رمان ماتیسا به قلم فاطمه احمدی (حلما سادات)
ماتیسا دختر نازپرورده عمارت سماواتیها دل در گرو پسرعمویی دارد که دلش را به تاراج برده ، هر دو شیفته و واله یکدیگرند . اما همیشه آنچه که باید بشود ، نمیشود . خورشید به زندگیاش میتابد ولی تابشش او را میسوزاند . ماتیسا را دستی به سایه میبرد و ناجیش میشود ...
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۴ ساعت و ۴۸ دقیقه
مقدمه:
نه دوري که منتظرت باشم و
نه نزديک به آغوشت کشم ؛
نه از آنِ مني که قلبم تسکين گيرد
نه از تو بي نصيبم که فراموشت کنم ؛
«تو» در ميان همه چيزي ....
#درويش
*** فصل 1 ***
صداي کشيده شدن ديگها روي موزاييکهاي حياط از يک سو، جيغ و فريادهاي بچهها از سوي ديگر، سکوت هر روزه خانه آقاجان را شکسته است.
زنعمو نسترن چند قابلمه را با خود به درون ساختمان ميبرد.
اما مامان سيمين، کنار حوض، به جان ديگ بزرگ افتاده است. هر ساله همين برنامه بود. روز نيمه شعبان بايد در اين خانه جشن و شادي برگزار ميشد و در انتها، همگي مانند لشکر شکست خورده، جايي خستگي را از تن به در ميکردند.
نذري نيمه شعبان آقاجانم بهجز فاميل، زبانزد همسايه و دوست و آشنا هم بود و طرفداران زيادي دارد. اما اين طرفداري، به کمر درد و سردردهاي ما منتهي ميشود.
تمام سختيها به عشق کس ديگريست که جشن شادياش هرساله برپا ميشود.
براي اينکه چندين روز قبل از مراسم، بايد همگي طبق مسئوليتهاي محول شده کار کنيم. مامان نيز مانند هر سال که نذر دارد آن ديگ بزرگ را بشويد، همچنان هم با آن درگير است.
قامت ارسلان را که ميبينم، ميدانم باز دلش ميخواهد سر به سر مادرم بگذارد.
ابروهايم با ديدن بابا اردلان پشت درخت انجير که با عشق مادرم را نگاه ميکند بالا ميپرند. خنده لبهايم را بوسه ميزند.
فقط دو روز بود که دورادور يکديگر را ميديدند، ميدانم امشب برايش چه نقشههاي شومي کشيده است که اين چنين شيفته نگاهش ميکند.
صداي ارسلان و تکان خوردن بابا، مرا از افکار خاکبرسريام رها ميکند.
_اي بابا، زن عمو! آخه کسي ديگه نبود که اين پاتيل گنده رو بشوره و بسابه که شما دست نزني؟ والا من که نگرانتم!
مامان سيمين لبخند پر مهرش را به لبهايش ميکشاند و نگاه پر از عشقي را به ارسلان روانه ميکند. هيچگاه هيچ فرقي ميان دوست داشتن من و ارسلان برايشان نبود. وِرد هر روزهاش بود که: "ارسلان هم مثل پسر نداشتهام."
مامان سيمين دستش را بالا ميآورد و با همان دستکشهاي سياه و کفي، دستي به پيشانياش ميکشد. آنقدر خستگي بر تن دارد که به زور خود را سرپا نگه داشته است.
_آخه مادر، همه خسته شدن. حالا منم دست نزنم، خانجون بايد بياد بشوره؟ هرچند تو که ميدوني مادر، من خودم نذر دارم.
چشم بسته ميدانم يکي از آن چشمکهاي زيبايش را نثار مادرم کرده است.
دستي به پشت گردنش ميکشد.
_نه از اون نظر که نگفتم! از اين که...
جملهاش با قرار گرفتن دستهاي پدر به روي شانههايش، نيمه، رها ميشود.
_خب پدرصلواتي! داشتي ميگفتي از کدوم نظر؟ ميشه بگي؟ باز زن من رو تنها گير آوردي؟
ارسلان برميگردد، به پدر نگاهي ميکند و ابرويي بالا مياندازد.
_عه! شما هم که اينجايين!
هيچي ديگه من پشيمون شدم.
مگه ميشه جلوي شما به زن عمو گفت بالاي چشمت اَبروئه، اومدم بگم خسته نباشه همين.
صداي خنديدن پدر و مادرم، آرامش تمام لحظههايم است.
ارسلان به آن دو پشت ميکند و به سمت ساختمان ميآيد.
ميميرد اگر حرف دلش را نزند.
_از اون نظر گفتم که زن عمو، اين پاتيل، قد و قوارهاش از شما بزرگتره.
يهو ميري اون تو، اردلان جان بي سيمين ميشه.
_ارسلان؟
صداي هشدارگونه پدر و در نهايت اصابت يک لنگه دمپايي از پدر، درست وسط کتفهاي ارسلان و آخ گفتنش، تمام فضا را پر ميکند.
دلم برايش کباب ميشود. ارسلان ميخندد و برميگردد، دمپايي را آرام براي پدر پرت ميکند.
_اي بابا! عمو بهخدا خوب نگاه کن بالاي چشم زنت، دندون نيست که! ابروئه.
چرا تا من يه چيزي ميگم ميزني؟
به ولا يه روز ميزني شل و پلم ميکني و ميکشيم.
بعد ماهي ميمونه و حوضش.
بي ارسلان ميشيا.
صداي دور از جون گفتن هر دو به گوشهايم ميرسد ولي "خدا نکنهاي" که بر زبان من جاري ميشود، بيشتر صلابت دارد.
چرخيدن دوبارهاش تلاقي چشمانمان ميشود و دل من نيز باز زبانش باز ميشود و قربان صدقه قد رعنايش ميرود. اين نگاه خيره، مرا از هر فضايي ميکَند و با خود ميبرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم با مهرباني فرو ميبندد، منم که ميتوانم اين چشم بستن آرام را به خوبي ترجمه کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقاجان بين نگاهمان حصار کشيده و مرا از روياهايم به بيرون ميراند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باباجان! ميدونم خستهاي ولي يه چاي دم ميکني، هم بدي دست من و هم اين که بقيه هم يه خستگي در کنن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز آن سياهيهاي دوست داشتنيام دل ميکَنم و به ناچار ميان آشپزخانه ميخزم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن هنوز به اين نگاههاي تمام و نيم بند عادت نکردهام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز به جمعههاي پر از ديدار خانه آقاجان عادت نکردهام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتي هنوز به ديدارهاي يواشکي بين هفتگيمان هم عادت نکرده بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه هرگاه ميبينمش، بيشتر از قبل برايش جان ميدهم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپر از حس ناب و خوبيم، پر از برنامههاي زيبا و ساختني که سنگ بناي زندگيمان باشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسماور را پر کرده و به انتظار جوش آمدنش روي صندلي نشستهام و در ذهن، روزهاي رفته با هم بودنمان را مرور ميکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستي آرام روي شانهام قرار ميگيرد و بوسهاي که روي سرم کاشته ميشود و نفسي آرامتر، که گوشم را نوازش ميدهد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_جان من، چرا تنها نشستي؟ اونم اينجا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبيا بغل خودم بشين.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهخدا راه دوري نميره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستهايش را از هم باز ميکند و به آغوشش اشاره ميزند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهراسان ميشوم، هنوز به اين تماسها هم عادت نکردهام. هراسانتر، از اينکه کسي بيايد و خلوت ما را نشانه رود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنميخواهم تا رسمي شدن رابطهمان، کسي بفهمد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولي ارسلان بيخيال بوده و هست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنوک بينيام را ميکشد و يکي از گيلاسهاي روي ميز را برميدارد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبيخيالتر، آن را درون دهانش جاي ميدهد و درست مقابل من مينشيند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خستهاي؟ برو بخواب جون دلم! من خودم نوکرتم، چاي درست ميکنم. برو قربون اين چشمهاي ترسيدهت برم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي خنده بيمحابايش، باز استرس را به جانم سوزن ميزند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگشت اشارهام را روي بينيام ميگذارم و آرام لب ميزنم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ عه ارسلان بسه! هيس يواشتر، الان يکي بياد تو، نميگه شما دوتا چرا جيک تو جيک نشستين؟ بعد چه جوابي ميدي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم ريز کرده و نمايشي اخم ميکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چرا بايد تعجب کنن؟ ناسلامتي دختر عمو و پسر عموييم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدم سواي نسبت، يه بزرگي که دمش گرم خيلي بامرام بوده، فرموده:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" عقد پسرعمو و دختر عمو رو تو آسمون ها بستن."
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشنيدي جونم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفي ميمونه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندم پر رو تَرش ميکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_عا! اين شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبخند!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو هم که خوشت اومده بلا نگرفته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاينبار منم که بلندتر ميخندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_واي از دست تو رواني! من که از خدامه ولي...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموضعاش تغيير ميکند و کاملا جدي ميشود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ولي و اما و اگر نداره. ماتيسا تو جونم بخواي بهت ميدم بذار کارم اوکي بشه بعد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکارش اوکي بود ولي انسجام نداشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميخواهد آنچنان محکم نگهش دارد که با هيچ باد يا طوفاني، زندگياش دچار ويراني نشود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستانم را روي ميز با آرامش ميگيرد، همان آرامش را در کلامش هم ميريزد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ميدونم ذهنت پريشونه، ميدونم اين جور رابطه رو پذيرفتن سختته، ولي منو هم درک کن. تازه شرکت رو راه انداختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبايد بتونم چکهام رو پاس کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودت آقاجون رو که بهتر از من ميشناسي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا عقد کنيم، ميگه شما پنبه و آتيشين، بايد زودتر بريد سرخونه و زندگي خودتون تا ماتيسا يه بچه از تو برنداشته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمانم درشت شده؛ ولي در دلم آرزوي چنان روزي را دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چقدر بيحيايي تو! بسه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندي ميزند و بلند ميشود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_جان من، اين حرف من، فانتزيات رو تا ناکجا آباد نبره ها.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا من يه شکري خوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدهانم از اين بيپروايياش باز ميماند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنظورش را ميدانم ولي ميشود گاهي اداي خنگها را نيز درآورد و نقش بازي کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کدوم حرف؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپر معني نگاه ميکند، از همان نگاههايي که ميگويد خر خودتي نه من!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتک خنده آرامي ميکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مراحل توليد بچه!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلويي را از ظرف برميدارم، به محض اينکه ميخواهم وسط صورتش آن را به دو نيم کنم، با خنده بيرون ميرود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي عصاي آقاجان قبل از خودش اعلام حضور ميکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مگه من دستم بهت نرسه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچهکار اين بچه داري؟ هميشه دادش رو درمياري! باز خوبه هفتهاي يک بار همديگه رو ميبينين.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر دل فغان ميزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخ آقاجان سادهام! کجاي کاري!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه جاي هفتهاي يک بار، ما سه بار را به ديدار ميگذرانيم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقاجان بينوايم نميداند که خيلي وقت است دلهايمان براي هم رفته است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي ارسلان از درون پذيرايي شنيده ميشود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آقاجون والا اين پدر من که هيچ، کل امواتم رو جلوي چشمام آورده. وقتي ميبينمش، کل پشمام ميريزه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلامصب حکم ليزر رو داره. بعدم بيست و شيش سالشه بچهست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صداي بلند ميخندم و با همان تن خنده حرف ميزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مجبوري ديگه بگي من بچه نيستم، چون به نفع خودت نيست، اگه بنا به تاييد باشه، من و تو هم سنيم، پس توام بچهاي!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقاجان آرام آرام کنار ظرفشويي رفته و ليواني را از کابينت بيرون ميکشد و آن را پر ميکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_عه فداتون بشم شما چرا؟ اين همه راه اومدين خب ميگفتين من خودم براتون ميآوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدم چاي دم کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآصف و ارسلان با هم به آشپزخانه وارد ميشوند. آصف نگاهش را معطوف به آقاجان ميکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آقاجون تموم کارهاي دفتري رو انجام دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط فردا ساعت ده ميام دنبالتون بريم محضر براي امضاء!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش را آرام تکان داده و آب را سر ميکشد، ليوان را درون سينک قرار ميدهد و روي صندلي آرام مينشيند. با دست به ما سه نفر هم اشاره ميکند که بنشينيم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دستت درد نکنه پسرم! پيرشي! به وکيلم هم براي بقيه کارها سپردم. من آفتاب لب بومم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهمون چند روزهاي که نميدونم اين نفس تا کي ميخواد بياد و بره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهرسه با هم يک جمله مشترک ورد زبانمان ميشود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_عه خدا نکنه اين چه حرفيه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش را بالا ميگيرد و ما را به سکوت دعوت ميکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بذاريد حرفم رو بزنم. خدا نکنه و اين حرفها همش تعارفِ باباجون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهرکسي که بياد اين دنيا مهمونه، چند صباحي هست و توشهاي ميزنه زير بغلش به وقت رفتن با خودش ميبره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا ببينم اين توشه سبک باشه يا سنگين؟ بستگي به اعمال هر کسي داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسي ميگيرد، عينکش را از روي بينيِ کمي گوشت آلودش برميدارد و آن را با نهايت آرامش پاک ميکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اما من نميخوام بعد از مردنم هنوز کفنم خشک نشده، بچههام بگومگو داشته باشن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولي هيچکدام از آدمهاي اطراف من اين گونه نبودند که آقاجان قضاوتشان ميکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکرم را به زبان ميآورم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آقاجون!! خودتون ميدونين بچههاتون اين جوري نيستن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند محوي ميزند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بچههام نيستن، ولي انسان طمع داره؛ حريصه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاين رو يه جايي از زندگيش نشون ميده. مخصوصا اگه شيطون تو جلدش بره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميخوام تا زندهام، خودم حق و حقوقها رو مشخص کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهي به آصف ميکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_حقي به گردنم هست، بايد ادا کنم تا ناخواسته وارد زندگياشون نشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاسم حق در سرم زنگ ميزند، چه حقي بود که آقاجان در اين برهه از زمان به فکرش افتاده است؟ چرا اين حقي که دلش راضي نيست به سفره پسرهايش کشيده شود، تا امروز درون سفره خودش بوده است؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستي به لبان خشکش ميکشد و من ناخواسته، براي ريختن چاي برميخيزم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفش، ناخودآگاه سرم را به طرف ارسلان ميکشاند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_يه آرزو قبل مردنم دارم، اونم اينه عروسي ماتيسا رو ببينم، بعد رفتني بشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشنيدن عروسي ماتيسا در تنم انقلاب به پا ميکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمخيلهام شروع به بنا کردن تصورات مختلفي ميکند. تصوير دلنشيني از لباس عروس در کنار ارسلان، در مغزم ساخته ميشود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيک حس خوشايند...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خود فکر ميکنم، وقتي تصورش اين چنين شيرين و دلچسب است، واي به روزي که واقعا عروس ارسلان شوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگره نگاهم در نگاه ارسلان چنان محکم ميشود، که مجبور ميشود براي آرامشم، لبخند نامحسوسي بزند و چشم فرو ببندد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآصف نگاهي پرحرف ولي نامفهوم، نثارم ميکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستان آقاجان را در دستانش به نرمي نوازش ميکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سايهتون هميشگي باشه آقاجون! ماتيسا هم به وقتش شوهر ميکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشما هم شوهر که هيچ، نوهاش رو هم تو بغلتون ميگيرين.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسلان همراه با لبخندي ريز، چشمکي ميزند، حرف خانجون که در درگاه آشپزخانه ايستاده، باعث خشک شدن لبخندش ميشود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_وقتش کيه مادر؟ مگه پسر آقاي صبوري چه ايرادي داره؟ برا اين دختر تب ميکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولي ماتيسا اصلا نميذاره اونا پا پيش بذارن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر دلم يک "اي واي" بلند ميگويم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرعب و وحشت تمام تار و پودم را فرا ميگيرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن نميخواستم که آقاجان بفهمد؛ چون تک پسر صبوري به معناي واقعي از هر لحاظي همچون ظاهر، اخلاق و موقعيت اجتماعي، تاييد شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگر آقاجان مصلحت را در اين ازدواج ببيند، من چه کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلشوره حالم را رو به زوال ميبرد؛ وقتي چهره مات شده و ترسان ارسلان را ميبينم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر دو از شنيدن اسم خواستگار، هم واهمه داريم و هم گريزانيم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش رنگ دلخوري به خود ميگيرد. ولي فعلا نگاه ارسلان را بايد فراموش کنم و تنها عکسالعمل آقاجان را ببينم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقاجان خداي زميني خانواده است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر هر سه نفر به سمت من برميگردد، هرکدام، يک جور نگاهشان حرف ميزند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناباور نامش را صدا ميزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خانجون؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه آرامي کنار آقاجان مينشيند و با اخم نگاهم ميکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خانجون چي؟ تا کي ميخواي بهونه بياري!؟ آخه دخترم، خواستگار مث علف نيست که هميشگي باشه؛ زمان داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز وقتش بگذره، ديگه کسي نميآد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدروغ ميگم اميرجهان؟ تو يه چيزي بهش بگو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقاجان پرمهر ميخندد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه گوهر بانو... حرفت حقيقت محضه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا اول به پدر و مادرش نگفتي، ولي به اين ورپريده گفتي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانجون کمي دستش را دراز ميکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_يه چاي بده به من مادر، زبونم نميچرخه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر دلم زمزمه ميکنم خوب شد زبانت نميچرخيد! ميچرخيد چه ميشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيک استکان چاي کمرنگ را کنار دستش قرار ميدهم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من که نگفتم، همون روز که خانمِ، آقاي صبوري اومده بود، ماتيسا اينجا بود. تموم حرفها رو شنيده بود، بعدم که ازم خواست نگم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقاجان سرش را به طرفين تکان ميدهد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_گوهربانو از شما بعيده، بايد به من يا اردلان ميگفتي. ماتيسا رو بذاري به حال خودش، فعلا شوهر بکن نيست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه دلخورم را به ارسلاني که در فکر و با استکانش درگير است ميدوزم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآصف ميانداري ميکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب حتما پسره رو نميخواد، حالا هم که گذشته؛ الان فقط خودخوري و سرزنش ميشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشه ناخن انگشت شستام را ميجوم. عادت مزخرفي که وقتي استرسم شدت ميگيرد انجام ميدهم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کَندي اون انگشتت رو، ديگه تموم شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالان که ما پا نميشيم بريم بگيم، آقاي صبوري ما بعد از چند ماه فکر کردن به اين نتيجه رسيديم شما تشريف بيارين خواستگاري! ول کن ديگه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرف آصف باعث ميشود همه نگاهشان معطوف من شود. ارسلان همچنان در موضع سکوت پابرجاست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآصف استکان چاي را نصفه رها کرده و بلند ميشود. دست چپاش را به ميان جيب شلوارش ميبرد و از همراه داشتنِ سوئيچ و کيف پولش که خيالش راحت ميشود دست آقاجان را ميبوسد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب من ديگه برم! خيلي کارا دارم. قراره چندتا مددجوي جديد بيارن؛ حال يکيشون زياد مساعد نيست؛ بايد خودم باشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب بمون شام رو بخور، بعد راهي شو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنارخانجون ميرود و پيشانياش را آرام ميبوسد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_قربونت برم تعارف که ندارم! خيلي کار رو سرم ريخته. بايد برم دکتر حقجو رو هم با خودم ببرم. عمري اگه بود، جمعه دربست در خدمتم گل سرسبد خونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخداحافظي ميکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز کامل از آشپزخانه خارج نشده، که خانجون نميتواند جلوي حرف دلش را بگيرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آصف ازش خبر داري؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم يکباره سقوط را تجربه ميکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام حسهاي بد، همزمان به جسمم هجوم ميآورند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصحبت از ممنوعهاي است که آقاجان قيدش را براي همگيمان زده است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانجون ميداند اوج حساسيت او را، ولي گاهي دلتنگي چنان به جاي جاي دلت سوزن ميزند که براي آرام گرفتنش، فقط يک خبر ميخواهي. حتي اگر تلخ باشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسلان پووف کلافهاي ميکشد و همزمان آقاجان عصايش را به زمين ميکوبد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنطق به زبان نياورده آصف را خفه ميکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_گوهربانو؟ چندبار بايد حرفي رو زد که تو گوش همتون فرو بره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآصف با ناراحتي رو ميگيرد، تنها يک خداحافظ به ميان ميآورد و ميرود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانجون با پر روسري مشکي گلدارش، چشمان سبز رنگش را دستي ميکشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اميرجهان تو که اينقدر سنگ دل نبودي. من دلم داره از نديدنش ميترکه چه برسه به...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقاجان صورت قرمز شده و نفسهاي عصبياش را به سختي کنترل ميکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بسه... گوهربانو بسه، ديگه ادامه نده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن اون دندون لق رو کشيدم و خاکش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبراي آخرين بار تکرار ميکنم هرکسي طرفش بره، بايد قيد اين خانواده رو بزنه! تمام!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز صحبت از ممنوعههاي گفته شده آقاجان به ميان آمده بود و ديگر کسي جرأت هيچ سخني را در خود نميبيند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر گوشهاي نشستهام و جدول حل ميکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسلان با گيلدا خواهرزاده نسترن در مورد پرورش ماهي راه اندازي شده او صحبت ميکنند. چشمانم به ظاهر جدول را ميبيند ولي تمام فکرم کنار آن دو، جا مانده است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناخواسته سر بلند ميکنم و سوالي را عمدا ميپرسم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_برهم زننده آسايش مردم چي ميشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر دو به من نگاه ميکنند، ارسلان با همان نگاه دلخور سعي ميکند خنده نوظهورش را خفه کند. اما گيلدا بعد از چند ثانيه لب ميزند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب معلومه ديگه مزاحم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتبسمي نرم را با تکان دادن سرم و انگشتي که به نشانه لايک است، انجام ميدهم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما در دل فقط بد و بيراه برايش رديف ميکنم. کلمهاي که بس برازنده اوست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي اعلان پيام گوشيام بر تمام خودخوريهايم ترمز ميکشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشي را از جيب شلوارم بيرون کشيده، با ديدن نام "ارسي" يک تاي ابرويم بالا ميپرد. خوب که نگاهش ميکنم دريغ از يک عکسالعمل، حتي خشک و خالي!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپيام را باز ميکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کم حرص بخور! الان مزاحم رو ميپرونم. ولي به يه شرط!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونم اينه فردا سر قرار هميشگي!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم به بالا کشيده ميشود و ارسلاني را ميبينم که در کمال ادب و خونسردي به حرفهاي صدمن يک غاز اين دختر افادهاي گوش ميدهد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسريع برايش تايپ ميکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اگه تا ده دقيقه ديگه از رو اون صندلي بلند شدي، فکرام رو ميکنم که افتخار همراهي رو بهت بدم يا نه و گرنه همين امشب قيد من رو بزن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه حرفهاي او گوش ميدهد ولي تمام حواسش پي گوشي و پيامهاي رد و بدل شده است. نرم ميخندد و انگشتانش تند روي صفحه ميرقصند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تف به ذاتت نياد دختره پررو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن چطور از اين حوري دل بکنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدقيقا چند دقيقه بعد، در کمال ادب، گيلدا را با پرورش ماهياش تنها ميگذارد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنميماند تا لبخند پيروزيام را ببيند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز لبخند روي لبانم کامل جا باز نکرده بود که با پيام آخرش، تمام حسهاي خوبم را سوزاند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_يادم نرفته که گاهي خوب بلدي مخفي کاري کني. پنهون کاري تو برناممون نبود ماتيسا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبايد يک دليل قانع کننده براي نگفتن خانواده صبوري، تا فردا برام بياري.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست و پايم ميلرزد، هراس دارم. من اگر پنهان کردم فقط فقط بهخاطر اين بود که او هميشه اندکي صبر از من و دادن اندکي وقت به خودش را طلب مي کرد، براي راست و ريست کردن کارهايش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا نميدانم به چه جرمي ميخواهم بازجويي شوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشب در راه برگشت به خانه، چندين مسئله تمام ذهنم را در بر گرفتهاند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا آقاجان باعث جدايي آن ممنوعه از خانواده شد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآيا آن قدري که من دلم براي ارسلان تاب تاب ميکند او نيز بيقرار است؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا پيشقدم نميشود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا فکر نميکند يک روز يکي از اين خواستگاران از جانب پدر يا آقاجان جواب مثبتي خواهند گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم را به شيشه ميچسبانم و به سکوت ماشين دل ميسپارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا رسيدن به خانه، تمام نگاههاي امروز، تمام حالات، تمام حرفهايش در دلم تکرار ميشود و من هربار لبخند ميزنم و چيزي درون مرا تکان ميدهد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام فکر و ذکرم اين است آن روزي که براي هم شويم، کي خواهد رسيد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتي حاضرم اگر هر روز ارسلان مرا از خود براند بمانم و فقط نفسهايش را داشته باشم. کسي نميداند چگونه مهرش در دلم ريشهدار شده است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسلان اگر تب کند من نيز با فاصله برايش تب ميکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه محض ورودم به خانه، شال را از سرم ميکشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآنقدر از تنم کار کشيده بودم و روحم درگير آن پسرعموي شر و شيطان بود که خسته که نه، جنازهاي بيش نيستم. به مکافات ميتوانم فقط مانتو را از تنم خارج کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروز بعد راس ساعت ده، هنوز پاهايم کامل به خيابان پشتي خانه نرسيده است که هيونداي ارسلان کنار پايم ترمز ميزند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميداند اين عزيزدل، که از انتظار بيزارم. ميداند نميخواهم دوستي، آشنايي، ما را باهم ببينيد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانسانهايي با طرز فکر پايين که لنگ سوژهاي براي خبرنگاري هستند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکافيست کسي پايش کمي لنگ بزند تا قيام قيامت برايش داستانها که نميسرايند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنميخواهم آدامس دهان زنان ياوهگو شوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمانهايي که از کاه کوه ميسازند. کاش اندکي به عقلهايمان فرصت پيشروي و رشد بدهيم تا چشمها!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاش تا به يقينِ خبري، ديدهاي، مطلبي واقف نشديم، آن را دست به دست نچرخانيم. آبرو که ريخته شود حتي اگر معجزه هم نازل شود باز جمع نميشود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمين که دلهايمان با هم مَحرم است؛ برايم کافي و وافيست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقت شرعياش را در زمان خودش ادا ميکنيم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهم حال من است که کنار ارسلان از عالي هم عاليتر است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهم حال دل ارسلان است که گاهي پشت فرمان ماشين با بوسهاي مرا غافلگير ميکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهم فقط با هم بودنمان است نه هيچ چيزي که حقارت دنيا را به رخمان بکشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
لبانش را جمع ميکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
_بکش اون وامونده رو جلو، آخه به ولا اين نيم سانت رو هم رو سرتون نندازين سنگين ترين.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاين چيه آخه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه جاي خجالت و کاري که از من خواسته، فقط با صداي بلند ميخندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا همان ژستي که برايش جان ميدهم، با همان پيراهن چهارخانه سرمهاي که آستينهايش را تا آرنج جمع کرده؛ با همان دستاني که وقتي از هم باز ميشوند بهشت من است و من، حال به شدت به آن فرمان و آن لبه پنجره حسودي ميکنم، که يکي انگشتانش را به امانت گرفته و ديگري آرنجش را!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
_درد! الان اين خجالت کشيدنته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروسريام را به حالت مسخرهاي جلو ميکشم تا جايي که نوک بينيام فقط مشخص است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بيا خوب شد؟ بزن کنار لطفا من پياده ميشم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاول نگاهي به خيابان پيشرو مياندازد و بعد با چشماني ريز شده ميپرسد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چرا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعي ميکنم جديت کلامم را حفظ کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نيست الان درس اسلام شناسي داشتيم، من بابِ همون درس، من و تو الان نامحرم محسوب ميشيم و نبايد تنها باشيم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاينبار او با صداي خيلي بلند ميخندد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تو روحت دختر! تو روحت! تنها بشيم چي ميشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشال را به حالت اوليهاش البته کمي جمع و جورتر درست ميکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من نميدونم اين رو، برو از همون شيطوني که ميگن تنها باشيم ميآد، بپرس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش را به طرفين تکان ميدهد و باز ميخندد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اين مبحث شيطون رو من خيلي دوست دارم. لاکردار درساش رو به خوبي پاس ميکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر عجبم برا اين حرف گوش کني خودم، خب قدم اول تنها شدنمون، يکي اينکه بيا بغلم، يکي هم اينکه يه بوس بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم به خيابان کشيده ميشود و مابين همان حس دوست داشتن، خواستن و خجالت، مابين خنديدن و نخنديدن لب ميزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_رواني! پشت فرمون بيام بغل تو؟ ديگه چي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشه ابرويش را نوازش ميکند. با حالت تصنعي و ناراحتي نگاه ميکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه راست ميگي، بغل نميشه ولي...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه دنبال جمله وليام، که گونه سمت چپم گرم ميشود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيک گرماي دلنشين که تمام وجودم گرم ميشود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بوس رو که ميتونم بگيرم. نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا وحشت اطراف را نگاه ميکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_واي ديوونه تو خيابونيم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميدوني اگه گشت ما رو ببينه و بگيره چي ميشه؟ واي...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند جذابش مدام تکرار ميشود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_برو بابا! همچين ميگه انگار تو ماشين داريم تو بهشت پرسه ميزنيم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا فعلا يکي از درهاي بهشت رو برا ورود زديم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيکباره جدي ميشود و دل من از ترس هزار تکه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ماتيسا چرا به من نگفتي خانواده صبوري پاپيش گذاشتن؟ هووم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه ترسيدهام را به چهره آرام و جدياش ميسپارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب! خب من لازم ندونستم بگم! يعني برام مهم نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميدان را دور ميزند و به راست ميپيچد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بود. هم لازم بود هم مهم! تشخيص اين با من بود نه تو! ديشبم پيام دادم گفتم اگه آقاجون يا عمو اردلان متوجه ميشدند، اونم خانواده به اين نامداري و همه چي تموم، چطور ميخواستي رو حرف آقاجون حرف بزني؟ ها؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکامل به سمتش متمايل ميشوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب چرا تو نميگي تا هم من راحت بشم از اين همه دروغ، هم تو استرس برا از دست دادن من نداشته باشي!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماشين را به سمت چپ خيابان ميکشاند و پارک ميکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چرا بايد هر حرف رو چندبار تکرار کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم يکي اينکه کارم بايد درست پا بگيره که هي آقاجون نگه ارسلان اين بار هم تو کارش موفق نميشه و دختر نبايد دست اين داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوم اين که آصف از من بزرگتره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خدا من روم نميشه برم زل بزنم تو چشماي بابام بگم من زن ميخوام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا به اين قيافه به قول معروف دلقک من نرو، من حرمت سرم ميشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو فکر ميکني من راحتم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهخدا هر باري که اسمي از خواستگاراي تو شنيدم تا دم مرگ رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر شب رو ميون کلي استرس و هراس به صبح ميرسونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهراس از اينکه تو ديگه مال من نشي!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولي تو ميگي بيگدار به آب بزنم؟ تو ميگي حرمت ببرم زير سوال؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر حرفش دلم را زير و رو ميکند. قلبم را انگار کسي داخلش سرب داغ ميريزد و من در حال جان دادنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتجربه اين حسها را با ارسلان من نيز خواهانم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز گرماي بوسهاش را حس ميکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند ساعت را در کنار ارسلان سر کردن برايم بهترين عبادت دنياست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنها آرزويم غرق شدن در درياي مهرباني ارسلان است، حتي اگر همه دنيا جلويم سد شوند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن تنها سهمم را از دنيا ميخواهم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز هر سدي براي رسيدن به او و در آغوشش ناز کردن ميگذرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجرات حرف زدن يا نگاه در چشمانش را ندارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_فقط آصف؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيک لحظه گيج نگاه ميدوزد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزبان روي لبهايم ميکشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحس ميکنم تمام انرژيام ته کشيده است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ميگم فقط برا آصف حرمت نگه داري؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمانش آرامششان را از دست ميدهند. با تُن صداي متعجب و ناراحت، اسمم را بر زبان ميآورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ماتيسا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه غمزدهاش خار چشمانم ميشود بايد سکوت کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنها، دست چپم را براي اينکه روز خوشمان خراب نشود، روي بازويش ميگذارم و شرمندگي که در نگاهم نهفته است برايش خطي خوانا ميشود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشه سمت راست لبش را به دندان ميکشد، آرنج دست چپ خود را روي در ميگذارد و انگشت اشارهاش را روي بيني قرار داده و آن را آرام آرام تکان ميدهد؛ گويي خاطراتِ روزهاي نه چندان دور را با خود مرور ميکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبانش را به جلو کشيده و يکباره نفسهاي محبوس شده پشتشان را رها ميکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمربند صندلي را باز ميکند و با حفظ همان نگاه دلخورش، پياده ميشود. سرم را به بالش صندلي تکيه ميدهم و چشم فرو ميبندم. خسته شدهام از اين خواستني که برايش مشکلات ريخته است. باز به خود نهيب ميزنم خستگي معنا ندارد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبايد براي با ارزشترين دارايي زندگي، براي دليل بالا آمدن نفسهايت، لباس رزم بپوشي و به جنگ نااميدي بروي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبادي که به سرش ميخورد و حالش کمي روبهراه ميشود به سمت ماشين ميآيد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن ارسلان را با تمام مشکلات پيش رو و سختيها و هفت خان رستم دوست دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمربندش را که ميبندد، لبانش به خنده آرامي سوق پيدا ميکنند و بيني مرا ميکشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب خانم ميفرمايند کجا بريم يه چيز تگري بزنيم به بدن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديوانه همين رفتارهايش هستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمي که با خودش خلوت ميکند، نشاني از بيحوصلگي و عصبانيتهايش ديگر نيست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه محض استارت زدن، تلفنش زنگ ميخورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتماس را به بلوتوث ماشين وصل کرده و حرکت ميکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ارسلان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآصف حرف ميزند، اما صدايش، صداي هميشگي نيست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاسترس در صدايش بيداد ميکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام آصف چي شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتوجه ميشود که ارسلان در حال رانندگيست و صدايش هراس را در دل او کاشته است که ميخواهد آرامش را به کلامش بازگرداند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چرا هول کردي؟ چيزي نشده که، فقط يهکم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسلان کلافه نگاهي به آينه انداخته و به ماشين جلوتر از خود ميفهماند که ميخواهد در لاين سرعت بپيچد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_فقط چي آصف؟ جون بکن دادا چي شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاسترس درون دلم را شخم ميزند و به جان ناخنم ميافتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خانجون کمي حالش بد شده! بردنش بيمارستان، گفتم در جريان باشي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز ترس، جيغي را که ميخواهم بزنم، با دست ارسلان کنار دهانم خفه ميکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمان ترسيدهام روي صورت پريشانش مينشيند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا نشان دادن انگشت اشاره روي بيني، ميخواهد که سکوت کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باشه داداش الان ميآم. فقط چي شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمي سکوت ميشود. آصف آرام تير را رها ميکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سکته کرده! بيا بيمارستان نزديک خونه آقاجون!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواي بلند ارسلان و واي خفه من، اشکهاي جاري شده روي صورتم، نتيجه شنيدن خبر سکته عزيزترينمان است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسلان با بالاترين سرعت و زير پا گذاشتن قوانين و رد شدن از چهارراههايي با دوربينهاي ثبت تخلف، چندين برگه جريمه را به جان ميخرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماشين را در کوچه پشت بيمارستان پارک کرده، همانطور که با عجله پياده ميشويم، همانگونه هم حرفهايش را به زبان ميآورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ماتيسا تو وقتي حالت خراب ميشه؛
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيا سکوت ميکني يا زيادي حرف ميزني. تعادل نداري که! ميگي ارسلان بهم زنگ زده و سر مسير اومده دنبالم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سرعت به اورژانس بيمارستان مراجعه ميکنيم. به شدت شلوغ و نفس گير!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبوي الکل زير بينيام ميپيچد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر استيشن پرستاري، هر کدام با همراه مريضي درگير هستند. سريع به سمت پسر جواني که پشت کامپيوتر نشسته ميرويم و هول زده ميپرسم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آقا، خانم گوهربانو مسلمي سکته کرده، ميشه بگين کجاست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسر سرش را از کامپيوتر بيرون ميکشد و آرام خنديد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_يهکم نفس بگيرين بعد آروم آروم بفرمايين من در خدمتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلب باز ميکنم تا باز جملهام را تکرار کنم. که دستي مرا به کنار ميکشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_جناب سلام! خسته نباشين! لطفا اگه مقدوره چک بفرمايين مريضي به اسم خانم گوهربانو مسلمي رو کجا بردند. ممنون ميشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا که روي اتيکت لباسِ سفيد رنگش را نگاه ميکنم، اسمش پدرام الياسيست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده ميانهي خوبي دارد که هربار دندانهايش را به معرض نمايش ميگذارد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام حتما الان چک ميکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمي که دکمههاي کيبورد را تکان ميدهد، به هر دوي ما نگاه ميکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_انتهاي راهرو بخش سيسييو سمت راست دنباله خط نارنجي رنگ رو بگيرين ميرسين اونجا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسلان تشکر ميکند، با بيشترين سرعتي که ميتوانيم به پاهايمان بدهيم حرکت ميکنيم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسلان با اخم نگاهش را در صورتم يک دور ميچرخاند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_يه دستمال بکش زير اون چشمات تمام اون ريمل بيصاحب اومده زير پلکت والا اگه خانجون سکته رو رد کرده باشه تو رو ببينه حتما دومي رو هم ميزنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر ميان گريه مينالم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_عه ارسلان وقت گير آوردي!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت در سيسييو همه خانواده حضور دارند. به سمت مامان سيمين راه کج کرده، در آغوش او تمام مهربانيهاي خانجون را ميبارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام محبتهايي که خالصانه برايمان خرج ميکرد را هق ميزنم. مادر با دست به تيره کمرم دست ميکشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هيش عزيزم! هيش زندگيم! چيزي نشده خدا آقابزرگ و ما رو دوست داشت که بهخير گذشته. حالش به جون خودت خوبه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمي دلم آرام ميگيرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفينفين کنان، با انگشت، سيسييو را نشان ميدهم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اگه خوبه، اون تو چيکار ميکنه مامان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمان آرامش هميشگي را در کلام و رفتارش بروز ميدهد. هرچند چشمان قرمزش، نشاني از گريههايش را دارد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب مامان جان يه سکته خفيف رو رد کرده و بايد يکي دو روز تحت نظر باشه. شايد اگه دکتر صلاح ببينه آنژيو کنه. مهم اينه الان حالش خوبه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش به ارسلان است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسونا
۳۵ ساله 00رمانش قشنگ بود خوشمان آمد
۱ ماه پیشسوفیا
00سلام من می خواستم راهنماییم کنید ک چطور رمانم و به برنامه ارسال کنم.به پشتیبانی هم پیام دادم اما پاسخگو نیستن.
۴ ماه پیشآزاده | ناظر برنامه
با سلام💚اگه نو قلم هستید و اولین رمانتون هست برای بخش رمان اولی ها بفرستید. با آرزوی موفقیت
۳ ماه پیشMaryam
۳۷ ساله 00خیلی قشنگ زیبا بود مرسی خسته نباشید از قلم قشنگتون
۴ ماه پیشنیلوفر
۳۴ ساله 00بسیار زیبا و متفاوت تشکر ازنویسنده
۵ ماه پیشفهیمه
10عالی بود نمی شد حدس زد چی میشه
۷ ماه پیشزهرا
۴۵ ساله 10خیلی خوب وجالب بود
۷ ماه پیشM.kh
20قشنگ بود ممنون از نویسنده عزیز
۱۱ ماه پیشمریم
21رمان قشنگی بود دوست داشتم
۱۲ ماه پیششیوا
۲۶ ساله 20قشنگ بود لذت بردم
۱۲ ماه پیشفهیمه
20ممنون از نویسنده از خواندنش لذت بردم
۱۲ ماه پیشالهه
۳۵ ساله 20عالی بود
۱ سال پیشمرسانا
05افتضاح.... اولش خوب شروع شد ولی اینقدر کش الکی و تعریف ها و اتفاقات الکی که دیگه از وسط استان نخوندمش، آخرش رو خوندم خواهش میکنم دیگه داستان ننویس، به معنای واقعی اعصابم رو بهم ریخت
۱ سال پیشRaziye
۱۷ ساله 00رمان خیلی خوبی هست واقعا متشکرم
۱ سال پیشRaziye
00هنوز تمومش نکردم ولی معلومه خیلی رمان قشنگیه
۱ سال پیش
بیتا
۲۹ ساله 00رمانش خوب بود ولی به نظرم خیلی بی دلیل طولانی شده بود