رمان انفجار تاج
- به قلم سمانه حسینی
- ⏱️۲ ساعت و ۳۶ دقیقه
- 85.8K 👁
- 162 ❤️
- 128 💬
صحرا دختری که از پنج سالگی به جرم زیبایی دزدیده می شه… برای همسری با پسری که جانشین یک سلطنت مافیایه… دختر تنها قصه بعد از هفده سال تعلیم برای ملکه مافیای شدن و همسری با این پسر که کم از شاه نداره آماده گذاشتن تاج رو سرش میشه… ولی با انفجاری که تو زندگیش رخ میده تاج از سرش می افته… ولی اون جا نمی زنه… اون یه ملکه اس.
به سمت اتاق مامان رفتم حالا حالش
بهتر شده بود پرستار مهربون و خوش
قیافه اروم سرم رو از تو دست مامان
درآورد و من بازوی مامان رو گرفتم و با
هم به سمت ماشینم رفتیم هنوز هم کمی
سرگیجه داشت............
همون طور که به سمت خونه میروندم
همش فکرم درگیر اون مرد غریبه بود ولی به
هیچ نتیجه ای نمی رسیدم حتی اسمشم نگفت .
کنار خیابون نگه داشتم ولی خوب پارک
نکردم چون عجله داشتم سریع به سمت
مغازه و داروخانه کنارش رفتم و هر
چیزی که فکر میکردم لازمه رو بر داشتم
داشتم حساب می کردم که یه مردی داد
زد راننده دویست شیش سریع حساب
کردم و رفتم بیرون ولی منظورش
ماشین من نبود
منم سوار شدم و گازش رو گرفتم .
خونمون یه خونه حیاط دار تو یه محله متوسطه که جزو ارث مامانم بوده بابای خدا بیامرزم از دار دنیا فقط یه پراید داشت که همونم خرج مراسم کفن و دفنش شد
به مامان کمک کردم از پله های حیاط بالا بره هنوز هم یکم سر گیجه داره لباسای مامان و عوض کردم و
خوابوندمش قرصش رو هم دادم و با
خستگی گوشیم که تو جیبم میلرزید رو
در آوردم یه پیام از یه فرد ناشناس (دم
در خونتونم بیا بیرون باهات حرف دارم
)با تعجب به پیام لات وارانه نگاه کردم
تنها حدسم همون مرد میتونه باشه و با
این حدس کلی سوال نا جواب به ذهنم
یورش برد
با تعجب به مرد رو به روم نگاه کردم و
بالاخره دهنم باز
-شد سلام بفرمایید
+باید حرف بزنیم
-همینجا بفرمایید
+(به کوچه نگاه کرد )اینجا نمیشه
-(به اجبار )بفرمایید (و از جلوی در کنار
رفتم )
اون هم اومد و روی صبحانه خوری
نشست
و میخواستم دهن باز کنم که شروع کرد
به حرف زدن کرد
+من از شرکت پارس رایانه هستم و ما با
توجه به سابقه خوبی که داشتید و دارید
میخوایم استخدامت کنیم میدونی که یه
ماه از اخراجت از شرکت آریا میگذره و
تا حالا کسی حاضر نشده بهت کار بده
پس بهتره خوب فکر کنی چون این یه
فرصت دوباره برای زندگیته (خواستم
دهن باز کنم که دوباره ادامه داد )اگه
بهونت هم مادرته ما یکی از بهترین
پرستار ها رو براش میزاریم تا دیگه در
نبود تو شروع به کار کردن نکنه و این
اتفاق براش پیش نیاد (از جاش بلند شد
)این شانس خیلی خوبیه تا شب وقت
داری بهش فکر کنی وگرنه چیزی که
زیاده مهندس کامپیوتر خوبه و ما میریم
سراغ یکی دیگه (در خونه رو باز کرد
)نهایتا تا ساعت 8 جواب رو با همون
شماره برام ارسال کن (و در رو بست )
نلاریس
1اسم جلد دومش چیع
۲ سال پیشاسماء
0اگه رمان رو کامل خونده باشی تهش اسمشو گفته
۳ هفته پیشیکتا
0سلام، بچه ها کسی رمان پلیسی خوب سراغ نداره؟.
۴ ماه پیشفرشته
0پایگاه ویژه
۲ ماه پیشسارا
0قشنگ بود شخصیت همشون جالب بود
۳ ماه پیشکیمیا
0قشنگ بود خوب بود خسته نباشی گل
۳ ماه پیشرز
0داستانش قشنگه ولی قلم خیلی ضعیفی داره
۴ ماه پیشیکتا
0سلام نویسنده عزیز ، رمانی که نوشتی بی نظیر بود.
۴ ماه پیشآهو
0خیلی مسخره و افتضاح بود من که یک پارتشو بیشتر نتونستم بخونم.
۴ ماه پیشYekta
0سلام خسته نباشید. واقعا عالی بود دست مریزاد
۵ ماه پیشZahra
0خوب نبود نویسنده می تونست بهتر بنویس
۵ ماه پیشمریم
0اصلا خوشم نیومد،آبکی بود، غلط املایی و اشکال در افعال زیاد داشت، در کل خیلی خنک بود
۵ ماه پیشگلبهار
0آبکی بود اصلا از سطح شخصیت پردازی و فضاسازی رمان خوشم نیومد میتونست با این موضوع جدید خیلی قوی تر برخورد بشه اما خراب شده
۶ ماه پیشحانیه
1نویسنده عزیزم....سپاس از رمان خوبت😘
۶ ماه پیشنفس،
1من واقعا از شخصیت صحرا خوشم میا و یکی از اهدافم اینه که یکی مثل اون شم
۹ ماه پیشندا
1بد نبود اخرش افتضاح تموم شد
۹ ماه پیشانی
22خدایی کاری ندارم دختره رو تو ۵ سالگی فقط چون خوشگله دزدین فقط یه سوال اینهمه دختر خوشگل ریخته بود واسشون اخه چرا بیان بچه بدزدن چون خوشگله جدیدا میخوان عروس پیدا کنن فک کنم میدزدن🗿🗿🗿🗿🗿🗿🗿🗿
۲ سال پیش...
6اصلا اونو ول کن پسره چطوری پیر نشده تا ۱۷ سال بعد؟
۲ سال پیشNegar
1عنصر جوانی میخورد😂
۱۰ ماه پیشمحیا
2🤣🤣🤣🤣👍دقیقا
۱۰ ماه پیش
رز بنفش
9فقط بگم حتی به اشتباه هم این رمان رو نخونین حتی به اشتباهههههههه چرا اینقدر قلم ها ضعیف شدن خب ننویسین وقتی نمیتونین خوب درش بیارین واقعا خودتون اینارو میخونین ؟ :/