نادر یزدان پناه، یه جواهر اصیله از جنس شوالیه ها… سرگرد سابق مبارزه با مواد مخدر… خونسرد و کار بلد… همه معتقدن از آهن ساخته شده… از فولاد! با چشمایی به رنگ فولاد که همه از ازش واهمه دارن. از کسی حساب نمیبره… از هیچی نمیترسه… فقط به انتقام فکر میکنه… انتقام گرفتن از دوستی که از پشت بهش خنجر زد… کسی که دو تا از عزیزترین آشناهاشو کشت… واسه همین خودشو وارد یه بازی خطرناک کرده… یه بازی خطرناک بین باندای قاچاقچی کل کشور… با خودش قسم خورده اون نامردو گیر بیاره… حتی اگه به قیمت جونش تموم بشه!

ژانر : پلیسی، انتقامی، جنایی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۱ ساعت و

مطالعه آنلاین این گروه خشن
نویسنده: نگار 1373

ژانر: #پلیسی #جنایی #انتقامی

خلاصه:

نادر یزدان پناه، یه جواهر اصیله از جنس شوالیه ها…

سرگرد سابق مبارزه با مواد مخدر…

خونسرد و کار بلد…

همه معتقدن از آهن ساخته شده… از فولاد! با چشمایی به رنگ فولاد که همه از ازش واهمه دارن.

از کسی حساب نمیبره… از هیچی نمیترسه…

فقط به انتقام فکر میکنه… انتقام گرفتن از دوستی که از پشت بهش خنجر زد…

کسی که دو تا از عزیزترین آشناهاشو کشت…

واسه همین خودشو وارد یه بازی خطرناک کرده…

یه بازی خطرناک بین باندای قاچاقچی کل کشور…

با خودش قسم خورده اون نامردو گیر بیاره… حتی اگه به قیمت جونش تموم بشه!

*نادر*

موهامو مرتب کردم و غریدم: خفه شو المیرا!

تصویر المیرا رو داخل آیینه میدیدم که حتی یه ذره هم ناراحت نشد. با همون ریلکسی اعصاب خورد کنش

آدامسشو جوید: این که دستور من نیست، خودت بهتر میدونی که دستورا از بالا میاد. پس فحششو به من نده

نادر خان!

برگشتم و با خونسردي ذاتیم صاف تو چشماي قهوه ایش زل زدم و ساکت منتظر موندم. با آدامسش بادکنک

درست کرد و وقتی ترکید دوباره جویدش: از چشمات و نگات متنفرم نادر.

-نظرت برام مهم نیست.

-چشمات رنگ آهنه، سرد و یخ زده.

-واسه اینه که حال آدماي پرروئی مثل تو رو بگیره.

-من حالم هیچ وقت نمیگیره.

به سمت صندلی رفتم و کت سیاهمو برداشتم: بس که اعصاب خورد کنی.

پوزخند زد و به آدامس جویدن بی پایانش ادامه داد. سر راهم به سمتش خم شدم و تو چشماش خیره موندم تا

عصبانیش کنم.

-برو تا به عرفان نسپردم حالتو بگیره.

-از مادر زائیده نشده کسی بخواد حال منو بگیره.

چشماشو با کلافگی چرخوند و به یه سمت دیگه خیره شد. نیشخند کوتاهی زدم: رد کن بیاد.

-منظورتو نمیفهمم...؟

دستمو با طلبکاري جلوش گرفتم: اسلحه م. ردش کن بیاد... زود باش.

خرناس کشید: عوضی...

از جیب تونیکش یه کلت سیاه بیرون کشید و کف دستم گذاشت. چشمک زدم: حالا شد المیرا خانوم!

-فقط... برو... بمیر...

-فعلا وقتی واسه مردن ندارم. تو لیست انتظار میذارمش تا بعدا بهش رسیدگی کنم.

از چشماش میخوندم که دلش میخواد خفه م کنه... میدونم که قدرتشو داشت، ولی هیچ وقت با من در نمیفتاد.

مطمئنا از نظر قد و هیکل ازش خیلی سر بودم. تفنگمو پشت کمربندم گذاشتم، لبه ي کتمو روش انداختم و به

سمت در خروجی راه افتادم: به اون حمزه ي دیوونه خبر بده من رفتم بیرون. باز نیام ببینم کل تهرانو براي پیدا

کردن من گز کرده!

-اینجور چیزا به من ربطی نداره. بذار انقدر دنبالت بگرده تا از تاول پا بمیره...

سرمو تکون دادم و از آپارتمان بیرون زدم. دختره ي یه دنده ي لجوج... به موقعش از خجالتش در میام، فعلا

وقت یه چیز دیگه س... پیدا کردن رد پاي اون کثافتا... به خون محمد قسم میخورم که سر دسته ي زبون

نفهمشونو با دستام خفه کنم و جنازه ي کثیفشو بندازم جلوي سگاي منصور خان... به خون محمد قسم!

***

از بی. ام. و ي ساخت سال 1992 و سیاهم پیاده شدم و سرمو بالا گرفتم. یه برج سی و پنج طبقه مقابلم قد

علم کرده بود... درشو بستم و دکمه ي ریموتو زدم. هوا معلوم بود کم کم داره گرمتر میشه و چند روز دیگه،

وقتی تابستون از راه میرسید، زمین حرفی براي گفتن پیدا میکرد. از این که کت پوشیده بودم، به شدت پشیمون

بودم ولی چاره اي جز تحمل نداشتم. براي اینکه کسی بهم شک نکنه باید معمولی عمل میکردم. با یه دستمال

عرق پیشونیمو پاك کردم و دستمال داخل یه سطل همون نزدیکیا پرتاب شد.

-ببخشید آقا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باغبون مقابلم که روي زمین نشسته بود و با گلدوناي بنفشه سر و کله میزد سرشو بالا گرفت: در خدمتم... بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شما "پور متین" نامی میشناسین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اطمینان سر تکون داد: البته... آقاي فرهاد پور متین منظورتونه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نتونستم لبخند خوشحالمو مخفی کنم: بله خودشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خونشون طبقه ي بیستم همین برجه، ولی نیستن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند به سرعت خشکید: نیست؟؟ یعنی چی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بعضیا میگن رفته مسافرت خارج از کشور، بعضیا هم میگن کلا از اینجا رفته. والا اطلاعات من در همین حد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بود آقا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوستانه به شونه زدم: همینا هم واسم کافی بود، دستت درد نکنه. خسته نباشی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی سرگرم کارش شد، چرخیدم به سمت یه نیمکت و همونجا نشستم. لعنتی... تو دو قدمیم بود که از چنگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در رفت! دستمو با حرص مشت کردم و نفس عمیقی کشیدم. برجه انگار داشت بهم دهن کجی میکرد... صبر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشته باش پور متین... به شرافتم قسم که بالاخره گیرت میارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*پوراندخت*

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به چشمام داخل آیینه نگاه کردم. مثل اکثریت مردم ایرانی، قهوه اي... ولی ته دلم دوست داشتم چشمام رنگی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بود. از چشماي سبز خوشم میومد... کاش چشام سبز بودن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خانوم؟ آقا کارتون دارن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الان میام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با افسوس عقب گرد کردم. خوشگل بودم، ولی اگه چشام سبز بودن، قیافه م کولاك میشد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*نادر*

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به بچه هایی نگاه کردم که از چراغ قرمز استفاده میکردن و هر چی که دستشون بود رو آب میکردن. یکیشون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیشم اومد و از پنجره ي باز ماشین سوء استفاده کرد: آقا تو رو خدا یه دونه بخرین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هی به عرفان میسپرم این ماشینو ببره تعمیرگاه کولرشو درست کنن، به گوشش نمیره که نمیره! با خستگی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاش کردم: شرمنده دختر کوچولو، من از آدامس بدم میاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قیافه ش وا رفت و چیزي به ذهنش نرسید که بگه. خواست بره که یاد المیرا افتادم. دستمو بالا گرفتم: نه یه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لحظه صبر کن، یادم اومد یه نفر هست که عاشق آدامس باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خوشحالی منتظر ایستاد که یه اسکناس ده تومنی به سمتش گرفتم: هر چند تا میشه بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی فقط چهار تا دستم داد جا خوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عجب... اینجا سر گردنه س یا من اشتباه فکر میکنم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی دیگه رفته بود. عجب نیم وجبی بدجنسی بود! آدامس هزار تومنی رو... بیخیال. وقتی تو جامعه انقدر پستی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و دوروئی و نیرنگ و هزار تا درد و بلاي دیگه موج بزنه، معلومه دامن این طفل معصوما رو هم میگیره. چراغ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سبز شد که با کج خلقی آدامسا رو داخل داشبرد انداختم و دنده رو جا زدم. باید خودمو زودتر به خونه میرسوندم،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل از اینکه صداي بقیه در بیاد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*نادر*

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نبود. از یه نفر پرسیدم، گفت احتمالا رفته مسافرت خارج کشور.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ولی خونه ش اونجاس، درسته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غریدم: آره خبر مرگش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاها روي لپ تاپش غوز کرد: بهتون که گفته بودم این نکبت به این راحتیا گیرمون نمیفته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عرفان به سمتش خیز برداشت که دستمو جلوش گرفتم: بذار واسه خودش همینجور حرف بزنه تا ببینم آخرش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به کجا میرسه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عرفان از بین بازوهام واسه طاها شاخ و شونه کشید: من آخرش یه بلایی سر تو میارم، حالا ببین کی گفتم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوبه حالا توئم! مرتب بلدي قمپز در کنی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به المیرا نگاه کردم: به جاي نگاه کردن اون سریالاي مسخره ي عاشقانه، پاشو یه چیزي واسه شام درست کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا روده کوچیکه، بزرگه رو نخورده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از لیوان شربتش یه کم خورد و بدون اینکه نگام کنه گفت: نوکر بابات غلام سیاه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس بچه ها، امشبم آقاي پیتزا و خانوم نوشابه خونه ي ما دعوت دارن... یکی زنگ بزنه بهشون خبر بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تشریف بیارن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد ناله کرد: اَه... دیگه حالم از هر چی پیتزا و ساندویچ و فست فود و متعلاقتشون بهم میخوره! المیرا، پس تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چجور دختري هستی؟ میمونی میترشیا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بترشم بهتره تا گیر یه مرد دیگه مثل شما احمقا بیفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ریز خندیدم و سمت آشپزخونه رفتم: اگه یکی از شماها روي این دخترو داشت، شرط میبندم تا حالا پور متین و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دار و دسته ش تو چنگمون بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاها بی مقدمه گفت: سلام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-علیک سلام، مخت تاب برداشته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوب هستین؟ ببخشید مزاحم شدم آقاي صفوي...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی هدفون سیاهشو روي گوشاش دیدم، تازه فهمیدم وبکم داده و داره چت میکنه. عرفان لبخند زد: نادر مثل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینکه حال توئم خوب نیست...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه، حال من از اون وقت که محمد و راضیه رو از بین بردن خوب نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اوقات تلخی از چاي ساز چایی ریختم و ادامه دادم: تا وقتی م که اونا رو پیدا نکنم آروم نمیگیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بپا خودتو پیدا نکنن پلیس فراري!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر چشمی نگاش کردم و بهش توپیدم: یه بار دیگه بحث شغل منو وسط کشیدي، نکشیدي، مفهوم شد؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جدي شد: باشه... حالا چرا بهت بر میخوره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لیوانمو محکم به زمین زدم که شکست. با قدماي بلندي به سمت اپن رفتم و داد زدم: دیگه نمیخوام عذاب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وجدان روز و شبمو یکی کنه! نمیخوام فکر اینکه تو این راه افتادم و از شغل اصلیم استعفاء دادم مثل اسید بیفته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به روح و روانم! گرفتی چی میگم یا یه جور دیگه حالیت کنم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاها دستاشو یواشکی تکون داد که سر و صدا نکنیم. ولوم صدامو پایین آوردم: این دفه رو هم از خیرت گذشتم،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی دفه ي بعد تضمین نمیکنم زنده ت بذارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عرفان خودشو روي یکی از مبلا انداخت و خفقون گرفت. خوبه خودش خوب میدونه من چقدر از این بحث

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفرت دارم، ولی بازم هفته اي یه بار مطرحش میکنه و اعصاب همه رو به هم میریزه، مخصوصا خودم که دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اعصابی برام باقی نمونده... مجبور شدم شاهکارمو با جارو خاك انداز از کف آشپزخونه جمع کنم تا یکیشون نزده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کار دست خودش بده. گاهی اوقات این احساس بهم دست میداد یه مشت بچه رو زیر بال و پر خودم گرفتم و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دارم بزرگشون میکنم! یکی از یکی دیوونه تر و زبون نفهم تر... هر کدوم در نوع خودشون یه شاهکار خلقت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بودن که آدم وقتی میشناختشون، به قدرت خدا کاملا پی میبرد. پدال سطل زباله رو با پا فشار دادم و شیشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خورده ها رو داخلش خالی کردم. دوباره برگشتم چایی بریزم که یکی زنگ زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یعنی کی میتونه باشه این موقع شب؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باربد وقت مسخره بازي نیست، برو درو باز کن، حتما حمزه س.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و جست و خیز کنان به سمت در رفت. لبمو کج کردم و سرمو با افسوس تکون دادم. انگاري واقعا بچه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بودن، فقط هیکل گنده کرده بودن! درو که باز کرد، قیافه ي بیحال حمزه ظاهر شد. داخل اومد: جمیعا سلام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بقیه تک و توك جواب دادن، فقط من به سمتش رفتم و باهاش دست دادم: احوال پهلوون ما چطوره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بد... خیلی بد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دقت زیر نظرش گرفتم: شیري یا روباه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه بالا انداخت: گربه هم جزو حیوونا محسوب میشه، مگه نه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کشیدم: پس بیا داخل، منم مثل تو یه گربه ي ساده بیشتر نیستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی تعارف لیوان چایی رو از دستم گرفت و به سمت اتاق خواب رفت: دستت درد نکنه... خیلی هوس چایی به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم زده بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غرولند کردم: نه خیر... مثل اینکه امشب به من چایی خوردن نیومده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-المیرا؟ پاشو همه رو به یه فنجون چاي دبش مهمون کن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

المیرا با حرص یکی از کوسنا رو به سمت باربد پرتاب کرد که باربد با قهقهه ي بلندي جا خالی داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خودت بریز تا یاد بگیري! به من مربوط نیست...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستامو بالا گرفتم: بسه! بسه بچه ها، با هردو تایی تونم. امروز اصلا حوصله ي هیچی ندارم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد با بدجنسی گفت: امشب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-زهرمار! حالا هر چی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاها حرف زدنش تموم شد و لپ تاپشو بست: دو تا خبر مهم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر همه به سمتش چرخید. طاها ابرو بالا انداخت: یکی از زیر دستاي پور متینو پیدا کردن. البته زیر دستشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت رفتم: کجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاها آه کشید: اینجور که این میگه، زابل. ولی باز شک دارن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چکاره س؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میره از اونور مرز، افغانی میاره این طرف. تا حالا یه چیزي حدود چهار هزارتا وارد ایران کرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عرفان با بیحوصلگی خرناس کشید: خبر دومو بنال!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاها لبخند عریضی زد: محموله اي که سفارش داده بودیم رسیده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قیافه ي سه نخاله متعجب شد. بهش چشم غره ي بدي رفتم که سریع منظورمو گرفت: یعنی داشتم شوخی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میکردم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-طاها؟ منظورت از محموله چیه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گفتم که داشتم شوخی میکردم باربد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد انگشتاشو بالا سرش گرفت: ما رو این فرض کردي داداش؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنارش روي مبل نشستم و زد پس کله ش: میفهمی داشته شوخی میکرده یعنی چی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه متاسفانه، چون من شوخی موخی حالیم نمیشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسمو با سر و صدا بیرون فرستادم: پس مثل اینکه به یه کلاس تقویتی آموزش "شوخی چیست؟" احتیاج

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داري آقا باربد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودش خوب میدونست منظورم از کلاس تقویتی چیه، سریع گفت: آها فهمیدم!! منظورتون همون شوخی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودمونه؟ آهان...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند زدم و به تلویزیون نگاه کردم. واقعا اینا چطوري از این فیلما خوششون میاد؟؟ همه ش دروغ... همه ش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیاي خوب و زیبا... بدون قتل و دزدي و جنایت و اعتیاد... من که هیچ وقت وقت خودمو با دیدن آشغالاي صدا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و سیما تلف نمیکنم. دختره با چشمایی که با آرایش غلیظ دویست برابر درشت تر نشون میدادن، به پسره نگاه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میکرد و با نیش در رفته ش با هزار ناز و ادا میخندید. دستمو زیر چونه م زدم: جالبه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اینکه دخترا به این راحتی خر میشن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

المیرا اخم کرد: خیلی عذر میخوام که یه دختر اینجا نشسته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از گوشه ي چشم نگاش کردم: تو که قضیه ت با اینا فرق میکنه، فقط کافیه یه پسر نعره زدنتو ببینه تا قالب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تهی کنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نقاب موذیانه، صورت المیرا رو پوشش داد. کاش راضیه هم خشن بود. کاش اخلاقش به المیرا شباهت داشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا به این راحتیا گول نخوره... کاش من هیچ وقت پلیس مبارزه با مواد مخدر نبودم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-طاها، تو خیلی خیلی دهن لقی! چرا ماجرا به اون مهمی رو جلوي اون سه تا لو دادي؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شرمندگی به گردنش دست کشید: ببخشید... حواسم نبود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حمزه دعواش کرد: آخه "ببخشید حواسم نبود" هم شد جواب؟ چرا نمیخواي متوجه بشی؟ این سه تا خیلی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خطرناکن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاها سرشو پایین انداخته بود و هیچی نمیگفت. با دست به پاش زدم: ببین جوجه اطلاعاتی، من که آب از سرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گذشته... این از من. کاري نکن که تو هم به دردسر من دچار بشی! فقط کافیه المیرا بو ببره که تو اطلاعاتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستی و حمزه پلیسه، اون وقت بیا و درستش کن!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حمزه با قیافه حق به جانب سر تکون داد. بهش چپ چپ نگاه کردم: این توضیحات شامل تو هم میشه جناب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سروان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشه ي لباش آروم بالا رفتن: پوزش مرا پذیرا باشید قربان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خفه شو... من که دیگه پلیس نیستم. اینم که این سه تا عوضی شغل سابق منو میدونن، براي اینه که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیخواستم با تحقیق کردن به این نتیجه برسن. بعدشم، من راهم از شماها جداس. شما دارین ماموریت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودتونو انجام میدین، منم میخوام انتقام خونی که ریخته شده رو بگیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حمزه به خودش کش و قوسی داد و روي تخت خوابش دراز کشید: من که فقط میخوام یه ملتو از دست اون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیاطین مجسم نجات بدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طاها نگاه کردم: تو چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه بالا انداخت: من که وظیفمه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و به بازوش مشت زدم: اینو میگن یه آدم وظیفه شناس! آفرین پسر... همینطور ادامه بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با معصومیت لبخند زد. نگرانش بودم... یه پسر بیست و سه ساله رو چرا وارد این ماموریت کرده بودن؟ حماقت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محض!! بلند شدم و از اتاق بیرون زدم. خونه تو سکوت فرو رفته بود... در اتاق باربد و عرفانو زدم: بچه ها؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتین خونه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درو باز کردم، تخت خواباشون خالی بود. پس هنوز نیومده بودن... مطمئنا المیرا هم همراهشون بود. نمیدونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینا نصف شبی از جون خیابوناي تهران چی میخوان؟؟ اگه بفهمم بازم دور و بر مواد رفتن به خدمتشون میرسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درسته من دیگه سر شغلم نیستم و این چیزا علنا به من ربطی نداره، ولی وجدان منم اجازه نمیده این سه تا به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بچه هاي مملکت مواد بفروشن. گردنمو خاروندم و به سمت یخچال رفتم. درشو باز کردم و از بالا تا پایینشو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه کردم، ولی چیزي نظرمو جلب نکرد. با اکراه یه قوطی کوکا برداشتم و درشو باز کردم و یه جرعه ازش سر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نادر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاش نکردم: هوممم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میگم کی بریم سر قرار محموله ي طاها خان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت میز نشستم و نگاش کردم: من چه میدونم... این وظیفه ي توئه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو سرگردي نه من!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من فقط یه آدم معمولی م، همین و بس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومد آشپزخونه و مثل من سمت یخچال رفت. غرغر کردم: هیچی داخلش پیدا نمیشه. گشتم، نبود، نگرد،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و در یخچالو باز کرد: شاید از غیب یه چیز خوب داخلش ظاهر بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منظورت از خوب چیه؟ مثلا یه حوري؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو داخل یخچال فرو برد: اممم... آره بد چیزي نیست...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیشخند زدم: خیلی پرروئی به خدا، خجالت بکش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو بیرون کشید و نگام کرد: خب مگه چیه؟ اگه خجالت کشیدن داشت، خدا دسته دسته حوري داخل بهشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ول نمیکرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس بذار از اشتباه درت بیارم. اینجا بهشت نیست، یه جهنم واقعیه. اگرم حوري دیدي، مطمئن باش با کمک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نقاشی کشیدن روي صورتش شده حوري.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مثل المیرا...؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگشتمو با تهدید به سمتش تکون دادم: چشما درویش حمزه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نا امیدي در یخچالو بست: خب این دل لامصب دست خودش که نیست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببین حمزه، دارم بهت هشدار میدم! آتیشی شدم زدم لت و پارت کردم خونت گردن خودته ها!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مقابلم نشست و دستشو روي میز گذاشت: من دوستش دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو غلط کردي. واسه دفه ي دوازدهم میگم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم کمرنگی کرد و به دستاش خیره شد. تو این سه ماه حمزه دیوونه م کرده بود... البته تقصیري هم نداشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب بیچاره عاشق شده بود، جرم که نکرده بود! ولی تو این زمونه، عاشق شدن یه جرمه. جرمی که مجازاتش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینه که تا آخر عمر تو حسرت داشتن یه نفر بسوزي. دیگه کسی به عشق پاك و واقعی و این حرفا اهمیتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیداد! مخصوصا اگه اون یه نفر، همین المیراي خل و چل خودمون بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا نمیخواد تریپ عاشقاي دل خسته رو واسه من برداري! فردا زنگ میزنی به قربان لو، بهش میگی یزدان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پناه گفت هر چه سریع تر کارا رو انجام بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عمرا به حرفم گوش بده! حتما برمیگرده میگه یزدان پناه دیگه مافوق من نیست...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خونسردي گفتم: اون سروان منگل غلط کرده با تو! بهش میگی، گوش نداد خودم با زبونی که خودم بلدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهش میفهمونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چونه بالا انداخت و به کار مسخره ش که نگاه کردن به دستاش بود ادامه داد. دستمو با خشونت زیر چونه ش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بردم و سرشو بالا گرفتم: فهمیدي حمزه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره بابا فهمیدم! خنگ که نیستم نادر، چرا اینجوري میکنی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخه تو مرتب حواست پرته. فکر اون عفریته رو از سرت بیرون کن... از هر نظر به ماجرا نگاه کنی، نه المیرا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاضر میشه با بچه ي مثبتی مثل تو ازدواج کنه، نه امکانش وجود داره که یه پلیس با دختر یه قاچاقچی گردن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلفت ازدواج کنه! پس اینو تو کله ي پوکت فرو کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو کنار زد: ولمون کن توئم همه ش بلدي سخنرانی کنی! مگه تا حالا عاشق شدي که بفهمی من چی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میگم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زبونم قفل کرد و دهنم بسته شد. خدائیش این یه موردو حق داشت... آدم سرد و بی تفاوتی مثل من که عاشق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیشد... پس من حق نداشتم هیچ قضاوتی در این باره داشته باشم. دستمو پس کشیدم: باشه نفوذي... من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تسلیم شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو روي میز گذاشت: چی میشد چشامو باز میکردم و میدیدم این ماموریت همه ش یه خواب و خیال بوده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-که المیرا هم جزو همین خواب و خیالا بوده؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مکث کرد: ...خب، ترجیح میدادم المیرا به صورت یه دختر معمولی ظاهر بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کشیدم: خیلی دل خجسته اي حمزه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي چرخوندن کلید داخل قفل اومد و در باز شد که حمزه مثل برق گرفته ها سر جاش سیخ نشست. المیرا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غرولند کنان داخل اومد: ایکبیري زشت... خوب حالشو گرفتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آهاي دختر جنگجو، باز چه گندي زدي؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خشم خالص تو چشماش نگام کرد: فکر نمیکنم احتیاجی به توضیح باشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اتفاقا هست، چون سوئیچ ماشین من بازم غیبش زده. باز رفته بودین کورس گذاشته بودین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا دهنشو باز کرد بهش پریدم: اگه دروغ بگی میفهمم چون تازه رینگاي ماشینمو عوض کردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر و کله عرفان پیدا شد: آره با ماشین تو رفته بودیم. ماشینت خفنه، دوستش داریم، مشکلت چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیچاره ي من داره قدیمی میشه، قطعاتش با E -مشکلم اینه شماها سه تا زبون نفهم به تمام معنائین. اون 36

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدبختی گیر میاد، خرجش بالاس، ولی چرا شماها نمیخواین این موضوعو بفهمین، اینشو نمیدونم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد با کله پرید داخل خونه و درو پشت سرش بست: خب بفروشش یه ماشین دیگه بگیر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محلشون نذاشتم و با کوکام مشغول شدم. اینا چه میدونستن تموم خاطرات زندگی من با اون ماشین خلاصه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

المیرا خمیازه کشید و گوشی تلفنو به سمتم گرفت: بیا، بابام کارت داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشیدم و گوشیو از دستش گرفتم و به گوشم نزدیک کردم: بله منصور خان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي غرش مانندي پرسید: در چه حالی نادر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو دلم گفتم "دارم واسه مردنت آرزو میکنم نکبت!"، ولی جواب دادم: به مرحمت شما بد نیستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یه ماموریت برات داشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به المیرا نگاه کردم: چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باید یه سر بري تا بندر عباس. اونجا یه گروه هستن که هوس گوشمالی کردن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ا... پس پور متین چی میشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید: به اون دختر بی عقلم بسپر تا وقتی اینجا نیستی، اون دنبالش بگرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این خیلی خطرناکه قربان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه واسه ي دختري که همبازي بچگیاش، ماراي زهر دار بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی تلاش کردم که نبندمش به رگبار فحش و ناسزا. به این گرماي سوزان میخواست راهی جنوبم کنه! چه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شود... خدافظی کردم و تماس قطع شد. المیرا بازم خمیازه کشید: ماموریت؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس نه، دعوت به مهمونی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دهنشو کج کرد: ها ها ها، مردم از خنده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منم اینو واسه این نگفتم که تو بخندي بی مزه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورتشو جمع کرد و با موبایلش کلنجار رفت. لیوان شیرو سر کشیدم و به سمت اتاقم رفتم. حمزه هنوز خواب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بود و آروم خروپف میکرد. به سمتش خم شدم و شونه شو تکون دادم: پاشو خوش خواب، لنگ ظهره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم تکون خورد، لباش از هم باز شدن: خدایا خودت به فریاد رس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پاشو نمیخواد واسه من ادبی بازي در بیاري! من باید برم جنوب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس منم یه سر میرم شمال تا به اندازه ي کافی ازت فاصله بگیرم هم اتاقی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عصبانیت غریدم: شوخی نمیکنم حمزه! من باید برم بندر عباس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دفه بلند شد و نشست. با موهاي ژولیده و چشماي پف کرده ش نگام کرد: دروغ میگی...؟؟ به این گرما خُل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شدي میخواي بري اونجا؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اونی که خل شده منصوره نه من. مرده شورشو ببرن... همه ماموریتاش احمقانه و بیخودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تجهیزاتت در چه حاله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فشنگام تموم شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به زحمت از جاش پا شد و به سمت کمد دیواري گوشه ي اتاق رفت. چند تا جعبه بیرون کشید و از داخل گاو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صندوق مخفیش، چند تا خشاب برداشت و یه کلت هم دستم داد: بیا اینو بگیر. ممکنه احتیاجت بشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تفنگ نمیخوام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم کرد: کار از محکم کاري عیب نمیکنه لجباز. اینم ببر، به خدا نمیمیري!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شاید مردم. ببین... اگه مردم فاتحه یادت نره ها؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند زد: برو گمشو دیوونه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با جدیت گفتم: شانس آوردي دیگه مافوقت نیستم، وگرنه برات میگفتم یه من ماست چقدر کره میده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سلام نظامی داد: ببخشید قربان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم: نمیخواد لوس بشی. داشتم شوخی میکردم رفیق.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوستانه به شونه م زد: خیلی مراقب خودت باش نادر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هستم. توئم مراقب این تیمارستانیا باش. چون سر دسته شون داره میره، ممکنه دیوونگیشون عود کنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده کنان همراهم اومد. کیفمو برداشتم و تفنگو داخلش گذاشتم. داخل کیفم سرك کشید: چیز میز جالب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داخلش نداري؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خرناس کشیدم: تو میدونی حریم شخصی چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه... من دفاع شخصی شنیده بودم، ولی حریم شخصی نه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چون عقب مونده اي. جز اینم ازت انتظار نداشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گر گرفت: د... نامرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه جون من، نیستی؟ هستی که بین ما دیوونه ها گیر افتادي دیگه! اگه یه فندق عقل تو سرت بود، این

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماموریتو قبول نمیکردي، جون طاها رو هم به خطر نمیداختی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس خودت اینجا چکاره اي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبمو جویدم: واسه دفه ي هزارم میگم، من که دیگه پلیس نیستم. من جونمو گذاشتم کف دستام و دارم باهاش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازي میکنم. مرگ و زندگی دیگه واسم اهمیتی ندارن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در کیفمو بستم و رمزشو بهم ریختم. یه چمدون حاضر و آماده هم براي این وقتا داشتم که دنبالم راه انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا از اتاق بیرون زدم، المیرا جلوم ظاهر شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بازم فالگوش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نچ، همین الان رسیدم. عماد اس ام اس داده فرودگاه منتظرته، ولی اول باید بري به بابام سر بزنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آها... پس بازم تو موبایل من فضولی کردي. رمزشو از کجا فهمیدي فضولچه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حمزه ساکت جر و بحث ما رو تماشا میکرد. المیرا بهش "صبح به خیر" گفت و دوباره به من زل زد: کاري

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

...0 ...6 ...0 ... نداره، تو همیشه رمزتو یه چیزي میذاري. 6

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حمزه نظر داد: واسه همینه هی بهت میگم گوشی لمسی بگیر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من دنبال قرتی بازي نیستم. کارم با همین گوشیاي ساده هم راه میفته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشیمو از دستش گرفتم و به سمت در خروجی رفتم: وقتی نیستم تهرانو به آتیش نکشین. بفهمم دوباره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیطنت کردین...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از روي شونه م نگاشون کردم: ...به حسابتون میرسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

المیرا موذیانه به سمت حمزه رفت: منظورت از شیطنت اینه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا نزدیکش رسید داد زدم: سر جات وایسا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خشکش زد. میدونست سر این مسائل خون جلوي چشمامو میگیره و دوست و آشنا نمیشناسم. ولی براي اینکه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرصمو در بیاره گفت: اوه... آقا غیرتی شدن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هیچ وقت با غیرت یه مرد بازي نکن، چون برات گرون تموم میشه. مخصوصا اگه اون مرد، من باشم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نگران نباش. من به حمزه نگاهم نمیکنم، چه برسه به اینکه بهش نزدیک بشم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد با قدماي محکمی رفت اتاقش و درو پشت سرش بهم کوبید. به حمزه نگاه کردم که مثل بستنی آب شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بود. لبخونی کردم: بفرما، تحویل بگیر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو به علامت "برو بابا" تکون داد و روي یکی از مبلا نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خدافظ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به سلامت. خدا پشت و پناهت رفیق.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*پوراندخت*

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نادر مقابل بابام نشست و پاشو رو پاش انداخت: چکارم داشتین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چقدر از این پست فطرت بدم میومد... با اون نگاه سرد و از خود راضیش. فکر میکنه از دماغ فیل افتاده! بابا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جواب داد: میخواستم اینا رو نشونت بدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سر به یکی از محافظاش علامت داد. "ظریفی" که بیشتر به "آرنولد" شباهت داشت تا یه موجود ظریف، یه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سري عکسا رو جلوي نادر گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اینا رو باید بکشم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دقیقا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروع کرد به نگاه کردن. یکی یکی عکسا رو دید میزد و سر تکون میداد. سر یکی از عکسا مکث کرد: این

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قیافه ش آشناس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا خندید: آفرین... آفرین... هوش و ذکاوتت منو شیفته ي خودش کرده نادر جان. این همون مشتري قدیمی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماس... یادت میاد؟ یه سال پیش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تفکر سر تکون داد: البته، هنوزم یادمه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اینو نمیکشی. ناقصش میکنی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نادر با خستگی لبخند زد: چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میخوام تا آخرش عمرش زجر بکشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابرو بالا انداخت: هر طور میل شماس منصور خان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهسته "ایش" گفتم و سرمو پایین انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیزي شده پوراندخت خانوم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنها کسی که منو به اسم کاملم صدا میزد... با عصبانیت سرمو بالا گرفتم: از شکنجه متنفرم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا و محافظش به خنده افتادن، ولی قیافه ي نادر هنوز خنثی بود. خیلی آروم گفت: از این یه نظر، اخلاق شما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دقیقا بر عکس خواهرتون، المیرا خانومه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره، من مثل اون دختره ي لوس بی نزاکت نیستم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابام به صندلیش تکیه زد و نگام کرد: پوران مثل اسمشه. مثل دختر خسرو پرویز... یه شاهزاده خانوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیشخند زدم: من هیچ تاج و تختی این دور و بر نمیبینم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازم همه خندیدن، جز آقاي مرد آهنی، شوالیه ي بابام. واقعا شک داشتم این آدم، روحی هم داشته باشه... صاف

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زل میزد تو چشات... چشماش به قدري عجیب و ترسناك بودن که به گناه نکرده هم اعتراف میکردي! به قول

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

المیرا، چشماش رنگ آهن بود. مثل وجودش که از آهن ناب بود. سرد، بی احساس، محکم. فقط از یه چیزي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مطمئن بودم. من... ازش... متنفر... بودم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*عماد*

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لعنت به تو... لعنت! باز دیر کرده... خوبه بهش اس ام اس دادم که منتظرشم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روي پاشنه چرخیدم و سرش داد زدم: علیک سلام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهاش بالا رفتن: چه بی اعصاب...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یالا زود باش، باید سوار شیم. به جون تو اگه انقدر... فقط انقدر وقت شناس باشی خیلی ازت ممنون میشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نادر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بی تفاوتی کنارم راه افتاد: کارم با منصور خان طول کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-داشتی باهاش از خاطرات دوران طفولیت میگفتی که انقدر طول کشید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت مچیشو با حرکت سریعی مقابل چشمام گرفت: من فقط ده دقیقه تاخیر داشتم، حالا تمومش کن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بفرما بزن! تعارف نکنیا؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-لازم باشه میزنم، شک نکن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این نادر با کسی نه شوخی داشت، نه تعارف. با قیافه ي طرف حال نمیکرد، با مشت جلو بندیشو پایین میاورد تا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با قیافه ي جدیدش کنار بیاد. این بود که عاقلانه از جنگ و دعوا جلوگیري کردم و جوابی ندادم. غر زد: این

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اسباباي زحمتو با خشاباشون چطوري با خودمون ببریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منصور خان آشنا زیاد داره، کسی متوجه نمیشه تو کیف ما چه چیزاي خوشگلی وجود داره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*نادر*

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي خروپف عماد دقیقا رو فرکانس اعصابم بود. دلم میخواست یه سیب بچپونم تو گلوش تا خفه بشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتابمو ورق زدم و سعی کردم به سر و صداي عماد توجهی نکنم. همیشه از کتاب و فیلم "سکوت بره ها"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوشم میومد. انقدر خونده بودمش که دیگه یادم نمیومد دفه ي چندمه دار میخونمش... از مهماندار یه بطري

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آب گرفتم و درشو باز کردم. داشتم همونجور که کتاب میخوندم ازش میخوردم که عماد دستشو تو خواب پرت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کرد بالا... دستش به دست راست من خورد، دستم لرزید و کلی آب ریخت رو کتاب و گند زد به همه چیز...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بمیري عماد! بمیري...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بطري آبو با عجله کنار کنار گذاشتم، دستمو تکون دادم تا خشک بشه و کتاب فلک زده مو جلوي پام نگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم تا آبش بریزه. فکر کنم نابود شد... به شرافتم قسم یه کتاب دیگه از حلقومش بیرون میکشم! بهش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیخونک زدم: پاشو خرس گریزلی! الان که وقت خواب زمستونی نیست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر لب غرغر کرد: ولم کن نادر... بذار کپه ي مرگمو بذارم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الهی کپه بذاري، دیگه بلند نشی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اَه... چقدر غر میزنی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پاشو ببین چه گندي بالا آوردي حضرت آقا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه پلکش بالا رفت و چشم سیاهش اطرافو دید زد. کتابو جلوي میدان دیدش گرفتم: داشته باش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب که چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهش چشم غره رفتم: تو خواب زدي کتابمو نابود کردي، حالا میگی "خب که چی"؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به کتاب بیشتر دقیق شد: مگه من خواب تانکر آب میدیدم که کتاب تو خیس شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سارا حسینی

    ۲۲ ساله 00

    خیلی چرت بود انگار برا بچه ی ۷ ۸ ساله رمان نوشتن

    ۳ روز پیش
  • زهرا

    20

    موفق باشید کامل نخوندم،

    ۲ سال پیش
  • پروانه سلیمانی

    20

    سلام دوست عزیز من خودم میخوام یه رمان تو ژانر هیجان انگیز وجنای بنویسم یه اسم مناسب هم هنوز به ذهنم نرسیده اما بازم نمیدونم بنویسم یانه آیا کسی به چنین رمان های علاقه داره یانه

    ۱ سال پیش
  • دلارام

    00

    می دونم برا گفتن دیره ولی حتما بنویس من خودم یه داستان در نظر دارم حتی اسم ،ژانر و خلاصه هم براش انتخاب کردم ولی نتونستم اونجور که باید و هست بنویسم و الآنم دارم روش کار میکنم. هرکس خواست حتما بنویس

    ۱ هفته پیش
  • الناز

    ۱۵ ساله 10

    اسم جلد دوم رمان سعود ممنوع سقوط ازاد

    ۲ سال پیش
  • فایل قسمت دومشو داری

    00

    خیلی رمان خوبی بود

    ۷ ماه پیش
  • مهدیه

    ۱۷ ساله 00

    خیلی عالی بود ممنون از نویسنده رمان کاش جلد دومشم بزارید

    ۱ سال پیش
  • zeynab

    ۱۳ ساله 00

    محشر بوداللخصوص شخصیت نادر دم نویسندش گرم واقعا رمان خوبی بود❤❤❤

    ۱ سال پیش
  • ۰۰

    10

    ای بابا چرا رمانی که عاشقانه نباشه پیدا نمیشه اخه چه وضعیه همش عاشقانه اهه

    ۱ سال پیش
  • ح رمان خون

    ۱۲ ساله 1119

    این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد

  • Aram

    2310

    اتفاقا من خیلی آدم کینه ای و انتقام جویی هستم ی چیزی مثه نادر و پوراندخت شاید تقریبا شخصیت منو گفته باشه به خاطر همین خیلی از رمانش خوشم اومد🖤

    ۴ سال پیش
  • Asra

    ۱۴ ساله 10

    خب ببین چون دو تا از عزیزتریناش از دست داده میخواست انتقام بگیره

    ۲ سال پیش
  • ! ی بنده خدا

    00

    ببیندوستعزیزتویاینرماننادرخیلیازعزیزانشروازدستدادهخودشبادستایخودشبرایلونرفتن همکارانشروکشتهاگرخودشماهمتویاینشرایطقرارمیگرفتیازلحاظروحیطوریداغونمیشدیکحاضربودیهرکاریبکنیتبدیلشدنبماشینادمکشیکچیزینیس

    ۲ سال پیش
  • ....

    10

    وااای من عاااشق این رمانم جز بهترین رمان هاییه ک خوندم شاید اولش یکم یجوری باشه ولی واقعا محشره مخصوصا تیکه آخرش ک همه اسلحه هارو گرفتن سمت نادر خیلی باحال بود عالی عالی خیلی عالی

    ۲ سال پیش
  • یاسمن

    ۲۲ ساله 40

    ای کاش فصل دوم داشت

    ۲ سال پیش
  • نازی

    ۱۸ ساله 00

    میشه اسم فصل دومش رو هم بگید ؟؟ من نمیدونم

    ۲ سال پیش
  • ..

    20

    تو ژانرش عاشقانه نبود پس چرا نادر عاشق شد ، اگه رمانی که ژانر عاشقانه نداره بگید؟

    ۲ سال پیش
  • بهار

    10

    رمان خوبی بود دست نویسنده درد نکنه ولی خدایش پوراندخت رو عصاب بود زر زروووو حمزه و پوران اصلا شجاع نبودن ولی نادر و المیرا خیلیییییییییییی

    ۲ سال پیش
  • زهرا

    10

    رمان خوبی بود دوستش داشتم فقط اینکه یکی از دوستان گفتن جلد دوم میشه بگید اسم جلد دومش چیه ؟ ممنون

    ۲ سال پیش
  • -Maryam Kurd

    ۱۹ ساله 10

    رمان واقعا عالی بود دم نویسندش گرم .. شخصیت ها خیلی هوب به تصویر کشیده شدن .. و اینک مسئله عشق و کار کاملا جداست

    ۲ سال پیش
  • عسل

    ۱۹ ساله 20

    نگار عزیزم قلمت فوق العاده اس دوست خوبم کاش جلد دوم رو هم به اتمام میرسوندی.. من به شخصه 8 بار 2 جلد این رمان رو خوندم و عاشقشم.. 💚

    ۲ سال پیش
  • ...

    00

    نمیدونم چی بگم فقط میتونم بگم محشر بود خیلی هیجانی و خفن بود واقعا پلیسی و باحال بود🥲😍😍 مرسی از نویسنده

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.