دوست داشتی؟
رمان عاشقانه, رمان گیله نار, دنیای رمان

رمان گیله نار

  • 12.9K 👁
  • 152 ❤️
  • 88 💬

اَفرا دخترِ به ظاهر خجالتی و سربه‌زیرِ حاج فتاح سلطانی، به دنبال به‌دست آوردن استقلال، ‌ماه‌ها پیش بعد از قبولِ شرط دردسرساز پدبزرگِ مستبد و متعصب‌اش، با شراکت عمه‌ی کوچکش کافه‌ای در حومه‌ی شهر برپا کرده‌اند. همه‌چیز خوب پیش می‌رود تا قبل از این‌که گندِ جبران نشدنی‌ای به بار بیاورند و به‌خاطر ترس از طرد شدن، ماه‌ها روی آن سرپوش بگذارند. اما ماه همیشه پشت ابر نمی‌ماند. کینه‌ و کدورت قدیمیِ شایان‌خان و سوء‌تفاهمی که برای او و خانواده‌اش پیش آمده است، باعث می‌شود که شاهانِ جاوید پا به میدانِ بازی بگذارد و بعد از ماه‌ها، بوی تعفن‌آور رسوایی، خانواده‌ی سلطانی را بی‌آبرو کند.

بیشتر...
نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
  • ندا

    00

    عالی بود دمت گرم نویسنده جان

    ۲ هفته پیش
  • ..

    00

    ممنونم از نویسنده عزیز. رمان زیاد با سلیقه من جور نبود. عاشقانه رمان خیلی کم بود. همه ی اتفاقات خیلی سریع پیش می رفتن. عاقبت معراج هم حقش بود. پریسا جان قلمت هنوز جا داره تا پختگی و سلیس و روان نوشتن.

    ۲ ماه پیش
  • مینو

    00

    نمیگم بهترین بود اما جزءبهترین رمانهای اندکی بود که خواندم خدا قوت نویسنده جان موفق باشید

    ۲ ماه پیش
  • لیدا

    00

    ب نظرم قشنگ بود و ارزش خوندن داشت🤍

    ۲ ماه پیش
  • جنگل

    00

    خوبه افرا زیاد با فرشته و زن عموش خوب نبود و اینقدر کاسه داغتر از آش شده بود

    ۲ ماه پیش
  • جنگل

    00

    فرید و***بازیش این وسط چی بود ؟چهلم خانیم جان نشده چه کارایی میکردن اصلا حرمت گذاشتن ایرانی جماعت رو زیر سوال برد

    ۲ ماه پیش
  • جنگل

    00

    چطور به راحتی یه جنازه رو میخواستن سر به نیست کنن؟ تعصبی بودن اما افرا تو میدون تره بار حسابداری میکرد؟ مهتاب و پدرش باشکایت بهتر میتونستن خونواده افرا رو بچزونن که؟ این همه اتفاق تو کمتر از یه سال ؟

    ۲ ماه پیش
  • ف

    10

    اینقدر که دختره چشماشو لوچ میکرد تو داستان و مردای داستان دماغشون باد مینداختن که من واقعا نگران بودم چشمای افرا چپشه و دماغ اونا نیاز به عمل داشته باشه 🫥

    ۲ ماه پیش
  • سوگند

    00

    بعد مدت ها رمان خوندم و واقعا بهم چسبید این رمان ، عالی بود 👌🫀

    ۲ ماه پیش
  • یاسمین

    00

    بنظرم کار افرا و عمه اش خیلی وحشتناک بود ولی خیلی ساده از کنارش گذشت کردن و به روی خودشونم نیاوردن مهتاب حق داشت ازشون متنفر باشه حتی اگه تونسته بود سلامتی شو بدست بیاره دلیل نمیشد از گناه اونا بگذره

    ۲ ماه پیش
  • نفس

    00

    رمان آموزنده ای بود خوندنش رو بهتون پیشنهاد میکنم و از نویسنده ی رمان تشکر میکنم و براشون آرزوی موفقیت روزافزون میکنم

    ۳ ماه پیش
  • M..

    05

    نتونستم بخونم چون خیلی بدنوشته شده بود یهواذرزنگ تلفنومیزنه وهمین که دختره جواب میده ومیره تواتاقش اذرمیادتوی اتاق،اصلاقلم خوبی نداشت،وقابل خوندن نبود غلط املایی هم داشت

    ۳ ماه پیش
  • زهرا

    70

    محشر بود این رمان واقعا ک عالی بود

    ۳ ماه پیش
  • الی

    50

    عالی خسته نباشید یک رمان اجتماعی و عبرت آموز و عاشقانه

    ۳ ماه پیش
  • تینا

    30

    خیییییلی عالی بود ممنونم از نویسنده ی عزیز قلم عالی داری

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.