رمان آینه زمان به قلم fatima32
داستان درباره سه نفر بهنامهای مجید و محبوبه و آرش هست. مجید و آرش دانشجوی رشته تاریخ هستند و محبوبه دانشجوی دکترای باستانشناسی است. ماجرا از روزی شروع میشه که آرش و مجید میرن به یه عتیقه فروشی و خیلی اتفاقی یه آینه قدیمی میخرن. اصل ماجرا از خرید آینه شروع میشه چون باعث میشه این سه نفر یه ماجرای غیرممکن را تجربه کنند و یه سفر به دورههای گذشته ایران داشته باشته باشن.
تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و ۲۲ دقیقه
ژانر : #طنز #فانتزی #تاریخی
خلاصه :
داستان درباره سه نفر بهنامهای مجید و محبوبه و آرش هست. مجید و آرش دانشجوی رشته تاریخ هستند و محبوبه دانشجوی دکترای باستانشناسی است. ماجرا از روزی شروع میشه که آرش و مجید میرن به یه عتیقه فروشی و خیلی اتفاقی یه آینه قدیمی میخرن. اصل ماجرا از خرید آینه شروع میشه چون باعث میشه این سه نفر یه ماجرای غیرممکن را تجربه کنند و یه سفر به دورههای گذشته ایران داشته باشته باشن.
استاد بعد از پایان مبحث درس و چند دقیقه شوخی و خنده با دانشجویان ، ختم کلاس را اعلام کرد . همه دانشجوها یکی یکی ، دوتا دوتا با سر و صدا و شوخی کنان رفتند بیرون . در بین آنها دو پسرخاله معروف دانشگاه به نامهای مجید و آرش هم بودند . قبل از شروع داستان باید یه کم این دو تا رو معرفی کنم . مجید عزیزی ، 23 ساله دانشجوی رشته تاریخ ، اهل و ساکن شیراز و پسر حاج رضا و زهرا خانم ، یه خواهر بنام محبوبه داره که دانشجوی دکترای باستان شناسی است . مجید پسر شر و شیطونی است که در زمان بچگیهاش کسی از دستش آرامش نداشت بطوریکه حتی همسایه ها هم شبها کابوس مجید رو می دیدند ، همه بهش میگفتند زلزله ، اما الان که بزرگ شده کارش شده شوخی و خنده و خلاصه تازه یه جورایی کم کم همسایه ها و فامیل و آشناهاشون دارن بهش اعتماد میکنند ، آخه سابقاً کسی جرأت نداشت از کنار مجید رد بشه . آرش کماندار ، 23 ساله ، دانشجوی رشته تاریخ ، تک فرزند آقا بهروز و زیبا خانم . دورگه شیراز و تهران ، خانواده اش تهران زندگی میکنند ، بعد از قبولی در رشته تاریخ در دانشگاه شیراز ، تنها اومده شیراز و پدرش هم در آپارتمانی که خاله اش سکونت دارند واحد روبرو را خریده که هم تنها نباشه و هم خیالش راحت باشه که پیش خانواده خاله اش هست . آرش در واحد خودش تنها زندگی میکنه اما بیشتر اوقات مجید پیشش میره . خاله و شوهر خاله اش او را همانند مجید دوست دارند و تنهایش نمی گذارند . خلاصه اوقات خوشی را می گذراند . البته پسر شیطونی نیست و بیشتر اوقات از دست کارهای مجید خجالت زده است ، خصوصاً تو دانشگاه که با وجود مجید ، اونم تابلو شده . بهشون لقب خیر و شر دادند و حتی اساتید دانشگاه هم آنها را بخوبی می شناسند .
خلاصه اونروز کلاس تاریخ مغول داشتند و با هزار بدبختی و تحمل حرفهای خسته کننده استاد ، ساعت درس تموم شد و بچه ها شاد و خندان رفتند .
آرش – ساعت بعد تاریخ غوریان و خوارزمشاهیان داریم ؟
مجید – آره ، اَه اینقدر بدم میاد از تاریخ میانه که حد نداره ، آدم سر کلاس این درس حس میکنه ترکان خاتون بهش نظر داره . هر وقت میرم سر این کلاس باید خودمو جمع و جور کنم که این زن یه وقت بهم پیشنهاد ازدواج نده . میدونم آخرش منو تور می زنه . نمی دونی چقدر معذبم ، جون تو .
آرش – خب اونوقت شما سر کلاس مغول چه حسی دارید ؟
مجید – خب می دونی چیه ، نمی دونم این قانون یاسا را چجوری بهتون حالی کنم که بفهمید دنیا دست کیه .
آرش – آهان ، پس شما حس چنگیز خان بهتون دست درسته ؟
مجید – نه ، حیس ایکونوم ، فیس ایکونوم (یعنی احساس فیس و افاده می کنم)
آرش – زود باش ، باید سریع بریم چون کلاس بعدی خیلی شلوغه باید زودتر بریم که جا گیرمون بیاد
مجید – بیا بعدش بریم زرهی ، میگن یه عتیقه فروشی باز شده که چیزای خوشگلی توشه ، میخوام یه دید بزنم . (زرهی نام یکی از خیابانهای معروف شیرازه)
آرش – باشه اونجا هم میریم به شرطی قول بدی سر کلاس این استاد اذیت نکنی بخدا دیگه از دست تو آبرو ندارم مجید ، یه خورده درک کن دیگه
مجید – تو به من میگی سر کلاس استاد صدق آمیز فقط بشینم و درس گوش بدم ؟؟؟؟؟؟ نه ، بشینم درس گوش بدم ؟؟؟؟؟؟ عمـــــــــراً ، مگه خوابشو ببینی ، مردک عوضی ترم قبل میگه برو خدا رو شکر کن بهت 10 دادم تا با ناپلئون محشور بشی . نه باید اذیتش کنم تا آدم بشه . من هیچ قولی نمیدم ، شرمنده
آرش - تو هم دیگه کوتاه بیا . باشه بعد از کلاس میریم زرهی
کلاسهای اون روز هم تمام شد و دوتایی رفتند سوار ماشین بشن که برن زرهی . آرش ماشین داشت و راحت با مجید هر جا که دوست داشتند می رفتند . اون روز هم رفتند خیابان زرهی ، دنبال آدرس اون مغازه بودن و مدام از این خیابان به اون خیابان می رفتند . خب ، آدرس دادن مجید بهتر از این نبود دیگه .
آرش – خدا تو رو نابود کنه من راحت بشم ، آخه این آدرسه تو میدی ؟! دقیق بگو کجا باید بریم .
مجید – آرش جون ، خودتو ناراحت نکن الان پیدا میشه . صبر کن ببینم ، اولِ خیابان – سمت چپ – مغازه عتیقه فروشی . دیدی چقدر سر راسته !؟
آرش – دِ آخه اینم شد آدرس ؟! اولِ خیابان ، اولِ کدوم خیابان ؟ اینهمه سمت چپ هست . به من مربوط نیست من همینجا پارک میکنم خودت برو بگرد ، آ ... آ
همانجا ماشینو پارک کرد کنار جدول و دست گذاشت رو فرمون و به روبرو خیره شد .
مجید – اِ چرا غیض می کنی ؟ خیلی خونسرد مثل بچه خوب بیا دوباره بریم اولِ خیابان و ...
آرش – بس کن ، بیا و صرف نظر کن الان 2 ساعته که داریم تو خیابون دورِ خودمون می چرخیم ، من دیگه نیستم همه بنزینم تموم شد ، اصلاً بیا برو تو همین مغازه که اینجاست ببین چه چیزای لوکسی داره .
اینو گفت و یه اشاره به مغازه بزرگی کرد که کنار خیابون بود . مجید برگشت نگاهی به مغازه کرد و داد زد :
مجید – خودشه ، خودشه ، به جون آرش خودشه . ببین اسمش هم همینه : مغازه ایران زمین .
آرش – همین مغازه است ؟
مجید – آره همینه چطور ؟
آرش – مجید به نظرت ما الان اولِ خیابان زرهی هستیم ؟ دِ دیوونه ما الان از زرهی هم گذشتیم به فرهنگ شهر رسیدیم . اگه این همون مغازه است پس چرا تو زرهی دنبالش بودی ؟؟؟؟؟
مجید – جیغ نکش صدات می خوابه برادر من . خب مهرداد گفت از زرهی همینطور برو بالا اول خیابان ، سمت چپ . خب حالا رسیدیم بخند بخند ، آ بارک الله
آرش – خاک بر فرق سرِ هر دوی شما . بیسوادا ، منی که تهرانی هستم بهتر از شما شیراز رو بلدم . پیاده شو بریم ببینیم چی داره .
مجید – به جون داداش من تهرون رو مثل کف دست بلدم .
آرش – پیاده شو حرف نزن .
رفتند به طرف مغازه و وارد اونجا شدن . مغازه لوکسی بود که همه چیز داشت و دکوراسیون مغازه هنرمندانه طراحی شده بود . لوسترهایی که از سقف آویزون بود مثل الماس بودند و نور چراغها تمامی ظروف زرین و نقره ای را براق کرده بود . چشم مجید به همه چیز خیره شده بود . همینجـور تو مغـــازه می گشتند که پیرمردی با ریش بلند سفید لبخند زنان اومد طرفشون .
پیرمرد – سلام بفرمایید ، در خدمتم
آرش – سلام پدر جان ، خسته نباشید . چیز خاصی نمی خواهیم داریم فقط نگاه می کنیم
مجید – سلام منم مجیدم پسر خاله آرش
آرش – آخه مگه خواست خودمونو معرفی کنیم ؟ هان !
مجید – خیلی خب بابا . ببخشید جناب شما تو مغازه چی دارین ؟
پیرمرد با تعجب گفت : مگه نمی بینید ؟ همه چیز دارم . بستگی داره شما چی مد نظرتونه .
مجید – من برم یه کم بگردم ببینم چی پیدا می کنم . من رفتم
مجید یه گوشه از مغازه می گشت و نگاه می کرد و آرش هم همینطور که ایستاده بود و اطراف را نگاه می کرد چشمش به یه آینه قدی افتاد .
آرش – پدر جان ، این آینه عتیقه است ؟
پیرمرد – بله ، عتیقه است ولی هنوز نتونستم بفهمم مربوط به کدوم دوره است . این مال یه پیرزن بوده که بتازگی به رحمت خدا رفته و بچه هاش بیشتر اموالشو فروختند و این آینه را هم با وسایلش فروختند و رفتند . خودم خیلی تحقیق کردم که بدونم چند سال از عمر این آینه می گذره اما هنوز نفهمیدم .
آرش – حالا قیمتش چقدره ؟
پیرمرد – برا فروش نذاشتمش چون نتونستم براش قیمت تعیین کنم . اما اگه دوستش داری هر چی دادی قبول
مجید – بخرش خوشگله .
آرش – می خوام چکار ؟ همینجوری پرسیدم ، قصد خرید ندارم .
مجید – بخرش داداش حیفه .
خلاصه اینقدر مجید اصرار کرد تا آرش و پیرمرد سر یه قیمت مناسب به توافق رسیدند و آینه را خرید .
آرش – الکی الکی پولم خرج شد . من این آینه را می خوام چکار ؟ قشنگه ولی به چه درد من می خوره . من خودم یه آینه قدی دارم اینو میخوام چکار ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – اون آینه را بده من خودت اینو بردار . وای داداش چه آینه ای برات انتخاب کردم می بینی ؟! انتخابم حرف نداشت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – آره می بینم ، قرار بود اول ببینیم بعد بریم نه اینکه این همه خرج رو دست من بذاری .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – برو عامو ، بابای خر پولت هر ماه کلی پول به حسابت می ریزه حالا چی میشه یه کمشو خرج کنی ؟ خسیس خرج ما که نمی کنی حداقل خرج خودت کن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – دیگه که نباید ولخرجی کنم . راستی مهرداد آدرس این مغازه رو از کجا می دونست که به توی تحفه داد ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – والا دوست دخترش همیشه میاد اینجا خرید میکنه برا همین مهرداد یاد گرفته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – بیچاره مهرداد ، دائم داره خرج این دختره می کنه ، یکی نیست بهش بگه آخه بنده خدا دوست دختری که از خودت بزرگتره برا چی اینهمه نازشو می کشی ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – خجالت بکش آرش ، مارال فقط یک سال از مهرداد بزرگتره ، تازه وقتی ببینیش فکر میکنی 5 سال از مهرداد کوچکتره . آخی اینقدر دختر خوبیه ، اینقدر خوبه . هر وقت منو می بینی میگه چطوری بلا ؟! یه وقتایی هم صدام میزنه مجید دلبندم ، آخی نازی کاش منم یه همچین دوستی داشتم . در عوض با یه آرش ، هم دوستم و هم فامیلم که هر وقت منو می بینه میگه چه غلطی می کنی ابلیس ! آخه اینم شد احوال پرسی ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – دلتم بخواد . ولی در کل من بشدت مخالفم که دختر حالا چه دوست باشه چه نامزد چه زن ، از مرد بزرگتر باشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر دو رسیدن خونه و رفتند واحد آرش تا یه جا برای آینه باز کنن . خیلی گشتند اما فقط تونستند تو یه قسمتی از هال پذیرایی آینه را جا بدن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – خیلی خوب شد ، این بهترین جا بود . ولی خودمونیم چقدر بزرگ و سنگینه کمرم شکست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – آره خیلی سنگینه ، ولی خب اینجا که باشه دکوراسیون هال هم قشنگ میشه . خب بیا بریم ناهار بخوریم من یه کم از غذای دیشب که خاله بهم داده دارم ، همونو می خوریم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – قربونت بیا بریم خونه ما تا یه غذای تازه بخوریم . به مامان گفتم امروز کلم پلو درست کنه تا با ترشی بخوریم . بیا بریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتند خونه و زهرا خانم به سفارش مجید کلم پلو پخته بود . اصولاً زهرا خانم کدبانوی خوبی بود و دست پختش حرف نداشت . آرش همیشه خونه خاله اش غذا می خورد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از ناهار که با شوخی ها و خنده های مجید و بقیه گذشت ، آرش خداحافظی کرد بره کمی استراحت کنه و بعد درس بخونه . وقتی رفت خونه تصمیم گرفت حالا که کسی نیست آینه را بدقت نگاه کنه . رفت جلوی آینه ایستاد . قاب آینه به طرز ماهرانه و هنرمندانه ای درست شده بود . نقش شکارگاه و ملکه و پادشاه هم به منظره شکارگاه اضافه شده بود . چوب قاب خیلی قدیمی بود و به نظر آبنوس می اومد . دستشو برد پشت آینه و همینطور که داشت قاب پشت آینه را لمس میکرد یه مرتبه دستش به چیزی گیر کرد . یه فشار داد که ببینه چیه اما چیزی تکون نخورد . یه کم آینه را جلو کشید تا بتونه پشت قاب را ببینه ، با کمی دقت تونست ببینه پشت قاب آینه یه چیزی مخفی کردند و چنان ماهرانه پنهان شده بود که حتی پیرمرد هم متوجه اش نشده بود . با انگشت سعی کرد بزنه زیر چیزی که مخفی شده و یه کمشو کشید بیرون اما باز نمی تونست با دست درش بیاره . یه قاشق آورد و آروم آروم با دُم قاشق شیء را کشید بیرون . یه کتابچه جلد چرمی بود که پشت آینه پنهان کرده بودند . آینه را دوباره جا داد و نشست روی مبل تا ببینه این کتابچه چی هست . روی جلد چیزی ننوشته بودند و فقط نقش تاج پادشاه ، چرم کوب شده بود . کتابچه را باز کرد ، کاغذش خیلی قدیمی بود و با خطوط قدیمی نوشته شده بود ، میشه گفت از خط تصویری شروع شده بود تا آخرش که به خط فارسی کنونی رسیده بود . صفحه آخر یه یادداشت نوشته شده بود :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"مرا دریاب و برهان از این سرگردانی "
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب و متفکرانه چند بار این جمله را خواند . اما نفهمید منظورش چیه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – یعنی چی میخواد بگه ؟ اصلاً کی اینو نوشته ؟ بذار به محبوبه و مجید هم نشون بدم ، اما نه فقط به محبوبه نشون میدم مجید مسخره بازی در میاره . آره اول به محبوبه میگم هر چی باشه باستان شناسی خونده و خطوط باستانی را هم بلده بخونه ، میگم برام ترجمه کنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع رفت خونه خاله اش و محبوبه را صدا زد :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – محبوبه ، محبوبه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – چیه ؟! چی شده ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – بیام تو اتاقت باید یه چیزی بهت نشون بدم ؟ راستی مجید کجاست ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – خوابیده ، آره بیا تو ببینم چی میخوای نشون بدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – ببین محبوب من امروز رفتم بیرون یه آینه قدیمی خریدم ، داشتم نگاش می کردم که دیدم پشت آینه اینو مخفی کردن . نگاه ببین چه کتابچه عجیبیه ، تازه صفحه آخر را ببین ، ببین چی نوشته !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه با دقت یه نگاه به کتابچه انداخت و به حرفهای مجید هم خوب گوش داد . بعد گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – صفحات اول که خطوط هیروگلیف هست که یه خط تصویری است و در دوره سومر این خط اختراع شد یعنی سومریها که اختراع کردن به عیلام هم رسید . خط بعدی که باید خودت هم فهمیده باشی میخی عیلامی است که در دوران عیلامیها اختراع شد و در دوره هخامنشیان پیشرفته تر شد و خطوط بعدی هم پهلوی است و جالب اینجاست که همین خط پهلوی ، داره در صفحات بعد تبدیل میشه به خط فارسی . میشه گفت داره مراحل تکامل خط فارسی رو نشون میده . اما این چیه دیگه ؟ یعنی چی ، مرا دریاب و برهان از این سرگردانی ؟!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – نمی دونم ، میگم محبوب ، بیا بریم یه نگاه به چوب قاب آینه بنداز ، فکر کنم خیلی قدیمی باید باشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوتایی رفتند تا به آینه یه نگاهی بندازند . محبوبه یه دستی به آینه کشید و بعد با تعجب به آرش نگاه کرد :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – آرش این آینه خیلی خیلی قدیمه . میشه گفت یه عتیقه باستانیه . این از کجا اومده ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – نمی دونم ، پیرمرد عتیقه فروش گفت مال یه پیرزن بوده که مرده و بعد از اون بچه هاش همه وسایلی را که داشت فروختند و رفتند . همین ، چیز دیگه ای نگفت . میگم می تونی تخمین بزنی ببینی مربوط به چند سال پیشه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – می تونم ولی کسی نباید از وجود این آینه با خبر بشه چون یه عتیقه است . قبل از بررسی می تونم بگم ممکنه حتی مال هزاره سوم پیش از میلاد باشه و یا دوره ماقبل تاریخ ، اما باید بیشتر بررسی کنم ، تو هم برش دار ببر تو اتاقت بذار ، یه وقت دوستات میان خونتون اگه این آینه را ببینند ممکنه برات دردسر درست کنن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – تو حرفه شما باستان شناسا ، چجوری می تونید بفهمید یه شیء مال کدوم دوره است ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – ما یه سری وسایل داریم که با استفاده از اونا می تونیم بفهمیم . مثلاً یه محلول داریم که روی اجساد یا حتی پارچه ها می ریزیم و با تغییراتی که محلول بوجود میاره می فهمیم دوره تاریخی اش کی بوده . اینا بر میگرده به درس دیرینه شناسی که ما این واحد را باید بگذرونیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – دیگه همه چیز دست خودته ، برو ببینم چکار میکنی خانم دکتر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – اوهو ، یه جوری میگی دکتر انگار پزشکی ، چیزی هستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – آآآآآآآآآآآآرررررررررررشش ششششششششش . کجایی نره غـــــــــــــول ؟؟!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – آخ مجید اومد ، فعلاً چیزی بهش نگو تا بفهمیم چقدر قابل اعتماده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – باشه ، باشه . اینم که وقت و بی وقت مزاحمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – اِ اِ ببین دوتایی اومدین اینجا و منو خبر نکردین ! نامردا ! بی معرفتا !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – اومده بودم آینه رو نشون محبوبه بدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد یواشکی و جوری که مجید نبینه ، کتابچه را زیر کوسن روی مبل قایم کرد و خودش هم نشست روش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – من دیگه رفتم ، خیلی کار دارم . راستی مبارکه آینه قشنگی خریدی مواظب باش نشکنیش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش منظور محبوبه را خوب فهمید و لبخند زد و با تکون دادن سر از محبوبه خداحافظی کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – خب آرش خان امروز چکاره ای ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – کار دارم اگه میخواهی بری بیرون زنگ بزن مهرداد باهات بیاد بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – نه منظورم اینه که وقت داری یه کم حرف بزنیم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – حرف ؟ درباره چی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – فکر نکن حالا که شیطونم و کلی شرّ برا دیگران درست می کنم ، دیگه گوشامم مخملیه آرش خان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – یعنی چی ؟ چی میخواهی بگی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – حرفای تو و محبوبه رو شنیدم ، میخوام بگم ، منم هستم . تا هر جایی که پیش میرین منم هستم وگرنه به کل عالم و آدم خبر میدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – اِ ...تو کی فالگوش وایستاده بودی و ما نفهمیدیم ؟ ببین خودمون هنوز چیزی نمی دونیم ، تازه ، محبوبه هم قراره بررسی کنه بعد جواب بده ، تو رو خدا به کسی نگو باشه ! آفرین پسر خوب .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – باشه نمیگم ، اصلاً تا حالا شده منِ زلزله بخوام علاوه بر ویرانی ، چیزی رو فاش کنم !! نه تو بگو ، تا حالا شده ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – والا چی بگم ، سابقاً ما آبم که میخوردیم به دفتر ریاست جمهوری و بقیه نهادها خبرش می رسید الان دیگه نمیدونم بزرگ شدی ، چی شدی ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – نه بابا ، دیگه این مجید ، اون مجید قدیمی نیست خیالت تخت پسر خاله جون . حالا بیا بریم دوتایی بر اساس اون چیزایی که خوندیم آینه را بررسی کنیم تا زودتر از محبوبه بفهمیم این آینه مال کدوم دوره است . آی دلم میخواد یه روز بزنم رو دست محبوبه که نگو ، بخدا برام عقده شده . بیا بریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – به نظرم این آینه مربوط به 3000 سال پیشه . ببین بوی قدیما رو میده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – تو از کجا میدونی مربوط به 3000ساله پیشه ؟! تازه اگه چوبش از اون زمان بمونه یه چیزی ولی آینه بالاخره ممکنه بشکنه یا یه کم زنگ بزنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – ولی من بازم میگم ، این یه آینه 3000ساله است . یادش بخیر قدیما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا شب در مورد آینه بحث کردند . زهرا خانم هر دو را برا شام صدا زد و بچه ها رفتند که شام بخورند . سر سفره هر کسی یه موضوعی را برا بحث شروع میکرد و بقیه هم نظراتشونو بیان می کردند تا اینکه :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – راستی مامان ، بابا ، آرش یه آینه خریده که کم کمش مال 3000 سال پیشه . بخدا راست میگم ، محبوبه هم می دونه ، مگه نه محبوب ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش و محبوبه مات یه نگاه به هم می کردن و یه نگاه به مجید . مگه این پسره قول نداده بود حرفی نزنه ؟؟؟ این سئوالی بود که آرش از خودش پرسید . همه سکوت کرده بودن و کسی چیزی نمی گفت و فقط مات به مجید نگاه می کردند که یه مرتبه این قاشق و بشقاب و چنگال بود که محبوبه و آرش پرت می کردن به طرف مجید . کل سفره شام بهم ریخت و مجید بلند شد و دور تا دور اتاق می دوید و اون دوتا هم دنبالش و هر کدام سعی می کردند مجید را بگیرند . این وسط بیچاره حاج رضا و زهرا خانم که مرتب داد می زدند و سعی می کردند بفهمند موضوع چیه . خلاصه جیغ و دادی به راه افتاده بود که انگار دزد اومده تو خونه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزهرا خانم - بشینید !!! بابا یکی بگه چی شده ؟ آخه چرا اینکار می کنید . مجید بشین ، محبوب از تو بعیده . آرش !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه مرتبه حاج رضا یه داد بلند زد که همه ساکت شدند .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحاج رضا – بس کنیـــــــــــــــد . بسه بسه ، یکی بگه چی شده که این کولی بازیا رو در آوردین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموضوع چیه ؟ آینه چیه ؟ محبوبه تو یه چیزی بگو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – راستش بابا ، چیزه ، اصلاً نمی دونم چی بگم ؟ آرش تو بگو .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – هیچی بخدا حاج رضا ، ای لعنت بر مجید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – هیچی بابا ، آرش یه آینه خریده که محبوبه فهمیده خیلی قدیمیه ، گفته به کسی نگه . همین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزهرا – همین ؟! یعنی اینقدر مهمه که دوتایی افتادین به جون این بچه بی دفاع !؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا زهرا خانم این حرفو زد مجید با یه حالت لوسی چسبید به مامانش و چشماشو به نشونه آماده به گریه کرد و مثل بچه ها معصومانه نگاه می کرد به بقیه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – چقدرم که بی دفاعه . مامان بهش بگو چرا تو کاری که بهش مربوط نیست دخالت می کنه . من و آرش داشتیم در مورد آینه حرف می زدیم که این آقا همه رو دزدکی شنیده . به آرش قول داده به کسی نگه ولی الان به شما گفته فردا هم به کل دانشگاه خبر میده ، پس فردا هم به میراث فرهنگی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – راست میگه خاله جون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – من فقط موضوع آینه رو گفتم ، دیگه بهشون نگفتم یه کتابچه هم پشتش مخفی بوده و الان آرش زیر کوسن مبلش قایمش کرده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این حرفِ مجید ، دیگه هر چی شاخ تو دنیا بود رو سر آرش و محبوبه در اومد . چشماشون که دیگه کامل از حدقه در اومده بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – خاله بذار خودم بکشمش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحمله آورد طرف مجید و مجید سریع در رفت . حاج رضا آرش رو گرفت و سعی کرد آرومش کنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحاج رضا – آرش بابا ، اینقدر جوش نیار ، من و زهرا خانم که غریبه نیستیم ، اگه می خواهی چیزی رو مخفی کنی عیبی نداره اما ممکنه برات دردسر بشه ، باید با یه بزرگتر مشورت کنی یا نه ؟ حالا پسرم بگو کل قضیه چیه ؟ کاری هست که من و خاله ات بتونیم برات انجام بدیم ؟ می دونی پسرم ، تو امانتی پیش ما . من به بابات قول دادم صحیح و سالم تحویلت بدم . حالا بگو چی شده ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخلاصه آرش مجبور شد کل ماجرا رو تعریف کنه ، حاج رضا و زهرا خانم هم با دقت به حرفاش گوش می دادند و بعضی جاها هم محبوبه با آرش همراهی می کرد و مجید هم طبق معمول هر از گاهی یه تیکه می انداخت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحاج رضا – خب ما الان هممون فهمیدیم چی شده و آرش چی خریده . ولی یادتون باشه نباید به کسی چیزی بگین چون مردم ممکنه فکر کنند آرش یه عتیقه دزدیده و همه ما هم همدستش بودیم . مجید، من مادرت نیستم نازتو بکشم ، اگه به احدی حرف زدی گوشتو می برم و میذارم جلوی مادرت ، فهمیدی !! محبوبه بابا ، از تو که مطمئنم ولی تو هم زودتر برو بررسی کن ببین این عتیقه مال کدوم دوره ایه تا ببینیم چکار باید کنیم . زهرا خانم ، شما هم سعی کن به در و همسایه چیزی نگی خصوصاً به فامیل . اصلاً این راز از این خونه بیرون نمیره همگی فهمیدین ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه – چشــــــــــــــم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون شب همه چیز ختم به خیر شد و همگی مشغول تمیز کردن اتاق شدند چون سفره بطور کامل بهم ریخت و کل اتاق پر شده بود از برنج و مخلفات سفره شام . بعد از اون هم دیگه کسی اشتها نداشت چیزی بخوره جز مجید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش و مجید و محبوبه رفتند خونه آرش تا کتابچه مرموز را بررسی کنند و محبوبه هم نوشته های باستانی را ترجمه کنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – آرش یه چند روزی این کتابچه رو بده به من تا بتونم ترجمه اش کنم . بعضی خطوط را می تونم حدس بزنم ولی خطوط میخی را باید حتماً از کتابی که مخصوص همین کاره ، برا ترجمه کمک بگیرم ، برای همین وقت می بره .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش - می تونی حالا اون چیزهایی که فهمیدی را یه کم بگی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – عمــــــراً
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – چی گفتی ؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – هیچی گفتم همه سعیتو بکن ، تو می تونی ، پای آبروی خانوادگیمون در میونه آخه اگه نتونی آرش میگه چه دخترخاله بیسوادی حیف دکترا برا این حیف نون .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – اولاً که این حرف دل آقاست و نه حرف دل آرش . دوماً تا درست نفهمیدم چی نوشته به کسی چیزی نمیگم . حالا میرم خونه تا حسابی روش کار کنم . شب خوش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه کتاب را برداشت و رفت . سه روز از پیدا شدن کتابچه گذشت و تمام این مدت محبوبه بطور دائم مشغول مطالعه بود تا اینکه :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – تموم شد ، تموم شد ، بالاخره تونستم بفهمم چی تو این کتابچه نوشته شده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – خب خدا را شکر ، می دونستم تو می تونی محبوبه ، خسته نباشی ، حالا بیا بگو چی نوشته ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – آفرین ترشی نخوری یه چیزی میشی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – ساکت بی تربیت بذار ببینم محبوب چی میگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه کتاب را باز کرد و ورق به ورق برای اونا خوند :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – تو تمام صفحات به تمام خطوط مختلف درباره دختری نوشته که در یکی از اعصار تاریخی گم شده . یعنی یه جورایی در طول تاریخ باستان ، دنبال این دختر می گشتن ولی مورخین باستان هم نتونستن حتی یه سرنخ درباره این دختر پیدا کنند . اسمشو نوشتن ولی از وسط پاک شده و فقط تونستم کلمه « نا » را پیدا کنم . یعنی باید گفت اول اسمش « نا » بوده و بقیه اش پاک شده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – تو تمام صفحات کتابچه اینو نوشته ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – نه جالب اینجاست ، اینجا رو نگاه کنید ، این دیگه به خط فارسی دری میانه است و از یه آینه سحرآمیز حرف زده که می تونه پلی به گذشته باشه و جالب اینجاست که رمز عبور هم داره .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – چه خوب محبوب ، بگو پسووردش چیه بلکه بتونیم بریم تو آینه ، مثل آلیس در سرزمین عجایب مگه نه آرش ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – یه دقیقه هیچی نگو ، داره جالب میشه . ادامه بده محبوبه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – رمز عبور از این آینه نوشته شده ولی بازم نصفه است ، یعنی میشه گفت پاک شده . اینجا نوشته :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" بگو : منم محرم اسرار ، منم رهاننده نانـ ..." دیدین ! به اینجا که رسیده پاک شده . اینم به حرف نا که رسیده پاک شده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – یعنی این حرف نا ، اول یک نام دخترانه است مگه نه ؟! ولی اینجا یه کلمه « ن » هم اضافه شده که باز هم همینم نصفه است .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – دقیقاً ، دقیقاً میخواد بگه از طریق این آینه می تونیم دختر گمشده تاریخ را پیدا کنیم . اما رمز عبور نصفه پاک شده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – حالا ما نون داریم ، باید بگردیم دنبال پیاز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – ما باید ببینیم چه اسم دخترونه ای وجود داره که نان اولش هست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – آره ، باید یه کتاب اسم بخریم و بگردیم . ولی بچه ها ، دقت کردین چی گفتم ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش و مجید – چی گفتی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – گفتم که ، تو کتابچه نوشته این یه آینه سحرآمیزه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – نــــــــــــــــــــــه !!! اَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَ ، یعنی من شدم آلیس در سرزمین عجایب ؟؟!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – مجید تو رو خدا یه بار جدی باش تو زندگیت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – الان هم جدیم باور کن جون تو .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – خب ، پس بیایین بریم چند تا کتاب مختلف نامهای ایرانی را بخریم و از همین امروز شروع کنیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – آره بریم من امروز و فردا کلاس ندارم ، سایت حفاری هم نمی رم ، می تونم کمکتون کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – منم امروز بیکارم و قرار نیست برم کسی رو اذیت کنم چون حالش نیست . بریم کتاب بخریم و بشینیم کنار هم و یه اینترنت قند پهلو هم بذاریم کنارمون بگردیم دنبال دختر گمشده تاریخ .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسه تایی رفتند خیابان زند برای خرید کتاب . از چند تا از کتابفروشیها کتابهای مختلفی درباره نامهای اصیل ایرانی خریدند و برگشتند خونه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – اینجا نوشته ، روبروی آینه باید ایستاد و مستقیم تو آینه نگاه کرد و آرام این رمز را باید گفت ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما الان باید بگردیم آخر رمز را کامل کنیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر سه دنبال اسامی دخترانه بودند و به اسامی : نازنین – نارگل – ناز پری – نوشین و ... برخوردند جز نامی که نان اولش باشه . حتی تمامی اسامی باستانی دخترانه را هم گشتند ولی چیزی ندیدند . اینترنت را هم جستجو کردند ولی چیز خاصی پیدا نکردند بجز یک کلمه ، « نانار »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – بچه ها من یه چیزی دیدم ولی فکر نکنم بدرد بخوره .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه و آرش – چیه بگو شاید همین باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – نوشته نانار . به نظرتون این اسمه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – نانار ؟؟!! نمی دونم ، معلوم نیست اسم دختره یا پسر ؟! این اسم مال کدوم دوره است ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – دوره اشو وللش ، بیا امتحان کنیم شاید جواب داد زود باش آرش ، بیا برو جلو آینه وایستا و رمز رو بگو زود باش زود باش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – حالا چرا من ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – راست میگه ، بیا تو وایستا چون تو کتابچه رو دیدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – خب ، تو ترجمه اش کردی و فهمیدی چی به چیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – نه ، اونی که پیداش کرده باید وایسته . بیا زود باش ، دلم رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – دِ بیا برو وایستا ، همش ناز میکنه ، نیگاه قیافشو !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش رفت جلوی آینه ایستاد و آرام و شمرده گفت : منم محرم اسرار ، منم رها کننده نانار .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچ اتفاقی نیفتاد و آرش دوباره تکرار کرد . مجید و محبوبه هم به نوبت امتحان کردند ولی باز هیچ اتفاقی نیفتاد . خلاصه سه تایی ناامید رفتند یه گوشه نشستند و هر کی یه نظری میداد . مجید که دیگه نمی تونست جدی باشه بچه ها را به جوک دعوت کرد . خلاصه ساعتها نشستند و جوک گفتند و خندیدند اما غافل از این بودند که موجی آینه را گرفته بود . بله ، آینه مواج شده بود و بچه ها هم متوجه نشده بودند که داره یه اتفاقاتی می افته . مجید بلند شد و همینطور که جوک تعریف می کرد به صورت نمایشی هم انجام میداد ، محبوبه و آرش هم غش کرده بودند از خنده . مجید همینطور که حرف میزد برگشت سمت آینه که متوجه چیزی شد :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – خب داشتم می گفتم ، همینکه جناب غضنفر رفت پیش مادرش ... (مجید ثابت شد)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – خب ، چی شد ؟ چرا خشکت زده ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – دیوونه چرا خشکت زد بقیه اشو بگو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – ب ... ب... بچه ... ها . آ.. آین... هـ . آینه ، آینه ، بچه ها آینه . یا شاهچراغ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید اینو گفت و سریع پرید پشت یکی از مبلها قایم شد . محبوبه و آرش فکر کردند بازم مجید داره فیلم در میاره و می خندیدند و صداش می زدند . آرش برگشت به آینه نگاه کرد که اونم در جا خشکش زد . محبوبه متوجه آرش شد و یه نگاه به آینه کرد و چیزی که دید غیر قابل باور بود . یه نفر داشت از درون آینه می اومد بیرون .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – خدای من ، این ... این غیر قابل باوره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا توجه به اینکه محبوبه یه باستان شناس بود و در این حرفه اولین شرط داشتن شهامت و شجاعته ، خیلی با احتیاط و آروم رفت طرف آینه . یه دختر با موهای بلند مشکی ، لباس بلندی با نقشهای رنگارنگ و شلواری که زیر لباس بلندش پوشیده بود اومد بیرون . سرش را پایین انداخته و موهای بلندش که باز بودند روی صورتش را پوشانده بود . خیلی آرام ایستاده بود و حرکت نمی کرد ، دیدن این صحنه آدم را یاد فیلم حلقه می انداخت و اون دختر مرموزی که با همین هیبت از درون چاه بیرون می اومد و باعث ترس و مرگ میشد . محبوبه یه کم به خودش مسلط شد و ازش پرسید :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – اسم شما چیه ؟ چجوری اومدین بیرون ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختر سرش را بالا گرفت ، طوریکه موهاش از روی صورتش کنار رفت و محبوبه تونست چهره اش را ببیند . دختر صورتی گرد با چشمان سیاه درشت داشت ، ابروهایش به طرز زیبایی پیوندی و کمانی بودند ، لبهایش ظریف و مینیاتوری بود . پوستش سفید و گونه هایش گل انداخته بود . هیچ آرایشی نداشت و میشه گفت چهره یه دختر ایران باستان را داشت . دخترک لبخند شیرینی زد و با زبان ایران باستان حرف زد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختر – اناما نانارسین ایس . (نام من نانارسین است)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – مانا ... مانا محبوبه ایس (منم محبوبه هستم)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختر همینطور خیره به محبوبه و اطراف نگاه میکرد . محبوبه نمی دونست باید چکار کنه چون فقط چند کلمه باستانی را می تونست صحبت کنه و حالا اصلاً نمی دونست آیا این دختر زبان فارسی فعلی را می داند یا نه ، برای همین با تردید به زبان فارسی امروزی ازش پرسید :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – شما کی هستین ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختر – نانارسین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – تو زبون منو فهمیدی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختر – هان !؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – گفتم تو فارسی می فهمی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختر جوابی نداد . محبوبه یه نگاه به اطراف انداخت و دید آرش مثل جن زده ها یه گوشه نشسته و فقط نگاه می کنه و مجید هم که کلاً خودشو گم و گور کرده و معلوم نیست کجا رفته . محبوبه کتابچه را برداشت و ورق زد تا شاید بتونه مطلبی پیدا کنه که یه مرتبه جمله ای نظرش را جلب کرد . " ای آینه من خواهان تغییرات هستم ". محبوبه رو به آینه ایستاد و همین جمله را تکرار کرد و بعد از دختر پرسید :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – تو زبان فارسی بلدی ؟ می فهمی من چی میگم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختر – آری ، من نانارسین هستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – وای خدای من ، آینه باعث شد زبانش تغییر کنه . آرش ، مجید بیایین بیرون ، زود باشین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش و مجید یواش یواش اومدن کنار محبوبه وایستادند . مجید خودشو چسبوند به آرش و هر دو با ترس به نانارسین نگاه می کردند . نانارسین لبخندی زد و اومد طرف اونا و با شگفتی گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانارسین – من از دیدار شما بسی خوشوقتم . من شاهزاده نانارسین هستم ، مرا چگونه یافتید ؟ من الان در کدامین سرزمین بسر می برم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – ما هم از دیدنت خوشحالیم و شگفت زده شدیم . من محبوبه هستم ، این برادرم مجیده و این هم پسرخاله مان آرش. بچه ها به نانارسین سلام کنید ترس نداره .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – ما چاکریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – خوش اومدی نانارسین . میشه بگی از کجا پیدات شد ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانارسین – پیدام شد ؟ شما مرا فرا خواندید ، من درون اتاق خود بودم و به فکر تدارک مراسم هیش خویش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید که دیگه ترسش ریخته بود و کم کم پر رو شده بود گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – اوهو ، ببین چجوری حرف می زنه . مراسم هیش خویش ، چه حرفها ، این یعنی چی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – هیش یعنی ازدواج . وای ما یه عروس رو از تونل زمان بیرون کشیدیم . بدبخت شدیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – اهل کجا هستی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانارسین – هل تَمتی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – منظور آرش اینه که از کجا اومدی ؟ اهل کدوم شهر یا کشور هستی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانارسین – هل تَمتی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – محبوبه فکر کنم اسم کشورش هل تمتی هست چون میفهمه ما چی ازش می پرسیم و داره اسم کشورشو میگه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – شما مگه تاریخ نخوندین ؟؟؟ خب حدس بزنید این کدوم کشوره .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – ما تازه ترم سوم هستیم . تو که باستان شناسی بگو اسمش چیه ! خیر سرت داری دکترا هم می خونی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – مسخره نکنید خوشم نمی یاد . حالا که دارم دکترا می گیرم دلیل نمیشه که عالم دهر باشم ، خب نمی دونم این هل تَمتی کدوم کشوره .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – حیف این همه وقت که برا خودت گذاشتی اگه دیپلم می گرفتی و شوهر می کردی خیلی بهتر بود تا اینکه بری دکترا بخونی و هیچی حالیت نباشه ، تازه ترشیده هم شدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – مجید بخدا می زنم ناکارت می کنم بدبخت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – منو می ترسونی ! بیا جلو ببینم چکار می کنی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرگیری بین خواهر و برادر بوجود اومد که نانارسین بیچاره با ترس به اونا نگاه می کرد . آرش سعی داشت از هم جداشون کنه و بینشون ایستاده بود تا اینکه نانارسین طاقت نیاورد و بلند گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانارسین – من از کشور هل تمتی هستم یعنی سرزمین خداوند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – عزیز من مشکل ما اینه که نمی فهمیم این کشور تو کجاست و مال کدوم دوره تاریخی است ؟؟!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانارسین – من شاهزاده این سرزمین هستم ، دختر پادشاه بزرگ اونتاش ناپیریشا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه –اونتاش ناپیریشا ؟! من باید برم ، یه حدسی دارم می زنم ولی باید مطمئن بشم . شما سرگرمش کنید من الان میام ؛ فکر کنم اهل کشور عیلام باشه ، ولی باید مطمئن بشم ، بر می گردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – محبوبه ، محبوبه . اِ رفت . خب مجید حالا باید چکار کنیم ؟ چجوری سرگرمش کنیم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – دختر جون بیا بشین اینجا کنار من ببینم چند سالته ، اسمت چه خوشگله مثل خودت الهی دورت بگرده این آرش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانارسین تو یه نظر به مجید اعتماد کرد و سریع رفت روی مبل کنار مجید نشست . مجید هم دست رو موهاش می کشید و مثل اینکه یه دختربچه را نوازش می کنه و صداشم نازک و ریز کرده بود و با نانارسین صحبت می کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – خب ، حالا به عمو بگو چند سالته ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانارسین – 15 بهار را پشت سر گذاشتم . قرار است بزودی با شاهزاده هانه وصلت کنیم . ولی اکنون من در کنار شما هستم و نمی دانم چه بر سر زندگی ام خواهد آمد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – الهی دورت بگردم ناراحت نشو خودم می برمت پیش هانه جون تا بتونی عروسی کنی خوشگلم . حالا بگو ببینم اسم مادر خوشگلت چیه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانارسین – ملکه ناپیراسو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – به به ، اسمشم مثل خودش قشنگه ، ماشالله .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – مجید بسه این چه طرز حرف زدنه ، مگه نمی بینی شاهزاده است ، درست صحبت کن . اصلاً لازم نکرده بیا نانارسین خانم ، بیا بشین پیش خودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانارسین اینبار رفت پیش آرش نشست . آرش یه نگاه به نانارسین انداخت و پرسید :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – شاهزاده خانم ، شما می دونی در چه سالی هستی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانارسین – نه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – الان سال 1392هجری شمسی است . این یعنی سالها پس از دوره باستان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانارسین – دوره باستان ؟ این کدام دوره است ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – دوره ای که شما در اون زندگی می کردین ما بهش میگیم دوره باستان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – نگاه تو رو خدا ، دختره رو از من گرفت که خودش باهاش دوست بشه . دوست دخترتون مبارک آرش خان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانارسین – دوستِ دختر ؟! من دوستِ دخترِ آرش هستم ؟ آرش که همسر ندارد ! دارد ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید در حالیکه دستش روی شکمش بود به شدت می خندید و با انگشت به آرش اشاره می کرد و میگفت چه بامزه ، نانارسین دوستِ دخترِ آرش است هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاه ا بدو دخترتو صدا بزن هاهاهاهاهاهاهاهاها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – رو آب بخندی مجید خان . بیا نانارسین خانم ما به این میگیم آب نبات چوبی ، خیلی خوشمزه است بخور تا من برم به حساب این بچه پررو برسم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانارسین آب نبات چوبی را از آرش گرفت و گذاشت تو دهانش و با چشیدن طعم آن اینقدر خوشش اومد که دیگه یادش رفت کجاست و مشغول لیسیدن آب نبات شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه سریع برگشت و با شگفتی گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – آرش ، مجید هر دوتاتون بیایین .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبچه ها سریع رفتن کنار محبوبه و محبوبه هم جوری که نانارسین متوجه نشه شروع کرد به توضیح دادن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – بچه ها ، هل تمتی نام دیگر تمدن عیلامه ، زمانیکه مردم عیلام کشورشون را پایه گذاری کردند نام اونجا را هل تمتی یعنی سرزمین خداوند گذاشتند و کشورهای دیگه اونا را عیلامی می خواندند . این مربوط به دوره عیلام کهن هست . در حدود سال 1500 پیش از میلاد، فردی به نام کیدنوئید نخستین سلسله این دوره را تاسیس کرد. مشهورترین پادشاه سلسله کیدنوئیدها فردی به نام تپتی آهار بود که آرامگاه بزرگ او با دروازه ای به شکل طاق هلالی، در بالای محوطه باستانی هفت تپه(شوش) کشف شده است.با مرگ تپتی آهار قدرت به دست سلسله جدیدی به نام ایگی هالکیدها افتاد. پنجمین پادشاه این سلسله فردی بود به نام اونتاش ناپیریشا که در حدود سال 1250 پیش از میلاد، شهر و معبد بزرگ چغازنبیل را برای پرستش خدای بزرگ عیلامی یعنی اینشوشیناک ساخت. اونتاش ناپیریشا علاوه بر ساخت معبد چغازنبیل، شهر شوش را هم بازسازی کرد. او چند بار از ضعف حاکمان بابل استفاده کرد و با حمله به شهر های بین النهرین، غنائم بسیاری با خود به شوش آورد. طی بیست سال سلطنت این پادشاه، عیلام از انزوای تاریخی خود بیرون آمد و به قدرتی بزرگ در منطقه تبدیل شد. نانارسین دختر همین پادشاهه و باید بگم نانارسین اهل عیلام دوره میانه هست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – این یعنی چی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – یعنی بهتون تبریک میگم ، دوست دخترتون بجای یکسال ، 6000 سال از شما بزرگتره . فقط خدا زده تو سر مهرداد که دوست دخترش یکسال ازش بزرگتره ؟! واقعاً که ، راست گفتن دنیا دارِ مکافاته . تو هم اینقدر پشت سر مهرداد حرف زدی تا خدا بهت یه دوست دختر 6000 ساله داد هاهاهاهاهاهاهاهاها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبچه ها همینطور که حرف می زدند یه مرتبه صدای تق شکستن چیزی اومد و همه برگشتند و نگاه کردند و دیدن نانارسین با دندون آب نبات را داره می شکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – اینجوری نشکن دندونت می شکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – آره راست میگه ، حداقل 6000 سال قدمتشه حیفه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد رو کرد به آرش و گفت : عامو این خود دایناسوره ، هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – رو آب بخندی با این خنده هات . حالا باید چکار کنیم ؟ چجوری به حاج رضا و خاله زهرا درباره نانارسین بگیم ؟ اصلاً چجوری برش گردونیم به دوره خودش ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – نمی دونم ، فقط می دونم گرفتار شدیم . باید یه مدت نگهش داریم تا ببینیم چه راهی می تونیم پیدا کنیم . من یه چند وقتی کتابچه رو مطالعه می کنم تا ببینم چی دستگیرم میشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – محبوبه جان ، این شما و اینم کتابچه ، برو ببینم چکار می کنی . راستی حالا نانارسین باید کجا باشه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – خب آرش جون خونه خودت دیگه ، خونه ما که جا نداره ، تازه تو یه اتاق دیگه هم داری ببرش تو اون اتاق وسایل هم هر چی خواستی خودمون براش می خریم . آخ چه کیفی میده سر کردن با یه دوست دختر 6000 ساله هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاه اها خدا صبرت بده ، باید از اول بهش همه چیز یاد بدی هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره تصمیم بر این شد که نانارسین تو خونه آرش بمونه و یکی از اتاقها رو براش مرتب کردن چون هر چی باشه شاهزاده عیلام بود و احترامش هم واجب . از همون لحظه به بعد محبوبه فقط با لفظ بانوی من صداش می کرد ، آرش بهش نانارسین می گفت ولی مجید نانا صداش می کرد . می گفت این راحترین اسمه . شب قرار شد نانا رو ببرن به حاج رضا و زهرا خانم معرفیش کنند و چون اونا هم رازدارهای خوبی بودند آرش مطمئن بود که به کسی چیزی نمیگن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزهرا خانم – اوا ، مگه ممکنه از تو آینه یه دختر بیاد بیرون و بعد معلوم بشه چند هزار سال پیش زندگی میکرده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحاج رضا – با عقل جور در نمیاد . درسته ما دیپلم قدیم هستیم اما دیگه نادون نیستیم بچه ها .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – بخدا بابا راست میگیم . بیا یه نگاه به این کتابچه بندازین . اینجا در مورد این قضیه همه چیز نوشته شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحاج رضا – والا چی بگم ؟ حالا یه مدت همینجا باشه تا پدر و مادرش پیدا بشن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزهرا خانم – اسمش چی بود ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – نانارسین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزهرا خانم – چه سخته کاش یه ملیحه ای ، زهره ای ... چیزی اسمش بود ، اینجوری راحت تر میشه صداش کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا گفتن این حرف زهرا خانم ، همه زدن زیر خنده ، آخه تو دوره ایران باستان اسامی زهره و ملیحه که وجود خارجی نداشت . زهرا خانم واقعاً زن مهربون و نازنینی هست .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir******************************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – بفرمایید بانوی من ، اینا چند دست از لباسای منه امیدوارم اندازتون باشه ، همشون تمیز و راحت هستن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانا – ممنون محبوبه ، شما بسیار مهربان هستید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – قابلی نداره بانو ، شما هر چی که خواستید بگید ، سریع براتون مهیا می کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانا – می شود من نیز مانند شما صحبت کنم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – الان که دارید فارسی صحبت می کنید !!؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانا – نه مشتاقم بمانند مجید صحبت کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – هیچکی هم نه ، اونم مجید ؟؟!! ای که خدا چقدر محکم زد تو سر تمدن عیلام باستان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه ریز خندید و آرش هم با این حرف خودش خنده اش گرفت . اینطور که معلوم بود ، نانا از رفتارهای مجید بیشتر از بقیه خوشش اومده بود . حالا باید دید چه چیزهایی می خواد از مجید یاد بگیره . نانا لباسهایی که محبوبه بهش داد ، پوشید ، قد و هیکلش خیلی بزرگتر از یه دختر 15 ساله بود چون او یک دختر ایران باستان بود و در آن زمان ایرانیها قد بلند بودند و از نظر هیکل درشت و قوی . نانا 15 ساله بود اما قدش نسبتاً بلند بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه هم قد بلند و هم لاغر بود و یه جورایی لباساش برای نانا اندازه میشد . بجز لباس ، وسایل دیگه ای هم در اختیار نانا گذاشتن، زهرا خانم یه دست رخت خواب نو و تمیز براش آماده کرد ، حاج رضا هم یه تخت براش خرید و یکی از اتاقای خالی خونه آرش را براش آماده کردند . خلاصه همه چیز برای نانا آماده شد تا بتونه یه مدت پیش اونا زندگی کنه . مجید هم بیکار ننشست و وقتی فهمید نانا از رفتارها و حرف زدنش خوشش اومده از خدا خواسته بهش طرز عامیانه حرف زدن را یاد داد . نانا استعداد خوبی برای یادگیری داشت و خیلی سریع یاد گرفت چجوری عامیانه صحبت کنه ولی هنوز هم معنی بعضی چیزها را درست نمی فهمید . محبوبه هم بیشتر وقت خودشو صرف مطالعه کتابچه می کرد و چون نانا سواد داشت بعضی نوشته ها را میداد تا براش ترجمه کنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزندگی آرش عوض شد ، دیگه خونه خلوت نبود و حالا یه مهمان عجیب تو خونه اش بود و این یه کم معذبش می کرد . در عوض مجید بسیار بسیار راحت و خودمونی با نانا رفتار می کرد . بقیه اهالی خونه هم دیگه نانا صداش می زدند . نانا خیلی زود تو دل همشون جا باز کرد . جالب اینجا بود که کم کم نانا مثل مجید شیطون شد و کارهای شیطنت آمیز کم و بیش ازش سر میزد و همه این کارها را زیر نظر استادش مجید انجام میداد . از غذاهای امروزی خوشش می اومد ، عاشق بستنی و فالوده بود و هر روز دوست داشت کیک بخوره ، بیرون که می رفت باعث شرمندگی و خجالت آرش و بقیه می شد . یه بار چهارتایی رفتند خواجوی کرمانی ، نانا اینقدر بابت اون مکان و آدمای جور وا جور شگفت زده شده بود که آبروی بچه ها را برد و مردم با تعجب به اونا نگاه می کردند . یه بار هم بردنش شهربازی ، اینقدر از اونجا خوشش اومده بود که حاضر نمیشد برگرده خونه و بزور بردنش خونه . مجید گاهی وقتها که آرش نبود ، نانا رو می برد خونه خودشون و رقص یادش میداد و نانا هم با حرکات بامزه می رقصید و وقتی آرش و محبوبه از این کار مجید باخبر شدند خونه رو براش ناامن کردند .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – مجید بی شخصیت ، خودت که ادب نداری چرا این دختر بدبخت رو مثل خودت بی شخصیت می کنی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – دفعه آخرت باشه حتی از کنار نانا رد میشی . بدبخت این یه دختر ایران باستانه این چیزها رو نداشتند میفهمی یا حالیت کنم ؟ خب اگه برگرده که رفتاراش مایه خجالت شاه و ملکه است
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – بابا به کی بگم ، خودش خیلی دوست داره ، ازم درخواست کرد و منم دیدم زشته رو شاهزاده مملکت بندازم زمین برا همین بهش رقص یاد دادم ، تازه اون که برگرده دوباره میشه یه دوره تاریخی که یه زمانی بوده و تموم شده ، دیگه کی وقت می کنه زنده بشه و برا بابا مامانش برقصه ؟!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – اِ مجید مواظب باش چی میگی ! بانوی من ، شما رقصیدنو کجا دیدین ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانا – مجید رقصید ، منم دیدم ، خوشم اومد . گفت بیا برقص و به من هم یاد داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – دیدی مجید خان ! دیدی کرم از درخته !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – حالا همه چیز رو ول کردین و گیر دادین به این . من هزارتا چیز خوب خوب یادش دادم اونا به چشمتون نیومده ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – مثلاً چی یاد دادی ؟ یکیشو بگو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – نانا داره مثل خودمون حرف می زنه ، یادش دادم اگه بیرون میره چجوری رفتار کنه ، به چی دست بزنه و به چی دست نزنه ، اوووووووووو کلی چیزای دیگه یادش دادم که وقتی خونه شون رفت مامانش نگه بعد از چند وقت که غیبت زد حالا چرا دست خالی برگشتی ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – نانا ، بیا برین خونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانا – نه میخوام پیش مجید بمونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – بیا بریم یه چیز خوشمزه برات خریدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانا – باشه اومدم ، مجید من رفتم بوس بوس بوس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – ای مجید فدای بوسای تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش و محبوبه – مجیــــــد ، دیگه ریختن خونت حلال شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش ، از همه خداحافظی کرد و نانا را هم برد خونه . از تو یخچال یه پاکت شیر توت فرنگی بیرون آورد و داد دست نانا :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – بیا بخور ، شرط می بندم تا حالا از اینا نخوردی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانا – این چیه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – شیر توت فرنگی . از شیر و میوه توت فرنگی درست شده ، خیلی خوشمزه است
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانا شیر رو خورد و خیلی خوشش اومد و یکی دیگه خواست . اصولاً از هر چیزی که خوشش می اومد بازم می خواست بخوره و این آرش و محبوبه رو نگران میکرد چون نانا باستانی بود و ممکن بود برا سلامتی اش خطرناک باشه . آرش یه پاکت شیر عسل هم داد و نانا از این یکی هم خوشش اومد و یکی دیگه خواست . آرش بهش شیر کاکائو داد و بازم خواست ، بهش شیر خالی داد و بازم خواست ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – بسه دیگه نانا چقدر شیر می خوری ، برا دفعه بعد هم بذار نباید که همشونو تموم کنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانا – من از این شیر خوشم اومده ، میخوام خیلی بخورم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – نانا ، تو دوره شما شیر هم هست ؟ یعنی منظورم اینه که شما چه خوراکهایی می خورید ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانا – شیر هست ولی فقط پادشاه و جانشینش می توانند شیر بخورند . ما خیلی کم می خوریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – واقعاً ؟ این که خیلی ظالمانه است ، شیر یه ماده بسیار مقوی است که برای سلامتی بدن لازمه ، چجوریه که شما با وجود اینکه شاهزاده هم هستین بازم خیلی کم مصرف می کنید ؟ ملکه چی ؟ اونم می خوره ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانا – ملکه به هنگام بارداری باید روزی چند کاسه شیر بخورد ، چون اگر فرزند پسر در شکم داشته باشد لازم هست که پسری قوی بدنیا بیاورد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – مردم عادی چی ؟ اونا هم شیر می خورند ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانا – اونا خوراک اصلیشون شیر و نان گندم هست . اونا حیواناتی مثل گاو ، گوسفند و بز دارند که از شیر آنها استفاده می کنند .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – نانا ، شما میان وعده غذایی هم دارید ؟ منظورم اینه که قبل از غذا یا بعد از غذا چیزی هم می خورید ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانا – ما از میوه های باغ قصر می خوریم . بعد از غذا چیزی نمی خوریم اما قبل از غذا میوه زیاد می خوریم چون برای سلامتی و زیبایی بدن لازمه . من همیشه بعد از غذا به همراه دایه ام به باغ قصر می رویم و قدم می زنیم . پدرم هم همیشه بعد از غذا یا به همراه مادرم و یا به همراه وزیر به باغ مخصوص خود می روند و قدم می زنند .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – چه جالب ! ولی ما این موارد را اصلاً رعایت نمی کنیم . بعد از هر وعده غذایی فقط می خوابیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش فهمید بهترین زمان برای دانستن شیوه زندگی در ایران باستان نصیبش شده و برای همین فکر کرد که بهتره تا می تونه از نانا درباره شیوه زندگی اونا بپرسه تا به معلوماتش اضافه بشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – نانا ، در کشور شما عیلام ، دختر بهتره یا پسر ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانا – پسر همیشه به عنوان جانشین پدر هست ولی دختر به عنوان محرم اسرار پدر بسیار دوست داشتنی است . قرار بود من با شاهزاده هانه ازدواج کنم ، پدرم ایشان را برای ازدواج با من مناسب می دانند .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – تا حالا دیدیش ؟ دوستش داری ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانا – یک بار که به همراه پدر و مادرم به شکارگاه رفته بودیم ، شاهزاده هم به همراه ندیم و وزیر دربارشان دعوت بودند . پدرم شاهزاده را دید و برای ازدواج با من پسندید و از پدرش خواست تا برای اتحاد و دوستی این ازدواج سر بگیره . شاهزاده هانه بسیار زیبا و قد بلند هستند و وقتی بر روی اسب می نشینند کسی حاضر نیست جلوتر از او اسب براند چون همه برایشان احترام زیادی قائل هستند . ما فقط دو بار با هم صحبت کردیم . من از او خوشم می آید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – چه جالب ! راستی تو برادر نداری ؟ جانشین پدرت کی هست ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانا – نه ، من برادری ندارم اما پسر عموی من از الان برای جانشینی انتخاب شده . نامش کیدین هوتران هست ، او پسر مغرور و جاه طلبی است ، می ترسم قبل از مرگ پدرم ، شورش کند و تخت سلطنت را تصاحب کند . مادرم ملکه زیبایی است و ممکن است او را هم تصاحب کند .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – یعنی زن عموی خودش ؟ مگه همچین چیزی ممکنه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانا – در سلسله های گذشته عیلام چنین اتفاقاتی رخ داده ، یعنی تخت سلطنت به همراه ملکه تصاحب میشده . مادرم همیشه در معبد خدایانِ اینشوشیناک ، ناپیریش و کیریشیا در حال دعاست و از اینکه بدست کسی بیفتد نگران هست .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – راستی نانا ، شما عبادتگاه هم دارید ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانا – بله داریم ، ما در شهر شوش زندگی می کنیم ، پدرم بعد از اینکه پادشاه شد زیگورات جغازنبیل را بنا کرد و با این کارش خداوند بزرگ اینشوشیناک را از خودش خشنود کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – اِ چه جالب ، پس پدر تو جناب اونتاش ناپیریشا معبد چغازنبیل را ساخت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانا – معبد نه ، زیگورات .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – پس زیگورات به معنی معبد هست . نانا ما به این زیگورات شما میگیم معبد یعنی در زبان فارسی امروزی به لفظ معبد تغییر پیدا کرده . راستی شما به چه خطی می نویسید ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانا – خط ما میخی عیلامی است
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – با خط میخی هخامنشی فرق داره ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانا – هخامنشی ؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – آهان یادم رفته بود شما عیلامی هستید . ببین چند قرن بعد از شما سلسله هخامنشی روی کار میاد و میشه گفت دیگه از حکومت عیلام دیگه اثری نمی مونه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانا – چی ؟؟؟ یعنی همه ما نابود میشیم ؟ وای خداوند بزرگ چی می شنوم . یعنی پدر و مادرم و حتی خود من نابود می شویم ؟ نه نه نه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – عجب گندی زدم . نه نانا گفتم که چند قرن بعد از شما نه الان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه هر بدبختی بود آرش ، نانا رو آروم کرد و به قول معروف پشت دستشو داغ کرد که دیگه تاریخ بعد از عیلام را برای نانا تعریف نکنه . خلاصه همه چیز با یه پاکت دیگه شیر تموم شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح روز بعد آرش کلاس داشت و محبوبه هم رفته بود دانشگاه ، مجبور شد نانا را بسپارد دست مجید . با کلی سفارش و دستورات تربیتی که به مجید داد ، رفت دانشگاه ولی همچنان ته دلش آشوب بود چون اصلاً به این مجید ، اعتمادِ تربیتی نداشت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – خب نانا جون بیا تعریف کن ببینم دیشب با آرش چکار می کردین ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانا – از کشورم براش تعریف می کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – دِ نَ دِ ، قرار نشد که آرش ازت معلومات بکشه و به منم هیچی نگه . حالا در مورد چی ازت می پرسید ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانا – هیچی ، ازم پرسید ما تو قصر چکار می کنیم . راستی مجید ، تو همه چیز در مورد عیلام می دونی ؟ آخه اینجور که فهمیدم شما از ما خیلی جلوتر هستید . میشه برام بگی این هخامنشی چیه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – والا عرضم به حضور مبارک خوشگلت ، این هخامنشی یه سلسله فوق العاده در تاریخ ایرانه . زنده باد کوروش کبیر ، زنده باد داریوش کبیر ، زنده باد ایران ، زنده باد ایران ، مرده باد اسکندر . مرده باد داریوش سوم که مثل ماست حکومت کرد و بعدش کشور و اهل و عیالشو داد دست اسکندر و رفت . زنده باد ایران ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراوی – باز این جوگیر شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – به تو چه ؟ دلم میخواد . زنده باد ایران
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراوی – جواب سئوال نانا رو بده خواننده ها منتظرند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – مگه چی گفت ؟ یادم رفت ، نانا چی گفتی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانا – گفتم این هخامنشی چیه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – عرضم به حضورت ، بعد از عیلام سلسله ماد روی کار میاد و بعد از ماد هم هخامنشیان قدرت را بدست می گیرند .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانا – عیلام چی میشه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – هیچی دیگه سلسله عیلام بدست آشور بانی پال ، قلع و قمع میشه و اونم یه مدت کوتاهی حکومت می کنه و بعد بدست گروهی به فرماندهی دیااکو نابود میشه و بعدش سلسله ماد میاد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانا – چی ؟ میخوای بگی همه ماها بدست آشور بانی پال نابود میشیم ؟؟ ما کشته میشیم ؟ همه مردم عیلام کشته میشن ؟ نه نه غیر ممکنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – خب تاریخ همینه دیگه عزیزم . تو الان مُردی و استخونات تو موزه است و منم یه روزی می میرم و استخونام میره تو موزه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانا بعد از شنیدن حرفهای مجید تا زمانیکه آرش برگشت حسابی گریه کرد . هیچکس و هیچ چیز نتونست آرومش کنه ، حتی زهرا خانم هم نتونست . آرش وقتی برگشت و متوجه این موضوع شد ، کارد بهش می زدی خونش در نمی اومد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – آخه پسره نفهم ، چرا تاریخ عیلامو اینجوری برای نانا تعریف کردی سنگدل ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – من چه می دونستم این بی ظرفیته ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – بی ظرفیته ؟ دِ آخه نفهم ، یکی به تو رُک و راست بگه خودت و خانواده ات چجوری نابود میشین چه حالی بهت دست میده هان !؟ این دختر مالِ این دوره نیست ، از گذشته اومده ، از تاریخ خبر نداره ، چرا بهش گفتی ؟ مگه منو محبوبه کلی سفارش نکرده بودیم که چیزی بهش نگی ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – حالا اینا رو ولش کن ، آرش ، دقت کردی چه اتفاق نادری تو خانواده ما افتاده ؟! یکی از تو آینه اومده بیرون و داره با ما زندگی میکنه ، اونم از گذشته اومده ، مثل تو این فیلمهاست مگه نه ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – مجید ، حرف رو عوض نکن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – آرش بیخیال عامو ، بذار خودم برم سه سوته آرومش میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – برو خودت درستش کن ، والا آمریکا و اسرائیل نباید از انرژی هسته ای ما بترسن ، اونا باید از وجود تو بترسن که از بمب اتم خطرناکتری .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید- چاکر داش آرشم هستیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید رفت کنار نانا و معلوم نشد چی گفت که نانا گریه اش قطع شد و خندید و بعد دوتایی رفتند تو آشپزخونه و صدای خنده هاشون در اومد . محبوبه نگران اومد کنار آرش و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحبوبه – خب ، چی شد ؟ بانو آروم شد ؟ چقدر این مجید نادونه بخدا . آخه کی میاد به یه آدم بی خبر از همه جا این حرفها رو بزنه . تازه بانو از حرفهاش که معلومه عاشق پدر و مادرشه . طفلک بانو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – مجید خودش خراب کرد و حالا چنان درستش کرده که بیا و ببین . نگاه ! چطور داره صدای خنده هاشون میاد . صدای خنده نانا بلند تر از مجیده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – خب نانا جون ، دیدی گفتم این چیزایی که برات تعریف کردم این آرش لعنتی از خودش در آورده بود و تو کتاب نوشته بود . عیلام شما سر جاشه و کسی هم نتونسته نابودش کنه . بذار سر فرصت یه آشی برای آرش بپزیم که یه وجب روغن روش باشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانا – یعنی آرش به دروغ بهت گفته که عیلام بدست آشور بانی پال نابود میشه ؟ آرش چطور می تونه کتاب تاریخ دروغی بنویسه ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – آره همینو بگو . اصلاً این پسره چشم سفید کی وقت کرده بود یه کتاب درباره تاریخ عیلام بنویسه و چاپش کنه ؟! تازه نوشتن کتاب تاریخی کلی سواد می خواد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو رو خدا می بینید ! مجید به دروغ به نانا گفت آرش یه کتاب تاریخی نوشته و گفته که عیلام بدست آشور بانی پال نابود میشه . آرش بیچاره رو دروغگو جلوه داد اما خودشو خراب نکرد . مجید خدا ازت نمی گذره این همه دروغ میگی . یادت رفته سزای دروغ در ایران باستان چی بود ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – تو چکار به این کارا داری ؟ داستانتو تعریف کن . اصلاً مگه دروغ استخون داره که تو گلوم گیر کنه ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراوی – حالا ببین چطور استخونش تو گلوت گیر کنه آقا مجید !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – حرف نباشه برو ادامه داستان رو تعریف کن ، بذار ما هم به کارمون برسیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراوی – باشه خود دانی ، نگی چرا نگفتی ؟ خب ادامه داستان ؛ مجید و نانا از آشپزخونه اومدن بیرون و رفتن کنار بقیه . زهرا خانم با دیدن لبخند نانا دلش شاد شد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزهرا خانم – الهی شکر که داری میخندی مادر . نمی دونی چقدر ناراحت بودم دیدم داری گریه میکنی دلم ریش شده بود ، دیگه اینجوری گریه نکنی عزیزم که طاقت دیدن اشکاتو ندارم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانا – ممنون شما مثل مادرم مهربان هستین . من شما رو دوست دارم ، محبوبه را هم دوست دارم ، بابا رضا حاجی را هم دوست دارم ، آرشم دوست دارم ، مجیدم دوست دارم ، همتونو دوست دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – چقدر دوست میداری ، گُمپِ گُلُم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه خندیدن و خلاصه ساعات شادی را سپری کردن و عصر حاج رضا به همه پیشنهاد داد دسته جمعی برن بیرون و حسابی خوش بگذرونند . اون روز همه روز خوبی را سپری کردند و تا ساعت 10 شب بیرون از خونه بودن اما شب که برگشتن دست مجید برا آرش رو شد و خلاصه آرش حسابی مجید رو تنبیه کرد. تا اون باشه حرفی را به دروغ به آرش نسبت نده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجید – خوشی از تو دماغم در اومد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح روز بعد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – پاشو نانا ، لنگ ظهره . چقدر میخوابی دختر ، قبلاً اینجوری نبودی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانا – بذار بخوابم ، مجید میگه تا جوونی حسابی بخواب ، هم شاد میشی و هم برا پوستت خوبه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – این مجید از تنبلی تو فامیل معروفه ، تو گوش نده بلند شو تا یه دختر خانم زرنگ و خوب باشی . پاشو برات امروز شیر توت فرنگی آماده کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانا – آخ جون شیر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانا به سرعت به طرف میز صبحانه رفت و با خوشحالی مشغول خوردن شیر شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – میگم ، تو ایران باستان رسم نبوده بعد از بیدار شدن یه آبی به دست و صورت بزنند یا فقط این برا ایران معاصر رسم شده ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانا – آب بزنم به صورتم ؟ چطوری ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – یعنی بری دستشویی و صورتتو بشوری و مسواک بزنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانا – آهان ، خب لگن تو اتاقم نبود که بخوام بشورم . چوب سدر هم نبود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – نانا خانم ، الان دیگه یه مکان برا شست و شو هست و یه وسیله ای بنام مسواک هم هست که می تونی دندوناتو باهاش بشوری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانا – باشه برو برام آماده کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – پاشو بیا برو دستشویی حالمو بهم زدی . از بچگی بهمون یاد دادن صبح که بیدار میشیم چون شیطون تو چشم و دهانمون فلان کار کرده باید صورت و دهانمونو بشوریم وگرنه حالمون بهم میخوره .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانا بعد از شست و شو اومد نشست پشت میز که چشمش به تلویزیون افتاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانا – آرش این چیه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – تلویزیون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانا – چکار میکنه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – همه چیز نشون میده . میخواهی ببینی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانا – آره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش تلویزیون رو روشن کرد و با خودش گفت چطور تا حالا مجید اینو بهش نشون نداده بود !! آرش کانالهای تلویزیون را آروم آروم عوض میکرد تا نانا ببینه . یکی از شبکه ها برنامه شیرینی پزی داشت و نانا سعی می کرد یه شیرینی از داخل تلویزیون برداره ، آرش حسابی برای این کار نانا می خندید . نانا دیگه داشت عصبی میشد که چرا نمی تونه از داخل تلویزیون چیزی برداره و با اخم گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانا – چرا نمیشه چیزی برداشت ؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – خب بخاطر اینه که از داخل تلویزیون نمیشه چیزی برداشت . ما هم بچه بودیم همین کار رو می کردیم و ناراحت می شدیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانا – آرش ، این آدما چجوری همشون تو تلیزیون جا شدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – اولاً تلویزیون نه تلیزیون ، دوماً یکی ازشون فیلم می گیره و اون فیلم را بوسیله تلویزیون به ما نشون میدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنانا – منم نشون میده ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش – الان یه کاری میکنم تا تو رو هم نشون بده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش دوربین فیلم برداریشو آورد و از نانا فیلم گرفت و بعد دوربین را به تلویزیون وصل کرد تا فیلم را به نانا نشون بده ، اما هر چی فیلم را عقب و جلو برد بجز تصویر فضای خونه خبری از نانا نبود . آرش دوباره از نانا فیلم گرفت و دقت کرد که از چه جاهایی از نانا فیلم گرفته تا یه وقت دچار اشتباه نشه و دوباره فیلم را بررسی کرد اما بازم نانا تو فیلم نبود . براش یه سئوال بود که چرا دوربین از همه چیز فیلم میگیره الا از نانا .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir