درمورد ماهک دختری که فریب معلمش رو میخوره و پا فراتر از حریم میگذاره….فصل اول زندگی ماهک براساس واقعیت است

ژانر : اجتماعی، غمگین

تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و ۱۳ دقیقه

مطالعه آنلاین حریم و حرام
نویسنده : باران عبدالهی

ژانر : #غمگین #اجتماعی

خلاصه :

درمورد ماهک دختری که فریب معلمش رو میخوره و پا فراتر از حریم میگذاره….فصل اول زندگی ماهک براساس واقعیت است

- همگی ساکت! ســــــــاکت!

بالاخره با نعره ی من همه ساکت شدن. نفس راحتی کشیدم و گفتم:

- چه خبره؟! خوبه همتون سر جمع هشت نفرید! این همه سر و صدا مال شماست؟

مریم از پشت میز بلند شد و به طرفم اومد:

- حالا که قاری زاده کاری بهمون نداره تو شدی کاسه ی داغ تر از آش؟! بیا بشین بینیم!

دستم رو به پهلوم زدم و حق به جانب گفتم:

- دِ همین دیگه! یکیتون حاضر نیست نماینده بشه؛ اون وقت با سر و صداتون، همون کاسه ی سرد و خالی از آش، رو سر من بدبخت خرد می شه، بی راه می گم؟

فهیمه نخودی خندید و رو به بقیه گفت:

- بچه ها این جمله ی ماهک ایهام داشت!

بچه ها همگی با هم یک صدا گفتن:

- بابـــــــــا! بچه زرنگ!

چپ چپ نگاشون کردم، سرم رو تکون دادم:

- به حساب تک تکتون می رسم!

به سمت میزم رفتم و پشتش جا گرفتم.

فاخته همون طور که با جوشِ روی لپش ور می رفت با نگرانی گفت:

- یعنی قراره تا آخر سال، دو درس اصلیمون رو بی معلم سپری کنیم؟

حبیبه پشت چشمی نازک کرد:

- خیلی حب بابا! فهمیدیم تهرونی هستی!

اون وقت اداش رو در آورد:

- سپری کنیــــــــــم!

فاخته روی میزش خم شد و با صدای جیغ مانندی گفت:

- تو چی می گی این وسط بچه پایین ده؟!

مریم پرید وسط و رو به حبیبه گفت:

- چته دختر؟ مگه این بیچاره چی گفت که این جوری بهش می پری؟

حبیبه:

- من؟ من چمه؟ یا فاحته که از اول مهر، هنوز نیومده شهرستانی بودنمون رو به رخمون می کشه؟!

از لحن لهجه دار حبیبه لبخندی به لبم نشست و تلفظ (ح) به جای (خ) در کلماتی که به کار می برد؛ لبخندم رو به خنده تبدیل کرد. همیشه همین طور بود!

از سال پیش که فاخته به جمع کلاس ما پیوست، حبیبه اون رو یه دختر لوس و مهم تر از همه خارج از حیطه ی جنوب کشوری می دونست و باهاش لج افتاد که افتاد! و ما هنوز بعد از یک سال نفهمیدیم چرا حبیبه با تهرانی بودن فاخته مشکل داره؟!

اواخر مهرماه بود و ما هنوز معلمی برای درس های فلسفه و جامعه شناسی نداشتیم! به قول مریم کنکور امسال رو عشق است!

این هم از اثرات زندگی در خارج از کشور محسوب می شه، همیشه معلم ها دیر به محل ماموریت خودشون می رسیدن، یا اگه زود تشریف فرما می شدن فله و درهم می اومدن، چه طور؟!

به این صورت که یه معلم برای دروس مشابه و همسر خانه دارِ ایشون واسه دروس تفریحی هم چون ورزش، امور پرورشی و کتابداری!

این وسط اگه موفقیتی کسب می شد، دروسی مثل حرفه و فن و... در پایه ی راهنمایی هم به اونا داده شده و مزایایی چون حقوق مناسب در نظر گرفته می شد.

چقدر جـــــــــالب! به قول فهیمه:

- « باز جای شکرش باقیه که برچسب ناحیه ی 3 بهمون می زنن! و خودشون به محروم بودن منطقه از نظر علمی پی بردن! »

صدای زنگ همه ی بچه ها رو به تکاپو انداخت. هرچه رو میز بود رو جمع کرده و ریختند تو کوله هاشون و دِ برو که رفتیم! زنده باد ناهار خونه!

جفت جفت از کلاس بیرون اومدیم و به سمت در خروجی رفتیم. پایه ی دبستان زودتر تعطیل شده بود تا راحت تر خارج بشن و آسیبی به کوچیک ترها وارد نشه.

یک به یک دست دادیم و از هم خداحافظی کردیم. خوبیِ تعداد کم کلاس به همینه که صمیمیتی خاص بین همه حاکم بود و این نعمت خوبی در غربت محسوب می شد.

مریم گونه ام رو ب*و*سید:

- بهت زنگ می زنم، نخوابیـــا!

کوله ام و رو شونه جا به جا کردم:

- باشه.

با چشم به سمتی اشاره کرد و گفت:

- برو پرنسس! اومدن دنبالت!

خندیدم و به تقلید از او به اتوب*و*س مدرسه اشاره کردم و در جواب گفتم:

- برو دختر! جا نمونی!

خنده کنان از هم فاصله گرفتیم و به سمت ماشین تشریفات قدم برداشتم.

در رو باز کردم و عقب جای گرفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام آقای حسنی. خسته نباشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای حسنی راننده ی سفارت لبخند محبت آمیزی زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام دخترم. شما خسته نباشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به راه افتاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از کنار اتوب*و*س مدرسه گذشت و من با چشم به دنبال مریم گشتم و خطاب به آقای حسنی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خسته؟! نه! آخه کو معلم که درسی باشه؟! امروز رسما تعطیل بودیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ندیدمش. کوله پشتیم رو از خودم جدا کرده و نفسی تازه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه حرفی بین ما رد و بدل نشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کفشم رو یه بار دیگه چک کردم و دکمه ی پلی رو فشار دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدنم رو راست نگه داشتم و همراه با رینگ، حرکاتم رو شروع کردم. زیادی بدنم خشک شده. بین تمرینام وقفه افتاده بود و این خلاف قاعده ی باله است!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو به میله و پام رو قائمه گرفتم. سرم رو به سمت آینه برگردوندم و حرکت بعدی رو با گامی کوچک انجام دادم. دستم رو از میله جدا کردم و پرشی کوتاه، دنباله ی حرکاتم شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در اتاق باز و خیره شد بهم. از حرکت ایستادم و صدای ضبط صوت رو کم کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جانم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مطمئنی که نمی خوای همراهمون بیای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرفش رفتم و لپش رو گرفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره مامان جون، باور کن حوصله ندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو پس زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نکن دختر! زشته، عادت می کنی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کاش می اومدی. بعضی وقتا نمی دونم چی جواب بقیه رو بدم. به خدا همه ی بچه ها خانواده هاشون رو همراهی می کنن، بده من هر دفعه یه بهونه واسه نیومدنت جور کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دستم اخمای پیشونیش رو صاف کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگه یه هم سن و سال من توی جمعتون بود؛ حتما می اومدم. اون جا حوصله ام سر میره. راستش.... از نگاهای خانوم حسینی هم چندان خوشم نمیاد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو تو دست گرفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره خودمم متوجه شدم. اما چه می شه کرد! همه همکار هستن و نمی شه بساط دلخوری پهن کنیم تو کشور غریب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای بابا ما رو به سکوت واداشت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حاضری مهتاب؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آره، بریم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد روش رو کرد طرفم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کاری نداری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه، فقط زود برگردید. تا گزارش از خانواده ی تازه وارد نگیرم، خوابم نمی بره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا سرش رو آورد تو اتاق:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بس که فضولی! بریم خانوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان خندید و با یادآوری گوشزدهای دقایقی پیش، همراه بابا از خونه خارج شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من تک فرزند آقای محمد مهدیان هستم. ماهک مهدیان، 18 سالمه و پیش دانشگاهی ام. دو _سه سالی یک بار ماموریت بابا به یکی از کشورای خارجی می خوره و سه نفری راهی می شیم. نمی دونم خوبه یا بد! اما این رو می دونم که سالی سه ماه با فامیل و در کنارشون بودن، خیلی کمه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گذشته از آشنایی با زبان های خارجی و مزیت هاش، تحمل غربت سخته (به قول مامان) .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این که تفریحات و سرگرمی هایی رو برام در نظر می گیره، منظورم باباست، اما... خب دیگه! چه می شه کرد؟! اینم یه جور زندگی کردنه، نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امسال سال سومیه که تو این کشور به سر می بریم. یعنی از سال اولی که انتخاب رشته کردم. اونم بر خلاف عقیده ی بابا مامان! خب رشته ام رو دوست دارم! زوریه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از یه تمرین مفصل، نیاز به یه دوش مفصل تر داشتم. قبل از اون به طرف آشپزخونه رفتم. یه آب طالبی تپل واسه خودم دست و پا کردم و جلو تلویزیون وا رفتم. کانال یک، دو، سه، چهار....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچ خبری نبود. نی به ته خالی لیوان خورد و صدای نا به هنجاری ازش بلند شد. و این هم زمان شد با باز شدن در.... .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو برگردوندم. برگشتن؛ چه زود! زود؟ سه ساعت گذشته بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوش گذشت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان چادر مصلحتیش رو از سرش بیرون آورد و به سمتم اومد. بابا نگاهی به او انداخت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الان گزارشات رو بی کم و کاست دریافت می کنی! من رفتم بخوابم! شب به خیر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هردو به او شب به خیر گفتیم و منتظر موندیم که وارد اتاق بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب.... چی شد؟ چه طور خانواده ای بودن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخماش رو تو هم کرد و در جواب گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا نرفتی دوش بگیری؟ خیلی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گیر نده فدات. برو سر اصل مطلب!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشت و به پشتی مبل تکیه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به نظر خانواده ی مقبولی می اومدن، با اصالت! زیاد تو صحبت ها، مخاطب هم نشدیم. آخه همه بودن، توی سالن سفارت جای سوزن انداختن نبود! در کل، خوب بودن. به قول خانوم تاجیک از وجنات آقا پسرشون معلومه مبادی آدابن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لیوان خالی رو روی میز گذاشتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نفهمیدین چندتا بچه دارن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سه تا! دخترشون ازدواج کرده و ایران موندگار شده، دوتا پسراشونم همراهشون بودن. پسر بزرگِ عجیب با بابات گرم گرفته بود! یادم باشه از بابات بپرسم قضیه از چه قراره؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیاد به نظرم جالب نیومد. ابرویی بالا انداختم و پاشدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راستی....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبم رو جمع کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه چشم! لیوانم رو برمی دارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاشد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می خواستم بگم، خانم حسینی سراغت رو می گرفت...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لیوان رو برداشتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بهش یادآوری کردی که سرگرم درساشه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بهونه ی بهتری سراغ داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف آشپزخونه رفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باید به بابا بگم یه تذکری به آقای حسینی بده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ام گرفت! خوبه که بابا پست مهمی داره و من.... یه اعتماد به نفس بالا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زنگ اول رو با نصایح آقای غفاری در مورد ازدواج گذروندیم. البته.... زنگ، زنگ عربی بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فهیمه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فردا لپ تاپم رو میارم، یه فیلم دارم... اوم! کلوچه خرمایی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الهام:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوبه! یعنی بهتر از در و دیوار نگاه کردنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم دستش رو پشت سر قلاب کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوش به حال تجربیا! بکوب دارن می خونن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لپم رو باد کردم. باز هم داشت بحث به اغماض به انسانی ها می رسید. از پشت میز پاشدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یلدا داشت با آخرین تکه از گچ مونده، روی تخته متنی می نوشت. نگاهی به جمله ی آخرش انداختم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- « درد را از هر طرف نوشتم درد بود... »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد نگاهم رو روی صورتش چرخوندم که داشت اسمش رو پایین تخته با وسواس طراحی می کرد. به طرفش رفتم. دستام رو آروم به دو پهلوش رسوندم و یهو شروع کردم به قلقلک دادنش. فورا عین کرم تو سری خورده به خودش پیچید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نکـــــــــــن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی ریسه رفت و باز:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می گم نکن ماهک!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده دستم رو، رو شونه اش گذاشتم و کنار گوشش گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخه فسقل، تو رو چه به این حرفا؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرفم چرخید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- با تو نی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نچ نچ! باز هوای وطن کردی، زدی برنامه ی هم ولایتی سلام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به بازوم زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گچ نداریم! بپر برو بیار مبصر اعظم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از سر بیکاری به سمت در رفتم و ادای حبیبه رو در آوردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کوپت (کوفت)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلاس ما تنها کلاسی بود که خارج از قاعده ی ترتیب و مکان، تو طبقه ی پایین، کنار کتابخونه و با فاصله ی کمی از آبدارخونه قرار داشت. اون هم به مدد کمبود کلاس خالی در طبقه بالا! راضی بودیم. چون نقطه ی کور مدرسه و دور از دسترس برای تذکرات گاه و بی گاه قاری زاده (ناظم) بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرکی به آبدارخونه کشیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ســــــــلام خوشگل!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم فرجی از جا پرید و بدون این که به سمتم برگرده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خفه نابوُوی چُوک نافهم! (به زبون بندری: خفه نشی بچه ی نفهم!)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم. رفتم تو و از روی میز به تعداد بچه های کلاس بیسکوییت برداشتم. زیر چشمی نگام کرد. بی خیال گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرسی داره فاطی جون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش رو تکون داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- امروز نیومدی صبحونه بخوری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف در برگشتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از اول صبح کلی چیپس و تنقلات زدیم به بدن! فعلا هم معلم نداریم؛ دوباره بهت سر می زنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فعلا اینا رو برسونم بهشون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و زیر لب چیزی گفت. شونه م رو بالا انداختم و بیسکوییت به دست به طرف کلاس برگشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در کلاس رو هل دادم. باز نشد. زیر لب:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اِ.... لعنتی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با آرنج دستگیره رو فشار دادم و با پا لگدی به در زدم و بلند گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یکی بیاد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و هم زمان در تا آخر باز شد و با صدایی گوش خراش خورد به دیوار:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یکی بیاد بیـــــــــس....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه ساکت سر جاشون نشسته بودن و داشتن من رو نگاه می کردن. مریم با ایما و اشاره لباش رو جمع کرد و در آخر سرش رو انداخت پایین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگام چرخید. دستاش رو تو جیب شلوارش به زور چپونده بود و داشت من رو نگاه می کرد. این دیگه کیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند قدمی به طرفم اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوژه ی نگاهش به روی دستام تغییر کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ظاهرا شمارفته بودین گچ بیارین! درست نمی گم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واسه دیدنش سرم و کمی گرفتم بالا:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از ابروهاش رو انداخت بالا و رو به یلدا با تحکم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شما گفتید نماینده ی کلاس رفتن گچ بیارن! این طور نیست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یلدا سرش رو تکون داد وبا تته پته:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قرار بود.... این طور باشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشت و این جمله ی کوتاه رو چشم در چشمِ من گفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آب دهانم رو قورت دادم و کلافه گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب....!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به محتویات توی دستم انداخت و با اشاره گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گچ!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوهزاریم بی سر و صدا افتاد. آشکارا پوفی کشیدم و به سمت میزم رفتم. بیسکوییتای کوفتی رو ریختم روش و بی توجه به حضورش از کلاس خارج شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر لب:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این زغال اخته کی بود؟ گچ رو واسه چی می خواست؟ بچه ها چرا این قدر سیخ و میخ نشسته بودن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این فکرا پله ها رو دو تا یکی رفتم بالا. در شیشه ایِ دفتر رو باز کردم و به خانم قاری زاده سلام کردم. سرش رو از رو برگه های روی میز بالا آورد و جواب سلامم رو در کمال خوش رویی داد. اینم از دختر سفیر بودن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر خود رفتم سمت کشویی که متعلق به گچ بود. همین طور که تو فکر و خیال بودم از هر رنگ گچ چندتا برداشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی هوا به سمت خانوم قاری زاده برگشتم و با تن صدایی بالا پرسیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانـــــــــــــــوم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمای گرد شده اش رو به سمتم چرخوند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این آقایی که...این آقاهِ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پشت میزش بلند شد. چادرش رو روی سرش مرتب کرد و دستش رو زد به سینه. میون این گیر و دار یاد یکی از شخصیت های فیلم هری پاتر افتادم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم قاری زاده:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آهان! منظورت آقای کیانه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون این که چیزی بگم ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از امروز ایشون دبیر شماست. شانس آوردین که به این زودی تونستیم یه فکری به حال شما بکنیم. معلوم نبود کِی براتون معلم بیاد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با هم از دفتر بیرون اومدیم و اون همین طور حرف می زد و می زد! این قدر فکرم مشغول بود که بی توجه به ایشون از پله ها سرازیر شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از آخرین پله، ایستادم. آهان! باید برم سر کلاس...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دم در کلاس، کمی مکث کردم و بدون در زدن رفتم تو. انگار داشت حرف می زد که من پریدم داخل!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فهمیدم با طرز خاصی داره نگام می کنه، اما توجهی نشون ندادم. به طرف تخته رفتم. گچ ها رو با سر و صدا ریختم سر جاش، اَه... دستام حسابی گچی بودن! و من چقدر بدم می اومد از گچی شدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چهره ام تو هم رفت و شروع کردم به دستام رو بهم زدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متوجه سکوت کلاس بودم، اما انگار لج بازی بیشتر بهم مزه می داد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر لب غر غر کنان پشت میزم قرار گرفتم. خم شدم که بشینم اما، صداش تو کلاس پیچید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مِن بعد، قبل از ورود من، شرایط کلاس رو آماده کنید خانومِ... نماینده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هان؟ با من بود؟ راست شدم؛ نگاش کردم. روی صندلی سیخ نشسته و زل زده بود به من. با خودم فکر کردم چرا اینقدر جوونه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منتظر بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خودم اومدم، مثل این که با من بود! منِ خانومِ نماینده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو بالا و پایین تکون دادم و مثل خودش، با همون لحن جواب دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من مهدیان هستم، نه نماینده! آماده کردن شرایط کلاس وظیفه ی نماینده است، نه من!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبم رو جمع کردم و نگاه آخرم رو تیز بهش انداختم. فکر کنم کافی بود. محکم سرِ جام نشستم! اشک تو چشام جمع شد، این هم از عوارض استخونی بودن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگام رو انداختم رو کتاب جامعه شناسی و ورقش زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پشت میزش بلند شد. صدای قدم هاش فضای کوچک کلاس رو در برگرفت. زیر چشمی، چشمم خورد به کفش سیاه واکس خورده اش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند قدمیم ایستاد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- داشتم می گفتم، دو تا از درساتون با منه، خوب یا بد بودنش بستگی به خودتون داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند قدمی راه رفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اما بد نیست بدونید، رشته ی تحصیلی من اصلا با دروس شما مرتبط نیست! اما خب...می شه اطلاعات و تجربه ام رو در این حیطه، به قبول این کار ربط داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شاید هم پارتی بازی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاش رو چرخوند روم، بی تفاوت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی بعد گوشه چشمی فکر کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شاید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرروتر شدم. یه لبخند کجی اومد رو لبم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- و حتما این پیشنهاد در اوج بی کاری شما بوده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشماش رو ریز کرد و گردنش رو مایل، در جواب با کمی مکث گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیلی دلم می خواد بدونم این همه اعتماد به نفس، انتسابیه یا.... از جای دیگه آب می خوره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بحث داشت بالا می گرفت و کم کم داشتم پی می بردم که این موضوع صورت خوشی نداره. واسه همین سکوت کردم و به بیسکوئیت های روی میز نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از میز فاصله گرفت و به سمت تخته رفت. پشت به ما ایستاد و گچی برداشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در همین حین مریم دستش رو تو هوا تکون داد و با عصبانیت زیر لب چیزی گفت. چشم غرّه ام رو به سمت یلدا چرخوندم. با دیدن من، دستپاچه شد و سرش رو انداخت زیر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسی تازه کردم و دستم رو زدم زیرچونه ام. نگاهم به تخته سیاه افتاد. یه گوشه نوشته بود:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- « به نام او که با وفاست! »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهام رو انداختم بالا و اداش رو در آوردم. بچه ها فرصت نکردند بخندن، چون که سر فصل کتاب رو نوشت و گچ رو با حرکتی پرت کرد سر جاش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروع کرد. یه مقدمه ی کوتاه و رفت سر اصل مطلب. گفت و گفت. رسا و مسلط.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون قدر که من پدر سوختگیِ ساختگیم و فراموش کردم و میخ گفته هاش شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی دونم چقدر گذشته بود که دیدم داره به طرفم میاد. دستم رو که زیر چونه ام خشک شده بود رو به سختی برداشتم و راست نشستم. تند و تند اطرافم رو نگاه کردم. آخرین نفر فهیمه بود که پوست موزش رو توی سطل زباله انداخت و از کلاس بیرون رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستاش رو به دو طرف میزم تکیه داد و به سمتم خم شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم رو یهو عقب کشیدم. یه حرکت ناشیانه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند تمسخر آمیزی زد و منم نفسم رو تو سینه حبس کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیان:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا وقت خوردنِ تغذیتون شده.... خانومِ مهدیان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیم نگاهی به بیسکوییت های روی میز انداخت و عقب عقب به سمت میزش رفت. کیف چرمش رو برداشت واز کلاس خارج شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمله اش رو با خودم تکرار کردم. لبم از شدت عصبانیت چروک شد! در آخر کنترلم رو از دست دادم و تمام بیسکوییت ها رو از رو میز کنار زدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وای خیلی جذابه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه تندی نثارش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه هاش رو بالا انداخت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه دروغ می گم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الهام خندید و سرش رو به دیوار تکیه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه. منم خیلی ازش خوشم اومده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از حرص صورتم رو برگردوندم و به بازی بچه های مهد کودکی خیره شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حبیبه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اسمشم حیلی بهش میاد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فاخته در جواب او:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خدارو شکر که اسمش حرف (خ) نداره وگرنه بیچاره....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حبیبه به طرفش هجوم برد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببین حودت داری شروع می کنی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فاخته خندید و رو به ما گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شنیدید؟! (خ) رو نگفت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برخلاف دفعات قبل جدالشون من رو به خنده ننداخت. عجیب تو فکر بودم. احساس آدم شکست خورده ای رو داشتم که هیچکس شکستش رو به روش نمیاره! وای که چه بد احساسیه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یلدا:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بس کن فاخته! این قدر اذیتش نکن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حبیبه در جواب این دفاع:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اشکال نداره، دارم براش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فهیمه یه دونه چیپس انداخت بالا و خرچ خرچ کنان نگام کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاش کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قورتش داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باهاش لج نکنیا ماهک! دو تا از درسامون باهاشه، شوخی نیست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دیدی که خودش شروع کرد. اگه بخواد به این رفتارش ادامه بده شک نکن منم ساکت نمی شینم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- منم اگه بابام سفیر بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خفه شو بابـــــــا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم بهت زده:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اِ بی ادب! از جای دیگه می سوزه، جلو ما خودش رو می زنه به آب! بده من ببینم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و خم شد سمت پاکت چیپس فهیمه. اون رو چنگ زد. خالی بود! لباش رو جمع کرد و اون رو به طرفی پرت کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می پکیدی دلم خنک می شد، کــــــدو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فهیمه نخودی خندید و چیزی نگفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الهام:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون یکی کجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یلدا:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- رفته کتابخونه! عروض کنفرانس داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم به طرف من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راستی یادم بیار دفترت رو ازت بگیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حوصله:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من یادت بیارم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم که حالت من رو دید جیغ جیغ کنان گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وای خـــــــــدا! از الآن تا یه هفته باید اخلاق گند این پرنسس رو تحمل کنیم! بابا ما معلم نخواستیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الهام زد به بازوم و با خنده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اذیت نکن ماهک، بذار با این آقا خوشگله خوش باشیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم رو کنار کشیدم و با حالت تهوع گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوشگل؟! تو به این سیاه سوخته می گی خوشگل؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فاخته جدی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حق با ماهکه! اصلا خوشگل نیست! آمّــــــــــــــا! نمی تونم انکار کنم که جذابه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یلدا:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره....خیلی به چشم میاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حبیبه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از مرد که خوشگلی نمی خوان! مردونگی می خوان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فاخته لباش رو کج کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اینم یه نظریه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فهیمه خندید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا چی به شماها می ماسه که این جوری میتینگ گرفتین؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از فرصت استفاده کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همین رو بگـــــو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن صدای زنگ، مریم پاشد. پشت مانتوش رو تکوند. نگاهی به ما که رو زمین ولو شده بودیم کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پاشید تا قاری زاده پیجمون نکرده از اون بالا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد در حالیکه به سمت در ورودی می رفت، دستاش رو از دوطرفش تکون داد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قـــــــــــار قـــــــــــــار...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو فکری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو بالا آوردم، ظاهرا متوجه ما نبود. رو به مریم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس چته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هیـــــــــــس!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این تذکر خانم مرادی بود که متوجه گفت و گوی ما شد. مریم کلافه شروع کرد به ورق زدن و زیر لب فکر کنم، فحش داد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ام گرفت، اما... فکرم به سمت حرف حبیبه رفت. اسمش چی بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مریم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش رو به معنی (هان) تکون داد. زیر چشمی به مرادی نگاه کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اسمش چی بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی نه، کی! اسمش؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی می گی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای خانم مرادی:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کوهی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله خانوم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم مرادی:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی داری پچ پچ می کنی؟ پاشو بیا پای تخته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم پوفی کشید. از جا بلند شد و واضح گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عین بچه ابتدائی هــــــــــــــــا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم مرادی:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- غرغر نکن! بیا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فهیمه اشاره ای بهم کرد. نگاش کردم. لب هاش رو تکون داد. نفهمیدم. شونه م و بالا انداختم و نگاهم رو به سمت مریم که داشت عروض کار می کرد برگردوندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی بعد دفترم رو ورق زدم. اوم.... درست نوشته بودم. می خواستم صورتم رو بالا بیارم که چیزی به صورتم خورد. دستم رو به گونه ام کشیدم. یه کاغذ کوچیک تا شده روی دفترم افتاده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کار کی بود؟ فهیمه ریز ریز می خندید و بقیه حواسشون به من بود. اینا چشونه؟ کاغذ رو برداشتم و تاش و باز کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- « دادبه کیان. »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و در پایین این اسم آیکن خنده کشیده بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی رو لبم نشست. فهیمه همیشه حواسش به همه جا بود. خوب یا بدش، پای خودش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه نفهمیدم زمان باقی مانده ی کلاس چه طور گذشت! گوشه ی کتابم پر شد از طراحی اسمش. دادبه...کیان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و زمانی که زنگ خورد، رو همشون خط کشیدم و کتابم رو محکم بستم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای برخورد قاشق و چنگال به ظروف، سکوت بینمون رو پر کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به بابا که خیره به تلوزیون بود، انداختم. مامان هم یه نگاهش به تلویزیون بود و نگاه دیگه اش به ظرف بابا که مبادا خدایی نکرده یه وقت چیزی از خورد و خوراکش کم بشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باید یه چیزی می گفتم! همیشه همین طور بود! اگه چیزی دغدغه ی فکریم می شد، حتما باید یه جا، پیش کسی مطرحش می کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دل رو زدم به دریا:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- امروز بالاخره معلم دار شدیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوابی نشنیدم. نگاهی هم همراهیم نکرد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ادامه دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه آقاست! آقای کیان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان درحالیکه خلالی از سیب زمینی رو به دهان می برد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوهوم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوهوم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابات گفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا لیوان دوغ رو برداشت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خودم معرفیش کردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آمپرم فیــــــــــــــــــــس رفت بالا:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شما معرفیش کردین؟ از کجا؟ تازشم، مگه شما تو آموزش و پرورشم کار می کنید که ما خبر نداریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ماهک!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و یه چشم غرّه ی بی تاثیر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من فقط بهش پیشنهاد دادم و در آخر معرفیش کردم. خودش جوون با استعدادیه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس چندان هم صحبت های خانوما بیراه نبوده، پسر آقای کیانی با جنم هم هست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیکه ی آخر رو نگرفتم! گیج با خودم گفتم: «چی شد؟»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این جا چه خبره؟ خانواده ی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان ظرف سالاد رو برداشت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو امروز چته ماهک؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جای تشکره! باید میذاشتم، معلمِ زن مُرده شون، دوره ی افسردگیش رو بگذرونه، اون وقت تشریف بیاره، یعنی بعد کنکور...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه هام از دو طرف آویزون شد. کمی بعد بشقابم رو پس زدم. صندلی رو با صدای وحشتناکی عقب فرستادم و به سمت اتاقم راهی شدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اعتراض مامان رو این طور جواب دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سیر شدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت درِ اتاق...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا اصلا به فکرم نرسید؟ نرسید که این کیانی ها باید یه ربطی بهم داشته باشن؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با کف دستم کوبیدم به پیشونم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وای! چقدر من از مرحله پرتم...نچ!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشه لبم رو گاز گرفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه گندی زدم! لعنت به این شانس! لعنت به زبون دراز من!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسابی خوابم می اومد! دیشب اصلا نتونستم درست بخوابم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صف رو پیچوندم و رفتم کلاس. کیفم رو پشت صندلیم آویزون کرده و خودم رو ولو کردم روش. بی حال سرم و روی میز گذاشتم. پلکام داشت رو هم می افتاد که سر و صدای بچه ها، کلاس رو پر کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- زیبای خفته ی ما رو نگا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الهام:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اینقدرم تابلوئه که نیومدنش تو صف صبحگاهی رو هم به پای ما می نویسن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو بلند کردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وای چشماش رو! گریه کردی ماهک؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حوصله دستم رو تو هوا تکون دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوابم میاد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فهیمه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بهتره نیاد! چون الآنِ که کیان بیاد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر لب:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خبرش بیاد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هوشیار شدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه الآن باهاش داریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل همیشه خندید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره دلبندم، یک ماهی رو این موقع به چرت گذروندی، دیگه کافیه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ریحون

    00

    چرا برامن رمان نمیاد بالا الان مدتی که نمیتونم رمان بخونم نمیدونم مشکل کجاست

    ۶ روز پیش
  • .....‌‌

    00

    چرا قسمت سه بالا نمیاره

    ۲ ماه پیش
  • فصل دومش کجاست

    ۲۷ ساله 00

    رمان بدی نبود.اما فصل دومش چی

    ۴ ماه پیش
  • Nazanin

    ۱۴ ساله 00

    این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد

  • مبینا

    ۱۹ ساله 00

    خیلی دوسش داشتم..فقط کاش ماهک به خانوادهاش و خانواده اون قشنگ توضیح میداد که موضوع چی بوده

    ۸ ماه پیش
  • نازنین

    00

    تالی بود! عالی.....

    ۱۰ ماه پیش
  • برزه

    20

    رمان خوبی بود.واقعابرای ماهک ناراحت شدم.این داستان مخصوصا فصل اول که واقعیت هست باید درس عبرت باشه برای همه که به هر کسی اعتماد نکنیم وتا قطعی شدن موضوعی اقدامی نکنیم که نتیجه پرپر شدن هزاران آرزو میش

    ۱۱ ماه پیش
  • Hanieh

    30

    خوب بود. اول دقت نکردم که نوشته طبق واقعیت اما بعد که فهمیدم خیلی ناراحت شدم. حتی باهاش گریه هم کردم

    ۱۱ ماه پیش
  • ...

    10

    این که در پایان داستان نوشته شده ماهک بعد از رسیدن به حقارت تن خودش رو از بین بر یعنی بین ماهک و دادبه اتفاقی افتاده بود چون تو رمان چیزی بهش اشاره نشد

    ۱ سال پیش
  • کوثر

    ۲۰ ساله 21

    یه سوال از نوسینده گرام چرا بقیه داستان راتخیلی کردین وخود واقعیت راننوشتین

    ۲ سال پیش
  • سیما

    ۲۰ ساله 00

    رمان خوبی نبود اسن این چی بود دختره زنده بود بعد اخرش میگه ماهک مرده خاهشن این جوری رمان ننویسید اسن معلوم نیست چی به چی بود

    ۲ سال پیش
  • دریا

    ۲۰ ساله 11

    من فقت یه قسمت خوندم زیاد خوشم نیومد از اسم دادبه

    ۲ سال پیش
  • F

    ۱۹ ساله 41

    رمان متنفاوت و قشنگیه اما کاش سرنوشت دادبه هم مشخص میشد امید وارم روح ماهک در آرامش باشه🌱

    ۲ سال پیش
  • *

    22

    بچه ها کسی اسم رمانی که دوتا دختر بودن تو بچگی خیلی صمیمی بودن بعد یکی از دخترا که بزرگتر بود مجبور میشه تغییر جنسیت بده و بعد یه اتفاقاتی باهم ازدواج میکنن اسمشو کسی میدونه؟

    ۳ سال پیش
  • بیتا

    12

    اسمش فک کنم من پسرم هستش .یا پسری ک من باشم

    ۳ سال پیش
  • مهدیه

    ۲۲ ساله 00

    اسم رمانش غیر ممکن هست توی همین برنامه هست

    ۲ سال پیش
  • فاطمه

    ۱۸ ساله 20

    خیلی خوب بود من که دوسش دارم

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.