داستان درباره سه تا دختر شیطونه که باهم دوست هستند.طی بحث و کلکلی با سه تا پسر زندگیشون دستخوش تغییرات میشه و ...

ژانر : عاشقانه، طنز

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۳ ساعت و ۵۲ دقیقه

مطالعه آنلاین جدال بین sms و mms
نویسنده : Tawny girl

ژانر : #عاشقانه #طنز

خلاصه :

داستان درباره سه تا دختر شیطونه که باهم دوست هستند.طی بحث و کلکلی با سه تا پسر زندگیشون دستخوش تغییرات میشه و ...

مقدمه

ای ستاره شبِ تاریکِ من

ای نوری که سیاهیِ قلبم را زدودی وبه نورعشق روشن نمودی

روزی که چشمانم تورادید...تنها روزی بودکه حکمت دیدن را دریافتم

و روزی که رفتی...حکمت گریستن را

اما ندیدی که چگونه بی تواشکهایم میبارید و وقتی چهره ات رابرگرداندی

مرا بی اشک دیدی... گمان بردی که من سنگم

باشد که عاشقت باشم... چراکه عاشقت هستم

چه بی تو... چه باتو

به نام خدایی که دراین نزدیکیست.

-مامان جوراب من کو؟

مامان-من چه میدونم کدوم گوری گذاشتی بگرد پیداکن؟

بالاخره بعداز ده دقیقه پیداشون کردم،نشستم رو زمین و پوشیدمشون...

وای حالا با این شلوارتنگ چه جوری بلندشم! آخه یکی به من بگه واجب بود انقدر شلوارتو تنگ کنی که حالا انقدر بدبختی بکشی.

خداجون ده تا صلوات نذر میکنم از دست مِهرا جون سالم به درببرم.

سریع موهامو یکم درست کردم وکج ازتو مقنعم ریختم بیرون،یه دور خودمو تو آینه نگاه کردم ...مانتو شلوار سرمه ایه مدرسم توهیکل توپرو قدبلندم خودنمایی میکرد.

یادم افتاد جزوه حسابانمو برنداشتم؛سریع خم شدمو از تو کمدم جزوه هامو

برداشتم کوله پشتیم روهم دستم گرفتمو دوییدم توحیاط... همینجوری که بندکتونی های سفیدمو می بستم دادزدم

-مامان من دارم میرم کاری نداری؟

مامان-نه برو به سلامت،فقط سماء غروب زود بیا خونه قرارِبرای آشِ رشته ی ماه محرم سبزی بخریم،کمک می خوایم.

-باشه زود میام خداحافظ.

سرم تو کیفم بودوداشتم جزوه هاموتوش میذاشتم...رسیدم به درِپس

کوچمون ،نفهمیدم یه دفعه چیشد که پام گیرکرد به درو کله پاشدم وسط کوچه...کله جزوه هامو وسایل تو کیفم پخش زمین شد.

شانس آوردم با این زمین خوردنم شلوارم پاره نشد،دوتادستامو آوردم بالا وگفتم

-خداجون چاکرتم ،شکر.

یه نگاه به کوچه انداختم ببینم کسی این صحنه ولوشدنم رو زمینو دیده یانه که دیدم بــــــــــــــــــله

آقا سپهر،پسره خاله شیرین،همسایه روبه روییمون الانه که از شدتِ حبس خنده منفجربشه...

یاد حرف مهرا افتادم که همیشه میگفت:سماءهروقت زمین می خوری،سعی کن اولین نفری که می خنده خودت باشی، چون از ضایع شدن بیش از حدت جلو گیری میکنه در نتیجه شروع کردم به خندیدن و یه نگاه به سپهر کردمو گفتم

-بخند بابا چیزی نشده که...

اون بیشورم نامردی نکردو یه قه قه جانانه زد.

تودلم گفتم حالا به من میخندی حالتو میگیرم.تند تند وسیله هامو جمع کردم

ریختم تو کیفم وبا یه صلوات از روزمین پاشدم.

وقتی رسیدم سر کوچه مهرا اینا دیدم الانه که با کیفش بکوبه توسرم...

قیافموشبیه گربه شرک کردمو گفتم

-شرمنده اجی،میدونم دیرکردم،میدونم منتظر موندی،میدونم زیرپات چمن در اومد،ولی توببخش

مهرا-اولا قیافتو اونجوری نکن، مظلوم نمیشی هیچ،زشتم میشی،دوما به پاهاش اشاره کردو گفت:چمن که خوبه جنگل امازون زیر پام سبز شد،سوما

دیر کردن کار همیشگیته دیگه به این دیر اومدنات عادت کردم فقط بدو که بچه ها منتظرن.

بامهرا رفتیم مدرسه وم*س*تقیم رفتیم سمت پاتوق بچه های خودمون ...

همشون رو زمین دور هم نشسته بودنو داشتن باهم حرف میزدن....

اول مهرا سلام کرد منم بلند گفتم

-ســـــــــــــــــــلام من اومدم توروخدا پا نشین راضی نیستم بعدم به همشون دست دادم.

میشا-بشین بابا کی خواست واسه تو پاشه.

سحر-سلام خوبین چرا انقدر دیرکردین؟

مهرا- تقصیر این سماء خانم دیگه،طبق معمول دیر کردن.

برگشتم سمت سحرو گفتم

-تقصیر من بود خوردم زمین؟

سحر-کی میگه تقصیر توِ؟ درو دیوارحواسشون نیست میان میخورن به تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هه هه هه هه خندیدیم نمک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشا- اینارو بیخیال،یه خبر!کمال همنشین در من اثر نمود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چطور؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشا- انقدر توِخل وچل خوردی تو درو دیوارو مردم،منم عین تو شدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرا- سریع قضیتو تعریف کن ببینم باز چه خرابکاریی کردی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشا-دیروز با این سحر رفته بودیم کتاب خونه...داشتیم با هم حرف میزدیمو راه میرفتیم... اصلا حواسم به روبه روم نبود...برگشتم که یه دفعه دماغ بدبختم له شدم...یه قدم اومدم عقب که ببینم چی بود زد دماغمو له کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدم چی بود چیه؟بگو کیـــــــــه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحرچشماشو درشت کردو گفت-خب خب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشا- هیچی دیگه دیدم یه پسرِگنده وقد بلند که موهاشم روشن بود بایه لبخند ژکوند داره نگام میکنه ...خندشو که دیدم اون روی سگم بالا اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرا-دور از جون سگ، میشا جـــــــــــون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشا-خف بابا،با اخم بهش گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هی اقا مگه کوری جلوی چشمتو نمیبینی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسرِچلغوز برگشته بهم میگه:خانم شما حواست معلوم نیست کجابود که یه راست اومدی تو ب*غ*ل من!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه غضبناک بهش کردم وگفتم:برو عمو ....فقط لطف کن ازاین به بعد حواست به روبروت باشه که نزنی دماغ مردمو آسفالت کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم سریع از کنارش رد شدم...این سحرم که معلوم نیست بازتو کدوم لباس فروشی چپیده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرا-عیبی نداره حالااتفاقیه که افتاده پاشین بریم سرصف ...زنگ خورده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتیم میرفتیم سر کلاس که دیدم بچه ها همه تو راهرو پلاسن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی شده؟چرا چترتونو تو راهرو باز کردین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الهام-درکلاس قفل شده مش صفر داره درستش میکنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مش صفربا لهجه ی شیرین آذری -دخترا بیاید برید سر کلاس فقط یه چیزی بذارین لای در تا بسته نشه وگرنه اگه بسته بشه واسه باز کردنش بدبختی داریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فاطمه-چشم مش صفر حواسمون هست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرا-بچه ها پایه خرابکاری هستین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پایه چیه اجی چارپایتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشا- نقشرو بنال بینم چی تو سرته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرا-اگه اِحیانا در خودش،تکرار میکنم خودش بسته بشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونوقت اگه گفتین چی میشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو میشا باهم گفتیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-زنگِ ...حسابان ....پــــــــــــــر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرا-آ باریکلا مغزان متفکر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم در کلاس وبستم...برگشتم سمت بچه هاوگفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دوستان به مدت یه ربع الی بیست دقیقه وقت دارید هر غلطی دوست دارید انجام بدید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بچه هاهم هرکدوم رفتن سر یه کاری وکلاس هرکی به هرکی شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشا-بچه هایه لحظه ساکت مثل اینکه در میزنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم عزیزی(معلم حسابانمون)-بچه ها چرا درو بستین باز کنین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرا-خانم دوست داریم باز کنیم ولی نمیشه قفل شده برین مش صفرو صدا کنین بیاد بازش کنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم-باشه پس تامن میرم مش صفرو صدا کنم شما ساکت باشین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم که رفت سحر زد رومیزو پریام شروع کرد به خوندن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کفتر کاکل بسر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بچه ها-وای..وای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این خبر ازمن ببر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بچه ها-وای وای.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه ربع گذشتو خانم نیومد پاشدم از پنجره حیاطو نگاه کردم ببینم خانم کجاست که دیدم داره با مش صفر صحبت میکنه...یکم که حرف زدن مش صفر وسایلشو برداشتو باخانم اومدن سمت کلاس...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بچه ها اروم تر تازه دارن میان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم-بچه ها چه خبره؟مگه نگفتم ساکت باشین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خانم من حالم داره بد میشه تو رو خدا درو بازکنین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم-باشه چند دقیقه صبرکن مش صفر داره دروباز میکنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر-خانم جون هرکی دوست دارین مارو نجات بدین...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پریابا یه لحن گریه الود-خانم یعنی درباز میشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم-خانم مگه بچه این گریه میکنین اروم باشین .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه ربع به زنگ بود که بالاخره مش صفر تونست درو بازکنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم که اومد سر کلاس ...یه چنگال گذاشت رومیزوگفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بچه ها اگه دربسته شد این چنگالو بندازین داخل قفل در باز میشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم گفتم-خانم من با جونو دل از این چنگال مراقبت میکنم تا تواین کلاس زندانی نشیم بعدم دماغمو کشیدم بالا والکی خودمو زدم تو فاز گریه وگفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونین چه لحظات سختو طاقت فرسایی رو گذروندیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشا-خانم مهرا از هوش رفته بود من فقط داشتم مریض داری می کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر- خانم یه نگاه به بچه ها بندازین...همه از ترس رنگشون پریده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم- عیبی نداره حالا اتفاقیه که افتاده والانم دیره وقته نمیشه امتحان بگیرم برین پایین یکم هوا بخورین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدازمدرسه اومدم خونه که دیدم اوه اوه اوه یه ده نفری از همسایه ها خونمونن سریع کفشامو دراوردمو رفتم توخونه وگفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام بر همگی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان-سلام برو لباساتو عوض کن بیا کمکمون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از اینکه لباساموعوض کردم رفتم کمکشون...کارپاک کردنو شستنِ سبزی ها تاساعت نه شب طول کشید...قرار شدفردا صبح خاله شیرین با پسرش سپهرخان سبزیاروببرن وخوردشون کنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت حدودای نه ونیم بود که بابا یوسف جونم اومد خونه...بعد از اینکه شام خوردیم...انقدر خسته بودم که تا رفتم تو رختخواب بیهوش شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت هفت گوشیم زنگ خورد...حاضر شدم برم خونه میشا اینا تا برای امتحان امروز درس بخونیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامان کاری نداری؟من دارم میرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان-ناهار نمیای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه دیگه خونه میشا اینا میمونم مهراهم اونجاست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان-باشه،فقط داری میری سوئیچو بده خونه خاله شیرین تا سبزیا روبا سپهر ببره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه خداحافظ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوئیچو برداشتمو رفتم زنگ خونشونو زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر-کیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سمام میشه بیاید سوئیچو بگیرید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر-چندلحظه صبر کن،الان میایم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فقط سریعتر دیرم شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعداز یه ربع که جلوی در علاف شدم خاله شیرین باخنده دروبازکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله شیرین-سلام خاله خوبی؟شرمنده دیرشد داشتم حاضرمی شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام خاله دشمنت شرمنده...این سوئیچو بگیر من برم دیرم شده.خداحافظ حالا خوبه گفته بودم زود باش دیرم شده داشتم میدوییدم سمت خونه میشا اینا که دیدم یه ماشین پشت سرم هی بوق میزنه برگشتم دو تا فحش خواهر مادر دار بهش بدم که دیدم خاله شیرینو سپهر دارن با خنده نگام میکنن...با اخم رفتم سمتشون که شیشه سمت راننده اومد پایین...خاله از اون طرف خم شد سمت راننده وگفت:خاله جان دیرت شده بیا بالا تا اونجا میرسونیمت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه خاله شمابرید به کارتون برسید من خودم میرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله-بیا دیگه ماشین خودتونه،ماشین مانیست که تعارف میکنی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در سمت خودمو باز کردمو پشت سرسپهر نشستم...دیدم اقا اینه رو تنظیم کرد رو صورت خودش تا من ببینمش...منم برگشتم وبه مغازه هایی که تازه داشتن باز میشدن نگاه کردم که دیدم ماشین وایساد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله همونطورکه داشت از ماشین پیاده میشد گفت:سپهر جان سماء رو برسون بعد بیا دنباله من،خداحافظ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راه افتادیم...یکم جلوتر دیدم بازم ماشین وایساد برگشتم سمت سپهرو گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیزی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر-بیاجلوبشین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بااخم پرسیدم-چـــــــــــی؟؟؟؟؟!!!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر-میگم بیا جلوبشین این جوری حس میکنم راننده شخصیتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بایدم همین حس رو داشته باشین چون این ماشینِ ما که زیر پای شماست و شمام نقش یه راننده رو دارین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر یه دفعه برگشت سمتمو با داد-خوشم نمیاد یه حرفو دوبار بزنم سریع پیاده شو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم پیاده شدم رفتم جلو نشستم وگفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فقط سریع تر دیرم شده...ولی خودمونیم پسرِروانیه ها!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر-رشتت ریاضی بود دیگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینجوری که روبه رو رونگاه میکردم جواب دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر-سخته،نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم که وقتی یکی درمورد درس ازم می پرسید نفهمیدم کیه وچیه؟باذوق وشوق برگشتم سمتشو گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وای نمیدونی با اینکه سخته ولی یه شیرینیه خاصی داره...اگه دوستش داشته باشی اصلا سختیاش به چشم نمیاد ماهم که انقدر شیطنت میکنیم سختیه درسا حالیمون نمیشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر-خب خدارو شکر که از درسا راضی هستی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اره بابا،میشه یه سوال بپرسم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینجوری که یه دستش رو لبه پنجره بود یه دستشم به فرمون گفت:بپرس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راسته که شما میخواین پلیس شین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر-اره،دیگه کاراش تموم شده،از چند وقت دیگه میرم سرکار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وای من انقدر دوست دارم پلیس شم همیشه از کارای هیجانی خوشم میاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر بایه لحنی که انگار داره مسخره میکنه گفت:اره کاملا معلومه که خیلی زرنگی تو این کارا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مسخره میکنین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر-من؟نه بابا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ولی قشنگ از لحنتون معلوم بود بعدم صاف نشستم سرجام که دیدم خونه میشا اینا رو رد کردیم گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دور بزنید رد کردیم باید میرفتیم تو اون خیابون پایینی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونم بی حرف دور زدو منو رسوند...داشتم پیاده میشدم... درو محکم کوبیدمو بدون تشکرو خداحافظی راه افتادم که یه دفعه سپهر گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سماء خانم به گوش من رحم نمیکنی به ماشین خودتون رحم کن، بعدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گازشو گرفتو رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اعصاب داغون رفتم خونه میشا ایناو کل قضیه رو براشون تعریف کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشا-خداشانس بده مردم چه شانسی دارن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرتو پرت نگو میشا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مهرا-حالا خودمونیم سماء فقط رسوندتت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مثلا چه کاری می خواست بکنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مهرا-خوب یه دختروپسرِ جوون تو یه ماشین،به نظر تو چه کاراییی میشه کرد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گمشین بیشورا!!!!راستی فردا باید ماکت درست کنیما حواستون هست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشا-کوچه علی چپ بن بسته اجی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرا-میشا بیخیالشو...امروز غروب بیاین بریم وسایل ماکتو بخریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده ومسخره بازی از تو مغازه بیرون اومدیم که یه دفعه دیدم سپهر بادوستش سیاوش توخیابونن دارن مسقیمم میان سمت ما یه نگاه کلی بهشون انداختم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهریه شلوار کتون مشکی با یه پیرهن چهارخونه مشکی صورتی پوشیده ...سیاوشم یه شلوارمشکی با پیرهن چهارخونه سفید مشکی دوتاشونم که ماشالا دیلاق از صد کیلومتری میفهمی دارن میان...برگشتم سمت بچه ها گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شمام اون چیزی که من میبینمو میبینین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرا-اینکه سیاوش دوسته داداشم کسراس با سپهر چیکار میکنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سیاوشو ماهان رفیق فابای سپهرن همیشه مثل سه تفنگدار باهمن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشا-این سپهروسیاوش که قیفو تیپِ خوبی دارن ماهانم مثل اینا هست یا نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اره بابا اون ماهانم قدوهیکل اینارو داره قیافه هم از اینا بهتر نباشه بدتر نیست...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرا-دارن نزدیک میشن...داشته باشین چیکار میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتن نزدیکمون میشدن که ناخوداگاه دستم رفت سمتِ شالم که بکشمش جلو که گفتم ول کن بابا الان سپهر فکر میکنه به خاطر اون کشیدم جلو برای همین یکم شالمو عقب کشیدم که موهام بیشتر ریخت بیرون ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینجور که زل زده بودن بهمون از کنارمون رد میشدن که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرا-ایـــــــــش چندِش زدم توسرشو گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاک توسرت شنیدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرا-گفتم بشنون دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشا-خوب گفتی ولی تونباید میگفتی سماء میگفت بهتر بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-راست میگه من با سپهر مشکل دارم تو چرا گفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرا-اخه منم زیاد ازاین پسره سیاوش خوشم نمیاد دوست داداشمه یه نمه مشکل داریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اهان حالا که داره داستان بیخ پیدا میکنه پس باید به فکر نقشه باشیم تا حالشونو بگیریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشا-افرین خوبه... فعلا بیخی تا یه موقعیت خوب به حسابشون برسیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرا-فعلا بای تاصبح بیایم خونتون برای درست کردن ماکت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه صبح میبینمتون بای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از صبح میشاومهراوسحر اومدن خونمونو داریم ماکتمونو درست میکنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خدایی خیلی خوشگل شد مطمئن باشین نمره کامل مال ماست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرا-اره ولی یه مشکلی وجود داره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشا-چه مشکلی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرا-عقل کلا چجوری ببریمش مدرسه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر-خب چهارتایی میگیریمش دستمونو میبریم دیگه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-توانقد فکرمیکنی خسته نشی یه وقت...خله تا اون جا مسخره خاص وعام میشیم که...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشا-راست میگه تا مدرسه هزارجور تیکه نوش جان میکنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرا-دوستان درحال حاضر چه گهی بخوریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون موقع در اتاقو زدن وخاله شیرینو مامان اومدن تو اتاق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان-اَه اَه این چیه درست کردین چهارتا خل خوردین بهم نتیجش میشه این دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اِِِِ مامان به این قشنگی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله شیرین-زهرا چرا میزنی تو ذوقشون... خیلی قشنگ شده بچه ها افرین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان-خب حالا خوبه،فقط چجوری می خواین ببرینش مدرسه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرا-الان داشتیم به همین فکرمیکردیم....نمیدونیم چیکار کنیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله شیرین-ولی من میدونم...سپهر دیشب شب کار بود تازه از سرکار اومده بذارببینم اگه بیداره با ماشین براتون میاره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه خاله نمیخواد به اقا سپهر زحمت بدین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله همینجوری که تلفنو برمیداشت گفت:حرف نزن بچه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله-الو...سپهرجان مامان بیداری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله-پسرم خواستم بپرسم میای ماکت سماءاینارو با ماشین براشون تا مدرسه ببری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله-دستت درد نکنه.ناهارتو بخور خداحافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله-حل شد...ماکتو ببرین بذارین تو ماشینو خودتونم برین مدرسه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دستش درد نکنه خاله شرمنده دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماراز پونه بدش میاد جلوی لونش سبز میشه حکایت منه...به خاله گفتم یه ربع دیگه بگو راه بیفته تازنگ نخورده ماکتو ببریم تومدرسه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیم ساعته جلوی در مدرسه ایم....انقدر از این سرِکوچه رفتم اون سرِکوچه جای همه چاله چوله هاشو چشم بسته میدونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میشا-پس چرا این سپهر نیومد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرا-الان درِمدرسه بسته میشه!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بسه،اعصابم داغون هست شمام گند نزنین بهش...حالا ببین مگه اینکه دستم به سپهر نرسه میدونم چیکارش کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر-اجی،اومد چیزی نگیا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیزی نگم؟فش کشش میکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرا-انقدر حرص نخور،شازده تشریف فرما شدن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عصبانیت رفتم سمت ماشینو در ماشینو باز کردم...باداد گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این چه وقته اومدنه؟...درمدرسه رو بستن،من اینجا علاف جنابعالیم... همینو می خواستی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده داشت نگام میکرد...فهمیدم از قصد دیر اومده...اومدم یه چیز بگم که مهرا وسحر از ماشین کشیدنم بیرون بعدم خودشون ماکتو برداشتنو اومدن،میشام یکم ازسپهر تشکر کردو اومد...یکی طلبت اقا سپهر میدونم چیکارت کنم!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با کلی شیرین زبونی تونستیم مخ مش صفرو بزنیم تا درِمدرسه رو بازکنه... اعصابِ داغونِ اون روزو نمره کامل ماکتمون تو کلاس تونست اروم کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بچه هارو پله ها نشسته بودیم که میشا گفت:وای بچه ها یه چیز براتون تعریف کنم شاخ در بیارین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مهرا- چی شده تعریف کن ببینم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشا-امروز دوباره برخوردو دیدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برخوردکیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشا-همون پسره که اون دفعه تو کتاب خونه خوردم بهش اسمشو نمیدونم که بهش میگم برخورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اهان خب... اونو کجا دیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشا-امروز داشتم میومدم مدرسه گفتم یه دوتا زنگ بزنم،فرار کنم...یه اپاتمان پیدا کردم که بیستا زنگ داشت شروع کردم دونه دونه زنگارو زدن...یه دفعه درِاپارتمانِ بازشد...منم پا گذاشتم به فرار...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خاک توسرت نمیگم اینجور کارارو تنهایی نکن!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرا برگشت سمتموگفت:خاک تو سرتو به جای اینکه بگه این کارارو نکن...میگه تنهایی نرو....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشا-خفه خون بگیرین بقیه رو تعریف کنم...خلاصه داشتم میدوییدم که خوردم به یه نفرو دیدم ای وای اینکه همون برخورده اومدم عذر خواهی کنم که یه دفعه برخورد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم مثل اینکه به شما خیلی خوش میگذره که هر دفعه میپری ب*غ*ل ماها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم گفتم-اولا جا قحط نیست که هردفعه بیام ب*غ*ل شما...دوما داشتم میدوییدم حواسم نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برخورد-تقصیر حواس پرتی نندازین شما علاقه دارین برین تو ب*غ*ل اینو اون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انقدر از دستش عصبانی شدم که یه لگد زدم تو زانوشو فرار کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برخوردم یه آخ گفتو داد زد یکی طلبت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرا-اوه اوه چه خرابکاری کردی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میشا هردفعه توخیابون دیدیش بهم نشونش بده ها...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشا-هردفعه تو ماهان،دوسته سپهرو نشونم دادی،منم برخوردو نشونت میدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه پس غروب بیا خیابون نشونش بدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرا-از کجا معلوم امشب خیابون باشن؟!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هستن تا جایی که خبر دارم امشب میخوان برن سالن فوتبال بازی کنن پس سرکوچه شما قرار میزارن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرا-امارشونو خوب داریا!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وقتی همیشه مامانش خونمونه...امار بچه هاشو میده دیگه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشا-پس امروز بعد کلاس میام باهاتون اگه قسمت شدنفر سومشونو میبینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بامهراو میشا داشتیم میومدیم خونه که از دور دیدم سه تفنگ دار کنار هم وایسادن...اروم برگشتم سمت میشا وگفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-لطفا سوتی نده،اونی که سمته چپ سپهر وایساده،ماهانه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشا-هَ...هَمون...که...داره باقالی میخوره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون موقع داشتیم از کنارشون رد میشدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشابا جیغ-این که همون برخـــورده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باجیغ میشا یه دفعه سه تاشون برگشتنو نگامون کردن ...ماهانم با خنده یه سرتکون داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی ردشون کردیم منو مهرا دوتایی زدیم توسرمیشا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-،بمیری الهی،گوربه گورشی الهی،بترشی الهی،ضایع شی الهی که ضایع کردی مارو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرا-دیوونه ابرومون رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشا-بدبخت شدیم سه تادوست کمر به قتل ماسه تا بستن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرا-بله...فقط از این میسوزم که هردفعه اینا رو می بینیم باید یه سوتی بدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم درس می خوندم...درخونمو نو زدن...دروبازکردم...خاله شیرین با چشمای سرخ داشت نگام میکرد...نمیدونم چرا یه دفعه یه جوری شدم...دلم شور می زد...گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام خاله چیزی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله شیرین-سلام مامان هست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اره هست بیاین تو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خاله اومدیم خونه وخاله شروع کرد به حرف زدن برای منو مامان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله-دیشب سپهرو سهند رفته بودن سالن، فوتبال بازی کنن...دیر کرده بودن...هرچی به گوشیاشون زنگ زدم یا خاموش بود یا جواب نمیدادن...بعداز یه ساعت سهند باعجله اومد خونه وسریع رفت از دفترچه بیمه وپول برداشت ودویید بیرون...جلوشو گرفتم...گفتم چی شده مامان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتش:اروم باش مامان یکم حال سپهر بد شده بچه ها بردنش دکتر منم اومدم وسیله بردارم...توبمون خونه ونگران نباش نیم ساعت دیگه خونه ایم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم مامان جان من طاقت ندارم صبر کن حاضر شم باهم بریم ...بالاخره بعداز کلی گریه وزاری راضی شد باهاش برم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باسهند رفتیم بیمارستان دیدم بچم سپهر،صورتش پرخونه وبیهوش رو تخت بیمارستانِ همون جا نشستم رو زمینو گریه کردم...سهند نشست پیشمو گفت مامان چیزی نشده که پاشو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیزی نشده؟ ...این یکم حالش بده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامان جان پاشو بیا برات تعریف کنم...داشتیم از سالن میومدیم که سپهر جلوی ماشین نشسته بودو کمربندم نبسته بود... داشتیم تصادف میکردیم...راننده مجبورشد ترمز بگیره که یه دفعه سپهربا سر رفت توشیشه...فکش شکسته وچندتا بخیه هم صورتش میخواد تانیم ساعت پیشم به هوش بود چون زیاد خون از دست داده بیهوش شده همین...سرمش تموم شه میبریمش خونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله با گریه برگشت سمته مامانو گفت:داشتم بدبخت میشدم زهرا دیشب مردمو زنده شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان-خدا خیلی رحم کرد الان کجاست؟حالش خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله-یه ساعت بعد بهوش اومد اوردیمش خونه....حالشم خوبه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان-خداروشکر بخیر گذشت. توهم دیگه گریه نکن مگه نمیگی حالش خوبه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام زمانی که خاله شیرین داشت تعریف میکرد نمی دونم چرا..ولی یه حال بدی داشتم سریع پاشدمو حاضر شدم رفتم مدرسه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشا-چی شده آسمون، ابری شدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیزی نیست یکم گرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرا-سماء از تو بعیدِ اینجوری بشی ...راستشو بگو چی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سپهر دیشب تصادف کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر-ها!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرا-اِ کسرا دیشب تعریف میکرد که تصادف کردنو یکی از بچه ها صدمه دیده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس سپهربود...الان چطوره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوبه بابا... بادمجون بم افت نداره که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشا-الان توچراگرفته ای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گفتم که همینجوری...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشا-باشه منم باور کردم،بعدم یه چشمک زد به مهراوسحرو گفت پاشین بریم سر کلاس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماه محرم شروع شده...قراره کلاسمون به کله مدرسه شیر کاکائو بده با اینکه ظهر میرفتیم مدرسه اما امروز چون کارامون زیاد بود از صبح زود باید بریم مدرسه...حاضرشدم...چون مامانم خواب بود اروم رفتم بیرون...کفشاموپوشیدم ورفتم دنبال مهرا...وارد کوچشون که شدم...دیدم جلوی در،به صورت موش اب کشیده وایساده منو نگاه میکنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه به اسمون کردم وگفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خداشاهده بارون نمیباره،چرا اینجوری خیس شدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرا-تو ساکت باش،بعد با عصبانیت پشت سرمو نگاه کردو گفت:این چه کاری بود کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم پشت سرمو دیدم،سیاوش که خونشون فقط چندتا در با خونه مهرا اینا فاصله داشت، داره با خنده نگام میکنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی شده مهرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرا-اقا زده خیسِ خالیم کرده حالاهم می خنده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیاوش-داشتم ماشین میشستم ندیدمتون حالاهم چیزی نشده که برید لباستونو عوض کنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چقدر پرو بود این بشر به جای اینکه عذر خواهی کنه داره می خنده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرا-اهان میشه بفرمایید چی بپوشم؟لباس مدرسمو خیس کردینا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیاوش-من دیگه نمی دونم می خواید چیکار کنید...خداحافظ.بعدم رفت تو خونشونو درو بست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وا،مهرا این چرا مثل ِدوستش وحشیه؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرا-می بینیش،همه میگن سربزیره،من حال اینو میگیرم،حالا ببین...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عیبی نداره حالا بدو پالتوتو بپوش بیا،مانتو تم میذاریم رو شوفاژ مدرسه تاظهر خشک میشه...سریع باش سرما می خوری...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه صبرکن،اومدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا این سه تا دوست دارن با ما بازی می کنن...من آشی برای شما بپزم سه وجب روغن روش باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامانِ پریا کله وسایل لازمو از خونه هانیه اینا با ماشین برامون اورد مدرسه...خودشم بامامان میشاومامان هانیه کمکمون کردن تاشیر کاکائو رو حاضر کنیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم گازو روشن میکردم که میشا صدام کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سماء بدو بیا کارت دارم...شیرگازو باز کردم... بدون اینکه روشنش کنم با حواس پرتی اومدم بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیه؟چیکار داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیا این چفیه رو بنداز گردنت همه بچه ها دارن میندازن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه بده من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینجوری رفتمو کبریت زدم ..که یه دفعه گاز با یه شعله زیاد روشن شد...شانس اوردم گاز زیاد نرفته بود بیرون وگرنه صورتم می سوخت...با عصبانیت رفتم سراغ میشاویه دونه زدم تو سرش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الهی بمیری...به خاطر تو داشتم می سوختم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشا برگشت سمتم که جواب بده که یه دفعه داد زد-واااااااااااااای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی شده چرا داد میزنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با جیغ میشا همه برگشتن سمت ما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا این ریختی شدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه ریختی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مُژه هات قرمز شده!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان پریا اومد سمتمو صورتمو برگردوند سمت خودش....وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیزی نشده خاله،سوخته...شانس اوردی ابروهاتو موهات نسوخت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خیلی بد شده؟معلومه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه بابا این میشا خیلی با دقت نگات کرده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من هر چی میکشم از دستِ این میشاِ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرا-خب حالا اشکالی نداره.بیاید داریم عکس میندازیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه باهم کنار قابلمه بزرگِ شیر کاکائو...دست تو دست هم...چفیه های یه شکل دور گردنمون....چندتا عکس به یاد موندنی انداختیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیر کاکائو هارو ریختیم تو لیوانا و چیدیمشون تو سینی های بزرگ...کیکارم چیدیم توسینی...هر دونفر مسئول پذیرایی به یه صف بودن...یه نفر سینیِ شیرکاکائو یه نفرم سینیِ کیکا دستش بود...دانش اموزام رو زمین نشسته بودنو داشتن زیارت عاشورا میخوندن...وقتی کله صفا پذیرایی شدن ورفتن سر کلاس،یکم اشپزخونه رو تمیز کردیم ورفتیم سرکلاس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در زدمو درکلاسو باز کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام خانم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-علیک سلام،خوش میگذره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشا-چه خوش گذشتنی همش داشتیم کار می کردیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرا-ولی،چون نذر امام حسین بود اصلا خستگیش حالیمون نشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم-ول کنیین این حرفارو چرا انقدر دیر اومدین سر کلاس؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب خانم دیدین که کارداشتیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم-کار داشتین که داشتین بعد از من اومدین سرکلاس،نفری یه منفی می گیرین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای اعتراض بچه هارفت بالا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اِ این چه کاریه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم-حرف نباشه،حرف اضافه بزنین انداختمتون بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماهم با اعصاب داغون رفتیم نشستیم سرکلاس تا اخر زنگم با خانم هیچ حرفی نزدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرا-بیشورو دیدین...به جای اینکه بگه خسته نباشید گند زد به اعصابمون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشا-بی خیال،یه نقشه خوب براش دارم هفته دیگه سرکلاسش پیاده میکنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ایول...تا اون باشه با ما از این کارا نکنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پریا-بچه ها مامانم نمیتونه بیاد وسیله ها رو ببره خونه هانیه اینا،حالا چیکار کنیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرا-خب خودمون میبریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یه قابلمه که قطرش یه متره،یه ملاقه یه متری،یه گازبزرگو خودمون میبریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشا-اره منو مهرا گازو میاریم،پریاوهانیه قابلمه رو،توهم در قابلمه با ملاقه رو چطوره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پریا-عالیه،حالا هم پاشید کوله پشتی هاتونو بردارین راه بیوفتیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه تا اونجا کلی مسخرمون کردن...میفهمین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوله پشتیم رو شونه هام...درِقابلمه تویه دستم وتودستِ دیگمم ملاقه بود که دیدم سه تا دلقک دارن بهمون نزدیک میشن برگشتم سمت بچه ها گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گل بود به سبزه نیز اراسته شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرا-من نمیدونم ما چرا هرروز باید اینارو تو خیابون ببینیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشا-به خاطر اینکه خیلی خوش شانسیم عزیزم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چون پریاو هانیه باهامون بودن...به مهراگفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هرچی گفتن جوابشونو ندین...به میشاهم بگو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سه تا دلقک رسیدن بهمون...اول از همه ماهان گفت:اخی خانوما کمک نمی خواین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیاوش-خسته نباشید اجرتون با معلما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهرم یه نگاه به سرتاپام انداختو گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این یکیو ببینید...نگیرنت؟ دیش ماهواره تو دستته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از بس دندونامو بهم ساییده بودم حس میکردم الان خورد میشن تو دهنم رد شون که کردیم دادزدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دیدین...همینو میخواستین؟من حاله این سه تا دلقکو نگیرم سماء نیستم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرا-دارم براتون حالا وایسین...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشا-شانس اوردن پوتین پام نبود،وگرنه یه جورمیزدمشون حسرت پدر شدن به دلشون بمونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از بچگی رفتن به خیابون تو شبای محرمو دوست داشتم همیشه هم یا با، بابا یوسف یا باسبحان داداشم که سه سال ازم کوچکتره میرفتم ولی امسال قرار بود با بچه ها بریم...امشب اولین شبیِ که هیئتا میان خیابون ...چادر مشکی موبرداشتم...همیشه محرما چادر سرمیکردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابا،مامان کاری ندارین؟ من دارم میرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان-مراقب باشا اخرشب زنگ بزن سبحان بیاد دنبالت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه زنگ میزنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا-می خوای تا خونه مهرا اینا برسونمت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه بابا بچه نیستم که،تازه خیابونم این قدر شلوغه که نگو.بابا-باشه برو به سلامت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان-توخیابون زیاد نخندینا زشته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وا مامان اینارو خودم می فهمما...خدافظ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرکوچه مهرا اینادیدم مهرا با مامانش وایساده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام خاله خوبین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله-سلام خاله مرسی...مامان بابا خوبن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله خوبن سلام دارن خدمتتون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله-سلامت باشن...خب خاله برین به سلامت فقط مراقب باشینا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چشم خاله حواسمون هست...فعلا خدافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرا-خداحافظ مامان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله-خداحافظتون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب بریم دنبال میشا اینا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه الان مهراوسحر سرکوچه پریا اینان بریم اونجا منتظرمونن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع رفتیم سر کوچه پریا اینا دیدم بچه ها کنار هم وایسادنو به دسته های عزاداری نگاه میکنن...سلام دادمو به همشون دست دادمو کنارشون وایسادم وبه خیابون نگاه کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای طبل...صدای زنجیر هایی که یه دست میان بالا ومیرن پایین...صدای سنج ودوقل...صدای حسین حسین هایی که بابغض گفته میشد...بوی اسفند...بوی چایی های صلواتی...صف های طولانی زنجیر زنی و سینه زنی که اولشونو ریش سفیدا وبزرگای هیئتا...وسطشونو جوونا...اخرشونم بچه ها تشکیل میدادن...علم های بزرگی که جلو تر از هیئتا حرکت میکردن...مردمی که توخیابون کنار هم وایسادن...بعضیا واقعا برای عزاداری،بعضی هابرای نشون دادن تیپشون به هم دیگه...بعضی هام که انگار اومدن سالن مد با هزار جور ارایش...بعضی هام برای هزارجور دلیل دیگه...همه وهمه باعث شده بودن تو چشمام اشک جمع شه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به هیئتا نگاه میکردم که با نظم خاصی پشت سرهم حرکت می کردن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشا-اَه حوصلم سر رفت جامونو عوض کنیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرا-وِلیم مگه؟وایسا سرجات چرتو پرت نگو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-راست میگه منم خسته شدم،بریم خیابون روبه رویی؟اون هیئتِ اصلا تو خیابون نیومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر-من نمیام می مونم پیشِ مهرا،شما دوتا برین زود بیاین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بامیشا راه افتادیم سمت خیابون روبه رویی...اونقدر پیاده روها شلوغ بود که به زور یه جا تو اولین ردیف پیدا کردیم...تازه داشتم حس می گرفتم که یه دفعه چشم توچشم سپهر شدم که روبه روم تو هیئت داشت زنجیر میزد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشا-اوه اوه اینارو...بابا برادر...اینا سپهرو ماهان نیستن که دارن زنجیر می زنن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا خودشونن نگاشون نکن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اخه منم نگاه نکنم اونا دارن بِروبِر نگاه میکنن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه تو یه جا دیگه رو نگاه کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جون من اونجارو نگاه کن...این سپهر این قدر نگامون کرد حواسش پرید همه دارن سه ضرب میزنن اون هنوز دو ضرب میزنه...خدایی شیش وهشته ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.