داستان درباره ی پسری به اسمِ سیاوشِ که آدمی ه /و/س بازیِ که هیچی شبی تختش خالی از معشوقه هاش نیست اما دنیا همیشه به کامِ آدم نیست، بالاخره یه روزی، یه جایی وجدانِ خاموشِ آدم شعله ور میشه … .اما کدوم وجدان؟ اصن وجدان وجود داره؟ همین جا، همین اولِ رمان اعلام میکنم که ممکنه بعضی از صحنه های این رمان، مناسبِ هر سنی نباشه، ولی من تا اونجایی که بتونم و تشخیص بدم که به اصلِ داستان لطمه نمیخوره سعی میکنم هرموضوعی رو مطرح نکنم اما خب، از خلاصه ی رمان معلومه که قضیه از چه قراره…! و اما نکته ی آخر، این رمان تقریبا براساسِ واقعیت نوشته شده و دو شخصیت اولِ کتاب، سیاوش و مدیسا واقعی هستن!

ژانر : عاشقانه، طنز، کلکلی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و ۴۹ دقیقه

مطالعه آنلاین مدیسا
نویسنده :nazan!n

ژانر : #عاشقانه #کلکلی #طنز

خلاصه:

داستان درباره ی پسری به اسمِ سیاوشِ که آدمی ه /و/س بازیِ که هیچی شبی تختش خالی از معشوقه هاش نیست اما دنیا همیشه به کامِ آدم نیست، بالاخره یه روزی، یه جایی وجدانِ خاموشِ آدم شعله ور میشه … .اما کدوم وجدان؟ اصن وجدان وجود داره؟

همین جا، همین اولِ رمان اعلام میکنم که ممکنه بعضی از صحنه های این رمان، مناسبِ هر سنی نباشه، ولی من تا اونجایی که بتونم و تشخیص بدم که به اصلِ داستان لطمه نمیخوره سعی میکنم هرموضوعی رو مطرح نکنم اما خب، از خلاصه ی رمان معلومه که قضیه از چه قراره…!

و اما نکته ی آخر، این رمان تقریبا براساسِ واقعیت نوشته شده و دو شخصیت اولِ کتاب، سیاوش و مدیسا واقعی هستن!

مقدمه:

زندگی است دیگر! نباید ازش دلگیر شد! گاهی همپای دلت قدم برمیدارد اما گاهی توی قعرِ تنهایی، تنهایت میگذارد!

با این اوصاف، چه همپایت باشد، چه نباشد، با بی رحمی میگذرد!

تو آینه به خودم نگاه کردم...نه هنوزم جذابم...بنظرم سن 28سالگی اوج جوونی و زیبایی یه پسره...خب قیافه ام که خوبه،تیپمم که حرف نداره...2باره خودمو برانداز کردم و از اتاق اومدم بیرون...صدای زنگ موبایلم فضا خونه رو پر کرد... .

من:بله؟

صدای پر عشوه شایلین پیچید تو گوشی:سلام سیاوشم.

من:سلام شایلین،چطوری؟کجایی پس؟

شایلین:خوبم عزیزم...دم درم،میشه درو باز کنی؟

من:چرا زنگ نزدی؟َ

شایلین:چون خرابه.

من:اوکی.

تلفنو قطع کردم و به خودم گفتم:خب اینم از سرگرمیِ امشب...

به سرایداری زنگ زدم تا درو باز کنه،خودمم نشستم تا بیاد بالا.

صدای زنگ در ورودی بلند شد.رفتم درو باز کردم که چشمم به شایلین افتاد،الحق که زیبایی بی نظیری داشت...چشمای سبز و موهای مشکی و قد و تیپ فوق العاده،حدود 2ماهی میشد که با هم دوست بودیم...دعوتش کردم که بیاد تو،بغلم کرد و بوسم کرد و زیر گوشم:دلم هواتو کرده بود.

منم لبخندی زدمو:منم همینطور عزیزم.

این دفعه اولی نبود که شایلین میومد خونه ام،2ماه پیش که پارتی گرفته بودم،همراه یکی از مهمونای دختر اومده بود که اون شبو با هم صبح کردیم،علاقه زیادی بهش ندارم اما از باهاش بودن لذت میبردم مثه بقیه؛مونا،ترانه،عسل،شیده، پارمین،نیلا،ستاره،تینا،نی وشا و خیلیای دیگه... .

شایلین مانتوشو درآورد،یه تاپ طلایی با دامن کوتاه جین پوشیده بود که با پوست برنزه اش هارمونی خاصی داشت.

آدمِ چرب زبون بودم،اگه زبونم و زیباییم نبود الان شایلین رو به روم نبود...خودمو محو تماشاش کردم و:عزیزم تو فوق العاده ای.

با عشوه اومد سمتم و دستی کشید رو گونه ام و:مثه تو.

خنده ای کردم و دستمو روی موهاش کشیدم که دستشو برداشت و شروع کرد به باز کردن دکمه های پیرهنم،رو دستام بلندش کردم و بردمش توی اتاقم و گذاشتمش روی تختم و خودمم کنارش دراز کشیدم که شایلین پا شد و رو شکمم نشست و 2باره شروع به باز کردن دکمه هام کرد که دستاشو گرفتم و انداختمش رو خودم و ل/ب روی ل/بای قلوه ایش گذاشتمو با ولع بوسیدمش،دست بردمو تاپشو درآوردم،بدن فوق العاده متناسبی داشت،داشتم دیوونه میشدم،دست بردمو بدنشو لمس کردم،تو یه حرکت سریع از رو خودم بلندش کردم و خودمو انداختم روش،نفسم تنگ شده بود اما نمیتونستم دل از اون لب ها بکنم که صدای موبایم بلند شد،توجه نکردم اما رینگتون،رینگتونِ بابا بود،با بیحالی خواستم بلند شم که شایلین پشت سرمو گرفت و مانعم شد،منم 2باره رفتم تو بیخیالی اما بابا ول کن نبود،این دفعه بلند شدم و رفتم سمت موبایلم،سعی کردم صدام طبیعی باشه...

من:سلام پدر.

بابا:سلام و زهرمار تو کدوم گوری هستی؟از وقتی که برات خونه مجردی گرفتم،سرخود شدی،چرا نمیای شرکت؟

من:بله پدر میام،چشم.

بابا:درباره ی اون موضوع هم بگم که زیاد وقت نداری،نهایتا 6ماه،تا 6ماه دیگه اگه خودت زنتو انتخاب کردی که کردی،نکردی خودم برات انتخابش میکنم.

هیچ وقت حرفاشو جدی نمیگرفتم و نمیگیرم و نخواهم گرفت.با بی حوصلگی:چشم پدر.

بابا:حالا خود دانی...گفت و قطع کرد.

منم برگشتم تو اتاق پیش شایلین عزیزم که اخم مصنوعی ای کرد و:اووووووووم!کجایی؟

کنارش دراز کشیدمو:اینجام.

دکمه های شلوارمو باز کرد که منم دامنشو از پاش درآوردم...

شایلین اولین کسی بود که بدون مقاومت خودشو در اختیارم میذاشتم...شایلین 23سالش بود و دختری از خانواده ی که پدر و مادرش از هم جدا شده بودن و مامانش که سوئد بود و پدرشم کاری به کارش نداشت و با دختر 20سال از خودش کوچیکتر سرش گرم بود و سر شایلین هم با من گرم بود،تقریبا خودش پیشنهاد باهم بودنو بهم داده بود ونمیدوست که من چجور آدمیم و خبر نداشت که غیر اون با 20نفر دیگه دوستم... .

صبح ساعت 11 بود که از خواب بلند شدم ودیدم کنارم نیست...دست بردم تا از میز کنار تختم موبایلمو بردارم که دیدم یه یادداشت روشه:صبح شیده جونت زنگ زده بود و کلی پیغام گذاشته بود که چرا شب نرفتی پیشش...از آدمای هوس باز متنفرم...فک میکردم که فقط من تو زندگیتم...همه چی تموم شد.شایلین.

خندیدم و:به درک برو به جهنم...چیزی که زیاده دختر... .

از جام بلند شدم و خودمو به یه صبحونه مفصل دعوت کردم.ساعت 12 حاضر بودم که برم شرکت...بابا یه شرکت راه و ساختمان داشت و منم اونجا مشغول به کار،اصن از اون اولم مجبورم کرد که برم رشته ریاضی و راه و ساختمان رو انتخاب کنم، آخرم با کلی این در و اون در زدن فوق دیپلم گرفتم،کلا همیشه حرف،حرف باباس،چرا؟چون بهش نیاز مالی داریم،هم من هم مامان هم سایه (خواهرم)،یاد ندارم که چیزی گفته باشه و اجرا نشده باشه اما من فرق میکنم ،من زیاد به حرفاش توجهی ندارم اما به روش نمیارم و همیشه خودمو مطیع نشون میدم و خب احدی نیس که مقابل زبونم کم نیاره مثل همین خونه که با زور و ضرب تونستم پولشو از بابا بگیرم،یه خونه 2خوابه نسبتا بزرگ توی شهرک غرب،توی یه برج نسبتا خوب،تازه خیلی از زبونم کمک گرفته بودم که تونستم اینجا رو بگیرم وگرنه که تو دالقوزآباد(!) برام خونه میگرفت،نه که خسیس باشه ها،نه،فقط به قول خودش میخواد رو پا خودم وایسم و پررو نشم اما خب همین اخلاقاش منو تبدیل به یه آدم د/خ/ت/رباز کرده...از بس که سخت گرفت و پدرمو درآورد...

سوار 206 سفید بدون صندوق خوشگلم شدم و رفتم به سمت شرکت بابا...

وارد شرکت شدم و رفتم سمت اتاق بابا تا مراحل خودشیرینی رو بجا بیارم.

منشی شرکت دختر عمه ام،مِدیسا بود،رفتم جلوش و:سلام خانم رحمانی،اقای مظفری بزرگ هستن؟

خنده ای کرد و جلوم ایستاد و:بله هستن آقای مظفری کوچک...

نشستم روی صندلی روبرو میزش که اونم نشست.

من:عجب مظفری تو مظفری شد.

2باره خنده ای کرد و:کل این شرکت مظفری تو مظفریِ.

منم لبخندی زدم و جدی شدم،دیگه داشت خیلی دیگه دخترعمه میشد.

من:توی این مدتی که نبودم چه خبر بود؟

اونم به طبعیت از من جدی شد و:راستش خبر که چند بار آقای صالحی واسه برج مینا تماس گرفتن و میخواستن باهاتون صحبت کنن،همینطور اقای تهرانی و 2تا از دوستاتون.

اخمامو کردم تو هم و:دوستام به اینجا زنگ زدن؟

مدیسا:آره،دروغ نگم فقط تو این 2روز نزدیک 10بار خانم شاهدی تماس گرفتن و چندبارم اقای یزدانیان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای خدا این شیده ول کن نیس،من تکلیفمو با این روشن میکنم...یادم رفت به رادین زنگ بزنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:مرسی،لطفا به بابا خبر بده که من اومدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدیسا تک دخترِ عمه ام و مهرسام تکِ پسرش بود...مدیسا 24ساله و لیسانس حسابداری و مسلط به زبان اینگیلیسی بود...مهرسام هم 32 ساله و دکتر دندان پزشکِ و 2سال هست که با یکی از دوستای مدیسا،لاله که اونم حسابداری خونده ازدواج کرده و زندگی خوب و آرومی دارن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدیسا:آقای مظفری منتظرتونن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سر ازش تشکر کردم و پا شدم و رفتم پیش بابا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درو باز کردمو زبونمو بکار انداختمو:سلام بر بهترین پدر دنیا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا به سمتم برگشت و:سلام بر پدرسوخته ترین و چرب زبون ترین پسر دنیا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم بغلش کردم که گفت بشینم،نشستمو:خب پدرجان چه خبر از خونه و مامان و سایه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا نشست پشت میزشو:خوبن،همش بهونه تورو میگیرن،فرصت کردی یه سری هم به ما بزن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمله آخرش تیکه بود اما به رو خودم نیوردم و:اخه پدرجان سرم شلوغه وگرنه چی بهتر از با خانواده بودن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا خندید و:با دوست دخترات بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای بابا،حالا نگا کُنا میگن نباید رو داد همینه دیگه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:پدر این حرفا چیه؟من حتما سر فرصت بهتون سر میزنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:خیله خب حالا برو تو دفترت به کارای عقب مونده ت برس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدمو دستای بابا رو بوسیدمو دستمو گذاشتم رو چشمم و:به روی چشم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی راه خونه بودم که موبایلم زنگ خورد،اِی خدا شیده س که...سرمو گرفتم بالا و:خدایا خودت ببین من با این یه مورد کاری ندارم،این با من کار داره،وگرنه من پسرِ سر به زیریم...خودم خندیدم و تلفنو جواب دادم:بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیده با بغض:سیاوش کجایی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:الهی من فدات،سرم شلوغه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیده:امشب منتظرتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدایا ببین خودش کِرم داره،منکه میخواستم جواب ندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:ساعت 8 اونجام.فعلا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیده:فعلا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیشتر از این خوشحال بودم که مجبور نیستم شام درست کنم وگرنه که میدونستم از شیده چیزی نسیبم نمیشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیده دختری 21ساله بود که از قرار معلوم پدرو مادرش رفتن مسافرت که منو دعوت کرده خونشون...از روز اولی که باهاش دوس شدم،فهمیدم پاستوریزه س،منم نخواستم زیاد کاری به کارش داشته باشم،این دفعه دومی که میخوام برم خونشون،دفعه اول که تولدش بود و دعوتم کرد که البته تو اون تولد اینقد خودشو بهم چسبوند و لوس بازی درآورد که روانیم کرده بود،میدونستم که امشب فقط قراره شام بخورم،نه چیزه دیگه ای اما خب اینم بد نبود...شیده شبیه عروسک بود،شاید همین عروسک بودنش نمیذاشت باهاشcut کنم و گرنه که تا حالا 300بار باهاش بهم زده بودم...شیده هنوز بچه بود و احساساتی،منم حوصله بچه بازی رو نداشتم همینطور حوصله منت کشی واسه برقراری رابطه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درجا دور زدمو رفتم سمت خونه شیده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میدونستم که از دستم ناراحته،سرکوچه شون یه گل فروشی بود،یه دسته گل رز قرمز براش گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زنگ رو فشار دادم که:بیا تو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم بالا و زنگ درو زدم...درو که باز کرد یه لحظه هنگ کردم،شیده یه ساقِ چسبونِ چرم مشکی با یه تاپ مشکی که کاملا تور بود پوشیده بود،موهاشم فر درشت کرده بود و دورش ریخته بود،شیده و این کارا و شیده...؟یعنی چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیده صورتی سفید،موهایی بلوند و چشمای خاکستری داشت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زد و گل رو از دستم گرفت و:بیا تو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم تو،درو بست و دست انداخت دور گردنم و گونه ام بوسید و:خیلی بی انصافی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم لپشو غلیظ بوسیدمو:تو بیشتر...این همه زیبایی رو چرا ازم قایم کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

2باره خنده ای کرد و منو برد سمت میز شام،فضای خونه بدجور یه جوری بود،عود روشن کرده بود و فقط هالوژن های قرمز روشن کرده بود،میز شامم که پر کرده بود از گل رزای پرپر و شمع های کوچیک...نه بابا شیده هم بلده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه صندلی برام کشید عقب،نشستم و:بابت گلا ممنون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:قابل شمارو نداره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشست کنارمو شنیسل گذاشت تو بشقابم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چنگالمو برداشتم تا شروع کنم به خوردن که چنگالو از دستم گرفت و:آ آ...امشب میخوام خودم بهت شام بدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متعجب از کاراش صاف نشستم...یه تیکه به چنگال زد و اورد جلو دهنم اما تا خواستم بخورم شنیسل رو گذاشت بین لباشو با دستش اشاره ای کردم که ینی بیا بخورش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم سرمو بردم شنیسل رو خوردم اما سرمو از پشت گرفت و شنیسل رو انداخت زمین و لب رو لبام گذاشت اما تا اومدم ببوسمش لباشو جدا کرد...کاراش بدجور حالمو اونجوری میکرد،هر بار نمیذاشت کامل ببوسمش و هی بازی میکرد،بعد از شام منو نشوند روی یه کاناپه و یه خوشه انگور برداشت و نشست روی دسته مبل و انگور گرفت بالا تا با دهنم ازش بکنم منم این کارو کردم،دیگه این کارشو نتونستم تحمل کنم...گرفتمش تو بغلم و بوسیدمش اما 2باره لباشو ازم دور کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای آیفون مانع ادامه کارمون شد...شیده اخم کرد و:اَه کیه این موقع شب؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیده وقتی آیفونو جواب داد،خشکش زد،زیر لب:شهرامه،داداشم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برادر؟؟؟مگه شیده برادرم داره؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بی تفاوتی که نمیدونم چجوری اومد سراغم،:خب؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیده:خب و درد بیاد مارو ببینه که 2تامونو میکشه...آیفونو زد و:برو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:کجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیده:نمیدونم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونم چرا کرمم گرفته بود که نرم تا داداشش بیاد و رابطه ی من با شیده تموم شه،شیده تا تاپشو تنش کرد دیگه دیر شده بود و شهرام پشت در بود،شیده درو باز کرد...شهرام تا منو دید به شیده:آقا کی باشن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیده:همکلاسی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام:خب اینجا چیکار میکنن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیده:اومده باهم درس کار کنیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام نگاهی به سرتا پای ما کرد و:معلومه...دوستتون رژلب هم میزنه؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیده ساکت شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:مشکلیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرام:نه اما اگه خواهر خودت بود،چیکار میکردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برام مهم نبود،:هرکسی زندگی خودشو داره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زد تو گوشمو:به سیب زمینی گفتی زکی...اگه خواهرتو با این سر و وضع با یه پسر میدیدی،همینو میگفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی رو هوا چرخوندمو:برو بابا...و از خونه اومدم بیرون...خب شیده هم وارد black listام شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چقد هوا خوب بود...اواخر شهریور و بارون...کلی مزه میداد...زنگ زدم به رادین تا با هم بریم فرحزاد و قلیون بکشیم...نشستم تو ماشین و زنگ زدم بهش:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین:کجایی تو بیشعور؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:همین دوروبرا...ببین الان حوصله ی گِله ندارم...حاضر شو میام دنبالت بریم فرحزاد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین:برو بابا مردتیکه،موقعِ خلاف که میشه یاد من میفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میدونستم شوخی میکنه،یعنی مطمئن بودم...لحنش که اینطور بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:خفه شو...من تا 20دقیقه دیگه اونجام...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تلفنو قطع کردم و به سمت پاسداران راه افتادم...رادین بهترین دوستم بود،از دوران دانشگاه،هم سنیم...اما رادین با من فرق داره،پسر خوب و سر به راهیه...قد بلند و چهره ی معمولی،موها و چشمای مشکی با ته ریشی که بقول خودش دخترکُشه...به هر حال من کسی رو جز رادین ندارم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا رسیدم دیدم دم دره...نشست تو ماشین و:چطوری عوضی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:آدم نمیشی دیگه...اصن تا حالا یه حرف درست و حسابی من ازت نشنیدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین:نه که تو منبع حرفای درستی...گمشو بابا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:رادین ولم کن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین:مگه گرفتمت که ول کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:اَه بس کن دیگه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جدی شد و:ببینم چته تو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:هیچی شایلین بهم زد و شیده هم تموم شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و:واسه این ناراحتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:نه احمق...داداشش زد تو گـ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم حرف میزدم که موبایلم زنگ خورد،بدون اینکه به صفحه نگاه کنم گفتم شیده س،دادم دستِ رادین تا جواب بده...گفتم:رادین بهش بگو بره گمشه،حالم از خودشو لوس بازیاشو داداشش بهم میخوره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین:بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین:خانم محترم سیاوش دیگه نمیخواد باهاتون صحبت کنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین:ای بابا عجب کَنه ای هستین شما،نیست خودش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین:بــــله؟وای من شرمنده ام ببخشید،اشتباه شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین:بله بله چند لحظه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین آروم:خاک تو سرت،این که میگه دخترعمته...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:خیله خب حالا تو چرا هول میکنی؟بده موبایلو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:بله؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدیسا:سلام سیاوش خوبی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:کاری داشتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خورد تو ذوقش،:راستش مامان فردا شب یه مهمونی گرفته،همه ی فامیل دعوتن،گفت من تورو ویژه دعوت کنم.ویژه رو با حرص گفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:اگه تونستم میام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدیسا:تونستی؟؟؟حتما باید بیای...اگه نیای مامان ناراحت میشه...تازه نمیدونی که...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشت دلیل میورد که صدامو بردم بالا و:مدیســـــــــــــا!گفتی، گفتم اگه تونستم میام...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تلفنو قطع کردم که رادین:این چه طرزه حرف زدنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:به تو چه...؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین:سیا کِی میخوای دست از این کارات برداری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلافه:کدوم کارا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین:اینکه سعی کنی واسه اطرافیانت ارزش قائل شی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:ببین رادین من حوصله ندارم...اگه میخوای نصیحت کنی گمشو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هاج و واج نگام کرد و:بزن کنار...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لحن دلجویانه:رادین!من...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین نذاشت ادامه بدم،:لیاقت نداری بدبخت...یه نگا به دور و برت بنداز،زندگیت تو لجن فرو رفته،اصن میدونی داری چیکار میکنی؟آبرو هرچی مَرده بردی...تو آینه به خودت نگا کن،جز همین تیپِ خیلی باحالت چی داری؟ بعد بلند داد زد:هان؟؟؟چی داری؟؟؟یه جو مردونگی؟؟؟معرفت؟؟؟شعور؟؟؟ چــــــــــــــــی؟؟؟هـــ ــــــــــــــــان؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من با عصبانیت:کارام به خودم مربوطه...به تو هم حق دخالت نمیدم...برو بیرون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین:چوب کاراتو میخوری...و در ماشینو باز کرد و رفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلافه سر رو فرمون گذاشتم که موبایلم 2باره زنگ خورد.از خونه ی عمه بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:بله؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدیسا:راستی میخواستم بگم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفشو قطع کردمو گفتم:میخواستم بگم و درد...مدیسا میبینی اعصاب ندارما حالا هِی زرت و زرت زنگ بزن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تلفنو قطع کردم که اس ام اس داد:کاش دایی یه ذره تربیت بهت یاد میداد...دفعه آخرت باشه که با من اینجوری میحرفی...من زیر دستِ تو نیستم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من جواب دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

1.تربیت من به خودم مربوطه نه تو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

2.من هر جوری که بخوام،با هر کی که بخوام میحرفم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

3.فعلا که زیر دستمی،خانم منشی...(آیکونِ خنده)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدیسا:سیاوش برای دایی نه،برای خودم متاسفم که باهات نسبت فامیلی دارم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدیسا بد بازی رو با من شروع کرده بود،من عصبانی بودمو میخواستم سر یکی خالیش کنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:وای که من چقد از فامیل بودن با تو خوشحالم...ببین خانم کوچولو دیگه کوپن هات تموم شد...برو تا دهنمو وا نکردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با موبایلش زنگ زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:هان؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدیسا:دهنتو وا کن ببینم مثلا چه غلطی میخوای بکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:مِدی برو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داد زد:گفتم چه غلطی میخوای بکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واقعا دلم نمیخواست حرفی بهش بزنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیزی نگفتم که گفت:من زیر دستتم؟؟؟آره؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:ظاهر قضیه که اینجوری نشون میده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدیسا:خیلی بی چشم و رویی خوبه خودت میدونی که من هیچ حقوقی بابت کارام نمیگیرم و فقط به خاطر داییه که اونجام...خوبه اینم میدونی که کلی پیشنهاد کار دارم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زبونم بسته شد...نمیدونم نتونستم چیزی بگم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:مدیسا بیام دنبالت میای بریم بیرون؟من واقعا حالم خرابه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار دلش به حالم سوخت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدیسا:دیوونه...بیا دم در خونه مون...نیم ساعت دیگه حاضرم...و تلفنو قطع کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تازه فهمیدم چه حرفی زدم،آخه پسر مگه کم دوست دختر داری که حالا از این میخوای باهات بیاد بیرون؟؟؟نمیدونم حالا مدیسا چرا قبول کرد؟؟؟...چقد مهربون بود...از بچگی منو دوست داشت و باهام مهربون بود اما من نه...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو چندبار آروم زدم به فرمونو:لعنتی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دور زدمو رفتم دم خونه عمه اینا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حدود ساعت یه ربع 11 بود که رسیدم...مدیسا دم در بود...براش دس تکون دادم که اومد و نشست تو ماشینم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:سلام...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدیسا:سلام...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای ضبط رو بلند کردمو راه افتادم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدیسا یه مانتو کوتاه مشکی با یه شلوار دم پا مشکی پوشیده بود با یه کفش Body قرمز با یه شال و کیف قرمز...مدیسا صورت معمولی و متناسبی داشت...موهای بلند مشکی،چشمای نسبتا درشت مشکی، با بینی و لب و گونه ی متوسط،اما یه خال رو چونه ش داشت بنظرم خیلی خوشگل بود...در کل میشد گفت بد نبود...بد نبود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدیسا:کجا میریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:فرحزاد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو تکون داد و 2باره برگشت سمت شیشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونم چرا وجدانم میگفت باید ازش عذر بخوام...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:راستش مِدی من عصبانی بودم،یه حرفایی زدم،جدی نگیر...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدیسا:چرا میپیچونی؟بگو معذرت میخوام...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:انسان جایزالخطاست...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدیسا:نه در این حد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:کدوم حد؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدیسا:توهینات خیلی تپل بود....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

2تایی خندیدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشینو پارک کردمو پیاده شدیمو رفتیم به سمت پاتوق همیشگیه من،روی تخت نشستیم که مسئول سفره خونه اومد نزدیکمون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت:به به آقا سیاوش،خیلی خوش آمدین...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:مرسی...قلیون نعنا-لیمو،با چایی و آجیل و بقیه چیزا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد:خیلی زود میارن خدمتتون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:مدیسا اهل قلیون هستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدیسا:اگه باشه،میکشم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابرویی انداختم بالا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موبایلش زنگ خورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدیسا:جانم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_:سلام عزیزم...خوبی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_:من؟با دوستام فرحزادم...تو کجایی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_:جدی؟اونجایی؟چرا الان میگی؟میگفتی،میومدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_:اوکی عشقم خوش بگذره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_:خدافظ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:دوست پسرت بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زد و سری تکون داد و:اِی بگی نگی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:چرا گفتی با دوستات بیرونی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدیسا:چون دوست نداشتم آرمین فکره بدی درموردم بکنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:دوسش داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدیسا:آرمین مثه نامزدم میمونه،عاشقشم اما بابا اجازه نمیده بیاد خواستگاریم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:چرا نمیذاره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدیسا:بهم نمیگه اما میگه یه خواستگار خیلی خوب دارم که بابا و مامان قبولش دارن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:امیدوارم خواستگاره بره زیره تریلی 18چرخ تا تو به عشقت برسی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با هم زدیم زیر خنده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت 1ونیم شب بود که رسوندمش دم خونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل از اینکه از ماشین پیاده شه،:راستش خیلی خوش گذشت اما اگه میشه قضیه آرمین رو به باباتینا نگو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:خیالت راحت باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدیسا:پس،فردا تو شرکت میبینمت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ماشین پیاده شد و سرشو از شیشه اورد تو و گفت:خدافظ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:خدافظ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم خونه و لباس عوض کردمو روی تختم ولو شدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح ساعت 10 حاضر شدم که برم شرکت تا رسیدم مدیسا گفت که بابا منتظرمه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم سمت اتاق بابا و در زدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:سلام پدر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دست اشاره کرد که بشینم،نشستم که:شنیدم فردا خونه عمه ت نمیای.درسته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوه اوه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:نه پدر میام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:خوبه...راستی هنوز دختری رو انتخاب نکردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:نه پدر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا عجب گیری داده ها...اَه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:خب گفتم اگه دختر موردنظرت رو انتخاب کردی با خودت بیاریش خونه عمه ت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:نه هنوز.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:راستی من نمیتونم تا 6ماه دیگه صبر کنم چون 4ماه دیگه دارم میرم دبی تا کارای اون شرکت رو هم بررسی کنم پس زمانو درنظر داشته باش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گیج و منگ نگاش کردم،نه مثه اینکه ایندفعه قضیه جدیه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:حالا من چیکار باید بکنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا خیلی خونسرد:خب یه هفته فرصت داری،تا قبل از رفتنم باید بری سر خونه زندگیت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:خب الانم که سر خونه زندگیم هستم که.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا اخم کرد و:مسخره بازی بسه دیگه،همین که گفتم.حالا هم برو که کلی کار دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این یعنی مخالفت نکنم.سرمو انداختم پایین و اومدم بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم تو دفترم و نشستم پشت میزم...چیکار باید میکردم؟اگه نخوام زن بگیرم باید کی رو ببینم؟لعنتی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با موبایلم شماره رادین رو گرفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین:بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:سلام بی معرفت،چطوری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین سرد:کاری داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:رادین چته تو؟بابا اون روز تو یه چیزایی گفتی،منم یه چیزایی جواب دادم،حالا چرا مثه بچه ها قهر میکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین: سیاوش من با کسی قهر نیستم اما...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:اما چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین:هیچی...ولش کن...حالا چی شده که یاده من افتادی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:دارن زنم میدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین زد زیر خنده و:شوخی میکنی دیگه،نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:نه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین:حالا اون زن خوشبخت کیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:نمیدونم بابام گفته تا یه هفته دیگه باید یکی رو بهش معرفی کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین:خب؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:خب به جمالت دیگه،همین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین:حالا کی رو میخوای معرفی کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:من کسی رو در نظر ندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین:یعنی تو بین اون همه دوست دخترای رنگارنگ،یکی رو نداری که دوسش داشته باشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:نه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین:خب برو با همونی که بابات میگه ازدواج کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:نه بابا،خودت گفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین:خب من چه میدونم؟باهاش ازدواج کن،بعد طلاقش بده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:خب اینم حرفیه،میگیرمش،بعد میگم نمیتونم باهاش زندگی کنم و خلاص...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین:برو دیوونه شوخی کردم،مگه میشه با زندگی یکی دیگه بازی کنی؟بگیرم،بعد طلاق بدم یعنی چی؟برو یه راهِ دیگه پیدا کن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:هیچ راهی بهتر از این نیس،مرسی از راهنماییت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین: سیاوش ول کن،من یه زِری زدم،بابا مگه دختر مردم بازیچه س؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:به من چه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین:حاشا به غیرتت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:گور بابای غیرت،خودمو زندگیم مهمه نه اون دختره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین:چی بگم،حرف زدن با تو مثه یاسین تو گوش خر خوندنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:رادین جـــــون،مرسی از راهنماییت،برم که کلی کار دارم،فعلا دادا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین:هووووووووووو...کجا؟؟؟ دیشب چی شد؟رفتی فرحزاد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:اوهوم...با دخترعمه ی گرامم رفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام ماجرای دیشب رو براش تعریف کردم و قطع کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهی کشیدمو رفتم سمت دفتر بابا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در زدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:بفرمایید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم تو که بابا:چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:پدر من کسی رو مَدِنظر ندارم،شما با هرکی بگین من ازدواج میکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:پدر من کسی رو مَدِنظر ندارم،شما با هرکی بگین من ازدواج میکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا ابرویی بالا انداخت و:هرکی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:هر کی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:باشه اما یادت باشه منم یه شرایطی دارم که سر سفره عقد بهت میگم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:قبوله.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونم چرا قبول کردم،شاید واسه ارثیه ایه که حقم میدونم،چرا باید الکی الکی از دستش بدم؟چیزی که واسش این همه سال با بابا کنار اومدم،من میخوام،هم شرکتو هم سند خونه ای رو که توش زندگی میکنم هم سند باغ لواسون و شمال هم خونه ی دبی رو،میخوام و بدستش میارم...من بدستش میارم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو راه خونه بودم که یاده آیفون افتادم،اونم درستش نکردم،تصمیم گرفتم رفتم خونه به سرایدار بگم تا درستش کنه... .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلید انداختمو رفتم تو،رسیدم به لابی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرایدار:سلام آقای مظفری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:سلام.آقای طاهری زنگ ایفونِ واحد من خرابه،بی زحمت از بیرون یه چِکِش بکن،ممنونت میشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاهری:چشم آقای مهندس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم میرفتم که سوار آسانسور بشم که طاهری صدام زد:اقای مهندس؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ام گرفت، "مهندس" لفظِ قشنگیه، خب این بیچاره از کجا بدونه که من تا فوقِ دیپلم بیشتر نخوندم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاهری:یه خانمی منتظر شمان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:کجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به قسمت بیرون لابی اشاره کرد و:اونجا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:مرسی.و به سمت بیرون لابی رفتم که با دیدن عسل وا رفتم،اینجا چیکار میکنه؟خواستم بپیچونم اما منو دید و اومد سمتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:سلام عسل،تو اینجا چیکار میکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عسل:سلام،اومدم ببینمت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عسل دختری 21ساله بود،دختری قدبلند با موهای طلایی،چشمایی عسلی و صورتی فوق العاده جذاب...عسل دوست شیده بود که تو تولد شیده بهم شماره داده بود،یه چندباری خونشون رفته بودم،در کل دختره پایه ای بود اما عجیب بود که الان اینجاست چون بهم گفته بود اگه با شیده بهم نزنم،میره که منم محلش نذاشتم،حالا بعد از 2ماه اومده سراغم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:میای بالا یا همین جا میشینی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابرویی انداخت بالا و:بریم بالا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلید انداختم و دستمو دراز کردمو:بفرمایین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عسل:ممنون.و رفت تو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:تو بشین من میرم لباس عوض میکنم و میام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عسل:باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم تو اتاق،لباسامو دروردم،داشتم به این فکر میکردم چرا عسل اینجاس که بی اجازه وارد اتاقم شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب چی بهتر از این؟سرگرمیه امشب هم جور شد... .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم جلوشو دست بردمو مانتوشو درورم،هیچی زیره مانتوش تنش نبود،لبامو به گردنش نزدیک کردمو بوسیدمش،آهی گفت،انداختمش روی تختم،با آه گفتناش داست دیوونم میکرد،لب رو لباش گذاشتم،دستشو گذاشت پشت سرمو موهامو محکم چنگ زد،دستمو گذاشتم پشت کمرشو 2باره به سمت گردنش رفتم،حالم دست خودم نبود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه کردم به ساعت،11 بود،وای من ناهار خونه عمه شیدا دعوت بودم...سریع پا شدم اما با دیدن عسل کنار خودم،تازه یاده دیشب افتادم...وای حالا با این چیکار کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:عسل...عسل...پاشو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عسل:هان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:پاشو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جا بلندش کردمو:پاشو برو خونتون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عسل پا شد و لباس تنش کرد و رفت سمت دستشویی و دست و صورتشو شست و:صبحونه حاضر کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میخواستم از سر خودم بازش کنم،:بیا برو خونتون،دیگه هم اینجا نبینمت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عسل با عصبانیت داد زد:چی؟ برم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:آره بدو،زود،نبینتم دیگه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشت داد و بیداد میکرد که از خونه انداختمش بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوش گرفتم و لباس پوشیدمو راه افتادم...وقتی رسیدم ساعت 1بود...میدونستم زود ناهار میخورن واسه همین مطمئن بودم که الان همه سر میز ناهار باشن...زنگ در رو فشار دادم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدیسا:کیه؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:وا کن مِدی...منم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدیسا درو زد و رفتم تو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا شهریار بزرگترین پسر خانواده بود و52ساله،بعدش عمه شیدا که 50ساله،بعد عمه شهره که 48ساله و بعدم عمو شهروزِ مجردم که 37سالشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه شیدا زن معمولی اما جذابیه،مدیسا تقریبا شبیه عمه س اما مهرسام کَپیِ پدرش،رحمانیِ بزرگه،علیرضا رحمانی،مردی جاافتاده و خوشتیپه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه شهره هم زن مهربون و خوبیه،که به نظرم خیلی خوش تیپ و قد بلنده اما خب زیادم خوشگل نیس.در حال حاضر با همسرش،مسعود عزیزی،تنها زندگی میکنه،2تا پسر داره،کوروش 25ساله و کوهیار 27ساله،که 13سالی میشه تو اینگیلیس پیش عمه شون زندگی میکنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو شهروز هم تنها زندگی میکنه و درحال حاضر دغدغه ی همه،زن گرفتن برای اونه که به نظرم عمو شهروز،هم خوش تیپه هم تقریبا جذابه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما خانواده خودم...بابا هم مثه بقیه خواهر برادراش،تیپ خوبی داره و خیلی هم خوش لباسه و کاملا معمولیه اما مامانم،شهربانو،دختره یکی یدونه ی تیمسار فخیمی،زنی زیبا و فوق العاده جذاب،مامان 48سالشه و چشمای طوسی درشت و موهای بلند مشکی با قد بلند و تیپی فوق العاده که تو سن 19سالگی با بابا که اونموقع 23سالش بوده ازدواج میکنه.از خوش شانسی منو سایه،هردو شبیه مامانیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برخلاف انتظارم همه تو نشیمن نشسته بودن و درحال گپ و گفتگو بودن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای بلند سلام کردم و رفتم سمت نشیمن که با دیدن کوروش و کوهیار خشکم زد،سورپرایز فوق العاده ای بود،اصلا انتظار دیدنشونو نداشتم،پس عمه واسه همین داشت مهمونی میداد...بی اختیار داد زدم:کوروش!کوهیار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوهیار اومد سمتمو منو بغل کرد و:خوبی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زدم پس سرشو و:به به Mr.،شما چطوری؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوهیار:خوبم...تو چطوری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:منم خوبم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدم کوروش منتظر وایساده،اول ترجیح دادم که با کوروش احوال پرسی کنم و بعد برم بشینم حسابی با کوهیار حرف بزنم...رفتم سمت کوروش و بغلش کردمو:خوش اومدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زد و:ممنون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تازه یادم افتاد که با بقیه روبوسی نکردم،با همه احوالپرسی کردمو نشستم روی یکی از راحتی ها،کنار کوهیار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:کوهیار!شما کِی اومدین ایران؟بی معرفت یه خبر میدادی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوهیار:2هفته ای میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:من الان باید بفهممم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان از فرصت استفاده کرد و:ما اصلا تورو میبینم که بخوایم بهت بگیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه شیدا:چیکارش داری شهربانو جون؟لابد بچه سرش شلوغه،حالا الان که پیش ماست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه قدردانه ای به عمه انداختم و:الهی قربون مامانِ خوشگلم برم،یه ذره کارام سبک تر شه،بار و بَندیل میبندم یه هفته میام پیشتون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:ببینیم و تعریف کنیم...از این قولا زیاد دادی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:جون خودت میام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان دیگه چیزی نگفت که 2باره:راستی عمو شهروز کو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه شیدا:رفته ماموریت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم دیگه چیزی نگفتم و مشغول صحبت با کوهیار شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:خب دیگه چه خبرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم با کوهیار حرف میزدم که دیدم لاله و مهرسام آروم حرف میزنن و میخندن...رو به مهرسام و لاله کردمو:لاله خانم از پسرعمه ی ما راضی هستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لاله نگاه عاشقانه ای به مهرسام انداخت و:مهرسام یه مردِ به تمام معنائه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پوزخند:مرد؟تا مرد بودن رو به چی ببیینیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لاله:منکه تو عاشق بودن میبینم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه مثه اینکه لاله زبون درازه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:عشق،نون و آب و سقفِ بالا سر میشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لاله:واسه من میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرسام:حالا ببین میتونی زندگی مارو بهم بزنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم و دستامو به نشانه تسلیم بردم بالا و:تسلیم... و رفتم سمت آشپزخونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به مدیسا و سایه:ببینم ناهار گشنه پلو با خورشت دل ضعفه داریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدیسا:چه خبرته؟تازه نیم ساعته سر رسیدی؟پس بقیه چی بگن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:من به بقیه چیکار دارم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سایه:الهی قربون داداش گلم برم من،زود حاضر میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدیسا:خیله خب سایه،مگه داداشت تافته جدا بافتس؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سایه:بله که هس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من به مدیسا زبون درازی کردمو:تحویل بگیر...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدیسا ملاقه ای که دستش بود رو برد بالا تا بزنه تو سرم که از آشپزخونه پریدم بیرون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستم یه گوشه....خدایی جمعِ کسل آوری بود...حال و حوصله نداشتم،گوشیمو درآوردم که دیدم اس ام اس دارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین:ببینم باز چه غلطی کردی که 2باره یکی از دوست دخترات سر من خراب شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو صفحه گوشیم خشک شدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:چرا؟چی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین:عسل زنگ زده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:چیکار داشت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین:از جنابعالی شاکی بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از مدیسا اجازه گرفتم و رفتم تو اتاقش تا به رادین زنگ بزنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اولین بوقی که خورد،جواب داد:هان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:اون عوضی شماره تورو از کجا آورده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین:چه میدونم،لابد داشته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:آخه از کجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین:نمیدونم،حالا جدی جدی چیکارش کردی؟توپش پر بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:غلط کرده،فردا میرم پَراشو میچینم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سمیه

    ۴۳ ساله 00

    خسته نباشیدنویسنده عزیزرمان مدیساخیلی جزاب بودودرواقع یکی ازبهترین رمان هایی بودکه خوندم

    دیروز
  • Ssss

    00

    این رمان قطعا جز بهترین های عمرم خواهد بود.و همچنین خیلی از نویسنده متشکرم که اخر رمان رو با رسوندن سیاوش و مدیسا خراب نکرد؛بهترین پایان بندی بود که می شد درنظر گرفت

    ۲ هفته پیش
  • دلبر

    ۱۸ ساله 01

    اولش خوب بود اما خبب اخرش دلم کباب شد برای سیا و مدی چه زود سیا رو فراموش کرد و چه یهویی جور شد با امین اما جوری که مدی میگفت سیا خیلی خوشمل تر از امینن بودهه درکل خوب بود

    ۳ ماه پیش
  • فاطمه

    ۲۳ ساله 00

    واقعا رمان قشنگی بود خوشم اومد از رمانش ممنون از نویسنده ❤️😍

    ۴ ماه پیش
  • مریم کاشانی ۵۶ سالمه

    ۵۶ ساله 00

    عالی بود

    ۴ ماه پیش
  • نفس

    192

    این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد

  • ??

    ۲۲ ساله 00

    🤣🤣

    ۵ ماه پیش
  • ستی

    ۱۸ ساله 00

    خیلی خوب فقط دلم برای مدیسا سوخت

    ۶ ماه پیش
  • نازی

    ۱۹ ساله 00

    من موندم چی بگم اخه آدم اینقد کثیف حالم بهم خورد

    ۷ ماه پیش
  • mahsa

    ۱۵ ساله 00

    بهترین رمانی بود ک خوندم عالی بود

    ۷ ماه پیش
  • زهرا

    ۱۸ ساله 10

    مزخرفففففففففف:)

    ۹ ماه پیش
  • فاطمه

    ۱۲ ساله 00

    این بهترین رمانی بود که خوندم گاهی ادم ها باید به سزای کارهای بد یا خوبشون برسن ممنون از نویسنده من پابه پای مدیسا اشک ریختم شاید برای همه سوال شده برای چی برای احساس دخترونه ی ما حالم از مردهابهممیخو

    ۱۰ ماه پیش
  • Nia

    00

    جالب بود قلم نویسنده متوسط بود ولی درکُل رمان قشنگی بود 💗

    ۱۱ ماه پیش
  • Mah

    20

    نه خوب بود نه بد ولی من خوشم اومد

    ۱۱ ماه پیش
  • زینب

    20

    خیلی بد بود واقعا بااین همه دختر بود ایدز نگرفت.رمانش مزخرف بود

    ۱۲ ماه پیش
  • ثنا

    31

    این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.