رمان درمورد دختری بنام ورتاست که یک روز مهم و کلیشه ای از زندگیشو به دلایلی با هیپنوتیزم از ذهنش پاک میکنن چند سال میگذره تا تو دانشگاه با یه پسری برخورد میکنه که احساس میکنه قبلا جایی دیدتش!! ولی بی توجه به این حسش قدم در راهی میذاره که...

ژانر : عاشقانه، اجتماعی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۴۸ دقیقه

مطالعه آنلاین ورتا
نویسنده: ه.سلطانی

ژانر: #عاشقانه #اجتماعی #دانشگاهی

خلاصه :

رمان درمورد دختری بنام ورتاست که یک روز مهم و کلیشه ای از زندگیشو به دلایلی با هیپنوتیزم از ذهنش پاک میکنن چند سال میگذره تا تو دانشگاه با یه پسری برخورد میکنه که احساس میکنه قبلا جایی دیدتش!! ولی بی توجه به این حسش قدم در راهی میذاره که...

به نام او که گر حکم کند همه محکومیم...

ورتا: گل سرخ-

بالاخره روز موعود فرا رسید!! میرم دانشگاه!! از صبحه که دل تو دلم نیست...یه حسی بهم میگه ورتا نرو که گند میزنی به هرچی دانشگاهه!

-مامان....من دیگه آماده ام...الاناست که سروکله ی روبینا هم پیدا شه!!

مامانم قرآن بدست وارد اتاقم شد...نه والله این مامان خانوم ما هرچی رو فراموش کنه دین و مذهب و ایناشو نمیکنه....

-عزیزم اگه حاضری بیا از زیر قرآن ردِت کنم...

مقنعه امو کمی عقب تر کشیدم و با لبخند ژکوند گفتم

-مامی...پول ندارم ...یادم رفت از فرشید بگیرم...

مامانم جدی نیگام کرد که یعنی خر گیرآوردی؟؟ تا خواستم جوابشو بدم گوشیم یه تک زنگ خورد ..یعنی روبینا سرکوچه منتظرمه!

آدامسمو با صدا جوییدم و گفتم

-باشه مامان....بریم که دیرنشه...و قبل از اینکه مامانم جواب بده از اتاق زدم بیرون...از پله رفتم پایین و دم در منتظر مامانم واستادم...بعد از اینکه از زیر قرآن رد شدم گونه اشو بوسیدم و گفتم

-قربون مامان خوشگله خودم!!

-خیلی خوب برو که دیرت میشه...توخیابونا مواظب خودت باشیا!! به روبینا هم سلام برسون...

سری تکون دادم و گفتم

-باشه فقط یادتون نره که پول ندارما!!

ایندفعه خندید و گفت

-خیلی خب بابا....ولی این آخرین باره ها!!

********

-حالا این فرشید میمرد دو قدم راهو مارو میرسوند!! خدا خیرش نده که اینقد تنبله!!

-هی به داداش خودت توهین کن...خیلی ام دلت بخواد....دیشب بهم قول داد از فردا مارو برسونه...حیف که ماشین خودمو داغون کردما!!

میدونستم با این حرف داغ دلش تازه میشه....با لحنی عصبی گفت

-اره خاک تو سرت!! آخه شب کی با اون سرعت رانندگی میکنه؟؟ آخ که چقد دلم واسه اون پورشه ی آلبالویی سوخت...ای خداا جز جگر بگیری که اون بلا رو سرش آوردی... آخه یکی نیست به بابات بگه چرا ورتا؟؟

پوزخند زدم و چیزی نگفتم همیشه اینطوری بود....واسش پول و ثروت مهم تر از بقیه چیزا بود...البته توو دوستی که نامبِر وان بود!! واسه همینه که با وجود اختلاف طبقاطی که داریم بازم باهاش دوستم...هیچوقت یادم نمیاد که ازم پول خواسته باشه...واسه همین مرام و رفاقتشه که عاشقشم...

-خیلی خب بااباا.....ببخشید...آخه بخدا هروقت یادم میاد میخوام بزنم صورتتو با دیوار یکی کنم...هی مارو باش که حتی یدونه از اون قراضه هاشم نداریم!!

دلم واسش سوخت...واسه همین دستمو انداختم دور گردنش و به سمت خودم کشیدمش.....

-اشکال نداره عزیزم....هرموقع دانشگاهمونو تموم کردیم با هم میریم کار میکنیم...اون موقع پول جمع میکنی و یه ماشین مییخری ....خوبه؟

-اوه برو باباااا....مگه بیکارم که برم کار کنم؟ اگه میبینی میام دانشگاه بخاطر توئه ها!! واگرنه تا صدسال سیاه عمرا اگه پامو میذاشتم اونجا....

نفس عمیقی کشیدم و چیزی نگفتم...آخه چی میگفتم...بنظرم کاملا حق داشت از همه متنفر باشه...به خیابونا نیگا کردم...دیگه تقریبا رسیده بودیم....پولو از جیبم درآوردم و گذاشتم رو داشبورد ماشین...

-برگشت من پولو حساب میکنم!!

میدونستم سرو کله زدن با این دختر یعنی وقت تلف کردن....پس سری تکون دادم و چیزی نگفتم...بالا خره رسیدیم...داشتم از هیجان میمردم...از ماشین پیاده شدیم و رو به روبینا گفتم

-بالاخره طعم باحال دانشجو بودنو میچشیم...

-مسخره!! اصلا خوشم نیومد...نه ترخدا تیریپِ این دخترارو ببین!! انگار اومدن....استغفرالله....

راست میگفت....مقنعه ها اندازه یه وجب دست عقب کشیده شده بود و موها که چه عرض کنم!! جلل خالقا!!

-تو چیکار به ظاهر مردم داری...خب ببین از همین موقع که وارد داشنگاه میشیم دیگه سوتی دادن و اینا رو میذاریم کنار...فرشید میگفت اینجا کافیه یه سوتی بدی که دیگه تا آخر دو سه ترم کارت ساخته اس!! میشی دلقک این ملت!

پس سینه ها صاف و سر تو بگیر بالا....به هرکسی هم روو نمیدیم!! اوکی؟

چیشی گفت و سر تکون داد....با هیجان سینه امو صاف کردم و سرمو بالا گرفتم...بسم.. هی گفتم و هردو با هم وارد شدیم...هه چه جلب! هیچکی حتی یه نیم نیگاهم به ما ننداخت!! اشکال نداره بزار دو روزی بگذره اونوقت میبینیم چی به چیه!

-هی اونجارو ببین....چه تیکه ایه ها!!

-ای باابا...بزار دو دِیقه از اومدنمون بگذره بعد برو دنبال شاهزاده سوار بر اسب سفیدت بگرد!!

نخودی خندید و گفت

-راس میگی ها!! نه ولی خودمونیما این پسره رو دیدم دلم باز شد!! از این دانشگاه هم بگی نگی خوشم اومد!!

-رووو رُ ببرن الهی!!

- اون یکی رو میبینی؟ از وقتی اومدی فقط به تو نیگا میکنه!!

سقلمه ای به پهلوش زدم و گفتم

-خاک تو سرت! دارم میگم به هرکسی محل نزار اونوقت تو داری...

-نه جون من ببین...دو تا دختر دارن باهاش حرف میزنن ولی حتی یه نیم نگاهی هم بهشون نمیکنه...انگار از وقتی تورو دیده رفته تو عالم هپروت! راستش یکم کنجکاو شدم ببینم طرف چجوریه....پس با لحنی که سعی میکردم بیخیال باشه گفتم

-اوکی زود نشون بده تا نرسیدیم به در دانشگاه

-ببین اون پسره که زیر درخت واستاده دو تا دختر هم باهاشه...اونور طرف راست...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با کنجکاوی به سمتی که گفت برگشتم و از دیدن دو جفت چشم خاکستری خشکم زد.....حس مبهمی داشتم...انگار این چشما رو جایی دیدم...انگار صدساله اونو میشناسم....انگار اونم میدونه من کیم...روبینا تکونم داد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ورتا؟ حالت خوبه؟ چرا رنگت پریده؟ چرا یهو خشکت زد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آه کجا میتونستم ببینمش!! سرم درد گرفته بود...هرچقدر فکرکردم به نتیجه ای نرسیدم....انگار ته ته ذهنم میشناسمش...اون کی بود...وقتی دید چشم ازش برنمیدارم روشو برگردوند و به روبه روش خیره شد.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ها؟؟ ح..حالم خوبه...فقط سردمه...بریم توو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*******************************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دربست...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ثانیه ای نگذشت که یه تاکسی جلو پامون واستاد...هر دو سوار شدیم و طبق معمول روبینا گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آقا برو خیابون... راننده از آینه یه نیگا به روبینا کرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چشم و به راه افتاد......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هی تو...چته؟؟ از اون موقع که پسره رو دیدی یه چیت شد...هی کلک نگو که....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میدونستم چی میخواد بگه...پس با جدیت گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببین از همون روز اول دوستیمون من همه چیمو بهت گفتم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهی کشیدم و به خیابون خیره شدم...نمیدونستم گفتن حسم به روبینا درسته یا نه....ولی شدیدا نیاز داشتم تا با یکی حرف بزنم.....پس با صلابت گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببین....وقتی ...وقتی برگشتم و به پسره نگاه کردم....فقط چشماشو دیدم...میدونی حتی وقت نکردم قیافه اشو ببینم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونم چرا دستام میلرزید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روبینا دستشو رو دستم گذاشت و با لحن اطمینان بخشی گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب عزیزم...بگو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میدونی یه حس گنگی داشتم....مثه اینکه تهِ ته ذهنم میشناسمش...مثه اینکه نمیدونم یه خاطره بد ازش دارم...میدونی چی میگم؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عزیزم شاید قبلا تو خیابونی چیزی دیدیش!! تو زیاد خودتو درگیر نکن منم قبلا اینجوری شدم....ولی زیاد بهش فکر نکردم..باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفاش یکم آرومم کرد...پس با آرامش بیشتری گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه...راستی حالا تو واقعا خوشت اومد یا نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از نخودچی!! خب دانشگاهو میگم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میدونی عزیزم...من از کسایی که تو دانشگاه بودن خوشم اومد!! از خودش خوشم نیومد!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و چیزی نگفتم! اخلاقش اینجوری بود...همیشه از یه چی ایراد میگرفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

******

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زنگ در رو زدم و طبق معمول مامان جواب داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کیهــــــــ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ای باااباا مامان ناسلامتی آیفون تصویری داریما!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در با صدای تقی باز شد و وارد خونه شدم! خونه امون میشه گفت ویلایی بود که دو طبقه داشت....طبقه اول یه هال نسبتا بزرگ و مبلمان شیک و سمت راست هم یه آشپزخونه اُپن...سمت چپ هم یه دستشویی و حموم که بغلش اتاق مامانم بود...بعدش به یه پله مارپیچی میخوریم که به طبقه دوم ختم میشه....اون بالا هم چهارتا اتاق ِ که دو به دو روبه روی همن!! که دوتا اتاق بغلی مال من و تنها داداش گلم فرشیدِ! حیاط خونه هم که عاشق دوتاچیزشم...یکیش حوضش که خودم انتخاب کردم...یه حوض مربع شکل که یه مجسمه پسر کوچولو وسطشه که یه کوزه دستشه!! از تو کوزه هم آب فوران میکنه.....و دومیش هم گل های رزیه که مامانم کاشته...البته گل های دیگه هم هست ولی از رزش خیلی خوشم میاد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اومدی گلم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد خونه شدم و کوله امو انداختم رو یکی از مبلا...مقنعه امو با یه حرکت سریع درآوردم...رفتم سمت آشپزخونه و از پشت مامانمو بغل کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره قربونت برم...به به میبینم به افتخار ملکه ورتا پیتزا پختین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشت یه بوس از لپم کردو گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نخیر....امروز عموتینا میان...گفتم پیتزا کنم آخه میدونی که چقد از پیتزا خوشش میاد!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لب و لوچه ام آویزون شد....مامانه داریم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه من میرم لباسامو عوض کنم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم تو اتاقم و در رو بستم...یه اتاق بزرگ با یه تخت نارنجی کمرنگ که عاشقشم...و یه تابلوئه گربه که پشت زمینه اش نارنجیه...که البته چون خودم کشیدمش به افتخار خودم بالا تختم زدم...و پرده های لیمویی که به نارنجی میزدویه فرش نرم دایره ای که وسط اتاقم پهنش کردم...سمت راست اتاقمم یه میزِ که ماله لپ تابمِ......از تو کمدم لباسامو در آوردم و پوشیدم...طبق معمول پریدم پای نت ببینم اونجا چه خبره!! رفتم تو آیدیم و دیدم بهرام آنه!! یه لبخند گوشه لبم جا خوش کرد...پی ام دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلاممممم خره خدا!! حالا دیگه بدون اینکه به من بگی میزاری و میری؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام...نه بابااااا بدبخت شدم بخدا! مامان بزور بردتم شمال!! اونجام که یه هفته موندیم...واسه همین نشد...راستی دانشگات کی شروع میشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هی امروز یه سر رفتم ....بد نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خدا بگم چیکارت کنه....آخه روانشناسی شد رشتههههه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به تو چه؟ خب دوستش دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آجی جون میرفتی حسابداری بعدش میومدی پیش خودم حسابدار شرکت خودم میشدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برو بابا....تو بیا تو شرکت داداش من کار کن (آیکن خنده)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هنوزم زبونتو موش نخورده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه والله ببین شب عمومینا میان...باید برم به مامی کمک کنم.....شب بیا حرف میزنیم اوکی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه....زیاد با اون پسره نگردیا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چشم "دادااااااااش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان اومدن.....رفتم در رو باز کردم و اول با عمو سلام دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام عموی کچل خودم...درچهحالی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام دختر خنگ خودم تودرچه حالی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عموووو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلااااااام عمه ی گل خودم شما درچه حالی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و لپمو بوسید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ممنون عزیزم خوبم...هنوزم همونی دیگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره...پس شهرا م کو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شرمنده عزیزم کار داشت...گفت جبران میکنه یه روز دیگه میاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آهان باشه...ببفرمایین تو دم در بده....مامانم الان میاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ماااامااانکجایین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اومدم دارم چایی رو آماده میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بزار من الان میام....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان برو سلام کن من چایی رو میارم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه زود باشیا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چایی رو دم کردم و رفتم سمت هال...همه چاییاشونو برداشتند و شروع کردیم به حرف زدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب عزیزم دانشگاهت خوب بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره عمه جون..عالی بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چند روزشو میری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-روزای زوج!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو یه حبه قند گذاشت تو دهنش و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب خوبه...روزای فرد میری پیش داداشت کار کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمیدونم.....بیشتر میخوام یه نمایشگاه از تابلو هام بزنم...میدونید که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره عزیزم...بزن مارو هم دعوت کن...کمکم خواستی رو خودم حساب کن باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه...فک کنم حدود یکی دو هفته بعد راه بندازمش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوبه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از نیم ساعت حرف زدن یه خمیازه الکی کشیدم وگفتم::خب دیگه با اجازتون من برم بخوابم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان و عمه با هم گفتن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه عزیزم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و یه بوس واسه همشون فرستادم و رفتم تو اتاقم....پریدم پای نت که با بهرام بچتم.....اما....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

**************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما یه لحظه یادم اومد به فرشید اس بدم که بستنی یادش نره...پس زودی اس دادم و دوباره پریدم پای نت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدم هنوزم آنه پس با خوشحالی پی ام دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هی هنوز نرفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه بابا....گفتم برم بیای ببینی نیستم منو میکشی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوبه خودتم میدونی....(آیکون زبون درازی) راستی شهرام نیومد!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ا؟ چه خوب!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-داداش...جون من بیا یه قرار بذاریم دلم واشه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از یه دقیقه جواب داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمیشه میدونی که مامانم زیاد حالش خوش نیست...بیایم تهران واسه ریه هاش بده!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-راس میگی...هی روزگااار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیه تو دیگه واسه چی مینالی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میدونی احساس میکنم اگه بهت بگم فک کنی یه روانیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه باو! همینجوریشم میدونم یه چی کم داری....حالا بگوووو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میدونی امروز تو دانشگاه...یه پسره رو دیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نکنه عاشقش شدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه باو! میدونی چشاش چه رنگی بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-قرمز؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مرگ!! خاکستری....ولی یه جوری بود....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه جوری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-انگار میشناسمش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مگه نمیشناسیش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه باو! امروز هرچقد فک کردم یادم نیومد کجا دیدمش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا ازش خوشت اومد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه...تازه یه احساس خیلی بدی هم بهم دست داد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هی روزگار! تو از چه نوع پسرایی خوشت میاد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مغرور و با شخصیت..خوش تیپ ...پولدار...خوشگل...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بگو بگوو....دارم گوش میدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اممم و اینکه دست و دلباز باشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا مثلا میخوای واست چی بخره؟؟ تو که خودت پولداری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو روسننه؟؟ اینکه آدم پول خودشو خرج کنه و پول دیگران رو خیلی فرق میکنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-روووورُ ببرن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ما همینیم دیه!!(آیکون خنده)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***********

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازم این گوشی ویبره اومد و مارو از خواب بیدار کرد...بی حوصله خاموشش کردم و از جام پاشدم ورفتم سمت اتاق فرشید....یه لگد به در زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فرشیدددد....پاشووو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کوفت....بیدارم! برگشتم دیدم پشتم واستاده! جلل خالق!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببین میخوام امروز برم خرید....یه چندتا وسیله واسه نقاشی لازم دارم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوووه چرا اینقد طولانیش میکنی؟ بگو پول بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و دستمو دراز کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره پول وده پول زور وده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و پولو گذاشت کف دستم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ولی یادت نره زود برگردی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دادااااشییییی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باز چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میگما یه ماشین نمیخری که...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخماش رفت تو هم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نخیر...دیگه غلط کنم واست پول خرج کنم...دختره ی پررو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فرشید............

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی هولم داد وگفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برو دیگه...الان کار دارم باید برم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایشی گفتم و رفتم لباس بپوشم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

**************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تابلو رو جلو خودم گذاشتم و چشمامو بستم....فکر کردم چی باید بکشم...نفس عمیقی کشیدم و قلم بدست شروع به نقاشی کردم....اونم چشم بسته...بعد از چند دقیقه چشامو باز کردم و با وحشت به تابلوم خیره شدم.....یه جفت چشم خاکستری ....با دست لرزان قلمو از پرت کردم و آب دهنمو قورت دادم....داشتم دیوونه میشدم چرا اینو کشیدم دو قدم عقب رفتم و نشستم رو تخت....خدایا آخه این چشما چی دارن که منو با چند لحظه نگاه کردن کلا زیرو روو کرد....با پاهایی لرزان رفتم سمت تابلو...دستمو بردم سمت چشما....لمسشون کردن که ناخودآگاه یه قطره اشک از چشمام سرازیر شد...داشتم دیوونه میشدم...ورتا یه کاری کن...رنگی که کنار دستم بود و گرفتم و کوبوندم به تابلو...هقهق گریه ام سکوت اتاقو میشکست...نمیتونستم بفهمم چمه!! دوباره به تابلو که رو زمین افتاده بود نگاه کردم...رنگ قرمز ریخته بود رو تابلو که فقط قسمتی از ابروهارو خراب کرده بود...دیگه نمیتونستم تحمل کنم...تابلو رو گرفتم و گذاشتمش زیر تخت...با گریه رفتم تو بالکن اتاقم...اونجا تنها جایی بود که میتونستم راحت باشم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***********

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روبینا کوله اشو جابه جا کرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه والله میخواستیم بریم اون ردیف اولا بشینیما!!ایش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اشکال نداره اون ته تها هم خوبه.....اونجا چه خبره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه ای بالا انداخت و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمیدونم والله....لابد بازم یه خوشتیپی چیزی اونجا نشسته که همه جمع شدن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به هرحال بریم اونور بشینیم که اصلا حوصله این پولدارای افاده ای رو ندارم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-والله من که هر روز دارم یکیشونو تحمل میکنم...دیگه عادت کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه مشت به بازوش زدم وگفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خدا وکیلی من با وجود پول بازم افاده ای نیستم اینو قبول کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه قری به سروگردنش داد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خیلی خب باباااا..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازم به جمعیت که گوشه سمت راست کلاس جمع شده بودن نیگا کردم...راستش فوضولیم گل کرده بود که کی اونجا نشسته که دخترا اینجوری براش دست و پا میزنن....بازوی روبینا رو کشیدم و رفتیم گوشه سمت چپ سالن نشستیم.....روبینا کوله اشو گذاشت رو صندلی و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه والله شنیدی چی میگفتن؟ بعد صداشو نازک کرد و با عشوه گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سانیار جوون من حاضرم باهات بیااااام...راستی به بااباات سلام مخصوووووص منو برسون!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ام گرفت این دیگه چرا حرص میخورد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا ولش کن...فک کنم قحطی شوهر بهشون فشار آورده که اینجوری میکنن!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه بالا انداخت و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمیدونم هرکی هست معلومه کله گنده اس و البته پولدار!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مارو سننه؟ ولش کن دیگه.....تو همین لحظه صدای یکی که مارو صدا میکرد توجهمونو جلب کرد! برگشتم و به سمت راست نیگا کردم و با دیدنش لرزه به تنم افتاد.....بعد یه نیگا به جمعیتی که پشت سرش بود کردم!! همه داشتن به ما نیگا میکردن!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکان داد و با لبخند ژکوندی که همیشه از این نوعاش متنفر بودم رو به ما گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام سانیار هستم.....البته سانیار مستی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونم چرا احساس کردم زیادی پرروئه.....پس بیخیال گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همچین کسی رو نمیشناسم...لطفا زودتر بگین چیکار دارین....میبینین که کار دارم! نه والله چقدم کار داشتم!! نمیدونم این روبینا چِش بود که هیچی نمیگفت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببخشید مزاحم بیکاریت شدم!! (نه والله آدم نمیشه!) ولی اومدم بهت خبر بدم پس فردا راس ساعت شیش میام دنبالت که با هم بریم ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشامو تا جایی که جا داشت گرد کردم!! بشر تا این حد پررو ندیده بودم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امر دیگه ای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بادی به غبغب انداخت وگفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه امر دیگه ای ندارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون دادم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببینم شما کی هستی که اینجوری دستور میدی؟ فک کردی همه دوروبرت مثه پروانه میچرخن و هرکاری گفتی میکنن؟؟ نه جانم اگه اینجوری فک میکردی من اولیشم که از دستور عالیجناب که من حتی یه بارم اسم و فامیلشو نشنیدم سرپیچی میکنم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دفعه روبینا یه سقلمه به پهلوم زد که دیگه زر نزنم!! برگشتم به جمعیت نیگا کردم که دیدم دخترا با بهت و ناباوری و البته وحشت بهم زل زدن و پسرا هم با پوزخند!! جرئت نداشتم به چشمام نیگا کنم واسه همین به گوشیم که رو میزم بود خیره شدم....تو کلاس سکوتی که بود منو ترسوند....همه مثه یه مجرم بهم نیگا میکردن! بعد از لحظاتی نه چندان کوتاه سانیار خیلی مغرورو سرد بهم خیره شد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مثه اینکه نمیدونی من کیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اینکه میترسیدم ولی بازم گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من نباید هرخری رو بشناسم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازم روبینا یه سقلمه به پهلوم زد....نه والله طرف حتما یه شخصی هست که همه اینجوری شدن!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ا...آقای م..مستی ورتا نمیدونه شما کیی واگرنه....ای...این ححرفارو نمیزد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کم بود از تعجب پس بیفتم!! این دیگه کیه!!دست به سینه نشستم و به چشماش خیره شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب خودتو معرفی کن ببینم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تکبر سرشو بالا گرفت و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سانیار مسی...پسر مدیر این دانشگاه ...خواننده که چندتا آلبوم دادم بیرون! والبته یکی از پولدارترین بچه های اینجا.....هرکی بامن دراُفتد ورافتد!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوه پس این بچه نکبتی پسر مدیره!! اشکال نداره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیخیال شونه بالا انداختم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دفعه یکی از دخترا داد زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آه روانی میدونی درافتادن با آقای مستی مساوی با اخراج از دانشگاه!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گنگ نگاهمو به جمعیت دوختم...راس میگفت!! وای خدا دانشگاه زندگیمه!باید چیکار میکردم؟ اما غرورم چی؟؟ چی باید بگم؟؟ دهن باز کردم تا چیزی بگم که در کلاس زده شد و استاد اومد تو....یه لبخند ژکوند زدم و به سانیار که خیلی عجیب بهم خیره شده بود نیگا کردم....نه والله قصد نداشت بشینه سرجاش....استادمون یه مرد چهل ساله که هیکلش یکم زریف بود! اما لباسش خیلی مرتب و شیک!! همم بدک نبود!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام بچه ها....بنده نیکویی هستم! استاد درس ....تون.....باید از همین اول بگم که روش تدریس من با بقیه استاداتون فرق میکنه...اول از همه کی میتونه بگه روانشناسی یعنی چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یعنی روانو بشناسیم!! برگشتم به پسره چشم غره رفتم که چقد زحمت کشیدی!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آفرین...یعنی روان رو بشناسیم...جلسه اول میخوام بهتون یه فعالیت بدم....فعالیتی که نتیجه اش از همه چیز مهم تره!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب به حرفاش گوش دادم این دیگه کی بود!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببینید اولین فعالیتتون نگهداری از یه تخم مرغ ِ!! البته تخم مرغی که توش یه جنین کوچولوست!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به روبینا نیگا کردم!! هردو با دهن باز داشتیم نیگاش میکردیم.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بزا ببینم چند نفرین تو کلاستون....همم 34 تا خوبه...خب میایم جفت بندی میکنیم...دونفر دونفر از یه تخم مراقبت میکنین!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چییییییییییی!! این دیگه کیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روبینا سرشو خاروند و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمیدونم والله جلل خالق!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب اسم جفت ها رو کاملا شانسی انتخاب میکنم...جفت اول سارا پارسایی و معین دراندشت!! خنده ام گرفت بیچاره فامیلیه داره!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حدود سه دقیقه بعد که 15 جفت و گفت من مونده بودم و روبینا و سانیار و یه پسره دیگه! دستام میلرزید خدا خدا میکردم باهاش نیفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-و درآخر خانوم ورتا و آقای ...کوشا!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخیشششششششش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مرگ حالا من باید ریختشو تحمل کنم...با اون اخلاق افاده ایش....دستشو گرفتم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تسلیت گلم!! اشالله بچه اتون با کمال سلامت و شادابی بدنیا بیاد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کوفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب بچه ها من امروز بعد از آخرین کلاستون میام و تخم مرغ هارو میدم! شما تا وقتی که جوجه ها از تخم نیومدن بیرون باید ازشون مواظبت کنید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از پسرا گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-استاد رحم کن! ما تازه روز اولمونه...من که نمیتونم هی برم این تخم مرغرو بگیرم و هی ببرمش بدم به طرف!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این مشکلاتو اگه الان نتونین حلشون کنید دیگه ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

********

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره کلاس آخرم گذروندیم و همه داشتیم وسایلامونو جمع میکردیم...یکی از دخترا که از اول کلاس سیریش شده بود به من گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببین ورتا جان این احمقانه اس که دعوتشو رد کنی! اولشم که با این کارت از دانشگاه بیرونت میکنن دومشم که اون خواننده اس..سومشم که میدونی چقدر پول داره؟؟ چشم غره بهش رفتم و چیزی نگفتم...در همین حین بازم سانیار و نوچه های پولدارش اومدن پیش ما...سانیار روبه روی من واستاد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب ورتا خانوم....ساعت شیش خوبه دیگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه جور بهشنیگار کردم که چیزخوردی!! یه دفعه اخماش رفت تو هم و دستاشو گذاشت رو میز و سرشو آورد جلو....طوری که فاصله بینمون اندازه یه کف دست بود....دیدم یه پوزخند زد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-داداشت چیکاره اس؟امم آهان یه شرکت داره ها؟ چقد به اون شرکتش مینازه؟ اگه از دستش بده چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونم تو چشماش چی بود...انگار از سالها پیشه که منو میشناسه...جوری نیگام میکرد که انگار میتونست تا ته ته ذهنمو بخونه....مضطرب با پام رو زمین ضربه میزدم که سرشو عقب کشید و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فک کنم با ساعت شیش هیچ مشکلی نداشته باشی....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آب دهنم خشک شده بود...این دیگه کی بود...از جد آبادمم خبر داشت...یادم نمیاد حتی یه بارم تو دانشگاه درمورد فرشید حرفی زده باشم.....چشمامو بستم تا یکم به خودم مسلط شم....باید میفهمیدم چی از جونم میخواد...همه این اتفاقایی که افتاده....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام بچه ها...اومدم تخم مرغارو بدم....مواظب باشین نشکنه ها.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی توجه به استاد شروع به جمع کردن وسایلام کردم...بغض کرده بودم در حد چی! بعد از لحظاتی یه پسر بلند قد با موهای خرمایی و چشم های قهوه ای و پوست سفید اومد جلو و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام مرتا خانوم...من سامان کوشا هستم....جفتتون تو این فعالیت.....بی توجه یه سانیار که داشت به ما نیگا میکرد با یه لبخند گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منم که ورتا اسدی...از اینکه لحظه آخر شما جفتم شدین بینهایت خوشحالم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدم یه لبخند زد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امروز تخم مرغو شما میبرین یا من؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هیچکدومتون! با تعجب به سانیار نیگا کردم!! این دیگه کی بود!! اومد سمت ما و تخم مرغو از دست کوشا گرفت و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جفت من تویی....با دهن باز نیگاش کردم! نه والله بهش رووو دادم پررو شد! قیافه اش شده بود مثه اون پسربچه های کوچولو که فکر میکنن همه چی ماله اوناس و باید طبق میل اونا پیش بره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازم بی توجه به اون تخم مرغو از دستش گرفتم وگفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آقای کوشا شماره اتونو بدین تا من خودم زنگ بزنم و بهتوون بگم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدم سانیار یه پوزخند زد و رفت....آخیش حالشو جا آوردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اه این روبینا هم که از موقعی که تموم شدیم غیبش زد!! گفت میره دستشویی!!خداااا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

**********

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم خونه و طبق معمول پریدم پای نت! اه این بهرامم که باز نیومد....دیشب میگفت این روزا مامانش حالش بدتر شده و باید ببرتش بیمارستان و دکتر و اینا....دلم براش میسوخت...خاموشش کردم و رفتم رو تختم دراز کشیدم...فکر نمیکردم سانیار اینقد احمق باشه که با خانواده ام تهدیدم کنه! اصلا من هنوز تو کف اینم که از کجا میدونست داداشم چیکا ره اس!!نه والله باید فردا باهاش برم و یه جوری از زیر زبونش دربیارم! راستی میگفت آهنگ داده بیرون...از طریق نت گوشیم رفتم یوتوب و زدم سانیار مستی!! اوه راس راستی چند تا آهنگ داده بیرون! البته آهنگای بقیه ی خواننده هارو دوباره خونده! عجب! زدم آهنگ دیگه دیره مازیار فلاحی با صدای سانیار مستی.....صدای گشیمو بلند کردم و بهش گوش دادم....نه والله صداش خوب بود...بم و گیرا...اوه بچه ام چقد با احساس میخوند.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه دیره واسه موندن دارم از پیش تو میرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جدایی سهم دستامه که دستاتو نمیگیرن....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهنگ همینطور ادامه داشت و من چشامو بستم تمام اتفاقات امروز مثه چی از جلو چشام رد شد...پسره نکبتی چقد تنفر انگیز بود...بیخیال شدم و میخواستم گوشیمو خاموش کنم که یه دفعه یه شماره ناشناس زنگ زد....گفتم لابد سامان کوشاست دیگه پس گوشی رو گرفتم وگفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام آقا سامان.....چه عجب داشتم نا امید میشدم.!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دفعه با کمال تعجب دیدم نخیر این ول کن نیست!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام ورتا خانوم! اشتباه گرفتی! زنگ زدم بگم دیگه جفتت منم نه سامان درضمن استاد هم گفت مشکلی نداره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به تابلو گربه ام خیره شدم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی از جونم میخوای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو چی از جونم میخوای مهم اینه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خشکم زد...این دیگه کی بود!! چه مسخره حرف میزد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من فقط اینو میخوام دست از سرم برداری...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میخوام جبران کنم همین....و گوشی رو قطع کرد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جبران کنه؟ چیو؟ دستام میلرزید و یه حس بدی داشتم...نمیدونم چرا هیچ ازش خوشم نمیومد...اصلا عین آدمم که حرف نمیزنه !ایش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینم از این پست....بچه ها نظری راجع به داستان داشتین پ.خ بزنین....:-2-27-:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تلفنُ برداشتم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای شهرام پسر عمومو شنیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام ورتا چطوری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوبم...چرا نیومدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا شما به بزرگیه خودت ببخش...کمی کار داشتم واسه همین نشد...ولی میخوام جبران کنم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میگم بیا امروز بریم بیرون ..مامان گفت فقط روزای زوج کلاس داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هی با خودم فک کردم و گفتم بهتر از بیکاریه که!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه...کی میای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نیم ساعت بعد میام .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوکی منتظرم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*********

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه مانتوی قهوه ای شیک با شلوار جین پررنگ و شال کرمی که به قهوه ای میزد....همه چی خوب بود....رفتم پایین و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به بازم سلام شهرا م آقا! گفتی نیم ساعت منو علاف میکنی یه ساعت بعدش میای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدم خندید و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه والله بخدا ترافیک بود نشد...حالا اگه حاظری بریم....رو به مامانم گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب عمه جان با اجازه ما بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه عزیزم برین...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گونه مامانمو بوسیدم و یه بای بای کردم...از خونه اومدیم بیرون و رفتیم تو ماشین بی ام وِ ش نشستیم....هیچ از این مدل خوشم نمیومد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوبه صدبار گفتم این ماشینتو عوض کن...یه پورشه ای چیزی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برو باااباااااااااا....من گورم کجا بود کفن داشته باشم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند خندیدم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هرکی کفن نداشته باشه تو یکی خوبشم داری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریتکان داد و چیزی نگفت....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا کجا میریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یادته دفعه قبل قول کجا رو دادم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشام برق زد و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه مرگ من!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره میریم شهربازی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس بزن بریییییییم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از شهربازی رفتیم یه رستوران....بد نبود خوب بود....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا خوش گذشت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چحورم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میگما عید بریم ایتالیا؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمیدونم....باید فک کنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکان داد و چیزی نگفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*******

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تغییر دادن حقیقت و گفتن آن هیچ ضرری به خودت نمیرسانی....اما گاهی با گفتن خود حقیقت نه تنها به خودت بلکه به او هم ضرر میرسانی....پس حقیقت مصلحتی بگو....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***********

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشیم زنگ خورد...مهتاب بود....مهتاب یکی از بچه های گروه موسیقی بود...از اونجا که من بیکار بودم منظورم تابستونه به گروهشون پیوستم و تو بعضی جاها پیانو زدم...لبخندی زدم و گوشی رو برداشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام مهتاب خانوم....چه خبرا؟ از این طرفا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام گلم..ببخشید دیگه دیر دیر زنگ میزنم...آخه کلی کار ریخته رو سرم...خب بگو درچه حالی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به کتابم خیره شدم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هیچی میگذره! تو چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ماهم همینقد که نفس میکشیم خودش کُلیه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه خبر از بچه های گروه؟ کی میاین تهران؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوناهم خوبن سلام میرسونن....تهرانم جمعه میایم....زنگ زدم بگم اگه مایلی روزی که تهرانیم مبیایم با ما بزنی....ها؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فکر بدی نیست...چرا که نه؟ دلمم براتون تنگ شده...پس جمعه میاین دیگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره.....قراره تو یه تالار بزنیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوکی فهمیدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه گلم ببخشید دیگه کارم دارن باید برم....تا جمعه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه عزیزم فعلا....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

**********

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این روبینا یه چزیش هستا!! دیروز زنگ زد گفت نمیاد ...گفتم واسه چی؟گفت همینجوری!! عجب!! ولی اینو ولش کن باید برم با این سانیار حرف بزنم ببینم حرف حسابش چیه...وارد دانشگاه شدم و دیدم داره میره سمت در داخلی....دنبالش دویدم و داد زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هی تو.....مستی! فک نمیکردم تو این سروصدا صدامو بشنوه....ناخودآگاه لبخند زدم و رفتم سمتش....یه لبخند کج زد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فرمایش حاج خانوم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشامو ریز کردم وگفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باید حرف بزنیم......میدونی که!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکان داد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پایه ای دوباره بریم شهربازی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اولش که متوجه منظورش نشدم ولی بعدش از تعجب خشکم زد....نه این بشر یه چیزیش هست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو....تو جاسوسی میکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا پایه ای کلاسو بپیچونی یا نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اونجا که فوضولیم گل کرده بود سری تکون دادم و راه افتادیم...رفتیم سمت ماشینش....اااا پورشه سفید رنگ...عاشق این مدلم! در جلویی رو برام باز کرد و نشستم..........خودشم نشست و راه افتادیم..بدون اینکه نیگاش کنم گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب بگو میشنوم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی میخوای بدونی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اینکه چی از جونم میخوای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هیچی...تو مگه جونم داری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند زدم وگفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مسخره بازی درنیار...بگو چی میخوای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میخوام جبران کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی رو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خیلی چیزارو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مثلا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اینو نمیتونم بگم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یه سوال دیگه بپرسم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بپرس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من قبلا جایی دیدمت؟آخه احساس خیلی بدی نسبت بهت دارم.....نمیدونم بچه ام چِش شد یه دفعه ای زد رووو ترمز....با ترس به روبه رو خیره شدم...قلبم داشت میومد تو دهنم....زیرچشمی نیگاش کردم دیدم انگار رفته تو عالم هپروت...یه دستی جلو صورتش تکون دادم و داد زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هی خره...الان یه ماشین دیگه بیاد میخوره به ما......یه دفعه تکون خورد و به راه افتاد....با صدای گرفته ای گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دیگه گنده تر از دهنت حرف نزن....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه جوابمو بده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الان میریم یه جای خلوت حرف میزنیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***********

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از اینکه سفارشارو داد رو به من گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بطور خلاصه بهت میگم....من خوبیتو میخوام....وقتی میگم میخوام جبران کنم یعنی خوبیتو میخوام....ولی تو داری میگی ازم بدت میاد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به چشماش خیره شدم....حرفاش نامفهوم بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس بگو چیکار کردی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الان نمیشه...با گذر زمان خودت میفهمی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند زدم وصدامو بردم بالا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی رو میخوای بفهمم؟؟از روز اولی که دیدمت کابوسم شده تو!! از وقتی دیدمت کلا زیرو روو شدم....نمیفهمم چه مرگمه ولی هرچی هست زیر سر توئه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه چنگ زد به موهاش و نگران نگاهم کرد.....نمیدونم چرا دلم براش سوخت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ازم متنفری نه؟؟ وبعد زیر لب گفت اگه هم باشی حق میدم.....تو همین لحظه گارسون اومد و دو فنجون قهوه تلخ و یه کیک شکلاتی گذاشت.....بهم نیگا کردو گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عاشق کیک شکلاتی مگه نه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه والله من اگه این بشر رو بشناسم گل کاشتم!! سری تکون دادم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب من هنوز منتظر جوابمم.....تو قبلا منو جایی دیدی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به فنجانش خیره شد وگفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من آره ....خب وقتی با بابات اومدی آمریکا دیدمت....راستش وقتی بااباات تصادف کرد من با کمال آرامش تورو توو اوون کشور غریب تنها گذاشتم...واسه همین عذاب وجدان گرفتم......حرفاش احمقانه بود...پوزخند زدم وگفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من حتی یادم نمیاد تو کی هستی اونموقع میگی درقبال من وظیفه ای داشتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب حتما میدونی چون به بابات وابسته بودی نتونستی مرگشو تحمل کنی....بعد یه مدت هم با هیپنوتیزم روز مرگ باباتو از ذهنت پاک کردن....شاید واسه همینه که منو یادت نمیاری....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی فکر کردم...راست میگفت ...خیلی به بابام وابسته بودم...روز تصادف بابام به یادم نمیاد فقط روز خاکسپاریش یادم میاد...اونم خیلی کم...مامانم اینا آمریکا نیومده بودن ولی بعد از اینکه خبر فوت بابام به گوششون رسید فرشید خودشو زودی رسوند به ماها...اول کارای بابا رو درست کرد و بعد دید من تووو شُک ام منو برد پیش یه روانشناس...اونم گفت یاید اون روز رو از ذهنش پاک کنیم تا بتونه راحت تر زندگی کنه....منم قبول کردم و از اون به بعد روز سیزده مهر رو هیچوقت بیاد نیاوردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هی الوووو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهش خیره شدم و با لحنی اندوهگین گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مرگ بابام باعث شد تا چند وقتی توو خودم باشم...بعد سرمو بهش نزدیک کردم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.