رمان خط به خط تا تو به قلم نرگس نجمی
آرام بود مثل نسیم، طوفان که شد آرامش تمام خانواده اش به یغما رفت. او ماند و دو مرد که نمی دانست کدامشان قاتل نفسهای برادر و آسایش خانواده اش است. مردی که عاشقش بود به جرم قتل برادرش در زندان افتاد و مردی که به او اعتماد داشت، شد مشکوک ترین مظنون. وکیل یکی شد و شکاک به دیگری، ولی سرنوشت همراهش رفت تا خط به خط آنها را بخواند.
تخمین مدت زمان مطالعه : ۴ ساعت و ۲۳ دقیقه
ژانر : #عاشقانه #معمایی
خلاصه :
آرام بود مثل نسیم، طوفان که شد آرامش تمام خانواده اش به یغما رفت. او ماند و دو مرد که نمی دانست کدامشان قاتل نفسهای برادر و آسایش خانواده اش است.
مردی که عاشقش بود به جرم قتل برادرش در زندان افتاد و مردی که به او اعتماد داشت، شد مشکوک ترین مظنون.
وکیل یکی شد و شکاک به دیگری، ولی سرنوشت همراهش رفت تا خط به خط آنها را بخواند.
دوستی که همراه باشد، تا قلّه یک نفس و بی آنکه لحظه ای هوای ابری تو را بلرزاند، پرواز میکنی.
در تمام طول نگارش این رمان یاری تو پابهپای هر واژهام آمد و به قلمم جان داد؛ پس تقدیمش میکنم به تو.
دوست خوبم، عزیزم، یار پرنفس و همیشگیم، زهرا بهاردوست.
به نام خداوند قلم
پرونده ها وسط دفتر ریخته بود، لب تاب روی زمین افتاده بود و چراغش فلش میزد.
برگههای زونکنها روی زمین پخش شده بود، کشوی پروندهها بیرون بود و میز کارم یک طرف اتاق افتاده بود، فرش جمع شده بود و تکه تکه پارکتها کنده شده بود.
سر درگم باز هم دور خودم چرخیدم. تمام بدنم میلرزید، دستهایم یخ بسته بود.
صدای لولای در، سکوت نیمه شب را شکست و صدای آشنایی در سالن پیچید.
-خانم مشایخ؟
سریع از روی پروندهها رد شدم و وارد سالن انتظار شدم. مبل چپه شده را دور زدم و به ستوان حمیدی نزدیک شدم. سربازی که همراهش بود پشت سرش ایستاد.
-شما با صد و ده تماس گرفتید؟
نمیدید؟ این وضع آشفته را میدید و سوال میکرد؟ انگار یادش داده بودند از کجا شروع کند.
با یک پایم، تابلویی که روی زمین افتاده بود را کنار زدم و جلو رفتم.
-بله، مشاهده میکنید که.
با قدمهای محکم جلو رفت و پشت میز منشی را نگاه کرد. برگشت و به طرف دفتر رفت. در را که باز کرد ابروهایش گره خورد، وضع دفتر به مراتب بدتر از سالن انتظار بود؛ حتی روکش مبلها را پاره کرده بودند.
برگشت و به طرفم آمد.
-چیزی هم بردن؟
شانه بالا انداختم و دوباره به وضعیت آشفته نگاه کردم. پرده ی قهوه ای با میل پرده از سقف کنده شده بود و یک طرفی افتاده بود.
-نمیدونم، چیز ارزشمندی تو دفتر نیست، چرا یکی باید برای دزدی بیاد اینجا؟
به اطرافش نگاه کرد و یک راست به طرف پنجره رفت، گلدانهایی که پشت پنجره چیده شده بود شکسته بود و خاکش پخش شده بود.
اصلاً متوجه آنها نشده بودم. به دیوار تکیه دادم و نگاهش کردم. کم کم ترسم ریخت، انگار از شوکی هزار ساله بیرون آمدم، ذهنم شروع کرد به فعالیت.
همینطور که با پایش خاکهای گلدان را بیشتر روی زمین پخش می کرد گفت
-برای دزدی نیومدن.
من که تمام حواسم به این بود که چه پرونده ی مهمی داشتم که بخواهند برای دزدیدنش به دفتر بیایند، برای بار دوم شوکه شدم.
-پس... پس برای چی اومدن؟
سرش را بلند کرد و پایش آرام گرفت. کمی پایش را تکان داد تا خاک از کف کفشش بریزد. همینطور که به ساعتش نگاه میکرد به طرفم آمد.
-ساعت از دو نیمه شب گذشته، شما این موقع شب برای چی اومدید اینجا؟
بهت زده نگاهش کردم، این چه سوالی بود؟
-برای برداشتن یه پرونده اومدم.
دقیق نگاهم کرد، چشم از چشمش برنداشتم.
-این موقع شب؟
تکیهام را از دیوار برداشتم و دو قدم جلو رفتم. وسط این حجم ترس و بهت من، همین شک کم بود.
-بهتر نیست به جای سین جیم کردن من دنبال سرنخی از دزد باشید؟
لبخند کمرنگی زد و رویش را برگرداند و اینبار محکمتر به سمت دفتر رفت و وارد شد. صدایش را بلند کرد
-گفتم که برای دزدی نیومدن.
جلوی در دفتر ایستادم و به قامت بلند و چهارشانه اش نگاه کردم.
-منم پرسیدم پس برای چی اومدن.
یکباره روی یک پاشنه چرخید و تیز نگاهم کرد.
-یا دنبال یه چیز خاص میگشتن یا از سر دشمنی خواستن خودی نشون بدن که میتونید تهدید تلقیش کنید.
زبانم به کامم چسبیده بود و کنده نمیشد، گلویم تا معده ام میسوخت. آهسته لب زدم.
-تهدید؟
خونسرد نگاهم کرد و من نگاهم به او، ولی ذهنم بین پروندههای اخیرم میچرخید.
خم شد و یکی از برگهها را از روی زمین برداشت و من حرکت چشمش را روی خطها دنبال کردم.
-وکیل پرآوازهای مثل شما دشمن نداره؟
لحنش سرد و سنگی بود، کشش کلماتش بوی تحقیر و ریشخند میداد، بیشک از آن مردهایی بود که با شهرت هر زنی مخالف بود و زنها را فقط پشت گاز خانه شان زن میدید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شما با شهرت من مشکل داری یا با شغلم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش را از روی برگه بلند کرد و با ابروهای گره خورده نگاهم کرد. کمی نزدیک شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شاید هم از اینکه بر خلاف گزارشات شما دوتا از متهمینتون تبرئه شدند و به قول خودتون گ*ن*ا*هکار از قفس پرید ناراحتید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی عقب رفتم و به ابروهایش که گرهشان تنگ تر شده بود پوزخند زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ببخشید ترفیع گرفتنتون به تعویق افتاد ستوان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irستوان را مثل خودش کشیدم و با جسارت نگاهش کردم. برگه را پرت کرد، نسیم خنک پاییزی برگه را ر*ق*صاند و چرخید و چرخید و روی زمین نشست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا قدمهای محکم از دفتر بیرون آمد، از کنارم که میگذشت سرم را پایین انداختم تا نیشخندم که دیگر بیاختیار بود نبیند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدایی که بیشتر به فریاد شبیه بود گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-احمدی تمام به هم ریختگیها رو لیست کن، اگر خانم فهمیدن چیزی گم شده بنویس و برگرد پاسگاه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون اینکه برگردد و یا قدمهایش را کند کند صدایش را بلندتر کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-برای شکایت تشریف بیارید کلانتری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز در که بیرون رفت به سرباز نگاه کردم، معلوم بود صدایمان را شنیده و دل خوشی از ستوان حمیدی ندارد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند محوش با ابروهای گره خوردهام محو شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-زودتر کارتون رو انجام بدید، باید برگردم خونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار به دستور گرفتن عادت کرده بود که سریع به طرف دفتر رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir×××××
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون اینکه چشمهایم را باز کنم، دستم را روی پاتختی کشیدم. گوشی زیر دستم لرزید. لای چشمم را باز کردم و با دیدن شمارهی خصوصی از جا پریدم، روی آرنجم تکیه دادم و خط را آزاد کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدایش جان داد به تن بی روح و خسته ام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-جونم گفتن فراموش نشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند زدم و خودم را روی تخت انداختم و از لذت شنیدن صدایش چشم بستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی شده سایهتون سنگین شده خانم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقلبم از لحن گلایهآمیزش گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه عزیزم، دنبال کارهای پروندهام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانقدر دلتنگش بودم که یادم رفت بگویم همین سه روز پیش دیدمت، حسرت آغوشت را کشیدم، از پشت میز، به فاصله پی دو متر انقدر احساس دوری کردم که تا خانه لرزیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خستهات کردم نه، خیلی به زحمت افتادی آرامم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم باز کردم و حس تلخ نبودنش را تا عمق استخوانم حس کردم. به یک شانه خوابیدم و چشم به پرده ی سرخابی دست دوز مادر دوختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-از دوریت خسته ام، از نبودنت، از اینکه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنتوانستم بگویم، نمیخواستم بگویم که همه چیز این پرونده انگشت به طرف او میگیرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خانواده بهت فشار میارن، میدونم چه عذابی میکشی و من شرمندهام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمهایم را محکم فشردم و صدای فریاد مامان در ذهنم اکو شد" رفتی وکیل قاتل برادرت شدی؟ مایه ی ننگی آرام"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمایه ی ننگ بودم اگر مرد پشت خط را که با چهار تا میله از من جدا کرده بودند را باور داشتم؟ مایه ی ننگ بودم که با تمام قلبم به او ایمان داشتم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدایم لرزید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نگو شرمندهای، من شرمندهام که نتونستم تا حالا بیارمت بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدایش خش داشت، چشم باز کردم و به پرده که با نسیم خنک میر*ق*صید، نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام زمزمه کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میدونی که...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند زدم و عشقش را بارها در دلم دوره کردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میدونم که دوستم داری، بدون که عاشقتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای سکوتش را به جان خریدم و آرزو کردم روزی صدایش زیر سقف خانهای بپیچد که من خانمش باشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فعلاً خداحافظ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبل از اینکه جواب بدهم بوق ممتد در گوشم پیچید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه صفحهی گوشی خیره ماندم، چشمهای سیاهش میخندید، لبهایش اما سکوت مطلق بود و من عاشق همین چهرهی منقبض همیشگیاش بودم. انگشتم را روی فک استخوانیش کشیدم و لب زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میارمت بیرون کیارش، تحمل کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر اتاق با ضرب باز شد و من ناخوداگاه گوشی را زیر بالش پنهان کردم. مامان حتی نگاهم نکرد، یک راست به طرف کتابخانه رفت و قرآن را برداشت و چرخید و از در بیرون رفت. صدای بلند در که پیچید چشمهایم را فشردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحق داشتند، در عرض دو ماه زندگی آرامشان با خاک یکسان شد، پسرشان کشته شد، عروسشان دیوانه شد، دخترشان شد وکیل قاتل برادرش و نوهشان را، تنها یادگار پسرشان را از خود دور کردند تا شاهد بی سروسامانی خانه نباشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقلبم از اینهمه فشار گرفت، دستم را روی سینهام گذاشتم و در خودم جمع شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت به در کردم و اشکم از گوشهی چشمم راه گرفت، دستم را روی تیغهی بینیام کشیدم و اشکم را پاک کردم و به نم انگشتم خیره ماندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نفس هر کسی رو که نفست رو قطع کرده میگیرم آراد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلتنگش بودم، دلتنگ برادر جوانمرگ شدهام، دلتنگ برادری که میان سکوت و شعر خوانیها و صبوریهای پدرم پرهیاهو برایم پدری کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست دراز کردم و عکس دونفرهمان را از روی پاتختی برداشتم. لبخند میزد و من در آغوشش فرو رفته بودم، دستهایم دور کمرش حلقه شده بود و سرم روی سینهاش بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دلم برات تنگ شده داداشی، دارم خفه میشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقاب را به سینه فشردم و دستهایم را زیر بغلم زدم و تاب خوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کجایی، پویا بهانهات رو میگیره، کمر بابا خم شده، قلب مامان، آخ قلب مامان...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم باز کردم و دوباره تصویرش را مهمان چشمهایم کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مامان سکته کرد آراد، نمیای؟ نمیخوای برگردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمانطور لبخند میزد، چرا گریه نمیکرد، چرا دلش برای ما نمیسوخت، چرا برنمیگشت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی تخت چهار زانو نشستم و قاب را روی تخت انداختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سیمین آسایشگاهه، آراد، آراد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشت کوبیدم روی تخت و تاب خوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-برگرد لعنتی، زندگیمون فلج شده، قلبم داره از غصه میترکه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو همانطور لبخند میزد، چرا گریه نمیکرد؟ حتی بغض نمیکرد، سرم را بین دستانم گرفتم و چشم فشردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-برنگرد، فقط نخند، نخند آراد، نخند...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشتی که روی قاب زدم ناخوداگاه بود، شیشه شکست و دستم عمیق برید و خون ریخت روی لبهایش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرادرم دیگر نمیخندید و من بلندتر فریاد زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نخند، نخند...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر باز شد و بابا وارد اتاق شد، نگاهی به من انداخت و چشمش چرخید روی دستم؛ رنگش پرید، شتابزده جلو آمد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چیکار کردی با خودت بابا جون؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم را گرفت و نشست، از روی پاتختی دستمال را برداشت و گذاشت روی بریدگی و من تمام مدت فقط نگاهش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه موهایش که در پنجاه و پنج سالگی یک دست سفید شده بود، به لبهایش که حتی وقت سکوت میلرزید، انگار که حرفی میان لبهایش گیر کرده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دلم براش تنگ شده بابا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ببین چیکار کردی، دستت بخیه میخواد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم را کشیدم و دستمال خونآلود در دستش ماند، خون ریخت روی لباس سفیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم را بالا گرفتم و به شره کردن خون نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وقتی رگهاش رو زدن، همینطوری خون میریخت از دستش؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش کردم، لرزش لبهایش بیشتر شده بود و من به لباسم نگاه کردم، دستم را حرکت دادم تا تمام دامنم سرخ شود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نکن با خودت عزیز بابا، نکن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-همینطوری بود بابا؟ آخ دلم داره منفجر میشه بابا، داره میترکه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای مامان در اتاق پیچید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-قاتلش رو که آزاد کردی قلبتم آروم میگیره، نترس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش کردم، چقدر پیر شده بود، مردمکش دائماً در حال چرخیدن بود، انگار دنبال گمشده ای میگشت. دلم میخواست بغلش کنم و بگویم "برنمیگرده"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدنش را از چهارچوب در جدا کرد و جلو آمد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چیه؟ چرا ساکت شدی؟ داری تصور میکنی وقتی آزادش کنی چه کیفی میکنی نه؟ قاتل برادرت رو آزاد کنی حالت خوب میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکم منقبض شد. او قاتل نبود و من به این ایمان داشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای ملایم بابا نگذاشت جواب بدهم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-الان وقتش نیست خانوم، باید برسونمش بیمارستان، دستش باید بخیه شه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای پوزخند مامان دهانم را مثل زهر تلخ کرد. برای اینکه جواب ندهم از جا بلند شدم، بیمارستان بهتر از دعوا با مامان بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شدم، خم شدم و قاب را از روی تخت برداشتم. پیش از اینکه چیزی بفهمم دستم از قاب خالی شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهت زده به مامان نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چطور روت میشه حتی به عکسش نگاه کنی؟ چطوری میتونی براش گریه کنی و بری از قاتلش دفاع کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسم به شماره افتاد. فریاد زدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اون قاتل نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدایش بالا نرفت، انگار مرا از حفظ بود که میدانست خونسردی ظاهری همیشگیش چقدر خرابم میکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چون تو عاشقشی قاتل نیست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست آزادش را جلو آورد و دست چپم را گرفت، دستم را به شدت تکان داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-قاتل نیست چون این حلقه رو دستت کرده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا دستم را از دست مامان در آورد. کاش دفاع کند، کاش بگوید مرا باور دارد، کاش بگوید کیارش را باور دارد، ولی نگفت و من فهمیدم تنها مانده ام، آخر برادرم کشته شده بود و من نامزد قاتلش بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بس کن خانوم، رنگش سفید شده، یک کم مراعات کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغض مامان سرباز کرد و من به رد خونی که از دستم روی قالیچه میریخت خیره ماندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مگه این مراعات حال ما رو میکنه؟ رفته وکیل قاتل پسرم شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفریاد زدم، با تمام قلبم فریاد زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کیارش... قاتل... نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز فریادم مامان یک قدم عقب رفت و اشکهایش بند آمد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه برای اینکه حلقه دستم کرده، نه برای اینکه عاشقشم، قاتل نیست چون نمیتونه قاتل باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک قدم عقب رفتم و تیزی مثلثی وسط میز آرایش در کمرم فرو رفت. از درد چشم بستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پس اون همه مدرک واسه چیه؟ واسه کیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سختی چشم باز کردم و سعی کردم فکرم را متمرکز کنم، بعد از دو ماه مامان با من حرف زده بود، باید حرف میزدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اونهمه مدرک میگه یه نفر میخواد کیارش رو قاتل معرفی کنه، کدوم آدم عاقلی، کدوم قاتلی اینهمه رد از خودش به جا میذاره مادر من؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهت زده به دهانم خیره مانده بود، بابا کنار مامان ایستاد و هنوز به دستم نگاه میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بیا بریم بیمارستان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهم نبود، حتی اگر میمُردم هم مهم نبود وقتی مادرم نامزدم را قاتل برادرم میدانست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هیچ قاتلی اینهمه نشونه نمیذاره مامان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلب زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دعوا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا آخر حرفش را خواندم. سینه به سینه اش ایستادم و مهم نبود اگر قاب عکس برادرم سینه ی مامان را خون آلود کرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من و شما هم داریم دعوا میکنیم، اگر سه روز دیگه جسد من رو پیدا کردن شما قاتل منید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمهایش را بست و سرش را عقب برد. اشکهایش روی گونههای همیشه سرخش ریخت. دستم را جلو بردم و اشکش را پاک کردم و رد خون جای رد اشک را گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میدونم دلت میخواد قاتلش مجازات بشه، میدونم داغ آراد سنگینه، میدونم یک کم قلبت آروم میگیره اگر بدونی قاتلش آزاد نمیچرخه، ولی به خدا کیارش قاتل نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمهایش را باز کرد و من به نیمهی صورتش که خونآلود بود نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو هر چی که بگی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشت کوبید روی قلبش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-قلب من میگه قاتل کیارشه، حالا تو بالا پایین بپر، اگر دنبال حقیقت باشی یه روزی به حرف من میرسی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز حرص، بغض، درد، قلب فشرده شدهام را چنگ زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای در بلند شد و چشمهایم در چشمهای نگران بابا باز شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حالا بریم بیمارستان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی تاب بودم، بی تاب باور کردن مامان، بی تاب آزاد شدن کیارش و بی تاب کمی آرامش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستهایم را دور کمرش حلقه کردم و سرم را در گردنش فرو بردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خسته ام بابا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهایم را نوازش کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو کار خودت رو بکن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم را بلند کردم و متعجب نگاهش کردم. باورم کرد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند نیمهجانش چشمهایم را از اشک تار کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من نمیگم کیارش قاتله، نمیگم نیست...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگذاشتم حرفش تمام شود. دستهایش را گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو باور کن بابا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره دستش را روی موهایم کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باور کردن من که مهم نیست دخترم، فقط قاتل رو پیدا کن و به خودت قول بده قاتل هر کسی که هست هیچ احساسی نتونه جلوی مجازات کردنش رو بگیره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار استخوانهایم شکست، نفسم شکست، بغضم شکست. بابا نه تنها باور نداشت که فکر میکرد اگر بفهمم قاتل کیارش است ممکن است کمکش کنم تا آزاد شود. دستم را از دستش بیرون کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بریم بیمارستان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir××××
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچادر مشکی را روی سرم کشیدم، کشش را تنظیم کردم و موهایم را زیر مقنعه فرو بردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگهای را که دستم بود سمت سرباز جلوی گیت گرفتم و او وارد دکه شد و شماره گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه در آبی رنگ بزرگ نگاه کردم، حال و هوای زندان حتی از بیرون این در هم واقعاً خفقان آور بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباد پاییزی خاک را به ر*ق*ص آورده بود، به گرد و خاکها نگاه کردم و بر خلاف جهت باد ایستادم تا خاک به چشمم نرود. شاخههای عاری از برگ به شدت تکان میخوردند، چادرم در هوا پیچ و تاب خورد و من از سرما و ناامیدی لرزیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپنج روز به دادگاه مانده بود و من هیچ چیز برای اثبات بیگ*ن*ا*هی کیارش پیدا نکرده بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی شاخههای انبوه یک درخت فقط یک برگ بود که همان برگ هم با وزش تند باد به شدت تکان میخورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرد ترس از افتادنش را با تمام وجودم، با بند بند قلبم احساس کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرباز از گیت بیرون آمد و برگه را سمتم گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میتونید برید تو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون اینکه چشم از ر*ق*ص برگ بردارم برگه را گرفتم. سرباز در را باز کردم، پایم را که به حیاط زندان گذاشتم برای آخرین بار برگشتم و به برگ نگاه کردم،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاستقامتش ستودنی بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای اولین بار من با لبخند وارد زندان شدم. سربازی که پشت در و داخل حیاط ایستاده بود همراهیم کرد تا ساختمان سفیدی که سنگهایش در اثر مرور زمان به خاکستری میزد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد راهرو شدم و بوی غذا حالم را آشوب کرد، بی اختیار با اخم به سرباز نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-این بوی چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irم*س*تقیم به جلو نگاه میکرد، بدون اینکه مسیر نگاهش را تغییر دهد گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-غذا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب نگاهش کردم، لبهایش اصلاً تکان نخورده بود، از آن آدمهای شق و رقی بود که از بین دندانهایشان صحبت میکنند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابرویی بالا انداختم به جلو نگاه کردم. جلوی نرده های فلزی ایستادم، ماموری که پشت نردهها و پشت یک میز کوچک نشسته بود و تنها وسیلهاش یک لب تاب کوچک بود بلند شد و جلو آمد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه قامت ریزهاش نگاه کردم و کارت شناسایی را از لای نردهها به دستش دادم. پشت میز نشست و مشغول ثبت شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماموری که با من بود در راباز کرد و وارد شدیم. کنار میز ایستادم و به کاشیهای دیوار خیره ماندم، اصلاً رنگش مشخص نبود و در شش سالی که من دائم به اینجا رفت و آمد داشتم هیچ تغییری نکرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدفتری را از کشوی میز بیرون کشید و جلویم گذاشت، دستش را جلوی اسمم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-امضا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعادت داشتند همه چیز را در یک کلمه خلاصه کنند. خودکارش را گرفتم و امضا کردم و خودکار را انداختم روی دفتر؛ دفتر را بست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-برید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد اتاق شدم و یک راست پشت یکی از میزهای چهارنفرهی آهنی رفتم. صندلی را بیرون نکشیده بودم که کیارش وارد اتاق شد. سرباز بغل در ایستاد و در را بست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناخوداگاه به سمتش رفتم که سرباز یک قدم نزدیک شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نزدیک نشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر جایم ایستادم و به چشمهای کشیدهی سیاهش نگاه کردم، هنوز برق میزد، هنوز جذاب بود، حتی با این ته ریش دو روز مانده و پیراهن مشکی چروک.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلویم ایستاد، سرم را بالا بردم و نگاهش کردم، به چشمهایش که واقعاً میخندید، لحظهای از اینهمه روحیه مبهوت ماندم، واقعاً نمیترسید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرباز باز نزدیک شد، یک قدم عقب رفتم تا جلوتر نیاید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصندلی را بیرون کشیدم و نشستم. تا نشستم صندلی یله شد، انگار یکی از پایههایش شکسته بود. روبرویم نشست و دستهایش را زیر چانه زد و با لذت همیشگی نگاهم کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-می دونی روز به روز خوشگلتر میشی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخجول خندیدم، تنها مردی که جلویش خجالت میکشیدم از هر کسی به من نزدیکتر بود. شیطان نگاهش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-می دونی روز به روز جذابتر میشی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک ابرویش را بالا داد و مژههای سیاهش روی پوست سفیدش سایه انداخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میدونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند پسرانهاش را دوست داشتم. با احساس سنگینی در دستم تازه متوجه شدم هنوز کیفم را زمین نگذاشتهام. رد نگاهم را گرفت و به کیف رسید. کیف را روی میز گذاشتم و بازش کردم. صدای بمش را آرام کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بسوزه پدر عاشقی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون اینکه نگاهش کنم لبخند زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نشونهی آلزایمره، نه عشق.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهستهتر لب زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پس عشق نیست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم روی پوشهی زرد ماند و سرم را بالا بردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اگر نیست من اینجا چیکار میکنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه پشت صندلی تکیه داد و من سعی کردم توازنم را روی صندلی پایه شکسته حفظ کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست به سینه شد و سینهی ستبر و بازوهای پیچیدهاش بیشتر خودنمایی کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خب وکیلی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شیطنت چشمک ریزی زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نیستی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم را تکان دادم و پوشه را بیرون کشیدم. در کیف مشکی را بستم و روی زمین گذاشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حواسم رو پرت نکن آقای ارجمند، براتون خوب نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسکوتش عجیب بود، از زیر چشم نگاهش کردم، بیشتر از حرکت لبهایش متوجه شدم چه میگوید تا صدایش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-عاشق بدیهاتم هستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز نوادر ابراز احساساتش بود و من دلم غنج زد از حرکت لبهایش و حسی که به قلبم تزریق کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوشه را باز کردم و برگهای را بیرون کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-برای بار آخر دوره کنیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل هر وقتی که جدی میشد، ابروهای راستهاش در هم فرو رفت، مثل روزهایی که با جدیت مشغول طراحی گردنبند یا دستبندی بود و کل حواسش را معطوف به طرحش میکرد، کل حواسش رفت روی برگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-این چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگه را روی میز آهنی یادگاری نوشته سُر دادم سمتش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-م*س*تندات.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپایهی صندلی شکسته اعصابم را به هم ریخته بود، با اینحال نمیخواستم از روبرویش بلند شوم، میخواستم از همین زاویه نگاهش کنم، لبخندش، نگاه درخشندهاش و آن حجم عشق برای قلب خستهام شفا بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میخوام یکبار دیگه با هم دوره کنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکان داد و خواندن برگه را ادامه داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستهایم را در هم قلاب کردم و نفس عمیق کشیدم، بوی خفقان آور غذا تا اینجا هم می آمد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سه روز پیش از ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگلویم خش برداشت. سرش را بلند کرد و نگاهم کرد، چشمهایش کدر شد، نفسش را آزاد کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اسمش رو نیار، هم تو ناراحت میشی هم من.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکان دادم و سعی کردم تمرکز کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه پنجره نگاه کردم که کیپ تا کیپ رویش مشما کشیده بودند. انگار اینجا نیازی به تهویهی هوا نداشت، یا شاید آدمهایش مهم نبودند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خب، سه روز قبل از اون اتفاق شما با هم دعوا کردید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیش از اینکه جواب دهد دستم را بالا بردم تا سکوت کند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-قبلاً توضیح دادی، ولی میخوام الان فکر کنی اینجا دادگاهه، محکم جواب بده و سعی کن چیزی رو از قلم نندازی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش را تکان داد و من کمی صندلی را جابهجا کردم شاید کنترل پایه اش راحتتر شود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من رفتم دیدنش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفش را قطع کردم و کمی مقنعهام را جابهجا کردم تا نفسم بالا بیاید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اسمش رو بیار، نیاوردن اسمش شاید باعث شبهه بشه که تو مشکلی باهاش داشتی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگشت سبابه و شصتش را گوشهی لبهایش کشید و چشمهایش را بست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من فقط سختمه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-درک میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش را روی صورتش کشید و نفس عمیق کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اون روز من رفتم دیدن آراد، سیمین همسر آراد، دو ماهی بود که به گفتهی دکتر در اثر یه شوک به لکنت و گاهی عدم تعادل روانی دچار شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستهایم مشت شده بود و فکم منقبض.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آراد کلافه و خسته شده بود و وقتی من رسیدم داشتند دعوا میکردند، دعوا که نه، چون سیمین هیچی از حرفهای آراد نمیفهمید و فقط داد میزد و گاهی فقط سکوت میکرد و گنگ نگاه میکرد. ناراحت شدم و سعی کردم آراد را آرام کنم، ولی اون انقدر پریشون و خسته بود که با من هم درگیر شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستهایم را باز کردم و سعی کردم خواهر آراد نباشم، وکیل کیارش باشم. من آراد را نمیشناختم، نمیشناختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چطور درگیر شدید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سعی کردم از سیمین دورش کنم چون حمله کرده بود تا دهنش رو بگیره، سعی کردم از سیمین جداش کنم که به من هم حمله کرد، درکش میکردم، واقعاً زندگیش زیر و رو شده بود؛ ولی با دیدن چشمهای ترسیدهی سیمین واقعاً اعصابم خورد شد، فریاد زدم که لیاقت این زندگی رو نداره، گفتم اونه که روانیه نه سیمین و از خونه اومدم بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشقیقههایم را با دوانگشت سبابه و وسط ماساژ دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بعد از اون اتفاق باز هم آراد رو دیدید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر تکان داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وقتی اونجا بودید به اتاق کار آراد هم رفتید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش را به علامت مثبت تکان داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اولش که دیدم پا به پای سیمین داد میکشد دستش را گرفتم و بردم به اتاقش، باهاش صحبت کردم تا کمی آروم بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به چیزی هم دست زدید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند تلخی زد و نگاهم کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-والا تو اون شرایط من فقط راه میرفتم و حرف میزدم، یادم نمیاد به جایی دست زدم یا نه، ولی مطمئنم دستم رو گذاشتم روی کمد و تکیه دادم، چون احساس ضعف میکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز روی صندلی بلند شدم، بالاخره پایهی شکسته طاقتم را طاق کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شما سیگار میکشید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بله.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراه افتادم، از کنارش گذشتم و پشت سرش ایستادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سیگار بدون فیلتر درسته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون اینکه برگردد یا نگاهم کند سر تکان داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بله.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چند دقیقه اونجا بودید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشت و متعجب نگاهم کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-قبلاً نپرسیده بودی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند زدم و شانه بالا انداختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باید هر احتمالی رو در نظر بگیرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباد از لای پنجره به مشما میخورد و صدای خش خش مشما تنها صدای پیچیده در آن اتاقک خفه بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسکوت را شکستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خب؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی فکر کرد و بعد شانه بالا انداخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شاید حدود نیم ساعت، نهایت سه ربع.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شونه بالا ننداز، باید مطمئن به نظر بیای.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلافه باز هم سرش را تکان داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حدود نیم ساعت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرخیدم و روبرویش ایستادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو نیم ساعت سه تا سیگار کشیدید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پشت میز بلند شد و روبرویم ایستاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامور کمی نزدیک شد و کیارش با خشم نگاهش کرد، کلافه و عصبی بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میدونم اذیت میشی، ولی باید تحمل کنی، باید جواب بدی کیارش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش را بالا برد و دستهایش را پشت گردنش گذاشت. کمی به سقف خیره ماند. سکوت کردم تا درون متلاطمش را آرام کند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش را پایین آورد و پشت صندلی نشست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آمادهام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروبرویش، ولی روی صندلی دیگری نشستم و تکیه دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو نیم ساعت سه تا سیگار کشیدید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وقتی اعصابم خرابه ممکنه سیگار رو با سیگار آتیش بزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگه را جلوی خودم کشیدم و سریع مرورش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دکمهی کتتون تو اتاق بوده، برای اون توضیحی دارید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شاید تو درگیری با آراد افتاده، شاید محکم نبوده افتاده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکباره بلند شد، دستهایش را روی میز ستون کرد و خم شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اگر صدبار دیگه هم بپرسی جواب من همینهاست آرام، یه راهی پیدا کن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستهایش را برداشت و شروع به قدم زدن کرد. نگاهم با او حرکت میکرد، ولی حواسم تماماً به اتاق آراد بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباید چیزی جا افتاده باشد، ایمان داشتم کیارش قاتل نیست و میدانستم کسی برایش پاپوش درست کرده، ولی وقتی کیارش قاتل نیست باید قاتل اصلی ردی از خودش به جا گذاشته باشد، همیشه سرنخی وجود داشت، چه چیز از دیدم پنهان مانده بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکباره بلند شدم، صندلی با صدای بدی افتاد و صدایش در اتاق اکو شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامور سریع جلو آمد و کیارش خیره نگاهم کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگه را برداشتم و فرو بردم داخل کیفم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-برات تقاضای آزادی با وثیقه میکنم، الان باید برم خونهی آراد، حتماً یه سرنخی هست که به قاتل اصلی برسه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست به سینه روبروی میز ایستاد، دستهی کیفم را در دست گرفتم و با یک دست مقنعهام را درست کردم. چادر را کمی جلو کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میبینمت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز از در بیرون نیامده بودم که چیزی به ذهنم آمد، چرخیدم و برگشتم. بی حرف نگاهم کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دوربینهای مدار بستهی خونهات چرا قطع بود؟ چند وقته می پخواستم بپرسم، ولی یادم رفته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابرو بالا داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دو سه روز قبل اون اتفاق گفتن دوربینها خرابه، منم از شرکت پشتیبانیش خواستم درستش کنن، نمیدونم اومدن یا نه، احتمالاً نیومدن که دوربین قطع بوده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلافه دستی تو موهایش کشید و ابروهایش گره خورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اگر اون دوربین لعنتی کار میکرد من الان اینجا نبودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکم پیش میآمد کلافه باشد، م*س*تاصل باشد، دلم گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نگران نباش کیارش، من درستش میکنم، از اینجا میارمت بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخند بیجانی نگاهم کرد و پلک زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میدونم، باورت دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودش را کنار کشید و من سریع بیرون رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم برگه ی خروج را امضا میکردم که صدایش میخکوبم کرد. کلافه نفس عمیقی کشیدم و بی حواس خودکار مامور را در کیفم انداختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمهایم از کفشهای همیشه واکس خوردهاش بالا رفت، مثل همیشه سگک کمربندش خاص بود، نیشخندم بیاختیار بود، این مرد همه چیزش خاص بود، خونسردی بیش از حدش، کنترل کردن کوچکترین اتفاق زندگی اش و سگک کمربند و رنگ کیف پولش که همیشه سفارشی و خاص بود و البته دروغ گفتنش، پنهان کاریش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه گردن بلندش که رسیدم حس کردم سیبک گلویش بالا و پایین رفت. چشمهایش سیاه و براق، ابروهای راستهی شکستهاش استفهامی بالا رفته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اگر آنالیزتون تموم شد میتونید یا برید کنار یا تشریف بیارید برای ملاقات کیارش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم چرخید روی بازپرس پرونده که فارغ از نگاه من و طعنهی دانیار مشغول بررسی برگههای پرونده بود. دوباره برگشتم سمت دانیار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حضورتون دلیل خاصی داره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک دستش در جیبش فرو رفت و با چشمهای یخ بستهاش به بازپرس اشاره کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-روال عادی پرونده، یه سری سوال و جواب.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکان دادم و به طرف در رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خداحافظ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیش از اینکه بیرون بروم مامور صدایش را بلند کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خودکار لطفاً.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلحظهای متوجه منظورش نشدم و فقط نگاهش کردم. به کیفم اشاره کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بیت الماله.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتازه متوجه منظورش شدم، در ازدحام کیفم از وسایل لازم و غیر لازم دنبال خودکار گشتم. با لمسش از زیر دفتر روزانهام بیرون کشیدمش و گذاشتم روی میز.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کیف کارت هم مثل کیفهای دیگهات شلوغه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم و نگاهش کردم. آخرین کسی که میتوانست گذشتهی مشترکمان را یادآوری کند او بود، اویی که با یک دروغ بزرگ، با یک پنهانکاری بی.دلیل زندگیمان را خراب کرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من هنوز همونم، همون آدم صاف و شلوغ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرتمسخر نگاهش کردم، از سر تا به پا و دوباره نگاه چرخاندم سمت چشمهایش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو هم هنوز همونی، همون آدم خونسرد و دروغگو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی هیچ حرکتی در صورتش نگاهم کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بله خوشبختانه تغییری نکردم و البته متاسفانه برای تو که به جای وکالت قضاوت میکنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل همیشه با خونسردی بیش از حدش عصبیم کرد. اینکه حس میکردم با آرامشش مرا به مرز جنون میرساند و به راحتی کنترلم میکند برایم مثل شکستن هزار باره جلوی کسی بود که نباید شکستنم را میدید، من کنترل شدنی نبودم، حداقل نه توسط کسی که زندگیم را خراب کرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خداحافظ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای سردش با صدای لولای در همزمان شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به نامزدت سلام میرسونم، هر چند تا الان پیش هم بودید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیم چرخی زدم و نگاهش کردم، آرزویم بود اخم یا لبخندش، ولی امان از نگاه یخزدهاش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ناراحتی یا حسودیت میشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاش ریشخند کردنش کمی رویش اثر داشته باشد. برگه را امضا کرد و خودکارش را بین سبابه و شستش گرفت و تکان داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خودکار وسیلهی کار یک وکیله، مبانی رو یاد بگیر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپر حرص نگاهش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-گفتی که، من تغییر نکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندش مثل زخم به قلبم نشست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره، میبینم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیش از اینکه جوابی پیدا کنم همراه با بازپرس در خم راهرو ناپدید شد و نقش سرشانههای کشیدهاش میان ذهنم ماند تا از در بیرون رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی اختیار به سمت درخت نگاه کردم، کاش برگ سر جایش باشد، کاش نیفتاده باشد، کاش با تمام زردی زنده باشد. نگاهم روی شاخه های کاملا عاری از برگ درخت ماند، برگ مرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir××××
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروبروی خانهی آراد پارک کردم، نگاهی به کوچهی آرام و بیتردد انداختم. پاییز به همه جا سر زده بود، به درختان هر کوچه، به باغچههای سرسبز بلوک بندی شدهی جلوی آپارتمانها و بیشتر از همه به خانهی برادرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیش از اینکه فصلش برسد شبیخون زد به خانهی آرادم، تنها برادرم که نه، دوستم، رفیقم، هم رازم؛ کسی که تا به آنچه که میخواستم نمیرسیدم پشتم میایستاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغضم را فرو دادم، از ماشین پیاده شدم و روبروی ساختمان ایستادم. سربازی که قرار بود همراهیم کند رسید، شانههای افتاده و موهای ژولیدهاش با فرم اتو کشیدهاش در جدال بود؛ کنارم ایستاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکان دادم و دوباره برگشتم سمت ساختمان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بریم داخل؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباید جرات میکردم، بعد از رفتنش فقط یکبار به این خانه آمده بودم، آنهم برای جمع کردن مدارک.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاش در را که باز کنم بیاید استقبالم، بگوید شوخی بوده، ولی مثل همان ده روز پیش من بودم و کوچهی باریک و خانهای که از حجم مهربانی آراد خالی شده بود، از بوی مردانهی حمایتش خالی شده بود و سیمین دیوانه شد و من تنها شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلو رفتم و کلید انداختم، باز هم باید فراموش کنم، باید بروم و سرنخی از قاتل اصلی پیدا کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپلههای سرامیک شده را بالا رفتم و جلوی واحدش ایستادم. نفس عمیقی کشیدم و در را باز کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکفشهایم را در آوردم و به مامور اشاره کردم کفشهایش را دربیاورد. پشت سر من وارد خانه شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلو رفتم و نگاهی به اطراف انداختم،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه چیز سر جایش بود، مبل، تلویزیونِ کنج دیوار و حتی شلوار آراد که روی مبل افتاده بود. دستم را کشیدم روی دستهی مبل مشکی و انگشتم را بالا آوردم و خاک را تکاندم، جای انگشتم روی دستهی مبل ماند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت اتاق رفتم و به داخل نگاه کردم. انقدر به هم ریخته بود که برای به هم نریختن صحنه ی جرم باید با احتیاط از میان وسایل رد میشدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم و خطاب به مامور که پشت سرم ایستاده بود و به داخل اتاق نگاه میکرد گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-احتیاط کنید چیزی رو جابهجا نکنید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز کنار پاتختی که جلوی در افتاده بود رد شدم و جلو رفتم و به اطراف نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصندلی پشت میز روی زمین افتاده بود، تابلوهای کوچک خطاطی مورد علاقهی برادرم روی زمین پخش شده بود و شیشههایشان شکسته به اطراف پخش شده بود، در کمد باز بود و چمدان قرمز دو چرخش تو کمد و دو چرخش بیرون افتاده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلب تاب روی زمین افتاده بود و السیدیاش شکسته بود. این صحنهی یک منازعهی وحشتناک بود، ولی روی بدن آراد جز روی صورتش آنهم خیلی کم، هیچ آثار ضرب و شتمی نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir