رمان حریم و حرام به قلم باران عبدالهی
ژانر : #غمگین #اجتماعی
خلاصه :
درمورد ماهک دختری که فریب معلمش رو میخوره و پا فراتر از حریم میگذاره….فصل اول زندگی ماهک براساس واقعیت است
- همگی ساکت! ســــــــاکت!
بالاخره با نعره ی من همه ساکت شدن. نفس راحتی کشیدم و گفتم:
- چه خبره؟! خوبه همتون سر جمع هشت نفرید! این همه سر و صدا مال شماست؟
مریم از پشت میز بلند شد و به طرفم اومد:
- حالا که قاری زاده کاری بهمون نداره تو شدی کاسه ی داغ تر از آش؟! بیا بشین بینیم!
دستم رو به پهلوم زدم و حق به جانب گفتم:
- دِ همین دیگه! یکیتون حاضر نیست نماینده بشه؛ اون وقت با سر و صداتون، همون کاسه ی سرد و خالی از آش، رو سر من بدبخت خرد می شه، بی راه می گم؟
فهیمه نخودی خندید و رو به بقیه گفت:
- بچه ها این جمله ی ماهک ایهام داشت!
بچه ها همگی با هم یک صدا گفتن:
- بابـــــــــا! بچه زرنگ!
چپ چپ نگاشون کردم، سرم رو تکون دادم:
- به حساب تک تکتون می رسم!
به سمت میزم رفتم و پشتش جا گرفتم.
فاخته همون طور که با جوشِ روی لپش ور می رفت با نگرانی گفت:
- یعنی قراره تا آخر سال، دو درس اصلیمون رو بی معلم سپری کنیم؟
حبیبه پشت چشمی نازک کرد:
- خیلی حب بابا! فهمیدیم تهرونی هستی!
اون وقت اداش رو در آورد:
- سپری کنیــــــــــم!
فاخته روی میزش خم شد و با صدای جیغ مانندی گفت:
- تو چی می گی این وسط بچه پایین ده؟!
مریم پرید وسط و رو به حبیبه گفت:
- چته دختر؟ مگه این بیچاره چی گفت که این جوری بهش می پری؟
حبیبه:
- من؟ من چمه؟ یا فاحته که از اول مهر، هنوز نیومده شهرستانی بودنمون رو به رخمون می کشه؟!
از لحن لهجه دار حبیبه لبخندی به لبم نشست و تلفظ (ح) به جای (خ) در کلماتی که به کار می برد؛ لبخندم رو به خنده تبدیل کرد. همیشه همین طور بود!
از سال پیش که فاخته به جمع کلاس ما پیوست، حبیبه اون رو یه دختر لوس و مهم تر از همه خارج از حیطه ی جنوب کشوری می دونست و باهاش لج افتاد که افتاد! و ما هنوز بعد از یک سال نفهمیدیم چرا حبیبه با تهرانی بودن فاخته مشکل داره؟!
اواخر مهرماه بود و ما هنوز معلمی برای درس های فلسفه و جامعه شناسی نداشتیم! به قول مریم کنکور امسال رو عشق است!
این هم از اثرات زندگی در خارج از کشور محسوب می شه، همیشه معلم ها دیر به محل ماموریت خودشون می رسیدن، یا اگه زود تشریف فرما می شدن فله و درهم می اومدن، چه طور؟!
به این صورت که یه معلم برای دروس مشابه و همسر خانه دارِ ایشون واسه دروس تفریحی هم چون ورزش، امور پرورشی و کتابداری!
این وسط اگه موفقیتی کسب می شد، دروسی مثل حرفه و فن و... در پایه ی راهنمایی هم به اونا داده شده و مزایایی چون حقوق مناسب در نظر گرفته می شد.
چقدر جـــــــــالب! به قول فهیمه:
- « باز جای شکرش باقیه که برچسب ناحیه ی 3 بهمون می زنن! و خودشون به محروم بودن منطقه از نظر علمی پی بردن! »
صدای زنگ همه ی بچه ها رو به تکاپو انداخت. هرچه رو میز بود رو جمع کرده و ریختند تو کوله هاشون و دِ برو که رفتیم! زنده باد ناهار خونه!
جفت جفت از کلاس بیرون اومدیم و به سمت در خروجی رفتیم. پایه ی دبستان زودتر تعطیل شده بود تا راحت تر خارج بشن و آسیبی به کوچیک ترها وارد نشه.
یک به یک دست دادیم و از هم خداحافظی کردیم. خوبیِ تعداد کم کلاس به همینه که صمیمیتی خاص بین همه حاکم بود و این نعمت خوبی در غربت محسوب می شد.
مریم گونه ام رو ب*و*سید:
- بهت زنگ می زنم، نخوابیـــا!
کوله ام و رو شونه جا به جا کردم:
- باشه.
با چشم به سمتی اشاره کرد و گفت:
- برو پرنسس! اومدن دنبالت!
خندیدم و به تقلید از او به اتوب*و*س مدرسه اشاره کردم و در جواب گفتم:
- برو دختر! جا نمونی!
خنده کنان از هم فاصله گرفتیم و به سمت ماشین تشریفات قدم برداشتم.
در رو باز کردم و عقب جای گرفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام آقای حسنی. خسته نباشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقای حسنی راننده ی سفارت لبخند محبت آمیزی زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام دخترم. شما خسته نباشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه راه افتاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز کنار اتوب*و*س مدرسه گذشت و من با چشم به دنبال مریم گشتم و خطاب به آقای حسنی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خسته؟! نه! آخه کو معلم که درسی باشه؟! امروز رسما تعطیل بودیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irندیدمش. کوله پشتیم رو از خودم جدا کرده و نفسی تازه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه حرفی بین ما رد و بدل نشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکفشم رو یه بار دیگه چک کردم و دکمه ی پلی رو فشار دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدنم رو راست نگه داشتم و همراه با رینگ، حرکاتم رو شروع کردم. زیادی بدنم خشک شده. بین تمرینام وقفه افتاده بود و این خلاف قاعده ی باله است!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم رو به میله و پام رو قائمه گرفتم. سرم رو به سمت آینه برگردوندم و حرکت بعدی رو با گامی کوچک انجام دادم. دستم رو از میله جدا کردم و پرشی کوتاه، دنباله ی حرکاتم شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر اتاق باز و خیره شد بهم. از حرکت ایستادم و صدای ضبط صوت رو کم کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جانم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مطمئنی که نمی خوای همراهمون بیای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرفش رفتم و لپش رو گرفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره مامان جون، باور کن حوصله ندارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم رو پس زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نکن دختر! زشته، عادت می کنی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کاش می اومدی. بعضی وقتا نمی دونم چی جواب بقیه رو بدم. به خدا همه ی بچه ها خانواده هاشون رو همراهی می کنن، بده من هر دفعه یه بهونه واسه نیومدنت جور کنم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دستم اخمای پیشونیش رو صاف کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اگه یه هم سن و سال من توی جمعتون بود؛ حتما می اومدم. اون جا حوصله ام سر میره. راستش.... از نگاهای خانوم حسینی هم چندان خوشم نمیاد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم رو تو دست گرفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره خودمم متوجه شدم. اما چه می شه کرد! همه همکار هستن و نمی شه بساط دلخوری پهن کنیم تو کشور غریب.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای بابا ما رو به سکوت واداشت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حاضری مهتاب؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآره، بریم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد روش رو کرد طرفم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کاری نداری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه، فقط زود برگردید. تا گزارش از خانواده ی تازه وارد نگیرم، خوابم نمی بره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا سرش رو آورد تو اتاق:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بس که فضولی! بریم خانوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان خندید و با یادآوری گوشزدهای دقایقی پیش، همراه بابا از خونه خارج شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن تک فرزند آقای محمد مهدیان هستم. ماهک مهدیان، 18 سالمه و پیش دانشگاهی ام. دو _سه سالی یک بار ماموریت بابا به یکی از کشورای خارجی می خوره و سه نفری راهی می شیم. نمی دونم خوبه یا بد! اما این رو می دونم که سالی سه ماه با فامیل و در کنارشون بودن، خیلی کمه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگذشته از آشنایی با زبان های خارجی و مزیت هاش، تحمل غربت سخته (به قول مامان) .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این که تفریحات و سرگرمی هایی رو برام در نظر می گیره، منظورم باباست، اما... خب دیگه! چه می شه کرد؟! اینم یه جور زندگی کردنه، نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامسال سال سومیه که تو این کشور به سر می بریم. یعنی از سال اولی که انتخاب رشته کردم. اونم بر خلاف عقیده ی بابا مامان! خب رشته ام رو دوست دارم! زوریه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از یه تمرین مفصل، نیاز به یه دوش مفصل تر داشتم. قبل از اون به طرف آشپزخونه رفتم. یه آب طالبی تپل واسه خودم دست و پا کردم و جلو تلویزیون وا رفتم. کانال یک، دو، سه، چهار....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچ خبری نبود. نی به ته خالی لیوان خورد و صدای نا به هنجاری ازش بلند شد. و این هم زمان شد با باز شدن در.... .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو برگردوندم. برگشتن؛ چه زود! زود؟ سه ساعت گذشته بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوش گذشت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان چادر مصلحتیش رو از سرش بیرون آورد و به سمتم اومد. بابا نگاهی به او انداخت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- الان گزارشات رو بی کم و کاست دریافت می کنی! من رفتم بخوابم! شب به خیر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهردو به او شب به خیر گفتیم و منتظر موندیم که وارد اتاق بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب.... چی شد؟ چه طور خانواده ای بودن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخماش رو تو هم کرد و در جواب گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا نرفتی دوش بگیری؟ خیلی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گیر نده فدات. برو سر اصل مطلب!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشت و به پشتی مبل تکیه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به نظر خانواده ی مقبولی می اومدن، با اصالت! زیاد تو صحبت ها، مخاطب هم نشدیم. آخه همه بودن، توی سالن سفارت جای سوزن انداختن نبود! در کل، خوب بودن. به قول خانوم تاجیک از وجنات آقا پسرشون معلومه مبادی آدابن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیوان خالی رو روی میز گذاشتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نفهمیدین چندتا بچه دارن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سه تا! دخترشون ازدواج کرده و ایران موندگار شده، دوتا پسراشونم همراهشون بودن. پسر بزرگِ عجیب با بابات گرم گرفته بود! یادم باشه از بابات بپرسم قضیه از چه قراره؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیاد به نظرم جالب نیومد. ابرویی بالا انداختم و پاشدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- راستی....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبم رو جمع کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه چشم! لیوانم رو برمی دارم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپاشد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- می خواستم بگم، خانم حسینی سراغت رو می گرفت...!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیوان رو برداشتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بهش یادآوری کردی که سرگرم درساشه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بهونه ی بهتری سراغ داری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف آشپزخونه رفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باید به بابا بگم یه تذکری به آقای حسینی بده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ام گرفت! خوبه که بابا پست مهمی داره و من.... یه اعتماد به نفس بالا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزنگ اول رو با نصایح آقای غفاری در مورد ازدواج گذروندیم. البته.... زنگ، زنگ عربی بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفهیمه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فردا لپ تاپم رو میارم، یه فیلم دارم... اوم! کلوچه خرمایی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالهام:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوبه! یعنی بهتر از در و دیوار نگاه کردنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم دستش رو پشت سر قلاب کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوش به حال تجربیا! بکوب دارن می خونن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلپم رو باد کردم. باز هم داشت بحث به اغماض به انسانی ها می رسید. از پشت میز پاشدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیلدا داشت با آخرین تکه از گچ مونده، روی تخته متنی می نوشت. نگاهی به جمله ی آخرش انداختم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- « درد را از هر طرف نوشتم درد بود... »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد نگاهم رو روی صورتش چرخوندم که داشت اسمش رو پایین تخته با وسواس طراحی می کرد. به طرفش رفتم. دستام رو آروم به دو پهلوش رسوندم و یهو شروع کردم به قلقلک دادنش. فورا عین کرم تو سری خورده به خودش پیچید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نکـــــــــــن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی ریسه رفت و باز:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- می گم نکن ماهک!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده دستم رو، رو شونه اش گذاشتم و کنار گوشش گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آخه فسقل، تو رو چه به این حرفا؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرفم چرخید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- با تو نی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نچ نچ! باز هوای وطن کردی، زدی برنامه ی هم ولایتی سلام!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه بازوم زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گچ نداریم! بپر برو بیار مبصر اعظم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز سر بیکاری به سمت در رفتم و ادای حبیبه رو در آوردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کوپت (کوفت)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلاس ما تنها کلاسی بود که خارج از قاعده ی ترتیب و مکان، تو طبقه ی پایین، کنار کتابخونه و با فاصله ی کمی از آبدارخونه قرار داشت. اون هم به مدد کمبود کلاس خالی در طبقه بالا! راضی بودیم. چون نقطه ی کور مدرسه و دور از دسترس برای تذکرات گاه و بی گاه قاری زاده (ناظم) بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرکی به آبدارخونه کشیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ســــــــلام خوشگل!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانم فرجی از جا پرید و بدون این که به سمتم برگرده گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خفه نابوُوی چُوک نافهم! (به زبون بندری: خفه نشی بچه ی نفهم!)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم. رفتم تو و از روی میز به تعداد بچه های کلاس بیسکوییت برداشتم. زیر چشمی نگام کرد. بی خیال گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مرسی داره فاطی جون!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش رو تکون داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- امروز نیومدی صبحونه بخوری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف در برگشتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- از اول صبح کلی چیپس و تنقلات زدیم به بدن! فعلا هم معلم نداریم؛ دوباره بهت سر می زنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فعلا اینا رو برسونم بهشون!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید و زیر لب چیزی گفت. شونه م رو بالا انداختم و بیسکوییت به دست به طرف کلاس برگشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر کلاس رو هل دادم. باز نشد. زیر لب:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اِ.... لعنتی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا آرنج دستگیره رو فشار دادم و با پا لگدی به در زدم و بلند گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یکی بیاد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو هم زمان در تا آخر باز شد و با صدایی گوش خراش خورد به دیوار:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یکی بیاد بیـــــــــس....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه ساکت سر جاشون نشسته بودن و داشتن من رو نگاه می کردن. مریم با ایما و اشاره لباش رو جمع کرد و در آخر سرش رو انداخت پایین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگام چرخید. دستاش رو تو جیب شلوارش به زور چپونده بود و داشت من رو نگاه می کرد. این دیگه کیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند قدمی به طرفم اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوژه ی نگاهش به روی دستام تغییر کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ظاهرا شمارفته بودین گچ بیارین! درست نمی گم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواسه دیدنش سرم و کمی گرفتم بالا:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی از ابروهاش رو انداخت بالا و رو به یلدا با تحکم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شما گفتید نماینده ی کلاس رفتن گچ بیارن! این طور نیست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیلدا سرش رو تکون داد وبا تته پته:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- قرار بود.... این طور باشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشت و این جمله ی کوتاه رو چشم در چشمِ من گفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآب دهانم رو قورت دادم و کلافه گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب....!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به محتویات توی دستم انداخت و با اشاره گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گچ!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوهزاریم بی سر و صدا افتاد. آشکارا پوفی کشیدم و به سمت میزم رفتم. بیسکوییتای کوفتی رو ریختم روش و بی توجه به حضورش از کلاس خارج شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر لب:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- این زغال اخته کی بود؟ گچ رو واسه چی می خواست؟ بچه ها چرا این قدر سیخ و میخ نشسته بودن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این فکرا پله ها رو دو تا یکی رفتم بالا. در شیشه ایِ دفتر رو باز کردم و به خانم قاری زاده سلام کردم. سرش رو از رو برگه های روی میز بالا آورد و جواب سلامم رو در کمال خوش رویی داد. اینم از دختر سفیر بودن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر خود رفتم سمت کشویی که متعلق به گچ بود. همین طور که تو فکر و خیال بودم از هر رنگ گچ چندتا برداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی هوا به سمت خانوم قاری زاده برگشتم و با تن صدایی بالا پرسیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خانـــــــــــــــوم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمای گرد شده اش رو به سمتم چرخوند:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-این آقایی که...این آقاهِ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پشت میزش بلند شد. چادرش رو روی سرش مرتب کرد و دستش رو زد به سینه. میون این گیر و دار یاد یکی از شخصیت های فیلم هری پاتر افتادم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانوم قاری زاده:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آهان! منظورت آقای کیانه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون این که چیزی بگم ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- از امروز ایشون دبیر شماست. شانس آوردین که به این زودی تونستیم یه فکری به حال شما بکنیم. معلوم نبود کِی براتون معلم بیاد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا هم از دفتر بیرون اومدیم و اون همین طور حرف می زد و می زد! این قدر فکرم مشغول بود که بی توجه به ایشون از پله ها سرازیر شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از آخرین پله، ایستادم. آهان! باید برم سر کلاس...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدم در کلاس، کمی مکث کردم و بدون در زدن رفتم تو. انگار داشت حرف می زد که من پریدم داخل!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفهمیدم با طرز خاصی داره نگام می کنه، اما توجهی نشون ندادم. به طرف تخته رفتم. گچ ها رو با سر و صدا ریختم سر جاش، اَه... دستام حسابی گچی بودن! و من چقدر بدم می اومد از گچی شدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچهره ام تو هم رفت و شروع کردم به دستام رو بهم زدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتوجه سکوت کلاس بودم، اما انگار لج بازی بیشتر بهم مزه می داد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر لب غر غر کنان پشت میزم قرار گرفتم. خم شدم که بشینم اما، صداش تو کلاس پیچید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مِن بعد، قبل از ورود من، شرایط کلاس رو آماده کنید خانومِ... نماینده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهان؟ با من بود؟ راست شدم؛ نگاش کردم. روی صندلی سیخ نشسته و زل زده بود به من. با خودم فکر کردم چرا اینقدر جوونه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنتظر بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خودم اومدم، مثل این که با من بود! منِ خانومِ نماینده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو بالا و پایین تکون دادم و مثل خودش، با همون لحن جواب دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من مهدیان هستم، نه نماینده! آماده کردن شرایط کلاس وظیفه ی نماینده است، نه من!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبم رو جمع کردم و نگاه آخرم رو تیز بهش انداختم. فکر کنم کافی بود. محکم سرِ جام نشستم! اشک تو چشام جمع شد، این هم از عوارض استخونی بودن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگام رو انداختم رو کتاب جامعه شناسی و ورقش زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پشت میزش بلند شد. صدای قدم هاش فضای کوچک کلاس رو در برگرفت. زیر چشمی، چشمم خورد به کفش سیاه واکس خورده اش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند قدمیم ایستاد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- داشتم می گفتم، دو تا از درساتون با منه، خوب یا بد بودنش بستگی به خودتون داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند قدمی راه رفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اما بد نیست بدونید، رشته ی تحصیلی من اصلا با دروس شما مرتبط نیست! اما خب...می شه اطلاعات و تجربه ام رو در این حیطه، به قبول این کار ربط داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شاید هم پارتی بازی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاش رو چرخوند روم، بی تفاوت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی بعد گوشه چشمی فکر کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شاید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرروتر شدم. یه لبخند کجی اومد رو لبم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- و حتما این پیشنهاد در اوج بی کاری شما بوده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشماش رو ریز کرد و گردنش رو مایل، در جواب با کمی مکث گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خیلی دلم می خواد بدونم این همه اعتماد به نفس، انتسابیه یا.... از جای دیگه آب می خوره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبحث داشت بالا می گرفت و کم کم داشتم پی می بردم که این موضوع صورت خوشی نداره. واسه همین سکوت کردم و به بیسکوئیت های روی میز نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز میز فاصله گرفت و به سمت تخته رفت. پشت به ما ایستاد و گچی برداشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر همین حین مریم دستش رو تو هوا تکون داد و با عصبانیت زیر لب چیزی گفت. چشم غرّه ام رو به سمت یلدا چرخوندم. با دیدن من، دستپاچه شد و سرش رو انداخت زیر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسی تازه کردم و دستم رو زدم زیرچونه ام. نگاهم به تخته سیاه افتاد. یه گوشه نوشته بود:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- « به نام او که با وفاست! »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابروهام رو انداختم بالا و اداش رو در آوردم. بچه ها فرصت نکردند بخندن، چون که سر فصل کتاب رو نوشت و گچ رو با حرکتی پرت کرد سر جاش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروع کرد. یه مقدمه ی کوتاه و رفت سر اصل مطلب. گفت و گفت. رسا و مسلط.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون قدر که من پدر سوختگیِ ساختگیم و فراموش کردم و میخ گفته هاش شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمی دونم چقدر گذشته بود که دیدم داره به طرفم میاد. دستم رو که زیر چونه ام خشک شده بود رو به سختی برداشتم و راست نشستم. تند و تند اطرافم رو نگاه کردم. آخرین نفر فهیمه بود که پوست موزش رو توی سطل زباله انداخت و از کلاس بیرون رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستاش رو به دو طرف میزم تکیه داد و به سمتم خم شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم رو یهو عقب کشیدم. یه حرکت ناشیانه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند تمسخر آمیزی زد و منم نفسم رو تو سینه حبس کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکیان:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حالا وقت خوردنِ تغذیتون شده.... خانومِ مهدیان!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیم نگاهی به بیسکوییت های روی میز انداخت و عقب عقب به سمت میزش رفت. کیف چرمش رو برداشت واز کلاس خارج شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجمله اش رو با خودم تکرار کردم. لبم از شدت عصبانیت چروک شد! در آخر کنترلم رو از دست دادم و تمام بیسکوییت ها رو از رو میز کنار زدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وای خیلی جذابه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه تندی نثارش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه هاش رو بالا انداخت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مگه دروغ می گم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالهام خندید و سرش رو به دیوار تکیه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه. منم خیلی ازش خوشم اومده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز حرص صورتم رو برگردوندم و به بازی بچه های مهد کودکی خیره شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحبیبه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اسمشم حیلی بهش میاد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفاخته در جواب او:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خدارو شکر که اسمش حرف (خ) نداره وگرنه بیچاره....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحبیبه به طرفش هجوم برد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببین حودت داری شروع می کنی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفاخته خندید و رو به ما گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شنیدید؟! (خ) رو نگفت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرخلاف دفعات قبل جدالشون من رو به خنده ننداخت. عجیب تو فکر بودم. احساس آدم شکست خورده ای رو داشتم که هیچکس شکستش رو به روش نمیاره! وای که چه بد احساسیه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیلدا:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بس کن فاخته! این قدر اذیتش نکن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحبیبه در جواب این دفاع:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اشکال نداره، دارم براش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفهیمه یه دونه چیپس انداخت بالا و خرچ خرچ کنان نگام کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاش کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چیه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقورتش داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باهاش لج نکنیا ماهک! دو تا از درسامون باهاشه، شوخی نیست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیدی که خودش شروع کرد. اگه بخواد به این رفتارش ادامه بده شک نکن منم ساکت نمی شینم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- منم اگه بابام سفیر بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خفه شو بابـــــــا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم بهت زده:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اِ بی ادب! از جای دیگه می سوزه، جلو ما خودش رو می زنه به آب! بده من ببینم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو خم شد سمت پاکت چیپس فهیمه. اون رو چنگ زد. خالی بود! لباش رو جمع کرد و اون رو به طرفی پرت کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- می پکیدی دلم خنک می شد، کــــــدو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفهیمه نخودی خندید و چیزی نگفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالهام:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اون یکی کجاست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیلدا:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- رفته کتابخونه! عروض کنفرانس داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم به طرف من:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- راستی یادم بیار دفترت رو ازت بگیرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی حوصله:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من یادت بیارم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم که حالت من رو دید جیغ جیغ کنان گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وای خـــــــــدا! از الآن تا یه هفته باید اخلاق گند این پرنسس رو تحمل کنیم! بابا ما معلم نخواستیم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالهام زد به بازوم و با خنده گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اذیت نکن ماهک، بذار با این آقا خوشگله خوش باشیم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم رو کنار کشیدم و با حالت تهوع گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوشگل؟! تو به این سیاه سوخته می گی خوشگل؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفاخته جدی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حق با ماهکه! اصلا خوشگل نیست! آمّــــــــــــــا! نمی تونم انکار کنم که جذابه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیلدا:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره....خیلی به چشم میاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحبیبه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- از مرد که خوشگلی نمی خوان! مردونگی می خوان!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفاخته لباش رو کج کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اینم یه نظریه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفهیمه خندید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حالا چی به شماها می ماسه که این جوری میتینگ گرفتین؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز فرصت استفاده کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- همین رو بگـــــو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن صدای زنگ، مریم پاشد. پشت مانتوش رو تکوند. نگاهی به ما که رو زمین ولو شده بودیم کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پاشید تا قاری زاده پیجمون نکرده از اون بالا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد در حالیکه به سمت در ورودی می رفت، دستاش رو از دوطرفش تکون داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- قـــــــــــار قـــــــــــــار...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو فکری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو بالا آوردم، ظاهرا متوجه ما نبود. رو به مریم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس چته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هیـــــــــــس!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین تذکر خانم مرادی بود که متوجه گفت و گوی ما شد. مریم کلافه شروع کرد به ورق زدن و زیر لب فکر کنم، فحش داد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ام گرفت، اما... فکرم به سمت حرف حبیبه رفت. اسمش چی بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مریم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش رو به معنی (هان) تکون داد. زیر چشمی به مرادی نگاه کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اسمش چی بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی نه، کی! اسمش؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی می گی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای خانم مرادی:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کوهی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله خانوم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانوم مرادی:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی داری پچ پچ می کنی؟ پاشو بیا پای تخته!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم پوفی کشید. از جا بلند شد و واضح گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عین بچه ابتدائی هــــــــــــــــا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانوم مرادی:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- غرغر نکن! بیا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفهیمه اشاره ای بهم کرد. نگاش کردم. لب هاش رو تکون داد. نفهمیدم. شونه م و بالا انداختم و نگاهم رو به سمت مریم که داشت عروض کار می کرد برگردوندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی بعد دفترم رو ورق زدم. اوم.... درست نوشته بودم. می خواستم صورتم رو بالا بیارم که چیزی به صورتم خورد. دستم رو به گونه ام کشیدم. یه کاغذ کوچیک تا شده روی دفترم افتاده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکار کی بود؟ فهیمه ریز ریز می خندید و بقیه حواسشون به من بود. اینا چشونه؟ کاغذ رو برداشتم و تاش و باز کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- « دادبه کیان. »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو در پایین این اسم آیکن خنده کشیده بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی رو لبم نشست. فهیمه همیشه حواسش به همه جا بود. خوب یا بدش، پای خودش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه نفهمیدم زمان باقی مانده ی کلاس چه طور گذشت! گوشه ی کتابم پر شد از طراحی اسمش. دادبه...کیان!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو زمانی که زنگ خورد، رو همشون خط کشیدم و کتابم رو محکم بستم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای برخورد قاشق و چنگال به ظروف، سکوت بینمون رو پر کرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به بابا که خیره به تلوزیون بود، انداختم. مامان هم یه نگاهش به تلویزیون بود و نگاه دیگه اش به ظرف بابا که مبادا خدایی نکرده یه وقت چیزی از خورد و خوراکش کم بشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباید یه چیزی می گفتم! همیشه همین طور بود! اگه چیزی دغدغه ی فکریم می شد، حتما باید یه جا، پیش کسی مطرحش می کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدل رو زدم به دریا:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- امروز بالاخره معلم دار شدیم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوابی نشنیدم. نگاهی هم همراهیم نکرد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irادامه دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یه آقاست! آقای کیان!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان درحالیکه خلالی از سیب زمینی رو به دهان می برد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اوهوم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اوهوم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بابات گفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا لیوان دوغ رو برداشت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خودم معرفیش کردم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآمپرم فیــــــــــــــــــــس رفت بالا:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شما معرفیش کردین؟ از کجا؟ تازشم، مگه شما تو آموزش و پرورشم کار می کنید که ما خبر نداریم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ماهک!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو یه چشم غرّه ی بی تاثیر!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من فقط بهش پیشنهاد دادم و در آخر معرفیش کردم. خودش جوون با استعدادیه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس چندان هم صحبت های خانوما بیراه نبوده، پسر آقای کیانی با جنم هم هست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتیکه ی آخر رو نگرفتم! گیج با خودم گفتم: «چی شد؟»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- این جا چه خبره؟ خانواده ی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان ظرف سالاد رو برداشت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو امروز چته ماهک؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جای تشکره! باید میذاشتم، معلمِ زن مُرده شون، دوره ی افسردگیش رو بگذرونه، اون وقت تشریف بیاره، یعنی بعد کنکور...!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه هام از دو طرف آویزون شد. کمی بعد بشقابم رو پس زدم. صندلی رو با صدای وحشتناکی عقب فرستادم و به سمت اتاقم راهی شدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاعتراض مامان رو این طور جواب دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سیر شدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت درِ اتاق...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا اصلا به فکرم نرسید؟ نرسید که این کیانی ها باید یه ربطی بهم داشته باشن؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا کف دستم کوبیدم به پیشونم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وای! چقدر من از مرحله پرتم...نچ!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشه لبم رو گاز گرفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چه گندی زدم! لعنت به این شانس! لعنت به زبون دراز من!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحسابی خوابم می اومد! دیشب اصلا نتونستم درست بخوابم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصف رو پیچوندم و رفتم کلاس. کیفم رو پشت صندلیم آویزون کرده و خودم رو ولو کردم روش. بی حال سرم و روی میز گذاشتم. پلکام داشت رو هم می افتاد که سر و صدای بچه ها، کلاس رو پر کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- زیبای خفته ی ما رو نگا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالهام:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اینقدرم تابلوئه که نیومدنش تو صف صبحگاهی رو هم به پای ما می نویسن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو بلند کردم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وای چشماش رو! گریه کردی ماهک؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی حوصله دستم رو تو هوا تکون دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوابم میاد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفهیمه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بهتره نیاد! چون الآنِ که کیان بیاد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر لب:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خبرش بیاد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهوشیار شدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مگه الآن باهاش داریم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل همیشه خندید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره دلبندم، یک ماهی رو این موقع به چرت گذروندی، دیگه کافیه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.....
00چرا قسمت سه بالا نمیاره
۲ ماه پیشفصل دومش کجاست
۲۷ ساله 00رمان بدی نبود.اما فصل دومش چی
۴ ماه پیشNazanin
۱۴ ساله 00این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
مبینا
۱۹ ساله 00خیلی دوسش داشتم..فقط کاش ماهک به خانوادهاش و خانواده اون قشنگ توضیح میداد که موضوع چی بوده
۸ ماه پیشنازنین
00تالی بود! عالی.....
۱۰ ماه پیشبرزه
20رمان خوبی بود.واقعابرای ماهک ناراحت شدم.این داستان مخصوصا فصل اول که واقعیت هست باید درس عبرت باشه برای همه که به هر کسی اعتماد نکنیم وتا قطعی شدن موضوعی اقدامی نکنیم که نتیجه پرپر شدن هزاران آرزو میش
۱۱ ماه پیشHanieh
30خوب بود. اول دقت نکردم که نوشته طبق واقعیت اما بعد که فهمیدم خیلی ناراحت شدم. حتی باهاش گریه هم کردم
۱۱ ماه پیش...
10این که در پایان داستان نوشته شده ماهک بعد از رسیدن به حقارت تن خودش رو از بین بر یعنی بین ماهک و دادبه اتفاقی افتاده بود چون تو رمان چیزی بهش اشاره نشد
۱ سال پیشکوثر
۲۰ ساله 21یه سوال از نوسینده گرام چرا بقیه داستان راتخیلی کردین وخود واقعیت راننوشتین
۲ سال پیشسیما
۲۰ ساله 00رمان خوبی نبود اسن این چی بود دختره زنده بود بعد اخرش میگه ماهک مرده خاهشن این جوری رمان ننویسید اسن معلوم نیست چی به چی بود
۲ سال پیشدریا
۲۰ ساله 11من فقت یه قسمت خوندم زیاد خوشم نیومد از اسم دادبه
۲ سال پیشF
۱۹ ساله 41رمان متنفاوت و قشنگیه اما کاش سرنوشت دادبه هم مشخص میشد امید وارم روح ماهک در آرامش باشه🌱
۲ سال پیش*
22بچه ها کسی اسم رمانی که دوتا دختر بودن تو بچگی خیلی صمیمی بودن بعد یکی از دخترا که بزرگتر بود مجبور میشه تغییر جنسیت بده و بعد یه اتفاقاتی باهم ازدواج میکنن اسمشو کسی میدونه؟
۳ سال پیشبیتا
12اسمش فک کنم من پسرم هستش .یا پسری ک من باشم
۳ سال پیشمهدیه
۲۲ ساله 00اسم رمانش غیر ممکن هست توی همین برنامه هست
۲ سال پیشفاطمه
۱۸ ساله 20خیلی خوب بود من که دوسش دارم
۲ سال پیش
ریحون
00چرا برامن رمان نمیاد بالا الان مدتی که نمیتونم رمان بخونم نمیدونم مشکل کجاست