یگانه دختریک سردار به اجباربه راه خلاف کشیده میشه وبه یک قاتل تبدیل میشه حالا میخوادانتقام بگیره و…..پایان تلخ

ژانر : پلیسی، عاشقانه

تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۱۲ دقیقه

مطالعه آنلاین کلت طلایی
نویسنده : silversea horse

ژانر : #عاشقانه #پلیسی‎

خلاصه :

یگانه دختریک سردار به اجباربه راه خلاف کشیده میشه وبه یک قاتل تبدیل میشه حالا میخوادانتقام بگیره و…..پایان تلخ

از نور می آیم

نفس می کشم

چشم باز می کنم

زندگی می کنم

و به سوی تاریکی می دوم

با قلبی بسان سنگ

در تاریکی شناور می شوم

مهربانی را سر در قلبم بر دار می آیزم

چاقو را در قلب محبت می زنم و

سه گلوله حرام انسانیت می نمایم

در تاریکی می ر*ق*صم

چشمانم را می بندم

نفس نمی کشم

نفسش را می گیرم

چشم هایش را تا ابدیت بسته نگاه می دارم

در میان نور و غرق در تاریکی می ر*ق*صم

ر*ق*صی تلخ در میان دریایی از نفس های گرفته شده

چشمان همیشه بسته و

انسانیت های خاک شده

چشمانم را نمی بندم

نفسی می کشم و

نفس ها می گیرم

چشم ها بسته می شوند برای ابدیت

با چشم باز می گیرم!

نفس انسانیت را

و چشمان مهربانی را برای همیشه

و مردم را می کشم!

با چشمان باز و در تاریکی قلبم

(niayesh-s.s)

کمی خستگی در کرد. نفس عمیقی کشید و منتظر شد. روی سطح سرد پشت بوم تو هوای پاییزی دراز کشیدن این سختی ها رو هم داشت. بالاخره انتظارش سر اومد. نیم چه لبخندی رو لباش نشست. یه چشمشو بست و اون یکیو هم پشت دوربین تفنگش. به هدفش خیره شد. آروم گفت:

- از اون ماشین شیکت بیا پایین دیگه.

هدف انگار منتظر حرفش بود، چون از ماشین خارج شد. دستش رو روی ماشه تفنگ شکاریش گذاشت و ثانیه ای بعد صدای خفه ای شنیده شد و مرد روی زمین افتاد. کسی توی کوچه نبود. وسایلشو جمع کرد و سریع از ساختمون خارج شد. مرد به آسونی مرده بود. تا یه مسافتی رو دوید. وقتی مطمئن شد کاملا از محل حادثه دور شده و به یه جای شلوغ رسیده، نفس عمیقی کشید. دستی برای ماشین های عبوری تکون داد. سوار ماشینی شد که مردی راننده بود و یه زن هم عقب نشسته بود.

- کجا پیاده میشی؟

- نیاوران.

راننده دیگه چیزی نگفت. چند دقیقه بعد صدایش سکوتو شکست.

- همین جا.

راننده نگه داشت.

- میشه پونصد تومن.

پولو داد و وارد کوچه ی محل سکونتش شد. جلوی در خونش ایستاد. کلید رو از جیبش در آورد و در رو باز کرد. در رو پشت سرش بست و سویی شرت گشاد، کلاه دارش رو از تنش درآورد و به جالباسی آویزون کرد. کیف بزرگش که هر کی نمی دونست فکر می کرد توش گیتاره رو کنار در گذاشت. خودشو پرت کرد روی مبلو کنترل تلویزیونو برداشت. شروع کرد به عوض کردن کانال ها. چند دقیقه بعد غرغر کردنش شروع شد.

- خاک بر سرتون با این برنامه های آب دوغ خیاری.

آخرین شبکه ای که دید داشت فیلم لئون رو نشون می داد. توجش جلب شد و تا آخرشو دید. آخرش با بی تفاوتی گفت:

- یه فیلم مثل بقیه فیلم ها.

از جاش پرید و رفت تو آشپزخونه. در یخچالو باز کرد و دو تا تخم مرغ برداشت و نیمرو کرد. شامش که تموم شد، ظرفو شست و رفت سمت حموم. موهاشو که با کش بسته بود باز کرد و طبق عادتش چند بار سرشو تکون داد. از حموم که در اومد خیس خیس بود. عادت نداشت خودشو با حوله خشک کنه. موبایلشو برداشت و شماره گرفت. صدای خشنی جواب داد:

- بله؟

- با اربابت کار دارم نره خر.

- کی هستی؟

- اربابت می دونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میگم کی هستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میگم اربابت می دونه. بده گوشیو بهش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد غرغر کرد و چند لحظه بعد صدای مردی توی گوشش پیچید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بلا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- توئی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نخیر دختردایی پسرعمومه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه خبر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دوستت با مغز خورد زمین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- صدمه چقدر بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- صد در صد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پول بیمارستانو کجا باید بدم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جلوی پارک همیشگی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خودت می گیری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کی بیاره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خودت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه، فردا می بینمت. راس ساعت نه صبح.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تماسو قطع کرد. باید رمزی حرف می زد، احتیاط شرط عقله. رفت تو رخت خواب. به دقیقه نکشیده خوابش برد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یگانه، یگانه. یاشار رو کشتن. یاشار رو کشتن. یگانه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوابش برد و دیگه کاب*و*س ندید. البته کاب*و*س دیدن که کار هر شبش بود. صبح ساعت هفت از جاش بلند شد و همه کاراشو که انجام داد. یه کلاه گیس مشکی گذاشت رو سرش و نصفشو ریخت تو صورتش. عینکی هم زد به چشمش و یه اسلحه هم گذاشت تو کیفش محض احتیاط. یه ربع به قرار مونده بود که رسید به پارک. تیپش ضایع نبود، فقط موهای تو صورتش تو چشم می زد. یه مانتوی مشکی با شلوار جین. روی صندلی نشست و شروع کرد به بازی با زیپ کیفش. چند دقیقه نگذشته بود که صدای پای یکی اومد و بعد بوی عطرش. از این عطرش نفرت داشت و برای همینم تو ذهنش مونده بود. دید نیومد کنارش بشینه آروم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمیای؟ برم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کجا بری؟! کار داریم حالا حالاها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از بین موها دید اومد کنارش نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب چه خبر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خبر و مرض. میدی یا برم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ای بابا چقدر اصرار داری؟ باشه. توی اون کیف سامسونتیه که بغلت گذاشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به کیف کرد. آهی از سر ناامیدی کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو نمی فهمی یه زن با یه کیف سامسونت یه مقدار ضایعست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دیگه ببخشید. مطمئنی مرده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه این که گلوله از سرش کمونه کرده باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مثل همیشه عالی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله می دونم. به امید هرگز ندیدنت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه نمی خوای دیگه با ما کار کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه دیگه کافیه. دو سه تا پروژه باهاتون بودم. یه کم تنوع لازم دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جاش بلند شد. کیفو برداشت و به سرعت به خونش برگشت. کلاه گیسو برداشت، عینکو پرت کرد روی جاکفشی. اسلحه طلایی رنگشو توی یه کیف دیگه گذاشت و کیفو برداشت. شال مشکیشو عوض کرد و یه شال سفید انداخت رو سرش. موبایلشو برداشت و دوباره رفت بیرون. کنار خیابون وایستاد و به ماشینی که جلوش توقف کرد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تجریش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسری که پشت فرمون نشسته بود زل زد بهش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره، میرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسافری تو پیکان سفید رنگ نبود. در رو تقریبا به هم کوبید. ده دقیقه بعد با وجود ترافیک تجریش بودند. اصلا حوصله پیاده روی نداشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چقدر میشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شما بده هزار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تعجب کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه سر گردنس؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می دونی چقدر ترمز کردم؟ لنتم داغون شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه بابا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه هزار تومنی از توی کیف پول مشکیش کشید بیرون و انداخت روی صندلی کمک راننده. توی ایستگاه اتوب*و*س تقریبا ده دقیقه ای معطل شد تا بالاخره اتوب*و*سی که داشت از فرط وجود آدم توش می ترکید اومد. یه تعداد خارج شدند و یگانه سوار شد. کنار پنجره ایستاده بود که متوجه شد کیفش تکون خورد. برگشت و دختری رو دید که حدس زد یه ذره از خودش کوچک تره. اهمیتی نداد، ولی بالاخره مچشو گرفت. دختر هم فهمید خودشو لو داده. یگانه مچشو گرفت و آروم طوری که فقط دختر بشنوه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به نفع خودته که دست توی این کیف نکنی، عاقبت خوبی نداره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سعی کن که دیگه تکرار نشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسس صداداری کشید و به پنجره تکیه داد. سنگینی نگاهیو حس کرد و چشماشو باز کرد. یه پسر رو دید که تو فاصله یه متریش ایستاده بود. چشم غره ای رفت، اما پسر از رو نرفت. همیشه از این حالت بدش می اومد. اشاره ای به پسر کرد، پسر جلو اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شماره بدم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه جای دیگه رو نگاه نکنی چشماتو در میارم، شک نکن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چقدر خشن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیلی خشن. سعی کن زیاد خودتو درگیر این و اون نکنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو خیلی خوشگلی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یگانه با حرص بهش نگاه کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فارسی می فهمی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا عصبی میشی؟ واقعیتو گفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببین، بعضی از این واقعیت ها ممکنه سرتو به باد بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو ظریف تر از اونی هستی که بخوای به کسی صدمه بزنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یگانه پوزخندی زد و وقتی دید یه صندلی خالی شده خودش را از پسرک دور کرد و روی آن نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا رفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یگانه طاقت نیاورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببین تو خیلی پررویی. واست گرون تموم میشه ها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو دلش از پسرک می خواست بحثو تموم کنه تا یه وقت اون جا حموم خون راه نیفته. خوش بختانه به ایستگاه مورد نظرش رسیده بود. نفس راحتی کشید و پول رو پرداخت کرد و پیاده شد، کمی راه رفت تا بالاخره رسید. پشت یه درخت وایستاد و به در خونه ای خیره شد. در خونه ای که همیشه فکر می کرد حالش از اون جا به هم می خوره. احساس الانش هم همین بود. در خونه ی پدریش باز شد و یه مرد بیرون اومد. یه مردی که دخترش ناپدید شده بود. یگانه نفس بلندی کشید و بیشتر پشت درخت قایم شد. بعد یه پسر اومد بیرون، یاسین بود. زیر بغل پدرشو گرفت و با هم سوار ماشین شدند. از همون جا نامادریشو تشخیص داد که نصفه نیمه از در خونه خودشو بیرون آورده بود. مثل بچه ای شده بود که پدرش بیرونش می کنه و بچه چشمش به خونه اس تا کی پدرش در رو باز کنه تا به یا جای آشنا برگرده، اما نه آشنا. اون خونه هیچ وقت واسه یگانه آشنا نبود. ماشین یاسین از جلوش رد شد. وقتی که ماشین تو پیچ کوچه ناپدید شد از پشت درخت کنار رفت و راه افتاد. یه ساعت بعد به خونه رسید. تلفنش زنگ خورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام جوجه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فرمایش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بعدی رو بگیر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه ذره بهم فرجه بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه، همین فردا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از آخرین بار فقط یه هفته گذشته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مهم نیست. نیم ساعت دیگه اطلاعات برات میاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشیو قطع کرد. رفت تو آشپزخونه دلبازش و یه قهوه درست کرد. قهوه رو که خورد زنگ در زده شد. از چشمی مخاطبشو شناخت و بعد در رو باز کرد. مرد کوچک اندام بسته ای رو تو دستای یگانه چپوند و تو یه ثانیه سوار موتورش شد و رفت. انگار عجله داشت. یگانه نشست و بسته رو باز کرد. عکس یه مرد توش بود. همه ی محتویاتو روی میز ریخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر لب گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب جناب سرهنگ منصور تهرانی، پنحاه و سه ساله، معاون اداره مبارزه با مواد مخدر. به به! چه سمتی. حتما با اینا کل کل کرده که باید بمیره. خب مثل این که فقط مرگ می خوان و بس. یه دختر جوون داره به اسم زهرا. زنش ده سال پیش به مرگ طبیعی مرده. خب خیلی ضایعه اگه برم و اسلحه مو بگیرم سمتش. یه لحظه نگذشته یه لشکر نامریی سوراخ سوراخم می کنن. بهترین راهو انتخاب می کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زد و به اتاقش رفت و چند دقیقه بعد با وسایلی برگشت و تمومشو با احتیاط روی زمین چید. چهار ساعت بعد به بمب ساعتی دست سازش با افتخار خیره شده بود و به خودش آفرین می گفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فردا منصور خان وقتی بره سوار ماشینش بشه استارت نزده، میره رو هوا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی روی لب هاش نشست. هیچ احساسی نداشت. دوباره تلویزیونو روشن کرد. اخبار رو دید و فیلمی خارجی نگاه کرد و بعد به رخت خواب رفت، چشماشو بست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یگانه؟ یگانه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یاشار؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره. چرا این جایی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باید کجا باشم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نزدیک من نباش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو گ*ن*ا*ه کاری. حق این جا بودن و نداری. از این جا دور شو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاشار فریاد کشید و یگانه به آتش کشیده شد. دوباره از خواب پرید. دستی به صورتش کشید و دوباره به خواب رفت. از خواب که بیدار شد صبحانه مفصلی خورد. تمام برنامه از قبل چیده شده بود و فقط یگانه رو کم داشت. بمبمشو آروم توی کیفش گذاشت. سویی شرت گشادشو پوشید و شلوار جینشو پاش کرد و کلاه سویی شرت رو هم انداخت روی سرش. موهای بلندشو زیر سویی شرت پخش کرده بود تا کسی متوجه دختر بودنش نشه. از خونه اومد بیرون و وقتی از تاکسی پیاده شد که نزدیک خونه هدفش بود. ماشین شناسایی شده بود، یه آر دی. ماشینو پیدا کرد. به تمام کوچه نگاه کرد، تمام خونه ها. کسی نبود. تازه اول صبح بود. بمبشو جاسازی کرد. از اون جا دور شد و بیست متر آن طرف تر ایستاد. عادت داشت قربانیشو موقع مرگ ببینه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اینم از سرهنگ خودمون. چه وقت شناسه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زد. بمب راس ساعت هفت صبح منفجر می شد. انگار که آهنگی رو زمزمه می کنه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سه و سه و سه. دو و دو و دو. یک و یک و یک و بنگ!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای کر کننده ای همه جا رو فرا گرفت و دو ثانیه بعد صدای جیغ. حتما صدای زهرا بود. خواست رد بشه که زهرا دیدش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آقا، آقا. زنگ بزنین پلیس. آقا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درنگ درست نبود. زهرا دیده بودش. دوید سمت دختر. هنوز کسی نیومده بود. شاید ده ثانیه از انفجار گذشته بود. اسلحه طلاییشو درآورد و سمت زهرا گرفت. ثانیه ای بعد زهرا روی زمین افتاده بود. به سرعت از اون جا دور شد و به خونش برگشت. دو ساعت بعد خبر از تلویزیون پخش شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همه الان دارن لعن و نفرینم می کنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خبرنگار با مردی شروع به صحبت کرد. چشمای مرد سرخ بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جناب سرگرد رضایی مدرکی به دست آوردین در مورد کسی که بمب رو گذاشته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله. به همین زودی دستگیرش می کنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یگانه داد زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیچ غلطی نمی تونین بکنین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یکی از همسایه های سرهنگ یه نفر رو دیده که به دختر سرهنگ بعد از حادثه شلیک کرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یگانه با بهت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اطلاعات بیشتر رو درصورت موافقت مافوقم بعدا دراختیارتون می ذارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سرگرد یه سوال دیگه. هیچ گروهی تا به حال مسئولینت سوء قصد رو به عهده گرفته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل از این که خبرنگار سمج دوباره سوال کنه، سرگرد رضایی از محدوده دید دوربین خارج شد. یگانه تلویزیونو خاموش کرد و کنترلشو پرت کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گندت بزنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشیش زنگ خورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گند زدی که!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من نداره. احتمال این که بگیرنت شصت درصده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اونا فقط یه آدمو دیدن. نمی دونن من کیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من دیگه تو رو نمی شناسم و مطمئن باش تو واسه گروه یه خطری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گم شو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرگت رسیده یگانه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مردک روانی اونا از من هیچی ندارن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من که چیز دیگه ای دیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس برو چشماتو معالجه کن و اگر هر کدوم از اون نره خرهاتو نزدیکم ببینم بعد از کشتن اونا یه گلوله می کارم تو کله ی پوک تو. اینو تو مغزت فرو کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و گوشیو روی مبل انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این دیگه چه مصیبتیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برای اولین بار ترسیده بود. مغزش کار نمی کرد. در کسری ثانیه تصمیم گرفت از تهران خارج شه که بعد از یه ذره فکر این راهو احمقانه دید. پاهاشو روی زمین کوبید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- لعنت به این شانس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی فکر کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اصلا از کجا معلوم؟ شاید این سرگرده لاف زده؟ شاید اون مردک صورتمو ندیده؟ وای خدایا این آشغالو چی کارش کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تلفنش زنگ خورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باز تویی که؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یگانه یه مامورت دیگه. باید هفته دیگه انجامش بدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببین اگه می خوای منو به پلیسا تحویل بدی بگو تکلیفمو بدونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی داری میگی؟ میگم ماموریته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو فکر کردی با بچه طرفی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببین باید انجامش بدی. اوکی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کی هست حالا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این سرگرده رو دیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همین رضایی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره همون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باید بکشمش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه. یعنی به مرور زمان. باید به زندگیش وارد بشی. اطلاعاتشو بکشی بیرون و همه خانوادشو بکشی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه جوری آخه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اونش به خودت مربوطه. فقط ما برات یه هویت جدید درست می کنیم. خودت می دونی چطور باید بهش نفوذ کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسی کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اطلاعاتشو کی برام می فرستین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هم اطلاعات سرگرد و هم هویت جدیدتو فردا برات می فرستیم. منتظر باش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جناب سرگرد افشین رضایی. بیست و هشت ساله، متولد تهران، فرزند خلبان شهریار رضایی که سال 1360 زمانی که افشین فقط چهار سالش بوده توی جنگ شهید میشه. مادرش مائده رضایی که با شهریار دخترعمو و پسرعمو بودن و سال 1350 ازدواج می کنن. دو سال بعد پسر دار می شن و اسمشو می ذارن آرتین. دخترشون افرا یه سال بعد به دنیا میاد و سه سال بعد افشین. افرا توی بمبارون تهران کشته میشه. چه پرونده جالبیه. آرتین رضایی هم پلیسه. درجش مثل برادر کوچکترشه. خب با این حساب من باید افشین، آرتین، مائده رو بکشم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیوان - آرتین زن داره. اونم همین طور به علاوه ی بچه شش ماهشون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مشکلیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مکثی کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نبایدم باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اسم من چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو مرسده تهرانی هستی. بیست و هفت سالته، متولد تهران. لیسانس مترجمی زبان داری. واحد رو به رویی سرگرد رو برات خریدیم. پدر و مادر نداری. منظورم اینه که هیچ کس رو نداری. ازدواج نکردی. پدر و مادرت شش سال پیش توی تصادف کشته شدن. خواهر و برادر نداشتی. سوال خاصی نداری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خونه ای که خریدیم مبله خریدیم. فقط وسایل ضروریتو ببر. شامل هر نوع اسلحه ای هم که داری میشه. این جا هیچ نوع اسلحه ای جا نمی ذاری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون اطلاعاتی که از سرگردمون باید در بیارم در مورد چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- در مورد ما و باندمون. سرگردمون خیلی پیش رفته. سریع باید جمعش کنی، وگرنه پای خودتم گیره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دیگه هم از اون کلت طلایی خوش دستت استفاده نکن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اونا الان گلوله هاشو دارن. نمی خوام گیر بیفتی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دیگه چی نمی خوای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نبود تو رو. وقتی این ماموریت تموم شد مال خودمی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در خونه جدید زده شد. در رو باز کرد. مائده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام دخترم. همسایه کناریتون هستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوش بختم. من مرسده هستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مائده هستم. مائده رضایی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بفرمایین تو خانم رضایی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه عزیزم، مزاحم نمی شم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه مزاحمتی، بفرمایین تو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خونه مبله خریده بود، اما یگانه با سلیقه خودش دکوراسیون رو تغییر داد. مائده ده دقیقه ای نشست و بعد رفت. یه ظرف شکلات آورده بود. ظرفش یه بار مصرف، ولی خوشگل بود. برش داشت و انداختش توی سطل آشغال. جعبه کلتشو باز کرد. همیشه خیلی شیک تمیز نگهش می داشت. عاشق اسلحش بود. خیلی خوشگل و خوش دست بود، باعث می شد وقتی یه کسیو می کشه احساس بدی بهش دست نده. دستش گرفت و کمی حرکتش داد و حرکات حرفه ای باهاش انجام داد. بعد از یه ربع خسته شد و کلت رو سر جاش گذاشت و خندید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کنار خونه ای که دو تا سرگرد توش زندگی می کنن، اسلحه بازی خیلی جالبه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرگرد رو از پنجره دید که وارد محوطه آپارتمان شد. پالتوی قهوه ای اشو پوشید و شال کرمی هم روی سرش انداخت و بیرون رفت. پاشنه کفشش بلند بود. سرگرد از پله ها بالا می اومد. پاشنشو به اون یکی گیر داد و تعادلش به هم خورد. افشین یگانه رو دید که پرت شد طرفش. بنا به غریزه گرفتش که شدت ضربه هلش داد و محکم به دیوار خورد. حواس یگانه جمع شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وای ببخشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

افشین نگاهی به کفش یگانه انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فکر کنم پاشنش شکست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوپس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شما تازه اومدین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله. همسایه رو به رویتون هستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای بم مردی بلند شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- افشین، افشین کجا موندی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مردی چهار شانه تر از افشین از پله ها بالا اومد. یه لحظه نگاهش رو افشین و یگانه قفل کرد. یگانه به خودشون نگاه کرد. کمتر از ده سانت فاصله داشتن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد که به یقین آرتین بود گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بد وقع مزاحم شدم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

افشین نگاهی به برادر بزرگترش کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آرتین جان ایشون بالای پله ها تعادلشونو از دست دادن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتین با بی صبری وسط حرف افشین پرید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب الان چرا این جایی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه گنگ افشین باعث شد یگانه آروم بخنده. آرتین گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابا مگه نرفتی لباس فرمتو عوض کنی، با لباس شخصی بریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتین جوری که هر دو شنیدند گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرض و آها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

افشین رفت و یگانه هم که دید کفشش داغون شده برگشت خونه. نگاه سختشو به دیوار دوخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اولین قدم انجام شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در زدم. صدایی شنیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بفرمایید تو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داخل شدم و احترام گذاشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام قربان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرهنگ رفیع گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام. آزاد سرگرد. خبری از ضارب نشد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیر قربان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیچ مدرکی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شاهد از ضارب یه فیلم پانزده ثانیه ای گرفته. من یه فرضیه دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حدس می زنم ضارب یه زنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چطور؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون فیلم زیاد کیفیت بالایی نداره منتها از طرز راه رفتن و استیلش کاملا میشه به این مسئله پی برد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- صورتش معلومه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیر، اما یه کلت دستشه. یه کلت طلایی و من کاملا این کلت رو می شناسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- توضیح بیشتر بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این کلت باعث مرگ خیلی ها شده. چون گلوله هاش خاص هستن. قبل از قتل دختر سرهنگ قتلی انجام شد. یکی از کله گنده های مواد با شش گلوله توی بدنش پیدا شد. همه ی گلوله ها از همون اسلحه ای شلیک شدن که دختر سرهنگو کشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اصلا چرا دختر سرهنگ!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- احتمالا قاتلو دیده بوده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس ما یه قاتل سریالی داریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب نمی شه این جور نتیجه گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- علتش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه قاتل سریالی معمولا طعمه هاش به هم شباهت دارن. حالا یا شباهت ظاهری، یا تو یه مورد به هم شبیه هستن مثلا توی کار باشن، اما کسایی که با این کلت طلایی کشته شدن هیچ شباهتی با هم ندارن، وکیل، وزیر، سرهنگ، قاتل و جنایتکار. من همه رو بررسی کردم نقطه مشترکی با هم نداشتن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه چیز می مونه. این زن برای یه گروه کار می کنه که اون گروه دستور میده هر کی براش دردسر درست می کنه رو بکشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پیچیده شد! معلوم نیست نفر بعدی کی باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تحقیق کردم. اون وکیل و تمام کسایی که نام بردم به غیر از اون قاتلی که کشته شد و کله گنده مواد تو یه مورد مشترک بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه موردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همون موردی که سرهنگ دنبالش بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یعنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله، محکوم کردن مسعود مظفر و به دار آویختنش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو هم داری همین کار رو می کنی که!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس دنبال منم میان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به آرتین گفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله و الان اون نگران شیوا و مهتابه. میشه گفت تقریبا گیج شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتین - خودت گیجی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به آرتین انداختم که وارد شد و به سرهنگ احترام گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سرهنگ این داره شایعه سازی می کنه. خودش قاطی کرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرهنگ - هم تو، هم مادرت، هم افشین، هم زن و بچت در گیر شدین. باید نگران باشین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتین جدی شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باید چی کار کنیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمی دونم فعلا، اما مواظب خودتون باشین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آرتین باید چی کار کنیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- داداش کوچیکه ترسیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه نترسیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتین چشماشو تنگ کرد. ناچار گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره ترسیدم، ولی بیشتر به خاطر مامان و شیوا و مهتاب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- منم تربچم دیگه، نه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو می تونی از خودت دفاع بکنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب اینم حرفیه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باید از این جا دورشون کنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آقای زرنگ ببخشید کجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمی دونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس نظر نده الکی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راستی این دختره رو دیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کدوم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همین همسایه رو به رویی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قشنگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتین زد زیر خنده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- واقعا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا می خندی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیچی همین طوری. آخه یاد دیروز افتادم که باهات ده سانتم فاصله نداشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابا صد دفعه. از بالای پله ها پرت شد، گرفتمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- منم باور کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آرتین میشه نیمه ی منحرف مغزتو برای ده ثانیه از کار بندازی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می دونم، ازت بعیده این کارا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بریم خونه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گشنمه شدید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد خونه شدیم. آرتین صدا زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامان، شیوا کجایین؟ این دختر بابا رو بیار شیوایی، خانمی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیوا دوید سمتمون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیه صداتو انداختی رو سرت؟ مهمون داریم. سلام افشین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتین - به اف اف سلام می کنی به شوهرت نمی کنی! مهمونمون کیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیوا - سلام آقای من. همین همسایه جدیده. مامان دعوتش کرد واسه شام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه سریع دوست شدن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتین - خوبه حالا هم سنش نیست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من میرم لباسمو عوض کنم، میام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم سمت اتاقم. بلیزمو درآوردم که در باز شد و یه دختر وارد شد. چشمش به من افتاد و یه لحظه موند. بعد از اتاق دوید بیرون. منم همین جوری وایستاده بودم و در اتاقمو نگاه می کردم. همسایه جدیدمون بود. یه نگاه به خودم کردم. نیم تنه ل*خ*ت بودم. دوباره در باز شد و آرتین اومد تو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به به! خدا بده برکت، عضلتو برم داداش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این دختره رو دیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرسده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اسمش مرسده ست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره. چی شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اومد تو اتاق.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ای وای. تو همین جا همین طوری بودی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دیدم مامان بهش گفت چادر می خواد بیاد تو اتاق تو. فکر کردم رفتی دستشویی بهش چیزی نگفتم. رسوا شدی داداش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان همیشه نمازشو تو اتاق من می خوند. می گفت این جا بهتره. نمی دونم چرا؟ شاید به خاطر پنجره های قدی بود که حس می کرد به خدا نزدیک تر میشه. برای همین چادرش همیشه تو اتاق من بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا چرند میگی؟ دختر که نیستم رسوا بشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ممکنه باشی. رفتی معاینه کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دیوونه ای واقعا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو دیوونه ای که ل*خ*ت جلوی من وایستادی داری کل کل می کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه بلیز آستین کوتاه به طرفم پرت کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیا بپوش آبرومونو بردی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد پذیرایی که شدیم مرسده و مامان و شیوا داشتن میز رو می چیدن. آرتین گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شیوایی این نی نی بابا کجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیوا - نی نی تون خواب تشریف دارن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- داداشی مهتاب به خودت رفته، خواب آلو تشریف دارن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتین - نخیرم، به عموش برده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه خیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان - باز دوباره شما دو تا افتادین به جون هم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتین - می خوام پشت پسر کوچولوتونو به خاک بمالم مامانی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد شروع کردیم به کشتی گرفتن. یه چند دقیقه ای که گذشت دیدم داره واقعا پشتمو به خاک می ماله. بلند شدم و دستاشو گرفتم و یه زیرپایی بهش زدم. با هم افتادیم زمین. صدای مامان دراومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پسرا این همسایه پایینی هام آدمن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتین - زیاد درگیرشون نشو مامان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بسه دیگه بیاین شام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده و شوخی رفتیم سر میز شام. شاممونو خوردیم که گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب من و آرتین ظرفا رو می شوریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتین - چی؟ من ظرف بشورم؟ عمرا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیوا - نه خیر آقا آرتین باید بشوری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتیم بحث می کردیم. یه دفعه دیدم نصف ظرفا جمع شده. مرسده داشت بقیه ظرفا رو می برد آشپزخونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرسده خانوم شما مهمونین نباید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه آقا افشین، مشکلی نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان هم اومد تو آشپزخونه. دنبالش آرتین و شیوا هم اومدن. آرتین صداشو کلفت کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه دیگه به غیرتمون برخورد. افشین برادر، اون کلتت رو بیار بریم به جنگ ظرفا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من دیگه برم مائده خانم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بودی گلم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه دیگه بهتره برم دیر وقته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هر جور راحتی دخترم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یگانه از خونه ی رضایی ها بیرون اومد و وارد خونه خودش شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- لعنتی اگه تو اون اتاق نبود می تونستم اطلاعاتشو دربیارم ها. ای لعنت به ذاتت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تلفنش زنگ خورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیه کیوان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه خبر از خونه ی اونا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از کجا فهمیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو خونت دوربین داریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو خجالت نمی کشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می دونم با وجودت ناسازگاره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دلم می خواد زودتر شر اینا رو بکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اعصابم خورده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- امشب امکانش بود که اطلاعاتو گیر بیارم. منتها پسره تو اتاقش بود نشد، یعنی من فکر کردم نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یگانه مواظب باشیا، گیر بیفتی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله به تو ربطی نداره، فهمیدم. دیگه هم الکی بهم زنگ نزن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشت کلتشو تمیز می کرد که کسی زنگ در رو زد. کلت رو جمع کرد و گذاشتش یه جای محفوظ و در رو باز کرد. مائده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام، مائده خانم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام دخترم. خوبی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ممنونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه خواهشی داشتم عزیزم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بفرمایید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • جلد ۲

    00

    به شدت مزخرف اصن یه چوسه ارزش نداشت خیلی مسخره شد کجاش عاشقانه بود هردوتا زرت مردن :/ لطفا جلد ۲ هم بزار

    ۱ ماه پیش
  • دریا

    ۲۲ ساله 00

    عالی بود و باحال من که از این خوشم آمده حتمأ شما هم ببینیت ازش خوشتون میاد

    ۴ ماه پیش
  • F.Z

    00

    مزخرف

    ۶ ماه پیش
  • یسنا

    00

    این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد

  • مهدیه

    13

    🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 واییی خدااا این چه سمی بود من خوندممم به شدت مضحک بودددد چه اشکی؟ چه پایان تلخی ؟ حتی ی ذره هم غمگین نبود عاشقانه نبود و اصلا پلیسی نبوددد این رمان باید برگزیده ی سم ترین رمانا بشه 😂

    ۱ سال پیش
  • شاه میمون

    ۱۶ ساله 10

    عالی این چند باره دارم میخونمش ولی بازم اخراش گریم میگیره

    ۳ سال پیش
  • دنت

    00

    ننننننن

    ۱ سال پیش
  • تنها

    20

    خیلی مسخره بود مگه میشه این همه ادم بکشی بعد بگی خودکشی گناهه دور از واقعیت بود

    ۱ سال پیش
  • ستایش

    ۱۵ ساله 00

    خیلیییییییی قشنگ بود من انقد گریه کردم ک حدو مرز نداشت حتی افسردگی هم گرفتم

    ۲ سال پیش
  • Masomeh Samadi

    ۲۴ ساله 21

    خیلی چرت بود رمانش آدم یه تفنگ بگیره دستش هر جا رسید بزنه طرف بمیره به نظر من مسخره بود

    ۲ سال پیش
  • نازی

    11

    خیلی خوب بود ولی افسردگی گرفتم

    ۲ سال پیش
  • هانیه جووون

    ۱۵ ساله 11

    در یک کلام عالی چون غمگین بود 😔 من خیلی گریه کردم سرش

    ۲ سال پیش
  • فاطمه

    00

    رمان بدی نبود ارزش خوندنو داشت ولی اخرش غمگین بود💔

    ۲ سال پیش
  • خاطره

    ۳۷ ساله 01

    ادامه این داستان رو در شطرنج شکسته بخونید عالیه🌹🌹

    ۲ سال پیش
  • خاطره

    ۳۷ ساله 11

    بسیار عالی بود سپاس نویسنده محترم دم و بازدمت گرم 🌹🌹🌹

    ۲ سال پیش
  • گمنام

    ۱۴ ساله 00

    رمان به شدت زیبا وقشنگی بود و همینطور پیامی درمورد زندگی داشت من که خوشم اومدپیشنهاد میکنم حتما بخونیدش پایان تلخی داشت اما داستان جالب میکردو قلم قوی نویسنده رو به رخ میکشید ممنون از نویسنده😊🌹

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.