یک داستان عاشقانه است با تم ورزشی … ماجرای یه آدم که که مثه بقیه آدم ها دنبال آرزوهاشه …اما اینبار مشکلاتی سر راهش قرار گرفته که به خواست تنها ربطی نداره … اینبار بحثه بودنه … بحث اثبات کردن … باید بگه “هســــــــــتم” تا بقیه هم بشنون و بدونن… پایان خوش

ژانر : عاشقانه

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۹ ساعت و ۲۸ دقیقه

مطالعه آنلاین هستم
نویسنده : گلنوش

ژانر : #عاشقانه

خلاصه:

یک داستان عاشقانه است با تم ورزشی …

ماجرای یه آدم که که مثه بقیه آدم ها دنبال آرزوهاشه …اما اینبار مشکلاتی سر راهش قرار گرفته که به خواست تنها ربطی نداره … اینبار بحثه بودنه … بحث اثبات کردن … باید بگه “هســــــــــتم” تا بقیه هم بشنون و بدونن…

پایان خوش

“راوی اول شخص و دختر هست”

تمام شخصیت های داستان الهام گرفته شده از شخصیت های واقعی دور و اطرافم هستن … واقعی ان … و من خود واقعیشون رو توی داستان سعی کردم نشون بدم … با همه ی ویژگی های شخصیتی و رفتاریشون در همه ی جنبه ها … اتفاقات داستان همه بر اساس تجربیات شخصی و یا تجربیات اطرافیانم بوده و شاید مکان ها تا حد خیلی خیلی کمی زاده ی تخیلاتم بوده اما همه شون ریشه ی حقیقی دارن … من خودم دنیای فانتزی رو دوس دارم اما به هیچ عنوان در این داستان علاقه ای به نزدیک شدن به دنیای فانتزی نداشتم و همه ش رو با توجه به چیزهایی که خودم داشتم و همچنین داشته های دیگران از روی واقعیت نوشتم … فقط اینکه آرزو ها و خواسته هایی که آدم ها در راه رسیدن به بهترین ها دنبالشون هستن رو هم تلاش کردم تا در داستان وارد کنم و اگر جایی از اغراق به میزان خیلی خیلی کم استفاده کردم هیچ گونه تاثیری در کلیت داستان نداشته و فقط برای تاکید بیشتر روی نکته ی مورد نظر بوده …

قبله گو هر سو که خواهی باش.

با تو دارد گفت وگو شوریده م*س*تی .

- م*س*تم ودانم که هستم من-

ای همه هستی ز تو، آیا تو هم هستی؟

"مهدی اخوان ثالث"

-یعنی چی پره ؟!!بابا ما نیم ساعت پیش باید میرفتیم تو!!!

-من نمیدونم ...یه چند لحظه اجازه بدین بپرسم....باور کنین ما اطلاعی نداریم!

مرد مسئول حراست رفت که تماس بگیره

با عصبانیت گوشیو برداشتم و شماره گرفتم

یه بوق

دومی

دِ بردار دیگــــــــــــــــــــه

-الو

-الو سلام خانوم رفیعی

-سلام عزیزم حال شما

-ممنون...خانوم رفیعی یه توضیحی میدین به ما جریان چیه؟؟!

-چه جریانی؟چیزی شده؟

-ما الان نیم ساعته اینجا وایسادیم...میگن نمیشه برین تو...

-چرا؟؟؟از قبل هماهنگ شده بود که

-من نمیدونم به هرصورت الان همه هم هستیم ولی بیرون منتظر وایسادیم

-خانوم قدوسی اونجان؟

-نه...اصلا مربی و سرپرستی اینجا نیس....خانوم رفیعی جریان چیه...تو سایت فدراسیون اعلام کردین...مگه نه؟

-والا الان اصن نمیدونم جریان چیه...بذار من یه تماس با خانوم قدوسی بگیرم

یه چند لحظه سکوت کردم و گفتم

-باشه ... به هر صورت ما که اینهمه معطل شدیم اینم روش

بعد هم با یه خداحافظی کوتاه قطع کردم

هدیه از پشت پرید روم و مقنعمو کشید

-بنال دیگه ... سه ساعته معطل شدیم اینجا....چی میگفت اون رفیعی نکبت

-چیکار میکنی دیوونـــــــــــه....اه اه ...نگاه کن ...برو اونور ببینم ... چه میدونم گفت الان میزنگه به قدوسی

همونجوری که سعی میکردم مقنعمو درست کنم دستمو به نشونه ی تهدید رو به در سالن کردمو بلند گفتم

-نه...میخوام ببینم اینا که اینقدر طرفشونو میگیرن چه گلی تا حالا به سر بسکتبال این مملکت زدن

صدای بچه ها بالا رفت و همه داشتن ادامه ی حرف منو میگفتن

موبایلم زنگ خورد

رو به هدیه گفتم "رفیعیه"

-الو چیشد خانوم رفیعی؟

-والا عزیزم یه مشکلی برای ماشین خانوم قدوسی پیش اومده اما الان تو راهن....ولی در مورد سالن من الان با مسئول سالن صحبت کردم

یکم من من کرد و گفت

-مث که تمرین آقایونه...

نذاشتم حرفشو تموم کنه و بلند گفتم

-بله خودمون میدونیم...ولی میگیم چرا؟!اینا که اردوی انتخابیشون , جلسه ی معارفه اش قرار بود امروز 10 صبح باشه...ما هم 4 بعداز ظهر...غیر از اینه؟

-بله شما درست میگی ولی...

-ولی ما امروز تمرین نداریم؟آره ؟

سعی کردم رد پوزخند تو صدام معلوم باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونم متوجه شد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باور کن نیکتا جون من بی تقصیرم عزیزم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نذاشتم بازم حرفشو تموم کنه و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله متوجه ام خانوم رفیعی....مثه همیشه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اینجوری نگو عزیزم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میشه بگین چجوری بگم؟برای ما که دیگه تکراری شده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ولی صحبت کردم فردا سالن آزاده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رنجیده گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-لطف کردن مسئولین واقعا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند ثانیه سکوت بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خانوم رفیعی... فقط یه فکری به حال بچه هایی که از شهر های دیگه اومدن بکنین...اینا فکر میکردن امشب برمیگردن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من با سرپرستتون صحبت کردم ...اونو درست میکنیم ایشالا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ایشالا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حداحافظی کوتاهی کردم و رو به بچه ها گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بچه ها امروز تمرین نیس...ایشالا فردا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه دادشون درومد هرکی یه چیزی میگفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به هدیه گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هدی بریم ؟ من سرم درد میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابا وایسا ببینیم چی میشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی میخوای بشه ... من الان صحبت کردم دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وایسا مربی بیاد حالــــــــا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عصبانیت رومو کردم اونور و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه من میرم آب بخورم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سلانه سلانه رفتم سمت آب سرد کن.... آبو که خوردم حس کردم حالم بهتر شده...برگشتم سمت بچه ها ...هدیه اومد پیشم و با خنده گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خره تو چرا اینقدر جوش میزنی...بابا یه جوری میکنی انگار بار اولشونه...خب هر بار که این آقایون ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دستش به در سالن اشاره کرد و ادامه داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هر وقت اینا با ما تو یه زمان تمرین داشته باشن انگار حق تقدم دارن...جوش نزن بیخودی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هدی من حرصم از همینه....میگم چرا ؟؟چرا همیشه اینه ؟؟!اینا که تمرینشون صبح بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نیکتا این چرا ها به نظرت جواب منطقی دارن ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد هم دماغمو با دوتا انگشتش گرفت و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پاشو بیا بریم مث که سرپرست جونی اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نکن بابــــا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو از دماغم جدا کردم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خیله خب پاشو بریم ببینیم چی میگن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا ما به بچه ها رسیدیم دیگه همه داشتم میرفتن....قرار تمرین برای فردا 1 بعد از ظهر شد... رو به هدی گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب بیا همه هم رفتن ... ما هم بریم دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بریم بریـــــــم یکم تو ماشین آهنگ گوش کنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-روانــــــــــی.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتیم سمت ماشین و سوار شدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا خواستم ماشینونو روشن کنم هدیه نذاشت و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وایسا دیگـــــــه….بذار من آهنگمو پیدا کنم …اینجوری تا من آهنگو پیدا کنم رسیدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه بابا کشتی ما رو تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه چند تا آهنگ و بالا پایین کرد تا بلاخره اونی که میخواستو پیدا کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب حالا بزن بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوه اوه اوه اونجارو نیکتــــــــــــا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلو رو نگاه کردم دیدم بعله! حالا آقایون تمرینشون تموم شده و دارن میرن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیا اینقدر طولش دادی که اینا اومدن بیرن…حالا باز باید صبر کنیم اینجا خلوت شه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با کلافگی روبرومو نگاه کردم و بعد از جند لحظه گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چقدرم زیادن…. ایـــــــش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدیه با خنده گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ولی خدایــــــــــــــی بسکتبالیستا از بقیه ورزشکارا خوشتیپ ترن…جان من نگاه کن نیکتا….ووی عجب ج*ی*گ*رائین !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی زدم تو کلشو گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-غلط زیادی کردی باز تو …. اه اه …نگاه کن باز 4 تا پسر دید قاط زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نیکتا جان من نگاه کن!آخه تو که نگاه نمینی پس چرا به من ایراد میگیری..خب نگاشون کن دیگـــــــه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه کردم…خدایی همشون خوش تیپ بودن ولی به روی هدیه نیاوردم که نظرم همینه..بعد از چند دقیقه جلومون خلوت شد و همه رفتن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومدیم حرکت کنیم که نزدیک در دیدم یه پسره داره میاد نزدیک ماشن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدم هدیه داره زیر لب یه چیزایی میگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی میگی وز وز میکنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دارم وِرد میخونم ایشالا این بیاد اینوری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بگیر منو نیکتا الان غش میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دِ چه مرگته تو روانی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ا*و*ف!!! چی هست این بشر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میگی کیه یا نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این خاک تو سر کچلت نیکتا…میخوای بگی اینو نمیشناسی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه مگه کیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خاک تو سرت….پوریا ستایش…پست 4 تیم صنعت نفت….

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همزمان با این حرف پسره انگشتشو به نشانه ی اجازه بالا برد منم سرمو تکون دادم و شیشه رو دادم پاینن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدیه آروم گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جان من نپرونیش نیکتا…میکشمت…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقت نشد جوابشو بدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون موقع پسره سرشو خم کرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام خانوم…خیلی عذر میخوام ازتون….

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام…خواهش میکنم …بفرمایید…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدش هم پسره به هدیه سلام کرد و هدیه هم که در حال جون دادن جوابشو آروم داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببخشید بازم عدر میخوام ولی راستش دوستام و مسئولین همه رفتن…فکر میکردن من ماشین آوردم ..اما متاسفانه ماشین من امروز تعمیرگاهه…الانم به آژانس زنگ زدم ولی میگن حالا حالاها ماشین ندارن…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نذاشتم دیگه بیشتر از این توضیح بده و معذرت خواهی کنه سریع گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خواهش میکنم…این چه حرفیه …بفرمایید…بلاخره تا یه جایی که میتونیم برسونیمتون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بازم عذرخواهی میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این چه حرفیه بفرمایید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع در پشت سمت راننده رو باز کرد و ساک ورزشیشو گذاشت و بعد درو بست و ماشین و دور زد و در عقب پشت هدیه رو باز کرد و نشست و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بازم باید ببخشید باعث زحمت شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این بار هدیه سریع گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خواهش میکنم این چه حرفیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدش حس کردم که اون پشت راحت نیس…هدیه هم فهمید بعد مثل فشنگ صندلیشو کشید جلو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شانس آوردین که هدیه گارد راس بازی میکنه و گرنه اگه پشت من بشینین من قدم بلند تره نمیتونم صندلیمو بدم جلو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه خندیدیم و من حرکت کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینبار پسره رو به هدیه کرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببخشید شما هم سختتون شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدیه که به تته پته افتاده بود گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه…نه…من راحتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم سکوت شد...بعد دوباره پسره گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-راستی من عذر میخوام که خودمو معرفی نکردم…پوریا هستم…ستایش…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوشبختم….من نیکتا هستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدیه هم سریع از فرصت استفاده کرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منم هدیه هستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی میخواستم یکی بکوبم تو سر این هدیه..همیشه حاضر جوابه ها…حالا مثه این بچه مظلوما جواب میده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهنگ داشت میخوند که پوریا گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فرمودین بسکتبالیست هستین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیزی نپرسید برای همین خودم ادامه دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هر دو برای تیم دانشگاه آزاد بازی میکنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس حرفه ای کار میکنید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند زدم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اگه شما آقایون اجازه بدین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چطور؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احساس کردم داره برداشت اشتباه میکنه برای همین سریع گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اگه اجازه بدین که تمرین تیم ملی بانوان به موقع انجام بشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ما نذاشتیم؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله ... خود شما...اگه سایت فدراسیون رو مطالعه کرده باشین امروز قرار بود جلسه ی معارفه ی اردوی انتخابی تیم ملی بانوان ساعت 16 در سالن بسکتبال ورزشگاه آزادی برگزار بشه...اما ما اومدیم و مثه همیشه دیدیم که آقایون تو سالنن!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینقدر با حرص این کلماتو گفتم که هدیه خواست جو رو عوض کنه و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-البته بازیکنا که کلا بی تقصصیرن این مسئولین و کادر فنی باید یکم بیشتر به فکر باشن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوریا هم سریع ادامه داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-والا برای ما تو سایت فدراسیون اعلام کردن 10 صبح...اتفاقا ما همه اومدیم 10 صبح....از اون مو قع تا الان هم اینجا هستیم...کادر فنی تماس گرفتن گه مشکلی پیش اومده و جلسه ی معارفه ی ما چند ساعت دیر تر برگزار میشه....باور کنید ما بازیکنا بی تقصیریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اجساس کردم که زیادی تند رفتم واسه همین گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببخشید من یه مقدار اعصابم به هم ریخته بود سر این قضیه ...ولی مسلما شما باریکنا تقصیری ندارین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهنگ هنوز ادامه داشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جو یکم سنگین شده بود...یکم عذاب وجدان داشتم که چرا به این بیچاره پریدم واسه همین با خنده گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب آقای ستایش ... فرمودین کجا تشریف میبرین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار اونم از لحنم فهمید که میخوام جبران کنم واسه همین گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جسارت نباشه ولی خانوم ها هر جا مسیرتون باشه من یه جایی توی مسیر پیاده میشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-راستش ما طرف شهرک غرب میریم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه عالی .... منم همون سمت مسیرم هست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-البته ما فعلا وسط راه باید بریم فاطمی یه کار کوچولو داریم...اگه دیرتون نمیشه خوشحال میشیم برسونیمتون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خواهش میکنم...نه مسئله ای نیست...خیلی هم لطف میکنید...اونقدرا هم عجله ندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند زدم و به هدیه گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هدی اون آهنگه که میخواستی چیشد پس؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بذار الان پیداش میکنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم آهنگارو بالا و پایین کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آ...آهـــــــا...اینم از این

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای شادمهر توی ماشین طنین انداز بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رسیدیم فاطمی...جلوی عکاسی وایسادم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هدیه بپر عکسا رو بگیر...پلیس وایساده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه تندی میام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در و باز کرد و پیاده شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز درو نبسته بود که داد زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به نام همایونفر...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در و بست و رفت که عکسا رو بگیره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دفعه پوریا گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مسابقات قهرمانی کشورهای اسلامی تیم میدین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره چطور؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخه سر جریان حجاب و این برنامه ها بچه ها امروز میگفتن شاید بانوان تیم ندن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمیدونم ولی ما که فردا جلسه ی معارفه ی اردوی انتخابیمونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ایشالا که تیم میدین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ایشالا قهرمان میشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینقدر محکم این جمله رو گفتم که پوریا زد زیر خنده و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه بابا چرا میزنی حالــــــا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم خندیدم ... خواستم چیزی بگم که همون موقع هدیه سوار شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بزن بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پولشو داده بودما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره ...خواستم پول بدم ولی گفت قبلا حساب شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حله...خب دیگه بریم تا این آقا پلیسه جریممون نکرده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرکت کردم به سمت شهرک...پوریا صحبت نمیکرد...فقط گهگاهی درباره ی راندگی و مسیرها نظر میداد...بلاخره رسیدیم میدون صنعت ... نمیدونستم پوریا کدوم سمت میخواد بره که خودش گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب خانوم ها ...خیلی خیلی به من لطف کردین ...ممنونتونم واقعا..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدیه سریع گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آقا پوریا ما تا فلامک میریم...اگه مسیرتون اونوریه میرسونیمتون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی میخواستم بزنم تو ملاج این هدیه .... این چرا امروز اینطوری میکنــــــــــه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوریا با تعجب گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جدا؟!! اتفاقا ما هم خوارزم میشینیم....ولی باعث زحمت میشم اینجوری که...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدم باز داره تعارف تیکه پاره میکنه...مسیرمون هم که 2 تا خیابون باهاش فاصله داره پس بذار این کار خیرو تکمیل کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه آقای ستایش...چرا اینقدر تعارف میکنین...مسیر که یکیه...خب میرسونیمتون دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرکت کردم سمت خوارزم...وقتی پیچیدم تو خیابون ....دیدم هدیه باز داره ادا در میاره...دیگه واقعا نمیدونستم چیکارش کنم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ممنون نیکتا خانوم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همینجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله منزل همینجاست...تشریف بیارین یه شربت در خدمتتون باشیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ممنون لطف دارین...ولی ما هم باید سریع برسیم خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس من دیگه بیشتر از این مزاحمتون نمیشم...خیلی لطف کردین ...ایشالا بتونم جبران کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این چه حرفیه...کاری نکردیم مسیرمون بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه بلاخره با کلی تعارف تیکه و پاره کردن و آرزوی موفقیت کردن پوریا خداحافظی کرد و رفت تو کوچه ای که خونشون توش بود ...منم بوق کوتاهی زدم...اونم دستی به علامت خداحافظی نشون داد و منم زدم دنده یک و دِ برو که رفتیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عجــــــــــب خفنیه این نیکتــــــــــــــا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هدی یعنی میخواسنم بزنم وسط ملاجت پخش زمین شی!!!چته تو یه سره داری ادا در میـــــــاری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ووی عجب خر مایه ای هم هست....خونشونو دیدی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الان برای من مطرحه که تو دیدی؟آخه روان پریش اون که فقط رفت تو اون کوچه!تو خونشو از کجا دیدی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب حالا تو ام! خوبه خودت میدونی خونه های اینجا چطوریه!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راست میگفت ...میدونستم...خفن مایه دارن بکس اینجا ...البته ما خودمون هم وضعمون میشه گفت خوب بود یعنی در واقع از نگاه دیگران سکه بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بریم خونه که هلاکم میخوام برم دوش بگیرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نیکتا نکه دیگه نبینیم این پوریارو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ای بابا هدی تو که زدی دهن مارو سرویس کردی...خب نبینیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدیه رنجیده روشو کرد سرف پنجره و بیرونو تماشا کرد..دیدم از دستم دلخوره...یه دونه زدم تو سرشو گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو جون بخواه....صد تا پوریا برات ردیف میکنم...اصن همینو میخوای؟؟آره؟؟؟جورش میکنم برات...غمبرک نزن دیگه هدی جــــــوجـــــــو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دفعه ترکید از خنده و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه بابا...حالا انگار چه تحفه ای بود .... بزن بریم که هومن 100 بار اس ام اس داده که کجایین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هومن داداش کوچیک هدیه بود...عشق خودمه ... یه پسر شیطون با مرام...عاششقشم یعنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مزیت همسایه بودن همینه ها!!! مصرف بنزین کاملا نصف میشه .... یا من ماشین میارم یا تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نکه حالا ما لنگ همین پول بنزینیم!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه خواهر من...نگرفتی منظورو...منظورم استفاده بهینه از انرژیه...دیگه اونقدر سوخت هدر نمیره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دفعه هدیه دستشو گذاشت رو پیشونیمو گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه....من میگم تو چرا امروز یه طوری شدی....تب داری دخترم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باهم دیگه زدیم زیر خنده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رسیدیم دم در خونه....در پارکینگو زدم که باز شه ... ماشینمو پشت ماشین مامانم پارک کردم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طبقه ی اول جلوی در خونمون هدیه همونطور که واسم دست تکون میداد گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ما بریم ببینیم مامان چه کرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمیای تو یعنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه دیگه من برم بالا ... میبینمت حالا ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ما و هدیه اینا از زمان تولد ما همسایه ایم...یعنی دقیقا 22 سال پیش...بابا هامون هم یه جورایی همکارن...هر دو تو کار واردات و صادراتن...مامان من پزشک عمومیه و مامان هدیه هم مترجم البته کار نمیکنه و خونه داره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زنگ در هالو زدم...نازلی درو باز کرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ســــــــــلام به کاپیتان عزیـــــــــــــــز!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ب*و*سش کردمو گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام فینگیلی زبون دراز خــــــــودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کاپیتان کی بیایم تشویــــق؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناراحت سرمو بلند کردمو گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامان کوشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامانم از تو اتاق صدا زد که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اینجام نیکتا...سلام... بیا ببینم صدات چرا اینقدر پَکَره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم سمت اتاقو به مامانم گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامان اینا دیگه دارن رو اعصاب من راه میـــــــــــــرن!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باز چیشده؟جلسه معارفه نبود مگه؟بازم کارتونو خراب کردن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره دیگه ...اه اه اه...باز مردا تمرین داشتن مال ما کنسل شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نیکتا خانوم دختر گل من تو چرا اعصابتو الکی به خاطر همچین چیزی به هم میریزی؟ها؟الان این چندمین باره؟فکرشو نکن عزیز مامان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون موقع یه دفعه نازلی اومد تو گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یعنی فعلا نیایم تشویق کاپیتان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وروجـــــــک ... تشویق دوس داریـــــــا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوییدم که بگیرمش اما مثه همیشه با جیغ و داد فرار کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نیکتا اذیتش نکن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کاریش ندارم که مامـــــــــان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازلی خواهر کوچولوی ناز نازی منه...کلاس دوم دبستانه و شیرینی خونمونه...و خدا رو شکر اختلاف سنی زیادش با من هم نه تنها فصله بینمون ایجاد نکرده بلکه یه حس حمایت گرایانه و مادرانه در مورد خواهرم در من ایجاد کرده...پایه ی همه ی بازی های منم همین نازلی جونمه....تشویق میکنه مثه شیـــــــر...از همه ی لیدر ها لیدر تره واسه خودش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم تو اتاقم لباسمو عوض کنم که نازلی پرید تو اتاقو گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نیکتـــــــا....گـــوشیــــ ـــت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بدش من وروجک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشیو گرفتم و جواب دادم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام نیلو جون ..چطوری خاله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باخنده جواب داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو از کی خاله ی من شدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از همین الان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باهم خندیدم .... منتظر بودم حرفشو برنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-د بنال دیگـــــــــه ...زنگ زدی باهم بخندیم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خفه بابا... پر رو شدی باز تو ؟هدیه اونجاس؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه خونشونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آها ...ببین نیکتا مامانم گفت زنگ بزنم بگم واسه هفته دیگه جمعه شب برنامه نذارین اینجا دعوتین...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوهو اوهو ...چه خبره باز؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا تو بی معرفتی نمیدونی تولد دوستته دیگه من که مسئولش نیستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از حواس پرتیم اعصابم خورد شد و خواستم یه جوری راست و ریستش کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب حالا... میگم جو گیری دیگه...سورپرایز کردنم بهت نیومده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه بابا..به هدی میگی؟من دیگه نزنگم بش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره میگم بهش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ج*ی*گ*رتو نیکی جون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خفه میشی یا نه ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یاشه بابا میبینمتون پس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ایشالا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-راستــــــــــــی...به نازلی بگو از طرف من دعوته...بیاد خوشحال میشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فدای تو ...نازلی میخواد شهربازی بره جمعه ... ولی میگم بهش حتما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-قربونت نیکتا جونم....سلام به مامان اینا برسون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو هم همینطور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فعلا با اجازه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فدای تو....فعلا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داد زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامـــــــــان جمعه هفته دیگه خونه نیلو اینا دعوتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامانم اومد دم در اتاق و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ای بابا ... نازلی هم که نیس...پس من و باباتم به برنامه با پروانه و خسرو بذاریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامان جون .. یه طبقه فاصله است ...برنامه ریزی میخواد آخه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامانم با خنده سری تکون داد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از دست شماهـــــــا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم اینور اونور کردم ...ساعت 8 بود...حوصلم سر رفته بود ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامان من میرم یه سر بالا پیش هدیه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نازلی هم تا دید من دارم میرم بالا به بهونه ی اینکه با هومن کار داره گفت میخواد باهام بیاد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامانم به ساعت نگاهی کرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دیر نیاینا...اونا هم میخوان شام بخورن ... نیم ساعت دیگه بیاین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه ...شما نمیاین ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه ولی به پروانه سلام برسون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چشم...فعلا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درو باز کردم و با نازلی از پله ها رفتیم بالا...نبودن یه همسایه ی دیگه به خونمون حالت خاصی داده بود...یه حیاط بزرگ پشت خونه بود و یه خونه ی دو طبقه که مال ما و هدیه اینا بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زنگ خونه هدیه اینارو زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله درو باز کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام به خاله پروانه جــــــــون خودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام نیکتـــــــا....چه عجب از اینورا خاله....قربون لپات برم من نازلـــــی جون من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خاله حرفا میزنیـــــا...یعنی از 24 ساعت روز من بیشتر از خونه ی خودمون اینجام همیشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خونه خودته خاله جون....ژیلا خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله مرسی ... سلام رسوند واستون مامان ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله درو بست و بلند گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هومن مامان....بیا نازلی و نیکتا اومدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به من کرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هدیه حمومه خاله .... میاد الان دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جریان تولد پنجشنبه ی نیلوفرو به خاله پروانه گفتم و رفتم تو اتاق هدیه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ا*و*ف...اینجا چه خبــــره...البته بدتر از اتاق من که نیس... بازار شامه...نشستم رو صندلی میز توالتش...همون موقع هدیه از حموم اتاقش اومد بیرون...اتاقمون دقیاقا روی همدیگس...مدل اتاقامون هم دقیقا مثه همه...کلا میشه گفت هدیه عین خواهرمه...یه خواهر همسن....باهم بزرگ شدیم....با هم مدرسه رفتیم ... باهم کلاس بسکتبال رفتیم...با هم دانشگاه رفتیم ...با هم تو یه باشگاه بازی میکردیم ... با هم تیم ملی دعوت شدیم ... فقط تنها تفاوتمون این بود که قد من 178 بود و اون 168 بود ...واسه همین تو یه پست بازی نمیکردیم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هوی ع*و*ض*ی چشاتو درویش کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو فهمیدم همین جوری خیره دارم هدیه رو نگاه میکنم و فکر میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گمشو بابا...کی تو رو نگاه کرد...چه خودشم تحویل میگیره!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس عمه ی من بود 3 ساعت داشت منو نگاه میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خفه بابا ... داشتم فکر میکردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد یه دفعه قیافه ی هدیه شیطون شد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به چی فکر میکردی جوجـــــــو؟؟؟؟عاشق شدی نکه؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میکوبم با همین لپ تاپ تو سرت که هم خودت نابود شی هم این!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ای بابــــــا...به تو شوخی هم نیومده ...باشه بابا....فهمیدم ..شما دم به تله نمیدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم و کوسنو از روی مبل اتاقش برداشتمو پرت کردم طرفش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گمشو بیا فکر کن کادو چی بخریم حالا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کادو؟واسه کی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز قیافش اونحوری خنده دار شد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه من میگم یه خبرایی هس مث که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خدایا کل بیماران را شفا بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فقط عاشقا سالمن حتما؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هدیه اگه میخوای کتک نخوری از من خفه شو ..باشه گلم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب حالا ...به من چه ....بخیل....مال خودت اصن... من بهترشو دارم....کِیس های من خفن ترن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-روانــــــــــــــــی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابا چرا فریاد میزنی...باشه کمکت میکنم...ساعت بخر براش... پسرا ساعت دوس دارن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با آشفتگی گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هدی تو چرا اینقدر حالت بده آخه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیه مگه ؟خوب نیس؟!خب وایسا ببینم عطر که نمیشه بخری ...بعد سالی ماهی یه آدم پیدا شده تو یعنی نیکتای خرو خواسته...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من که دیگه اشکم داشت در میومد ..هدیه هم همونطور که با کلاه حوله اش داشت موهاشو خشک میکرد گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کیف پول خوبه ؟...نه وایسا یکم دیگه فکر کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من که همینجوری داشتم نگاش میکردم ...دیگه خنده ام گرفته بود جدا...این بشر عجب روانیه!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چته تو؟؟باشه بابا یه کاریش میکنیم حالا...فکرشو نکن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همونطوری که حرف میزد سشوارشو روشن کرد و شروع کرد موهاشو خشک کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون موقع در زدن...هدیه سشوارشو خاموش کرد و گفت بفرمایید...خاله درو باز کرد و سرشو آورد تو و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نیکتا خاله ....مامانت زنگ زد میگه بابات اومده ...منتظر شمان شام بخورن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخ یادم رفت مامان گفت نیم ساعت دیگه خونه باش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بمون خاله جون....زنگ بزنم بگم شام پیش مائین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه خاله پروانه مزاحمتون نمیشیم ...بابا هم اومده ...دیگه بریم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فکر کادو کردین واسه جمعه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دفعه هدیه سشوارشو ول کرد و اومد طرف من و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مگه مامانمم در جریانه؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله پروانه با تعجب گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مگه من نباید بدونم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدیه با حالت مشکوک به من نگاه کرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا دیگه من غریبه شدم میری به مامانم میگی ؟!آره رفیق؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من که دیگه از خنده داشتم روده بر میشدم .... هدیه با جیغ گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میخنـــــــــــــدی؟؟این بود رسم رفاقت نیکتا جـــــــون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامانش که دید هدیه دیگه رسما داره شیش میزنه اومد طرف هدیه و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هدی ببینم طب نداری مامان؟؟...چی داری میگی تو؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من که دیگه دلمو از خنده چسبیده بودم ...هدیه رو به مامانش کرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به تو گفته ولی به من نه ؟؟ میخوای عصبانی نشم ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله پروانه با تعجب به من نگاهی کرد و دوباره رو به دخترش گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخه خبر تولد نیلوفر چیه که تو به خاطر اینکه اول نیکتا به من گفته اینجوری میکنی...آخه حموم بودی دخترم...اول به من گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی به اینجاش که رسید قیافه ی هدیه دیدنی شده بود دیگه...به من نگاه کرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نیکتا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم دیدم یه ثانیه دیگه اونجا باشم هدیه ریز ریزم میکنه دوییدم سمت در و همزمان جیغ زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خاله نگهش دار من فرار کنم....نازلـــــــی بدو بیا بریـــــــم....بــــــدو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط صدای جیغ هدیه میومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس نفس زنان رسیدم دم درو...باز بود... رفتم تو ....خندم همچنان رو لبم بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام خوشگل بابا ...همیشه بخندی دخترم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام بابا جــــــــــون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پریدم سمت بابا و لپشو ب*و*س کردم ..از کوچیکی عادت داشتم این کارو بکنم هروقت که بابا برمیگشت خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون موقع مامان از آشپزخونه اومد بیرون و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باز چیکار کردین؟...صدای جیع هدیه هنوزم میاد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هیچی مامان .....سوءتفاهم شده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-واسه سوءتفاهم داره اینجوری میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد با خنده ادامه داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پاشین بیاین شام....نازلی کوش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-داره میاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون موقع نازلی هم اومد و درو سریع بست و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نیکی این هدیه داشت منو میکشت!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بشقابارو روی میز چیدم ...بابا و نازلی هم اومدن ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابا جون ....اون دوستت هنوز نمایندگی "نایک" داره ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کدوم دوستم ؟سپهرو میگی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمیدونم اسمشو ...همونی که دفعه قبلی ازش کفش خریدیم دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.