه تختم زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشسته بودمو چشمم به ساعت بود که با اولین زنگ به خودم اومدمو سریع بلند شدم یه نگاه سرسری از اینه به خودم نگاه کردمو رفتم در باز کردم که با لیلی روبه رو شدم باهاش یه سلام و احوال پر کرومو که دیدم پشت سرش عارفه و زینب هم اومدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زینب_سلاممم رزا خانوم تبریک میگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلاممم معلومه شماها کجایین چشمم به ساعت خشک شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عارفه_ازقدیم گفتم چشممون به در خشک شد نه ساعت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لیلی_راس میگه ها نکنه ساعتو جلو کردی که ما زودتر بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه بابا تازه مبخوتم عقب هم بکنم که بیسشتر بمونید بفرمایید تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زینب_رزا اگه گفتی که منو رسوند؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی آشپز خونه بودم که با ای بلند گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کی؟؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خیلوخب کر شدم بابا یکم ارومتر خوبه کنارتیما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببخشید خب بگو کی تورو رسوند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_همسر اینده جنابعالی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_وااا مگه همسر اینده من تاک داره که هرجا میخوای بری برسونتت خودت تاک میگرفتی میومدی همسرمو خسته کردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد یه چشمک زدمو اخمامو کردم توی هم و با حالت شوخی انگشت اشارمو به سمتش گرفتم و گفتم بار اخرت باشه همسرمو تاک تلفنیه خودت میکنیا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زینب هم به حالت شوخی دودستش رو اورد بالا و با ایی که انگار ترده گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشممممم بابا ما تسلیم اگه بهت رو بدیم دوروز دیگه اونو میکنی شوهرت و بعد ما رو قورت میدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفش همه زدن زیر خنده هم باهم حرف زدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موقع شام که بود همه داشتن در سکوت شامشونو میخوردن که عارفه سکوتو شکست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راستی زینب پسرداییت چه دانشگاهی میره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زینب نگاهی به من کردو بعد خطاب به عارفه گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دانشگاه تهران همونجایی که رزا قبول شده تازه کلاساشون هم یکیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفش غذا افتاد تو گلوم و به سرفه افتادم عارفه سریع یه لیوان اب جلوم گرفت اما انقدر سرفه کردم که نتونستم اب و بخورم برای همین مدام پشت سرهم سرفه میکردم که لیلی با تمام قدرتش زد پشت کمرم که نه تنها غذا بیرون اومد بلکه فکر کنم کمرم داغون شدو دیسک کمر گرفتم با چشم های سرخ به همه نگاه کردم همه شو ترده بودن به لبخند زدمو دوباره قاشق چنگالو دستم گرفتمو گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بچه ها نگران نباشید من چیزیم نیس حالم خوبه حالا بیاین شامتنو بخورید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفم یاد حرف زینب افتادم یعنی واقعا پسر داییش توی دانشگاهی هست که قراره من برم ؟؟ولی چطور ممکنه توی یه کلاس باشیم ؟ اون از من بزرگ تره پس چطوری ممکنه سوالی که توی ذهنم بودو به زینب گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زینب چطور ممکنه پسر دایی تو با من هم کلاس باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب توی همهی درس ها که نه تدی درس های تخصصی فقط تو کلاس شماست نه همه ی درس ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اهان خب لچه ها شامتونو بخورید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی قراره من با ا ن تو یه کلاس باشم حتی من یه بار هم اونو ندیدم پس چطوری بشناسمش ؟ اصلا به من چه میخواد تو کلاس ما باشه میخواد نباشه من درسمو میخونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب رزا زحمت دادیم کاری نداری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کجا بچه ها بشبنید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه دیگه ما میریم مزاحمت شدیم دیر وقته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شما مراحمید باز هم بیاید خوش حال میشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر سه شون باهم گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشممممم خداحافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خداحافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وایی خیلی خسته شدم با همون لباسا رفتم روی تختمو به حرف های زینب فکر میکردم یعنی من اونو میشناسم ؟یا اون منو میشناسه؟ولی ما که حتی یه بار هم همدیگه رو ندیدیم پس دلیلی نیس همو بشنام انقدر خسته بودم که تا چشمامو بستم سریع خوابم برد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(رزا نگران نباش بر میگردم من برمی گردم اونم با دست پر نمیزارم مال کس دیگه ای بشی بهت قول میدم .....) با جیغ خفیفی بلند شدم صورتم عرق زیا ی کرده و نفسم بند اومده سریع از تختم اومدم پایین و یه لیوان اب خوردم وای نه این مهدی بود ؟خدایا چرا چرا باید بعد از پنج سال که فراموشش کردم حالا دوباره بیاد تو خوابم مدام حرف های پنج سال پیشش توی ذهنم مرور میشه چه شبایی که خوابشو میدیدم و اون انگار نه انگار ولی حالا چرا باید دوباره خوابشو ببینم؟خدایا من به زور فراموشش کردم حالا چرا باید دوباره یادم بیاد ؟چرا باید اون روزایی رو یادم بیاد که واسه ازدواجمون نقشه میکشیدیم و حتی اسم بچمونم انتخاب کردیم ؟چه روزایی بود ولی خیلی زود گذشت بهم قول داد پولدار و خونه دار که شد بر میگرده اما حالا نیس و پنج ساله که میگذره ما از همون اول هم به درد هم نمیخوردیم ولی اون تمام حس منو که پاک و خالص بودو نابود کرد اون ح که من نسبت بهش داشتم پاک بود ولی اون لیاقت نداشت لیاقتش همون دخترایی هستن که توی گوشیشون به جز اون اسم ده تا پسر دیگه هم هست اما من دیگه اون رزای سابق نیستم با بهم زدن و رفتن مهدی اون رزای شاد و سرزنده هم رفته و جاشو داده به یه رزای مغرور به خودم اومدم دیدم دارم گریه میکنم سریع اشکامو پاک کردم چون حتی ارزش گریه کردن هم نداشت سرمو به چپ و راست گردوندم که همه چی از سرم بپره اما بدتر شد یعی کردم به چیزی فکر نکنم و راحت بخوابم تا فردا بتونم وسایلمو برای رفتن به دانشگاه اماده کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دانشگاه ها شروع شده بود و خیلی هم عالی بود دوستای زیادی پیدا کردم مثل نفس و منا که نفس مدام میگفت داداشم قراره بیاد دانشگاه و الان خارج از کشوره و قداره تا دو روز اینده بیاد منم که حوصله نداشتم فقط سرمو تکون میدادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_رزااا بدو دیگه استاد الان میره سرکلاس مخصوصا این استاد منتظری که مثل برج زهرمار میمونه به خدا بدو دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه صبرکن ای وای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چیشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سویبچ ماشنمو جا گذاشتم صبرکن الان میرم میارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_زودباش دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع رفتمو سوییچ ماشین 206 سفیدمو که تازه بابام واسم خریده بود رو برداشتم .درست یه ماه پیش این ماشینو وقتی رفتم یزد بهم داد که توی تهران وقتی میخوام برم دانشگاه راحت باشم به قدری اون روز خوشحال بودم که دیگه به هیچی فکر نمیکردم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع ماشین رو روشن کردمو دنبال منا هم رفتم و سه نفری ردیم دانشگاه استاد سر ساعت 8 صبح کلاس بود و اگر پنج دقیقه دیر میکردی توبیخت میکرد یا اون روزو بیشتر نگهت میداشت خداییش استاد به این گند اخلاقی ندیده بودم ولی خب باید باهاش راه میومدم وگرنه این درس منو مینداخت سریع نگاه به ساعت کردم دیدم پنج دقیقه به هشته به حالت دو دویدمو پله ها رو دوتا یکی کردم و در کلاسو سریع باز کردم که با دیدن صندلی خالی استاد نفسنو بیرون دادمو نشستم روی صندلی که با دیدن اقای فتوحی لبخندی که روی ل*ب*م بود ماد پسر خوبی بود ولی من ازش خوشم نمیومد چند بار هم ازم خواستگاری کرد ولی قبول نکردم نمیدونم چرا ولی اصلا ازش خوشم نمیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوبین مامان و بابا خوبن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ممنون کاری داشتید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سردی تمام باهاش صحبت میکردمو جوابشو میدادم )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دواز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببخشید میشه اون جزوه هایی که استاد بهتون داد رو بهم بدید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(اومدم بگم مگر بچه های دیگه ندارن که از من میگیری ولی دیدم نهایت بی ادبیه بدبخت اون چه هیزم تری بهم فروخته اینجوری باهاش رفتار کنم ؟)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه الان همراهم نیس تو ماشین اخر کلاس بهتون میدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خیلی ممنون راستی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومد بقیه حرفشو بزنه که استاد اومد و من چقدر خوشحال شدم چون دیگه حوصله شنیدن حرف هاشو نداشتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وسط های کلاس بود که در کلاس یهو باز شدو یه پسر قد بلند و خیلی خوش هیکل و البته خوشکل وارد کلاس شد و با استاد سلامی کردو رفت نشست و مثل اینکه همه اونو میشناختن ولی من نه اومدم از نفس بپرسم کیه که دیدم اون خوابه و ای خروپفش داره میاد یه نیشگون حسابی ازش گرفتم که به خودش اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هان چیه دیوونه دردم گرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مرض الان وقت خوابه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب چیکار کنم خیلی خسته شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ای درد بگیری .میگما نفس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بگو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اون پسره کیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_همون که اخر کلاس نشسته دیگه و با دستم خیلی اروم و قایمکی به صندلی اخر کلاس اشاره کردم نفس تا اونو دید چشماش برق زد خیلی خوشحال شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب اوی با تو هستما اون کیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_وای رزااا اون اون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب بنال دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اون داداشمه قرار بود دیشب برسه ولی مثل اینکه امروز رده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لحظه فک کردم گوشام نمیشنوه برای همین گفتم چییییی دوباره بگو نفس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس که کلافه شده بود با دست اروم زد روی سرمو گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اخه خنگ کری؟گفتم که برادرمه همونی که راجبش به تو و منا گفتم دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لحظه سعی کردم فکر کنم و حرف هاش یادم بیاد که تمام کلمه هاش یادم اومد پس اون شاهزاده سوار بر اسب سفید ایشون هستن انگار که از دماغ فیل افتاده چقدر هم مغرور پاهاشو روی هم گذاشته انقدر بدم میاد از این جور پسرا که حرف دلمو منا زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_وا نفس چرا داداشت اینجوریه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مگه چشه چجوریه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هیچی اخه اینجوری که اون نشسته خیال میکنی از دماغ فیل افتاده به خدا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب چیکار کنم منا اون همیشه همینجوریه از بچگی مغرور و یه دنده است

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بچه ها بسه دیگه به درس گوش بدید استاد داره نگامون میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بچه ها یه باشه ای گفتن اما همه ی حواسشون به برادر نفس بود به خصوص منا که تا اونو میدی یه خنده میکرد اما برادر نفس حتی نگاهی هم بهش نمیکرد ولی منا بازم به کاراش ادامه میداد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چهار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

********************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه کلاس تموم شده بودو این اقای فتوحی مثل کنه به منو نفس و منا چسبیده بود فقط خدا خدا میکردم که برم به ماشین تا من جزوه هامو بدم بهش ببره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع در ماشینو باز کردمو جزوه هامو بهش دادم اونم فهمید عصبانیم با یه ببخشید مزاحمتون شدم رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_وای رزا این اقای فتوحی عجب ادمیه ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب چیکار کنم نفس نمیشه پسر مردمو که الکی دعوا کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اخه خیلی سریشه چندبار سرش داد زدی ولی انگار نه انگار بازم دنبال سرمون میاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ولش کن حالا سوار شو بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتیم سوار میشدیم که نفس یه دفعه جیغ زد منو منا که حسابی تعجب کردیم با بهت بهش نگاه کردیم که اون با دست به پشت سر من اشاره کرد منم یکم تردم اما خودمو نباختم تا پشت سرمو نگاه کردم احساس کردم بینی نازنین و خوشکلم داغون شده و به چیز خیلی سفت و سختی برخورد کرده و همچنان که داشتم بینیمو با دستم گرفتم به اون ک که بهم برخورد کرد بد و بیراه میگفتم که تا اونو دیدم یه لحظه خشکم زد اما سریع به خودم اومدمو بهش تشر زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آهای چه خبرته مگه کوری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اولا سلام ا درست صحبت کنید خانم شما به من برخورد کردین شما کوری که ادم به این بزرگی ندیدی نه من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من کورم یا تو؟تو میمردی اگر انقدر نزدیک نمیشدی که من به شما بدخورد نکنم ؟واقعا که براتون متاسفم اقای محترم شما در حالی که پول و ثروت دارین کاش یکم عقل و ادب داشتین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_درست صحبت کن اصلا به من چه حقته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفش دیگه حسابی عصبانی شدم برای همین قبافه ی حق به جانب گرفتمو گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوبه اول میزنید مردم رو فلج میکنید بعد میگید حقته وافعا که اقا تو حتی لیاقت نداری باهات هم صحبت بشم تو خیلی بی فرهنگی تو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفم عصبانی شدو بازو مو محکم گرفت و صورتشو به صورتم نزدیک کرد ولی من اصلا بهش نگاه هم نکردم چون میدونستم الان چشماش سرخه و رگ هاش بیرون زده یکم تردم اما خودمو نباختم دوس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببین خانوم برای بار اخرت باشه به فرهنگ و خانواده من توهین میکنی وگرنه بلایی به سرت میارم که نفهمی چی به چیه (بعد با داد بلندی گفت )فهمیدی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم که ترده بودم فقط سرمو تکون دادم اما بازم کوتاه نیومدم سریع دستمو از دستش کشیدم بیرون.و نگاهی به دستم کردم حسابی قرمز شده بود و مطمن بودم اه میشه چون خیلی محکم گرفته بود از دیدن دستم عصبانی شدمو کیفمو بهش زدمو گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_توهم بار اخرت باشه به من دست میزنی ثانیا یکم اون چشماتو باز کن و دیگه هم حق نداری سر من داد بزنی منم مثل خودش باداد گفتم فهمیدی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اره امیدوارم دیگه هیچوقت نبینمت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_منم همینطور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینو گفتمو سوار ماشین شدم که متوجه شدم بچه ها نیستن پیاده شدم بیرونو نگاه کردم اما ک نبود سریع شماره نفسو گرفتم که با دوتا بوق جواب داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_الو سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام شما کجایین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ما بعنی من و ما رو میگی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه فامیلای بقال سر کوچمونو میگم اره دیگه شماها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خیلوخب بابا ما داریم پیاده میریم خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چرا صبر نکردین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اخه میدونی اونوقتی که داد کشید پام رفته بود زیر لاستیک خیلی درد داشت توهم فک کردی دارم پشت سرمو نگاه میکنم پشتت رو کردی اونطرف منم درد داشتم دیگه منا کمکم کرد که پامو بیرون بیارم بعد درد داشتم دیگه نتونستم وایسم تا تو بیای دیگه سریع منا منو برد بیمارستان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_الان خوبی منا هم کنارته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اره بابا خوبم دکتر گفتم چیزیم نیس اره باهامه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بگو کجایین بیام دنبالتون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه بیا خیابون (.....)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه الان میام همونجا واین خداحافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه فعلا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشینو روشن کردمو رفتم دنبال نفس و منا و توی راه به دستم نگاه میکردم که خیلی درد داشت و هچنان به دماغم توی اینه هم نگاه میکردم یکم سرخ شده بود به خاطر همین هزچی فحش بلد بودم به اون پسره دادم .داشتم به دماغم نگاه میکردم که نفس و منا رو کنار خیابون دیدم سریع زدم کنار تا اونا بشینن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام معلومه کجایی ما رو کاشتیا سه ساعته تو این افتاب وایسادیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببخشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب چی شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چی چیشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_وا رزا منظورم اون پسره است دیگه کی بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نمیدونم یکم باهاش بحثم شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منا_نفس تو ندیدیش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس_نه من اینقدر درد داشتم که نفهمیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منا_خب حالا لگو چرا دعوا کردین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم کل ماجرا رو تعریف کردم گاهی منا و نفس از اون دفاع میکردن و گاهی هم از من و خلاصه با کلی شوخی و خنده نفسو رسوندم خونه و با منا به خونمون رفتیم راستش من و منا باهم توی یه خونه بودیم و این خیلی عالی بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_وای دارم از خستگی میمیرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_منم همینطور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با همین لباس هوم رفتم توی اتاق و روی تخت خوابیدم به دو نرده خوابم برد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*******************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پانز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با احساس دستی روی شونه هام بلند شدم یکم اطرافو نگاه کردم که چشمم توی دوتا تیله ی سبز و البته قرمز که معلوم بود عصبانیه ثابت موند داشتم نگاش میکردم که احساس دردی توی بازوم کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_رزا بلند شو دیگه الان دانشگاه دیر میشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آی ولم کن دستمو شکستی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_وای رزا بازوتو نگاه کن کبود شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع به بازوم نگاه کردم اره کبود شده بود اول فکر کردم از نیشگون منا است ولی وقتی بیشتر نگاه کردم فهمیدم این مال ماجرای دیروزه این قسمتو به منا ونفس چیزی نگفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_رزا کجایی تو؟این چیه رو دستت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چی؟؟این؟؟هیچی دیروز داشتم حمام میکردم پام لیز خورد بازوم خورد به شیر اب همین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ولی این کبودی که دیروز صبح نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_منا گیر دادیا حالا ولش کن بلند شو بریم حاضر بشیم که الان استاد میاد بدو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه پس من میرم اماده بشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سریع باش لطفا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منا باشه ای گفت و از در بیرون رفت یه بار دیگه به کتفم (بازوم)نگاه کردم پود سفیدم انگار بدجوری بنفش شده بود اومدم بهش دست بزنم که یه دفعه دردم گرفت ای خدا لعنتت کنه ببین چه بلایی سر دست نازنینم اورده امیدوارم دیگه نبینمت ولی اگه خدایی نکرده دیدمت یه بلایی به سرت بیارم که بفهمی رزا کیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*******************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منا_نفس جدی میگی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس_اره بابا قراره داداشم امروز بیاد دانشگاه بهتون گفته بودم که همونی که دیروز سر کلاس بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منا_وای چقدر خوشتیپ بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من_منا نمیخوای آدم بشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من_مگه من چی گفتم ؟بعد با چشم به نفس اشاره کرد و گفت شاید یه روزی عروسشون شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس تا این فهمید یه عق زدو با خنده گفت خدانکنه تو عروس ما بشی وگرنه داداش بیچاره ام چلاق میاد خونه ما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفش منونفس زدیم زیر خنده اما منا یکم اخم کرد که بعد از نازکشی نفس رفتیم سر کلاس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_منا حوصلم سررفته چقدر این استاد حرف میزنه ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اره دیگه داره خوابم میبره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استاد_خانم صمدی اگر حرف زدنتون تموم شده من ادامه بدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منا یکم هل کرد ولی سریع خودشو جمع کرد و گفت نه نه استاد شما راحت باشید و بعد برای اینکه پسرا بعدا بهش تیکه نندازند گفت خواهشا دفعه بعدی اینجوری آدم و ا نکنید واسه ی اجازه گرفتن اخه ادم میترسه هرچی باشه قلبه تلمبه که نیس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفش کل کلاس رفت رو هوا و همه خندیدن استاد که حسابی قرمز شده بود به اقای ضیایی گفت که کلاس رو بچرخونه تا بیاد همین که استاد از در بیرون رفت اقای ضیای خیلی خشن و سنگین رفت کنار صندلی استاد و بلند گفت بچه ها ساکت نفهمیدین استاد چی گفت و بعد رفت روی صندلی استاد ایستاد که یکی از دوستای خودش بلند گفت نه استاد چی گفت اقای ضیایی کنترل بورد رو مثل بلندگو جلوی دهنش گرفت و گفت استاد گفت من یه پرنده ام آرزو دارم کنارم باشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من یه خونه ی سرد و تاریکم کاشکی تو بیای چراغم باشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و اینارو میخوندو همه همراهیش میکردن و دست میزدن و بعد به دوستش امک اشاره کردو و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میمیرم اگه از تو جدا شم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میمیرم اگه با تو نباشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ما حسابی خندیدم دیگه اقای ضیایی که بهتره بگم کامران حسابی رفته بود توی حسو داشت میخوند استاد داخل کلاس شد و همه ساکت شدن اما کامران همچنان داشت میخوند که متوجه شد کلاس ساکت شده چشماشو که باز کرد یه لحظه خشکش زدو مثل دخترا دستشو گذاشت جلوی قفسه نه اش و یه جیغ زنونه کشید همه خندیدن که با نگاه استاد دوباره همه ساکت شدن استاد که دیگه داشت منفجر میشد با داد بلندی رو به کامران گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقای ضیایی برو بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کامران که یکم ترده بود اما حالت صورتشو حفظ کردو با اکراه از صندلی اومد پایین و داشت میرفت بیرون که قتی پشتشو کرد به استاد اداشو دراورد و باز همه خندیدن اما زیر لبی چون ممکن بود استاد دوباره عصبانی بشه من که از خنده قرمز شده بودم نگاهی به کامران و بعد به نفس و منا کردم که متوجه شدم اوناهم به زور دارن خودشونو کنترل میکردن در کل کامران پسر خیلی بانمک و با مزه بود و از اینکه استاد جلوی همه ی بچه ها اونو بیرون کرد اصلا عصبانی نشد و این یکی از ویژگی های اونه با رفتن کامران کلاس دوباره خشک و ساکت شد و ک جرات حرف زدن نمیکرد و این باعث شده بود بعضی از بچه ها خوابشون ببره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شانز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منا_خب نفس چرا برادرت نیومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس_اخه برادرم فقط تو درس های اختصاصی و عمومی با من توی یه کلاسه اون مهندس و ما قراره دکتر بشیم دیوونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من_وای منا تو ادمو دیوونه میکنیا خوبه یه بار بیشتر اونو ندیدی که اینجوری مجنون شدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من_خیلوخب شماها هم مدام به من اینارو میگین خب پسر خیلی خوشکلیه همه پولداره هم خوشکل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من_حواست باشه ها خواهرش اینجاس و بعد با دست به نفس اشاره کردم نفس از خانواده خیلی پولداری هستن اینطور که نفس میگفت باباش سه تا شرکت داره که یکیش به نام داداشه و یکیش هم به نام خودش و اون یکی هم به نام مامانشه و اینطور که میگفت خانواده ی خیلی با فرهنگی بودن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس_بچه ها نگاه کنید امیره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منا_امیر؟؟؟کی هست حالا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس_برادرمه دیگه و با دستش به پارکینگ دانشگاه اشاره کرد من که رد نگاه و دستشو گرفتم دیدم یه پسر خوشتیپ و البته خوشکل داره به ما نزدیک میشه اما خیلی مغرور و دریغ از یه لبخند وقتی نزدیک تر شد ماتم برد نه این امکان نداره خدایا چرا باید من هرچی میگم تو ب عکسشوبفهمی وای خدایا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من_رزا رزا کجایی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لحظه به خودم اومدم که منا در گوشم گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بسه پسر مردمو خوردیش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اول نفهمیدم چی گفت اما در یه ثانیه منظورشو فهمیدمو سعی کردم الان چیزی نگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس_خب بچه ها معرفی میکنم برادرم امیر و امیر اینا هم دوستام رزا و منا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر_خوشبختم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منا_منم خوشبختم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر تا بیاد به من نگاه کنه خشکش زد اون به من نگاه میکرد و من به اون که با دیدن صورتش یاد دستم افتادم سریع اخم هام رو کردم توی همو با سردی هرچه تمام گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سلام خوشبختم و منتظر جواب اون نشدم و دست منا رو گرفتم و گفتم نفس با ما نمیای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه با امیر میرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه فعلا از امیر خداحافظی نکردمو با اخم به طرف ماشینم رفتم و نشستم منتظر شدم تا منا هم بشینه و حرکت کردم توی راه مدام به این فکر میکردم که این امکان نداره ولی خب حالا که شده خدایا عاقبت همه رو به خصوص منو به خیر کن چون اصلا دوست ندارم باهاش روبه رو بشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_رزا کجایی تو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میگم تو کجایی سه ساعته دارم باهات حرف میرنما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببخشید نفهمیدم بگو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میگما چقدر این امیر خوشکل بود نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اره بد نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چیییی؟بد نبود ؟خیلی خوشکل بود مخصوصا اون چشم های ابیش که مثل دریا ارامش بخش بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_منا حالت خوبه ک که اخلاق نداشته باشه هرچقدر هم زیبا و پولدار باشه ولی بازم از نظر من شبیه یه هیولا سبز و زشته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_وااا رزا کجا اخلاقش بد بود فقط یکم مغرور بود و تو خیلی بد باهاش رفتار کردی چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چی باید میگفتم ؟؟خب حقیقتو میگم من از ادمای مغرور متنفرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چون من از ادمای مغرور بدم میاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بعضی وقتا فکر میکنم یه طوریت میشه ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خیلوخب برادر نفسو ولش کن منا ناهار چی بخوریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نمیدونم منم خیلی گرسنمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بریم یه رستوران

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مهمون تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه بریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منا که از رفتن به رستوران به خصوص به خاطر اینکه مهمون منه خوشحال بود دستاشو بهم زدو گفت بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***********************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هف

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_منا خداکنه این داداش نفس نیاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ولی من دارم دعا میکنم بیاد اخه خیلی جیگره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مردشور حیاتو ببرن تو آدم نمیشیا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_وا رزااا هرک اون پسرو ببینه واسش غش میکنه تو چرا اینجودی هستی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب خب ازش خوشم نمیاد دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو هم نرمال نیستیا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه حالا بریم سرکلاس ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با منا رفتیم سر کلاس نشستیم که دیدم نفس هنوز نیومده یکم تعجب کردم که احساس کردم دستی روی شونه ام اومد وقتی نگاه کردم دیدم نفسه که حسابی هم عصبانیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_رزااا به خدا میکشمت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چرا مگه چی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چرا نیومدی دنبالم هان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واییی تازه یادم افتاد باید دنبال نفس هم میومدم ولی خب یادم نبود دیگه منم برای اینکه کم نیارم گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب تو که داداشت میومد دنبالت منم گفتم لابد اونم میارتت دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کمتر چرت و پرت بگو اون امروز ساعت یازده کلاس داره احمق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب به من چه باید میگفتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بچه ها بسه دیگه استاد اومد ساکت بشین دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا اخر کلاس ساکت بودیم و دیگه هیچی نگفتیم نزدیکای ساعت یازده بود که در کلاس باز شدو دانشجو های دیگه ای که با ما کلاس داشتن اومدن که من چشمم خورد به امیر تا حالا بهش دقت نکرده بودم هیکل ورزشی و چشم های ابی و خلاصه خوشتیپ بود مخصوصا که یه شلوار کتان قهوه ای با کمربند کرمی و لباس قهوه ای که بند های دور مچ و یقه اش کرمی بود خلاصه خوشتیپ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_رزاااا پسر مردمو خوردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لحظه به خودم اومدم دیدم داره نگام میکنه منم سریع سرمو برگردوندم که منا داشت بهم نگاه میکرد یکم هل کردم و سریع به خودم اومدم و یه اخم کردم که تا بیام بهش چیزی بگم دیدم امیر داداش نفس داره میاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام خانما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منا_سلام اقای مفید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من_سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سلام خشکی کردمو بلند شدم رفتم از کلاس بیرون که ببینم نفس کجاست که دیدم روی صندلی بیرون کلاس نشسته و صرتشو به حالت قهر گرفته منم رفتم کنارشو ب*غ*لش کردمو گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نف نفس من ببخشید دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه حالا برو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نفس ناراحت نشو دیگه خب خودت هم مقصر بودی دیگه ببخشید و بعد لپشو ماچ کردم اونم انگار خوشحال شده بود .آشتی کردیم و رفتیم سرکلاس که دیدم منا با امیر گرم گفت و گو امیر هم اخمی کرده که با یه عالمه جک هم نمیشه بازش کرد و همه ی دخترا هم داشتنبا حسرت به این دوتا نگاه میکردن که منا با دیدن نفس و من دستی تکون دادو گفت اومدین ؟اشتی کردین؟گه امیر هم نگاهی به ما کرد منم سریع نگامو دزدیمو رفتم سرجام نشستم و حتی یه بار هم به امیر نگاه نکردم ولی میتونستم بفهمم که گاهی بهم نگاه میکنه ولی من باید یه فکری بکنم که انتقاممو ازش بگیرم اون دست منو زد داغون کرد حالا بهش نشون میدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_رزاا رزاا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هان چیه بی ادب بلند شو استاد رفته بیرون بلند شو بریم دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_استاد رفت؟پس چرا من نفهمیدم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چون جنابعالی در هپروت و خواب غفلت بودید حالا بلند شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه نفس هم با ما میاد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نمیدونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همراه منا رفتیم که تا بیام ماشینمو روشن کنم دیدم یه ماشین جنس مشکی پشت من پارک کرده و طوری که بهم چسبیده و نمیشه ماشین رو بیرون برد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_منا برو ببین این ماشین مال کیه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من و منا بلند شدیم تا ببینیم این ماشین برای کیه منم که کلاس پیانو داشتم ساعت چهار خیلی عجله داشتم منا هم میخواست بره خونه که یه مهمون داشت حدودا ساعت دو بود که هنوز ک نیومده بود که از دور دیدم امیر و منا با خنده دارن میان منم که حسابی حرص کرده بودم زوری که رگمو میزدی خون نمیومد حالا هم خندیده بودن دیگه بیشتر حرص کرده بودم برای همین با اومدن امیر همه ی حرصمو خالی کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_معلومه شما کجایین ؟سه ساعته منو معطل کردین حالا دارین میحندین؟واقعا که تو دیگه چجور ادمی هستی!؟اصلا ادم هستی؟ببین اقا امیر فکر کردی پول داری خیال نکن همه چی داری واقعا که خیلی بی عقلی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر که حسابی عصبانی شده بود و صورتش قرمز شده شده بود دست به نه ایستاد و با تمام غرورش گفت نه من این ماشینو بر نمیدارم حالا میخوای چیکار کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس و منا هم با تعجب بهمون نگاه میکردن منم گفتم باشه برندار اون دفعه دست منو داغون کردی و حالا اینجوری میگی باشه یه نگاهی به منا که داشت با تعجب بهم نگاه میکرد انداختم بهش گفتم بشین تو ماشین منا توی ماشین ننشست اینبارو با داد گفتم منا بهت میگم بشین تو ماشین بدبخت فک کنم ترد ولی توی ماشین نشست و قبل از اینکه بشینم یه نگاهی به امیر کردم که دیدم دست به نه داره نگام میکنه اما هنوز معلوم بود عصبانیه سوار ماشین شدم و ماشینمو روشن کردم که دیدم منا داره با ترس نگام میکنه منم چشمام رو روی هم گذاشتم یعنی نگران نباش و پامو گذاشتم روی گاز و با تمام سرعت دنده عقب اومدم که با برخورد ماشینم به ماشین امیر یه ای وحشتناک کرد اما بازم به کارم ادامه دادم تاراه جلوم باز شد سریع بیرون اومدم و رفتم کنار نفس و امیر زدم روی ترمز یه تراول هزار تومانی برداشتمو از شیشه ماشین به طرف امیر که داشت با تعجب و البته کمی عصبانی بهم نگاه میکرد پرت کردمو گفتم اینم خسارتش و گاز ماشین دادمو رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هج

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_رزا این چه کاری بود کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مگه من چی کار کردم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منا صورتشو به حالت اعتراضی گرفت و گفت تو چی کار کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم خندیدمو گفتم خب حقش بود باید انتقام اون روزو ازش میگرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چه روزی؟رزا چیشده؟تو از همون اول هم که دیدیش تعجب کردی انگار اونو میشناختی؟چی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه همه چیزو لو داده بودم و تمام اتفاقات رو براش تعریف کردم اونم هر لحظه دهنش باز تر میشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_منا ببند اون دهنو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ای من به خودشو اومدو قیافه حق به جانب گرفت و گفت خب رزا حالا اون یه کاری کرده ولی تو نباید اینجوری میکردی گ‌*ن*ا*ه داشت ببین چه بلایی سر ماشین خوشکلش اوردی اون جنس به این خوشکلی رو زدی مچاله کردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بلخشید منا جون ولی ماشین منم خراب شده ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ماشین تو که فقط چراغ هاش شکسته و یه ذره جلوش رفته تو ولی ماشین امیر که تا فرمونش مچاله شده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راست میگفت خیلی بد زده بودم ولی حقشه تا باشه با دخترا در نیفته تازه اینجور که نفس میگفت داداشش خیلی هم دختربازه و تا دلت بخواد دوست دختر داره من موندم این پسر گند اخلاق چه ک دوست میشه باهاش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منا_خب چکار به اخلاقش داری مهم پول و قیافه اس که داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب به منا نگاه کردم که گفت هان چیه خب تو بلند فکر کردی منم شنیدم تا باشه بلند فکر نکنی و بعد زد زیر خنده راست میگفت گاهی وقتا که بلند فکر میکردم حرف هامم رو بلند میگفتم تا خونه مدام منا میزد توی سرم که چرا این کارو کردم و من هربار یه جوری جوابشو میدادم و بیشتر از این میتردم که نکنه انتقام این کارمم ازم بگیره ولی من جلوش وایمیستم فکر کرده کیه والا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نفس و منا داشتیم میرفتیم سر کلاس که دیدم امیر سر جای نفس نشسته و صندلی نفس درست کنار منه و من منتظر این لحظه بودم نفس و منا تا دیدن اون اینجا نشسته به من نگاه کردن منم به نفس اشاره کردم که بیاد سرجای من بشینه و من میرم عقب اما نفس مثل اینکه میدونست چه خبره گفت نه و رفت اخر کلاس یکمی هم از اون روزی که ماشین داداششو خراب کردم ناراحت بود اما بازم دلش نمیومد باهام قهر کنه به منا نگاه کردم یه چشمکی زدو رفت کنار صندلی من نشست خداییش یکم ترده بودم ولی موضع خودمو حفظ کردم و رفتم نشستم روی صندلیم تا سرمو بالا کردم دیدم مثل میرغضب داره نگام میکنه منم کم نیوردمو یه سلام کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام خوش میگذره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بعله چطور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هیچی فکر کردم اگر با داغون کردن ماشین خوشکلم الان باید عذاب وجدان داشته باشی. واقعا که خیلی پرویی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پرویی از خودتونه ،ببین اقای محترم تو یه کاری کردی منم برای اینکه جواب خوبیتو بی جواب نزارم جبران کردم پس هر بلایی سرت بیاد حقته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفم صورتش از عصبانیت مثل لبو شده بود خودمم یکم تردم اما بازم موضعمو حفظ کردم که یه دفعه انگشت اشاره اش رو به حالت تهدید جلوم گرفت و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببین دختر خانوم تا حالا هیچ دختری با من اینجوری حرف نزده بود که تو داری باهام حرف میزنی پس حواستو جمع کن خوشم نمیاد پاپیچم بشی وگرنه بد میبینی زدی ماشینمو داغون کردی حالا طلبکارم هستی بار اخرت باشه با من اینجوری حرف میزنی تقاص این کارت رو هم پس میدی (این جاشو با داد گفت که من خیلی تردم اما فقط یه تکون خوردم)فهمیدی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببین اقا پسر چون تو خیلی مامانی و لو که ک باهات اینجوری حرف نزده بعدشم من هرک که هرجور لیاقتشو داره باهاش حرف میزنم لیاقت تو هم اینجوریه بعدم اگه از بردن ماشینت جلوی دوس دخترات خجالت میکشی باید بگم برو ماشین باباتو بردار یا اصلا بیا ماشین خودمو بردار نترس بهشون نمیگم قرضیه و(مثل خودش انگشت اشارمو به نشانه ی تهدید جلوش گرفتم و تقریبا با داد گفتم)بار اخرت باشه سرم داد میزنی فهمیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینو گفتمو کیعمو برداشتمو رفتم بیرون له منا هم گفتم که امروز کلاس نمیام و اون با نفس بیاد قبل از اینکه استاد بیاد سریع از کلاس زدم بیرونو رفتمو ماشینمو روشن کردم و به سمت خونه رفتم تا خونه به این فکر میکردم که چقدر این پسره از خود راضیه که یهو جلوی ماشین یه آدمی رو دیدم که با دیدنش تمام بدنم یخ زد و کامل خشکم زد نه خدایا امکان نداره من اشتباه میبینم نه چرا باید هر جا میرم اونم باشه خدایا . داشتم دنده عقب میرفتم که دیدم سوار ماشین شد نخواستم بهش نگاه کنم فقط با داد گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_برو بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام خوبی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مهدی برو بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_رزا من خیلی دنبالت گشتم بزار باهم حرف بزنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نمیخوام حتی اتو بشنوم برو بیرون تا جیغ نزدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه میرم اما بازم میام مطمن باش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_برو بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پیاده شدن مهدی اشکام سرازیر شد و ماشینو با سرعت از جا کندم نمیدونستم کجا دارم میرم ولی یکم هوا واسم لازم بود با دیدن مهدی تمام خاطراتم مثل فیلم جلوی چشمام رد شد چه خاطرات خوبی چه حرف هایی که باهم نمیزدیم از قهر کردنامون تا اشتی کردنامون و اتفاقاتی که بین این ها افتاده بود واقعا لحظات عالی برای من بودن ولی مهدی همه چیزو خراب کرد دیگه گریه هام به هق هق تبدیل شده بودن دیگه نفسم بالا نمیومد ماشینو یه جا پارک کردمو پیاده شدم میخواستم یکم قدم بزنم شاید اروم بشم ولی فایده ای نداره اروم نشدم که هیچ تا بدترم شدم با هر قدم خاطراتش برام مرور میشد چرا نمیتونستم فراموشش کنم؟ولی من که دیگه حتی توی این پنج سال حتی بهش فکر هم نمیکردم چرا بادیدنش همه ی اون روزا یادم اومد من که به جای دوست داشتن ازش متنفر بودم چرا حالا دارم گریه میکنم؟من فراموشش کرده بودم و الان هم باید فراموشش کنم چاره ای نیس امیدوارم این اخرین دیدارمون بوده باشه نگاه به ساعت کردم ساعت هشت شب بود چقدر زود گذشت انگار همین چند ساعت پیش بود که از دانشگاه زدم بیرون سریع رفتم سوار ماشین شدم دیدم گوشیم داره زنگ میخوره منا بود سریع وصل کردم سعی کردم امو طوری کنم که متوجه گریه کردنام نشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_الو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_الو و زهر مار معلوم هست تو کجایی؟میدونی چندبار بهت زنگ زدم ؟صبح تا حالا گذاشتی رفتی نمیگی نگرانت میشم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اش بغض دار شد انگار واقعا نگرانمه و الانه که بزنه زیر گریه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببخشید منا الان میام خونه همه چیزو بهت میگم فعلا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منتظر جوابش نشدمو گوشی رو قطع کردم و تا خونه به این فکر میکردم که چجوری ماجرا رو براش بگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در خونه که ردم سعی کردم اشکامو پاک کنم و خودمو اروم کردم درو باز کردمو سریع رفتم توی اشپزخونه صورتمو با اب شستم که معلوم نباشه اما بدی پوست سفید همینه که تا گریه میکنی صورتت به خصوص چشمات قرمز میشه و اثرش دیر ازبین میره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام معلومه هست کجایی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام ببخشید باید خبر میدادم رفته بودم یکم قدم بزنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_این همه وقت ؟ناهارم که نخوردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ممنون اشتها ندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نفس تا حالا هفت بار زنگ زده و گفته که اگر امیر حرفی زده اونو ببخش و کلی نگرانت بوده حالا بزار ببینمت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه بابا من از اون بی ریخت ناراحت نشدم حرف زد جوابشو هم گرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاهی به منا کردم که منا با تعجب گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیشده چرا چشمات قرمزه ؟گریه کردی؟رزا چیزی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بیا بریم بشینیم واست تعریف میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.