ماتیسا دختر نازپرورده عمارت سماواتی‌ها دل در گرو پسرعمویی دارد که دلش را به تاراج برده ، هر دو شیفته و واله یکدیگرند . اما همیشه آنچه که باید بشود ، نمی‌شود . خورشید به زندگی‌اش می‌تابد ولی تابشش او را می‌سوزاند . ماتیسا را دستی به سایه می‌برد و ناجیش میشود ...

ژانر : عاشقانه، اجتماعی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۴ ساعت و ۴۸ دقیقه

مطالعه آنلاین ماتیسا
واتی‌ها دل در گرو پسرعمویی دارد که دلش را به تاراج برده ، هر دو شیفته و واله یکدیگرند . اما همیشه آنچه که باید بشود ، نمی‌شود . خورشید به زندگی‌اش می‌تابد ولی تابشش او را می‌سوزاند . ماتیسا را دستی به سایه می‌برد و ناجیش میشود ..

مقدمه:

نه دوري که منتظرت باشم و

نه نزديک به آغوشت کشم ؛

نه از آنِ مني که قلبم تسکين گيرد

نه از تو بي نصيبم که فراموشت کنم ؛

«تو» در ميان همه چيزي ....

#درويش

*** فصل 1 ***

صداي کشيده شدن ديگ‌ها روي موزاييک‌هاي حياط از يک سو، جيغ و فريادهاي بچه‌ها از سوي ديگر، سکوت هر روزه خانه آقاجان را شکسته است.

زن‌عمو نسترن چند قابلمه را با خود به درون ساختمان مي‌برد.

اما مامان سيمين، کنار حوض، به جان ديگ بزرگ افتاده است. هر ساله همين برنامه بود. روز نيمه شعبان بايد در اين خانه جشن و شادي برگزار مي‌شد و در انتها، همگي مانند لشکر شکست خورده، جايي خستگي را از تن به در مي‌کردند.

نذري نيمه شعبان آقاجانم به‌جز فاميل، زبانزد همسايه و دوست و آشنا هم بود و طرفداران زيادي دارد. اما اين طرفداري، به کمر درد و سردرد‌هاي ما منتهي مي‌شود.

تمام سختي‌ها به عشق کس ديگري‌ست که جشن شادي‌اش هرساله برپا مي‌شود.

براي اين‌که چندين روز قبل از مراسم، بايد همگي طبق مسئوليت‌هاي محول شده‌ کار کنيم. مامان نيز مانند هر سال که نذر دارد آن ديگ بزرگ را بشويد، هم‌چنان هم با آن درگير است.

قامت ارسلان را که مي‌بينم، مي‌دانم باز دلش مي‌خواهد سر به سر مادرم بگذارد.

ابروهايم با ديدن بابا اردلان پشت درخت انجير که با عشق مادرم را نگاه مي‌کند بالا مي‌پرند. خنده لب‌هايم را بوسه مي‌زند.

فقط دو روز بود که دورادور يکديگر را مي‌ديدند، مي‌دانم امشب برايش چه نقشه‌هاي شومي کشيده است که اين چنين شيفته‌ نگاهش مي‌کند.

صداي ارسلان و تکان خوردن بابا، مرا از افکار خاک‌بر‌سري‌ام رها مي‌کند.

_اي بابا، زن عمو! آخه کسي ديگه نبود که اين پاتيل گنده رو بشوره و بسابه که شما دست نزني؟ والا من که نگرانتم!

مامان سيمين لبخند پر مهرش را به لب‌هايش مي‌کشاند و نگاه پر از عشقي را به ارسلان روانه مي‌کند. هيچ‌گاه هيچ فرقي ميان دوست داشتن من و ارسلان برايشان نبود. وِرد هر روزه‌اش بود که: "ارسلان هم مثل پسر نداشته‌ام."

مامان سيمين دستش را بالا مي‌آورد و با همان دستکش‌هاي سياه و کفي، دستي به پيشاني‌اش مي‌کشد. آن‌قدر خستگي بر تن دارد که به زور خود را سرپا نگه داشته است.

_آخه مادر، همه خسته شدن. حالا منم دست نزنم، خانجون بايد بياد بشوره؟ هرچند تو که مي‌دوني مادر، من خودم نذر دارم.

چشم بسته مي‌دانم يکي از آن چشمک‌هاي زيبايش را نثار مادرم کرده است.

دستي به پشت گردنش مي‌کشد.

_نه از اون نظر که نگفتم! از اين که...

جمله‌اش با قرار گرفتن دست‌هاي پدر به‌ روي شانه‌هايش، نيمه، رها مي‌شود.

_خب پدرصلواتي! داشتي مي‌گفتي از کدوم نظر؟ مي‌شه بگي؟ باز زن من رو تنها گير آوردي؟

ارسلان برمي‌گردد، به پدر نگاهي مي‌کند و ابرويي بالا مي‌اندازد.

_عه! شما هم که اين‌جايين!

هيچي ديگه من پشيمون شدم.

مگه مي‌شه جلوي شما به زن عمو گفت بالاي چشمت اَبروئه، اومدم بگم خسته نباشه همين.

صداي خنديدن پدر و مادرم، آرامش تمام لحظه‌هايم است.

ارسلان به آن‌ دو پشت مي‌کند و به سمت ساختمان مي‌آيد.

مي‌ميرد اگر حرف دلش را نزند.

_از اون نظر گفتم که زن‌ عمو، اين پاتيل، قد و قواره‌اش از شما بزرگتره.

يهو مي‌ري اون تو، اردلان جان بي سيمين مي‌شه.

_ارسلان؟

صداي هشدارگونه پدر و در نهايت اصابت يک لنگه دمپايي از پدر، درست وسط کتف‌هاي ارسلان و آخ گفتنش، تمام فضا را پر مي‌کند.

دلم برايش کباب مي‌شود. ارسلان مي‌خندد و برمي‌گردد، دمپايي را آرام براي پدر پرت مي‌کند.

_اي بابا! عمو به‌خدا خوب نگاه کن بالاي چشم زنت، دندون نيست که! ابروئه.

چرا تا من يه چيزي مي‌گم مي‌زني؟

به ولا يه روز مي‌زني شل و پلم مي‌کني و مي‌کشيم.

بعد ماهي مي‌مونه و حوضش.

بي ارسلان مي‌شيا.

صداي دور از جون گفتن هر دو به گوش‌هايم مي‌رسد ولي "خدا نکنه‌اي" که بر زبان من جاري مي‌شود، بيشتر صلابت دارد.

چرخيدن دوباره‌اش تلاقي چشمان‌مان مي‌شود و دل من نيز باز زبانش باز مي‌شود و قربان صدقه قد رعنايش مي‌رود. اين نگاه خيره، مرا از هر فضايي مي‌کَند و با خود مي‌برد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم با مهرباني فرو مي‌بندد، منم که مي‌توانم اين چشم بستن آرام را به خوبي ترجمه کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقاجان بين نگاه‌مان حصار کشيده و مرا از روياهايم به بيرون مي‌راند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باباجان! مي‌دونم خسته‌اي ولي يه چاي دم مي‌کني، هم بدي دست من و هم اين که بقيه هم يه خستگي در کنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از آن سياهي‌هاي دوست داشتني‌ام دل مي‌کَنم و به ناچار ميان آشپزخانه مي‌خزم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من هنوز به اين نگاه‌هاي تمام و نيم بند عادت نکرده‌ام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز به جمعه‌هاي پر از ديدار خانه آقاجان عادت نکرده‌ام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتي هنوز به ديدارهاي يواشکي بين هفتگي‌مان هم عادت نکرده بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که هرگاه مي‌بينمش، بيشتر از قبل برايش جان مي‌دهم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پر از حس ناب و خوبيم، پر از برنامه‌هاي زيبا و ساختني که سنگ بناي زندگي‌مان باشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سماور را پر کرده و به انتظار جوش آمدنش روي صندلي نشسته‌ام و در ذهن، روزهاي رفته با هم بودنمان را مرور مي‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستي آرام روي شانه‌ام قرار مي‌گيرد و بوسه‌اي که روي سرم کاشته مي‌شود و نفسي آرام‌تر، که گوشم را نوازش مي‌دهد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_جان من، چرا تنها نشستي؟ اونم اين‌جا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بيا بغل خودم بشين.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به‌خدا راه دوري نمي‌ره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست‌هايش را از هم باز مي‌کند و به آغوشش اشاره مي‌زند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هراسان مي‌شوم، هنوز به اين تماس‌ها هم عادت نکرده‌ام. هراسان‌تر، از اين‌که کسي بيايد و خلوت ما را نشانه رود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمي‌خواهم تا رسمي شدن رابطه‌مان، کسي بفهمد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولي ارسلان بي‌خيال بود‌ه و هست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوک بيني‌ام را مي‌کشد و يکي از گيلاس‌هاي روي ميز را برمي‌دارد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بي‌خيال‌تر، آن را درون دهانش جاي مي‌دهد و درست مقابل من مي‌نشيند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خسته‌اي؟ برو بخواب جون دلم! من خودم نوکرتم، چاي درست مي‌کنم. برو قربون اين چشم‌هاي ترسيده‌ت برم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي خنده بي‌محابايش، باز استرس را به جانم سوزن مي‌زند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگشت اشاره‌ام را روي بيني‌ام مي‌گذارم و آرام لب مي‌زنم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ عه ارسلان بسه! هيس يواش‌تر، الان يکي بياد تو، نمي‌گه شما دوتا چرا جيک تو جيک نشستين؟ بعد چه جوابي مي‌دي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم ريز کرده و نمايشي اخم مي‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چرا بايد تعجب کنن؟ ناسلامتي دختر عمو و پسر عموييم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم سواي نسبت، يه بزرگي که دمش گرم خيلي بامرام بوده، فرموده:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

" عقد پسرعمو و دختر عمو رو تو آسمون ها بستن."

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشنيدي جونم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفي مي‌مونه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندم پر رو تَرش مي‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_عا! اين شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بخند!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو هم که خوشت اومده بلا نگرفته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اين‌بار منم که بلندتر مي‌خندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_واي از دست تو رواني! من که از خدامه ولي...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موضع‌اش تغيير مي‌کند و کاملا جدي مي‌شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ولي و اما و اگر نداره. ماتيسا تو جونم بخواي بهت مي‌دم بذار کارم اوکي بشه بعد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کارش اوکي بود ولي انسجام نداشت‌.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مي‌خواهد آن‌چنان محکم نگهش دارد که با هيچ باد يا طوفاني، زندگي‌اش دچار ويراني نشود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستانم را روي ميز با آرامش مي‌گيرد، همان آرامش را در کلامش هم مي‌ريزد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مي‌دونم ذهنت پريشونه، مي‌دونم اين جور رابطه رو پذيرفتن سختته، ولي منو هم درک کن. تازه شرکت رو راه انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بايد بتونم چک‌هام رو پاس کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودت آقاجون رو که بهتر از من مي‌شناسي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا عقد کنيم، مي‌گه شما پنبه و آتيشين، بايد زودتر بريد سرخونه و زندگي خودتون تا ماتيسا يه بچه از تو برنداشته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمانم درشت شده؛ ولي در دلم آرزوي چنان روزي را دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چقدر بي‌حيايي تو! بسه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندي مي‌زند و بلند مي‌شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_جان من، اين حرف من، فانتزيات رو تا ناکجا آباد نبره ها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا من يه شکري خوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دهانم از اين بي‌پروايي‌اش باز مي‌ماند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منظورش را مي‌دانم ولي مي‌شود گاهي اداي خنگ‌ها را نيز درآورد و نقش بازي کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کدوم حرف؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پر معني نگاه مي‌کند، از همان نگاه‌هايي که مي‌گويد خر خودتي نه من!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تک خنده آرامي مي‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مراحل توليد بچه!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هلويي را از ظرف برمي‌دارم، به محض اين‌که مي‌خواهم وسط صورتش آن‌ را به دو نيم کنم، با خنده بيرون مي‌رود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي عصاي آقاجان قبل از خودش اعلام حضور مي‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مگه من دستم بهت نرسه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه‌کار اين بچه داري؟ هميشه دادش رو درمياري! باز خوبه هفته‌اي يک بار همديگه رو مي‌بينين.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در دل فغان مي‌زنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخ آقاجان ساده‌ام! کجاي کاري!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به جاي هفته‌اي يک بار، ما سه بار را به ديدار مي‌گذرانيم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقاجان بينوايم نمي‌داند که خيلي وقت است دل‌هايمان براي هم رفته است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي ارسلان از درون پذيرايي شنيده مي‌‌شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آقاجون والا اين پدر من که هيچ، کل امواتم رو جلوي چشمام آورده. وقتي مي‌بينمش، کل پشمام مي‌ريزه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لامصب حکم ليزر رو داره. بعدم بيست و شيش سالشه بچه‌ست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صداي بلند مي‌خندم و با همان تن خنده حرف مي‌زنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مجبوري ديگه بگي من بچه نيستم، چون به نفع خودت نيست، اگه بنا به تاييد باشه، من و تو هم سنيم، پس توام بچه‌اي!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقاجان آرام آرام کنار ظرفشويي رفته و ليواني را از کابينت بيرون مي‌کشد و آن را پر مي‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_عه فداتون بشم شما چرا؟ اين همه راه اومدين خب مي‌گفتين من خودم براتون مي‌آوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم چاي دم کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آصف و ارسلان با هم به آشپزخانه وارد مي‌شوند. آصف نگاهش را معطوف به آقاجان مي‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آقاجون تموم کارهاي دفتري رو انجام دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط فردا ساعت ده ميام دنبالتون بريم محضر براي امضاء!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش را آرام تکان داده و آب را سر مي‌کشد، ليوان را درون سينک قرار مي‌دهد و روي صندلي آرام مي‌نشيند. با دست به ما سه نفر هم اشاره مي‌‌کند که بنشينيم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دستت درد نکنه پسرم! پيرشي! به وکيلم هم براي بقيه کارها سپردم. من آفتاب لب بومم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهمون چند روزه‌اي که نمي‌دونم اين نفس تا کي مي‌خواد بياد و بره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرسه با هم يک جمله مشترک ورد زبانمان‌ مي‌شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_عه خدا نکنه اين چه حرفيه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش را بالا مي‌گيرد و ما را به سکوت دعوت مي‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بذاريد حرفم رو بزنم. خدا نکنه و اين حرف‌ها همش تعارفِ باباجون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرکسي که بياد اين دنيا مهمونه، چند صباحي هست و توشه‌اي مي‌زنه زير بغلش به وقت رفتن با خودش مي‌بره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا ببينم اين توشه سبک باشه يا سنگين؟ بستگي به اعمال هر کسي داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسي مي‌گيرد، عينکش را از روي بينيِ کمي گوشت آلودش برمي‌دارد و آن را با نهايت آرامش پاک مي‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اما من نمي‌خوام بعد از مردنم هنوز کفنم خشک نشده، بچه‌هام بگومگو داشته باشن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولي هيچ‌کدام از آدم‌هاي اطراف من اين گونه نبودند که آقاجان قضاوتشان مي‌کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکرم را به زبان مي‌آورم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آقاجون!! خودتون مي‌دونين بچه‌هاتون اين جوري نيستن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند محوي مي‌زند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بچه‌هام نيستن، ولي انسان طمع داره؛ حريصه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اين رو يه جايي از زندگيش نشون مي‌ده. مخصوصا اگه شيطون تو جلدش بره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مي‌خوام تا زنده‌ام، خودم حق و حقوق‌ها رو مشخص کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهي به آصف مي‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حقي به گردنم هست، بايد ادا کنم تا ناخواسته وارد زندگياشون نشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اسم حق در سرم زنگ مي‌زند، چه حقي بود که آقاجان در اين برهه از زمان به فکرش افتاده است؟ چرا اين حقي که دلش راضي نيست به سفره پسرهايش کشيده شود، تا امروز درون سفره خودش بوده است؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستي به لبان خشکش مي‌کشد و من ناخواسته، براي ريختن چاي برمي‌خيزم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفش، ناخودآگاه سرم را به طرف ارسلان مي‌کشاند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_يه آرزو قبل مردنم دارم، اونم اينه عروسي ماتيسا رو ببينم، بعد رفتني بشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شنيدن عروسي ماتيسا در تنم انقلاب به پا مي‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مخيله‌ام شروع به بنا کردن تصورات مختلفي مي‌کند. تصوير دلنشيني از لباس عروس در کنار ارسلان، در مغزم ساخته مي‌شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يک حس خوشايند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خود فکر مي‌کنم، وقتي تصورش اين چنين شيرين و دلچسب است، واي به روزي که واقعا عروس ارسلان شوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گره نگاهم در نگاه ارسلان چنان محکم مي‌شود، که مجبور مي‌شود براي آرامشم، لبخند نامحسوسي بزند و چشم فرو ببندد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آصف نگاهي پرحرف ولي نامفهوم، نثارم مي‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستان آقاجان را در دستانش به نرمي نوازش مي‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سايه‌تون هميشگي باشه آقاجون! ماتيسا هم به وقتش شوهر مي‌کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شما هم شوهر که هيچ، نوه‌اش رو هم تو بغلتون مي‌گيرين.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسلان همراه با لبخندي ريز، چشمکي مي‌زند، حرف خانجون که در درگاه آشپزخانه ايستاده، باعث خشک شدن لبخندش مي‌شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_وقتش کيه مادر؟ مگه پسر آقاي صبوري چه ايرادي داره؟ برا اين دختر تب مي‌کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولي ماتيسا اصلا نمي‌ذاره اونا پا پيش بذارن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در دلم يک "اي واي" بلند مي‌گويم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رعب و وحشت تمام تار و پودم را فرا مي‌گيرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من نمي‌خواستم که آقاجان بفهمد؛ چون تک پسر صبوري به معناي واقعي از هر لحاظي هم‌چون ظاهر، اخلاق و موقعيت اجتماعي، تاييد شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگر آقاجان مصلحت را در اين ازدواج ببيند، من چه کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلشوره حالم را رو به زوال مي‌برد؛ وقتي چهره مات شده و ترسان ارسلان را مي‌بينم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر دو از شنيدن اسم خواستگار، هم واهمه داريم و هم گريزانيم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش رنگ دلخوري به خود مي‌گيرد. ولي فعلا نگاه ارسلان را بايد فراموش کنم و تنها عکس‌العمل آقاجان را ببينم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقاجان خداي زميني خانواده است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر هر سه نفر به سمت من برمي‌گردد، هرکدام، يک جور نگاه‌شان حرف مي‌زند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناباور نامش را صدا مي‌زنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خانجون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به آرامي کنار آقاجان مي‌نشيند و با اخم نگاهم مي‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خانجون چي؟ تا کي مي‌خواي بهونه بياري!؟ آخه دخترم، خواستگار مث علف نيست که هميشگي باشه؛ زمان داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از وقتش بگذره، ديگه کسي نمي‌آد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دروغ مي‌گم اميرجهان؟ تو يه چيزي بهش بگو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقاجان پرمهر مي‌خندد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه گوهر بانو... حرفت حقيقت محضه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا اول به پدر و مادرش نگفتي، ولي به اين ورپريده گفتي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانجون کمي دستش را دراز مي‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_يه چاي بده به من مادر، زبونم نمي‌چرخه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در دلم زمزمه مي‌کنم خوب شد زبانت نمي‌چرخيد! مي‌چرخيد چه مي‌شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يک استکان چاي کمرنگ را کنار دستش قرار مي‌دهم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من که نگفتم، همون روز که خانمِ، آقاي صبوري اومده بود، ماتيسا اين‌جا بود. تموم حرف‌ها رو شنيده بود، بعدم که ازم خواست نگم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقاجان سرش را به طرفين تکان مي‌دهد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_گوهربانو از شما بعيده، بايد به من يا اردلان مي‌گفتي. ماتيسا رو بذاري به حال خودش، فعلا شوهر بکن نيست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه دلخورم را به ارسلاني که در فکر و با استکانش درگير است مي‌دوزم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آصف ميان‌داري مي‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب حتما پسره رو نمي‌خواد، حالا هم که گذشته؛ الان فقط خودخوري و سرزنش مي‌شه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشه ناخن انگشت شست‌ام را مي‌جوم. عادت مزخرفي که وقتي استرسم شدت مي‌گيرد انجام مي‌دهم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کَندي اون انگشتت رو، ديگه تموم شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الان که ما پا نمي‌شيم بريم بگيم، آقاي صبوري ما بعد از چند ماه فکر کردن به اين نتيجه رسيديم شما تشريف بيارين خواستگاري! ول کن ديگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرف آصف باعث مي‌شود همه نگاه‌شان معطوف من شود. ارسلان هم‌چنان در موضع سکوت پابرجاست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آصف استکان چاي را نصفه رها کرده و بلند مي‌شود. دست چپ‌اش را به ميان جيب شلوارش مي‌برد و از همراه داشتنِ سوئيچ و کيف پولش که خيالش راحت مي‌شود دست آقاجان را مي‌بوسد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب من ديگه برم! خيلي کارا دارم. قراره چندتا مددجوي جديد بيارن؛ حال يکي‌شون زياد مساعد نيست؛ بايد خودم باشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب بمون شام رو بخور، بعد راهي شو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنارخانجون مي‌رود و پيشاني‌اش را آرام مي‌بوسد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_قربونت برم تعارف که ندارم! خيلي کار رو سرم ريخته. بايد برم دکتر حق‌جو رو هم با خودم ببرم. عمري اگه بود، جمعه دربست در خدمتم گل سرسبد خونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خداحافظي مي‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز کامل از آشپزخانه خارج نشده، که خانجون نمي‌تواند جلوي حرف دلش را بگيرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آصف ازش خبر داري؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم يک‌باره سقوط را تجربه مي‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام حس‌هاي بد، هم‌زمان به جسمم هجوم مي‌آورند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صحبت از ممنوعه‌اي است که آقاجان قيدش را براي همگي‌مان زده است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانجون مي‌داند اوج حساسيت او را، ولي گاهي دلتنگي چنان به جاي جاي دلت سوزن مي‌زند که براي آرام گرفتنش، فقط يک خبر مي‌خواهي. حتي اگر تلخ باشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسلان پووف کلافه‌اي مي‌کشد و هم‌زمان آقاجان عصايش را به زمين مي‌کوبد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نطق به زبان نياورده آصف را خفه مي‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_گوهربانو؟ چندبار بايد حرفي رو زد که تو گوش همتون فرو بره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آصف با ناراحتي رو مي‌گيرد، تنها يک خداحافظ به ميان مي‌آورد و مي‌رود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانجون با پر روسري مشکي گلدارش، چشمان سبز رنگش را دستي مي‌کشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اميرجهان تو که اين‌قدر سنگ دل نبودي. من دلم داره از نديدنش مي‌ترکه چه برسه به...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقاجان صورت قرمز شده و نفس‌هاي عصبي‌اش را به سختي کنترل مي‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بسه... گوهربانو بسه، ديگه ادامه نده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من اون دندون لق رو کشيدم و خاکش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

براي آخرين بار تکرار مي‌کنم هرکسي طرفش بره، بايد قيد اين خانواده رو بزنه! تمام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز صحبت از ممنوعه‌هاي گفته شده آقاجان به ميان آمده بود و ديگر کسي جرأت هيچ سخني را در خود نمي‌بيند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در گوشه‌اي نشسته‌ام و جدول حل مي‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسلان با گيلدا خواهرزاده نسترن در مورد پرورش ماهي راه اندازي شده او صحبت مي‌کنند. چشمانم به ظاهر جدول را مي‌بيند ولي تمام فکرم کنار آن دو، جا مانده است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناخواسته سر بلند مي‌کنم و سوالي را عمدا مي‌پرسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_برهم زننده آسايش مردم چي مي‌شه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر دو به من نگاه مي‌کنند، ارسلان با همان نگاه دلخور سعي مي‌کند خنده نوظهورش را خفه کند. اما گيلدا بعد از چند ثانيه لب مي‌زند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب معلومه ديگه مزاحم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تبسمي نرم را با تکان دادن سرم و انگشتي که به نشانه لايک است، انجام مي‌دهم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما در دل فقط بد و بيراه برايش رديف مي‌کنم. کلمه‌اي که بس برازنده اوست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي اعلان پيام گوشي‌ام بر تمام خودخوري‌هايم ترمز مي‌کشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشي را از جيب شلوارم بيرون کشيده، با ديدن نام "ارسي" يک تاي ابرويم بالا مي‌پرد. خوب که نگاهش مي‌کنم دريغ از يک عکس‌العمل، حتي خشک و خالي!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پيام را باز مي‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کم حرص بخور! الان مزاحم رو مي‌پرونم. ولي به يه شرط!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونم اينه فردا سر قرار هميشگي!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم به بالا کشيده مي‌شود و ارسلاني را مي‌بينم که در کمال ادب و خونسردي به حرف‌هاي صدمن يک غاز اين دختر افاده‌اي گوش مي‌دهد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سريع برايش تايپ مي‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اگه تا ده دقيقه ديگه از رو اون صندلي بلند شدي، فکرام رو مي‌کنم که افتخار همراهي رو بهت بدم يا نه و گرنه همين امشب قيد من رو بزن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به حرف‌هاي او گوش مي‌دهد ولي تمام حواسش پي گوشي و پيام‌هاي رد و بدل شده است. نرم مي‌خندد و انگشتانش تند روي صفحه مي‌رقصند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تف به ذاتت نياد دختره پررو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من چطور از اين حوري دل بکنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دقيقا چند دقيقه بعد، در کمال ادب، گيلدا را با پرورش ماهي‌اش تنها مي‌گذارد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمي‌ماند تا لبخند پيروزي‌ام را ببيند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز لبخند روي لبانم کامل جا باز نکرده بود که با پيام آخرش، تمام حس‌هاي خوبم را سوزاند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_يادم نرفته که گاهي خوب بلدي مخفي کاري کني. پنهون کاري تو برناممون نبود ماتيسا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بايد يک دليل قانع کننده براي نگفتن خانواده صبوري، تا فردا برام بياري.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست و پايم مي‌لرزد، هراس دارم. من اگر پنهان کردم فقط فقط به‌خاطر اين بود که او هميشه اندکي صبر از من و دادن اندکي وقت به خودش را طلب مي کرد، براي راست و ريست کردن کارهايش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا نمي‌دانم به چه جرمي مي‌خواهم بازجويي شوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شب در راه برگشت به خانه، چندين مسئله تمام ذهنم را در بر گرفته‌اند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا آقاجان باعث جدايي آن ممنوعه از خانواده شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آيا آن قدري که من دلم براي ارسلان تاب تاب مي‌کند او نيز بي‌قرار است؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا پيش‌قدم نمي‌شود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا فکر نمي‌کند يک روز يکي از اين خواستگاران از جانب پدر يا آقاجان جواب مثبتي خواهند گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم را به شيشه مي‌چسبانم و به سکوت ماشين دل مي‌سپارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا رسيدن به خانه، تمام نگاه‌هاي امروز، تمام حالات، تمام حرف‌هايش در دلم تکرار مي‌شود و من هربار لبخند مي‌زنم و چيزي درون مرا تکان مي‌دهد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام فکر و ذکرم اين‌ است آن روزي که براي هم شويم، کي خواهد رسيد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتي حاضرم اگر هر روز ارسلان مرا از خود براند بمانم و فقط نفس‌هايش را داشته باشم. کسي نمي‌داند چگونه مهرش در دلم ريشه‌دار شده است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسلان اگر تب کند من نيز با فاصله برايش تب مي‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به محض ورودم به خانه، شال را از سرم مي‌کشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آن‌قدر از تنم کار کشيده بودم و روحم درگير آن پسرعموي شر و شيطان بود که خسته که نه، جنازه‌اي بيش نيستم. به مکافات مي‌توانم فقط مانتو را از تنم خارج کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روز بعد راس ساعت ده، هنوز پاهايم کامل به خيابان پشتي خانه نرسيده است که هيونداي ارسلان کنار پايم ترمز مي‌زند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مي‌داند اين عزيزدل، که از انتظار بيزارم. مي‌داند نمي‌خواهم دوستي، آشنايي، ما را باهم ببينيد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انسان‌هايي با طرز فکر پايين که لنگ سوژه‌اي براي خبرنگاري هستند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کافي‌ست کسي پايش کمي لنگ بزند تا قيام قيامت برايش داستان‌ها که نمي‌سرايند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمي‌خواهم آدامس دهان زنان ياوه‌گو شوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همان‌هايي که از کاه کوه مي‌سازند. کاش اندکي به عقل‌هايمان فرصت پيش‌روي و رشد بدهيم تا چشم‌ها!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاش تا به يقينِ خبري، ديده‌اي، مطلبي واقف نشديم، آن را دست به دست نچرخانيم. آبرو که ريخته شود حتي اگر معجزه هم نازل شود باز جمع نمي‌شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همين که دل‌هايمان با هم مَحرم است؛ برايم کافي و وافي‌ست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقت شرعي‌اش را در زمان خودش ادا مي‌کنيم‌.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهم حال من است که کنار ارسلان از عالي هم عالي‌تر است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهم حال دل ارسلان است که گاهي پشت فرمان ماشين با بوسه‌اي مرا غافلگير مي‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهم فقط با هم بودنمان است نه هيچ چيزي که حقارت دنيا را به رخ‌مان بکشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبانش را جمع مي‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بکش اون وامونده رو جلو، آخه به ولا اين نيم سانت رو هم رو سرتون نندازين سنگين ترين.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اين چيه آخه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به جاي خجالت و کاري که از من خواسته، فقط با صداي بلند مي‌خندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با همان ژستي که برايش جان مي‌دهم، با همان پيراهن چهارخانه سرمه‌اي که آستين‌هايش را تا آرنج جمع کرده؛ با همان دستاني که وقتي از هم باز مي‌شوند بهشت من است و من، حال به شدت به آن فرمان و آن لبه پنجره حسودي مي‌کنم، که يکي انگشتانش را به امانت گرفته و ديگري آرنجش را!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_درد! الان اين خجالت کشيدنته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روسري‌ام را به حالت مسخره‌اي جلو مي‌کشم تا جايي که نوک بيني‌ام فقط مشخص است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بيا خوب شد؟ بزن کنار لطفا من پياده مي‌شم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اول نگاهي به خيابان پيش‌رو مي‌اندازد و بعد با چشماني ريز شده مي‌پرسد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعي مي‌کنم جديت کلامم را حفظ کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نيست الان درس اسلام شناسي داشتيم، من بابِ همون درس، من و تو الان نامحرم محسوب مي‌شيم و نبايد تنها باشيم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اين‌بار او با صداي خيلي بلند مي‌خندد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو روحت دختر! تو روحت! تنها بشيم چي مي‌شه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شال را به حالت اوليه‌اش البته کمي جمع و جور‌تر درست مي‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من نمي‌دونم اين رو، برو از همون شيطوني که مي‌گن تنها باشيم مي‌آد، بپرس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش را به طرفين تکان مي‌دهد و باز مي‌خندد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اين مبحث شيطون رو من خيلي دوست دارم. لاکردار درساش رو به خوبي پاس مي‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در عجبم برا اين حرف گوش کني خودم، خب قدم اول تنها شدنمون، يکي اين‌که بيا بغلم، يکي هم اين‌که يه بوس بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم به خيابان کشيده مي‌شود و مابين همان حس دوست داشتن، خواستن و خجالت، مابين خنديدن و نخنديدن لب مي‌زنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_رواني! پشت فرمون بيام بغل تو؟ ديگه چي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشه ابرويش را نوازش مي‌کند. با حالت تصنعي و ناراحتي نگاه مي‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه راست مي‌گي، بغل نمي‌شه ولي...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به دنبال جمله ولي‌ام، که گونه سمت چپم گرم مي‌شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يک گرماي دلنشين که تمام وجودم گرم مي‌شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بوس رو که مي‌تونم بگيرم. نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با وحشت اطراف را نگاه مي‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_واي ديوونه تو خيابونيم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مي‌دوني اگه گشت ما رو ببينه و بگيره چي مي‌شه؟ واي...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند جذابش مدام تکرار مي‌شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_برو بابا! همچين مي‌گه انگار تو ماشين داريم تو بهشت پرسه مي‌زنيم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا فعلا يکي از درهاي بهشت رو برا ورود زديم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يک‌باره جدي مي‌شود و دل من از ترس هزار تکه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ماتيسا چرا به من نگفتي خانواده صبوري پاپيش گذاشتن؟ هووم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه ترسيده‌ام را به چهره آرام و جدي‌اش مي‌سپارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب! خب من لازم ندونستم بگم! يعني برام مهم نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ميدان را دور مي‌زند و به راست مي‌پيچد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بود. هم لازم بود هم مهم! تشخيص اين با من بود نه تو! ديشبم پيام دادم گفتم اگه آقاجون يا عمو اردلان متوجه مي‌شدند، اونم خانواده به اين نامداري و همه چي تموم، چطور مي‌خواستي رو حرف آقاجون حرف بزني؟ ها؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کامل به سمتش متمايل مي‌شوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب چرا تو نمي‌گي تا هم من راحت بشم از اين همه دروغ، هم تو استرس برا از دست دادن من نداشته باشي!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشين را به سمت چپ خيابان مي‌کشاند و پارک مي‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چرا بايد هر حرف رو چندبار تکرار کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم يکي اين‌که کارم بايد درست پا بگيره که هي آقاجون نگه ارسلان اين بار هم تو کارش موفق نمي‌شه و دختر نبايد دست اين داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوم اين که آصف از من بزرگتره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خدا من روم نمي‌شه برم زل بزنم تو چشماي بابام بگم من زن مي‌خوام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا به اين قيافه به قول معروف دلقک من نرو، من حرمت سرم مي‌شه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو فکر مي‌کني من راحتم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به‌خدا هر باري که اسمي از خواستگاراي تو شنيدم تا دم مرگ رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر شب رو ميون کلي استرس و هراس به صبح مي‌رسونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هراس از اين‌که تو ديگه مال من نشي!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولي تو مي‌گي بي‌گدار به آب بزنم؟ تو مي‌گي حرمت ببرم زير سوال؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر حرفش دلم را زير و رو مي‌کند. قلبم را انگار کسي داخلش سرب داغ مي‌ريزد و من در حال جان دادنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تجربه اين حس‌ها را با ارسلان من نيز خواهانم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز گرماي بوسه‌اش را حس مي‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند ساعت را در کنار ارسلان سر کردن برايم بهترين عبادت دنياست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنها آرزويم غرق شدن در درياي مهرباني ارسلان است، حتي اگر همه دنيا جلويم سد شوند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من تنها سهمم را از دنيا مي‌خواهم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از هر سدي براي رسيدن به او و در آغوشش ناز کردن مي‌گذرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جرات حرف زدن يا نگاه در چشمانش را ندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_فقط آصف؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يک لحظه گيج نگاه مي‌دوزد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زبان روي لب‌هايم مي‌کشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حس مي‌کنم تمام انرژي‌ام ته کشيده است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مي‌گم فقط برا آصف حرمت نگه داري؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمانش آرامش‌شان را از دست مي‌دهند. با تُن صداي متعجب و ناراحت، اسمم را بر زبان مي‌آورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ماتيسا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه غمزده‌اش خار چشمانم مي‌شود بايد سکوت کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنها، دست چپم را براي اين‌که روز خوشمان خراب نشود، روي بازويش مي‌گذارم و شرمندگي که در نگاهم نهفته است برايش خطي خوانا مي‌شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشه سمت راست لبش را به دندان مي‌کشد، آرنج دست چپ خود را روي در مي‌گذارد و انگشت اشاره‌اش را روي بيني قرار داده و آن را آرام آرام تکان مي‌دهد؛ گويي خاطراتِ روزهاي نه چندان دور را با خود مرور مي‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبانش را به جلو کشيده و يک‌باره نفس‌هاي محبوس شده پشت‌شان را رها مي‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمربند صندلي را باز مي‌کند و با حفظ همان نگاه دلخورش، پياده مي‌شود. سرم را به بالش صندلي تکيه مي‌دهم و چشم فرو مي‌بندم. خسته شده‌ام از اين خواستني که برايش مشکلات ريخته است. باز به خود نهيب مي‌زنم خستگي معنا ندارد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بايد براي با ارزش‌ترين دارايي زندگي، براي دليل بالا آمدن نفس‌هايت، لباس رزم بپوشي و به جنگ نااميدي بروي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بادي که به سرش مي‌خورد و حالش کمي روبه‌راه مي‌شود به سمت ماشين مي‌آيد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من ارسلان را با تمام مشکلات پيش رو و سختي‌ها و هفت خان رستم دوست دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمربندش را که مي‌بندد، لبانش به خنده آرامي سوق پيدا مي‌کنند و بيني مرا مي‌کشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب خانم مي‌فرمايند کجا بريم يه چيز تگري بزنيم به بدن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ديوانه همين رفتارهايش هستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمي که با خودش خلوت مي‌کند، نشاني از بي‌حوصلگي و عصبانيت‌هايش ديگر نيست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به محض استارت زدن، تلفنش زنگ مي‌خورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تماس را به بلوتوث ماشين وصل کرده و حرکت مي‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ارسلان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آصف حرف مي‌زند، اما صدايش، صداي هميشگي نيست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استرس در صدايش بيداد مي‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام آصف چي شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متوجه مي‌شود که ارسلان در حال رانندگي‌ست و صدايش هراس را در دل او کاشته است که مي‌خواهد آرامش را به کلامش بازگرداند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چرا هول کردي؟ چيزي نشده که، فقط يه‌کم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسلان کلافه نگاهي به آينه انداخته و به ماشين جلوتر از خود مي‌فهماند که مي‌خواهد در لاين سرعت بپيچد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_فقط چي آصف؟ جون بکن دادا چي شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استرس درون دلم را شخم مي‌زند و به جان ناخنم مي‌افتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خانجون کمي حالش بد شده! بردنش بيمارستان، گفتم در جريان باشي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ترس، جيغي را که مي‌خواهم بزنم، با دست ارسلان کنار دهانم خفه مي‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمان ترسيده‌ام روي صورت پريشانش مي‌نشيند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نشان دادن انگشت اشاره روي بيني، مي‌خواهد که سکوت کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه داداش الان مي‌آم. فقط چي شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمي سکوت مي‌شود. آصف آرام تير را رها مي‌‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سکته کرده! بيا بيمارستان نزديک خونه آقاجون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واي بلند ارسلان و واي خفه من، اشک‌هاي جاري شده روي صورتم، نتيجه شنيدن خبر سکته عزيزترين‌مان است‌.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسلان با بالاترين سرعت و زير پا گذاشتن قوانين و رد شدن از چهارراه‌هايي با دوربين‌هاي ثبت تخلف، چندين برگه جريمه را به جان مي‌خرد‌.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشين را در کوچه پشت بيمارستان پارک کرده، همان‌طور که با عجله پياده مي‌شويم، همان‌گونه هم حرف‌هايش را به زبان مي‌آورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ماتيسا تو وقتي حالت خراب مي‌شه؛

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يا سکوت مي‌کني يا زيادي حرف مي‌زني. تعادل نداري که! مي‌گي ارسلان بهم زنگ زده و سر مسير اومده دنبالم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سرعت به اورژانس بيمارستان مراجعه مي‌کنيم. به شدت شلوغ و نفس گير!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بوي الکل زير بيني‌ام مي‌پيچد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در استيشن پرستاري، هر کدام با همراه مريضي درگير هستند. سريع به سمت پسر جواني که پشت کامپيوتر نشسته مي‌رويم و هول زده مي‌پرسم‌.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آقا، خانم گوهربانو مسلمي سکته کرده، مي‌شه بگين کجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر سرش را از کامپيوتر بيرون مي‌کشد و آرام خنديد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_يه‌کم نفس بگيرين بعد آروم آروم بفرمايين من در خدمتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لب باز مي‌کنم تا باز جمله‌ام را تکرار کنم. که دستي مرا به کنار مي‌کشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_جناب سلام! خسته نباشين! لطفا اگه مقدوره چک بفرمايين مريضي به اسم خانم گوهربانو مسلمي رو کجا بردند. ممنون مي‌شم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا که روي اتيکت لباسِ سفيد رنگش را نگاه مي‌کنم، اسمش پدرام الياسي‌ست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده ميانه‌ي خوبي دارد که هربار دندان‌هايش را به معرض نمايش مي‌گذارد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام حتما الان چک مي‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمي که دکمه‌هاي کيبورد را تکان مي‌دهد، به هر دوي ما نگاه مي‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_انتهاي راهرو بخش سي‌سي‌يو سمت راست دنباله خط نارنجي رنگ رو بگيرين مي‌رسين اون‌جا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسلان تشکر مي‌کند، با بيشترين سرعتي که مي‌توانيم به پاهايمان بدهيم حرکت مي‌کنيم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسلان با اخم نگاهش را در صورتم يک دور مي‌چرخاند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_يه دستمال بکش زير اون چشمات تمام اون ريمل بي‌صاحب اومده زير پلکت والا اگه خانجون سکته رو رد کرده باشه تو رو ببينه حتما دومي رو هم مي‌زنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در ميان گريه مي‌نالم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_عه ارسلان وقت گير آوردي!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت در سي‌سي‌يو همه خانواده حضور دارند. به سمت مامان سيمين راه کج کرده، در آغوش او تمام مهرباني‌هاي خانجون را مي‌بارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام محبت‌هايي که خالصانه براي‌مان خرج مي‌کرد را هق مي‌زنم. مادر با دست به تيره کمرم دست مي‌کشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هيش عزيزم! هيش زندگيم! چيزي نشده خدا آقابزرگ و ما رو دوست داشت که به‌خير گذشته. حالش به جون خودت خوبه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمي دلم آرام مي‌گيرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فين‌فين کنان، با انگشت، سي‌سي‌يو را نشان مي‌دهم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اگه خوبه، اون تو چي‌کار مي‌کنه مامان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همان آرامش هميشگي را در کلام و رفتارش بروز مي‌دهد. هرچند چشمان قرمزش، نشاني از گريه‌هايش را دارد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب مامان جان يه سکته خفيف رو رد کرده و بايد يکي دو روز تحت نظر باشه. شايد اگه دکتر صلاح ببينه آنژيو کنه. مهم اينه الان حالش خوبه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش به ارسلان است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • بیتا

    ۲۹ ساله 00

    رمانش خوب بود ولی به نظرم خیلی بی دلیل طولانی شده بود

    ۴ هفته پیش
  • سونا

    ۳۵ ساله 00

    رمانش قشنگ بود خوشمان آمد

    ۱ ماه پیش
  • سوفیا

    00

    سلام من می خواستم راهنماییم کنید ک چطور رمانم و به برنامه ارسال کنم.به پشتیبانی هم پیام دادم اما پاسخگو نیستن.

    ۴ ماه پیش
  • آزاده | ناظر برنامه

    با سلام💚اگه نو قلم هستید و اولین رمانتون هست برای بخش رمان اولی ها بفرستید. با آرزوی موفقیت

    ۳ ماه پیش
  • Maryam

    ۳۷ ساله 00

    خیلی قشنگ زیبا بود مرسی خسته نباشید از قلم قشنگتون

    ۴ ماه پیش
  • نیلوفر

    ۳۴ ساله 00

    بسیار زیبا و متفاوت تشکر ازنویسنده

    ۵ ماه پیش
  • فهیمه

    10

    عالی بود نمی شد حدس زد چی میشه

    ۷ ماه پیش
  • زهرا

    ۴۵ ساله 10

    خیلی خوب وجالب بود

    ۷ ماه پیش
  • M.kh

    20

    قشنگ بود ممنون از نویسنده عزیز

    ۱۱ ماه پیش
  • مریم

    21

    رمان قشنگی بود دوست داشتم

    ۱۲ ماه پیش
  • شیوا

    ۲۶ ساله 20

    قشنگ بود لذت بردم

    ۱۲ ماه پیش
  • فهیمه

    20

    ممنون از نویسنده از خواندنش لذت بردم

    ۱۲ ماه پیش
  • الهه

    ۳۵ ساله 20

    عالی بود

    ۱ سال پیش
  • مرسانا

    05

    افتضاح.... اولش خوب شروع شد ولی اینقدر کش الکی و تعریف ها و اتفاقات الکی که دیگه از وسط استان نخوندمش، آخرش رو خوندم خواهش میکنم دیگه داستان ننویس، به معنای واقعی اعصابم رو بهم ریخت

    ۱ سال پیش
  • Raziye

    ۱۷ ساله 00

    رمان خیلی خوبی هست واقعا متشکرم

    ۱ سال پیش
  • Raziye

    00

    هنوز تمومش نکردم ولی معلومه خیلی رمان قشنگیه

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.