امیرعلی استاد دانشگاه توی یکی ازکلاساش با دانشجویی به اسم رها شایان اشنا میشه تفاوتهای رها بادانشجوهای دیگه وشیطنتهای اون که اوازه ی دانشگا شده باعث عشقی میشه عمیق به او . پس از ازدواج رها طی اتفاقی فلج میشه…سروکله ی احسان پیدا میشه…برای عمل میره خارج….

ژانر : عاشقانه، طنز، کلکلی، غمگین

تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۳ دقیقه

مطالعه آنلاین لحظه لحظه با تو ، پس با من همقدم شو
نویسنده : نرجس خاتون

ژانر : #عاشقانه #کلکلی #طنز #دانشگاهی #غمگین

خلاصه :

امیرعلی استاد دانشگاه توی یکی ازکلاساش با دانشجویی به اسم رها شایان اشنا میشه تفاوتهای رها بادانشجوهای دیگه وشیطنتهای اون که اوازه ی دانشگا شده باعث عشقی میشه عمیق به او . پس از ازدواج رها طی اتفاقی فلج میشه…سروکله ی احسان پیدا میشه…برای عمل میره خارج….

.پایان خوش

به نام خدا

چقدر زیباست لحظه ی رسیدن....

لحظه ی شروعی دوباره......

لحظه ای که من و تو میدونیم.....

اینهمه نادیدنی این بینه..........

امیر علی

چشماشو بسته یه لبخند قشنگم رو لباشه. باد اون موهای لختشو تکون می ده وگاهی مثل شلاق می زنه رو صورتش.البته انقدر موهاش نرمه که اذیتش نمی کنه. لبخندشو دوست دارم. وقتی می خنده دو تاچال خوشگل می افته رو چونش، نه لپش...و این جذابش می کنه.

انگار نگاه خیرمو حس می کنه. چشاشو باز می کنه و برمی گرده بهم نگاه می کنه.

می گم:

- رها جان سرما می خوری عزیزم. دریا طوفانیه دیگه بهتره بریم!

مثل همیشه نه شاید بگم مثل همین تازگیا، سکوت کرد و لبخندشو خورد.دماغمو می گیرم و یه پوف بلند بالا می گم. می افتم رو شن ها و دراز می کشم ... هی امیرعلی هی ...

حالا که ساکت شده دوست دارم تلافیشو سرش دربیارم. برا همین ویلچرو از سمت دریابه سوی ویلا حرکت دادم. دادش بلند شد.

اوخی .... بچه ام بالاخره زبونش باز شد!

- امیر علیییییییییییی!

- آی گوشم !

- منو کجا می بری؟

می خواستم بهش بگم چرا وقتی باهات حرف می زنم جواب نمی دی، حالا که رفتیم زبونت باز شد، آره؟؟؟؟

- عزیزم گفتم که سرما می خوری.

البته اینم بگم، دلم برا امیرعلی گفتناش تنگ شده. اگه یه بار دیگه می گفت، می گفتم عشقم سرما می خوریا !!!!!

دلم می خواست سربه سرش بذارم. برای همین ویلچرشو نگهداشتم.

رها

ناگهان ایستاد و به سوی من برگشت. نمی دونم چرا این پسر هیچیش به آدمیزاد نرفته؟؟؟؟؟؟ (البته خب شوهر منه دیگه!)چرا من زن این شدم؟؟؟؟؟؟ خب چون.....

لبخند زدم دیدم داره نگام می کنه منم بهش زل زدم و دارم با یه لبخند کج پسرکش نگاش می کنم و خیالات خودمو می بافم. با لبخند من، اونم خندید. افتاد رو شن ها.

ای بابا یکی بیاد اینو جمعش کنه. ببین یه بار حواسم نبودا. اخمام رفت تو هم. همین طور که روشن ها بود، نگاش به من افتاد. بلند شد. خودشو تکوند. اومد سمت من. رو زمین نشست. دسته های ویلچرو گرفت. منو آورد نزدیکتر وگفت:

- سـکـوت ... رها جان.سرما می خوری! بعد پیشونیمو بوسید و بلند شد.

هی هی هی روزگار گفتم ... من گفتم این پسر به دردم نمی خوره ها ... هیشکی گوش نکرد! بهش نگاهی کردم و گفتم:

- بریم.

امیر علی

به چشم هاش نگاهی کردم. اوف! اخمشو نگاه! چقدر این چشم ها، این نگاهِ کودکانه، این اخمِ خنده دار که به صورتش نمی یاد، بادی که با موهاش بازی می کنه، قشنگش می کنه و حالاخسته ام از اینکه لجبازی نکرد و حرفشو خورد! نمی دونم چرا این نمی خواد دل ادیب و شاعر ما رو که این همه دکلمه های نو داره، شعرای نو، حرفهای نو و ... شاد کنه.

تازگیا این طور شده. لجبازی نمی کنه. جوابامو سر بالا می ده و...

رها آرام و غرق درفکر روی ویلچر نشسته بود. بلند گفتم:

- رها؟ رها؟ رها!

برگشت و با چشم های گرد شده نگام کرد.آروم گفتم:

- کجایی دختر، خیلی تو فکری؟ بابا تو که قبلا فکر نمی کردی، فقط حرف می زدی. اگه زبونتو موش خورده بگو. جون تو خودم تله شو دارما!

لحظه ای فکر کردم می خواد حرفی بزنه، اما لباش برای لحظه ای باز و بسته شد.

- رها دهانت را باز کن ببینم زبونت نیاز به تعمیر نداره؟

- امیرجان من هم برای تو یه زبان بند گرفتم که انقده گزافه نگی !!!!

خب الحمدُلِلّه که بچم روش باز شد!

- جون امیر راس میگی ؟ من که گفتم هر چی تو بگی قبوله.

عرقی رو پیشونیم نشسته که میگه زن ذلیل اره؟

رها

دنیا رو می بینی؟ من عاشق امیر علیم. اگه یه روز اذیتش نمی کردم که روزم روز نمی شد. ولی حالا افسوس...

ذهنم برگشت به اونروزا...

اون روز داشتم می دویدم سمت استاد.

- استاد... استاد... خواهش می کنم وایسید. این فقط یه شوخی بود. من... من منظورِ بدی نداشتم !!!

خاک بر سرت رها. چقدر سپیده گفت "این یکی جدی می زنه. می افتی این ترما! دست ازسرش بردار."

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استاد برگشت. اول اون موهای خوشحالتشو با دست تکون داد، سپس عینکشو داد بالا و مستقیم تو چشمام نگاه کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو دلم گفتم:"حقته با اون عینک کج و کولَت! "

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه چند لحظه خیره شد. انگار این خیره شدنش معذبم می کرد.بعد یه دفعه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من تو چشمای شما پشیمونی نمی بینم، خانم شایان !!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین. بعد رفت. شوکه شدم. گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- استاد! استاد! (دوباره می دویدم.) به خدا عمدی تو کار نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی دونم چرا عصبانی شدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- استاد شما که خودتون جوونید. پس چرا درک نمی کنید؟! این فقط و فقط یه شوخی بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استاد این بار برگشت و عینکشو برداشت، گذاشت تو کیفش و اومد سمتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آه، خدای من! حتماً الان می گه یه درکی بهت نشون بدم، رها، که کله ات داغ کنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لحن نگران و غمگینی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانم رها شایان، خب منم می خواستم شما بدونی که منم جوانم با هزار تا آرزو.خوشحالم که اینو فهمیدید. چون شما با این کار به اصطلاح شوخیتون داشتید جون یک جوان ناکام رو می گرفتین، درسته؟ پس درک شما چی؟ منو درک می کنید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوه، خدای من! این استاده؟ همین استاد سخت گیره؟ همین که ازش می ترسن؟ جوان ناکامم هست؟ یعنی زن نداره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب حتما می خواد براش آستین بالا بزنم. شاید برا همین می گه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

" استاد اگه زن می خوای تعارف نکنا، من یه کیس خوب برات سراغ دارم. مثلاً همین سپیده ی خودمون. اون از همه دیوونه تره. هه! فکر کن! دو تا جیغ سر استاد بزنه حله! "

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این فکر یه لبخند از اوناکه ردیفای دندونت معلومه، اومد رو لبام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حواسم رفت به استاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- استاد شرمنده، دیگه تکرار نمی شه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاش کردم. دیدم هنوز داره نگام می کنه، یه ابروشم داده بالا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راستی چرا من متوجهِ این همه خوش تیپی و جذابیت استاد نشده بودم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قد بلند، چهارشونه، چشمای درشت و مشکی، موهایی که خیلی توپه و صورتی.... آهان، چون استاد ازدواج نکرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب استاد تو که دیدتو زدی، ما هم که زدیم، پس شما رو به خیر و ما رو به سلامت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم برمی گشتم که استاد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانم شایان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می شه برای من کاری بکنید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله، امرتون؟ (اَه، من بهش می گم امرتون، انگار جای استاد شاگردی عوض شده! )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- امرم؟ خب راستش تنها کسی که می تونم بهش اعتماد کنم شمایین. می تونین در بین دانشجوها کسی رو برای ازدواج بامن انتخاب کنید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اه نه! چی؟ من؟ همیشه همینطور بود. امیرعلی مقدمه تو آستین نداشت ، بلکه انقدر صریح می گفت که سکته رو یه جا می زدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیش خودم گفتم: "دیدی رها حرف تو شد، بیا برو آستیناتو بزن بالا که استادتون خیلی امروزیه!!!!!!"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله استاد؟ حالا شما کسی رو مد نظر ندارین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا! راستش من خودم چند وقته کسی رو زیر نظر دارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکدفعه ساکت شد. وا! چی شد؟! بله! مریم جان، شاگرد کوشای استاد، مقابلمون ایستاده بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می بخشین استاد، چند لحظه می شه بیاین؟ من توی این پرسپکتیو نقطه ی گریزی نمی بینم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانم رهبری، متاسفانه من الان نمی تونم. کلاس بعدی بیاین توضیح می دم براتون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم رو کرد به من. مریمم با حرص یه "چشم" زیر لبی گفت و رفت. عجب !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- استاد بفرمایین، داشتین می گفتین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو دلم گفتم: "امیدوارم مریم نباشه که خفن می زنم شل و پلش می کنم."

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله، آن دانشجو شما هستین، خیلی خوبه، نه؟ نظرتون چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه کمی نگاش کردم. چشم هامو ریز کردم. تب داره، نه؟ اینکه رنگ و روش از منم بهتره! دیوونه است؟ نه، این استاده. مگه استادام دیوونه می شن ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس من الان یه حالت غشی دارم... کاش سپیده ی عزیزم اینجا بود تا منو بگیره، مامان!!!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیرعلی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- رها... رها... می شه بدونم به چی فکر می کنی؟ کجایی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشت می خندید. معلوم نبود تو فکرش چی می گذشت که انقدر خوشش اومده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشت. یعنی کلشو آورد بالا. با یه اخم غلیظ زل زد بهم. باچشماش می گفت: "چرامزاحم افکارم شدی؟"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به چی فکر می کردی، اینکه چطور عاشقت شدم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشماش گرد شد. زدم تو هدف. "گفته بودم هدف گیریم خوبه ها، کسی جدی نمیگرفت! دل ماست دیگه، رفته با دل این بچه اخمو یکی شده با اجازتون ... همون دل به دل راه داره!"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون طور که ویلچرو به سمت ویلاحرکت می دادم و از قضا راه کمی طولانی بود، یه نگاه به رها کردم که برگشته بود و جلوشو نگاه می کرد. گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- روز اولی که دیدمت، (خب چی مثل بقیه بودی. ) گفتم بامزه است. چرا این مثل دانشجوهای دیگم نیست؟ چقدر قیافش مظلومه، چرا مثل بقیه ی دخترا زل نمی زنه بهم؟ چرا آرایش نداره ولی یه ملاحت خاصی داره که منو به فکر واداشته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوف من زیاد چرا می گم، رها تو توجه نکن. روز دوم که دیدمت داشتی با بچه ها حرف میزدی و خاطره می گفتی. روز سوم که دیدمت یه مارمولک دستت بود داشتی اروم پشت سر یکی از بچه ها حرکت می کردی. خدای من! روز چهارم که دیدمت داشتی به یکی از بچه ها می گفتی: "حالشو گرفتم اساسی!!!" خب می دونی، با این کارات و حرفایی که بعد شنیدم، فهمیدم برخلاف قیافه ی مظلوم نمات، یه آدم بسیار شیطون، پر رو و آب زیرِ کاهی هستی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدی رها توش ازت تعریف نکردم؟ دیدی یادم رفت بگم خوشگلی؟ ببخشید تا الان دغت دادم، نگفتم که عاشقت شدم. (امروز من چه دخترکش شدما! ) توام از خدا خواسته پیشنهادمو اونروز قبول کردی، نه رها؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آره دیگه، حرف زدنشم مثل دیونه هاست. اول تعریف بعدم..... می گه تو از خدات بود. حالا اگه این سپیده نبود من با این بیرون نمی رفتما! تقصیر منه که هی مراعاتشو می کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیطونه _ یعنی همان شیطان خفته در وجودم _ می گه: "رها! بزن نفله بشه ببینم چند مرده حلاجه!"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اه یادم نبود که .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یادش بخیر، چقدر من این موجود خبیث رو زدم! ولی حالا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هروقت می خوام از خاطرات فرار کنم سراغم می یان... انگار در همه جا هستن... کاش قبل از اینکه پامو از دست بدم حافظه ام از کار می افتاد. نمی دونم این پسر کی می خواد دست از سر کچل من برداره؟ نمی دونه دیگه حوصله ی هیچ کس، حتی خودش که تو این اتفاق کمی سهیم بوده رو هم ندارم. خسته ام، خسته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- رها به من نگاه کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیرعلی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا چشمات پر از اشکه؟ رهایی نبینم این چشمای مظلوم خیس بشن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- رها چراداری گریه می کنی؟ من داشتم شوخی می کردم، می خواستم بخندیم. رها جان، بله می دونم شما اصلا قبول نمی کردین، تازه کلیم حرصم دادی، مگه نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی دونم به چی فکر می کرد، شاید حرص می خورد که چرا نمی تونه منو بزنه، مثل خیلی از اوقات که تا این حرفو می شنید، می دوید دنبالم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باز داشتی به نفله کردن من فکر می کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشماش از تعجب گرد شد. خندم گرفت. دوباره نشستم رو شن ها...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آره این یه چیزیش کمه. شاید همون سلوله که تو مغز همه هست رو نداره، شایدم مشکل داره. باید یه سر ببرمش دکتر. کلا حالش از منم بدتره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- رها؟ امیر؟ کجایین شماها؟ مردیم از گشنگی، مامان منتظره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر تا صدای النازو شنید از رو شن ها بلند شد. خودشو تکوند. دسته های ویلچرو گرفت و شروع کرد به دویدن. احساس کردم رو هوا دارم می رم، عجب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الناز خواهر امیر بود. هم سن بودیم ولی اون مجرد بود. به اصرار امیر با مادر و خواهرش اومدیم شمال. اخه پدر امیر به رحمت خدا رفته بود و اونا فقط ما رو داشتن و امیر همیشه پشتشون بود. یعنی تو بیشتر مسافرتا ما با مادر و خواهر امیر بودیم. اونا امیرو خیلی دوست داشتن. منم به تبعیت براشون عزیز بودم. من خیلی به امیر گفتم نمی یام، ولی نتیجه نداد؛ چون امیر گاهی اوقات مرغش پاهاش تو گِل گیر می کنه. واقعا هر چی سعی کنی درش بیاری بیشتر فرو میره!!!!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی وارد ویلا شدیم مادر و الناز دور میز ناهارخوری نشسته بودن.هنوزم سختم بود که منو رو ویلچر ببینن که امیر داره میارتم تو و با دلسوزی نگاهم کنن، بعدم امیرو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آه... خیلی سخته... الان از اون لحظه هاست که می خوام کلّمو بکوبم به دیوار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر- امیر جان چقدر دیر کردین، خیلی وقته رفتین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامان رهارو که می شناسی، عاشق دریاس. مگه دل می کنه؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخی عزیزم، حالا بشین ببین الناز چی درست کرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از کی تا حالا الناز غذا درست می کنه؟ آهان وقت شوهرشه؟ اُکی ! الناز خبریه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الناز- وا، داداش! این حرفا چیه؟ من گفتم حالا که رها جون هست یه خودی نشونبدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آره خوبه حالا که من هستم. یاد خودم بخیر، چقدر با آشپزیام همه رو اذیت می کردم.گاهی تو غذای کسایی که حرصم می دادن فلفل می ریختم. مخصوصا امیرعلی که اونم به حمدلله به غذاهای هندی من عادت کرده بود. دیگه آخریا شده بود یه پا هندی. اگه غذا فلفل نداشت نمی خورد اصلا!! ککشم نمی گزید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینم شوهر بود نصیب ما شد!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- رها چرا با غذات بازی میکنی عزیزم؟ نکنه دستپختمو دوست نداری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه النازجان، این حرفا چیه؟ اتفاقا خیلی خوشمزه شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی فکر می کنم... به همه... به امیر... به خودم... به الناز... مادرجون... گاهی اوقات تو زندگیت اتفاقی می افته که به همه فکر می کنی، به چیزایی که هرگز فکر نمی کردی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا یه حادثه باید با ارزش ترین سرمایه ی زندگیمو بگیره ؟؟؟ دلم برای امیر می سوزه من با این پا که نمی تونم همراهش باشم، پس چرا مونده؟؟؟ ترحم تا کِی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیرعلی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم زیر چشمی نگاش می کردم. با غذاش بازی می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا غذاتو نمی خوری مادر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به مادرجون انداخت و گفت دستتون درد نکنه. من سیر شدم. الناز جان خیلی خوشمزه بود، مرسی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم بلند شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب من رهارو ببرم کمی استراحت کنه. فکر کنم خسته شده از صبح لب آب بودیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه مادر برین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا اومدم دسته های ویلچرو بگیرم رها سریع دسته هاشو گرفت و به سمت اتاق راه افتاد. منم پشتش اومدم. بعد از اینکه در اتاقو بستم رها رو بلند کردم و روی تخت گذاشتمش. پتو رو انداختم روش بعدم خودم کنارش دراز کشیدم و دستامو گذاشتم زیر سرم. بعد به سقف زل زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-رها یکی از استادای نقاشی خانم صدری رو یادته ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم سرشو تکون داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-توام خیلی دوسش داری نظرت چیه بیاد خونه بهت درس بده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سکوت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من باهاش صحبت کردم می تونه برات سرگرم کننده باشه !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دفعه برگشتم سمتشو گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یعنی چی نه؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امیرعلی می شه لامپو خاموش کنی؟ می خوام بخوابم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-رها من با تو دارم صحبت می کنم. می شه بدونم دلیل نه ات چیه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می شه تو کارای من دخالت نکنی؟ هر چی که هست به خودم مربوطه. لطفا ادامه نده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیزی که ازش متنفرم لجبازیه، اینکه یه نفر با خودش لج کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چراغو خاموش کردم. رها چشماشو بسته بود ولی من همچنان نگاهم به سقف بود. این آینده ی نامعلوم کی روشن می شه، نمی دونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چقدر دیدن این منظره قشنگه، این کبوترایی که رو شاخه ها نشستن... این گلای خوشگل که عبدالله کاشته... دست آقا عبدالله درد نکنه. شاید اگر این باغ نباشه احساسی هم در من زنده نباشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ویلچرو از سمت پنجره به سمت در حرکت می دم. می خوام برم بیرون توی باغ و عبدالله رو از نزدیک وقتی گلا رو بو می کنه و باهاشون حرف می زنه یا وقتی بهشون آب می ده، ببینم. بعد از اون خودم برم کنار درختا و گلا و باهاشون حرف بزنم، لمسشون کنم و توی دفترم هرچی که احساس می کنم بنویسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این کار هر روز منه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از در که می یام بیرون عبدالله رو می بینم که از روبرو می یاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام آقا عبدالله.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام خانم خوبین الحمدالله؟ چه به موقع اومدین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مرسی، بله این روزا ساعت کاری ما هم با شما تنظیم شده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقا عبدالله لبخندی زد بعد انگار چیزی یادش افتاده باشه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-راستی خانوم!سپیده خانم چند روز پیش آمده بودند، گفتم رفتین شمال. ایشونم رفتن گفتن بعدا می یان. خواستم در جریان باشین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناخودآگاه لبخندی رو لبم اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--ممنون. باشه یه تماس باهاش می گیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد رفت سمت قیچی دستیش وشروع کرد به زدن برگای هرز باغچه. بعدم شلنگو برداشت و شروع کرد به آب دادنشون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده تنها دوستی بود که باهاش ارتباطمو حفظ کرده بودم. خیلی از اوقات می اومد پیشم. با اون که هستم همه چی یادم می ره. انقدر از بچه های دانشگاه و بقیه حرف می زنیم و می خندیم که دیگه از خستگی ولو می شیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوایل نمی تونستم شاد باشم، اما سپیده از اون شخصیت هاییه که چه بخوای چه نخوای شادی رو بهت هدیه می کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاید اگه اصرارای سپیده نبود من با امیرعلی اونقدر آشنا نمی شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون روز تو دانشگاه بعد از حرف استاد یه لحظه چشمامو بستم و به صورت غش دستمو گذاشتم رو قلبم. آخ سپیده کجایی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هی تو ذهنم می گفتم این چی گفت الان ؟؟ این چی گفت؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- رهاخانوم آه، خانم شایان چی شد؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکدفعه به خودم اومدم. چشمامو باز کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- واقعا که آقای کشاورز منظورتون از این حرفا چیه؟! فکر نکنم برای تلافی کارم کردن این شوخی درست باشه. حداقل به خاطر حرمت استاد شاگردیتون! واقعا که!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستامم زدم به سینم و صاف زل زدم بهش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من خیلی واضح گفتم خانم شایان. شوخیم ندارم با کسی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اونوقت شما چطور جرات می کنی در این محیط و در اینجا با این کلام به من پیشنهاد بدین ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند قدم باقیمانده رو طی کرد و درست روبروی من ایستاد. یه ابروشو داد بالا یه نیمچه لبخندم زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شمارو به یه کافی شاپ عالی دعوت می کنم. آیا شما خانم شایان، دعوت مرا می پذیرید؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی بهش انداختم. اوف! چه چشمای نافذ و جذبه داری! فکر کنم اه من خیلی از این جذبه اش خوشم اومد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه می پذیرم. چه ساعتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدم لباش به خنده و اشد. شاید می خواست بلند بخنده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اه اه.... انقده بدم می یاد یکی به حرفم بخنده! فکر کردم این یکی جلتلمنه! جمع کن اون لبخند گشادتو! صاف صافم تو چشمام نگاه می کنه! هی آقا، نگاتو بنداز پایین!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بعد از کلاستون، ساعت 3 کمی پایین تر از در دانشگاه منتظرتونم. خانم شایان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرسی که دعوتم رو پذیرفتین خدانگهدار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوفت درد حداقل وایمیسادی جوابتو بدم آقا کشتی!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من همینطور خیره به رفتنش نگاه میکردم که یهو یکی محکم زد پس کلم. دستمو گذاشتم رو گردنم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هی بچه چیکار می کنی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو خجالت نمی کشی یه ساعت به اسم عذرخواهی با استاد خوشگل کلاسمون حرف میزنی ؟؟؟ خفه نشی الهی رها. بگو بینم چی می گفتین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دفعه برگشتم و این بار خودم زدم پس کله اش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سپیده ی گور به گور شده، موقعی که به بودنت نیاز داشتم کجا بودی ؟ هان ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پشت کله ات چند متر عقب تر غاز می چروندم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو با این حرفش دو تایی زدیم زیر خنده. اونم چه خنده ای!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوکی بریم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همین جا وایسا ببینم چی شد ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیفشو کشیدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیا سپیده... بیا انقده سوال نکن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت سه ، کمی پایین تر از در دانشگاه منتظر ایستاده بودم. استرس داشتم. اصلا نمی دونم چرا قبول کردم! به مامان پریم گفتم با سپیده می خوام برم انقلاب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بله دیگه، اینم از خالی ما که خیلی خالیه!!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اه اه، یه ماشین مشکی مزدا تری جلوم وایساده. رفتم سمتش ببینم کیه... به به، استاد خودمونه یا همون کشت خودمون! آخه فامیلی استاد کشاورزه، ما بهش می گیم کشت یا کشت خان. ما اینیم دیگه! یعنی من و سپید اینیم دیگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهش رسیدم، دلا شدم تو ماشینو نگاه کردم. اوووو کی می ره این همه راهو! استاد پشت فرمون ه با یه ژست خیلی مردونه با عینک آفتابی خیلی باکلاس نشسته و به من نگاه می کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم که کلا پرت! دارم به اطرافم نگاه می کنم تا بگه سوارشو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند لحظه سکوت... بعد استاد با تعجب برگشت... عینکشو برداشت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمی خواین سوار شین ؟؟؟؟رها خانوم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله الان سوار می شم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و در همین حین سوار شدم. دیدم خندید. آره دیگه، من کلا خنده دارم! باید حتما بهم می توپید تا بگم سوار می شم؟ اوم؟ آره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین طور که رانندگی می کرد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیچ فکر نمی کردم این موقعیت پیش بیاد و شما دعوتمو بپذیرید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- البته خوشحالم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوبه والا هرچی تیکه در آستین داشت به ما انداخت آخرشم گفت خوشحالم! نه تو رو خدا بیا ناراحت باش!!! آدم با یه خانوم متشخص اینطور برخورد می کنه؟! نه شما بگین من راحت دعوتشو پذیرفتم ؟؟؟ حالا خوبه اصرار کرد سوارشم! پوف!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- منم تعجب کردم که یه استاد چطور بدون هیچ ترسی این پیشنهادو به دانشجوش می ده! شاید الانم که اینجام برای همین سواله!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکر کنم حالشو گرفتم. حقش بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این چرا این کوچه اون کوچه می ره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یعنی به خاطر خودم نبود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوم... نمی دونم چی بگم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشینو زد رو ترمز. هی آقا تصادف نکنیم یه وقت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا خوبه چون تو کوچه ایم ماشین نیست ، وگر نه رهاجون فرشته هایین که دور سرت می چرخیدن. راستی ما الان تو کوچه ایم اوف!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشت سمتم و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی می خوری ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جان؟ مگه اینجا چیزی هم برای انتخاب وجود داره؟! سرمو برگردوندم، یه نگاهی به اطراف انداختم، روبرومون که انتهای کوچه بود اطرافشم پر از خونه. چپ و راستمونم که خونه است. آخ، آخ، نکنه ازش گذشتیم! برگشتم عقب و نگاه کردم. دیدم اونجا هم چیزی نبود. گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من هیچ موقع خوردنی ها رو نادیده نمی گیرم!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس منظورش چی بود؟ برگشتم نگاش کردم که با یه لبخند گَل و گشاد داشت نگاهم می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هی آقا جمعش کن این لبخنداتو!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیلی اطرافو نگاه نکن منظورم این بود که حرص می خوری یا صدق؟ یعنی الان راست گفتی از رو کنجکاوی اومدی ؟؟ یا اینو برا تلافی حرفم گفتی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب من اصولا در اینجور موارد سکوت رو ترجیح می دم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بریم ؟ شما نمی خواین به من بستنی بدین؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشت دستشو گذاشت رو دنده و حرکت کرد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانوم! رهاخانوم! سرما می خورین لطفا برین تو! آقا بیان ناراحت می شن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به عبدالله نگاه گنگی انداختم بعدم ویلچرو برگرودندم سمت در. انگار که حواسم تازه اومده باشه سرجاش برگشتم دوباره به سمت حیاط. عبدالله رفته بود. نگاهمو به آسمون دوختم... وای! چه بارون خوشگلی !! عجیب ابرا سیاه شدن! آسمون تیره شده وبارون تند تند می یاد پایین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم گرفته بود. اشکای منم سر خوردن رو گونه هام. مثل بارون که قطره هاش سر می خوره روی گلا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یادمه بارون که می یومد اول می رفتم لب پنجره... خب حالا که پنجره رو باز کردم... دستمو می گرفتم زیر آسمون و چشامو می بستم... دوست دارم اول بارون اینطور شروع بشه، دست من از لب پنجره زیر آسمون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالام چشمامو می بندم... دستامم می گیرم زیر آسمون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بوی رطوبت خاک... اوف چه بوی خوبی داره... بوی زندگی... بوی عشق... بوی خدا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قطره های بارون از رو موهام سرمی خوره روی صورتم. خیس می شم. دستامم خیسه. خیلی وقته اینجام. خیس خیسم. ناخودآگاه این شعر می یاد رو لبام. چشامو باز میکنم. به حیاط قشنگمون نگاه می کنم. بعدم به در خونه. دلم می خواد که الان در باز می شد! دوباره چشامو می بندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- زیر باران بودم هم ره غم تنها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم زیبایت گشت در مه شب پیدا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بادو چشمت گفتم بی خبر از مایی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از غروب و باران حال ما جویایی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچ می گویی او زیر باران تنهاست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاد داری گفتی با تو باران زیباست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توکه گفتی هرشب در خیالم هستی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرخی چشمانت داده بر من مستی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قطره قطره اشک بر رخم بوسه نواخت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاکه بگشودم چشم قلبم از غصه نواخت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حضور کسی رو روبروم حس می کردم. چشمامو که باز کردم امیر علی رو ایستاده دیدم با کت و شلوار و کیفش که دستشه. اومد روبروم نشست. کیفشو گذاشت رو زمین، بعدم دستامو گرفت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گفتم ای سنگین دل تو نبار بر حالم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیشه را میشکند سنگ اشکت یارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمت ازغصه به من خیره ماند و حیران گفت زیر باران بی توام سرگردان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا اونم خیس شده بود معلومه خیلی وقته اینجاست لباسشم آبیه. من رنگ آبی رو خیلی دوست دارم. لباس منم آبیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- رها خانوم مگه من به تو نگفتم زیر بارون نباید وایسی، چون سرمامی خوری!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد یه دفعه بلند شد و بلند داد زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آقا عبدالله... آقا عبدالله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عبدالله سریع از خونه اومد بیرون و هراسان گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله آقا... سلام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپس نگاش به من افتاد. سریع گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانوم شما که هنوز اینجایید!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام آقا عبدالله. مگه نگفتم حواستون به خانوم ما باشه؟ ایشون که الان خیس شدن رفت پی کارش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آقا شرمنده. من بهشون گفتم برن تو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه پس به سرور خانوم بگو سوپشو بار بذاره که امشب یکی اینجا قراره سرما بخوره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم یه نگاه جدی و البته خطرناک به من انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیرعلی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ویلچرو به سمت در بردم. درو که باز کردم سرور خانم سریع از اتاق اومد بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخ آخ. آقاجان شمام که خیس شدین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد برگشت سمت رها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- رها خانوم شما باز بارونو دیدین رفتین زیرش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم حرکت کرد سمت رها و باخنده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- امان از دست شما خانوم. کی می خواین دست از این شیطنتا بردارین؟ آقارم با خودتون خیس کردین!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم کلی خندید. نگاهی به رها انداختم که یه لبخند تلخ اومد رو صورتش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در اتاقو باز کردم. وارد که شدیم رفتم سمت تخت و افتادم روش. امروز واقعا خسته شده بودم. علاوه بر اینکه دانشگاه درس دادم، شرکتم برای یکی از پروژه ها رفته بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم ببینم رها چیکار می کنه که دیدم کنار پنجره به آسمون خیره شده. بارون هنوزم داشت می بارید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم. کتمو در آوردم. بعد کیفمو گذاشتم رو میز. لباس راحتی پوشیدم. برگشتم سمت رها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حسابی لباسات خیس شده! تجربه نشد سرما خوردگی های قبلی برات؟؟؟ امان از دست تو !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوزم نگاش به پنجره بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ای دختر کجایی؟؟ یه دور زدم دور تخت و اومدم کنارش و نشستم جلوش. چشامو مظلوم کردم. ابروهامم دادم بالا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آی آی... حواست به من نیستا... رفتی پیش بارونه تو حیاط!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشت سمتم و به من نگاه کرد. بعدم یه لبخند زد. همیشه قیافه ی منو که مظلوم می بینه می خنده. موهاشو که حالا خیس بود بهم ریختم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نخند بچه پرو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من آخر از دست تو خودکشی نکنم خیلیه!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای در زدن اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می تونم بیام تو ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرور بود. گفتم بفرمایین. اومد داخل و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آقاجان اگه اجازه بدین اومدم لباسای رها خانومو عوض کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جام بلند شدم و گفتم بفرمایین. بعد یه نگاه دیگه به رها انداختم که بازم نگاش به پنجره بود و اومدم بیرون. رفتم افتادم روی یکی از مبل راحتیا. تلوزیونو روشن کردم و طبق معمول اخبار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی صندلی روبری آینه نشستم و سرور خانم داره موهامو خشک می کنه. یه لباس آستین سه ربع لیمویی تنم کرده با یه شلوار گرمکن طوسی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به آینه خیره شدم. توش یه دختر ظریفه که علاوه بر ظریف بودنش بسیار لاغره. توی این صورت لاغر چشم های درشت مشکیش اولین چیزیه که دیده می شه. اوف... چقدم گود شدن این چشما. موهامم که برای خودش همینطور متر می زنه. هر چی می خوام کوتاه کنم امیرعلی نمی ذاره. الان دیگه رسیده پایین کمرم. لبامم متناسب با صورتمه. رنگ پریده، چشم های گود. رهاخانوم چیکار کردی باخودت؟! چقدر نا امید از تصور اینکه الان امیر جلوی تلویزیون اخبار می بینه لبخند می زنم. سرور هنوز داره موهامو خشک می کنه، چون خیلی زیادن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاش می شد دستامو فشار می دادم به این دسته، ازجام بلند می شدم، می دویدم توی هال و کنترلو از دست امیر که حالا مشغول دیدن اخبارشه می گرفتم. اونم سرم داد می زد و می یومد دنبالم که کنترولو بهش بدم، که منم عمرا بدم. تا اینکه خسته بشه و از رو بره. بعد مهربون می رفتم کنارش می نشستم، دستمو می انداختم دور گردنش که اون موقع اخمو نشسته داره تلوزیونو نگاه می کنه. موهاشو به هم می ریختم و می گفتم غصه نخور امیر چولی، اکشال نداره عزیزم، الان فیلم داره یکی از اونا که دوست داری ببینی. اونم کنار رهاخانومت... انقدر می گفتم که آخر کم می آورد و می خندید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- رها جان بهتره بریم. موهات خشک شده عزیزم. چه موهاییم داری هزار ماشالا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستای این سرور خانوم مهربونو می گیرم تو دستام و تو چشماش نگاه می کنم و می گم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دست گلت درد نکنه سرور خانوم که انقده مهربونی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند می گه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کاری نکردم عزیزم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اتاق که اومدیم بیرون سرور رفت سمت آشپزخونه. منم می رم سمت امیرعلی که داره کانالا رو زیر و رو می کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- رهایی بیا اینجا بشین برام یه فیلم قشنگ بذار!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چپی چپی نگاش می کنم. عقلش کم شده این چند وقته، قبلا میگفت عوض نکن حالا می گه عوض کن. عجب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی نگاهمو می بینه می خنده، بعد برمی گرده اخبارشو نگاه می کنه. صورتش جدی می شه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به نیمرخش نگاه می کنم. رها عجب آقای خوشگلی آقاتون شده ها!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهای کوتاه ولی خوش حالت مشکی صورتی بیضی دماغ استخونی ولی متناسب با صورتش برعکس ابروهای من که بازن برای امیرعلی پیوسته اس. برای همین نگاهاش جذبه داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- رها... رها... مریم راست می گه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی رو؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قضیه ی استاد کشاورزو دیگه !!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی؟؟ قضیه ی استاد کشاورز چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوف! رها خودتو نزن به اون راه. می گه ازت خواستگاری کرده !!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فریبا چشم هاشو ریز کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- البته دیگه فکر کنم کل کلاس از این قضیه با خبرن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد یه دفعه با یه حالت دلواپسی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- رها احسانم فهمیده، قاطی کرده. این یکی رو می خوای چیکار کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اووووووو دختر وایسا ببینم! مریم بیخود کرده اومده چرت و پرت گفته استاد کشاورز...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد ناخودآگاه از حرفی که می خواستم بزنم یه لبخند شیطانی اومد رو لبام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اصلا جراتشو نداره !!! احسان؟؟؟ راستی این وسط احسان چرا قاطی کرده؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من نمی دونم، ولی الان این خبر مثل بمب پخش شده راستی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فریبا یه نیمچه لبخند زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوا رها احسان چرا ناراحته ؟! خب خله اینکه دم به ساعت تو گروه شما دنبال تو را افتاده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد نفسشو با حرص بیرون داد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو آدم نمی شی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشت می رفت. منم هنوز تو شک بودم که دوباره روشو کرد سمتم و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- احسان با بقیه فرق داره، اینو یادت نره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم... مریم... آخ که چقده از فضولی بدم می یاد... چطوری آخه؟ آها... حتما اون روز که داشت از کنار ما رد می شد!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدای من حالا با چه رویی برم تو کلاس؟ اصلا به من چه استاد خواستگاری کرده من که از اون خواستگاری نکردم !! مریمم که آخ حسابی حرص خورده، از رو حرصشم پر کرده همه جا. باشه مریم بچرخ تا بچرخیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احسان؟ نفسمو با صدا دادم بیرون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی راه پله داشتم می دویدم. کلاس داشتم اونم با همین استاد جنجالیه که آبرو نذاشته برام، که محکم خوردم به یکی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخ آخ، آقا چرا حواستونو جمع نمی کنین؟؟؟ پام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دفعه نشست رو زمین نگاهی بهش انداختم. دیدین داشتم غیبت می کردم خودش زد به ما که حواسمونو جمع کنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانم شایان چیزیتون که نشد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه نگرانم شده! نچایی آقا! حواستو جمع کن اعصاب ندارم یه دفعه می زنم کرک و پرت بریزه ها!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشماشم که دوخته به ما، یه لحظه تو ذهنم اومد که چقده این نگاه آشناست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاش؟ به خودم اومدم و سریع اخم کردم. گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه استاد چیزی نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونم سریع از جاش بلند شد، خودشو تکوند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خدا رو شکر! شما کلاس ندارین الان؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مردم می خوان بگن ما استادیم، چه ها که نمی کنند! شیطونه می گه بگو "بله آقای کشت، ما با شما کلاس داریم!"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله استاد فکر کنم کلاس داریم، حالا با کدوم استاد نمی دونم. با اجازه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم سمت کلاس ها. آخیش. می تونم تصور کنم که یکمی لجش در اومد. آخی، مواظب خودت باش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکر کنم هر کی رد شد یه نگاهیم به ما کرد. من بچه، تو چی استاد که حواست بعضی وقتا پرته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد کلاس که شدم رفتم سمت سپیده آروم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بالاخره این مریم کار خودشو کرد، وایسا من یه جا حال اینو می گیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده با لحن ناراحتی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- رها، احسان...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می خواست بقیه ی حرفشو بزنه که بچه ها بلند شدن. استاد اومد سر کلاس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستم سرجام. رفت پشت میزش، عینکشو زد به چشمش. سرشو بلند کرد، بعد مستقیم نگاه کرد به من. بچه هام نگاهشون اومد این سمت، منم نگامو دوختم به سپیده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه کسی اینجا نبود آی بلند میزدم زیر خنده فک کن داستان رها وکلاس استاد کشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپیده که تعجب کرده بود خنده اش گرفت. افتاد رو میز، دستاشم انداخت دور خودش. عجب مردم میخندنا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استاد که شروع کرد درس دادن، نمی دونم چرا نگام رفت سمت میز احسان و دوستاش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا نگاه کردم دیدم احسان همه ی حواسش به منه. نگاهمو که دید سری با تاسف تکون داد و برگشت. نمی دونم چرا ناراحت شدم. این چش بود ؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فوت فووووووت فووووووووووت پلکامو بازو بسته کردم. از باد شدیدی که به صورتم می خورد چشامو بستم. دوباره که باز کردم دیدم امیر علی صورتش با من سه سانت فاصله داره، یه لبخند بزرگم رو صورتشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانوم نبینم حواست محو جمال من شده که اسپندامون تموم شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم جوابشو بدم. دوباره شروع کرد به فوت کردن:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فووووووووووت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامانم گفت امیرعلی یه دونه ایا، من باورم نشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم یه چیز بگم... دوباره:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فووووووت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می گن خوشگلیه و هزار دردسر، من بازم باورم نشد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره اومد فوت کنه که گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- امیر علی خیلی دیونه ای !!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد خودم شروع کردم به صورتش که خیلی نزدیک منه فوت کردن. خندید. بلند خندید. برگشت رو مبل و دلشو گرفته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم. اخم کردم و بلند شروع کردم به حرف زدن:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو دیوونه ای آقا! کی گفته تو خوشگلی؟؟ مامانت! عجب! سوسکه به بچه اش می گه قربون دست و پای بلوریت! هی آقای اعتماد به نفس، آدم عاقل باشه به از آنکه دیوونه باشه!! در ضمن خیـــــــــــــلـی خیـــــــــــلــی تا حالا بهت گفته بودم این صفتتو؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر علی که از حرفای من شدت خنده اش بیشتر شده بود، از رو مبل بلند شد. اومد سمتم و موهامو که دم اسبی بسته بودم باز کرد. همشو پخش و پلا کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کی گفته من قشنگم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد زد رو بینیم و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هی تو از منم قشنگ تری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خانوم! رها خانوم! آقا اومدن دنبالتون لطفا بیاین پایین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیخوام بیام پایین آقا مگه زوره!! من نمی دونم فیزیوتراپی چه دردی رو از من دوا میکنه؟ دکتر برای دلخوشی من یه چیزی گفت، چرا جدی می گیرین قضیه رو؟ آه خدایا از دست مسخره بازی های اینا خسته شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در با شدت باز شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-رها تو که هنوز اینجایی! بریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همچنان نگاش می کردم که گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیزی شده؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه چیزی نشده! فقط برای چی ما باید بریم فیزیوتراپی؟ مگه این دوسال که من رفتم تاثیری داشته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد بلند گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه! امیرعلی کاملا بی تاثیر بوده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ویلچر رو چرخوندم، رفتم سمت پنجره و این دفعه با بغض گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الکی ِ، همه چی الکی ِ، فیزیوتراپی دکتر همه چیز دروغ ِ، چقدر انتظار؟ همه چیز بیهوده! آه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستام مشت شده بود. مشتمو سفت کردم، دوسال بس نیست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی رو روی دستام حس کردم نگام رفت سمت امیرعلی که بازم جلوم نشسته بود سرش پایین بود و سعی داشت آروم آروم مشتمو باز کنه. نمیدونم چرا دلم براش سوخت؛ برای همین مشتمو باز کردم، تا مشتم باز شد دستشو کرد تو جیبش و چیزی رو که توی مشتش داشت گذاشت توی دستم و دستمو بست. بعدم نگاشو دوخت به من.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی بهش کردم؛ آخی با کت و شلوار رسمیه! حتما تا درسشو داده سریع اومده خونه منو ببره. چشام که حالا به چشماش خیره بود غمگین شد. سرمو انداختم پایین و مشتمو که امیرعلی با چیزی بسته بود باز کردم ببینم چیه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه زنجیر یه پلاک یه سوره! سوره ی عشق سوره ی امید امید! امید برای خوب شدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این پلاکو من داده بودم به امیرعلی که همیشه پیشش باشه، زمانی که داشت میرفت سفر وبرای اولین بار از من دور می شد توی فرودگاه می دویدم تا برسم بهش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی رسیدم امیرعلی باتعجب برگشت و گفت: "چی شده رها؟" منم سریع این زنجیرو درآوردم و دستشو گرفتم تو دستام و زنجیرو گذاشتم تو دستش. بعد گفتم: "امیرعلی این پلاک و زنجیر رو همیشه همرات داشته باش تا از هر گزندی با نام خدا در امان باشی راستی دیدیش یاد منم بیفت که چشم انتظارتما..."

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی همیشه این زنجیر باهاش بود؟؟ آه مرسی امیرعلی که بهم یادآوری کردی، مرسی مرسی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره نگامو دوختم بهش که داشت نگام می کرد. بهش لبخند زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-زود باش امیر دکتر نره!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر بالبخند بلند شد، ویلچرو چرخوند به سمت در...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خانوم شایان بفرمایید تو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکترم یه آقای پیری بود که بعد از اون حادثه من تحت درمانش بودم. اون می گفت هنوز کاملا از من ناامید نشده. اون میگه یه راهی برای خوب شدنم هست که پیداش میکنه. هیچ دکتر دیگه ای این نظرو نداده، اما دکتر من عجیب رو این فرضیه اش پافشاری میکنه!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به به سلام دختر گلم رها جان چطوری؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام آقای دکتر ممنون خوبم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد نگاهی به امیرعلی انداخت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام آقای امیر علی عزیز .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام دکتر خسته نباشین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عینکشو زد به چشمش و شروع کرد گزارشات فیزیوتراپی رو خوندن. چند تا برگه هم از لای پوشش درآورد و اون ها رو هم از نظر گذروند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عینکشو درآورد و برگشت سوی ما، نگاهی به من انداخت و بعد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-می دونم رها برات سخته، اما خواهش می کنم درمان فیزیوتراپی رو انجام بده. من زمانش که برسه حتما بهت می گم برای بهبودت چه کار باید بکنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • M.F

    10

    به نظرم اگه ازهمون اول داستان و تعریف میکرد بهتر بود مثل بقیه رمانا اما رمان خوبی بود چون وفا داری عشق رو نشون میداد دست نویسنده گل درد نکنه

    ۴ ماه پیش
  • کیانا

    ۱۲ ساله 10

    رمان کوناه و زیبایی بود قلمش و خیلی دوست داشتم داستانشم عالی بود در کل رمان خوبی بود.

    ۵ ماه پیش
  • کیمیا

    ۱۸ ساله 01

    خوب نبود

    ۸ ماه پیش
  • ایلا

    ۱۹ ساله 01

    بدک نبود اصلا اول آخرش معلوم نبود چی به چی بود

    ۱۱ ماه پیش
  • Narges

    ۲۳ ساله 00

    خسته شدم از این همه رمان با قلم ضعیف و بچگانه متاسفانه اصلا به دلم ننشست

    ۱۲ ماه پیش
  • هستی

    10

    رمان قشنگی بود

    ۱ سال پیش
  • هستی

    ۱۶ ساله 00

    عالی بود ممنونم بابت این رمان زیبا

    ۱ سال پیش
  • حمیده

    00

    خب یه رمان جمع و جور و کم حاشیه که خیلی مشتاقت می کنه اما بیخود اذیتت نمیکنه.عالی بود 👏👏👏🙏🫶

    ۱ سال پیش
  • مریم

    00

    چند رمان دانشگاهی پیشنهاد کنید

    ۱ سال پیش
  • بانوصدیقی

    ۱۸ ساله 20

    عالی بودعالی بودعالی بودواقعاخیلی داستان قشنگی بودفقط میتونم بگم عالی بوددست نویسنده دردنکنه😍🥰

    ۱ سال پیش
  • ندا

    10

    رمان خوبی بود ولی اصلا از خاستگاری امیر علی به رها نگفته بود و باعت جدایی سامان با رها که سامان می گفت فقط یه لحظه غفلت، در هر صورت خوب بود خسته نباشی نویسنده🌸🎀

    ۲ سال پیش
  • ....

    00

    خوب بود

    ۲ سال پیش
  • فاطیما

    ۱۶ ساله 00

    رمان خیلی خیلی عالی بود ممنون از رمان خوبتون

    ۲ سال پیش
  • نمیدونم بم نگفتن

    ۰۰ ساله 00

    قشنگ بود خوشم اومد یکوشولو هم غمگین بود در هر صورت ممنون 🤍نویسنده عزیز خسته نباشی

    ۲ سال پیش
  • سنا

    ۱۲ ساله 210

    همش حله فقط مگه رها شایان تو رمان در همسایگی گودزیلا نبود

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.