رمان بهتان به قلم شهره امیری
ژانر : #عاشقانه #اجتماعی
خلاصه :
آتریسا، انقدر مغرور و سرد و بی تفاوته که حتی اسم احساسی رو که در برابر این مرد شکل می گیره نمی دونه! در حال کلنجار با خودش متوجه می شه که مردی که بهش علاقه داره، از جنس مخالف بيزاره...
علامت * : مکالمات به زبان انگلیسی است و به صورت ترجمه شده قرار داده شده است.
----------
زیر لب غر زدم:
- اوووه... خدایا!
و به شدت، با لبه های شال سفیدم، صورتم رو باد زدم. داشتم از گرما خفه میشدم. کلاه لبه دارم رو از روی سرم برداشتم که شالم، لیز خورد و روی شونه هام افتاد.
موهام از عرق خیس خیس بود. حتی پشت پلکهام هم خیس بود..
عینک آفتابی بزرگم رو روی صورتم جا به جا کردم.
- پووووف.. لعنت به این هوا..
رزالین که سعی میکرد، با تند راه رفتن همگامم قدم برداره، گفت:
- لعنت به تو که اینجا رو انتخاب کردی.
با پوزخند جواب دادم:
- احمق جون این تنها شهری بود که ندیده بودیم.
مکثی کردم و ادامه دادم:
- در ضمن، مگه من میدونستم این موقع سال اینجا، اینطوری جهنمه؟
شونه ای بالا انداخت. من هم دیگه ادامه ندادم و دوباره، به شدت مشغول باد زدن خودم شدم.
از شدت گرما، در حال سوختن بودم. آفتاب مستقیم میتابید. دوباره دو طرف شالم رو با دستهام گرفتم و به شدت لبه هاش رو که توی دستم بود، تکون دادم.
فایده ای نداشت. هنوز بدنم داغ بود.
حالم داشت از گرما به هم میخورد. هوا به شدتی داغ بود که اگر روی یه تیکه سنگ، تخم مرغ میشکستیم، در جا نیمرو میشد.
لبهام خشک خشک شده بود. بطری آبم رو برداشتم و یک دفعه سر کشیدم. معده ام یخ کرد و برای لحظه ای خنک شدم.
دستهام از گرما پوسته شده بود. دستی به موهام که از عرق، خیس بود، کشیدم و دسته ای رو که تا روی چونه ام، از شال بیرون زده بود، دوباره به زیر شال فرستادم.
دیانا کنار گوشم غر زد:
- لعنت به تو با این شهر پیشنهادیت.
فکر کردم:
- امروز همه به من لعنت می فرستند..خدا به خیر بگذرونه.
رو بهش جواب دادم:
- دعوت نامه ای برات نیومده بود، میتونستی نیای.
با پررویی گفت:
- من که میدونم،سفر اصلا بدون من صفا نداره.
گاهی از این جمله های سراسر تیکه های فارسیش تعجب میکردم. این دختر، خیلی با ایرانی ها قاطی شده بود. چیزهایی میگفت که تا به حال به گوش من نخورده بود.
با اکراه گفتم:
- واقعا همین طوره!
و هزار باره، با شدت خودم رو باد زدم. دیانا مچ دستم رو گرفت و با کمی طنز توی صداش، گفت:
- اینجا، همه خاکه. لازم نیست تو با این باد زدنت،طوفان درست کنی.
لحظه ای نگاهش کردم و با حرص گفتم:
- Oh, god... هوا گرمه. دارم سعی میکنم خودم رو خنک کنم.
با همون لحن جواب داد:
- آخه تو با این حرکت شالت، گردباد درست میکنی!
لبهای خشک و چاک خورده ام رو تر کردم و زیر لب گفتم:
- دلقک بی مزه!
و عینکم رو برداشتم و چشمهام رو ماساژ دادم. هلن ناله کرد:
- من خسته شدم. به خاطر خدا. یه کم استراحت کنیم.
- الان میرسیم تنبل. زود باش. یه کم هیجان داشته باش..
پوفی کرد و گفت:
- این هوای گرم، همه هیجانم رو برد.
و با صدای آرومتری ادامه داد:
- لعنتی. اگر میدونستم اینقدر گرمه، نمی اومدم.
دیانا خنده ی بلندی کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- در این صورت، خیلی بهتر میشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلن که متوجه پوزخند من شده بود، با عصبانیت، ضربه محکمی، پشت گردن دیانا زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- zip it « ببندش »... در هیچ شرایطی، زبون تو از کار نمی افته، نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیانا دهنش رو باز کرد که جواب بده که سریع گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به خاطر خدا ساکت باشید.. اعصابم به هم ریخته. یه چیزی بهتون میگم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابروهاش رو بالا انداخت و لبهاش رو جمع کرد. به هلن نزدیک تر شد و چیزی توی گوشش گفت که با صدای مضحکی زیر خنده زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه قول خودش، قشنگ داشت روی اعصابم موتور سواری میکرد!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند لحظه بعد، دوباره دوتایی زیر خنده زدند. با حرص برگشتم که چیزی بهشون بگم که دیانا دستاش رو به علامت تسلیم بالا برد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- sorry...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ترس تصنعی ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیگه چیزی نمیگم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمی کردم و برگشتم. چند لحظه ای در سکوت گذشت. خودم هم حوصله ام سر رفت. برگشتم چیزی بگم اما اثری ازشون نبود. با تعجب به دور و برم نگاه کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- damn.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکار دیانا بود! کلی اذیت میکرد و بعد هم یه جایی گم و گور میشد. سرم رو به چپ و راست تکون دادم و فکر کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من میدونم که دینا، هلن رو مجبور کرده! هلن نمیخواسته بره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حس دستی روی شونه ام، پوزخند پیروز مندانه ای زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میدونستم خودتون برمیگردین!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای خندون رزالین، مانع ادامه حرفم شد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- با کی حرف میزنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حالی که شقیقه ام رو می مالیدم، گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هلن و دیانا رو ندیدی؟ معلوم نیست کجا هستند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یعنی چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسم رو فوت کردم و با خستگی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- nothing ... کی میرسیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش رو به علامت « نمیدونم » تکون داد. ادامه دادم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هوا خیلی گرمه. خودم هم از اینجا اومدن پشیمون شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لحن فلسفی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- برای دیدن زیبایی های اینجا، باید چشم دل داشته باشی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم رو به علامت « برو بابا » توی هوا تکون دادم. سرم رو پایین انداختم و سنگ ریزه ای که جلوی پام بود، با نوک پا، به جلوتر پرت کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آتریسا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمتش چرخیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله رزالین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- واقعا دیانا و هلن کجان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمیدونم بابا. فکر کنم رفتن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی مکث کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیانا چی میگفت، دخترایی که مدام دنبال پسرا هستن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- رفتن پسر بازی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- yeah ... آفرین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای بلندی خندید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- واو. اونم با پسرای ایران. مگه عقلشون رو از دست دادن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- از اون دوتا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره مکث کردم. توی دایره لغاتم دنبال کلمه ای که دیانا به کار میبرد گشتم. بعد از لحظه ای ادامه دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پسر ندیده بپرس!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم با نمکی کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- و چقدر هم که اون دو تا پسر ندیده ان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه ای بالا انداختم و با بی خیالی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس کجان؟ دارم کم کم نگران میشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخند گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- واقعا از حالتت مشخصه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره شونه بالا انداختم. ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یه چیزی برام خیلی جالبه! اینکه ما توی ایران زندگی میکنیم و خیلی از لغاتشون رو بلد نیستیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خیلی برای یاد گرفتن مشتاقی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو سرم رو چرخوندم و با نگاهم دنبالشون گشتم. صدای رزالین، از پشت سرم اومد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خیلی دوست دارم بیشتر فارسی رو یاد بگیرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوجهی نکردم و به گشتنم ادامه دادم. از رزالین پرسیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو ندیدی از کدوم طرف رفتن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عجله گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- الان میرم از بچه ها میپرسم. بالاخره یه نفر دیده اشون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز شونه ام رو بالا انداختم. یعنی که رفتن و نرفتنت برام فرقی نداره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زد و ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- زود برمیگردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهوا غیر قابل تحمل بود. بر خلاف ظاهر ملایمم، دل شوره ی بدی داشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیانا خیلی بازیگوش بود و اکثر مواقع، این بازیگوشی های بدون فکرش هم گرفتارش میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- الان هم حتما، خودش و اون هلن بینوا رو گرفتار کرده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری از روی تاسف تکون دادم و دوباره با نوک پا، خاک ها رو به هوا پرتاب کردم. هوا از پرتاب خاک، کمی غبار الود به نظر میرسید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبین غبارها ایستاده بودم و چشمهام از گرد و خاک، کمی بسته شده بود. من بودم با شال سفیدی که روی شونه هام افتاده بود و این منظره، مطمئنا سوژه خوبی برای عکس میشد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پشت سرم، صدای فحش ها و داد و فریاد هلن و رزالین می اومد. پوزخندی زدم. این سگ و گربه، هیچ وقت توی دوستیشون، آرامش پیدا نمیکردند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اوه. آخ. Ouch ... shit.. لعنتی، گوشم. گوشم رو کندی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای هلن بود، کشیدگی لبهام عمیق تر شد. به سمتشون برگشتم و بهشون خیره موندم. رزالین با پرخاش گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اعتراف کن. اون دختره احمق کجاست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلن در حالی که سعی میکرد گوشش رو از بین پنجه رزالین بیرون بیاره، با ناله گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بی خیال. گوشم رو ول کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرزالین با خنده جواب داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس اعتراف کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلن، با همون ناله، با درد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من نمیدونم کجاست. I swear « قسم میخورم».
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرزالین با دست آزادش، نیشگون محکمی از بازوی هلن گرفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میکشمت! بگو. کجاست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اخم رو به رزالین گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- لازم نیست شکنجه اش کنی. تو با این خشونتت، باید مامور زندان ابوقریب میشدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه محض ول شدن گوش هلن، با خوشحالی به سمتم اومد و با لهجه فارسی غلیظی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- الهی من قربون تو برم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا همون اخم همیشگی، دستم رو به نشونه سکوت بالا بردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- لازم نیست قربونم بری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir« قربونم بری » رو با چنان لهجه انگلیسی و حالت مضحکی گفتم که به قول دیانا، نیش هلن و رزالین باز شد. توجهی نکردم و با عصبانیت بیشتری ادامه دادم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فقط بگو دیانا کجاست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدهن هاشون بسته شد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلن چند لحظه ای خیره نگاهم کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ولی دیانا اومد پیش تو، مگه نیومد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا فریاد گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من رو مسخره کردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حالی که سعی میکرد لرزش چونه اش رو متوقف کنه، گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- قسم میخورم. اون گفت میاد پیش تو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط نگاهش کردم. اطراف رو نگاه کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باهام شوخی نکن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبی شدم. حالا دیگه علاوه بر چونه اش، لبهاش هم میلرزید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- واقعا نیست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز بی هیچ حرفی، خیره نگاهش کردم. با تفاوت حالت نگاهم. نگاهم، حالا عصبانی بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بغض گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- قسم میخورم. قسم میخورم نمیدونم. اومد پیش شما. یعنی نیومده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سردی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند بار، تند و عصبی پلک زد و با نگرانی، دوباره تکرار کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باهام شوخی نکن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردتر و بلند تر از قبل گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من با تو شوخی ندارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبهاش رو جمع کرد. دیگه طاقتم تموم شده بود. تمام توانم رو توی حنجره ام جمع کردم و داد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- زود باش. حرف بزن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرزالین با صدای لرزونی رو به من گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- برو به مادرت خبر بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا گنگی نگاهش کردم که با نگرانی جواب نگاهم رو داد. زیر لب گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- امیدوارم بمیری دیانا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بی اختیار، کیفم رو از روی دوشم برداشتم و روی زمین، جلوی پای رزالین انداختم و به سمتی که دیانا رفته بود دویدم. حتی صدای هیجان زده رزالین هم از پشت سرم، نتونست مانعم بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ناراحتی به دور و برم نگاه کردم. مثل قطره آبی بود که در دل زمین فرو رفته باشه، و پیدا کردنش، مثل پیدا کردن سوزن در انبار کاه بود. لعنتی بی فکر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر لحظه بیشتر از پیش، ابروهام درهم میشد. هیچ طوری نمیتونستم گره ابروهام رو از هم باز کنم. ماهیچه های صورتم منقبض شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره به اطراف نگاه کردم. که با دیدن تجمع مردمی، کمی دورتر، حس کردم قلبم فرو ریخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irضربان قلبم، به سه برابر رسیده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سختی آب دهانم رو فرو دادم و به سمت اجتماع رفتم. با هر قدم که جلو میرفتم، قلبم بیشتر فشرده میشد. دستهام رو مشت کردم و با انرژی مضاعفی، ناخونهای نیمه بلندم رو به کف دستم فشردم. بیشتر و بیشتر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوری که کف دستم، به شدت به سوزش افتاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسهام رو عمیقتر کردم که از هیجانم کاسته بشه. تمام بدنم از استرس میلرزید. نمیدونم چرا. اما برای این دختر احمق، حسابی نگران بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدندونهام رو محکم به هم فشار دادم. و کاملا پیش یه پسر از جمع ایستادم. دستم رو بالا بردم که کنارش بزنم، که با دیدن دیانا، ناخوداگاه، تمام وجودم یخ کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمینطور مات، به روبروم، که صحنه ای از پارچه سفید بود خیره شده بودم که با صدای خنده بلند و دسته جمعی، به خودم اومدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسری که جلوم، با تی شرت سفید سفید ایستاده بود رو کنار زدم و با تمام قوا داد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دختره احمق بی فکر. هیچ میدونی چقدر دنبالت گشتم، چقدر نگرانت شدم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز شدت عصبانیت، تمام تنم داغ شده بود و نفسهام تند. سینه ام به سرعت بالا و پایین میرفت. دیانا بی توجه به عصبانیتم، به سمتم اومد و با لودگی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عه. تویی؟ پس کجایی؟ هیچ میدونی چقدر دنبالت گشتم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبانیتم داشت به اوج خودش میرسید. این دختر، علاوه بر اینکه با بی توجهیش، حسابی ما رو نگران کرده بود، حالا هم داشت من رو مسخره میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه کنترلم دست خودم نبود. دستم رو بالا بردم و با تمام قوا روی صورتش کوبیدم. دیانا هم که انتظار این سیلی پر زور رو نداشت، تعادلش رو از دست داد و به پشت روی زمین رها شد. و با ناباوری بهم زل زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره با خشم به سمتش قدمی برداشتم که حس کردم دستی دور بازوم حلقه شد. و به شدت به عقب کشیده شدم. به سمت صاحب دستها برگشتم که دادی بزنم که پیش دستی کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* اون سیلی برای چی بود؟ مگه اون چه کار کرده؟ She is so cool .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیانا که از روی زمین بلند شده بود، با لحن مسخره ای، در ادامه حرف پسر گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- she is گوگوری مگوری!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل همیشه، مثل همه این هفده سال، مثل هر وقت دیگه ای که به شدت عصبی میشدم، فارسی حرف زدن از یادم رفت. به زبان مادریم برگشتم و به شدت توپیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- you. Shut the fuck up…! « تو یکی دهنت رو ببند! »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمهای دیانا و پسر تی شرت سفید، که هنوز بازوم رو محکم گرفته بود و فشار میداد که حمله نکنم، گرد شد. دیانا با ناراحتی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* مشکلت چیه؟ دیوونه شدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* مشکل من چیه؟ مشکل تو چیه؟ من یه ساعت تمام داشتم دنبالت میگشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو با اخم نگاهش کردم که سرش رو پایین انداخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* من دیوونه نیستم. تنها دیوونه اینجا تویی. حتی برای یه لحظه از ذهنت عبور کرد که ممکنه نگرانت بشیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش رو بالا آورد و بهم نگاه کرد. توی چشماش، اشک حلقه بسته بود. زمزمه کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* متاسفم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی زدم و آروم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* کار خوبی انجام میدی. متاسف باش. شاید باعث بشه کمی سر عقل بیای.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش رو به طرفم دراز کرد که دستم رو توی دستش گذاشتم. با شرمندگی نگاهم کرد و دوباره گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- واقعا متاسفم. نمیخواستم نگران بشی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو به توریستا اشاره کرد و با لحن مسخره ای ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اینا خاطرخواه شده بودن و نمیذاشتن بیام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا گنگی پرسیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خاطرخواه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوضیح داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عاشق.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمعنی جمله اش را دیگه کامل درک میکردم. واقعا که اعتماد به نفس این دختر بالا بود. فکر میکرد همه عاشقش هستن. از این کارهای مضحکش حرصم گرفت و با تشر گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خفه شو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابروهاش رو بالا انداخت و با لحنی متفکر گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خفه شم؟ چطوری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست آزادم رو بالا بردم که بزنم پشت گردنش که دوباره دست پسر تی شرت سفید، دور مچم حلقه شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* اگه جرئت داری یکبار دیگه بهش صدمه بزن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرفش چرخیدم و با عصبانیت گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به تو مربوط نیست. فکر میکنی کی هستی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیانا با لودگی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پسر چشم آبی دختر کش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ام گرفت ولی به روی خودم نیاوردم. چشم غره ی وحشتناک معروفم رو بهش رفتم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- لودگی نکن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حالت مسخره ای آب دهانش رو قورت داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به من چه. نگاهش کن خب.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگره ای به ابروهام دادم وطلبکارانه سرم رو بالا آوردم که به پسر روبروم نگاه کنم. آروم و با طمانینه، نگاهم رو روی صورتش، از پایین به بالا لغزوندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچونه خوش تراش. لبهایی که سفت روی هم چفت شده بود . به بینی اش زیاد توجه نکردم و رفتم بالا، روی چشمهاش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن چشمهاش، قلبم به طرز عجیبی فرو ریخت و بند بند انگشتام انجماد بست. قلبم، حتی تند تر از قبل به در و دیوار سینه ام میکوبید. انگار که میخواست روزنه ای به بیرون از سینه ام پیدا کنه و خودش رو رهایی ببخشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irضربان قلبم تند تند بالا میرفت. داشتم نفس کم می آوردم. چرا... چشمهاش اینقدر جاذبه داشت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا... نمیتونستم... از... چشمهاش... چشم... بردارم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستهام سردتر و سردتر میشد. اون چشمها داشت با من چه میکرد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستهام برای بار اول توی عمرم داشت به لرزه می افتاد. داشتم توی دریای اون چشمها غرق میشدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سختی لبهام رو تر کردم. شاید از این حالت خارج بشم. اما فایده ای نداشت. اما... اما قدرت چشم برداشتن از چشمهای آبی دریاییش رو نداشتم. سوال توی مغزم داشت دیوونه ام میکرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir« چرا نمیتونم از چشمهاش دل بکنم؟ »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irضربه آرنج دیانا به پهلوم، به حدی بود که صورتم از درد در هم شد. نالیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* به حال خودم رهام کن احمق!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم آبی روبروم، که احتمالا فکر کرده بود طرف صحبتم بوده، حالت تعجب قشنگی – که توی چشماش بدجور نمود میکرد – گرفت و پرسید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* با منی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حالی که سعی میکردم لرزش وحشتناک دستهام رو متوقف کنم، صلح جویانه گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* نه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیانا با نگرانی اول به دستهام و بعد به چشمهام خیره شد. بی توجه بهش، به سمت ناکجا آباد به راه افتادم. دیانا از پشت سرم رو به شخص سومی داد زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خداحافظ. به امید دیدار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعد صدای گام های بلندش که به سمتم میدوید، به گوشم رسید..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو چت شد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لهجه غلیظ انگلیسی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خفه شو. امروز به اندازه کافی عصبی ام کردی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حالت نمایشی، زیپ دهانش رو کشید و ساکت شد. ناخودآگاه، برگشتم و پشت سرم رو نگاه کردم. اون هم برگشته بود. ضربان قلبم، باز هم بالا رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند ملایمی زد. خدای من، آتیش گرفتم. دستهام رو به حالت صلیب روی سینه ام نگه داشتم و زمزمه کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یا مسیح. چه بلایی سرم اومده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسر دوباره لبخند زد. داغتر شدم و نگاهم رو ازش گرفتم. فکر کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پسر چشم آبی دختر کش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانیت، تمام کف های دهنم رو به بیرون تف کردم. لعنتی! فایده نداشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز دور دهنم خمیر دندونی بود. با تلاش، سعی کردم شیر آب رو دوباره باز کنم. اما اون هم فایده نداشت. تمام زورم رو به کار گرفتم و شیر رو پیچوندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآه از نهادم بلند شد. باز نمیشد! غر زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عوضی ها! تو هتل به این گرونی، یه شیر آب درست و حسابی پیدا نمیشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف جعبه دستمال کاغذی برگشتم تا با دستمال دور دهنم رو پاک کنم، اما دریغ از یک میلی متر مربع! بی اختیار فکر کردم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیانا همه دستمال ها رو خورده؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا پشت دست، سعی کردم دور دهنم رو پاک کنم که بدتر مالیده شد. دوباره غر زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- لعنت به این شانس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم رو به اطراف چرخوندم. نه مادرم بود و نه دیانا. معلوم نبود کجا غیبشون زده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط کافی بود این گند رو پاک کنم تا به حساب مسئولین این هتل لعنتی برسم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواقعا با این کارشون مدیونشون شدم. من رو تنها ول کرده بودند و رفته بودند. اون هم بدون اطلاع.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص، مانتو و شالم رو پوشیدم و در اتاق رو محکم به هم کوبیدم. انقدر محکم، که گلدون روی میز کنار در، از شدت بسته شدن، قل خورد و پایین افتاد و با صدای بدی خرد شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچندلحظه ای به تیکه های شکسته گلدون خیره شدم و بعد، با حرص نفسم رو به شدت فوت کردم و در حالی که پاهام رو محکم به زمین میکوبیدم، به سمت پذیرش هتل به راه افتادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی عمرم به اندازه امروز حرص نخورده بودم. اول گم شدن دیانا، پسر چشم آبی و بعد هم شیر آب اتاق.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عمیقی کشیدم. پسر چشم آبی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره چشمهاش جلوی نگاهم موج زد. دوباره دست و پام به لرزه افتاد . دوباره یخ کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حس خوردن محکم به چیزی - یا به کسی – به خودم اومدم. سرم رو بالا بردم که طرف مقابلم رو ببینم که شاهکار زیبا و هنریم، جلوی چشمم ظاهر شد. از فکرم گذشت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گند زدی آتری. گند!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره به پیرهن بیچاره خیره شدم. مخلوطی از کف و رژ لب و عصاره آب دهان و خمیر دندون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی اون موقعیت هم خنده ام گرفته بود و هم دلم میخواست زمین دهن باز کنه و توش فرو برم.. خدای من. این چه اقبال نحسیه که من دارم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا یه تای بالا رفته ابرو، سرم رو بالا بردم. و اصلا هم « خراب کاری که کردم » رو به روی خودم نیاوردم. « و نخواهم آورد ». تای ابروم بالاتر رفت. سرم رو بالاتر بردم روی صورت پسر. مسخ شدم. داغ شدم و یخ کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین چشمها چی داره که این طور من رو از بین میبره؟ این چشمها چی داره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سختی آب دهانم رو که مثل گلوله ای روی گلوم گیر کرده بود و پایین نمیرفت رو فرو دادم. همه چی رو حس میکردم. حتی لیز خوردن شال ساتنم رو شونه هام. اما توان حرکت نداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند لحظه بعد، به شدت تکون خوردم. انگار کسی بازوهام رو گرفته بود و تکونم میداد. با تعجب گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چه کار میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا گنگی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* هان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتصحیح کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* چه کار میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه صورتم خیره شد. با کمی عصبانیت – و کمی طنز توی صداش – گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* تو همون دختر عصبانی هستی که امروز جلوی توریستا زد توی صورت دوستش؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچی نگفتم. ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* حواست کجاست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز ذهنم گذشت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پیش چشمهای تو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم هم از این فکرم تعجب کردم. به شدت به ذهنم توپیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خفه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* به پیرهنم نگاه کن. ببین چه کار کردی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسم رو فوت کردم و آروم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* متاسفم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبم رو گاز گرفتم و ادامه دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* اصلا به اطرافم توجهی نداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه ای بالا انداخت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* مهم نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگشتش رو به نشونه فهمیدن جلو آورد و ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* ولی تو یه پیرهن به من بدهکاری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابروم ناخودآگاه بالا رفت. با تمسخر گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* اوکی. حتما.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند کجی زد و با دو انگشت اشاره و شستش تکه کوچیکی از پیرهنش رو گرفت و جلوی صورتم بالا آورد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* بهتر بود توی اتاق دهنت رو پاک میکردی که افتضاح به بار نیاری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی زدم و با تمسخر گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* این جوری بیشتر دوست دارم. بیشتر جلب توجه میکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده تمسخر آمیزی کرد و نفس عمیقی کشید که دقیقا روی صورتم فرود اومد. دوباره داغ شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی اختیار کمی عقب کشیدم و به سمت در برگشتم که به اتاقم برم. که در باز نشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفک کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- امروز، روز شانس منه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره دستگیره رو بالا و پایین کردم ولی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانیت به در نگاه کردم و فحشی زیر لب دادم. چند لحظه ای به در خیره شدم و بعد عقب گرد کردم و با شدت خودم رو به در کوبیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اوخ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای شلیک خنده پسر به هوا رفت. با خشم به طرفش برگشتم اما باز هم سردرگم شدم. به دیوار تکیه داده بود و دست به سینه داشت دیوونه بازی های من رو مثل یه فیلم سینمایی تماشا میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی گیجی نگاهم رو دید با حیرت پرسید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* چرا این طوری نگاهم میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* دیگه. هیچ وقت. هیچ وقت به من نخند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدهنش بسته شد ولی هنوز توی چشماش، رگه هایی از شیطنت و خنده بود. شونه ای بالا انداخت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* دیگه تو رو نمیبینم که بخوام بهت بخندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبهام جمع شد. من هم با نا امیدی به در تکیه دادم. به در اتاقش اشاره کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* میخوای از سرویس اتاق من استفاده کنی؟ دهنت هنوز.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفش رو قطع کردم و با خشکی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* نه. متشکرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا پوزخند گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* پس همین طور آراسته، برو گردش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اخم نگاهش کردم. ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* بیرون از هتل.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمم غلیظ تر شد. هجوم خون رو به صورتم حس میکردم. اگر در توانم بود، حتما خفه اش میکردم. منو مسخره میکنه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه لباسش نگاهی کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* این موضوع درباره تو هم صدق میکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی حرص درآر زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* ممنون که گوشزد کردی. میرم که لباسم رو عوض کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت سرش به فارسی داد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به من چه پسره ی پررو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر اتاقش نیمه باز موند. از داخل داد زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* تو هم میتونی بیای صورتتو تمیز کنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی به دور لبهام کشیدم. نوک انگشتم از کف ماسیده، سفید شد. لبهام رو با حرص جمع کردم. چه وقت خراب شدن بود آخه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره به دور لبهام دست کشیدم. به قول دیانا « در حد لالیگا ضایعست. »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم رو به دریا زدم و اروم آروم به طرف در اتاقش رفتم. آروم تر، با نوک انگشتام، چند ضربه کوتاه به در اتاق وارد کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* میتونم بیام داخل؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوابی نیومد. ضربه های انگشتم به در محکمتر شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* آقا؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حس صدای قدمهایی به سمت صدا چرخیدم. خدای من. رزالین بود. اگر من رو با این وضع میدید خیلی بد میشد. سریع داخل اتاق چپیدم و در رو به هم کوبیدم. سینه ام از هیجان زیاد بالا و پایین میشد. از فکرم گذشت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چقدر یه آدم میتونه بدبخت باشه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی کاناپه کز کردم. قلبم تند میکوبید. خدای من. اسم این حسی که الان دارم چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین حسی که داره تمام وجودم رو پر میکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو بین دستهام گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین حس لعنتی چیه؟؟؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم به سمتش کشیده شد. باز هم تمام تفکرات داخل ذهنم به هم ریخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداره چه بلایی سر من میاد؟ این مرد داره با من چه میکنه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبهام داشت به لرزه می افتد. برای جلوگیری از نمایان شدن لرزششون، محکم فشارشون دادم. آروم پرسیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* سرویس بهداشتی کجاست؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعی کردم نگاهم رو به پایین بندازم و به هماهنگی فوق العاده رنگ پیراهنش با چشمهاش توجه نکنم. قلبم دیوانه وار میکوبید. بازوهام رو بین دستهام گرفتم و به سمت دستشویی رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام عضله های بدنم منقبض شده بود. چه قدر سخت بود. چه قدر سخت بود فشار اوردن به تک تک سلولهای بدنم، برای نگاه کردن به این پسر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم که توی اینه به خودم افتاد برای اولین بار در طول روز با صدای بلندی پوزخند خنده مانندی زدم. صورتم واقعا مضحک و مسخره شده بود. دور دهنم کاملا سفید شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشتم رو پر از آب کردم و به صورتم پاشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اگر کسی بهم بخنده حق داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز دستشویی بیرون اومدم و بدون هیچ حرفی، به سمت در رفتم. شالم رو روی سرم محکم کردم که احیانا به مشکل برنخورم. دستگیره بین دستهام بود که صداش رو شنیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* خانم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون اینکه به سمتش برگردم، گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* بله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* برای استفاده کردن از دستشویی، ازتون متشکرم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی صداش رگه هایی از خنده و تمسخر پیدا میشد. هیچی نگفتم و از اتاق خارج شدم. دوباره شالم سر خورد و موهایی زیتونیم، مشخص شد. حرصم گرفت. غر زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- لعنتی عوضی. اه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای آخرین بار، چرخیدم و به در بسته اتاق پسر چشم آبی – که حتی اسمش رو هم نمیدونستم – خیره شدم. توی دلم التماس کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خدای من! اجازه بده یه بار دیگه ببینمش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو برای برآورده شدن دعام، صلیب کشیدم. داشتم از شدت نگرانی خفه میشدم. فکر کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* کاش لااقل اسمش رو میدونستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآه عمیقی کشیدم که چشمهای دیانا گرد شد. بار اولی بود که آه میکشیدم. حق داشت تعجب کنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون پسر غریبه چشم آبی چه بلایی سر من اورده؟ چرا از فکرش بیرون نمیام؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا محتاج دیدن دوباره اشم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو هزاران چرای دیگه توی ذهنم شیرجه میرفتند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشقیقه هام رو ماساژ دادم و منتظر، به در بسته اتاق خیره شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیا بیرون. بیا بیرون احمق عوضی! بزار یه بار دیگه ببینمت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمیای بریم آتری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت دیانا چرخیدم و تقریبا پرخاش کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اسم منو کوتاه نکن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز تن صدام، بی اختیار عقب کشید. آرومتر ادامه دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شما برید. تا چند لحظه دیگه منم میام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره به در اتاق خیره شدم. بی اختیار لبهام جمع شد. با نا امیدی، در حالی که پام رو پشت سرم روی زمین میکشیدم، به سمت دوستانم به راه افتادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانقدر عصبی بودم که حس می کردم نفسم بالا نمیاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره چرخیدم و نگاه گذرایی انداختم. دلم میخواست، از دست قلبم جیغ بزنم که این طور وحشیانه میکوبید. با حرص، به سمت در اتاق رفتم و لگد محکمی به در کوبیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آخ. پام!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیشتر حرص کردم. از بین دندونهای به هم فشرده رو به در بسته داد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* برو به جهنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون اینکه دوباره به سمت در برگردم، پیش دوستهام رفتم. کنار رزالین ایستادم و با ناراحتی و لبهای برچیده به ساختمان براق هتل خیره شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصلا مهم نیست که نیومدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرزالین به سمتم چرخید که لبخندی بهم بزنه، اما نمیدونم توی نگاهم چی دید که لبهاش کش اومد. آروم پرسید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چیزی شده آتریسا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستام رو دور خودم حلقه کردم و در حالی که فکم رو منقبض کرده بودم، سرد گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه. باید چیزی شده باشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدام ارتعاش زیادی داشت. به خاطر نفس گیر کرده ی توی گلوم بود که تصمیمی برای بیرون دادنش نداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدهنش رو باز کرد که جوابم رو بده که منصرف شد. لرزش لبهام رو حس میکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز فکرم گذشت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من میخوام دوباره اون پسر رو ببینم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای درونم، مثل بچه های کوچیک دو ساله پا روی مغزم میکوبید و بیشتر عصبیم میکرد. تند و تند آب دهنم رو قورت میدادم تا آروم بشم اما...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی اختیار، نگاه دلگیر و مشتاقم رو به سمت بالا هل دادم. به سمت پنجره ی اتاق.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir