رمان قوی دریاچه به قلم رویا ایزدی
رویا دختری که قراره خودش روثابت کنه امابه کی؟! درسته میخواد خودش رو به خودش ثابت کنه! دنبای ماپر از فراز نشیبه که ما رو هروز مجبور میکنه که خودمون رو بالا بکشیم و در این بین خودمون روبه بقیه ثابت کنیم اما مهمتر از همه چیز اینه که خودمون رو به خودمون ثابت کنیم و بعد از هر کاری بتونیم در مورد خودمون قضاوت کنیم که آیا کار درست رو انجام دادیم یا نه به قول پادشاه توی کتاب شازده کوچولو -محاکمه کردن خودازمحاکمه کردن دیگران مشکل تر است.اگر توانستی در مورد خودت قضاوت درستی بکنی پس یه فرزانه تمام عیاری دختر قصه ما هم با قضاوت ازخودش و استعداداش شروع میکنه تاجایی که هیچ شکی در دل خودش قرار نده که ای کاش این میکردم اما بگم که این دختر هم مطمئنا یه روزی مثل ما بوده پس نباید کاراش رو بی دلیل و منطق انتقاد کنیم باید دید که چی میشه!…. پایان خوش
تخمین مدت زمان مطالعه : ۶ ساعت و ۱۸ دقیقه
ژانر : #معمایی #پلیسی #عاشقانه
خلاصه :
رویا دختری که قراره خودش روثابت کنه امابه کی؟! درسته میخواد خودش رو به خودش ثابت کنه!
دنبای ماپر از فراز نشیبه که ما رو هروز مجبور میکنه که خودمون رو بالا بکشیم و در این بین خودمون روبه بقیه ثابت کنیم اما مهمتر از همه چیز اینه که خودمون رو به خودمون ثابت کنیم و بعد از هر کاری بتونیم در مورد خودمون قضاوت کنیم که آیا کار درست رو انجام دادیم یا نه
به قول پادشاه توی کتاب شازده کوچولو
-محاکمه کردن خودازمحاکمه کردن دیگران مشکل تر است.اگر توانستی در مورد خودت قضاوت درستی بکنی پس یه فرزانه تمام عیاری
دختر قصه ما هم با قضاوت ازخودش و استعداداش شروع میکنه تاجایی که هیچ شکی در دل خودش قرار نده که ای کاش این میکردم
اما بگم که این دختر هم مطمئنا یه روزی مثل ما بوده پس نباید کاراش رو بی دلیل و منطق انتقاد کنیم
باید دید که چی میشه!….
پایان خوش
به نام دل !
قوی دریاچه !
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد
فریبنده زادو فریبا بمیرد
شب مرگ تنها نشیند به موجی
رود گوشه ای درد و تنها بمیرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب
که خود در میان غزل ها بمیرد
گروهی بر آنند کاین مرغ شیرا
کجا عاشقی کرد آنجا بمیرد
شب مرگ از بیم آنجا شتابد
که از مرگ غافل شود آنجا بمیرد
من این نکته گیرم که باور نکردم
ندیدم که قویی به صحرا بمیرد
چو روزی ز آغوش دریا برآمد
شبی هم در آغوش دریا بمیرد
تو دریای من بودی آغوش وا کن
که می خواهد این قوی زیبا بمیرد
کیست امشب که مراخواب کند ! مهر بر سینه بیتاب کند
من که امشب دل شکستم ! کیست اینجا که به دل تاب کند
رویا
****
باز صدای خاطره هام بود که توی سرم میپیچید. صدای فریاد، صدای توبیخ، صدای توهین و تهمت، صدای اسلحه و گلوله.
با صدای هرکدوم تمام حس های وجودم فعال میشد. با گوشم میشنیدم، باچشمام میدیدم، با دستام لمس میکردم. بوی همه چیز روحس میکردم. بوی خون؛ بوی خونی که طعمش روهم توی حلقم و هم کنارلبم حس میکردم. بوی تلخ حقارت ! همیشه همین بود. یادشون هم باعث آزارم میشد. اما یادم نمیرفت. نگاهم رو به آسمون شب دوختم وبا نفسی عمیق زمزمه کردم: - بازصبرمیکنم، بالاخره خورشید طلوع خواهد کرد.
نگاهی به جای غروب انداختم ! امروزغروبش هم غم انگیزبودانگار اون هم فهمیده بودکه بازباید غرورم روبه سلاخی بکشم.
سرم رو به سمت آسمون ونگاه شب رنگش چرخوندم. ماه امشب پرده به چهره کشیده بود وخودش روازم پنهون کرده بود. مطمئنا اون هم ازدیدن من خجالت میکشید، اما چرا ؟
نفس عمیقی کشیدم وخودم رو از کنار پنجره عقب کشیدم.همون بهترکه دیدنِ شکستن غرورم روازچشماش بگیره. ماه ! تنها آرامش من ! تنهاکسی که شب ها بدون اینکه بدونم چرا؟! رو بهش میخوابم وبا آرامش باهاش حرف میزنم. شاید فکر کنین دیوونه شدم اما نه ! من فقط همراه ندارم، همین !
سرم روبه سمت کمدی که درهاش بازبود چرخوندم. به ابزارسلاخی غرورم نگاه کردم. غروری که حداقل نمی ذاشتم جلوی خودم بشکنه. گرچه خیلی ها فکرمیکردن غرورِمن رو به زمین زدن. آره ! من..رویا.. باز داشتم دستم رو به خونِ غرورم آلوده میکردم.
آهی کشیدم وبه سمت لباس رفتم تا با پوشیدنش حداقل از جلوی چشمام دورش کنم.
باز دوباره دراتاق رو کوبیدن. آرامشم دوومی نداشت. پوشیدن اون لباس به عصبانیتم افزوده بود. بازشد مهمون ماده ببر وحشی ! با خشم سرم رو بلند کردم. خشمی که توی چشمای سبزرنگم بیشترجلوه میکردو نگاهم رو خام و وهم انگیز نشون میداد.
فریاد زدم:
- چه خبرتونه؟
باز این صدای نکره ! با هر بار شنیدن صداش خشمم بیشترمیشد. احساسم خدشه دارمیشد و روحم خراش میدید. باز توی خاطراتم گم میشدم. ازحرف حرفی که از دهن کثیفش بیرون میومد حالت تهوع میگرفتم. امشب حالم خوب نبود و دلیل اصلیش هم بارون بود و حالا دنبال کسی میگشتم که پدرش رو در بیارم.
- زودباش آقا منتظره.الان مهموناشون میرسن!
میدونستم چی میخواد بگه. همیشه همین طور به پر و پام میپیچید. الان هم اومده به حساب مهمونی، دنبال دلقک و شب گردونِ آقا. خسته شدم از بس توی مهمونی های آقا نقش یه عروسک رو بازی کردم. شدت ضربه اش به غرورم فراتر از آستانه تحملم بود.
- باشه، برو. خبرِمرگ تو و آقا!
- رویا، میام خفه ات میکنما !
رویا- گمشو کثافت. خرکی باشی؟
یه دفعه در باصدای بدی بازشد و به دیوارخورد. ازصدای ضربه اش هرکس دیگه ای بود توی جاش میلرزید اما من با دیدن صد باره ی این اتفاق دیگه آب دیده شده بودم. گلدونی که روی میزکنار در بود، روی زمین افتاد وصدای شکستنش بیشترتحریکم کرد تا شخصی که وارد شده ر وبا همین دستام خفه کنم ! ازجام بلند شدم و دستم رو به کمرم زدم ودرحالی که آتیش ازنگام می بارید به اون کثافتی که گاله اش رو بازکرده بود و زرزر میکردچشم دوختم. به قیافه اش که به زردی میزد با حقارت نگاه کردم وصورتم رو به حالت تهوع جمع کردم. نفساش هم بوی مرگ میداد !
- زبونت دراز شده هرزه عوضی !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطاقت این یه حرف رونداشتم. به سمتش قدم برداشتم وکاملا روبه روش وایسادم. با این که ازنظر قدی ازم بلندتربود اما با دیدن وضع و حالش که ازخماری چیزی نمونده بود روی زمین ولوشه، شجاعتم بیشترشد. البته اگه خمارهم نبود نمیتونست ازپس من بربیاد. هیچ کس نمیتونست از پس من بربیاد !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گمشو! من اگه هرزه ام، به صدتا آشغال مثل تو می ارزم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیش خندی زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوبه، همین آشغال مجبورت کرد ازتموم زندگیت دست بکشی. یادت که نرفته؟! بدبخت تو هنوز هم باید از من بترسی !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این حرفش دندونام رو روی هم فشاردادم و مشتم رو محکم توی دهنش کوبیدم. با ضربه من از شدت خماری به سمت دیوار پرت شد اما به هر سختی که بود خودش رو گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببین عوضی ! زیادترازکوپنت داری ورورمیکنی ! گذشت اون موقع که یه دختر بیچاره و بی دست و پا رو با زور و کتک به هر کاری مجبور میکردی. حالا من رویام. یادت که نرفته خیلی وقته بهم میگن ماده ببر وحشی !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم چنان خشم داشت و آتیش ازش میبارید که هرکسی رو هراسون میکرد. حتی کرمی مثل صمد، که خودش میگفت با اینکه خیلی به درد نخوربه نظرمیاد اما هرکاری ازدستش برمیاد و ازهیچ کس هم نمیترسه و آقا هم به خاطرهمین نگهش داشته بود. معلوم بود میدونه به دردش میخوره. به نظرمن حتی به درد ِمردن هم نمیخورد. با این حال خوب گاهی وقتا، من هم از خباثت چشماش میترسیدم. اما فقط برای یه لحظه کافی بود باز به یاد بیارم که اون چی کار کرده ومن دیگه چیزی برای ازدست دادن ندارم. همین کافی بود تا بخوام دخلش رو بیارم حتی به قیمت جونم ! ولی نه، چیزای مهم ترهم به جز آوردن دخل صمد مفنگی که فقط نصفش آدمه و بقیه اش شیره هست وجود داشت، با این فکر آروم شدم. رو بهش گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- برو بیرون میخوام آماده شم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم رو ازش گرفتم و منتظر موندم که بره بیرون اما وقتی دیدم صدای درنیومد چرخیدم طرفش و با عصبانیت براندازش کردم که پوزخند کثیفش بیشترعصبیم کرد. همیشه همین بود. روی هر کسی توی این چند سال تونسته بودم تسلط داشته باشم الا همین عوضی ! حتی روی آقا هم تاحدودی تسلط داشتم یه دفعه فکرم به آقا کشیده شد. دلیل سکوتش رو درمقابل خودم نمیدونستم درسته من براش کم نمیذاشتم اما ازش بعید بود این همه سکوت. اونم در مقابل کی؟ من! کسی که اینقدر بقیه حتی صمد ازش میترسیدن، وجودش برای من کاملا خنثی بود ودر مقابل هر کار من سکوت میکردو فکرم رو قبول داشت. بعضی مواقع از این همه سکوت آقا میترسم. یه جورایی همه چیزمی لنگید. سرم روتکون دادم تا این افکار از سرم بیرون بره الان باید به این عوضی می پرداختم. نفس عمیقی کشیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمیرم تا ببینم میخوای چکار کنی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناخودآگاه احساس کردم دلم میخواد دستام رو دور گردن این موجود خوار و ذلیل بپیچم ! مشتام رو جمع کردم و ناخونام روتوی دستم فشار دادم تا بتونم کنترلشون کنم واونا کنترل مغزم رو دست نگیرن. الان وقتش نبود:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گمشوعوضی. نکنه میخوای اقا رو صدا کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدونستم ازمن نمیترسه، اما ازآقا چرا! چون فقط آقاست که میتونه اون زهرماریش رو جور کنه. بدون اون، صمد هیچه ! با این فکر خودم رو آماده کردم تا داد بزنم که گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببند اون دهنت رو ضعیفه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد هم رفت بیرون .آقا؛ شخصی که همه مثل سگ ازش میترسیدن ! البته همه به جز من !حتما میگین چرا به جز من؟ چون من براش کم کسی نیستم. درسته که زیادی هوام ر وداره، اما منم براش کم نمیزارم. درعوض هم اون آزادم گذاشته !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآره آقا مردی چهل ساله، بی نهایت هوس باز و البته رئیس من ! رئیس؟ بله رئیس! کسی که نزدیک پنج ساله دارم براش جون میکنم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازبا یادآوری این مدت خون به صورتم دوید. چیزی تا فریاد زدنم نمونده بود که ریه هام کارخودش روکرد. با نفس عمیقی که کشیدم انقباض تمام اجزای بدنم رها شد ! کافی بود به خاطره های دور فکر کنم. تا بودن آقا رو یه جور خوش شانسی تلقی کنم. حداقلش باعث آزادیم شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای آخرین بار به لباسی که تنم بود نگاهی انداختم.دوباره اون لباس سبزودوباره اون خونسردی عجیب. پا بندها روبستم، کمربند روهم بستم . امروز دوباره باید شروع میکردم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه شروع تازه با امیدی تازه ! امید طلوع خورشید از پس دنیای شیشه ای ومصنوعی زندگیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی آرایش کردم. میتونست خشم چشمام رو به مرموزی وجودم تبدیل کنه. زیادی فریبنده بود. به چشمای کشیده و لبهای به هم فشرده ام نگاهی انداختم. با اعتماد به نفس بالا ، نفس عمیقی کشیدم وبا خودم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوشگل شدی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای خودم چشمکی زدم وبا لبخند هر چند مصنوعی رفتم و جای همیشگیم، کنارپله های عمارت آقا وایسادم. منتظرموندم تا دستور رو بشنوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل همیشه یکی ازخدمتکارا ، اومد و باسر بهم اشاره کرد. میدونست چقدر توی این مواقع اخلاقم سگیه واسه همین باهام حرف نمیزد و فقط به همون سرتکون دادن اکتفا میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای آهنگ بلندشد. گوش نوازبود و در عین حال هوس انگیز. آهنگ عربی ضرب داری بود. حرکاتم با آهنگ همخونی داشت! آره باید جلوی چشم این عرب های عوضی فقط به همین صورت خودنمایی کرد. نمایش دادن بدن !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخرامان خرامان با صدای آهنگ پایین میرفتم و سعی میکردم تموم عشوه هام رو توی حرکاتم به کارببرم. عشوه های دروغینی که خودم فقط از شدت سردیشون خبرداشتم و بس. نفسم با هرحرکتی به زور بیرون میومد. خون از شدت خشم به صورتم دویده بود اما روبنده لباس نمیذاشت که خشمم روکسی ببینه. اون ها فقط اغوای چشمام رومیدیدن !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخندی رو به همه دردل میخواندم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" آره من رویا ! طنازه ی شب ! فرشته سبزپوش ! میخوانم، میرقصم وغمزه میریزم تا روزی که من طلوع خواهم کرد"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرخش آخربود. صدای ضرب های آهنگ سریع شده بود و نفس های من منقطع. هنوز موقعی که مجبورشدم این رقص نحس رو یاد بگیرم یادم نمیره. مجبورشدم. تهدیدم کردن. باچی؟با حیثیتم ! با آبرو م !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمام رو بستم و باحرکت آخر باز کردم که صدای تشویقشون بلند شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسکوتم نشان از رضایتم بود ! اما رضایت ازچی؟ از رقصم؟ نه، از دیدن نگاه های اغوا شدشون راضی بودم. آره رضایت ازخودم، از وجودم و از انتخابم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخند تعظیمی کردم. دستم رو به نشونه ی احترام به کنارم آوردم و با کمی خم شدن و لبخندی احمقانه، ازشون دور شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالان برای یافتن آرامشم و نجات دادن خودم ازانجام هرحرکت غیرعادی، فقط به یه چیز احتیاج داشتم. به حامیم ! کاش اینجا بود. با یاد آوری حامیم لبخندم پررنگ تر شد .حمایت آهنینش. حتی یادش هم لبام روبه لبخند باز میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون تنهاحامی منه. و تنها کسی که ازش نمیترسه، خود منم! چون اون تو دستای منه و تا وقتی تو دستای منه، پس گوش به فرمان منم هست. آره من ! امشب باز میرم تا به هم آغوشی تنها حامیم برسم. آره ! فقط منتظرم تا این مهمونی کذایی تموم شه. اون موقع من میمونم و اون!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرکت دست آقا که یعنی برگرد بالا، نگاهی بهش انداختم و برگشتم. زمانش آغاز شده !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازپله ها که بالا میرفتم ! دوباره نگاهم به آقا افتاد. یادآوری روز اول حضورم اینجا والبته اتمام حجتم با آقا برام سخت بود:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میدونی که من این آزادی رو بدون شرط بهت نمیدم. تو هنوز برده منی !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره لبخندی روی لبام اومد. من برده ی هیچ کس نیستم و این رو ثابت میکنم و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم تو اتاق وبعد از تعویض لباس دوباره برگشتم پایین. حالا باید نقش چی رو بازی میکردم؟ یک معشوقه ! معشوقه ای بس طناز وهوس انگیز !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا نگاهی به جمعیت پایین رفتم. هر لحظه نگاهم مرموزترو سبزترمیشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکرم به حرف اومده بود و برای تمام جوارحم سخنرانی میکردو من با لبخند به سخنرانی ای که موضوعش من بودم گوش میدادم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتصوراتش کاملا واقعی جلوش جلوه میکردن. توسط آقا به هدفاش میرسید، اطمینان داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره برگشتم به برون از ذهن. با لبخندی هرچند احمقانه به اونا، زل زدم. فکرم هم سکوت کرده بود. حالا وقت حمله بود. ماده ببر وحشی خیلی وقته گرسنه است !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم ازتوی سالن رد میشدم که باصدای آقا چرخیدم طرفش:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقا- کجا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی مبل نشسته بود و درحالی که پیپش رو میکشید باهمون حالت مرموزهمیشگیش بهم زل زده بود. درهمون حال که خم شدم تا بند کتونیام روببندم. شونه ای بالا انداختم وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فکر کنم نقش من تموم شد !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی درجوابم چیزی نشنیدم سرم رو بالا آوردم که دیدم خیره شده به من. مثل خودش بهش زل زدم و منتظرشدم تا خودش حرفی بزنه. مثل خودم پوزخندی زد و بعد ازپک محکمی به پیپش دودش رو با آرامش بیرون داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- منتظر باش ماموریت بعدیت روبرات میفرستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا سرحرف آقا رو تایید کردم وبه سمت حیاط رفتم. نفس عمیقی کشیدم وهوای شرجی ونم دار دبی رو به درون حلقم فرستادم که کلا ازکشیدن نفس عمیق پشیمون شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی این هوا تنها احساسی که بهم دست میداد خفقان بود. گرمای هوا کلافه ام کرده بود و اینجوری که موهام بهم چسبیده بود کلافه ترم میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرحالی که سوار موتورم میشدم نگاهی به بالکن عمارت انداختم. با دیدن آقا توی بالکن پوزخند باز به لبام قدم گذاشت. با ژست همیشگی دستش روبه کمر زده بود و با چشمای شب رنگش به من نگاه میکرد. حس خوبی به آدم نمیداد. انگاردرعین نا دانستگی از همه چی خبرداشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن یه صدای نئشه نگاهم رو از اقا گرفتم و به اون جونور رو به روم دوختم. با فحش زیر لبی به اون عوضی، مشغول موتورم شدم که با شنیدن دوباره صداش تمام تمرکزم ازدست رفت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصمد- کجا میری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم رو روی فرمون موتور فشردم .سعی کردم که خونسردیم روبا نفسی عمیق برگردونم. الان دوست نداشتم دعوا راه بندازم. در حالی که سوییچ رو توی موتور می چرخوندم نگاه از موتورم گرفتم و گفتم: - فضولیاش به تو نیومده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازنفس حرصی که کشید مشخص بود که بدجوراز جوابم کفری شده. نگاهم رو روی تمام جوارحش چرخوندم. مثل همیشه یه لباس تمام مشکی. مثلامیخواست خوفناک بشه اما شیره ای ترنشونش میداد. انگارخود تریاک جلوت وایساده باشه و باهات حرف بزنه. زیر لب باهمون صدای مفنگی توی دماغیش که حال من رو بد میکردغرید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بالاخره که دست من میوفتی !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهندل که زدم رو بهش پوزخندی زدم که جری ترش کرد. درجوابش گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره جنازم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحوصله بیشتر جر و بحث کردن باهاش رونداشتم. درضمن، نمیخواستم شب خواب این قیافه له و لورده رو ببینم پس بدون اهمیت بهش موتورم روروشن کردم.موهام روپیچیدم و جمعشون کردم بعد هم با سرعت حرکت کردم. توی خیابون با سرعت میروندم. هوای گرم دبی مثل شلاقی به صورتم میخورد واحساس سوزش بهم میداد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهرلحظه احساس میکردم که صورتم داره ور میاد اما لجوجانه تر ادامه میدادم وسرعتم رو بیشترمیکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاید این رو یه تنبیه برای خودم میدونستم، نمیدونم. اما همیشه وقتی ازکارام عصبی میشدم این شلاق سوزان درکنارسرعت منو ازهمه چیز رها میکرد. سوزشی که تمام سلولام رو به واکنش وامیداشت جوری که انگارازسوزش دست به دامن رگ هام شده بودن وباعث میشد خون به صورتم بدوه.اما من به این درگیری ذهنم، به سوزش صورتم احتیاج داشتم تا فکرم رو از زندگیم وکلافگی و درموندگی خودم دورنگه دارم ! ازاین زندگی. ازناراحتی هام وحتی ازخودم. من، من کثیف. این مدت با این کلمه خیلی حال میکردم انگارخودم هم باورم شده بود. من کثیف، رویای کثیف! حداقلش دیگه آش نخورده و دهن سوخته نیست. زورم نمیگیره که بهم تهمت زدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ی بلندی کردم که صدام توی کوچه های ساکت پیچید. دوباره سرعتم رو زیاد کردم طوری که از نور مغازه هافقط یه خط روشن وممتد میدیدم. خطی که چشمام رو به بازی میگرفت و شدت نورش من روبه بستن چشمانم وا میداشت، حتی شده برای لحظه ای! حس پروازبهم دست میداد. آزادی، پرزدن و رها شدن !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمیشه سرعت بهم آرامش میداد. خوبیِ درهم شدن زندگیم این بود که تونستم به عشقم برسم. آره سرعت. باسرعت خودم رو به بندر رسوندم. کنارساحل همون جای همیشگی. الان بهش احتیاج داشتم. پوستم از شدت گرما رو به سوختن بود و کمی رطوبت دریا میتونست ازگرمای وجودم کم کنه. روی صخره ای نشستم و دستام رو دور پاهام جمع کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازفکر بود که فوج فوج به ذهن خسته ام هجوم میاورد. باا ینکه مثل همیشه خسته بودم اما توانایی این روهم نداشتم که به خودم اعتراف کنم؛ چون وقت خستگی نبود. نه رویا وقت خستگی نیست. تو باید قوی باشی. خستگی همیشه همرام بود فقط سرعت بود که گاهی ذهنم روآزادمیکرد. هردفعه با تمام قدرت خستگی روپس میزدم تا بتونم ادامه بدم. این همه درگیری این همه سردرگمی !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا آهی سوزناک که البته به نفسی عمیق می انگاشت نگاهم رو به دریای خروشان دوختم. با یادآوری خاطره دختره بچه ای که با لباس سفید توی ساحل میدوید و پسرکوچولویی که اون روصدا میکرد، لبخندی رولبم نشست. سرم روبالاآوردم وروبه آسمون گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس تو کجایی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره نگاهم روبه دریادوختم. خروشش ازخروش درونم می کاست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقا بازی رو شروع کرده بود. وقت من کم بود. باید تلاش خودم رو میکردم. نوبتی هم باشه نوبت هنرنمایی رویا بود ! آقا خوب منو میشناخت در نظر اون ، من یه یاقوت دست نیافتنی بودم که باید فریبم داد. امامن آدمی نبودم که فریب بخورم. من فریب میدادم. من یه طنازه ی وحشی ام !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبانفس عمیقی ازجام بلند شدم. بعدازنگاهی عمیق به دریایی که بوی ماهی و نفتکش ها روهم میشد باهر تنفسی به درونت وارد کرد ، سوارموتورم شدم و بااحساس قدرتی دوباره حرکت کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره به سرعتم اضافه کردم. سرعت توخیابونای دبی اونم نصف شب برام بهترین تفریح بود .خنده ای سرخوشانه سردادم. صدای خنده ام گوش نواز سکوت برهنه شب بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقت قدرتنمایی بود. فرصت من فرارسیده !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواب بودم که زنگ در رو زدن، اه ! یه روزهم آرامش ندارم. پتو رو از روی خودم کنارزدم و در حالی که سعی میکردم موهام روازروی صورتم کناربزنم به صدای زنگ گوش دادم. یه بار، دوبار، سه بار. بعد هم دو ضربه دست پشت سرهم. خودشه ! ماموریت بعدی، لعنتی ! چشمام رو روی هم گذاشتم تا خودم روآروم کنم. همیشه با هر ماموریت بهم میریختم. اما الان وقتش نیست باید خودم رو آروم کنم. چند تا نفس عمیق کشیدم و از جام بلندشدم.به سمت سرویس بهداشتی رفتم.توی آینه به خودم نگاه کردم.صورتم پف کرده بود اما هنوز اون چشمای سبزوحشی بود و حالت حمله به طعمه اش رو به خودش گرفته بود.حالت همیشگی چشمام وقتی آروم بودم. آره الان آرومم و باز فرو رفتم توی جلد همون رویای سنگی! الان وقت عذاب وجدان نیست. آب سرد روی صورتم پاشیدم وبه صورت خیسم توی آینه پوزخندی زدم. خیلی وقته که جزهمین آب چیزی صورتم روخیس نمیکنه. خیلی وقته گریه رو از یاد بردم. بازپوزخندی زدم و ازسرویس بیرون اومدم. ایندفعه کیه؟ به طرف دررفتم و بازش کردم. بسته پشت در رو برداشتم. با طمانینه روی درهمو حال که به سمت آشپزخونه میرفتم تا واسه خودم قهوه ای رو آماده کنم بسته رو باز کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگه های اول نحوه ماموریت بود که معمولا برام اهمیت نداره. من خودم میدونم باید چکار کنم. خوب بریم سراغ مشخصات. صبرکن ببینم اینجا چی داریم؟ یه سری اطلاعات بود درموردیه...چی؟ سرگرد؟ برای لحظه ای داغ کردم. آقا میدونست من این کار رو نمیکنم، میدونست! این یکی دیگه آستانه ی تحملش خیلی بالا بود. نگاهم تند تند روی اطلاعاتش می چرخید. برگه ها توی دستم مچاله میشدن و من هرلحظه بیشترعصبی میشدم. زیرلب غریدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اه ! مثل اینکه این مرتیکه نمیخواد بفهمه که من اهل کشتن اینا نیستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدونم باید چکار کنم. درهمون حال که برگه ها رو روی مبل پرت میکردم به سمت تلفن رفتم. گوشی روبرداشتم وفورا شماره گرفتم. با شنیدن صدای توی تلفن خون توی رگام جوش اومد. این عوضی چرا گوشی رو برداشت؟.خوبه میدونه نمیخوام قیافه ی لجنش روببینم و اون صدای جهنمیش روبشنوم اما بازهی...زیرلب فحشی بهش دادم وبدون اینکه اجازه بدم بیشتر با صدای نحسش اعصابم رو داغون کنه، گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- با آقا کاردارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصمد- چکارش داری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به تو ربطی نداره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خفه شو زنیکه عوضی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گمشو صمد میدونی که اگه قاطی کنم حساب باکرام الکاتبینه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این حرفم عصبی شد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فکر کردی کی هستی؟مثلا چه غلطی میخوای بکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بیا برو بمیرصمد ! میدونم حتماالان اون کوفتی بهت نرسیده. بیا برو که داری جون میدی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- زنیکه عوضی ! نکنه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای کسی که اجازه حرف زدن رو ازصمد گرفت، نفس حرصی کشیدم و صبرکردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقا- صمد، با کی داری بحث میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هیچی آقا! رویاست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقا- توبا اجازه کی این گوشی روبرداشتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصمد که الان صداش میلرزید گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اقا به خدا من...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببر صداتو! گمشوبیرون ببینم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصمدتوی گوشی آروم جوری که آقا صداش رونشنوه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حسابت رومیرسم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن هم خنده ای کردم وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرویا- گنده تراز دهنت حرف میزنی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقا- چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مگه نگفتم من تواین جوریاش نیستم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوب که چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به یکی دیگه بسپار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه ! کار، کارخودته!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا اومد حرف بزنه وحشیانه غریدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بامن جر و بحث نکن آقا میدونی که چیزی هم واسه ازدست دادن ندارم. پس تهدید هم نکن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این که صدای نفس زدنای عصبیش رومیشنیدم مثل خودم غرید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وقتی من میگم باید، یعنی باید. یادت که نرفته تو هنوز برده منی !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه انگارهنوزمنونشناخته بود !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نشد آقا. خودت میدونی که من از رگ نمیترسم حاضرم بمیرم واین کار رونکنم. برای من فرقی نداره اما فکرکنم اگه به یکی دیگه نسپری برای خودت بد بشه. اینطورنیست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عمیقی توی گوشی کشید وگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- توهنوز جلال رو نشناختی !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- توهم هنوز رویا رونشناختی.میدونی اگه کاری روخودم نخوام انجام نمیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون اینکه حرفی بزنه گوشی روقطع کرد. همیشه همینطوره وقتی چیزی بروفق مرادش نیست، اینطوربرخورد میکنه پوزخندی زدم و با خودم فکرکردم الان حتما داره حرص میخوره . ازدست این اسب چموش عصبیه ! اماخوب از این اسب چموش هم نمیتونه بگذره !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنوواسه کاراش لازم داره ! دوباره نگاهی به کاغذا انداختم. جناب سرگرد حسام حامدی. یه چهره جدی والبته خشک. فقط حیف که باید بره سینه قبرستون، بیچاره ! شیرینی لبخندی کاملا مرموز رو توی دلم احساس کردم تصمیمم روگرفته بودم الان کارای مهمتری داشتم اما.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره به مشکی موهام چشم دوختم. موهای شبگونی که هیچ وقت رنگ قیچی به لطف مادرم بهشون نخورده بود.اما حالا؟ دلم سوخت واسه معصومیتی که هنوزتوی موهام موج میزد. معصومیتی که ازقیچی نخوردنشون توی موهام مونده بود. دستی توی موهام کشیدم وبازکشیده شدم به سال ها قبل:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مامان دوست دارم موهام روکوتاه کنم.این موهای بلند اذیتم میکنن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان اخمی کرد وگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حرفشم نزن ! زیبایی دختربه موی سرشه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتااومدم دوباره اعتراض کنم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- برو دختر. برو حرفی هم ازکوتاهی موهات نزن سرم شلوغه. برو !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمغموم سرم رو انداختم پایین که موهای بازم ریخت توی صورتم با عصبانیت پسشون زدم وخواستم ازآشپزخونه برم بیرون که دستی روی سرم نشست. سرم روبا تعجب بلندکردم که نگام به چشمای مهربون مامان افتاد. بامحبت موهام روجمع کرد و درهمون حال که برام میبافتشون گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عشق من ! مامان موهات رودوست داره دلت میاد اسم چیدنشون رو میاری؟ الان برات یه گیس خوشگل میکنم تاموهات هم اذیتت نکنه. هرموقع خواستی بیا تا برات ببافمشون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدم وازمامان تشکرکردم. درسته دلم ازمحبت مامان شاد شده بود اما اونی که من میخواستم مامان نبود. من بابارو، تعریف اون رو میخواستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمیشه وقتی بچه ها از باباشون میگفتن که عاشق موهای دختراشونن من فقط باحسرت بهشون نگاه میکردم. من با کوتاه کردن موهام میخواستم توجه بابا رو جلب کنم تا حداقل سرزنش آمیز با همون صدای پرابهتش که لرزه به تن مینداخت بگه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دخترچراموهات روکوتاه کردی؟ مگه توعقل نداری؟ زیبایی دختربه موهاشه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدهم با اخم روازم بگیره. اما دل من شاد میشد. آره شاد میشد ازهمین توجه کوتاه هرچند سرزنش آمیز! آهی کشیدم وبه چشمان غمگینم لبخندی زدم. الان دیگه وقتش نبود. توی آینه چشمکی برای عوض شدن حالم به خودم زدم وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من واسه هدفم هر کاری میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواینبارصدای قیچی بود که سکوت خونه رومیشکست و توی سیاهی موهای من فرو میرفت وهرلحظه مثل شعاعی ازنورسیاهی موهام رومیشکافت و پیش میرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوباز لبخندی که ازهر پوزخند تلخ تره روی لبام نشست ! صداش چقدرتلخ و زننده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمراه با صدای قیچی رنگ نگاهم تغییرکرد. نگاهم رنگ غم گرفت. قیچی میزنم ومیریزه ! میریزه تمام خاطراتم روی زمین. تمام احساس خاک میشه وپایین میریزه ! تمام حسرتم برای چیدن موهام ! موهایی که بااینکه این مدت ازشون متنفربودم اما نتونستم بچینمشون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاماحالامیریزن ! میریزن روی زمین تا منو به هدفم نزدیک کنن. دوباره به خودم نگاهی کردم. تلخی لبخندم بیشترازهمه چیز بهم طعنه میزد. چقدرشبیه برادرام شده بودم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ی شیطانی کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حالا دیگه کی میفهمه من زنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشکی ناخودآگاه توی چشمام نشست. اما من یه زن بودم ! اینو خودم بهترازهرکسی میدونستم. یه زن، زنی که به خاطرهمین زن بودنم مستحق چنین چیزی شدم. اشکام خودشون روبه دیواره ی پلکم میکوبیدن که بیرون بیان و من لجوجانه جلوی فرودشون رومیگرفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصورت من جای خوبی واسه قدم گذاشتن اشک نبود. حتی یه قطره اش چون به شدت این کویر فلک زده تشنه بود با یه قطره بی تاب تر میشد ومن این رو نمیخواستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسم رو تازه کردم تا اشکام روپس بزنم. من یه زنم یه زن رو نباید با اشکاش شناخت باید با اراده اش اون رو شناخت وحس کرد. روزی به همه این رو ثابت میکنم که یه زن چه کارایی ازش برمیاد. آره به همه ثابت میکنم. دوباره حس خشم بهم برگشت دستم رو روی دسته قیچی فشار دادم طوری که جای دسته باریکش روی دستم دراومد. خشمم رو سردوش حموم خالی کردم وآب روبازکردم. فورا اتیشم خاموش شد. ازدرون هنوزگرداشم امازدم به بیخیالی. عادتم شده بود. دلم که میسوخت تنم گرمیگرفت وفقط آب سرد بود که آرومم میکرد. سرد شدم اما فراموش نکردم.غیراز این همه نباید باشه ! من فراموش نمیکنم تا روزی که این داغی توی قلبم هم به سرعت داغی خشمم خاموش بشه. این آتشفشان درونم جایگزین میخواد وتا اون موقع من فراموش نمیکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرحالی که حوله لباسیم رومیپوشیدم سعی میکردم لباس مناسبی انتخاب کنم که به لباس پسرابخوره. اه اگه دبی بودم لازم نبود نگران لباس پسرونه باشم و بدی ایران هم به همین بود البته بازم من دوسش دارم. آخرهم یه شلوارجین و بلوز مردونه ویه کت چرم که درعین اینکه من رو پسرونه نشون میداد تیپم روبه هم نمیریخت انتخاب کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازخونه بیرون اومدم، دوباره پوزخند همیشگی !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به اطرافم انداختم وحرکت کردم. من عاشق هوای اینجا بودم اما الان! دنیام روهمیشه واسه اینجامیدادم اما اینجا بهم خیانت کرد. زیرلب سوت میزدم وقدم میزدم تا ازحال وهوام بیرون بیام. گاهی هم بیخودی ازهوای دلکش ایران سرخوشانه میخندیدم. باصدای خنده ی مردونه ای سرم روچرخوندم که دیدم چند تا پسر وایسادن کنارهم وبه من نگاه میکنن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی ازپسرا بالودگی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هی، آقا! خیلی خوشحالی؟عاشق شدی یا مجنونی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد هم خودش با دوستاش زدن زیر خنده. اینا خودشون ازمن بدتربودن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه ای بالا انداختم و درحالی که کلاه لبه دار روی سرم روجابه جا میکردم فقط سرم روتکون دادم وبا لبخند به سوت زدنم ادامه دادم ! دیگه وقتش رسیده بود فقط باید منتظرآقا میموندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباهرحرکتش من هم مهره هام روتکون میدم. این رویه ی منه! من اگه شاه نباشم سربازهم نیستم.روزی میرسه که شاه به خاطر وجودم التماس میکنه. پس نیازی نیست شاه باشم کافیه درکنارشاه باشم ! تا صحفه بازی به خواست من بچرخه ! وقتی حریف ازپا افتاد، اونوقت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس من ادامه میدم با آقا ادامه میدم آقا ازم آتویی نداشت اما برای رسیدن به هدفم باید باهاش میموندم. کوله پشتی روی دوشم روجابه جا کردم وبا دست کشیدن روی عشقم لبخندی زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقافریادمیزدوهرکی که بهش نزدیک میشد رو زیرمشت ولگد میگرفت. بازم جنی شده بود، هه ! الان اگه این کلمه روبهش بگم دخلم رومیاره ! کلا آدم آرومی نیست اگه آروم بود بهترمیتونست زیردستاش رو توی مشتش بگیره. البته آدم باسیاستیه ! درحالی که باهات کنارمیاد یه جاهم زمینت میزنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- لعنتیا ! لعنتیا !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابیخیالی مخصوص خودم واردشدم الان بودکه به من گیربده ودقیقاهم همین طورشدچون آقاتامنودیدبه طرفم اومد وبا اخم بهم نگاه کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم روبلند کردم وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چیه؟من مقصرم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل اینکه دخل حمید و افرادش روآورده بودن، حالا کی؟ این یه شده بود یه معما واسه همه ! با اینکه اونا رفته بودن دخل یه پلیس روبیارن خودشون ناکارشدن وجالب اینجاست که کارپلیسا هم نیست یعنی کارکیه ؟ این سوالی بود که جزمن کسی جوابش رو نمیدونست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآره من میدونم اما فعلا وقتش نیست! آقا نفس رو با حرص بیرون داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی مبل باحوصله وخونسردی همیشگی لم دادم که حرص آقادراومد. دندوناش رو روی هم فشارداد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوبه توهم عضواین گروهی ! یعنی اصلا برات اهمیت نداره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم روتکون داد و گفتک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ای ! همچین !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد هم سیب روی میز رو برداشتم ودرحالی که پوست میگرفتم ادامه دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من که رئیس گروه نیستم اما خوب بی اهمیت هم نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبااین حرفم یکی ازابروهای آقا بالا پرید. انگارگفتن اینکه بی اهمیته براش قابل هضم تربود !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالبته که بی اهمیته ! به من چه یه چند تا انگل کشته شدن؟ با تعجب به من نگاه کرد. سرم رو بلند کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نترس ! طوری نمیشه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقا بازاخماش روتوهم کشید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چطوری؟ به همه چی گند زده شده ! معلوم نیست کی باما دشمنی داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه ای بالا انداختم که اقا با فکری که به سرش زد چشماش درخشید. به من نزدیک شد و درهمون حال که سیب رو از توی دستام درمیاورد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو با اخم بلند کرد ونگام روبه آقا دوختم وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- منظورت چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو میتونی سروته این قضیه رودربیاری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسم رو بیرون دادم وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فعلا مشغولم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمای آقا توهم رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا پوزخند چاقوی توی دستم روبه سمت سیب توی دست آقا پرتاب کردم که سیب پرت شد ومحکم خورد توی دیوار. آقا که ازحرکتم جا خورده بود سرش روبلند کرد وعصبانی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- این چه کاری بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ی بلندی سردادم وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نترس آقا! درضمن مشغولیم هم بابت محموله جدیده. نمیخوای که ازدستت دربره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد هم با بی قیدی شونه ام روانداختم بالا وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به هرحال اون باید سالم به دست سام برسه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازگوشه چشم نگاهی به اقا انداختم وادامه دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- درست نمیگم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقا هم فورا سرش روتکون داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- درسته ! اما این اتفاق اخیرهم کم چیزی نیست ! شش تا از بهترینامون روازدست دادیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- منم نمیگم کم چیزیه. نگرانش نباش خودم برات درستش میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد هم ازجام بلند شدم.درحالی که پوزخندی جای خونسردیم روگرفت ازاتاق اومد بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه حسابی ترسیده بودن ! نگاهی به اطرافم انداختم وخواستم سوارموتورم بشم که بازسروکله صمد پیداش شد. برام مثل عذاب روح بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصمد- چیه؟ باز رفته بودی خودشیرینی که اینجوری شاد و شنگولی؟ جواب داد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گمشو ! کارای واجب تراز دهن به دهن گذاشتن سگی مثل تودارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصمدعصبی شد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بالاخره که دست من میوفتی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرهمون حالت که سوار موتورم میشدم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- قبلاهم گفتم ! آره جنازم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد هم فورا موتورم روروشن کردم و با سرعت از کنارصمد رد شدم طوری که صمد از ترس پرت شدعقب. درهمون حال که ازش دورمیشدم برگشتم وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نترس ! جون صمد مفنگی که اونقدرارزش نداره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد هم بی خیال ازفحشای صمد خنده ی بلندی کردم و از دیدش ناپدید شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحسن کله خررفت تا آقارو خبرکنه که من هم بدون توجه به اون پشت سرش وارد اتاق آقا شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحسن- کجا میای؟ باید اول به آقا خبربدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبروبابایی گفتم وازکنارش رد شدم که دیدم آقا با ابرویی بالا رفته داره نگام میکنه. منم مثل خودش ابروم روبالا انداختم وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- رودست خوردین آقا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد هم پوزخندی زدم که اخماش رو توهم کشید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یعنی چی؟ رودست خوردم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم درهمون حال که به طرف پیپ های روی میزش میرفتم تا برای خودم آماده کنم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کارمقداده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابروهاش روبیشتر توهم کرد وگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی؟درست حرف بزن ببینم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- منظورم هلاک کردن حمید و افرادشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین دفعه باهمون اخم که جدیت هم توش بود گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ازکج امیدونی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ازاونجایی که حسین ازگروه حمید زنده مونده واون هم برای مقداد کارمیکنه و البته طی تحقیقاتم فهمیدم که مقداد ازدار و دسته شیواست !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب سرش روچرخوند طرفم وگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شیوا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن هم پوزخندم رومحسوس ترکردم وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله جناب ! نامزدتون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخماش رو تو هم کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نامزد سابقم اما الان اون یه رقیبه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابرویی بالا انداختم وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- البته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدهم فیلمی روگذاشتم روی میزوگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- این فیلم یه شهادت کامله !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدهم برگشتم توی صورتش نگاه کردم وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نپرس چطور؟ میدونی حوصله توضیح ندارم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد هم درهمون حال که پیپ رو روی میزمیذاشتم به طرف دررفتم اما در لحظه آخربرگشتم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- درضمن آقا به این احمقا بگو رویا خوشش نمیاد پشت درمعطل شه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقاهم ابرویی بالا انداخت وگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوبه من رئیسم وتواینجوری دستورمیدی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لاقیدی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دستورنمیدم ! اینوگفتم چون من کم پیش میاد پام اینجاکشیده بشه اما وقتی میام حتما کارخیلی مهمی دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد هم بدون اینکه منتظربمونم ازاتاقش بیرون رفتم. میدونستم که کارام داره سخت ترمیشه واسه همین باید حواسم رو بیشترجمع میکردم. بدون اینکه باکس دیگه ای حرف بزنم سوارموتورم شدم وازخونه آقا اومدم بیرون. باید ادامه تحقیقاتم روانجام میدادم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچندروزه دیگه قراربود که محموله رو ازدبی بفرستیم ایران. اول باید میرفتم پیش آقا !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهای کوتاهم روکه به صورت پسرونه کوتاه کرده بودم روبالا فرستادم وبعد ازپوشیدن یه بلوزشلوارمشکی دستکش های چرمم روپوشیدم وازخونه زدم بیرون ! باید یه سری چیزارومشخص میکردم. سوارموتورم شدم وبه سمت خونه اش رفتم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین بهترین موقعیت بودکه خودم رو برای آقا ثابت کنم والبته یه موقعیت برای رفتن من به ایران. با یاد ایران خود به خود اخمام توهم رفت ! اما بهش مهلت ندادم و زود پوزخند همیشگی رو روی لبم نشوندم وبه سرعت حرکت کردم الان وقت این فکرا نبود !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازهرکوچه که میگذشتم تصمیمم قاطع ترمیشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه مقصد که رسیدم نگاهی به اطراف انداختم خونه آقا یه ویلای بزرگ بودکه توی یه منطقه بسیارآروم بنا شده بود.ساختمون اصلی وسط یه باغ بزرگ بناشده بود وکسی ازبیرون نمی تونست داخل خونه روببینه مگه ازپشت بوم آپارتمان نگاه میکردی که اونجا هم اصلاآپارتمانی وجود نداشت !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوالبته آقاهم برای مواقع ضروری ردگم کردن روخوب بلد بود. مثلاهربعد از ظهر میومد توی محوطه ی خونه اش وروی صندلی مینشست وپیپ میکشید کاری که من هم خیلی دوست داشتم وگاهی همراهیش میکردم البته اون این کار رو واسه این میکرد که همه فکرکنن که اون یه مرد تنهاست که با ملازمانش اینجا زندگی میکنه وباید بگم که کارش روهم عالی انجام میداد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عمیقی کشیدم وزنگ روزدم بعد ازگفتن اسم رمزداخل رفتم موتورم رویه گوشه پارک کردم وحرکت کردم ! میدونستم الان وقت نمایش همیشگی آقاست واسه همین رفتم جایی که همیشه اینطورموقع ها اونجابود ! درست حدس زدم داشت پیپش رومیکشید و به باغ زل زده بود کاملا مثل یه آدم تنها و افسرده ! پوزخندم عمیقترشد و به سمتش پیش رفتم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام آقا !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپک محکمی به پیپش زدوجوابم روداد. بعد هم پیپ دیگه ای روبه سمتم گرفت خنده ای کردم وپیپ روازش گرفتم. خوب عادتم رومیدونه. البته اون هم به همراهی من عادت کرده !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون طور که پیپ روآماده میکردم منتظر بودم تاخودش شروع کنه. توکارمن اول شروع کردن یعنی نقطه ضعف دادن دست حریف واین اعتقادم همه جا تاثیر گذاره. آقا هم که این خصوصیت منومیدونست نفسش روکلافه داد بیرون وگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوب؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن هم مثل خودش پک محکمی زدم وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فکرکنم امروز باید میومدم واسه برنامه محموله !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- درسته ! حالاچکارکردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اول چند تا سوال دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی ازابروهاش روداد بالا و به طرفم برگشت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشکوک پرسید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چه سوالی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- محموله روبه کی و کجا باید تحویل بدم؟مثل همیشه به سام؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره از پیپش کام گرفت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چون یه کم کارمون مشکل شده جاش رو تو باید تعیین کنی براساس نقشه ای که کشیدی والبته باید اون روبه مازیار تحویل بدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوب پس جاش با خودم. اما چرا مازیار؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چون سام ازطرف شیوا تحت نظره اون زنیکه عوضی میدونه که ما قراره محمولمون روبفرستیم ایران میخواد ازچنگمون درش بیاره و از اونجایی که مازیار چند ساله ایرانه اون تحویلش میگیره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مگه مازیار کنار نکشیده بود؟ یا به قول خودش بازنشسته نشده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مازیار دوست ماست پس هرموقع کمک بخوایم کمکمون میکنه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابروهام رو بالا انداختم وباحالت تفهیم سرم روتکون دادم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آهان ازاون لحاظ ! خوبه. آره واقعا خوبه، نه.عالیه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقا- خوب توچکارکردی؟ نقشه ات چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هنوزمطمئن نیستم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباعصبانیت برگشت طرفم وتا خواست چیزی بگه گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- صبرکن آقا ! نگفتم که نمیخوام انجام بدم گفتم باید شرایط رو بسنجم ! پلیسا کار روسخت ترکردن !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی صندلیش ولوشد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره ! همش هم به خاطر این پلیس جدید است. اگه توقبول میکردی که...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی حرفش اومدم وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- موضوع قبل رو وسط نکش آقا ! من ازقبل هم بهت گفتم. پس نیازبه تکرارش نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اما اگه تو قبول میکردی من الان چند تا ازافرادم رو ازدست نمیدادم و اون پلیس هم مشکل ایجاد نمیکرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اون دیگه ازبی عرضگی افرادت بود ! درضمن این پلیسه هم همچین پخی نیست ! نگران محموله نباش من ردش میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند خبیثی روی لباش اومد وگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اینوکه مطمئنم چون درغیراین صورت خودت بهترمیدونی که چی میشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدهم برگشت وچشمای وحشیش رو بهم دوخت که من هم پوزخندی زدم وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نیازبه تهدید نیست من کارم روخوب بلدم. غیرازاین بوده تا حالا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من توی کارم جدی ام !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- منم ازهمینت خوشم میاد والبته میومد که توروانتخاب کردم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد هم خنده ی بلندی کردوگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من عادت به گل چینی دارم ! فکرنکن تو رو بدون فکرانتخاب کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن هم درحالی که اخم کرده بودم سرم روتکون دادم وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تافردا تمام جوانب کار رو درنظرمیگیرم ومیام تا افراد رو واسه انتفال محموله انتخاب کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مگه خودت نمیری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا ! نگران نباش منم هستم اگه نباشم یه جای کارمیلنگه امانمیتونم دست تنها چهار تا کامیون روردکنم که ! میتونم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقاهم که ازحرفم اخماش توهم رفته بود فقط سری تکون داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میتونی بری !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن هم دوباره پوزخندی زدم وپرخیدم ! حالانوبت برنامه ریزی بود ! خوبه ! همونطوری شد که میخواستم ! به طرف موتورم رفتم وبه سرعت ازخونه خارج شدم ! باید تمام قطعات پازل روکنارهم می چیدم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجای تحویل محموله رویه جا نزدیک خونه مازیار در نظرگرفتم که شلوغ بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونجایه گاراژ بزرگ قرارداشت که کنارش هم پارکینگ چند طبقه قرارداشت میشد راحت ازطریق پارکینگ که حالت پیچ درپیچ داشت محموله روبه گاراژفرستاد بدون اینکه درگیری به وجود بیاد فقط میمونه رد کردن ازمرزکه اونم خوب بلدم ! سرم رو روی برگه های جلوم چرخوندم وبعد سرم روبلند کردم وبه دیوار روبه روم که نقشه ی اصلی روش بود نگاه کردم بین برگه ها وعکسای روی دیواربه نقطه مورد نظرم رسیدم بلندشدم وبا ماژیکم دورش روخط کشیدم.خنده ای کردم ونگاهم روچرخوندم که به عکس سرگرد رسیدم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- توهم نمیتونی جلوم روبگیری جناب سرگرد !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدهم ازجام بلندشدم وبه طرف حموم رفتم ! نوبتی هم باشه نوبت رقص اصلی قوئه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوی آینه بخارگرفته حموم وایسادم وبه دخترتار توی آینه که الان بیشترشبیه پسرا بود زل زدم ناخودآگاه دستم روبه سمت آینه بردم و روی آینه نوشتم قوی دریاچه ! بعدهم بهش زل زدم که کم کم خنده ام گرفت ! آره من قوی دریاچه ام ! ومن همه رومحوخودم میکنم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم رو روی اینه کشیدم تانوشته پاک شه بعدهم به سمت حوله ام رفت وازحموم اومدم بیرون ! بعد ازخوردن یه لیوان قهوه آماده شدم تا نقشه ام رو با آقا هماهنگ کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایندفعه حس موتورسوارشدن نداشتم واسه همین عروسکم روکنارگذاشتم وپیاده ازخونه اومدم بیرون.روزخوبی واسه پیاده روی بود من هم که فعلابیکار. آقاهم یه کم منتظربمونه. جونش درنمیاد که ! با تصورچهره ی عصبی آقاخنده ای کردم وبه راهم ادامه دادم. بیش ازنیمی از راه رو که پیاده اومدم یه تاکسی گرفتم و آدرس رودادم. به سمت اتاقش که میرفتم صدای داد وبیدادش رو شنیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گمشواحمق ! یه کار رونمیشه دست شماها داد. فقط بلدین گند بزنین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتما بازهم یه گندی این صمد بالا آورده. این دفعه اصلاخنده به روی لبم نیومد با تصورقیافه صمد فقط اخمام توهم میرفت. تاخواستم وارد اتاق آقا بشم بازم این کله خر جلوم سبزشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آقا گفتن کسی مزاحم نشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مزاحم بشیم یا نه همه ازاتفاق افتاده خبردارشدن ! پس بکش کنار !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایندفعه دیگه کاملاجلوم قرارگرفت که من هم یه ابروم روبالاانداختم وبه اون غول بیابونی که جلوم وایساده بودنگاه کردم. هرکسی بخواد با آقا در بیوفته همین حسن ناکارش میکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی زدم وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نکنه میخوای جواب رفتن منوخودت به آقا بدی؟خوشش نمیاد توکاراش دخالت بشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون که حالاانگاری به شک افتاده بود گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اماالان هم نمیتونم بزارم بری تو بهتره منتظربمونی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبااین حرفش ازخودم بیخود شدم وداد زدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- رویا هیچ وقت منتظرنمیمونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدهم انگشتم روبه سمت سرش بردم وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اینو تواون کله پوکت فروکن !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدهم ازجلوی خودم کنارش زدم وفورا وارد اتاق آقا شدم. با این حرکت من آقاکه حرفش رو قطع کرده بود به سمت درچرخید که حسن فورا واردشد وگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آقا ! به قرآن گفتم نمیشه واردشه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبااین حرفش من باچشمای سرخ به آقا نگاه کردم که بادستش به حسن دستوردادکه بره تو بعدهم به طرف میزش رفت ودستمالی برداشت ومشتش روکه خونی شده بود تمیزکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن هم جلوتررفتم که چشمم به صمد افتاد که باصورت خونی روی زمین افتاده بودوبا ترس به آقا زل زده بود.پوزخندی زدم وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بازچه غلطی کرده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصمد- به توربطی نداره !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم بهش نگاه کردم وبازبه سمت آقاچرخیدم وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بهتربود به جای داغون کردن صورتش زبونش رومیبریدین !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدهم همون طورکه ازکنارصمد میگذشتم که به سمت آقابرم لگدمحکمی توی پهلوش زدم وغریدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کسی باصمد مفنگی حرف نزد ! پس اون گاله بدبوت روببند تا خفمون نکردی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبااین حرف من نگاهی پرازخشم بهم کردکه ازش تنفرمیبارید. بعدهم زیرلب گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حسابت رومیرسم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن هم شونه ام روبالاانداختم وبه سمت آقارفتم که داشت سیگارمیکشید.با حالت سوالی نگاش کردم که گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کثافت روفرستادم شیوا رودنبال کنه وسط راه واسه اون کوفتی که همیشه میکشه خمارشده گمش کرده !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ی بلندی کردم وگفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آدم ازاین بهترنبود ! بعدهم مگه شیوارومیشه به همین راحتی دنبال کرد؟اون مثل بادمیمونه به سرعت ازجلوت ناپدیدمیشه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به هرحال من اونومیگیرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نگران شیوانباش آقا ! اون نمیتونه به محمولت آسیبی برسونه چون خودش آسیب میبینه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقاهم سری تکون دادوسرجاش نشست وبعدسرش روبه طرفم چرخوندکه من فهمیدم منتظره تانقشه روبراش بگم. نگاهی به صمدانداختم که آقا فهمید چی میگم فوراحسن روصدازد.حسن که وارد شد گفت"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- این تنه لش روازجلوچشام دورکن !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحسن هم اومد وصمد رو کشون کشون ازاتاق بردبیرون ودر روبست ! من هم روی صندلی کنارمیزآقا نشستم ودستام روتوی هم قفل کردم که آقا گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوب؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمیشه همین جوری شروع میکردبایه خوب محکم واستوار!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اومدم افرادم روبرای همراهی محموله انتخاب کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقاهم باکمی تعلل جواب داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوبه خوشم میادهرکاری که ازت میخوام فورا انجامش میدی !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازجاش بلندشد و به حسن دستوردادتاهمه توی سالن اصلی خونه جمع شن ! من هم پشت سرش بلند شدم وازاتاق بیرون رفتم وبه سمت سالن رفتم ! تاهمه توی سالن جمع شن قهوه ام رونوشیدم. همه به صف شده بودن که آقاهم وارد شد. بعدهم بااشاره به من گفت شروع کن فنجون دستم رو سرجاش گذاشتم وازجام بلند شدم ! میدونستم توی این جمع هیچ کس ازمن خوشش نمیاد دلیلش هم رفتارای آقا بود زیادترازبقیه بهم اطمینان داشت ! پس باید مواظب میبودم تا مبادا بخوان زیرآبم روبزنن !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخند جلورفتم وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوب همتون اینجا جمع شدین واسه ماموریت جدیدمون ! اول چندتاقانون داریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسم روتازه کردم وهمون طورکه جلوشون قدم میزدم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- قانون اول من مسئول خرابکاری بقیه نیستم پس حواستون به کارتون باشه ! کوچکترین اشتباهی مساویه با مرگ ! قانون دوم من توی این ماموریت رئیسم پس...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباحالت تفهیم نگاهشون کردم که دیدم بعضیاشون با عصبانیت دندوناشون رو روی هم فشارمیدن بقیه هم ترسیدن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مواظب رفتارتون باشین ! خوب میریم سراغ اصل کاری که انتخاب افراده ! نگاهی به همشون انداختم وشروع کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حشمت توراننده ماشین اول !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازتو صف اومد بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هادی کمک راننده !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتک تکشون روکه انتخاب کردم پیش آقابرگشتم که گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- محموله ما که یه کامیونه توچراچهارتا انتخاب کردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- این ماشینا واسه محموله مانیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چطور؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- روزی که ما محموله میفرستیم اکبر هم محموله اش رومیفرسته.محموله ماروافراد اکبرحمل میکنن محموله اوناروما !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اینجوری که افراد خودمون گیرمیوفتن؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کاملا که اون محموله هاعوض نمیشن فقط باشکل هم درآوردن کامیون هامحموله ی ماگیرنمیوفته به این صورت که ماشین های خالیمون روبه سمت ماشین اونا میفرستیم تا اونا باکارای نمایشی ماشینای ماگیربیوفتن ماهم محمولمون روراحت رد.میکنیم ! اینجوری هم شماازدست اکبرخلاص میشین ومیتونین محمولتون روگرون تربفروشین وهم ماشین ما.ازمخمصه فرارمیکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- توکه میدونی پلیسا توی همه راه ها گشت گذاشتن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دقیقا واسه همین ماشین اصلی خودمون روپشت سراوناتوی جاده میفرستیم تازمانی که بچه ها سرپلیسا روگرم کردن مابتونیم ازگشت پلیس ردبشیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چطوری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باید ماشینای ماکاری کنن تا توجه پلیسای جاده به ماشین اکبرجلب بشه بعدهم با یه تماس اشتباهی پلیسای جاده موردنظرمون روبه سمت ماشینای اکبرمیکشونیم باخلاف کردن ماشینای ماتوجه پلیس به ماسنای اکبرجلب میشه وماشین ماراحت ازاونجاردمیشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدازاین حرفم به صندلیم تکیه زدم ونگاهم روبه آقادوختم. آقاهم که ازنقشه مطمئن شده بود لبخندی زد.و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- منتظرخبرای خوبت میمونم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir