وقتی خونواده ام از هم پاشید پدرم رو توی تیمارستان رها کردم و وارد سازمان مخفی ای شدم که به عنوان یه جاسوس خطرناک تعلیمم داد؛ چند سال بعد عاشق مردی شدم که مأمور ویران کردنش بودم و در نهایت با انجام مأموریتم تبدیل به خیانتکار عاشق شدم؛ چند سال بعد طی اتفاقاتی که بخاطر تاثیر داروها یادم نمیاد دوباره به هم رسیدیم اما هنوز خوشبختی زودگذرم رو زندگی نکرده بودم که طوفانی از گذشته به سراغم اومد و هزاران قدم پرتم کرد عقب... برگشتم به تیمارستانی که تموم عمرم ازش فرار می کردم!... اونا میگن همهٔ اینا رویاست، توهمی که ساختهٔ ذهن خیال پردازمه... داستانی که یه قاتل ساخته تا باهاش از واقعیت فرار کنه و باورش بشه بیرون از این زندان، خونه و خونواده ای داره که منتظرشن... به تکه های آینه ای که شکستم نگاه می کنم و دختری رو می بینم که غرق توی خون داره بهم می خنده. لحظه ای بعد پدرم رو می بینم که بهم لبخند میزنه در حالی که می دونم لب هاش با این حرکت غریبه ان؛ متقابلاً لبخند می زنم، بابا بلاخره داره بهم افتخار می کنه، به منی که مثل خودش یه دیوونهٔ تنها شدم... شایدم اونا راست می گن و من فقط نویسندهٔ محکوم به مرگ خیانتکار عاشقم نه خودش...

ژانر : عاشقانه، درام، جنایی

این رمان به صورت آنلاین در حال انتشار است و به مرور قرار داده میشود. شما میتوانید برای خواندن این رمان روی دکمه زیر کلیک کنید تا به صفحه مخصوص رمان منتقل شوید

شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.