رمان این گروه خشن به قلم نگار 1373
نادر یزدان پناه، یه جواهر اصیله از جنس شوالیه ها… سرگرد سابق مبارزه با مواد مخدر… خونسرد و کار بلد… همه معتقدن از آهن ساخته شده… از فولاد! با چشمایی به رنگ فولاد که همه از ازش واهمه دارن. از کسی حساب نمیبره… از هیچی نمیترسه… فقط به انتقام فکر میکنه… انتقام گرفتن از دوستی که از پشت بهش خنجر زد… کسی که دو تا از عزیزترین آشناهاشو کشت… واسه همین خودشو وارد یه بازی خطرناک کرده… یه بازی خطرناک بین باندای قاچاقچی کل کشور… با خودش قسم خورده اون نامردو گیر بیاره… حتی اگه به قیمت جونش تموم بشه!
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۱ ساعت و
ژانر: #پلیسی #جنایی #انتقامی
خلاصه:
نادر یزدان پناه، یه جواهر اصیله از جنس شوالیه ها…
سرگرد سابق مبارزه با مواد مخدر…
خونسرد و کار بلد…
همه معتقدن از آهن ساخته شده… از فولاد! با چشمایی به رنگ فولاد که همه از ازش واهمه دارن.
از کسی حساب نمیبره… از هیچی نمیترسه…
فقط به انتقام فکر میکنه… انتقام گرفتن از دوستی که از پشت بهش خنجر زد…
کسی که دو تا از عزیزترین آشناهاشو کشت…
واسه همین خودشو وارد یه بازی خطرناک کرده…
یه بازی خطرناک بین باندای قاچاقچی کل کشور…
با خودش قسم خورده اون نامردو گیر بیاره… حتی اگه به قیمت جونش تموم بشه!
*نادر*
موهامو مرتب کردم و غریدم: خفه شو المیرا!
تصویر المیرا رو داخل آیینه میدیدم که حتی یه ذره هم ناراحت نشد. با همون ریلکسی اعصاب خورد کنش
آدامسشو جوید: این که دستور من نیست، خودت بهتر میدونی که دستورا از بالا میاد. پس فحششو به من نده
نادر خان!
برگشتم و با خونسردي ذاتیم صاف تو چشماي قهوه ایش زل زدم و ساکت منتظر موندم. با آدامسش بادکنک
درست کرد و وقتی ترکید دوباره جویدش: از چشمات و نگات متنفرم نادر.
-نظرت برام مهم نیست.
-چشمات رنگ آهنه، سرد و یخ زده.
-واسه اینه که حال آدماي پرروئی مثل تو رو بگیره.
-من حالم هیچ وقت نمیگیره.
به سمت صندلی رفتم و کت سیاهمو برداشتم: بس که اعصاب خورد کنی.
پوزخند زد و به آدامس جویدن بی پایانش ادامه داد. سر راهم به سمتش خم شدم و تو چشماش خیره موندم تا
عصبانیش کنم.
-برو تا به عرفان نسپردم حالتو بگیره.
-از مادر زائیده نشده کسی بخواد حال منو بگیره.
چشماشو با کلافگی چرخوند و به یه سمت دیگه خیره شد. نیشخند کوتاهی زدم: رد کن بیاد.
-منظورتو نمیفهمم...؟
دستمو با طلبکاري جلوش گرفتم: اسلحه م. ردش کن بیاد... زود باش.
خرناس کشید: عوضی...
از جیب تونیکش یه کلت سیاه بیرون کشید و کف دستم گذاشت. چشمک زدم: حالا شد المیرا خانوم!
-فقط... برو... بمیر...
-فعلا وقتی واسه مردن ندارم. تو لیست انتظار میذارمش تا بعدا بهش رسیدگی کنم.
از چشماش میخوندم که دلش میخواد خفه م کنه... میدونم که قدرتشو داشت، ولی هیچ وقت با من در نمیفتاد.
مطمئنا از نظر قد و هیکل ازش خیلی سر بودم. تفنگمو پشت کمربندم گذاشتم، لبه ي کتمو روش انداختم و به
سمت در خروجی راه افتادم: به اون حمزه ي دیوونه خبر بده من رفتم بیرون. باز نیام ببینم کل تهرانو براي پیدا
کردن من گز کرده!
-اینجور چیزا به من ربطی نداره. بذار انقدر دنبالت بگرده تا از تاول پا بمیره...
سرمو تکون دادم و از آپارتمان بیرون زدم. دختره ي یه دنده ي لجوج... به موقعش از خجالتش در میام، فعلا
وقت یه چیز دیگه س... پیدا کردن رد پاي اون کثافتا... به خون محمد قسم میخورم که سر دسته ي زبون
نفهمشونو با دستام خفه کنم و جنازه ي کثیفشو بندازم جلوي سگاي منصور خان... به خون محمد قسم!
***
از بی. ام. و ي ساخت سال 1992 و سیاهم پیاده شدم و سرمو بالا گرفتم. یه برج سی و پنج طبقه مقابلم قد
علم کرده بود... درشو بستم و دکمه ي ریموتو زدم. هوا معلوم بود کم کم داره گرمتر میشه و چند روز دیگه،
وقتی تابستون از راه میرسید، زمین حرفی براي گفتن پیدا میکرد. از این که کت پوشیده بودم، به شدت پشیمون
بودم ولی چاره اي جز تحمل نداشتم. براي اینکه کسی بهم شک نکنه باید معمولی عمل میکردم. با یه دستمال
عرق پیشونیمو پاك کردم و دستمال داخل یه سطل همون نزدیکیا پرتاب شد.
-ببخشید آقا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباغبون مقابلم که روي زمین نشسته بود و با گلدوناي بنفشه سر و کله میزد سرشو بالا گرفت: در خدمتم... بله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شما "پور متین" نامی میشناسین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اطمینان سر تکون داد: البته... آقاي فرهاد پور متین منظورتونه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنتونستم لبخند خوشحالمو مخفی کنم: بله خودشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خونشون طبقه ي بیستم همین برجه، ولی نیستن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند به سرعت خشکید: نیست؟؟ یعنی چی؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بعضیا میگن رفته مسافرت خارج از کشور، بعضیا هم میگن کلا از اینجا رفته. والا اطلاعات من در همین حد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبود آقا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوستانه به شونه زدم: همینا هم واسم کافی بود، دستت درد نکنه. خسته نباشی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی سرگرم کارش شد، چرخیدم به سمت یه نیمکت و همونجا نشستم. لعنتی... تو دو قدمیم بود که از چنگم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر رفت! دستمو با حرص مشت کردم و نفس عمیقی کشیدم. برجه انگار داشت بهم دهن کجی میکرد... صبر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشته باش پور متین... به شرافتم قسم که بالاخره گیرت میارم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*پوراندخت*
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه چشمام داخل آیینه نگاه کردم. مثل اکثریت مردم ایرانی، قهوه اي... ولی ته دلم دوست داشتم چشمام رنگی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبود. از چشماي سبز خوشم میومد... کاش چشام سبز بودن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خانوم؟ آقا کارتون دارن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-الان میام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا افسوس عقب گرد کردم. خوشگل بودم، ولی اگه چشام سبز بودن، قیافه م کولاك میشد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*نادر*
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه بچه هایی نگاه کردم که از چراغ قرمز استفاده میکردن و هر چی که دستشون بود رو آب میکردن. یکیشون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیشم اومد و از پنجره ي باز ماشین سوء استفاده کرد: آقا تو رو خدا یه دونه بخرین!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهی به عرفان میسپرم این ماشینو ببره تعمیرگاه کولرشو درست کنن، به گوشش نمیره که نمیره! با خستگی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاش کردم: شرمنده دختر کوچولو، من از آدامس بدم میاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقیافه ش وا رفت و چیزي به ذهنش نرسید که بگه. خواست بره که یاد المیرا افتادم. دستمو بالا گرفتم: نه یه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلحظه صبر کن، یادم اومد یه نفر هست که عاشق آدامس باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خوشحالی منتظر ایستاد که یه اسکناس ده تومنی به سمتش گرفتم: هر چند تا میشه بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی فقط چهار تا دستم داد جا خوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-عجب... اینجا سر گردنه س یا من اشتباه فکر میکنم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی دیگه رفته بود. عجب نیم وجبی بدجنسی بود! آدامس هزار تومنی رو... بیخیال. وقتی تو جامعه انقدر پستی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو دوروئی و نیرنگ و هزار تا درد و بلاي دیگه موج بزنه، معلومه دامن این طفل معصوما رو هم میگیره. چراغ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسبز شد که با کج خلقی آدامسا رو داخل داشبرد انداختم و دنده رو جا زدم. باید خودمو زودتر به خونه میرسوندم،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبل از اینکه صداي بقیه در بیاد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*نادر*
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نبود. از یه نفر پرسیدم، گفت احتمالا رفته مسافرت خارج کشور.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ولی خونه ش اونجاس، درسته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغریدم: آره خبر مرگش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاها روي لپ تاپش غوز کرد: بهتون که گفته بودم این نکبت به این راحتیا گیرمون نمیفته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعرفان به سمتش خیز برداشت که دستمو جلوش گرفتم: بذار واسه خودش همینجور حرف بزنه تا ببینم آخرش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه کجا میرسه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعرفان از بین بازوهام واسه طاها شاخ و شونه کشید: من آخرش یه بلایی سر تو میارم، حالا ببین کی گفتم!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوبه حالا توئم! مرتب بلدي قمپز در کنی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه المیرا نگاه کردم: به جاي نگاه کردن اون سریالاي مسخره ي عاشقانه، پاشو یه چیزي واسه شام درست کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا روده کوچیکه، بزرگه رو نخورده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز لیوان شربتش یه کم خورد و بدون اینکه نگام کنه گفت: نوکر بابات غلام سیاه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پس بچه ها، امشبم آقاي پیتزا و خانوم نوشابه خونه ي ما دعوت دارن... یکی زنگ بزنه بهشون خبر بده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتشریف بیارن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربد ناله کرد: اَه... دیگه حالم از هر چی پیتزا و ساندویچ و فست فود و متعلاقتشون بهم میخوره! المیرا، پس تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچجور دختري هستی؟ میمونی میترشیا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بترشم بهتره تا گیر یه مرد دیگه مثل شما احمقا بیفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irریز خندیدم و سمت آشپزخونه رفتم: اگه یکی از شماها روي این دخترو داشت، شرط میبندم تا حالا پور متین و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدار و دسته ش تو چنگمون بودن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاها بی مقدمه گفت: سلام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-علیک سلام، مخت تاب برداشته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوب هستین؟ ببخشید مزاحم شدم آقاي صفوي...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی هدفون سیاهشو روي گوشاش دیدم، تازه فهمیدم وبکم داده و داره چت میکنه. عرفان لبخند زد: نادر مثل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینکه حال توئم خوب نیست...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه، حال من از اون وقت که محمد و راضیه رو از بین بردن خوب نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اوقات تلخی از چاي ساز چایی ریختم و ادامه دادم: تا وقتی م که اونا رو پیدا نکنم آروم نمیگیرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بپا خودتو پیدا نکنن پلیس فراري!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر چشمی نگاش کردم و بهش توپیدم: یه بار دیگه بحث شغل منو وسط کشیدي، نکشیدي، مفهوم شد؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجدي شد: باشه... حالا چرا بهت بر میخوره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیوانمو محکم به زمین زدم که شکست. با قدماي بلندي به سمت اپن رفتم و داد زدم: دیگه نمیخوام عذاب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوجدان روز و شبمو یکی کنه! نمیخوام فکر اینکه تو این راه افتادم و از شغل اصلیم استعفاء دادم مثل اسید بیفته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه روح و روانم! گرفتی چی میگم یا یه جور دیگه حالیت کنم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاها دستاشو یواشکی تکون داد که سر و صدا نکنیم. ولوم صدامو پایین آوردم: این دفه رو هم از خیرت گذشتم،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی دفه ي بعد تضمین نمیکنم زنده ت بذارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعرفان خودشو روي یکی از مبلا انداخت و خفقون گرفت. خوبه خودش خوب میدونه من چقدر از این بحث
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفرت دارم، ولی بازم هفته اي یه بار مطرحش میکنه و اعصاب همه رو به هم میریزه، مخصوصا خودم که دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاعصابی برام باقی نمونده... مجبور شدم شاهکارمو با جارو خاك انداز از کف آشپزخونه جمع کنم تا یکیشون نزده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکار دست خودش بده. گاهی اوقات این احساس بهم دست میداد یه مشت بچه رو زیر بال و پر خودم گرفتم و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدارم بزرگشون میکنم! یکی از یکی دیوونه تر و زبون نفهم تر... هر کدوم در نوع خودشون یه شاهکار خلقت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبودن که آدم وقتی میشناختشون، به قدرت خدا کاملا پی میبرد. پدال سطل زباله رو با پا فشار دادم و شیشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخورده ها رو داخلش خالی کردم. دوباره برگشتم چایی بریزم که یکی زنگ زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-یعنی کی میتونه باشه این موقع شب؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باربد وقت مسخره بازي نیست، برو درو باز کن، حتما حمزه س.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید و جست و خیز کنان به سمت در رفت. لبمو کج کردم و سرمو با افسوس تکون دادم. انگاري واقعا بچه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبودن، فقط هیکل گنده کرده بودن! درو که باز کرد، قیافه ي بیحال حمزه ظاهر شد. داخل اومد: جمیعا سلام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبقیه تک و توك جواب دادن، فقط من به سمتش رفتم و باهاش دست دادم: احوال پهلوون ما چطوره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بد... خیلی بد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دقت زیر نظرش گرفتم: شیري یا روباه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه بالا انداخت: گربه هم جزو حیوونا محسوب میشه، مگه نه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفی کشیدم: پس بیا داخل، منم مثل تو یه گربه ي ساده بیشتر نیستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی تعارف لیوان چایی رو از دستم گرفت و به سمت اتاق خواب رفت: دستت درد نکنه... خیلی هوس چایی به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم زده بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغرولند کردم: نه خیر... مثل اینکه امشب به من چایی خوردن نیومده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-المیرا؟ پاشو همه رو به یه فنجون چاي دبش مهمون کن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالمیرا با حرص یکی از کوسنا رو به سمت باربد پرتاب کرد که باربد با قهقهه ي بلندي جا خالی داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خودت بریز تا یاد بگیري! به من مربوط نیست...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستامو بالا گرفتم: بسه! بسه بچه ها، با هردو تایی تونم. امروز اصلا حوصله ي هیچی ندارم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربد با بدجنسی گفت: امشب.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-زهرمار! حالا هر چی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاها حرف زدنش تموم شد و لپ تاپشو بست: دو تا خبر مهم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر همه به سمتش چرخید. طاها ابرو بالا انداخت: یکی از زیر دستاي پور متینو پیدا کردن. البته زیر دستشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت رفتم: کجاست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاها آه کشید: اینجور که این میگه، زابل. ولی باز شک دارن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چکاره س؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میره از اونور مرز، افغانی میاره این طرف. تا حالا یه چیزي حدود چهار هزارتا وارد ایران کرده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعرفان با بیحوصلگی خرناس کشید: خبر دومو بنال!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاها لبخند عریضی زد: محموله اي که سفارش داده بودیم رسیده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقیافه ي سه نخاله متعجب شد. بهش چشم غره ي بدي رفتم که سریع منظورمو گرفت: یعنی داشتم شوخی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیکردم!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-طاها؟ منظورت از محموله چیه؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-گفتم که داشتم شوخی میکردم باربد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربد انگشتاشو بالا سرش گرفت: ما رو این فرض کردي داداش؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنارش روي مبل نشستم و زد پس کله ش: میفهمی داشته شوخی میکرده یعنی چی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه متاسفانه، چون من شوخی موخی حالیم نمیشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسمو با سر و صدا بیرون فرستادم: پس مثل اینکه به یه کلاس تقویتی آموزش "شوخی چیست؟" احتیاج
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداري آقا باربد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودش خوب میدونست منظورم از کلاس تقویتی چیه، سریع گفت: آها فهمیدم!! منظورتون همون شوخی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودمونه؟ آهان...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخند زدم و به تلویزیون نگاه کردم. واقعا اینا چطوري از این فیلما خوششون میاد؟؟ همه ش دروغ... همه ش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیاي خوب و زیبا... بدون قتل و دزدي و جنایت و اعتیاد... من که هیچ وقت وقت خودمو با دیدن آشغالاي صدا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو سیما تلف نمیکنم. دختره با چشمایی که با آرایش غلیظ دویست برابر درشت تر نشون میدادن، به پسره نگاه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیکرد و با نیش در رفته ش با هزار ناز و ادا میخندید. دستمو زیر چونه م زدم: جالبه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اینکه دخترا به این راحتی خر میشن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالمیرا اخم کرد: خیلی عذر میخوام که یه دختر اینجا نشسته!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز گوشه ي چشم نگاش کردم: تو که قضیه ت با اینا فرق میکنه، فقط کافیه یه پسر نعره زدنتو ببینه تا قالب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتهی کنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نقاب موذیانه، صورت المیرا رو پوشش داد. کاش راضیه هم خشن بود. کاش اخلاقش به المیرا شباهت داشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا به این راحتیا گول نخوره... کاش من هیچ وقت پلیس مبارزه با مواد مخدر نبودم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-طاها، تو خیلی خیلی دهن لقی! چرا ماجرا به اون مهمی رو جلوي اون سه تا لو دادي؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شرمندگی به گردنش دست کشید: ببخشید... حواسم نبود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحمزه دعواش کرد: آخه "ببخشید حواسم نبود" هم شد جواب؟ چرا نمیخواي متوجه بشی؟ این سه تا خیلی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخطرناکن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاها سرشو پایین انداخته بود و هیچی نمیگفت. با دست به پاش زدم: ببین جوجه اطلاعاتی، من که آب از سرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگذشته... این از من. کاري نکن که تو هم به دردسر من دچار بشی! فقط کافیه المیرا بو ببره که تو اطلاعاتی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهستی و حمزه پلیسه، اون وقت بیا و درستش کن!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحمزه با قیافه حق به جانب سر تکون داد. بهش چپ چپ نگاه کردم: این توضیحات شامل تو هم میشه جناب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسروان!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشه ي لباش آروم بالا رفتن: پوزش مرا پذیرا باشید قربان!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خفه شو... من که دیگه پلیس نیستم. اینم که این سه تا عوضی شغل سابق منو میدونن، براي اینه که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیخواستم با تحقیق کردن به این نتیجه برسن. بعدشم، من راهم از شماها جداس. شما دارین ماموریت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودتونو انجام میدین، منم میخوام انتقام خونی که ریخته شده رو بگیرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحمزه به خودش کش و قوسی داد و روي تخت خوابش دراز کشید: من که فقط میخوام یه ملتو از دست اون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشیاطین مجسم نجات بدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طاها نگاه کردم: تو چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه بالا انداخت: من که وظیفمه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم و به بازوش مشت زدم: اینو میگن یه آدم وظیفه شناس! آفرین پسر... همینطور ادامه بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا معصومیت لبخند زد. نگرانش بودم... یه پسر بیست و سه ساله رو چرا وارد این ماموریت کرده بودن؟ حماقت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحض!! بلند شدم و از اتاق بیرون زدم. خونه تو سکوت فرو رفته بود... در اتاق باربد و عرفانو زدم: بچه ها؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتین خونه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرو باز کردم، تخت خواباشون خالی بود. پس هنوز نیومده بودن... مطمئنا المیرا هم همراهشون بود. نمیدونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینا نصف شبی از جون خیابوناي تهران چی میخوان؟؟ اگه بفهمم بازم دور و بر مواد رفتن به خدمتشون میرسم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرسته من دیگه سر شغلم نیستم و این چیزا علنا به من ربطی نداره، ولی وجدان منم اجازه نمیده این سه تا به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبچه هاي مملکت مواد بفروشن. گردنمو خاروندم و به سمت یخچال رفتم. درشو باز کردم و از بالا تا پایینشو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه کردم، ولی چیزي نظرمو جلب نکرد. با اکراه یه قوطی کوکا برداشتم و درشو باز کردم و یه جرعه ازش سر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نادر؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاش نکردم: هوممم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میگم کی بریم سر قرار محموله ي طاها خان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت میز نشستم و نگاش کردم: من چه میدونم... این وظیفه ي توئه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو سرگردي نه من!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من فقط یه آدم معمولی م، همین و بس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومد آشپزخونه و مثل من سمت یخچال رفت. غرغر کردم: هیچی داخلش پیدا نمیشه. گشتم، نبود، نگرد،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید و در یخچالو باز کرد: شاید از غیب یه چیز خوب داخلش ظاهر بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-منظورت از خوب چیه؟ مثلا یه حوري؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو داخل یخچال فرو برد: اممم... آره بد چیزي نیست...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیشخند زدم: خیلی پرروئی به خدا، خجالت بکش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو بیرون کشید و نگام کرد: خب مگه چیه؟ اگه خجالت کشیدن داشت، خدا دسته دسته حوري داخل بهشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irول نمیکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پس بذار از اشتباه درت بیارم. اینجا بهشت نیست، یه جهنم واقعیه. اگرم حوري دیدي، مطمئن باش با کمک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنقاشی کشیدن روي صورتش شده حوري.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مثل المیرا...؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگشتمو با تهدید به سمتش تکون دادم: چشما درویش حمزه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا نا امیدي در یخچالو بست: خب این دل لامصب دست خودش که نیست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ببین حمزه، دارم بهت هشدار میدم! آتیشی شدم زدم لت و پارت کردم خونت گردن خودته ها!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمقابلم نشست و دستشو روي میز گذاشت: من دوستش دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو غلط کردي. واسه دفه ي دوازدهم میگم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم کمرنگی کرد و به دستاش خیره شد. تو این سه ماه حمزه دیوونه م کرده بود... البته تقصیري هم نداشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب بیچاره عاشق شده بود، جرم که نکرده بود! ولی تو این زمونه، عاشق شدن یه جرمه. جرمی که مجازاتش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینه که تا آخر عمر تو حسرت داشتن یه نفر بسوزي. دیگه کسی به عشق پاك و واقعی و این حرفا اهمیتی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیداد! مخصوصا اگه اون یه نفر، همین المیراي خل و چل خودمون بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حالا نمیخواد تریپ عاشقاي دل خسته رو واسه من برداري! فردا زنگ میزنی به قربان لو، بهش میگی یزدان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپناه گفت هر چه سریع تر کارا رو انجام بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-عمرا به حرفم گوش بده! حتما برمیگرده میگه یزدان پناه دیگه مافوق من نیست...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خونسردي گفتم: اون سروان منگل غلط کرده با تو! بهش میگی، گوش نداد خودم با زبونی که خودم بلدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهش میفهمونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچونه بالا انداخت و به کار مسخره ش که نگاه کردن به دستاش بود ادامه داد. دستمو با خشونت زیر چونه ش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبردم و سرشو بالا گرفتم: فهمیدي حمزه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره بابا فهمیدم! خنگ که نیستم نادر، چرا اینجوري میکنی؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آخه تو مرتب حواست پرته. فکر اون عفریته رو از سرت بیرون کن... از هر نظر به ماجرا نگاه کنی، نه المیرا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحاضر میشه با بچه ي مثبتی مثل تو ازدواج کنه، نه امکانش وجود داره که یه پلیس با دختر یه قاچاقچی گردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلفت ازدواج کنه! پس اینو تو کله ي پوکت فرو کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستمو کنار زد: ولمون کن توئم همه ش بلدي سخنرانی کنی! مگه تا حالا عاشق شدي که بفهمی من چی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیگم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزبونم قفل کرد و دهنم بسته شد. خدائیش این یه موردو حق داشت... آدم سرد و بی تفاوتی مثل من که عاشق
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیشد... پس من حق نداشتم هیچ قضاوتی در این باره داشته باشم. دستمو پس کشیدم: باشه نفوذي... من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتسلیم شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو روي میز گذاشت: چی میشد چشامو باز میکردم و میدیدم این ماموریت همه ش یه خواب و خیال بوده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-که المیرا هم جزو همین خواب و خیالا بوده؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمکث کرد: ...خب، ترجیح میدادم المیرا به صورت یه دختر معمولی ظاهر بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفی کشیدم: خیلی دل خجسته اي حمزه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي چرخوندن کلید داخل قفل اومد و در باز شد که حمزه مثل برق گرفته ها سر جاش سیخ نشست. المیرا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغرولند کنان داخل اومد: ایکبیري زشت... خوب حالشو گرفتم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آهاي دختر جنگجو، باز چه گندي زدي؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خشم خالص تو چشماش نگام کرد: فکر نمیکنم احتیاجی به توضیح باشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اتفاقا هست، چون سوئیچ ماشین من بازم غیبش زده. باز رفته بودین کورس گذاشته بودین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا دهنشو باز کرد بهش پریدم: اگه دروغ بگی میفهمم چون تازه رینگاي ماشینمو عوض کردم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر و کله عرفان پیدا شد: آره با ماشین تو رفته بودیم. ماشینت خفنه، دوستش داریم، مشکلت چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیچاره ي من داره قدیمی میشه، قطعاتش با E -مشکلم اینه شماها سه تا زبون نفهم به تمام معنائین. اون 36
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدبختی گیر میاد، خرجش بالاس، ولی چرا شماها نمیخواین این موضوعو بفهمین، اینشو نمیدونم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباربد با کله پرید داخل خونه و درو پشت سرش بست: خب بفروشش یه ماشین دیگه بگیر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحلشون نذاشتم و با کوکام مشغول شدم. اینا چه میدونستن تموم خاطرات زندگی من با اون ماشین خلاصه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالمیرا خمیازه کشید و گوشی تلفنو به سمتم گرفت: بیا، بابام کارت داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عمیقی کشیدم و گوشیو از دستش گرفتم و به گوشم نزدیک کردم: بله منصور خان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي غرش مانندي پرسید: در چه حالی نادر؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو دلم گفتم "دارم واسه مردنت آرزو میکنم نکبت!"، ولی جواب دادم: به مرحمت شما بد نیستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-یه ماموریت برات داشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه المیرا نگاه کردم: چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باید یه سر بري تا بندر عباس. اونجا یه گروه هستن که هوس گوشمالی کردن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ا... پس پور متین چی میشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید: به اون دختر بی عقلم بسپر تا وقتی اینجا نیستی، اون دنبالش بگرده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-این خیلی خطرناکه قربان!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه واسه ي دختري که همبازي بچگیاش، ماراي زهر دار بودن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی تلاش کردم که نبندمش به رگبار فحش و ناسزا. به این گرماي سوزان میخواست راهی جنوبم کنه! چه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشود... خدافظی کردم و تماس قطع شد. المیرا بازم خمیازه کشید: ماموریت؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پس نه، دعوت به مهمونی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدهنشو کج کرد: ها ها ها، مردم از خنده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-منم اینو واسه این نگفتم که تو بخندي بی مزه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصورتشو جمع کرد و با موبایلش کلنجار رفت. لیوان شیرو سر کشیدم و به سمت اتاقم رفتم. حمزه هنوز خواب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبود و آروم خروپف میکرد. به سمتش خم شدم و شونه شو تکون دادم: پاشو خوش خواب، لنگ ظهره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم تکون خورد، لباش از هم باز شدن: خدایا خودت به فریاد رس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پاشو نمیخواد واسه من ادبی بازي در بیاري! من باید برم جنوب.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پس منم یه سر میرم شمال تا به اندازه ي کافی ازت فاصله بگیرم هم اتاقی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانیت غریدم: شوخی نمیکنم حمزه! من باید برم بندر عباس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دفه بلند شد و نشست. با موهاي ژولیده و چشماي پف کرده ش نگام کرد: دروغ میگی...؟؟ به این گرما خُل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشدي میخواي بري اونجا؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اونی که خل شده منصوره نه من. مرده شورشو ببرن... همه ماموریتاش احمقانه و بیخودن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تجهیزاتت در چه حاله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فشنگام تموم شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه زحمت از جاش پا شد و به سمت کمد دیواري گوشه ي اتاق رفت. چند تا جعبه بیرون کشید و از داخل گاو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصندوق مخفیش، چند تا خشاب برداشت و یه کلت هم دستم داد: بیا اینو بگیر. ممکنه احتیاجت بشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تفنگ نمیخوام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم کرد: کار از محکم کاري عیب نمیکنه لجباز. اینم ببر، به خدا نمیمیري!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شاید مردم. ببین... اگه مردم فاتحه یادت نره ها؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخند زد: برو گمشو دیوونه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا جدیت گفتم: شانس آوردي دیگه مافوقت نیستم، وگرنه برات میگفتم یه من ماست چقدر کره میده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلام نظامی داد: ببخشید قربان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم: نمیخواد لوس بشی. داشتم شوخی میکردم رفیق.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوستانه به شونه م زد: خیلی مراقب خودت باش نادر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هستم. توئم مراقب این تیمارستانیا باش. چون سر دسته شون داره میره، ممکنه دیوونگیشون عود کنه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده کنان همراهم اومد. کیفمو برداشتم و تفنگو داخلش گذاشتم. داخل کیفم سرك کشید: چیز میز جالب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداخلش نداري؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخرناس کشیدم: تو میدونی حریم شخصی چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه... من دفاع شخصی شنیده بودم، ولی حریم شخصی نه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چون عقب مونده اي. جز اینم ازت انتظار نداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگر گرفت: د... نامرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه جون من، نیستی؟ هستی که بین ما دیوونه ها گیر افتادي دیگه! اگه یه فندق عقل تو سرت بود، این
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماموریتو قبول نمیکردي، جون طاها رو هم به خطر نمیداختی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پس خودت اینجا چکاره اي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبمو جویدم: واسه دفه ي هزارم میگم، من که دیگه پلیس نیستم. من جونمو گذاشتم کف دستام و دارم باهاش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازي میکنم. مرگ و زندگی دیگه واسم اهمیتی ندارن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر کیفمو بستم و رمزشو بهم ریختم. یه چمدون حاضر و آماده هم براي این وقتا داشتم که دنبالم راه انداختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا از اتاق بیرون زدم، المیرا جلوم ظاهر شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بازم فالگوش؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نچ، همین الان رسیدم. عماد اس ام اس داده فرودگاه منتظرته، ولی اول باید بري به بابام سر بزنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آها... پس بازم تو موبایل من فضولی کردي. رمزشو از کجا فهمیدي فضولچه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحمزه ساکت جر و بحث ما رو تماشا میکرد. المیرا بهش "صبح به خیر" گفت و دوباره به من زل زد: کاري
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir...0 ...6 ...0 ... نداره، تو همیشه رمزتو یه چیزي میذاري. 6
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحمزه نظر داد: واسه همینه هی بهت میگم گوشی لمسی بگیر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من دنبال قرتی بازي نیستم. کارم با همین گوشیاي ساده هم راه میفته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشیمو از دستش گرفتم و به سمت در خروجی رفتم: وقتی نیستم تهرانو به آتیش نکشین. بفهمم دوباره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشیطنت کردین...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز روي شونه م نگاشون کردم: ...به حسابتون میرسم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالمیرا موذیانه به سمت حمزه رفت: منظورت از شیطنت اینه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا نزدیکش رسید داد زدم: سر جات وایسا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخشکش زد. میدونست سر این مسائل خون جلوي چشمامو میگیره و دوست و آشنا نمیشناسم. ولی براي اینکه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرصمو در بیاره گفت: اوه... آقا غیرتی شدن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هیچ وقت با غیرت یه مرد بازي نکن، چون برات گرون تموم میشه. مخصوصا اگه اون مرد، من باشم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نگران نباش. من به حمزه نگاهم نمیکنم، چه برسه به اینکه بهش نزدیک بشم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد با قدماي محکمی رفت اتاقش و درو پشت سرش بهم کوبید. به حمزه نگاه کردم که مثل بستنی آب شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبود. لبخونی کردم: بفرما، تحویل بگیر!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشو به علامت "برو بابا" تکون داد و روي یکی از مبلا نشست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خدافظ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به سلامت. خدا پشت و پناهت رفیق.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*پوراندخت*
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنادر مقابل بابام نشست و پاشو رو پاش انداخت: چکارم داشتین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچقدر از این پست فطرت بدم میومد... با اون نگاه سرد و از خود راضیش. فکر میکنه از دماغ فیل افتاده! بابا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجواب داد: میخواستم اینا رو نشونت بدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا سر به یکی از محافظاش علامت داد. "ظریفی" که بیشتر به "آرنولد" شباهت داشت تا یه موجود ظریف، یه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسري عکسا رو جلوي نادر گذاشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اینا رو باید بکشم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دقیقا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروع کرد به نگاه کردن. یکی یکی عکسا رو دید میزد و سر تکون میداد. سر یکی از عکسا مکث کرد: این
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقیافه ش آشناس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا خندید: آفرین... آفرین... هوش و ذکاوتت منو شیفته ي خودش کرده نادر جان. این همون مشتري قدیمی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماس... یادت میاد؟ یه سال پیش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تفکر سر تکون داد: البته، هنوزم یادمه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اینو نمیکشی. ناقصش میکنی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنادر با خستگی لبخند زد: چرا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میخوام تا آخرش عمرش زجر بکشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابرو بالا انداخت: هر طور میل شماس منصور خان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهسته "ایش" گفتم و سرمو پایین انداختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چیزي شده پوراندخت خانوم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنها کسی که منو به اسم کاملم صدا میزد... با عصبانیت سرمو بالا گرفتم: از شکنجه متنفرم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا و محافظش به خنده افتادن، ولی قیافه ي نادر هنوز خنثی بود. خیلی آروم گفت: از این یه نظر، اخلاق شما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدقیقا بر عکس خواهرتون، المیرا خانومه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره، من مثل اون دختره ي لوس بی نزاکت نیستم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابام به صندلیش تکیه زد و نگام کرد: پوران مثل اسمشه. مثل دختر خسرو پرویز... یه شاهزاده خانوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیشخند زدم: من هیچ تاج و تختی این دور و بر نمیبینم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازم همه خندیدن، جز آقاي مرد آهنی، شوالیه ي بابام. واقعا شک داشتم این آدم، روحی هم داشته باشه... صاف
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزل میزد تو چشات... چشماش به قدري عجیب و ترسناك بودن که به گناه نکرده هم اعتراف میکردي! به قول
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالمیرا، چشماش رنگ آهن بود. مثل وجودش که از آهن ناب بود. سرد، بی احساس، محکم. فقط از یه چیزي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمطمئن بودم. من... ازش... متنفر... بودم!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*عماد*
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلعنت به تو... لعنت! باز دیر کرده... خوبه بهش اس ام اس دادم که منتظرشم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروي پاشنه چرخیدم و سرش داد زدم: علیک سلام!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابروهاش بالا رفتن: چه بی اعصاب...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-یالا زود باش، باید سوار شیم. به جون تو اگه انقدر... فقط انقدر وقت شناس باشی خیلی ازت ممنون میشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنادر!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بی تفاوتی کنارم راه افتاد: کارم با منصور خان طول کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-داشتی باهاش از خاطرات دوران طفولیت میگفتی که انقدر طول کشید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت مچیشو با حرکت سریعی مقابل چشمام گرفت: من فقط ده دقیقه تاخیر داشتم، حالا تمومش کن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بفرما بزن! تعارف نکنیا؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-لازم باشه میزنم، شک نکن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین نادر با کسی نه شوخی داشت، نه تعارف. با قیافه ي طرف حال نمیکرد، با مشت جلو بندیشو پایین میاورد تا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا قیافه ي جدیدش کنار بیاد. این بود که عاقلانه از جنگ و دعوا جلوگیري کردم و جوابی ندادم. غر زد: این
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاسباباي زحمتو با خشاباشون چطوري با خودمون ببریم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-منصور خان آشنا زیاد داره، کسی متوجه نمیشه تو کیف ما چه چیزاي خوشگلی وجود داره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*نادر*
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي خروپف عماد دقیقا رو فرکانس اعصابم بود. دلم میخواست یه سیب بچپونم تو گلوش تا خفه بشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکتابمو ورق زدم و سعی کردم به سر و صداي عماد توجهی نکنم. همیشه از کتاب و فیلم "سکوت بره ها"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوشم میومد. انقدر خونده بودمش که دیگه یادم نمیومد دفه ي چندمه دار میخونمش... از مهماندار یه بطري
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآب گرفتم و درشو باز کردم. داشتم همونجور که کتاب میخوندم ازش میخوردم که عماد دستشو تو خواب پرت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکرد بالا... دستش به دست راست من خورد، دستم لرزید و کلی آب ریخت رو کتاب و گند زد به همه چیز...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بمیري عماد! بمیري...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبطري آبو با عجله کنار کنار گذاشتم، دستمو تکون دادم تا خشک بشه و کتاب فلک زده مو جلوي پام نگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم تا آبش بریزه. فکر کنم نابود شد... به شرافتم قسم یه کتاب دیگه از حلقومش بیرون میکشم! بهش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیخونک زدم: پاشو خرس گریزلی! الان که وقت خواب زمستونی نیست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر لب غرغر کرد: ولم کن نادر... بذار کپه ي مرگمو بذارم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-الهی کپه بذاري، دیگه بلند نشی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اَه... چقدر غر میزنی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پاشو ببین چه گندي بالا آوردي حضرت آقا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه پلکش بالا رفت و چشم سیاهش اطرافو دید زد. کتابو جلوي میدان دیدش گرفتم: داشته باش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خب که چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهش چشم غره رفتم: تو خواب زدي کتابمو نابود کردي، حالا میگی "خب که چی"؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه کتاب بیشتر دقیق شد: مگه من خواب تانکر آب میدیدم که کتاب تو خیس شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزهرا
20موفق باشید کامل نخوندم،
۲ سال پیشپروانه سلیمانی
20سلام دوست عزیز من خودم میخوام یه رمان تو ژانر هیجان انگیز وجنای بنویسم یه اسم مناسب هم هنوز به ذهنم نرسیده اما بازم نمیدونم بنویسم یانه آیا کسی به چنین رمان های علاقه داره یانه
۱ سال پیشدلارام
00می دونم برا گفتن دیره ولی حتما بنویس من خودم یه داستان در نظر دارم حتی اسم ،ژانر و خلاصه هم براش انتخاب کردم ولی نتونستم اونجور که باید و هست بنویسم و الآنم دارم روش کار میکنم. هرکس خواست حتما بنویس
۱ هفته پیشالناز
۱۵ ساله 10اسم جلد دوم رمان سعود ممنوع سقوط ازاد
۲ سال پیشفایل قسمت دومشو داری
00خیلی رمان خوبی بود
۷ ماه پیشمهدیه
۱۷ ساله 00خیلی عالی بود ممنون از نویسنده رمان کاش جلد دومشم بزارید
۱ سال پیشzeynab
۱۳ ساله 00محشر بوداللخصوص شخصیت نادر دم نویسندش گرم واقعا رمان خوبی بود❤❤❤
۱ سال پیش۰۰
10ای بابا چرا رمانی که عاشقانه نباشه پیدا نمیشه اخه چه وضعیه همش عاشقانه اهه
۱ سال پیشح رمان خون
۱۲ ساله 1119این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
Aram
2310اتفاقا من خیلی آدم کینه ای و انتقام جویی هستم ی چیزی مثه نادر و پوراندخت شاید تقریبا شخصیت منو گفته باشه به خاطر همین خیلی از رمانش خوشم اومد🖤
۴ سال پیشAsra
۱۴ ساله 10خب ببین چون دو تا از عزیزتریناش از دست داده میخواست انتقام بگیره
۲ سال پیش! ی بنده خدا
00ببیندوستعزیزتویاینرماننادرخیلیازعزیزانشروازدستدادهخودشبادستایخودشبرایلونرفتن همکارانشروکشتهاگرخودشماهمتویاینشرایطقرارمیگرفتیازلحاظروحیطوریداغونمیشدیکحاضربودیهرکاریبکنیتبدیلشدنبماشینادمکشیکچیزینیس
۲ سال پیش....
10وااای من عاااشق این رمانم جز بهترین رمان هاییه ک خوندم شاید اولش یکم یجوری باشه ولی واقعا محشره مخصوصا تیکه آخرش ک همه اسلحه هارو گرفتن سمت نادر خیلی باحال بود عالی عالی خیلی عالی
۲ سال پیشیاسمن
۲۲ ساله 40ای کاش فصل دوم داشت
۲ سال پیشنازی
۱۸ ساله 00میشه اسم فصل دومش رو هم بگید ؟؟ من نمیدونم
۲ سال پیش..
20تو ژانرش عاشقانه نبود پس چرا نادر عاشق شد ، اگه رمانی که ژانر عاشقانه نداره بگید؟
۲ سال پیشبهار
10رمان خوبی بود دست نویسنده درد نکنه ولی خدایش پوراندخت رو عصاب بود زر زروووو حمزه و پوران اصلا شجاع نبودن ولی نادر و المیرا خیلیییییییییییی
۲ سال پیشزهرا
10رمان خوبی بود دوستش داشتم فقط اینکه یکی از دوستان گفتن جلد دوم میشه بگید اسم جلد دومش چیه ؟ ممنون
۲ سال پیش-Maryam Kurd
۱۹ ساله 10رمان واقعا عالی بود دم نویسندش گرم .. شخصیت ها خیلی هوب به تصویر کشیده شدن .. و اینک مسئله عشق و کار کاملا جداست
۲ سال پیشعسل
۱۹ ساله 20نگار عزیزم قلمت فوق العاده اس دوست خوبم کاش جلد دوم رو هم به اتمام میرسوندی.. من به شخصه 8 بار 2 جلد این رمان رو خوندم و عاشقشم.. 💚
۲ سال پیش...
00نمیدونم چی بگم فقط میتونم بگم محشر بود خیلی هیجانی و خفن بود واقعا پلیسی و باحال بود🥲😍😍 مرسی از نویسنده
۲ سال پیش
سارا حسینی
۲۲ ساله 00خیلی چرت بود انگار برا بچه ی ۷ ۸ ساله رمان نوشتن