قسمت دوم رمان بنام فرزند خورشید بیشتر حول و حوش زندگی کوروش کبیره و اینکه بعد از ایشان چه اتفاقاتی رخ میده و حتی با داریوش کبیر هم ملاقات می کنند . اینبار در کنار مجید و محبوبه و آرش ، ما کسانی مثل اردوان و نارسیس و پریدخت را هم داریم . شروع داستان ابتدا به دوره کوروش کبیر می پردازه و اینکه قبل و بعد از تولدش چه اتفاقاتی برایش رخ داد و چی شد که به دوره امروز اومد و چجوری اتفاقی با مجید روبرو شد ، بچه ها با پدر و مادر و خانواده کوروش کبیر هم آشنا می شوند و ماجراهایی متفاوت تر از قسمت اول داستان براشون اتفاق می افتد .

ژانر : طنز، تخیلی، تاریخی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۶ ساعت و ۳۵ دقیقه

مطالعه آنلاین فرزند خورشید ( جلد دوم آینه زمان)
نویسنده : #fatima32

ژانر : #کمدی #تخیلی #تاریخی

خلاصه :

قسمت دوم رمان بنام فرزند خورشید بیشتر حول و حوش زندگی کوروش کبیره و اینکه بعد از ایشان چه اتفاقاتی رخ میده و حتی با داریوش کبیر هم ملاقات می کنند . اینبار در کنار مجید و محبوبه و آرش ، ما کسانی مثل اردوان و نارسیس و پریدخت را هم داریم . شروع داستان ابتدا به دوره کوروش کبیر می پردازه و اینکه قبل و بعد از تولدش چه اتفاقاتی برایش رخ داد و چی شد که به دوره امروز اومد و چجوری اتفاقی با مجید روبرو شد ، بچه ها با پدر و مادر و خانواده کوروش کبیر هم آشنا می شوند و ماجراهایی متفاوت تر از قسمت اول داستان براشون اتفاق می افتد .

سرزمین پارس ، سال 585 قبل از میلاد ، دوران حکومت آستیاگ

(نام دیگرش ایشتوویگو یا همان آژدهاك آخرین پادشاه سلسله ماد و پدربزرگ کوروش کبیر) .

هگمتانه ، پایتخت بزرگ حکومت ماد ، تا حدودي در غل و زنجیر شاه آستیاگ بود . پادشاهی که قسم خورده بود در

خدمت مردم باشد اما موجبات آزار مردم را فراهم کرده بود بطوریکه کسی جرأت اعتراض نداشت ، حتی درباریان . شاه

آستیاگ ، قدرت مطلق سرزمین پارس بود ، سرزمینی آریایی که مهد تمدن در دنیا بود . شبی از شبها شاه خواب عجیبی

دید ، سراسیمه از خواب پرید و برافروخته وزیر اعظم را صدا زد :

شاه آستیاگ – وزیر اعظم ... وزیر اعظم !

وزیر اعظم – بله سرورم ؟ با من امري داشتید ؟

شاه آستیاگ – خوابی آشفته دیده ام ، میتوانید بگویید تعبیر آن چیست ؟

وزیر اعظم – گوش فرا می دهم سرورم . بگویید این چگونه خوابی است که شاهنشاه را اینگونه پریشان خاطر کرده است

؟

شاه آستیاگ – خواب دیدم که از شکم دخترم ماندانا سیلی پدید آمد و این سیل آنقدر عظیم بود که سرتاسر جهان را

فراگرفت . با دیدن این منظره از شدت ترس و هراس از خواب بیدار شدم حال بگو تعبیر آن چیست ؟

وزیر اعظم کمی فکر کرد و گفت :

وزیر اعظم – سرورم ، پیشنهاد می کنم از یکی از مُغان دربار بخواهید تا خوابتان را تعبیر کنند

شاه آستیاگ – بسیار خب ، یکی از مغان را خبر دهید تا بیاید

وزیر اعظم – اطاعت سرورم

وزیر اعظم بنام هارپاگ به سراي مغان رفت و از مغ اعظم خواست که به نزد شاه برود . در دوران ایران باستان مغ یک

روحانی دینی و مذهبی بود که در قصر رفت و آمد زیادي داشتند و کلیه مراسم مذهبی هم بر عهده آنها بود . وزیر اعظم

جناب هارپاگ یکی از وزراي کاردان دوران حکومت آستیاگ بود و نقش بسزا و کلیدي در دوران ماد و پارس ایفا کرده

که در خلال داستان می تونید بخوبی اونو بشناسید

هارپاگ – جناب مغ ، پادشاه خواهان ملاقات با شما هستند

مغ – بسیار خب . هم اکنون به نزد شاه می رویم

مغ اعظم به همراه وزیر هارپاگ به اتاق شاه رفتند . شاه هنوز آشفته روي تخت نشسته بود و به خوابش فکر میکرد .

شاه – جناب مغ به نزد ما بیایید تا خوابی را که دیده ایم برایتان بازگو کنیم

مغ – سرورم چه خوابی دیده اند که اینچنین آشفته حال گشته اند ؟

شاه خوابش را براي مغ تعریف کرد . مغ به فکر فرو رفت ، تعبیر خواب باب دل شاه نبود براي همین نمیدونست باید

چجوري خواب را براي شاه تعبیر کنه ، شاه منتظر به مغ نگاه میکرد ، بالاخره مغ تصمیم گرفت تعبیر را هر جوري که

هست براي شاه بگه

مغ – سرورم ، خواب شما نشانه آن است که بزودي شاهدخت ماندانا فرزند پسري بدنیا می آورند و آن پسر حکومت شما

را سرنگون میکند

شاه – حکومت ما را ؟

مغ – بله سرورم . حکومت شما را

شاه از این تعبیر ترسید رو کرد به مغ و گفت :

شاه – بسیار خب ، می توانید بروید

مغ – اطاعت سرورم

مغ اعظم رفت و شاه به هارپاگ گفت :

شاه – حال چه می شود جناب هارپاگ ؟

هارپاگ – سرورم ، بانو ماندانا ، شویی (شوهر) ندارند ، بهتر نیست که خودتان شویی براي ایشان پیدا کنید تا آنگونه باشد

که خود می خواهید ؟

شاه – می گویید خود به دنبال شویی براي دخترمان باشیم که زیر نظر ما باشد تا نتواند فاتحی تربیت کند ؟

هارپاگ – آري سرورم

شاه – بگذارید قدري بیندیشیم تا ببینیم چگونه می توان از بروز این حادثه جلوگیري کرد

فرداي همان شب ، شاه از اتاقش بیرون نیومد ، مدام تو اتاقش راه میرفت و فکر میکرد که چه کاري میتونه انجام بده تا

جلوي تعبیر خوابش گرفته بشه . تا اینکه هارپاگ خوشحال وارد اتاقش شد :

هارپاگ – سرورم ، اجازه می فرمایید داخل شوم ؟

شاه – داخل شوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هارپاگ – سرورم عاقبت توانستم راهی براي تعبیر نشدن خواب شما پیدا کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاه با خوشحالی گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاه – بگویید وزیر ، می شنویم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هارپاگ – سرورم ، به منظور جلوگیري از تعبیر خواب شما ، بانو ماندانا را براي یک شاهزاده هخامنشی که قلمرواش جزو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قلمرو خودتان است ، یعنی براي کمبوجیه ، نامزد نمایید . وي مردي است از خانواده اي خوب ، آرام ، متین و مطیع، که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچگونه خطري براي تاج و تخت ماد به شمار نمی آید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاه – بسیار عالی است ، آن قوم را خوب می شناسیم و می دانیم که چقدر نجیب و آرام هستند . همین امروز کار را به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اتمام برسانید . بانو ماندانا را نیز خبر کنید تا به نزد ما بیایند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

۴

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هارپاگ – امر شما اطاعت می شود سرورم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هارپاگ پیکی را فرستاد تا پیام شاه براي نامزدي ماندانا و کمبوجیه اول را به کوروش یکم پدر کمبوجیه اول بدهد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماندانا – شاه به سلامت باد ، با من امري داشتید ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاه – آه ... ماندانا ، فرزند عزیز ما ، پیش بیایید و در کنارمان بنشینید تا قدري درباره آینده با شما صحبت کنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماندانا کنار پدرش روي تخت نشست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماندانا – سرورم ، مشتاقم بدانم براي آینده ما چه تصمیمی گرفته اید ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاه – قرار است بزودي شما و شاهزاده کمبوجیه نامزد شوید و طی مراسم باشکوهی که برایتان برگزار خواهم کرد ازدواج

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماندانا – هر چه خواست شاهنشاه بزرگ باشد همان را اطاعت می کنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاه – جاي بسی خوشحالی است که دخترمان اینگونه نیک پندار هستند . از مزداي بزرگ خواهان خوشبختی شما می

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دربار کوروش اول پدر کمبوجیه اول

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیک – درود بر شاه اَنشان ، کوروش شاه . من فرستاده دربار شاهنشاه بزرگ سرزمین ماد ، شاه آستیاگ ، حامل پیامی از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طرف ایشان هستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوروش شاه – وزیر اعظم ، پیام را به نزد ما بیاورید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وزیر اعظم – اطاعت سرورم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وزیر پیام را از فرستاده گرفت و به شاه داد . کوروش شاه ، بعد از خواندن پیام ، جواب آن را نوشت و با مهر زرین که به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معناي موافقت بود ، پایین نامه را مهر زد و به فرستاده داد تا براي شاه آستیاگ ببرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرستاده رفت و کوروش شاه ، پسرش کمبوجیه را صدا زد . کمبوجیه اول ، پسري آرام و متین بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمبوجیه – سرورم مرا خواستند ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوروش شاه – فرزندم ، امروز از جانب شاهنشاه ماد ، آستیاگ ، درخواستی مبنی بر ازدواج شما با دخترشان بانو ماندانا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برایمان فرستاده شد . ما با این ازدواج موافقت خود را اعلام کرده و جواب را فرستادیم . هم اکنون آماده شوید طی چند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روز آینده مراسم را برگزار کنیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

۵

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمبوجیه – اطاعت سرورم . امر شما مطیع

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوروش شاه – بسیار خب ، بروید و آماده شوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از چند روز ، طی مراسم باشکوهی ماندانا و کمبوجیه اول ازدواج می کنند و هر دو در قصر آستیاگ زندگی جدید خود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

را شروع کردند و آستیاگ آنها را به این خاطر در قصر خودش نگه داشت که بتونه فرزند آنها را زیر نظر داشته باشه که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه وقت علیه حکومتش طغیان نکند . آنها زوج خوشبختی بودند و در منابع تاریخی هم اشاره به خوشبختی اونا شده ، تا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینکه ماندانا باردار می شود . ماه هفتم بارداري وي تازه شروع شده بود که دوباره آستیاگ شبی خواب دید از شکم ماندانا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاکی بیرون اومد و کل جهان را در بر گرفت . باز هم هراسان از خواب بیدار شد و با فریاد هارپاگ را صدا زد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاه – هارپاگ ... هارپاگ !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هارپاگ – امر بفرمایید شاهنشاه ... چه شده است که باز اینگونه آشفته خاطر گشته اید ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاه – دوباره همان خواب را دیدم ... اینبار هولناکتر از قبل بود ... درخت تاك مرا نیز در بر گرفته بود و هیچ راه گریزي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نداشتیم ... بگو مغ اعظم بیاید ... سریع !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هارپاگ – اطاعت سرورم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هارپاگ مغ اعظم را پیش شاه برد و شاه خوابش را تعریف کرد . مغ اینبار وحشت زده شد چون همه فکر میکردند با

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازدواج ماندانا با یک شاهزاده نجیب توانستند جلوي تعبیر خواب قبلی را بگیرند اما انگار قرار است واقعاً در آینده اتفاقی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

براي دولت ماد پیش آید . مغ با ترس به شاه گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مغ – سرورم ، این خواب ، مانند خواب قبلی همان تعبیر را دارد . بزودي بانو فرزند پسري بدنیا می آورند که بر سراسر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیا حکومت می کند و حکومت شما را نیز سرنگون خواهد کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاه – کافی است جناب مغ ! از اینجا بروید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مغ شتابزده از اتاق شاه بیرون رفت . هارپاگ می دانست که ممکن است شاه دست به کار غیر عاقلانه اي بزند براي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هارپاگ – سرورم ، خاطر خویش را مکدر نفرمایید ، شاید تعبیر آن اینگونه که جناب مغ فرمودند نباشد ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاه – هارپاگ ! فردا صبح ، ماندانا و کمبوجیه را به نزد ما بیاورید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هارپاگ – اطاعت سرورم ، اما چه قصدي از این کار دارید ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاه – فردا صبح همه چیز روشن خواهد شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح ، ماندانا و کمبوجیه را به تالار اصلی بردند . ماندانا نگران بود و کمبوجیه سعی میکرد دلداریش بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

۶

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مانادانا – نمی دانم شاهنشاه چه قصدي دارند که ما را اینگونه به تالار اصلی فرا خوانده اند ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمبوجیه – آرام باشید بانوي من ، براي شما نگرانی مضر است . آرام باشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاه وارد تالار شد و روي تخت نشست . یه نگاه به ماندانا و شوهرش کرد و بعد رو به بقیه حضار گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاه – ما شاهنشاه بزرگ سرزمین ماد ، جهت جلوگیري از تصاحب تاج و تختمان ، بانو ماندانا و شویَش کمبوجیه را به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زندان می افکنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام حضار با صداي بلند اظهار تعجب کردند و همهمه اي در تالار براه افتاده بود . هارپاگ با نگرانی به ماندانا و شوهرش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه میکرد ، نگران وضعیت سلامتی بانو بود و این کار شاه را جز بی عقلی چیز دیگه اي نمیدونست .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هارپاگ – سرورم ، چگونه ممکن است فرزندي که هنوز بدنیا نیامده اینچنین برایش تصمیم می گیرید ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاه – شما بر تصمیم ما خرده می گیرید ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هارپاگ – خیر سرورم ، قصد چنین جسارتی نداشتم ، اما وضعیت سلامتی بانو را نیز در نظر داشته باشید ایشان در زندان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آسیب می بینند ، ممکن است براي فرزندشان اتفاقی بیافتد !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاه – ما تصمیم عاقلانه اي گرفتیم و اگر کسی قصد مخالفت دارد او را نیز به زندان می اندازیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمبوجیه – سرورم ، لطفاً بانو را زندانی نکنید اما بجاي ایشان مرا به دورترین زندان بفرستید ، تسلیم اراده شما خواهم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بود اما بانو را به زندان نفرستید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاه – بانو باید به زندان فرستاده شود چرا که ایشان نابود کننده سلطنت ما را با خود حمل میکند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمبوجیه – اما سرورم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماندانا – کافی است جناب کمبوجیه ! من امر شاه را اطاعت میکنم و به زندان می روم اما سرورم هر آنچه ایزد بزرگ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

براي ما مقدر نماید همان می شود . روزي می رسد که اثري از سلطنت شما باقی نمی ماند حال ، چه فرزند ما باشد و یا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرزند دیگري

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاه – خاموش ! این بانوي گستاخ را هر چه سریعتر به زندان ببرید و تا مدتی به وي جز آب چیزدیگري ندهید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هارپاگ – ولی سرورم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمبوجیه – سرورم ... عذر تقصیر دارم ... خواهش می کنم با بانو این کار را نکنید ... سرورم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاه با خشم دستور داد ماندانا و کمبوجیه را به زندان ببرند . سربازها با اکراه دستور را اجرا کردند و ماندانا را با احترام به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زندان بردند . کمبوجیه را به زندانی بیرون از شهر فرستادند ولی ماندانا در زندان قصر زندانی بود . روزها و شبها کمبوجیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به فکر همسرش بود و دعا به درگاه خداوند میکرد که اتفاقی براي همسر و فرزندش نیافتد و ماندانا در زندان براي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

٧

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همسرش و سلامتی او دعا میکرد . نگهبانان خلاف دستور شاه پنهانی در کنار آب کمی غذا هم به ماندانا می دادند و او

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هم براي اینکه فرزند پسر سالمی بدنیا بیاره به محبت زندان بانان دست رد نمی زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگهبان – بانو ، این را بگیرید و وقتی از اینجا بیرون رفتم بخورید . شما باید پسر سالم و قوي بدنیا آورید تا روزي پادشاه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عادل این سرزمین شود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماندانا – لطف شما را هیچگاه فراموش نخواهم کرد . بزودي پسرم بدنیا خواهد آمد و پادشاه عادل این سرزمین خواهد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شد . به او یاد خواهم داد که چگونه با احترام با مردم رفتار کند زیرا همه بجز ظالمان قابل احترامند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماهها گذشت ، شبی درد سراغ ماندانا آمد ، زندان بان سریع کسی را فرستاد تا قابله اي را به زندان بیاورند . خبر به شاه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رسید و شاه هارپاگ را خبر کرد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاه – جناب هارپاگ ، به زندان بروید و همینکه فرزند دخترم بدنیا آمد قبل از اینکه مادرش او را در آغوش بگیرد ، کودك

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

را بردارید و به نزد ما بیاورید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هارپاگ – این کار چه لزومی دارد سرورم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاه – همان که گفتم انجام دهید و معطل نکنید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هارپاگ – اطاعت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هارپاگ به زندان رفت و دید قابله اومده و هنوز نوزاد بدنیا نیامده ، بالاخره پس از چند ساعت تحمل درد و رنج کودك

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدنیا آمد . پسري درشت و زیبا بود اما ماندانا بعلت تحمل درد و ضعفی که داشت بیحال شده بود ، و هارپاگ علیرغم میل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باطنی اش مجبور شد کودك را بردارد و به قصر برود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هارپاگ – سرورم ، این کودك ، فرزند دخترتان می باشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاه – کودك را به بیرون از قصر ببرید و او را بکشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هارپاگ – کودك را بکشم ؟!! آخر چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاه – همینکه گفتم ! کودك را باید امشب بکشید و جنازه آن را بیاورید و به مادرش بگویید که فرزندش مرده بدنیا آمد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هارپاگ – اطاعت ... سرورم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هارپاگ کودك را به بیرون از قصر برد ، یکی از چوپانان شاه بنام میترادات (مهرداد) را می شناخت و کودك را برد به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خونه چوپان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هارپاگ – میترادات ! این کودك را بردار و به کوه ببر و رها کن تا خوراك ددان شود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میترادات – اطاعت جناب هارپاگ ... ولی آخر چرا باید این کودك را به کوه ببرم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

٨

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هارپاگ – این دستور شاه می باشد ... خود نیز مایل به این کار نیستم ولی باید اجرا شود وگرنه شاه همه ما را بجاي وي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می کشد ... این کودك فرزند شاهدخت ماندانا و شاهزاده کمبوجیه می باشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هارپاگ با ناراحتی یه نگاه به کودك کرد و رفت . میترادات چوپان جوانی بود که خودش هم همان شب صاحب پسري

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شده بود اما فرزند آنها مرده بدنیا آمده بود و هنوز در بغل همسر داغدارش بود . وقتی وارد خانه شد همسرش را دید که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسرش را محکم در بغل گرفته و گریه میکرد . با ناراحتی یه نگاه به کودك کرد و یه نگاه به همسرش و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میترادات – سِپاکو ؟ من باید جایی بروم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپاکو – به کجا می روي ؟ حتماً قصد داري کودکم را به دخمه ببري ؟ من هنوز نتوانسته ام دل از او بَرکَنَم چگونه است

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که خداوند به دیگران کودکان بسیار می دهد اما به ما یکی می دهد و آنرا نیز باز پس میگیرد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میترادات – بس کن سپاکو . ناسپاسی خداوند بزرگ جرم بزرگی است شاید حکمتش چنین است

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک دفعه پسر ماندانا تکون خورد و گریه کرد . سِپاکو متوجه کودك شد و با شگفتی پرسید :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سِپاکو – این دیگر چیست میترادات ؟ تو کودکی در بغل داري ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میترادات – این کودك شاهدخت ماندانا می باشد و جناب هارپاگ گفتند به دستور شاه باید کشته شود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سِپاکو – آخر چرا ؟ این کودك بی آزار است براي چه باید چنین فرشته اي کشته شود ؟ او را به من بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سِپاکو فرزند مرده اش را زمین گذاشت و کودك را از بغل شوهرش گرفت و همینکه به صورت کودك نگاه کرد مهرش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به دلش نشست و بوسه اي بر پیشانی کودك زد . کودك چشم باز کرد و به زن لبخند زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سِپاکو – دیدي ؟ دیدي چگونه به من لبخند زد ؟ چگونه می توانی این کودك را بکشی ؟ قلب تو که سخت نیست ، بیا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و کودك مرده خویش را به نزد شاه ببر و بگو مرده است و این کودك را نزد خود نگاه داریم . خداوند بزرگ از تو راضی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواد بود اگر این کار را انجام دهی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میترادات – آخر اگر روزي بفهمند چی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سِپاکو – نمی فهمند ، این موضوع را مانند یه راز بزرگ در دل خود نگاه میداریم . بیا و کودك مرده خویش را ببر و دیگر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچ نگو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میترادات مخالفتی نکرد چون اونم دوست نداشت دستش آلوده به خون یه کودك بیگناه بشه . پسر مرده خودشونو برداشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و رفت پیش هارپاگ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هارپاگ – کار را تمام کردي ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میترادات – آري جناب وزیر ولی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

٩

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هارپاگ – ولی چه ؟ چه می خواهی بگویی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میترادات – جناب وزیر باید مطلبی را به شما بگویم ولی اینجا نمی توانم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هارپاگ – بسیار خب ، با هم به سراي شما می رویم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوتایی به خونه میترادات رفتند و میترادات همه چیز را براي هارپاگ تعریف کرد . هارپاگ از این کار اونا خوشحال شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چون دوست نداشت بچه کشته بشه براي همین از اونا بخاطر این کار تشکر کرد و کودك مرده اونا رو برداشت و با

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودش به قصر برد . در قصر کودك مرده را به شاه نشان داد و شاه خیالش راحت شد که دیگه کسی نیست که تاج و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تختش را تهدید کنه . روز بعد هم کودك مرده را به ماندانا دادند و گفتند که بچه مرده بدنیا آمده . ماندانا را به قصر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهی ◌ٔ برگرداندند و پس از چند روز کمبوجیه را هم برگرداندند . هارپاگ جسد پسر چوپان را با اسمی دیگر در مقبره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دفن کرد . ماندانا و همسرش هر دو از این اتفاق ناراحت بودند ولی چیزي نمی توانستند بگویند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از گذشت یک هفته از این اتفاق در یک نیمروز آفتابی هارپاگ مخفیانه به خونه میترادات رفت تا ببینه وضعیت کودك

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به چه صورته و کمی کمک خرج هم به خانواده میترادات بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هارپاگ – کودك را بیاورید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میترادات – اطاعت جناب وزیر . سپاکو ! سپاکو ! کودك را بیاور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپاکو کودك را آورد و به هارپاگ داد . هارپاگ نگاهی به کودك کرد ، پسري درشت و زیبا با چشمانی سیاه و پوستی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سفید . بچه به اون نگاه می کرد و لبخند میزد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هارپاگ – کودك شیرین و زیبایی است ، خداوند را سپاسگزارم که محافظ او بود و نگذاشت آسیبی به او برسد . نامش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

را چه گذاشته اید ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میترادات – هنوز نامی نتوانسته ایم برایش انتخاب کنیم ، هر نامی که شما انتخاب کردید ما نیز می پذیریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هارپاگ کودك را رو به آسمان آبی گرفت و گفت : تبار این کودك همه شاه بوده اند ، این کودك فرزندي آسمانی است

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

، سیمایی تابنده دارد ، "او را کوروش می نامم به معناي فرزند خورشید"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

10 سال بعد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سالها از زمان تولد کوروش گذشت ، او پسري باهوش ، زیرك ، شجاع و عاشق سلطنت بود و همیشه در بازیها با بچه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هاي همسن و سالش ، به عنوان سردسته بقیه انتخاب میشد . همیشه دوست داشت در حمایت از ضعیف ترها حکم صادر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کند و گاهی اوقات بچه هاي بزرگتر که نمیتونستند این اخلاق کوروش را تحمل کنند باهاش گلاویز میشدند ، مثلاً :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوروش – درود بر شما اي مادر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

١٠

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپاکو – واي بر من ! کوروش !؟ باز چه شده که اینگونه زخمی باز گشته اي ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوروش – مادر ، پسرِ پاگودسپا ، همسایه مان ، تنها یک قرص نان داشت اما همان را هم یکی از پسرهاي هم بازي از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

او بزور ستاند ، طاقت دیدن گریه هاي بی امانش را نداشتم و خود حکم وي را اجرا کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپاکو – اینبار چگونه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوروش – وي را از درختی آویزان کرده ام تا دیگر فکر تصاحب اموال دیگران به ذهنش خطور نکند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپاکو – فرزندم ، نمی دانم آینده ات چگونه خواهد بود اما هر چه باشد از ایزد بزرگ می خواهم که تو را روزي به مرتبه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اي بلند برساند تا بتوانی عدالت را آنگونه که خود خواهان آن هستی اجرا کنی ولی نه اینگونه که انسانها را از درخت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آویزان نمایی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوروش – سپاس مادر . پدرم کجا هستند ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپاکو – هنوز از صحرا نیامده است ، برو قدري سر و رویت را بشوي تا خوراك پدرت را آماده کنم و برایش به صحرا ببر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوروش – اطاعت امر مادر . امر شما همیشه بر من واجب است

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپاکو – ایزد بزرگ تو را براي ما نگه دارد فرزندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوروش هیچ علاقه اي به چوپانی نداشت و هیچوقت با پدرش به صحرا نمی رفت . همیشه دوست داشت در بازارها و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوچه ها بازي کنه و بیشتر از همه به بازي که به اون شاه بازي میگفتند علاقه زیادي داشت و همیشه هم نقش شاه را

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازي میکرد . یک روز اتفاقی افتاد که زندگی کوروش را براي همیشه عوض کرد . آنها همسایه اي بنام آرتَمبارس داشتند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که پسري همسن و سال کوروش داشت . اون روز کوروش در خلال بازي پسرش را حسابی تنبیه کرد و این باعث

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبانیت آرتمبارس شد ، براي همین با عصبانیت به خونه میترادات رفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتمبارس – میترادات ! میترادات !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میترادات – چه شده است ؟ چرا اینگونه آشفته هستید ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتمبارس – بیایید ببینید پسرتان چه بروز پسر من آورده ، او را بشدت تنبیه کرده است

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میترادات – عذر تقصیر دارم آرتمبارس ، اینان کودکی بیش نیستند ، خود دعوا می کنند و سپس آشتی ، خاطر خویش را

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مکدر نفرمایید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتمبارس – امروز تا پسرت را ادب نکرده ام از اینجا نخواهم رفت . کوروش ؟ کوروش ؟ کجایی پسرك گستاخ ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوروش – مرا فرا خوانده اید ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

١١

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتمبارس – آري اي پسرك گستاخ ! همین الان جلوي پدر و مادرت تو را ادب خواهم کرد تا دیگر به فکر تنبیه دیگران

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نباشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوروش – به تو اجازه چنین گستاخی نخواهم داد ، پسرت در انجام کاري کوتاهی کرد و باید تنبیه میشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتمبارس – عجب ! پس علاوه بر زورگویی و کتک زدن ، زبانِ درازي هم داري ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوروش – آري ، من در برابر زور، زبان دراز دارم وگرنه هستند کسانی که لطف و عنایت من شاملشان شده است

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتمبارس – به هر حال ، یا به منزل ما می آیی و از فرزندم عذرخواهی میکنی و یا همین حالا به قصر شاه می روم و از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو شکایت می کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میترادات – آرتمبارس چرا اینقدر موضوع را بزرگ می کنید . اینها کودك هستند و خودشان می دانند چگونه با یکدیگر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتار کنند . دیگر رفتن به دربار براي چیست ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوروش – بگذارید به دربار برود و از من شکایت کند ، هیچ ترسی به دل راه نمی دهم زیرا میخوام در آینده شاه شوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتمبارس – زیادتر از حدت سخن میگویی کوروش ! تو یک شبان زاده هستی و یک شبان زاده را چه به تاج و تخت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهی ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوروش – اینقدر سخن گزافه مگوي و از اینجا برو ، ما را با شما کاري نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتمبارس – شاهد باش میترادات که پسرت چگونه برخورد کرد . هم اکنون به دربار می روم و شکایت میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میترادات – صبر کنید آرتمبارس ، صبر کنید ... ببین فرزند چه شري به پا کردي ؟ اگر شکایت کند که دودمانمان به باد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می رود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوروش – بگذارید برود شکایت کند ، مرا هیچ هراسی از شاه نیست . شاه آینده سرزمین پارس من هستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میترادات – فرزندم ، آرتمبارس در دربار کار میکند و از درباریان محسوب می شود ، تو پسر وي را تنبیه کرده اي و این

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

براي ما گران تمام می شود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوروش – پدر ، تا من هستم از هیچ چیز نترس . تو را در برابر این درباریان ظالم حفظ خواهم کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتمبارس به قصر رفت و از کوروش نزد شاه شکایت کرد . قضیه براي شاه جالب شد و دستور داد کوروش را به قصر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیارن . سربازها به خونه میترادات رفتند و کوروش را دستگیر کرده و به قصر بردند . سپاکو مدام گریه میکرد و به میترادات

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می گفت که هر جور شده به هارپاگ خبر بده و بگه چی شده . در قصر ، کوروش را به تالار اصلی بردند و مجبورش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کردند در برابر شاه زانو بزنه . شاه یه نگاه به کوروش انداخت و تعجب کرد . چون کوروش شباهتهاي خیره کننده اي به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماندانا و کمبوجیه داشت . چشمهاش شبیه ماندانا بود و حالت صورتش شبیه کمبوجیه و وقتی نگاه به اطراف می کرد و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

١٢

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند می زد چال کوچکی روي گونه اش ایجاد میشد درست شبیه ماندانا . با خودش فکر کرد امکان نداره که یه غریبه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینقدر شبیه اعضاي خانواده اش باشه ، براي همین به حرفهاي هارپاگ در مورد کشته شدن نوزاد ماندانا شک کرد . بدون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینکه علت دستگیري کوروش را بدونه سریع دستور داد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاه – بی درنگ پدر و مادر این پسر را به قصر بیاورید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرباز – اطاعت سرورم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند سرباز به خونه میترادات رفتند و اونو زنشو دستگیر کرده و به قصر بردند . میترادات و همسرش با ترس سرشونو پایین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گرفته بودند ولی کوروش با کنجکاوي فقط به اطراف نگاه میکرد . شاه وارد تالار شد و رو به میترادات کرد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاه – نام تو چیست و پیشه ات چه می باشد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میترادات – نامم میترادات است و یکی از شبانان شاهی هستم سرورم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاه – این پسر ، فرزند توست ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میترادات یه نگاه به کوروش انداخت و گفت : بله جناب شاه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاه – تو مطمئنی که او پسرت است ؟ به ما که دروغ نمی گویی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میترادات با ترس جواب داد : خ... خیر سرورم . این پسر فرزند ما می باشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاه – دروغ می گویی ... اگر پسرت است پس چرا هیچ شباهتی به شما ندارد ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میترادات – نمی دانم سرورم . ولی او پسر ماست و در این هیچ شکی نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاه – اگر حقیقت را بگویی تو را رها می کنم ، وگرنه هر دوي شما را آنقدر شکنجه خواهم کرد تا حقیقت را بگویید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میترادات با ترس به همسرش نگاه کرد و بعد مجبور شد حقیقت را بگوید . شاه با دقت به حرفهاش گوش میداد و هر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لحظه عصبی تر میشد . اصلاً تصورش را هم نمی کرد که هارپاگ یه همچین خیانتی مرتکب بشه . پس تصمیم گرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

او را خبر کنه ولی به فکر یه انتقام از هارپاگ هم بود . هارپاگ با شتاب خودشو به تالار اصلی رساند و فهمید اتفاق مهمی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

افتاده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاه پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاه - طفل دخترم را که به تو سپرده بودم، چگونه او را کشتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هارپاگ با دیدن چوپان با ترس جواب داد: پس از آنکه طفل را به خانه بردم، خواستم طوري رفتار کنم که امر شما اجرا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شده باشد و قاتل پسرِ دخترتان هم نباشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

١٣

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاه - حالا که طفل زنده مانده باید خدا را شکر کرد و ضیافتی داد ، هارپاگ ! شما هم به این ضیافت بیایید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هارپاگ – سپاسگزارم سرورم . به دیده منت ، حتماً به این ضیافت خواهم آمد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاه - کوروش را به اتاقی ببرید و تا نگفتم به اینجا نیاورید . می خواهم به یمن این اتفاق دخترم را شگفت زده نمایم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به این ترتیب هارپاگ را براي صرف شام دعوت کرد و بدون آنکه وي خبردار شود از بدن فرزندش که همسن و سال

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوروش بود، آبگوشتی تهیه کرده و به خورد پدرش داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاه – هارپاگ ، به نظر شما ، غذاي امشب لذیذ نیست ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هارپاگ – آري سرورم . بسیار لذیذ است ولی طعم بخصوصی دارد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاه لبخند موذیانه اي زد و همینطور که غذا می خورد هارپاگ را هم زیر نظر داشت . هارپاگ یک لحظه در غذایش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احساس کرد انگشت انسان دید . یه خورده که دقت کرد دید اشتباه نکرده و واقعاً چند تا انگشت انسان در غذایش هست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

. پرسید :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هارپاگ – سرورم ، در غذاي من انگشت انسان هست . این چگونه غذایی است ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاه با صداي بلند خندید و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاه – بخور هارپاگ ، بخور که این آبگوشتی از اعضاي بدن فرزند توست و آنها هم انگشتان وي میباشند بخور که سزاي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیانت به شاه همین است

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هارپاگ یک مرتبه دچار شوك شد و با وحشت داد میزد و خودشو به زمین میزد و موهاشو می کشید و شاه هم میخندید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

. از اون روز به بعد شعله هاي انتقام در وجود هارپاگ شعله ور شد و تصمیم گرفت کوروش را طوري تربیت کنه که بتونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انتقام فرزندشو بگیره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(هارپاگ وزیر کاردان دوره ماد و هخامنشی بود که تا آخرین روزهاي عمرش تا جایی که می تونست به آستیاگ خیانت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کرده و به کوروش در قدرت گیري کمکهاي قابل توجهی میکرد)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میترادات و سپاکو آزاد شدند ، ماندانا و شوهرش کمبوجیه هنوز در پارس بسر می بردند چون بعد از تولد فرزندشان شاه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونا رو فرستاده بود پارس . مدتی بعد آستیاگ بار دیگر به جادوگران و کاهنان روي آورد و از آنها سوال کرد که آیا هنوز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باید از آن خطر از جانب نوه اش بترسد یا خیر؟ آنها پاسخ دادند که رویاي شاه هماکنون تعبیر شده است براي آنکه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوروش هنگامی که با کودکان دیگر بازي میکرد به عنوان شاه انتخاب شد بنابراین دیگر نیاز نیست از وي بترسد. پس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از آن آستیاگ آرام گرفت و نوه اش را به پارس نزد پدر و مادرش فرستاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هارپاگ – جناب کوروش ، تا چند روز دیگر به قلمرو پارس می رسیم . امیدوارم که خسته سفر نباشید ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

١۴

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوروش – خیر خسته نمی باشم زیرا مشتاقانه منتظر دیدار پدر و مادر واقعی خود هستم . جناب هارپاگ آنها چگونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انسانهایی هستند ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هارپاگ – شریف و نجیب . شما باید به داشتن چنین پدر و مادري افتخار کنید زیرا آرامتر و صلح جوتر از آنها کسی را

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ندیده ام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوروش – من نیز می خواهم در آینده شاهنشاهی عادل و صلح جو باشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هارپاگ – من هم اکنون شما را شاهنشاه عادل این سرزمین می دانم . سرورم بهتر نیست کمی استراحت کنیم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوروش – باشد ، کمی استراحت می کنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هارپاگ دستور داد در دشتی نزدیک هگمتانه که در دامنه کوه بود توقف کنند و چادر شاهی را برافراشته و شام را آماده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنند . در نزدیک استراحتگاهشون صخره اي قرار داشت که کمی آنطرفتر در دل صخره دخمه اي وجود داشت . کوروش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا زمانیکه ملازمانش مشغول تدارك استراحتگاه بودند تصمیم گرفت کمی در اطراف گردش کنه . به هارپاگ گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوروش – جناب هارپاگ ، تا شما مشغول هستید من کمی در این اطراف قدم می زنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هارپاگ – باشد سرورم اما زیاد دور نروید ممکن است راه را گم کنید و خطري شما را تهدید کند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوروش – باشد ، نگران نباشید کاري نخواهم کرد تا شما بازخواست شوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوروش رفت به طرف صخره و اطراف اونجا می گشت و با کنجکاوي به همه چیز نگاه میکرد که یک مرتبه چشمش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به دخمه افتاد . به طرف دخمه رفت تا داخل آن را نگاه کنه . ته آنجا هیچی دیده نمیشد اما بیرون از دخمه کمی نور بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و میشد حد و حدود آنجا را دید . همینطور کم کم داخل میشد که متوجه شئ براقی شد ، رفت جلوتر که ببینه چه چیزي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داره برق میزنه که یک مرتبه نوري شدید تابید ، شدت نور بقدري شدید بود که مجبور شد جلوي چشماشو بگیره ، ناگهان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرکت سریع ، بی وزنی و ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همدان امروزي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همایش بین المللی باستان شناسی در شهر همدان برگزار شده بود . کلیه اساتید و باستان شناسان کشور به همراه باستان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شناسان ایتالیایی و فرانسوي شرکت داشتند . محور همایش درباره آثار ماندگار دوره هخامنشی و اشکانی بود ، در بین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اساتید خانم دکتر محبوبه عزیزي به همراه همسرش اردوان ملاحی هم شرکت داشتند . محبوبه قرار بود درباره آثار کشف

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شده در محوطه نقش رستم سخنرانی کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – خیلی استرس دارم ، یه چیزي بگو از استرسم کم بشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – خب ... آها ! میخوایی زنگ بزنم مجید بیاد اینجا و کل همایش بره رو هوا ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

١۵

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – تو رو خدا اسمشو نیار که بشدت حلال زاده است ، یه وقت می بینی پیداش شد ! کلاً تار موشو آتیش بزنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیداش میشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – اگه مثل قبل مجرد بود یه چیزي ، الان دیگه شاغله و داره متأهل میشه دیگه وقت نداره آتیش بسوزونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – ببین ! اون بلده چجوري برنامه ریزي کنه که هم به کار و زندگیش برسه و هم از شیطنت هاش غافل نشه در

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ضمن تجربه ثابت کرده که اسمشو نیاریم چون سر و کله اش زود پیدا میشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – با توجه به تجربیات شما منم بهتر می دونم که دیگه اسمشو نیارم چون تازگیها یه اسمشو نبر دیگه هم در

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنارش حضور داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجري همایش – سخنرانی بعدي درمورد آثار کشف شده از دوره هخامنشیان در محوطه باستانی نقش رستم . خانم دکتر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عزیزي استاد دانشگاه شیراز ، تشویق کنید لطفاً

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه به جایگاه رفت و سخنرانی اش را شروع کرد . یه شرح کامل از آثار کشف شده ارائه داد ، حدود 20 دقیقه صحبت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کرد و در خلال صحبتهاش استرسشم کم کم از بین رفت و خیلی عادي و راحت ادامه داد . بعد از اتمام سخنرانی همه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حضار براش دست زدند و خوشحال جایگاه رو ترك کرد . زمان استراحت همه براي پذیرایی به سالن تشریفات همایش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – کارت عالی بود ، دیدي ترس نداشت ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – اولش یه خورده عصبی بودم و استرس داشتم ولی وقتی دیدم که خونسرد داري گوش میدي ، دیگه استرس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نداشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – ببخشید هندونه کیلویی چنده ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – حالا چرا یه مرتبه قیمت هندونه برات مهم شد ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – خب بخاطر اینه که داري هندونه میذاري زیر بغلم دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – اردوان تو هم شدي مثل مجید ؟؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – یه برادر زن مثل اون تو زندگی واجبه . جاش خیلی خالیه کاش الان اونو نارسیس هم اینجا بودن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – نارسیسم شده یکی لنگه مجید . هر کار مجید انجام میده اونم ازش تقلید میکنه . منو یاد نانا میندازه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – همون دختري که قضیه اشو تعریف کردي دیگه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – آره . یادش بخیر ، سفر عجیبی بود . کاش تو هم بودي و میدیدي تو دوره ساسانیان یکی شکل خودت بوده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – کاش بودم و میدیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

١۶

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – بیا بریم سر اون میز یه چیزي بخوریم گلوم خشک شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوتایی مشغول بودن که یه نفر از پشت سر یه بشقاب گرفت جلو صورت محبوبه و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دسر مخصوص سر آشپز ، مخصوص خانم دکتر . میل بفرمایید و اگر خوشتان نیامد فحش نفرمایید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نفر دیگه هم یه بشقاب از پشت سر گرفت جلوي اردوان و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کیک شکلاتی ، مخصوص داداش هیکل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد دوتایی پریدند جلوشونو و با ذوق گفتند: سورپرایز !!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – اي خدا بگم چکارتون کنه بچه ها ؟! دیدي گفتم اسمشونو نبر الان پیداشون میشه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان – شما اینجا چکار میکنید ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – دیدیم استرس دارین ، گفتیم بیاییم تا بهتون قرص ضد استرس بدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نارسیس – راست میگه . به آرشم زنگ زدیم گفتیم بیاد ، ولی تهران کار داشت و گفت بعدش میخواد بره کرمانشاه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – اینم از وقتی دکترا قبول شده ، دیگه برا ما کلاس میذاره . لنگه خودته محبوب !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبوبه – خجالت بکش ! اتفاقاً خیلی هم خوشحالم که آرش به این درجه از تحصیل رسیده . تو چرا دیگه ادامه نمیدي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید – اتفاقاً آباجی اومدم که یه خبر خوش بهتون بدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ایراندخت

    00

    و تمام سرداران و شهیدان در هر زمان و هر کجای ایران

    ۳ ماه پیش
  • ایراندخت

    00

    همه میگوییم ! درود خداوندگار یکتا بر کوروش بزرگ و تمام پادشهان عادل و مردم دار ایران باشکوهمان ❤❤

    ۳ ماه پیش
  • ایراندخت

    01

    دوستان لطفا تاریخ و اصالتتون رو نشر بدید من تو مطالعات هفتم دیدم جوری که ایران باستان و پادشهان عادل ما رو بد نشون میداد قلبمو به درد آورد لطفاً لطفاً نشر بدید ! این حجم از غفلت و دروغ زجر آوره 😥🙏

    ۳ ماه پیش
  • فرشته

    00

    بنظرم داستان جالب و بامزه ای هست قسمت اول خیلی قوی تر بود و مشتاقم قسمت سوم رو بخونم مجید طنز داستانه و جالبه ولی کاش انقدر گزافه گویی نمیکرد دوست داشتم بیشتر تو بطن تاریخ بریم ولی در کل دمت گرم

    ۵ ماه پیش
  • زینب

    00

    آلیی بود

    ۶ ماه پیش
  • مهدیه

    28

    رمان خوبی بود و اطلاعات دقیقی داشت ولی بعضی وقتا احساس میکردم که دارن به پادشاهامون توهین میکنن مثلا اونجایی ک مجید کوروش کبیر و فرستاده بود صف نونوایی واقعا چه معنی میده ؟ مثلا این کار طنزه ؟

    ۱ سال پیش
  • عاشقان رمان

    ۲۱ ساله 34

    این چه حرفیه ؟؟؟ مگه اینکه جزو حضرات معصومین باشن که اونا احترامشون بیشتر حد تصور واجبه کوروشم فقط یه پادشاه نه جزو معصومین علیهم السلام دین ماست نه آدم معصومیه یه شاه مربوط به زمان خودشون بودن

    ۱ سال پیش
  • مهدیه

    43

    چه ربطی داشت؟ احترام معصومین دین سر جاشه شما مراقب صحبت هاتون باشید کوروش کبیر پادشاهی بود که نه فقط ما ایرانی ها بلکه تمام دنیا براش احترام قائل اند توهین به ایشون کم از توهین به ما آریایی ها نداره

    ۱ سال پیش
  • رویا

    21

    درسته کوروش کبیر فراتر از ی پادشاه بود !

    ۱ سال پیش
  • جانان

    00

    موافقم باهات دین سرجاش تاریخ و هویت هم سرحای خودش نمیشه یه آدم هم هویتشو دوست داشته باشه هم به دینش مقید و پایبند باشه؟؟؟ چرا واقعا برخی شعور و فهم اینو ندارن ک چیز به این سادگی رو درک کنن؟؟؟؟!!!!

    ۸ ماه پیش
  • هانی

    10

    باهات موافقم دوست عزیز این کار توهین زیرپوستی ولی بزرگی به بزرگترین اسطوره شاهنشاهی در تمام دنیاست

    ۸ ماه پیش
  • *.....*

    10

    هر چهار فصلش رو خیلی وقته خوندم و عالی بود اصلا پشیمون نشدم از موقعی که این رمانو خوندم عاشق تاریخ شدم..پیشنهاد میکنم یخونیپ و کارای مجید هم به نظرم مح خندوندن مائه و نه بیشتر نه کمتر. نویسنده مرسی👏

    ۹ ماه پیش
  • دریا

    ۱۹ ساله 10

    سلام ممنون از نویسنده عزیز بخاطر این رمان قشنگش چون باعث شد خیلی چیزا از دوره باستان ایران بدونم واینکه من وقتی این رمان رو خوندم با خودم گفتم کاش من از دوره باستان بودم نه این دوره🥺بازم ممنون

    ۹ ماه پیش
  • ...

    20

    رمان بی نهایت قشنگی بود و باعث شد کمی به خودمون بیایم و به یاد بیاریم چه بزرگانی واسه ایران زحمت کشیدن و نام آنها کم کم داره بین مردم کمرنگ میشه و این باعث شده تا هرکی از راه میرسه میخواد یه تغیری ای

    ۱۰ ماه پیش
  • رعنا

    ۲۴ ساله 00

    عزیران جلد اول رو من نمیتونم پیدا کنم بی زحمت بهم بگین اسمش چی هس من پیدا کنم ممنونم

    ۱ سال پیش
  • جلد اول آینه زمان

    ۱۵ ساله 00

    من همه جلد هاشو خوندم رمان جالبی بود هر جلد رو بیشتر از۵ بار خوندم

    ۱۱ ماه پیش
  • طهورا

    00

    اسمش آیینه ی زمانه

    ۱۱ ماه پیش
  • فربد

    00

    عالی بود............

    ۱ سال پیش
  • فائزه

    ۲۵ ساله 00

    جالب بود ، اما جلد یکش رو بیشتر دوست داشتم

    ۱ سال پیش
  • زهرا

    00

    مجید گفت وسایل شوخی رو از سه راه مشیر خریده....دقیقا کجای سه راه مشیر بوده؟؟ آدرسش رو بدین یا اسم مغازش رو

    ۱ سال پیش
  • پرنیا

    20

    یه رمان عالی خصوصا برای کسایی که عاشق تاریخن

    ۱ سال پیش
  • سارا

    00

    خیلی خفن بود ،حرف نداشت، ایشالله فیلمی به همین سبک و همین جذابیت در خود ایران ساخته بشه چی میشه

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.