رمان می خوام بخونم از چشمای تو به قلم مهدیس مسکینی
رمان می خوام بخونم از چشمای تو روایتگر داستان زندگی دختری نوزده ساله به نام ترانه است که با مشکلات زندگی پر تلاطمش کنار آمده اما این دوران برآسودگی اش بسیار کوتاه و دفتر خاطراتخاک خورده اش باز هم ورق می خورد. پس از سالها پدر و مادری که لای اوراق چهارده سالگی اش مدفون شده اند؛ یاد دخترکشان می افتند واز طرفی زخم دل رها از دلداگی دخترک باز هم با آمدن عشق کهن اش سرباز می کند. با داستان دخترک چشم زیتونی همراه باشید.
تخمین مدت زمان مطالعه : ۶ ساعت و ۴ دقیقه
ژانر : #عاشقانه #اجتماعی
خلاصه :
رمان می خوام بخونم از چشمای تو روایتگر داستان زندگی دختری نوزده ساله به نام ترانه است که با مشکلات زندگی پر تلاطمش کنار آمده اما این دوران برآسودگی اش بسیار کوتاه و دفتر خاطراتخاک خورده اش باز هم ورق می خورد. پس از سالها پدر و مادری که لای اوراق چهارده سالگی اش مدفون شده اند؛ یاد دخترکشان می افتند واز طرفی زخم دل رها از دلداگی دخترک باز هم با آمدن عشق کهن اش سرباز می کند. با داستان دخترک چشم زیتونی همراه باشید.
مقدمه:
ای یارم ای آهوی تیز پای من
لحظه ای بنشین ب پای درد و دل های من
تو هیچ میدانی چقدر آشفته ام
درمیان دستانت همچو ببری خفته ام
هیچ میدانی دوچشمت جادویم میکند
آن نگاه آهووارت زیرو رویم میکند
بوسه هایت همچو می مستو خموشم میکند
قرص ماه چهره ات نیز مدهوشم میکند
رازی ناب دارد دوچشمانت ای زیبای من
اسم زیبایت شده ترانه روزهای من
یادت است آن شب برفی تا سحر میگفتمت
ک مبادا بروی از پیشم ای دنیای من
زندگی باتو شده سراره رویای من
عشق خاتونم شده تمامه ی حرف های من
میشود بخوانم از چشمانه تو اجازه هست؟
که تمامت بشود دارو نداره خانه ام
با نبودت میزنی آتش برکاشانه ام
بی تو میمیرم تو میدانی ک من دیوانه ام
گر نباشی همچو یک خانه ی ویرانه ام
جای خالی ات کند رسوای این زمانه ام
پس بمان شیرینکم بشو چراغ خانه ام
"پریا گوردرزی"
صدای تق تق پاشنه های کفشم کل فضای آروم کافه چتر رو پر کرده بود.
سرش رو گذاشته بود روی یکی از میزها.محل قرار، کافه چتر بود. جایی که عاشقش بودم.
اون لعنتی با من چیکار کرده بود؟ کل وجود من با عشقی که نسبت بهش داشتم نابود شد. با اومدن نفرتش تووی قلبم ترانه مهربون رو کشت و این ترانه رو ساخت.
-آقای زارع؟
سرش رو بلند کرد و من مبهوت چهره پخته ترش شدم. نمی خواستم زیاد از حد خیره نگاهش کنم که بد برداشت نکنه.
حدود یک دقیقه زل زد به من. می خواست از حالت هام من رو کنکاش کنه. من مثل عادت های نه چندان دیرینه، خونسرد بودم. به خودش که اومد به احترامم بلند شد و دست راستش رو جلوم گرفت. خیره به دستای مردونه اش، پوزخندی آراینده صورتم شد. فکر کنم فراموش کرده بود خط قرمز های من رو. اما با بالا اومدن یک گوشه لبم خودش متوجه شد و دستش رو به عقب کشید.
-خوشحالم که باز هم می بینمت
اما من خوشحال نبودم. تازه داشتم معنی کلمه"آرامش" رو درک می کردم. چیزی که با رفتنش از زندگی من رفت. پدر و مادرم و خود خواهی هاشونم بی تأثیر نبودن....یک چیزی مثل خوره تووی مغزم افتاده بود"اگه خوشحال نبودی چرا دعوتش رو قبول کردی" سعی کردم با جواب دادن به آراد از اون درگیری ذهنی خلاص شم.
-مرسی
دعوتم کرد به نشستن. با اعتماد به نفس نشستم؛ کیفم رو گذاشتم روی میز،آرنج هام رو هم همین طور. به طوری که ساعت ظریف و نقره ای رنگ روی دست سفیدم خود نمایی میکرد.با صدای آروم اما با لحن و خاص جدید خودم گفتم:
-کارتون رو بگید...متاسفانه من وقت ندارم که بشینم اینجا و سکوت کنم
-فکر نمی کنی داری خیلی با من رسمی حرف می زنی؟
-شما لیاقت صمیمیت من رو ندارید
آه کشید؛ انگار به شدت قانع شده بود.
گارسون اومد.من قهوه سفارش دادم اون هم به تبعیت از من قهوه سفارش داد
گارسون قهوه ها رو با شکر رو میز گذاشت ؛ تشکر کرد
بهش زل زده بودم؛ خیره بود به دودی که از قهوه اش بلند شده بود. پیش خودم اعتراف کردم از اون پسر نوزده ساله گذشته خیلی جذاب تر شده. هیکلش پر تر شده بود و این نشون می داد باشگاهش رو ترک نکرده. شاید تنها چیزی که تووی زندگیش واگذاشته شده بود، من بودم. متوجه سنگینی نگاهم که شد، سرش رو بالا آورد. لبخند تلخی زد.حتی تلخ تر از طعم قهوه هایی که هیچ کدوم مایل به شیرین کردنش نداشتیم. ضمیمه سکوت مرگ بارمون آهنگ بی کلامی بود که فضای کافه رو شاعرانه کرده بود. بالاخره سکوت بینمون با صدای بم و مردونه اش شکست:
-چقدر بزرگ شدی...
با خونسردی گفتم:
-انتظار ندارید که هنوز هم بعد از پنج سال همون دختر خام باشم که زندگیش پر شده بود از خطا؟
متوجه نیش کلامم شد که چشماش رو با درد بست
سرش رو انداخت پایین...چی باید در جواب من می گفت؟ چی داشت که بگه؟ سعی کرد بحث رو ماهرانه عوض کنه
-خب....چیکارا می کنی؟
-بپرسید بگم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دانشجویی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بله ...روانشناسی میخونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی تعجب کرده بود...شاید بیشتر از کمی چون چشمای خمارش، گرد شده بود. حق داشت. این رشته اصلا با روحیه ای که اون از من می شناخت همخونی نداشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فک نمیکردم سراغ این رشته بری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بعد از شما زندگی من خیلی تغییر کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- منم تغییر کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-متوجه تغییری در شما نشدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بگذریم ...توو مراسم نامزدی نرسا و آرش ندیدمت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شما از همون اولشم زیبایی ها رو نمیدیدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زد که دلیلش برام ابهام داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حق با توئه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسکوت باز هم بین ما دوتا حکم فرما شد و من کمی از قهوه ام رو خوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خب آقای زارع من دیگه وقت ندارم با اجازتون .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبل از اینکه فرصت حرف زدنی پیدا کنه از جا بلند شدم. از کافه که خارج شدم تازه فرصت آنالیزش رو پیدا کردم. مرده چهار شونه ای که مثل همیشه موهاش رو بالا زده بود. ابروهای گره خورده اش که نمایان می کرد غرورشو دیونه کننده بود. بعد از اون، بینی که مردونه عملش کرده بود. لبهای متوسط و کمی گوشتی، ریش زیر لبی و چونه ای که خط محوی داشت. پیراهن مردونه مشکی رنگ با شلوار خردلی. کراوات رنگ شلوارش که تیپش رو رسمی کرده بود و در آخر کفشای ورنی هم رنگ پیراهنش. نمیتونستم بزنم زیرش که بعد پنج سال جذاب تر شده بود. باید می رفتم خونه تا با تیرداد حرف بزنم. غمخوار من از بچگی....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوار تاکسی شدم و با سرعت خودم رو به خونه رسوندم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم خونه کلید انداختم تو در، از چهارده سالگی با مامان شهربانو زندگی کردیم. وقتی رگمو به خاطر اون عوضی زدم، مامان و بابا تازه از هم جدا شده بودن. تنها بهانه ای که تیرداد می تونست بیاره همین بود. به خاطر جدایی اونا من رگ زدم؛ چه مسخره. مامان شهربانوم که باورش شده بود گفت حق ندارید بچه ها رو هیچ کدومتون ببرید. از اون به بعد منو تیرداد پیش مامان شهربانو بودیم. خونه مامان شهربانو خیلی بزرگ بود .بزرگتر از خونه خودمون،حیاط با صفایی داشت؛ یه حوض وسط حیاط بود، گوشه سمت چپش یه درخت توت چتری بود. زیر اون درخت خوشگل، یه تاب بود؛ عاشقش بودم همیشه با تیرداد میرفتیم سوارش. سمت راستم پراز درختای رنگارنگ بود. چند تا پله می خورد وارد سالن میشدی. ساختمون قدیمی ساخت بود. اما اتاق های منو تیرداد مدرن بود. طبقه پایین یک اتاق داشت که واسه مامان شهربانو بود.طبقه بالا لوکس تر بود، چون من و تیرداد عاشق طراحی امروزی بودیم. اتاق ما دوتا، طبقه بالا بود. مادرم بعد از جدا شدنش از بابا رفت سوئد. سالی یکبار میومد که من رازی به دیدنش نبودم. باباهم که تعریفی نداشت. مامان اصرار داشت منو ببره ولی تیرداد نذاشت اون موقع که جدا شدن تیرداد بیست و دو سالش بود و من فقط چهارده سالم بود. هشت سال تفاوت سنی داشتیم. عاشقش بودم. برای من کم نذاشت. رفتم داخل، مامان شهربانو روی مبل گوشه ی سالن نشسته بود و غزل حافظ می خوند. همیشه میگفت غزل های حافظ یاد آور خاطرات و عاشقانه هاش با آقاجونه. اسم آقا جونمو همش ورد زبونش بود ، خوش بحالش،طعم عاشق و معشوق بودن رو با یه نفر تجربه کرده بود. آروم بهش نزدیک شدم و یه هوو از پشت بغلش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام به شهربانوی قلبم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام فرشته...ترسوندی من رو که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مامانی اسم من ترانه هست نه فرشته به جون بابام!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فرشته کوچولوی این خونه ای تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فدات شم من که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید و چیزی نگفت. بوسش کردم و رفتم بالا از پله ها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتیرداد تو اتاق خودش بود. زودی رفتم لباسمو عوض کنم. مانتو و شلوارم سفید بود و باید میرفت داخل ماشین لباس شویی. انداختمشون روی تختم، شال سورمه ایم رو درآوردم وصل کردم به چوب رختی و داخل کمد گذاشتمش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباسمو با یک تاپ و سیوشرت آبی آسمونی و یک شلوارک سفید عوض کردم. رفتم سمت اتاق تیرداد؛ در زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بفرمایید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم داخل و سلام کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بیا بغل داداش ببینم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاید این رفتارای مامان شهربانو و تیرداد باعث شده بود من خیلی لوس بار بیام. شاید هم لوس نبودم و خودم رو برای داداشم لوس می کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپریدم بغلش. سرمو بوسید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتیرداد از همه چیز خبر داشت. بعد از اون خودکشی و نفرت بعدم نسبت به پسرا همه چیز رو فهمید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه رفتاراشو مو به مو تعریف کردم. خوب گوش داد به حرفام. حتی رنگ لباسشم بهش گفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خب؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب به جمالت، تموم شد دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تصمیمت؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-در چه مورد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ترانه، آجی قشنگم آراد میخواد برگرده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- غلط خورده (دوستای گلم این لفظ ترانه خانومه)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مطمئنی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اوهوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هنوزم دوسش داری؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمی خواستم جواب بدم.... سوالی که می ترسیدم تووی ذهنمم از خودم بپرسم....نمی دونم چرا یه هوو عصبی شدم. داد زدم، بدنم لرزید...درد بی درمون افتاد به جونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی می گی تیرداد؟ من؟ خیلی خنده داره من نمی تونم عاشق کسی باشم که منو از زندگیش پرت کرده بیرون....چی میگی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند قهقهه می زدم....تیرداد انگار ترسیده بود...اومد جلو بغلم کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه خواهری...من غلط کردم تو ببخش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بغض گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ببین تیرداد....یادته من به خاطر اون چقدر با تو بد شدم....ببین تو چقدر خوبی اما اون منو داغون کرد...از توم بدم می اومد...یادته چقدر اذیت شدیم؟! نه...نه من دیگه نمی خوامش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه دختر فقط آروم باش...باشه؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو به نشونه مثبت تکون دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطرفای ساعت یازده و نیم بود که گوشیم زنگ خورد. شماره اش ناشناس بود. عادت نداشتم اگه شماره ناشناس باهام تماس می گیره جواب ندم. شاید کسی بود که می شناختمش و کار واجبی داشت. شاید کسی شارژ گوشیش تموم شده بود و باهام تماس گرفته بود با شماره ی دیگه ای. همیشه با همین افکار تلفنم رو جواب می دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بله بفرمایین؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام ترانه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای آراد(زارع) بود. صدایی که غم تووش موج می زد و من چشمم رو با بی رحمی به روی غم ته صداش می بستم. سنگدل بودم واقعا؟ از نظر خودم من فقط یه دختر بودم که از صاحب این صدا زخم خورده بودم. زخمی به بزرگی تباهی نوجونیم، به بزرگی شیطنیت هایی که خیلی ساله کسی ندیده از من، به بزرگی از دست دادن اعتمادم و به بزرگی چشیدن مزه نفرت از معشوق
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-امرتون؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-عصر نذاشتی حرفم رو بهت بزنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اهمال کردنتون باعث شد من برم. می دونید که دوست ندارم وقتم تلف شه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-یعنی با من بودن باعث تلف شدن وقتته؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شما همیشه این رو به من ثابت کردید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-زنگ نزدم که تیکه بارم کنی و با نیش و کنایه هات دلمو بسوزونی. زنگ زدم حرفایی که عصر می خواستم بزنم رو بزنم بهت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خب منتظرم بگید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ببین ترانه...قبول دارم پنج سال پیش. بدترین ظلم رو به تو و خودم کردم. اما الان پشیمونم..ببخش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-انقدر اهمیت ندارید تووی زندگیم که به بخشیدن یا نبخشیدنتون فکر کنم. حرفتون تموم شد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه چند لحظه صبر کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنتظر موندم... صدای گیتار اومد. یعنی داشت برای من گیتار می زد؟؟ بهش نمی اومد صدای ضبط شده باشه...هنوز از ماتزدگی کار اولش بیرون نیومده بودم که با شنیدن صداش شوک بعدی بهم وارد شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من و انتظار و کابوس تنهایی .. من و حس اینکه هر لحظه اینجایی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدارم آینه ها رو گم میکنم کم کم .. تو رو هر طرف رو میکنم میبینم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگو از تو چشمام چیزی نمیخونی .. تو که لحظه لحظه حالم رو میدونی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه این بهارم بر نگردی خونه .. دیگه چیزی از من یادت نمیمونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنو رها کن از این فکر تنهایی .. تو نرفتی .. نه ! تو هنوزم اینجایی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدارم از خودم با فکر تو رد میشم .. دارم عاشقی رو با تو بلد میشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی دیگه صدای گیتارش اومد و بعدش قطع کرد. من موندم و افکاری که تا صبح روی مخم رژه رفت. اصلا ازش انتظار همچین کاری رو نداشتم. خیلی کارش برام عجیب بود. نزدیکای صبح بود که خواب بر افکارم غلبه کرد و من رو به سمت خودش کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح زود با نوازش دست تیرداد بیدار شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام فرشته کوچولو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-صبح بخیر، ساعت چنده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-صبح توم بخیر عزیزم. ساعت۶
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چقدر زود. تیرداد برو بذار بخوابم. دیشب تا صبح بیدار بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چرا دیر خوابیدی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فعلا بزار بخوابم که می پره بعدا می گم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ترانه باید بیدار شی خوشگلم (با تردید ادامه داد) مامان داره میاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمام رو سریع باز کردم. با ترس زل زد تووی چشمای من، شکه شده بودم. نمیدونستم باید چی بگم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- امروز عصر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ترانه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-جانم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بازم میخوای بری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اوهوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گناه داره ترانه بزار ببینتت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تیرداد ما گناه نداشتیم؟ (با بغض ادامه دادم)وقتی بهش نیاز داشتم مادری کرد؟ تیرداد تو بودی فقط. مامان شهربانو بود. ولی مامان نبود، بابا نبودش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتیرداد بغلم کرد.می دونست مرغ من یه پا بیشتر نداره برای همین ادامه نداد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کجا میخوای بری حالا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مث همیشه میرم خونه نرسا اینا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه عزیزم مجبورت نمی کنم که بمونی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شدم. بعد از خوردن صبحانه وسایل های مورد نیازمو برداشتم. دو دست مانتو و شلوار، با دوتا شال. از مامان شهربانو خداحافظی کردم. ماشینم که نداشتم. باید با آژانس می رفتم. بعد از اینکه با آژانس بگیرم رفتم بالا تا لباسم رو بپوشم. ده دقیقه بعد صدای بوق های متعدد می اومد و من فهمیدم باید برم. بعد از خداحافظی با مامان شهربانو و تیرداد و هزار مدل سفارش مامان شهربانو که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ترانه جان مادر....با موهای خیس نخوابی یه وقت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ناهارو شامت رو سر وقت بخور معدت درد نگیره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خواستی بری دانشگاه با تاکسی برو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ترانه مادر شبا دیر نخوابی تنظیم بدنت بهم بخوره ها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان شهربانو داشت به من توصیه می کرد و من در جوابش فقط می تونستم بگم" چشم " بالاخره تیرداد خسته شد و با اعتراضش مامان شهر بانو سکوت رو ترجیح داد. خلاصه سوار آژانسی که تیرداد برام خبر کرده بود شدم. تووی راه ذهنم درگیر اون آهنگ بود. دلم می خواست واسه یه بار دیگم که شده صدای خوندنش رو بشنوم. صدای خیلی زیبایی داشت. با حسرت داشتم فکر می کردم چی می شد دوباره صداش رو بشنوم. اون صدایی که با غم از نداشتن من می نالید. اون صدایی که یک روزی شنیدن "دوست دارم" ازش من رو به اوج می رسوند. ماشین داشت از خیابون پر از درختی می گذشت. اوایل آبان بود و هوا داشت کم کم سرد می شد. بی هدف به درخت ها زل زده بودم. ناگهان فکری به سرم زد. آره خودشه... من همیشه عادت داشتم مکالمه های گوشیم رو ضبط کنم. رفتم تووی لیست مورد نظر و هنذزفری رو گذاشتم تووی گوشم. صدای آراد رو پخش کردم؛ بار قبل از شدن شور و هیجان که نمی دونم حاکی از چی بود این صدا و گیتار زمینه اش رو گوش دادم. اما این بار، قلبم شروع به تپش کرد. انگار من همون دختر14 ساله عاشق آراد بودم. قبلا دوتا ساز بلد بود بزنه؛ گیتار و پیانو. کلی بهش اصرار کردم تا به منم پیانو یاد داد. من نمی تونستم اون رو ببرم خونمون. اون هم به هیچ عنوان حاضر نبود من رو ببره خونشون. بالاخره من رو برد استدیو برادرش. آراد یه برادر بزرگ تر داشت. آهنگ ساز بود. من اونجا پیانو رو یادگرفتم. خیلی خوشم می اومد از پیانو زدن. با صدای راننده از خاطراتم دل کندم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خانوم رسیدیم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکرایه اش رو حساب کردم و با تشکر پیدا شدم. زنگ خونشون که واحد بیست و چهار بود رو زدم. یه ساختمون که بی شباهت به برج نبود. تووی هر طبقه چهار واحد بود. خونه نرسا اینا طبقه 6 بود و کلا ساختمون 10 طبقه بود. کمی بعد صدای خاله لیلا اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله لیلا: سلام دخترم بیا بالا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکوله پشتیم رو جابجا کردم و در ساختمانو کشیدم. رفتم داخل آسانسور، دکمه مورد نظرمو که طبقه6 بود فشار دادم. آسانسور که ایستاد پیاده شدم. خاله لیلا داخل چارچوب در منتظرم بود. یه خانوم که چهرش درست شبیه نرسا بود.یه خانوم حدودا سی و هشت، نه ساله. با لبای قلوه ای و صورت گرد اما چشماش بر خلاف چشمای نرسا مشکی بود و من عاشق رنگ چشماش بودم که با رنگ موهای بلوندش. هارمونی زیبایی رو ایجاد میکرد. رفتم جلو، خودمو پرت کردم تو بغلش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: وایـــی خاله. خیلی وقته ندیدمت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله لیلا: دختر جون آخرین بار که با نرسا رفتیم خرید همین هفته پیش بودا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: اوووووو خاله لیلا دو هفته گذشته ها. نرسا کوش پس؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله لیلا: والا دخترم، دیشب آرش زنگ زد اجازشو گرفت؛ شبو اونجا موند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: خاله من باز اومدم مزاحمتون شم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله لیلا: ترانه؟ دخترم این چه حرفیه؟! توم مثل نرسا میمونی برام دختر گلم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله از این که بهش سر زده بودم خیلی خوشحال شده بود. مخصوصا که پدر نرسا هم نبود و برای معموریت کاری رفته بود آلمان. لباس هام رو با یه تاپ و شلوار سرخ آبی عوض کردم. خاله برام شربت آلبالو درست کرده بود. می دونست من عاشق شربت آلبالو هستم. بعد از تشکر کمی از شربت رو خوردم. حالم اصلا خوب نبود؛ می خواستم با یکی درد و دل کنم کی بهتر از خاله لیلا؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خاله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-جون دلم؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مامانم باز برگشته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفورا فهمید درد من چیه. اومد جلو و سرم تووی آغوش دل سوزانه اش گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خاله جون هر چی دلت می خواد به من بگو دلت سبک شه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من نمی دونم این سالی یه بار واسه چی می آد؟ من وتیرداد کم از دست اینا عذاب نکشیدیم که این هی میاد زندگی ما رو دچار اختلال می کنه و بعدش می ره. گناه ما چیه خاله لیلا؟؟ مهر پدری و مادری نداریم قبول....خودشونو از ما دریغ کردن به خاطر خودخواهی اینم قبول. دیگه چرا دست از سرمون بر نمی دارن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز زور هق هق نمی تونستم حرف بزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله مثل یک مادر سر منو توو بغلش کشیده بود تا آروم شم. مرتب روی موهام رو بوسه می زد. کمی که آروم شدم رفتم دست و صورتم رو بشورم. دلم سبک شده بود اما هنوز غمگین بودم. خاله که دید من هنوزم حال و هوام گرفتس بهم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خاله جون این نرسا و آرش رو ول کی هی می خوان پیش هم باشن. من جواب باباش رو چی بدم؟؟ اگه زنگ بزنه...بی زحمت با ماشین من میری دنبالش؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی دونستم بابای نرسا اصلا گیر نمی ده و به العکس به آرش هم خیلی اطمینان داره. در نتیجه خاله این حرف رو زد تا من از اون حال و هوا در بیام. فکر بدی هم نبود. مانتو شلوار آبی آسمونیم رو تنم کردم و تل سفید رنگی زدم به موهام و شال هم رنگ مانتوم رو هم انداختم روی سرم. بعد از گرفتن سوییچ 206 آلبالوییه خالهکفس های پاشنه بلند سفید رنگم رو پوشیدم. عادت به کیف دست گرفتن نداشتم. گوشیم رو هم دستم گرفته بودم. سوار ماشین خاله شدم و با سرعتبه سمت خونه آرش روندم. کمی که گذشت رسیدم. بعد از بستن قفل فرمون سرم رو بالا آوردم. ای خدایا من چه گیری کردما. اونم متوجه من شد. خدایا!! این پسر پنج سال نبود. یه هوو چی شد که پیداش شد. اونم مرتب جلوی من ظاهر می شد؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعی کردم باز برم تووی غالب یخیم که واسه آراد ساخته بودمش.بدون توجه به اون، از پله ها بالا رفتم. واسه این که خودش رو بهم برسونه خیلی سریع دوید و من اینو از صدای پاهاش فهمیدم. کفشام بلند بود واسه همین چند تا پله مونده بود برسم به واحد آرش، پام گیر گرد به پله و داشتم می افتادم که آراد با یک حرکت خودش رو رسوند بهم و بدن من افتاد روی ساعد دستش. بدن من در برابر اون خیلی ظریف بود برای همین حس می کردم اصلا متوجه وزن من روی دستش نشد. اول خیره شد به چشمام. همیشه می گفت عاشق چشماتم. عاشق چشمای من بود اما هیچ وقت عاشق خودم نبود. انگار بار اولش بود من رو می دید. زل زد به بینی و در آخر به لب هام خیره موند. اما نگاه من مسطقیم تووی چشماش بود. نمی دونم چند ثانیه یا حتی چند دقیقه تووی اون خلسه شیرین فرو رفته بودیم که کمی خودم رو روی دستش جابجا کردم. با یک تک سرفه ولم کرد و ببخشید آرومی گفت. باید تشکر می کردم اما از خیرش گذشتم. زود تر از من از پله ها رفت بالا. کمی بهش خیره شدم اما اون سرش رو پایین انداخته بود. آراد خجالتی نبود... قبلا ها زل می زد تووی چشمام. شاید بیشتر از ده دقیقه. اما الان خیلی رفتارش عوض شده بود. قلبم می خواست آراد رو کنکاش کنه و این آراد جدید رو بشناسه. اما عقلم از دلم نا فرمانی می کرد. همیشه هم پیروز بود. با این افکار سرم رو بالا گرفتم و اون چند تا پله آخر رو هم بالا رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزنگ در رو زد. آرش تووی درگاه ظاهر شد. من با فاصله چشم گیری از آراد ایستاده بودم.آرش ما رو که باهم دید لبخند شیطونی رو لباش اومد. اما قیافه پکر آراد باعث شد این لبخند زود از چهره مهربونش بره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش: سلام داداش؛ سلام ترانه جون. خوش اومدین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآراد در جواب گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چاکرتم داداش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن هم به گفتن مرسی اکتفا کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش از در فاصله گرفت،آراد سرش رو انداخت پایین و بعدش هم من وارد شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخونه آرش یه خونه نقلی شصت متری بود. این خونه کادو دانشگاه قبول شدنش بود که پدرش براش خریده بود. خونه اش یه اتاق داشت ولی وسایلی لوکس داشت. آرش عاشق این خونه بود. اما گفته بود که یه جای خوب خونه می خره برای نرسا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش: خیلی خوش اومدید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ممنون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش با صدای بلند گفت: نرسا، عزیزم آراد و ترانه اومدن؛ یه چی سرت کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنرسا با یه شال که انداخت رو سرش؛ اومد پیش ما!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن نرسا ذوق کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنرسا؟! جیگر کجایی سه روزی هست ندیدمتا بی معرفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنرسا: شوهر داریه دیگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند تلخی مهمون لب هام شد. آراد هم پکر شد. داشتیم به یه چیز فکر می کردیم " گناه من عاشقی بود....گناه اون فارغی"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نرسا... مامان من باز اومده..چند روزی مهمون شمام... زودی حاضر شو که بریم خونتون خاله لیلا تنهاست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقیافه آراد شبیه علامت تعجب شد. دلیلش رو می دونستم. حرفام براش عجیب بود. حتما آرش بعدا براش توضیح میده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنرسا لباس هاش رو عوض کرد و دوتایی بعد از خداحافظی از خونه بیرون زدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تری چطور با این غول تشن باهم رسیدین؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-جمله بندیت عالیه نرسا جان...باید می رفتی رشته ادبیات....استعدادت زیاده ماشالا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من رو نپیچون دختر... بگو ببینم اینو کجا دیدی؟؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه چیز رو با سانسور فیلم هندیمون براش تعریف کردم. و نرسا ذوق مرگ شد. کلا دختر بیش فعالی بود و گاهی دلم برای آرش می سوخت و برای خاله لیلا و پدرش خوشحال بودم که دارند از شر این بچه خلاص می شن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر راهمون رفتیم یه بستی هم خوردیم و کمی خوراکی خریدیم. چون می دونستیم امشب دوره فیلم دیدن خواهیم داشت. بعدش هم رفتیم خونه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تیرداد با من بحث نکن، من خونه نمیام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدو روزی می شد که خونه نرسا اینا بودم. مامان اصرار داشت من رو ببینه، اما من علاقه ای به دیدنش نداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتیرداد: ترانه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوسط حرفش پریدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب داداشی توم برو خونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتیرداد زیر لب غرید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-لجباز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اتاق نرسا بیرون رفت و در رو کوبید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپاهامو جمع کردم توی شکمم؛ داشتم به اون موقع ها فکر میکردم؛ درست وقتی که به مادری کردناش نیاز داشتم رفت. یه دختر چهارده ساله بودم که باید پیش مادربزرگ مادریش بزرگ شه. محبت و مادرانه های اونو نداشتم. الان برگشته بود که چی بشه؟ بگه منم مادرم؟ مگه مادری کرده بود؟ نباید میومد، اگه واقعا مادر بود نباید میومد. با هر بار اومدنش فقط منو متشنج میکرد. صدای در رشته افکارمو پاره کرد، نرسا با دو تا لیوان که روی سینی گذاشته بود داخل اتاقش شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ترانه باز که با تیرداد دعوات شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نمیخوام ببینمش؛ اون مادر من نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من فقط میخوام کنارت باشم الان؛ از نظرم وقت خوبی واسه دعوا باهات نیس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو گذاشتم روی شونش. خواهرانه ها برام خرج میکرد. من خواهری نداشتم، از طرفیم نرسا تک فرزند بود. ما دوتا خواهرای خوبی واسه همدیگه بودیم. شونه نرسا بوی عشقانه های خواهرانه میداد. باز صفحه گوشیم روشن و خاموش شد.شماره ناشناسی که روی گوشیم ناشناس بود اما تووی قلب، ذهن و خاطراتم از همه آشنا تر بود. ریجکت کردم تماس رو. نرسا نگاه دلسوزانه ای بهم کرد، بعدشم از اتاق رفت و اجازه داد تنها باشم. شب بعد از اینکه شام خوردیم دوباره گوشیم زنگ خورد. تا کی می تونستم از آراد فرار میکردم؟ فرار کردن مگه سودی هم داشت ؟! گوشی رو جواب دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بفرمایید؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام خوبی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ممنونم، امرتون؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میای همدیگه رو ببینیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه... دلیلی ندارم واسه این کار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ترانه لطفا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو یک فکری به ذهنم رسید. باید این مسخره بازیا رو تمومش میکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه میام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ممنون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آدرسو واسم بفرست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فردا ساعت شیش، میام سر خیابون نرسا اینا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچقدر شعورش بالا بود که نباید بیاد توی کوچه به هر حال اونجا محل زندگی نرسا اینا بودش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- منتظرتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو قطع کردم؛ نرسا با یه ظرف پر از تخمه اومد داخل اتاق.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تران؟! نظرت چیه یه فیلم توپ ببینیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عالیه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوسطای دیدن فیلم کمدی بودیم که نرسا بی مقدمه پرسید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آراد باز زنگ زدش؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدونستم گوش وایساده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تظاهر نکن چیزی نشنیدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب فضولیم گل کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میخوام برم بهش بگم تمومش کنه این مسخره بازیاشو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میدونی که این کارو نمیکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بالاخره که چی باید تمومش کنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خدا داند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدیدمو ادامه فیلمی که با لپتاپش گذاشته بود و نگاه کردیم. من زده بودم بی خیالی و با آرامش هر چه تمام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتر داشتم فیلمم رو می دیدم.. بعضی وقتا انقد غم تووی دلت هست که نمی دونی به کدوم فکر کنی. من الان می خواستم حسای خوب رو تجربه کنم. اینکه من مادر داشتم و نداشتم، اینکه با پدرم زیر آسمون یک شهر بودم و نمی دیدمش، اینکه عاشق بودم و نیستم همه برای گذشته من بود. مهم بودن مگه این چیزا؟؟ مهم منم که باید شاد باشم... دست از فکر کردن برداشتم و سعی کردم روی فیلم متمرکز شم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای قرار با آراد میخواستم خیلی خاص به نظر برسم. شاید میخواستم بهش بفهمونم چه چیزیو از دست داده، ساعت شیش قرار بود بیاد دنبالم هنوز ساعت سه بود. اول تصمیم گرفتم برم حموم؛ از حموم که در اومدم، نرسا با وسواس زیادی موهامو اتو کرد. چقدم که من موهامو بیرون میریختم آخه. اما این بار میخواستم متفاوت به نظر برسم. موهام که تموم شد، با انتخاب نرسا لباس خیلی شیکی انتخاب کردم. یه شلوار تنگ صورتی روشن با مانتو طوسی روشن که آستین سه ربع داشت و از جنس کتان بود انتخاب کردیم. چون خونه نرسا اینا بودم و کفش و کیف نداشتم به ناچار کفش پاشنه پونزده سانتی نرسا که رنگش صورتی بودو یه پاپیون ورنی کنارش بود و جنسش مخمل پام کردم . نرسا و من معمولا تیپامون ی جور بود. برا همین مشکلی نداشتیم؛ یه کیف دستی کوچیک بدون بند هم داشت که به صورت یه پاپیون بود و با کفشش ست بود. یه شال صورتی با موج های رعد و برقی رنگ مانتوم هم کنار گذاشتم. اول از همه باید آرایش میکردم. پوست سفیدی داشتم که خیلی صاف بود. اما نا گفته نمونه که کلی داروی ضد جوش و این جور چیزا با نرسا مصرف میکردیم. رژ گونه صورتیمو برداشتم لبامو غنچه کردم که برجستگی گونه هام مشخص بشه تا راحت تر بتونم رژگونمو بمالم به صورتم. بعد از زدن رژ گونه؛ لبامو با رژلب صورتی زینت بخش کردم. لبای برجسته ای نداشتم؛ بر عکس نرسا لبای نازک و خوش فرمی داشتم اما نرسا لباش گوشتی بود. با فر مژه، مژه هامو فر کردم و برای اینکه همون طور فر بمونه کمی ریمل زدم؛ میخواستم خیلی تو چشم باشم. یه خط چشم فوق العاده ناز هم پشت چشمای خمارم کشیدم که جلوه چشمای زیتونیمو صد برابر کرد. موهامو خیلی با دقت مرتب کردم و کج ریختم روی صورتم و از کنار بافتم. لباسامو پوشیدم. عالی شده بودم خیلی شیک و خانومانه... نرسا رو صدا زدم، وارد اتاق که شد سوتی زدو گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنرسا: ببین با خودش چیکار کرده ها. بابا تو که میخوای بری این بد بختو دکش کنی، این کارت دیگه چیه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحق با نرسا بود. بهونه من فقط این بود که نمیخوام جلوش کم بیارم، بحثو عوض کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: به نظرت چطورم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنرسا دقیق شد روم. سپس انگشت اشارشو گذاشت روی چونش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنرسا: به نظرم یه چیزی کم داری عروسک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهلت حرف زدن رو هم به من نداد. پرید و جعبه لوازم آرایش خودشو برداشت. با سایه اش اومد جلو؛ من سایه نداشتم چون اصولا اهل سایه زدن نبودم. نمیدیدم نرسا چیکار میکنه، فقط با توجه به رنگهایی که استفاده میکرد که اونم طوسی و نقره ای بود، میتونستم یه حدسایی بزنم. کارش که تموم شد خیلی لوند رفتم جلو آینه. وای چشمام محشر شده بود. پشت پلکمو با رنگ طوسی آراسته بود و بقیش به رنگ نقره ای.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز نرسا و خاله لیلا خداحافظ کردم. به ساعتم نگاه کردم؛ شیش و پنج دیقه، مهم نبود معطل میشد. این طوری خیلیم بهتر بود. با اطمینان و آرامش قدم برمیداشتم. به سر خیابون که رسیدم؛ به اطراف نگا کردم. چیزی به جز دعوای دوتا پسر دبستانی و یه پرشیای سفید رنگ توجهمو به خودش جلب نکرد. آراد هم قبلا پریشا داشت. پرشیا داشت مرتب بوق و چراغ میزد. ناگهان آراد از داخل ماشین پیاده شد. برام دست تکون داد، باهمون اعتماد به عرش قبلی(بازم لفظ های ترانه!!!!) به سمت ماشینش قدم برداشتم. سوار ماشینش شد و خم شد در سمت منو باز کرد. هه مثلا ادای جنتلمنا رو داری در میاری؟!داخل ماشینش سوار شدم. آراد محو تماشای من شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصلا متوجه حرف من نشد، خوب که منو دید زد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام دادم خدمتتون ولی متوجه نشدید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآه بلندی کشید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوبی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهش نگاه کردم داشت با من حرف میزد در حالی که بهم نگاه نمیکرد. نیم رخش به سمت من بود. داشتم آنالیزش میکردم. یه تیشرت بادمجونی تنش کرده بود با شلوار سفید و کتونهای بادمجونی دور مچشم یه ساعت بود که بند چرمی بادمجونی رنگ داشت. تیپش عالی بود. همیشه خیلی خوش تیپ بود. حتی وقتی بچه تر بودیم میرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ممنونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-منم خوبم ممنون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشت تیکه مینداخت لعنتی. میخواست بگه من باید حالشو میپرسیدم. من برام مهم نبود که حالش رو بپرسم . بدون توجه به تیکش، تکیه دادم به صندلی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآراد: کجا بریم ترانه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فرقی به حالم نمیکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بریم پارک دلفینا؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گفتم که فرقی نداره آقای زارع
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس بریم سینما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلعنتی میدونست عاشق فیلم دیدنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحدود نیم ساعت طول کشید که برسیم؛ سریع ماشینو یه جای خوب پارک کرد. همش یه جوری نگاهم میکرد؛ انگار از طرز پوششم خوشش نیومده بود. یعنی آراد غیرتم داشت؟! من که بعید میدونم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ترجیح میدی چ فیلمی ببینی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-انقدر توی زندگی خودم غم داشتم که اعصاب بدبختیای فیلمارو نداشته باشم؛ترجیحا کمدی باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآراد خیلی خاص بهم نگاه کرد، نگاهی که ازش متنفر بودم، پر از ترحم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآراد که ازم دور شد چندتا پسر دورتر از من ایستاده بودن. چون پنج شنبه بود، سینما کمی شلوغ بود و اومدن آراد کمی طول میکشید. نگاه پسرا کمی اذیتم میکرد. یکی از اونا که خیلیم سیخ سیخی تشریف داشت اومد سمت من.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام خوشگل خانوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوجه ای نکردم، مسیرمو کج کردم که آراد رو پیدا کنم اما از دید من خارج بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خانومی گاهی! نگاهی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاووووف، پسره روی اعصابم داشت دو استقامتی میرفت. کمی رفتم اون طرف تر، اما بازم دنبالم اومد. کاری نمیتونستم بکنم، آراد هم نبود که بخوام ببینمش و بهش پناه ببرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خانومی یه نگاه به من نمیندازی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من بهت یه نگاه میندازم...اما بعید می دونم که تو بتونی ببینی کسی رو بعدش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهای پسره توی مشتش بود، صورتشو کمی این طرف و اون طرف کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-جوجه تیغی، چیری از مردونگی تو وجودت نمی ببینم، پس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهاشو ول کرد و بلند گفت: هــــــــری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم شدم، احساس امنیت میکردم. با صورت برافروخته ای برگشت سمت من. یا خود خدا، قرمز کرده بود اساسی،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دِ آخه اگه یه کم کمتر آرایش کنی چیزی میشه؟ نمیتونم حتی یه لحظه هم تنهات بذارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم عصبی شدم، آراد سعی در کنترل صداش داشت اما من.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چیه؟! فک کردید کجا چه خبره؟! باهات اومدم بیرون فک کردید همه کارمین؟ نخیر آقا شما تووی زندگی من هیـــچ نقشی ندارید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچ رو با لحن خاصی گفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآراد دستمو گرفت و کشوند داخل سینما. به دستامون نگاه کردم، دست کوچولوی من توو داستای بزرگ و پر قدرت آراد که دستمو فشارم میداد. برد منو سمت سالن و هیچی نمیگفت؛ انگار قانع شده بود. دستمو از دستش کشیدم. برگشت نگاهم کرد؛ هنوزم صورتش قرمز بود. ترسیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حق باتوئه، ولی ظاهرا خودت از اینکه این طوری مزاحمت میشن لذت میبری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این حرف دوباره داغ کردم. دستمو آوردم بالا ویه دونه محکم خوابوندم زیر گوشش. پسره بیشعور چی با خودش فکرکرده که همچین حرفی به من میزنه؟ از سالن خارج شدم؛ اسممو صدا نمیزد اما خیلی سعی داشت بهم برسه. منم با تمام توانم تند راه میرفتم تا نتونه بهم برسه. اما پاهای کشیده آراد کجا و من که خیلی کوچیک تر بودم کجا، کیفمو از دستم چنگ زد و وادارم کرد برگردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نذار روزمون خراب شه ترانه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به جهنم که خراب میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من معذرت میخوام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکافی بود، برای آرادی که به غرورش میشناختنش کافی بود. در حالی که من هم باید معذرت می خواستم. به هر حال اون از من بزرگ تر بود و من دست روش بلند کرده بودم. آروم آروم کنارش قدم زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اووووم بذار ببینم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه ساعتش که روی مچ دست چپش بود نگاه کرد،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نیم ساعت تا شروع فیلم مونده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشت سمت من:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ترانه جان نظرت چیه باهم یه چیزی بخوریم تا شروع فیلم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه هامو بالا انداختم، که اصلا واسم مهم نیس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآراد دیگه منو تنها نذاشت و باهم رفتیم تو تا آب میوه بگیریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آقا بی زحمت دوتا آب آلبالو به من بدید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز این کارش لبخند اومد روی لبام، هنوزم یادش بود من آب آلبالو دوست دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما سریع لبخندمو جمع کردم، نمیخواستم وا بدم. یکی از لیوانا رو داد دست من و خودش مشغول خوردن اون یکی شد. آب میوه ام که تموم شد گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ممنون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نوش جونت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباهم رفتیم سمت سینما، قدم زدن باهاشو دوست داشتم. یه لذت عجیبی داشت این کار. رفتیم داخل سینما، فیلمش خیلی باحال بود. همش میخندیدم و سنگینی نگاه آراد اذیتم می کرد. اواسط فیلم بود که پسره داشت اعتراف عاشقانه میکرد، مثلا فیلم کمدی بودا!! اما اون قسمت از فیلم هیچ شباهتی به فیلم کمدی نداشت. دقیقا وقتی پسره گفت: دوست دارم، آراد دستم که روی صندلی بود فشار داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدو روز از روزی که با آراد بیرون بودم میگذشت... باید میرفتم دانشگاه، امروز با بالکن دار کلاس داشتیم، استاد تهرانی که به خواطر شکمش، بالکن دار صداش میکنیم. ساعت ده صبح بود اما نرسا هنوز خواب بود. توی این دو روز از تیرداد خبری نشده بود، ظاهرا مامان فعلا اینجا بود. تیرداد هم قهر کرده بود به خاطر اینکه خلاف میلش کاری رو انجام دادم. امام من لجباز بودم و لجبازیم رو خیلی هم دوست داشتم لباسمو که پوشیدم خیلی شیک رفتم سمت در و از خاله لیلا خداحافظی کردم و رفتم بیرون. دم ساختون بازم اون پارس سفید رنگ آشنا رو دیدم. با دیدن من سریع از ماشینش خارج شد؛ یه سیوشرت آبی آسمونی با شلوار سفید تنش بود. تیپش مث همیشه دختر کش بود، اما من جزء اون دسته از دخترا نبودم که براش بمیرم. بی توجه بهش خواستم برم سمت خیابون اصلی که با صداش متوقف شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شما چرا دست از سر من برنمیدارین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من اومدم دنبال نرسا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب نگاهش کردم، یعنی به خاطر من نیومده بود؟! اصلا چرا ناراحت میشم؟ به جهنم که به خاطر من نیومده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-راستی ترانه، هفته دیگه تولد نرساست. آرش میخواد واسش یه جشن توپ بگیره تو باغشون، به کمکت نیاز داریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبی بودم اما دلیلش برای خودم هم ابهام داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-جایی که شما باشید؛ حتی اگه بهشتم باشه پامو تووش نمیذارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع رفتم داخل خیابون اصلی، داغ کرده بودم با عصبانیت فراوان تاکسی گرفتم و رفتم سمت دانشگاه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز عصبی بودم از دست آقای دکتر، رسیدم دانشگاه، رفتم داخل کلاسمون. بازم این آرش کمانگیر اینجا بود، اسمش سهیل محمدی بود اما ما بهش میگفتیم آرش کمانگیر چون تیر انداز بود. اومدش سمتم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام خانوم تندرست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام آقای محمدی خوبید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدیم...همیشه عادت داشتیم مسخره بازی در بیاریم و هم دیگه رو رسمی صدا کنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگار هم اومد کنارمون:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باز صدای خنده رقاص ها و تیرانداز ها گوش فلک رو کر کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص گفتم: من سه ماه دارم می رم کلاس رقص. تازه می رم که یاد بگیرم خانوم نمی رم رقاص شم که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسهیل پادر می میونی کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ترانه رو اذیت نکن نگار... ترانه جان شوخی می کنه حرص نخور
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگار خندید و من مشتی حواله شونه های تپلش کردم. سهیل بحث رو عوض کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ترانه فردا اکیپ می ره کوه میای؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفردا یکشنبه بود، کلاس نداشتم؛ کلا سه روز دانشگاه بودم اونم شبنه، دوشنبه و سه شنبه بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فقط بچه های خودمونن؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بچه های خودمون با ترم بالاییا و چند تا از دوستاشون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه میام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ماشین داری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره لافراریم رو پارک کردم دم دانشگاه ملت ببینن دلشون بسوزه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسهیل خندید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حق با توده سوالم بی جا بود... پس با ماشین من می ریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چند نفریم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من و تو و نگار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-زحمتت میشه آخه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-زیادی داری حرف میزنی، آدرس خونتونو برام اس ام اس کن؛ فردا ساعت پنج دم خونتونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتشکر کردم، زنگ زدم به تیرداد. ازش اجازه گرفتم، اونم کلی سین جیم کرد که با کی میری؟ با چی میری؟ و کلی درد سر بالاخره قبول کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفردا صبح ساعت چهار از خواب بیدار شدم. هوای کوه باید خیلی سرد باشه کوه ارتفاع داشت حتما سرد بود، برای همین شال و کلاه قرمزمو در اوردم. یه پالتو مشکی برداشتم، قدش کمی بالا تر از زانوم بود، یه ساپورت مخملی که طرح دار بود هم پام کردم. موهامو با دقت جمع کردم توی کلاهم، نمیخواستم شال یا مقنعه سرم کنم چون میتونستم با شال گردنم، گردنمو کامل بپوشونم. دیشب که اومدم خونه چند تا لقمه نون و پنیر واسه خودم گرفتم که برای صبحانه بخورم، تیرداد از خواب بیدار شد. رفت دستشویی، مامان شهربانوم که همیشه ساعت شیش و هفت از خواب بیدار میشد. لقمه هامو داخل کوله پشتی قرمزم که زیپاش مشکی بود گذاشتم فلاکسمم پر از آبجوش کردم. دوتا دونه تیبک چایی هم داخلش انداختم. خوراکیامو هم گذاشتم داخل کولم. آماده آماده بودم. تیرداد از دستشویی اومد بیرون و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-صبح بخیر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- صبح داداشی خوشگلم بخیر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتیرداد چشماشو مالید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بریم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو کجا؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بریم برسونمت بسپارمت دست این آقا سهیل که گفتی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجل الخالق....حس بچه هایی رو داشتم که میخواستن برن اردو باباشون میسپاردشون به راننده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از اینکه تیرداد منو سپرد دست سهیل رفت. فکر کردم قراره اول بیاد دنبال من بعدش بره دنبال نگار برا همین پرسیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خونه نگار اینا رو بلدی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نمیریم دنبال نگار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چرا؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مادرش دیشب حالش بد شد، الانم بیمارستانه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی از اینکه تنهام با سهیل ترسیدم، حوصلم سر رفته بود، اول لقمه هامو در آوردم یکیشو گرفتم طرف سهیل.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ممنون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نوش جونت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-لقمتو خوردی بخواب تا برسیم مسیر زیادی هست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراستش از اینکه بخوام میترسیدم برای همین گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-توی جاده خوابم نمیبره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه میخوای ضبطو روشن کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اوهوم... مرسی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی ترک هاشو عقب جلوکردم تا رسیدم به یه آهنگ خوب...کمی که گذشت، سهیل گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ترانه؟! توی کولم کمی میوه هست، درار بخوریمشون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکولشو از عقب برداشتم ومیوه ها رو برداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیوه هارو هم که خوردیم، کم کم داشتیم میرسیدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودمو جمع و جور کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سهیل خیلی زحمت دادم بهت، دستت مرسی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خواهش میکنم عزیز ، زحمت چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیاده شدنم همانا و روبرو شدن با آقای دکتر همانا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیاده شدنم همانا و روبرو شدن با آقای دکتر همانا...یا خدا... این اینجا چیکار میکرد...هوف همینو کم داشتما، تا از ماشین پیاده شدم متوجه من شد. اولش خواست بیاد سمت من که سهیل از در سمت راننده پیاده شد، وای خدایا. سهیل رو میسپارم به خودت. این آقای دکتر جدیدا روی من حساس شده بود. آراد خون جلوی چشماشو گرفته بود. منم ترسیدم. اما نباید وا میدادم. نزدیک شد، قدماشو میشمردم.چهار قدم مونده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسه... بدنم از ترس لرزید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدو... نفسم تو سینه حبس شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک.... تموم، فاصلمون تموم شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخم شد در گوشم، با صدایی که سعی در کنترلش داشت اما عصبی بود غرید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآراد: آقا کی باشن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنتونستم جوابشو بدم، همه بدنم میلرزید. استرس خیلی زیادی داشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآراد باز صداش بلند شد: عاشقش شدی؟! نکنه به خاطر این جوجه منو پس میزنی؟! هان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازم زبونم قفل شده بود نمیتونستم حرفی بزنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآراد: دِ دختر میگم عاشقشی؟ باشه مهم نیس خونشو که ریختم دیگه عاشقش نخواهی بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترس برم داشت، قد آراد بلند تر بود. هیکلش درشت تر بود،. اینا من رو می ترسوند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشت میرفت سمت سهیل، بغض کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشو کشیدم و با بغض صدا زدمش:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آراد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاولی بار بود تووی این مدت با اسم کوچیک صداش زدم. دست ظریفم دور بازوی سفتش حلقه شده بود. برگشت سمتم؛ انگار با شنیدن اسمش از صدام؛ عصبانیتش پر کشید. نگاهمشو دوخت تو چشمام. باز خم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشد کنار گوشم. انگار حرکاتش دست خودش نبود. نمی تونست خودش رو کنترل کنه. حتی متوجه نشد خیلی ها زل زدن به ما. حتی متوجه نشد اینجا همه دوستای من هستن و آبروی من رفته. مسخ چشمای من بود و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اگه میخوای با این پسره کاری نداشته باشم دوتا شرط دارم واسش... اول سریع برام توضیح میدی کیه و چرا باهاش اومدی ....بعدشم سریع میری هر چی داری از توی ماشین صاحاب مردش بر میداری میاری میذارم تو ماشینم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو تکون دادم، می خواستم سریع برم تا هم خون به پا نکنه و هم آبروم بیشتر از این نره که دستم رو گرفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کجا؟؟قرارمون چی بود؟! اول باید شرط اولمو اجرا کنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزبونم بند اومده بود. نمی تونستم با اون زبون درازم جوابش رو بدم. واقعا ترسیده بودم. به سختی کلمه هایی که تووی ذهنم بود رو به زبون آوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ا..اول ب...بر..م ...و..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی خواستم بگم بهش " اول برم وسایلم رو جمع کنم " به چشمام خیره شد. نمی دونم تووی نگاه مظلومم چی دید که گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آروم باش....برو وسایلاتو جمع کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم سمت سهیل که آراد هیچ چی ازش نمی دونست. سهیل فقط یکی از همکلاسی های من بود. سهیل که از اولش متوجه آراد و ترس من شده بود تا رسیدم بهش پرسید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ترانه چی شده ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعی کردم آروم باشم چند تا نفس عمیق کشیدم. نمی خواستم سهیل داستان شکستنم رو بدونه. تووی ذهنم داشتم دنبال یه بهانه می گشتم. برای همین گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ببین سهیل...بعدا برات توضیح می دم ...الان باید برم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسهیل که متوجه آشفتگی من شد، نیم نگاهی به آراد انداخت و سرش رو به نشونه این که نمی خواد من رو تحت فشار بذاره تکون داد و من با قدر دانی لبخندی بهش زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم سمت آراد که قیافش آتیشی شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چرا بهش لبخند تحویل می دی هی؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم رو پیدا کردم و با زبون درازم رو مثل مار پیچیدم دور ریشش تا خفه اش کنم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چیه؟! باز تو هوا برت داشت؟ فکر کردی کی هستی که برای من تعیین تکلیف می کنی؟ هان؟! فکر کردی نظرت برام اهمیت داره؟ فکر کردی آدم حسابت می کنم؟ مگه تو وقتی دست شیدا رو گرفتی تو دستات کسی اعتراضی کرد؟ مگه شب همون روز به من گفتی تموم کنیم این مسخره بازیا رو کسی حرفی زد؟؟ حالا هم برو که اگه قرار باشه کسی طلب کار باشه اون منم نه تو....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرنگش مثل گچ دیوارشده بود. پوز خندی به قیافه متعجبش زدم. کوله ام رو انداختم روی شونم. آراد ایشالا سر تخته بشورمت. امروز می خواستم خوش بگذرونما...این همیشه گند می زنه به لحظه های خوب من. آخه مگه آراد تووی دانشگاه آزاد درس می خوند؟؟ یادمه آقای دکتر دانشگاه تهران درس می خوند.. چطور سر از دانشگاه ما در آورده، خدا داند. بازهم حس کنجکاویم نسبت به آراد تحریک شده بود. همین طور که داشتیم از کوه بالا می رفیتم، نگار که کنار سهیل بود اومد سمت من.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نبینم دخی مخی تنها باشه؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دخی مخی دیگه چیه نگار؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irLatifi
۵۶ ساله 00خیلی عالی بود ،ومن حضور خدارو احساس کردم و جالب اینکه من خیلی رومان میخونم ولی با خوندن این رومان احساس واقعی بودنشو کردم و برای شفای آراد قصه اشک ریختم و دعا کردم موفق باشید و وسروز
۱ ماه پیشH
۱۴ ساله 00رمان خیلی قشنگی بود❤ ممنون از نویسنده ی عزیز❤❤
۲ ماه پیشخرسند
۳۰ ساله 00اه اه اه چندش. بی سرو ته با یه عالمه غلط املایی و برش داستان که انگار یه تیکه هایی دوبار کپی شده بود و بجایش یه جاهایی پاک شده بود در کل بی سرو ته و به درد نخور
۲ ماه پیشمجنون
00رمان خیلی خووبی بود به طوری که کامل ذهنتو درگیر میکرد از رفتارای اراد و ترانه خیلی خوشم اومد و اینکه تو متن داستان نگفت دلیل سامان چی بود برای کنسل کردن خاستگاری و اینکه پایانش میتونست خیلی بهتر باشه
۴ ماه پیشمحیا
۱۵ ساله 61لطفا چند تا رمان عاشقانه ی خوب بهم معرفی کنین
۳ سال پیشدینا ضیایی
۱۷ ساله 224پانتومیم، حکم کن، طالع دریا، جایی که قلب آنجاست، طالع شطرنجی، هتل شیراز
۳ سال پیشمحیا
۱۵ ساله 52مرسی عزیزم
۳ سال پیشدینا ضیایی
۱۷ ساله 12خواهش گلم
۳ سال پیشمعصوم
00رمان راز یک سناریو و رمان هیچکسان پادشاه عالی بودن
۱ سال پیشم
۲۹ ساله 10رمان خواهر خوانده فصل اول و دومش رو خوندم خیلی لذت بردم... پایان خوشی داشت
۱۱ ماه پیشریحانه
00فاز دختره رو اصلا درک نمی کردم تو صورت پسره نگاه میکرد می گفت ازت متنفرم بعد می گفت وایییی ناراحت شد برم از دلش در بیارم😐
۶ ماه پیشمبینا
۱۳ ساله 00رمان زیبا و دلنشینی بود و ممنونم از نویسنده ی رمان.
۷ ماه پیشمحدثه
00این رمان خیلیییییی عالیه حتما بخونید 😍😍😍
۷ ماه پیشستاره
01واقعا مزخرف بود
۱۱ ماه پیشخیلی عالی بود
۱۵ ساله 10خیلی عالی بود
۱۲ ماه پیشمینو
11آخرش خلاصه شد اولشم که همش میگفت بادیدنش ضربان قلبم رفت بالا قربون صدقش می رفت و..اما می گفت ازش متنفره😐🤌🏻💔دختره خود درگیر بود بقیه رو هم باخودش درگیر کرده بود ایش مسخره 😐🤌🏻
۱۲ ماه پیشنخود...
20و منی ک نظرارو خوندم تا سر از داستانش دربیارم اما هیچی نگفتین که😂💔
۱۲ ماه پیشتوروسننه
20خیلی خوب بود قلمت موندگار باشه نویسنده 🌷🦋🔥
۱ سال پیش✨❤
00❤✨
۱ سال پیشمریم
۲۸ ساله 02خیلی ابکی بود الکی هم کش داده بود
۱ سال پیش
آرسام
۲۵ ساله 00خیلی خیلی خوبه